چکیده
روایات مربوط به مقتل امام حسین (ع) در کاملالزیارات، تألیف ابنقولویه، بخش گستردهای از این کتاب را دربرگرفته است. طرق حدیثی غالب در کتاب کاملالزیارات، مسند و متّصل است؛ اما با بررسی متن روایات ابنقولویه، میتوان دریافت که مؤلف با نقل روایات ویژهای، هدف اصلی نهضت امام را تحت تأثیر دیدگاه ویژهای قرار داده است؛ هدفی که بنمایههای آن را در کتب اهلسنّت میتوان یافت. روایات وی در حوزه حوادث غیرطبیعی پس از شهادت امام که بخشی از آن در کتب متقدم اهلسنت یافت میشود و طرق مؤلف نیز همان طرق اهلسنت است، درخور دقت و توجه است. این مقتل در برخی موارد با وقایع مسلم یا روایات تاریخی ناسازگار است و در مواردی شأن امام معصوم (ع) خدشهدار شده است و به جهت شخصیت تأثیرگذار مؤلف و اتصال اسناد وی، پایه و اساسی برای نقل علمای شیعی در قرنهای بعد شده است.
کلیدواژهها
کلیدواژهها: کامل الزیارات؛ مقتل الحسین (ع)؛ ابنقولویه؛ روایات عاشورایی؛ تحریفات
اصل مقاله
مقدمه
تحریف از مسائلی است که پس از هر واقعهای، امکان بروز و ظهور دارد. پس از عاشورا سیل هجوم نقل اخبار و ذکر رخدادها و وقایع آن حادثه عظیم، به گفتار و نوشتار تبدیل شد؛ چراکه حادثه عاشورا چنان عظیم بود که کمتر کسی پیدا میشد که در گستره حکومت اسلامی آن را شنیده و درباره آن به بحث و گفتوگو ننشسته باشد. از اینرو، پس از حادثه عاشورا انبوهی از اخبار و روایت وارد کتب تاریخی حدیثی شد که پالایش و آلایش آنها به تدریج کار سهل و آسانی نبود. تردیدی نیست که انگیزههای سیاسی و اجتماعی فراوانی برای تحریف این واقعه از همان آغاز، وجود داشته است که مهمترین آن حاکمیت استبدادی مخوف امویان بر سرزمینهای اسلامی آن هم به مدتی نسبتاً طولانی بوده است؛ از این رو، درباره حادثه عاشورا نمیتوان با قاطعیت سخن گفت. کتابهای فراوانی در این باره نگاشته شده است (نک.: اسفندیاری، 1387؛ صحّتیسردرودی، 1385) که گویی عاشورا و نهضت امام حسین (ع) لابهلای این نگارشها درهم تنیده شده و از میان رفته است. از ابتدای حادثه عاشورا تاکنون، دو جبهه ناهمگون با هم در تضاد قرار گرفتهاند که جدا شدن از همدیگر را میتوان ناممکن دانست؛ این دو جبهه تحریفساز و تحریفستیز برای عملکرد خود دلایل مختلفی دارند؛[i] برخی از آنها هم بدون غرض و یا به طور ناخواسته وارد این جبهه شدهاند. به هر حال تحریف در سازوکار مورخان و نویسندگان قرار گرفته است و راه مبارزه با آن، تذکر و تحقیق و بررسی است و یکی از اهدافی که این پژوهش پی گرفته است، همین مسئله است.
کامل الزیارات یکی از کتب مهم و کهن حدیثی است که رویداد عاشورا را گزارش کرده است و به جهت شخصیت تأثیرگذار مؤلف، نزد شیعه جایگاه ویژهای دارد. به سبب اهمیت واقعه عاشورا، دقت در قیام امام حسین (ع) از اهمیت بسیاری دارد؛ ازاینرو این کتاب و روایات آن، به جهت تأثیر عمیق آن، نیازمند بررسی و واکاوی ظریفی است. این مقاله پس از پژوهش، با تکیه بر قواعد سنجش حدیث، به بررسی دسته خاصی از روایات کامل الزیارات پرداخته است که به صورت تاریخی و حدیثی در این کتاب جای گرفته است. قطعاً درنظر گرفتن شأن والای مؤلف کتاب و نیز خود کتاب، ما را از ارزیابی روایات و تحقیق در کتاب بینیاز نمیکند. ابنقولویه یا شیخ کلینی یا شیخ صدوق گرچه بر مبنای قدما دست به تألیف کتب حدیثی زدهاند، اما ما ملزم به بررسی روایات این کتب هستیم تا از ورود آموزههای ناصحیح به شیعه جلوگیری کرده و بنا به دستور خود معصومان، شیعه را از نابسامانیهای اعتقادی بپیراییم.
مراد از روایات در اینجا روایاتی است که فعل معصوم را گزارش میکند، چراکه روایات تاریخی که در حقیقت حاکی از فعل معصوم است، کمتر مورد توجه حدیثپژوهان بوده است و کمتر با اصول نقد حدیثی مورد تحقیق و بررسی قرار گرفتهاند. غالباً برخورد مورخان با این روایات، به صورت سبکهای تاریخپژوهانه بوده است. اما اینگونه روایات هم باید با ملاکهای سندی و متنی و اصول ارزیابی حدیث مورد نقد روایی قرار گیرند. واقعه عاشورا اهمیت خاصی در تاریخ تشیع دارد و از اینرو در معرض دستبرد حدیثسازان بوده است. پس ارزیابی روایات این واقعه اهمیت ویژهای مییابد. این پژوهش به صورت جامع و با رعایت اصول تحقیق آکادمیک تاکنون انجام نشده است؛ از این رو شایسته است که این روایات در پژوهشی علمی، در مقاتل مختلف چه مقاتلی که مورخان به نگارش در آوردهاند یا محدثان تحریر کردهاند، بررسی شوند.
پژوهش پیشِ رو به دنبال پاسخ به سوالاتی است، از جمله:
1. آیا ابنقولویه اخبار مربوط به عاشورا را با در نظر گرفتن حضور معصوم در اسناد نقل کرده است یا صرفاً بیان اخبار عاشورا از همه اشخاص برای او اولویت داشته است؟
2. با ایجاد مقایسه میان روایات ابنقولویه و دیگر مورخان و محدثان چه روایاتی از او در شیعه تأثیرگذار بوده است و آیا اسناد روایات محل بحث، قابلیت انتساب به گزارشگران آن را دارد؟
3. با توجه به شخصیت برجسته مؤلف و قدمت و نیز اتصال اسناد کتاب، آیا اخبار ابنقولویه در صورت صحّت اسناد، میتواند مورد تمسّک قرار گیرد؟
ابوالقاسم جعفربن محمدبن جعفربن موسیبن مسروربن قولویه قمی از راویان برجسته شیعه در قرن چهارم هجری است. اگرچه به درستی روشن نیست که ابنقولویه در چه سالی متولد شده است، امّا سال هجرت او به عتبات که برای زیارت خانه خدا از آنجا گذشته است (راوندی، 1409: 1/475 ـ 478؛ ابنطاووس، 1368: 254؛ اربلی، 1381: 2/502) و سال رحلت او در تاریخ ثبت شده است. شیخ طوسی سال وفات ایشان را 368 ق. و علامه حلّی 369 ق. میدانند (طوسی، 1373: 418؛ حلّی، 1417: 89). وی پایین مضجع امام جواد (ع)، محاذی قبر شیخ مفید دفن شد (حلّی، 1342: 334؛ همو، 1411: 147). وی از شاگردان کلینی و از مشایخ برجسته شیخ مفید بهشمار میآید (نجاشی، 1365: 123؛ طوسی، 1420: 53؛ حلّی، 1411: 31). در اسنادی که از کتب شیخ مفید بر جای مانده است، نام ابنقولویه به نقل از شیخ کلینی نمودار است (مفید، 1413هـ: 169؛ همو، 1413الف: 2/192، 221؛ همو، 1413ج: 68، 156).
ابنقولویه در شهر قم به دنیا آمد و از اساتید بزرگی همچون احمدبن ادریس اشعری قمی (ابنقولویه، 1356: 29، 48، 165؛ مفید، 1413ج: 214)، پدرش محمدبن قولویه (ابنقولویه، 1356: 10، 24، 31، 56، 57، 78، 121، 165، 266؛ مفید، 1413ب: 11)، محمدبن حسن صفار (همان، 28، 165) و علیبن بابویه (پدر شیخ صدوق) (همان، 19 ، 21، 39، 47، 48، 49، 55، 89، 90، 99، 126، 133، 136، 140، 147، 155، 163، 187، 213، 221، 245، 247، 251، 273، 280، 287، 298، 324 و...) و... بهره برده است (بروجردی، 1386: 26-25). ابنقولویه دارای تألیفات فراوانی است مانند: کامل الزیارات که مشهورترین تألیف وی است، مداواة الجسد، الصلاة، قیام اللیل، الرضاع، الصداق، الوطء بملک الیمین، یوم و لیلة، العقیقة و... (نجاشی، 1365: 123 ـ 124). کتابی در موضوع زیارت پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) با عناوینی چون کتاب الزّیارات (همان، 123)، جامع الزّیارات (طوسی، 1420: 92)، کامل الزّیارات[ii] و کامل الزّیارة (مجلسی، 1403: 1/8، 27) به ابنقولویه نسبت دادهاند که علامه مجلسی آن را از اصول معتبر و مشهور میان فقهای شیعه دانسته است (همان، 1/ 27). ابنقولویه تمام احادیث کتاب خود را به صورت مُسنَد و متّصل نقل کرده است و این مسئله از ویژگیهای مهم کتاب او است؛ ضمن اینکه مشایخ او همه از بزرگان حدیث شیعه به شمار میروند. گفتنی است برخی احادیث ابنقولویه به معصوم نمیرسد (نک.: ابنقولویه، 1356: 89)، اما مضامین احادیث دیگر با حدیثی که متّصل نیست، همسان است. ازاینرو، وی با نقل احادیث غیرمتّصل درصدد همپوشانی احادیث متّصل و غیرمتّصل است. برخی از علما با استفاده از عباراتی از مقدّمه ابنقولویه در کامل الزیارات،[iii]توثیق عامّ همه راویان یا مشایخ ابنقولویه را نتیجه گرفتهاند و این موضوع را از ویژگیهای مهم این کتاب دانستهاند (حرّعاملی، 1409: 30/202؛ خویی، 1372: 1/50). البته برخی توثیق مشایخ بلاواسطه را برداشت کردهاند (نوری، 1408: 3/252؛ محسنی، 1379: 55؛ سبحانی، 1414: 301)، گروهی نیز بر آناند که از مقدّمه کامل الزیارات، نهتوثیق اساتید ابنقولویه بر میآید، نه همه راویان کتاب او (سیستانی، 1414: 21؛ صرّامی، 1424: 137 ـ 139).
این مقاله به دنبال آن است که روایات ابنقولویه در موضوع عاشورا را در میزان نقد نهد و کیفیت آن را از نظر تاریخی و محتوایی، با نگاه سندمحور بررسی کند. در ادامه پیش از ورود به بحث نکاتی درباره رویکرد مؤلف به واقعه عاشورا مطرح میشود.
1. ابنقولویه و واقعه کربلا
بخش اعظم کتاب کامل الزیارات یعنی بیش از هشتاد باب، مربوط به ثواب گریه و اقامه عزا بر امام حسین (ع) و چگونگی نماز و زیارت در حرم امام حسین (ع) است. از اخبار غیبی پیامبر (ص) مبنی بر شهادت امام نیز احادیث فراوانی نقل کرده است. با توجه به انگیزه ابنقولویه از تألیف کتاب، بدون تردید احادیثی که وی در کتاب خود به ثبت رسانده است، حاوی مسائلی خواهد بود که از فضیلت امام حسین (ع) سخن گفته و از وقایع ماورایی حادثه عاشورا پرده برمیدارد. اخبار و احادیث درباره شهادت امام حسین (ع) به وفور و به انواع گوناگون در منابعی مانند کامل الزیارات و به تبع امالی شیخ صدوق سبب انقلابی در رویکرد به قیام امام حسین (ع) شد؛ چرا که تا پیش از این منابع، چنین رویکردی در منابع شیعه یافت نمیشود. فضیلتنگاری و منقبتنویسی درباره عاشورا با نگاشته شدن کتبی مانند کتاب ابنقولویه به اوج میرسد و ثمرات این رویکرد در جامعه امروزین به وضوح پیدا است. همین رویکرد به فضیلتنگاری در حوزه عاشورا را میتوان نوعی سبک حدیثی علمای شیعی دانست؛ در حالی که برخی مانند شیخ مفید فصلهایی از کتاب تاریخی خود یعنی الإرشاد را به ذکر فضایل و معجزات اهلبیت اختصاص میدهند (اصغرپور، 1386: 279).
2. مطالب غیرواقعی و تحریفی کامل الزیارات
2.1. نقد روایات پیش از عاشورا
2.1.1. شیر نخوردن امام حسین (ع) از حضرت زهرا (س)
ابنقولویه ذیل روایتی از امام صادق (ع) که خبر شهادت امام حسین (ع) را از قول جبرئیل به پیامبر (ص) میدهد، آورده است:
[پس از ولادت حسین (ع)] وی نه از فاطمه (س) شیر خورد و نه از زن دیگری؛ پس حسین (ع) را نزد پیامبر (ص) میآوردند و ایشان انگشت ابهام خود را در دهان او میگذارد و حسین (ع) به مقدار غذای دو یا سه روز خویش را از انگشت حضرت میمکید، پس گوشت حسین (ع) از گوشت رسول خدا (ص) و خونش از خون حضرت تکوین یافت (ابنقولویه، 1356: 57).
این روایت به صورت مرسل نقل شده است: «وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُبن جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ (زراری، 1369: 224) قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُبن الْحُسَینِبن أَبِیالْخَطَّابِ (نجاشی، 1365: 334) عَنْ مُحَمَّدبن عَمْرِوبن سَعِیدٍ الزَّیاتِ (همان، 369) قَالَ: حَدَّثَنِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ (ع)». همه افراد داخل سند، توثیق شدهاند، جز فرد مجهول که سبب شده است سند مرسل خوانده شود.
اگر ولادت امام حسین (ع) را بنابر مشهور (ابنسعد، 1414: 1/369؛ بلاذری، 1397: 1/404؛ طبری، 1387: 2/555)، سوم شعبان[iv] سال چهارم هجری[v] بدانیم، باید سخن طبری را نیز در نظر بگیریم که مینویسد: «پیامبر پس از اُحد، بقیه شوال و ذیقعده و ذیحجّه و محرّم را در مدینه به سر برد. آن سال کار حج با مشرکان بود و در ماه صفر، چهار ماه پس از احد گروه بئر معونه را فرستاد» (طبری، 1387: 2/545). سخن ابناسحاق نشان میدهد که حضور پیامبر (ص) پیش از شوال، قطعی نبوده و ممکن است صرفاً برای امور ضروری پای به مدینه نهاده باشند و چون حدیث مورد بحث دلالت بر ماضی استمراری [حسین (ع) را نزد پیامبر (ص) میآوردند] دارد، نمیتوان صریحاً مدّعی شد پیامبر (ص) در این ایام که مشغول غزوه بدر الموعد بوده است، پیوسته امام حسین (ع) را به نزد ایشان آورده و امام از انگشتان پیامبر (ص) تغذیه کرده باشد. بنابراین استمرار حضور ایشان در مدینه منتفی است، چراکه این روند باید تا اتمام شیرخوارگی یعنی دو سالگی امام حسین (ع) ادامه داشته و مشغولیتهای پیامبر تا سال ششم هجری این امکان را به پیامبر (ص) نمیداده است؛ مشغولیتهایی مانند غزوههای احزاب و بنیقریظه در پنجم هجرت و غزوههای بنیمصطلق، صلح حدیبیه در سال ششم هجری و دیگر اموری که مربوط به اسلام بود.
2.1.2. تجسّم خداوند بر پیامبر (ص)
ابنقولویه در دو روایتِ شبیه به هم آورده است:
روزی رسول خدا (ص) در منزل فاطمه (س) حضور داشت، در حالی که حسین (ع) در دامنش بود، پیامبر (ص) گریست و به سجده رفت. سپس فرمود: ای فاطمه، ای دختر محمّد! در این ساعت و در همین مکان خداوند علی اعلی در بهترین صورت و زیباترین شکل، خود را به من نشان داد و گفت: ای محمّد! آیا حسین را دوست داری؟ گفتم: آری، نور دیده و گل خوشبو و میوه دل و پرده ما بین دیدگان من است. در حالی که دست بر سر حسین (ع) نهاده بود، به من فرمود: ای محمّد! برکت حاصل میشود از مولودی که بر او برکات و رحمت و رضوان من باشد و لعنت و غضب و عذاب و ذلّت و عقوبت من بر کسی که او را کشته و نسبت به او دشمنی روا داشته و با وی به جنگ برخاسته است. قطعاً از اوّلین و آخرین در دنیا و آخرت، او سرور شهدا است... (ابنقولویه، 1356: 67، 70 ـ 71).
این روایت بر این دلالت دارد که پیامبر (ص) خداوند را در صورتی دیده که بهترین و زیباترین شکل بوده و این بدین معنا است که پیش از این، خداوند بر پیامبر (ص) به اشکال مختلف ظاهر شده است، در حالی که خداوند در آیاتی از قرآن، امکان رؤیت خود را نفی کرده است (انعام: 103؛ اعراف: 143). ضمن اینکه روایات بیشمار دیگری به این نکته اشاره کردهاند (کلینی، 1388: 1/95 و 98)؛ مگر اینکه مقصود از «خداوند علیّ اعلی» جبرئیل دانسته شود، اما ظاهر روایت دلالتی بر این معنا ندارد.
دست نهادن خداوند بر سر امام حسین (ع) نیز دلالت بر تجسم خداوند دارد و میتوان تأویلی نیز برای آن در نظر گرفت مبنی بر اینکه دست رحمت حق بر سر امام، مراد روایت بوده است؛ اما با در کنار هم قرار دادن قرائن متن، این معنا نیز از ظاهر روایت به دور است. ضمناً در سند هر دو روایت محمدبن سنان قرار دارد که همواره در حال رجالی او اختلاف وجود داشته است (کشی، 1409: 2/678؛ نجاشی، 1365: 328؛ ابنالغضائری، 1364: 92؛ طوسی، 1420: 406؛ حلّی، 1342: 315؛ حلّی، 1411: 251)؛ چنانکه برخی دو برهه لغزش و صحت برای او بر شمردهاند.[vi]
2.1.3. خروج امام از مکه یک روز پیش از یوم الترویه
ابنقولویه بنابر روایت ضعیفالسندی به نقل از ابوالجارود (کشّی، 1409: 2/495؛ ابنالغضائری، 1364: 61؛ نجاشی، 1365: 170؛ خویی، 1372: 21/76) از امام باقر (ع) نقل کرده است که امام یک روز پیش از یوم الترویه از مکه خارج شد (ابنقولویه، 1356: 73)؛ در حالی که منابع متعددی خروج امام از مکه را در همان روز ترویه ذکر کردهاند (بلاذری، 1397: 3/160؛ طبری، 1387: 5/381؛ ابناعثم، 1411: 5/69؛ مفید، 1413: 2/66؛ ابناثیر، 1385: 4/39؛ ابنکثیر، 1422:8/158؛ ابنعبدالبر، 1412:1/396؛ مجلسی، 1403: 95/214).
2.1.4. مکالمه میان امام باقر (ع) و هشامبن عبدالملک درباره شباهت شهادت امام علی (ع) و امام حسین (ع)
ابنقولویه به نقل از امام صادق (ع) مینویسد:
هشامبن عبدالملک به دنبال پدرم فرستاد و ایشان را به شام دعوت کرد. هنگامی که پدرم بر وی داخل شد، به پدرم گفت: ای ابوجعفر من تو را را به اینجا دعوت کردم تا مسئلهای را از تو بپرسم؛ چه آنکه صلاح نیست دیگری آن را از شما جویا شود و اساساً بر روی زمین کسی را سراغ ندارم که شایسته دانستن این مسئله بوده یا کاملاً از آن اطّلاع داشته باشد و تنها شخصی که از آن آگاه است یک نفر است و او شما هستید. پدرم فرمود: آنچه را امیرالمؤمنین میخواهد سؤال کند اگر بدانم جواب میدهم و اگر ندانم میگویم نمیدانم و برای من راست گفتن سزاوارتر است. هشام گفت: به من خبر دهید از شبی که در آن علیبنابیطالب (ع) کشته شد و بگو غایبی که در آن شهر نبوده و هنگام شهادت آن حضرت حضور نداشته، به چه دلیلی بر قتل آن جناب استدلال کند و اصلاً برای مردم چه علامتی دالّ بر شهادت او وجود دارد؟ اگر از آن آگاه هستی به من جواب ده! در ضمن به من خبر ده آیا آن علامت برای شهادت و قتل غیر علیبنابیطالب (ع) نیز بوده است یا نه؟ پدرم به او فرمود: ای امیرالمؤمنین در آن شبی که امیرمؤمنان (ع) کشته شد، هر سنگی را که از زمین بلند میکردند زیر آن خون تازه بود، چنانکه در شبی که هارون برادر موسی (ع) کشته شد و شبی که در آن یوشعبن نون مقتول شد و شبی که در آن حضرت عیسیبن مریم به آسمان رفت و شبی که در آن شمعونبن حمون صفا به قتل رسید، چنین بود و همچنین شبی که در آن حسینبنعلی (ع) شهید شد، زیر هر سنگی که برداشته میشد خون تازه دیده میشد. امام صادق (ع) سپس فرمود: رنگ صورت هشام از غضب تغییر کرد و به پدرم حمله کرد که وی را بگیرد. پدرم به او فرمود: ای امیرالمؤمنین! بر بندگان لازم است از امامشان اطاعت کنند و ناصح و خیرخواهی او باشند. تنها چیزی که مرا بر آن داشت که درخواست امیر را اجابت کنم و در اینجا حاضر شوم، علم به این نکته است که اطاعت امیر بر من لازم است؛ از اینرو، انتظار دارم که امیرالمؤمنین به من حسن ظن داشته باشد. هشام به ایشان گفت: اگر میخواهی نزد اهل خود برگرد. امام صادق (ع) فرمود: پدرم از نزد او خارج شد و هشام هنگام خروج به ایشان عرض کرد: با خدا عهد و میثاق کن که این حدیث را تا من زندهام با کسی بازگو نکنی. پدرم به وی قول مساعد داد و او را از این رهگذر خشنود کرد (ابنقولویه، 1356: 75 ـ 76).
دقت در این حدیث چند نکته را روشن میسازد:
1. سند روایت عبارت است از: «حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ وَ جَمَاعَةُ مَشَایخِی عَنْ سَعْدِبْنِعَبْدِاللَّهِ عَنْ أَحْمَدَبْنِمُحَمَّدِبن عِیسَی عَنِ الْحُسَینِبْنِسَعِیدٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ یحْییبْنِبَشِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَابَصِیرٍ یقُولُ: قَالَ: أَبُوعَبْدِاللَّهِ (ع)». علاوه بر مرسل بودن روایت، شخصی به نام یحییبنبشیر در کتب رجالی موجود نیست؛ گرچه روایاتی در کتب روایی قدیم از او برجای مانده است[vii] (برقی، 1371: 1/255؛ 2/501؛ کلینی، 1388: 2/296؛ 6/334).
2. امیرمؤمنان خواندن هشامبن عبدالملک توسط امام باقر (ع) بعید به نظر میرسد؛ گویا یکی از روات روایت [یعنی همان «عن رجل» که سبب شد روایت مرسل دانسته شود] از اهلسنّت محسوب میشود، چرا که در میان شیعیان کسی جز امیرمؤمنان (ع) به این نام خطاب نشده است (کلینی، 1388: 1/292، ح 1؛ مفید، 1413الف: 1/48؛ طریحی، 1375: 1/102). ابنمردویه آورده است که جبرئیل در محضر پیامبر (ص)، علی (ع) را امیرالمؤمنین خوانده است (امینی، 1387: 8/87)؛ شیخ مفید مینویسد: «امامیه متفقاند بر اینکه هر کس پس از امیرالمؤمنین بدین نام نامیده شود [و خود، نیز بپذیرد]، کار منکری (حرام) انجام داده است» (مفید، 1413د: 311). حتی از نظر فقهی در میان امامیه، سخن از حرمت کاربرد لقب امیرالمؤمنین درباره هر فردی جُز علی (ع) مطرح است که بنابر این فرض، موارد کاربرد امیرالمؤمنین درباره ایشان، حمل بر تقیه خواهد شد؛ چنانکه در منابع تاریخی، کاربرد لقب امیرالمؤمنین از سوی برخی امامان معصوم، خطاب به خلفای وقت[viii] گزارش شده است.[ix]
3. در منابع روایی و تاریخی، خبری مبنی بر شهادت هارون، برادر موسی وجود ندارد. هارون پیش از موسی رحلت کرد (قمی، 1404: 2/137؛ طبریآملی، 1415: 574؛ ابنشهرآشوب، 1369: 1/246؛ ابنطاووس، 1420: 333؛ همو، بیتا: 46؛ مجلسی، 1403: 13/9 ـ 10 و...). تنها شبههای که درباره مرگ او وجود دارد، آن است که پس از مرگ هارون به موسی تهمت قتل برادرش زده شد؛ زیرا بنیاسرائیل به هارون نزدیکتر بودند. پس خداوند به ملائکه خویش دستور فرمود که به محافل ایشان بروند و در حالی که او مرده است، به زبان درآید و موسی را از تهمت ایشان بری سازد. نیز روایت شده است که موسی برادرش هارون را خارج از قبر ندا داد که آیا من تو را به قتل رساندم؛ هارون گفت: نه، سپس به قبر خویش بازگشت...[x] (علمالهدی، 1377: 87).
4. مشخص نیست که چرا در شب عروج حضرت عیسی (ع) به آسمان، از زیر سنگها خون جاری میشود؛ چراکه حضرتعیسی (ع) به قتل نرسید (نساء: 157). اگر قتل حضرت عیسی (ع) قطعی بود، این واقعه دور از امکان نبود؛ گرچه میتوان توجیه کرد که این واقعه به دلیل شناخت نداشتن مردم از پیامبر زمان خویش بوده است.
5. عملکرد امام باقر (ع) در مقابل هشامبن عبدالملک گویای آن است که ایشان اطاعت از هشام را اطاعت از ولیّ امر خویش میداند، چون ایشان میفرماید: «تنها چیزی که مرا بر این داشت درخواست امیر را اجابت کنم و در اینجا حاضر شوم، علم به این نکته است که بر من اطاعت امیر لازم است. از اینرو، انتظار دارم که امیرالمؤمنین به من حسن ظن داشته باشد»؛ در حالی که امام باقر (ع) خود ولی امر بود و اطاعت از حاکم جائر جایز نیست. ضمن آنکه دلیلی برای غضب هشام وجود ندارد؛ چون خود به دنبال پاسخ سوالش بود. به نظر میرسد این روایت در صدد القای این مطلب است که اطاعت از خلفای بنیامیه بهحق بوده است و همان اطاعت از اولی الأمر محسوب میشود؛ مگر اینکه با فرض صحت دیگر شبهات واردشده به روایت، فعل امام باقر (ع) را بر تقیه حمل کنیم.
6. پایبند نبودن امام باقر (ع) به قولی که به هشام داد مبنی بر بازگو نکردن این جریان یا حدیث، محل تأمل است، چراکه این حدیث در نهایت افشا شد و امام صادق (ع) بدون تردید این رویداد را از امام باقر (ع) شنیده و نقل کرده است. بنابراین امام باقر (ع) به قول و میثاق خویش پایبند نبوده و این نکته با سیره امامان (ع) مطابقت ندارد.
2.2. نقد روایات پس از عاشورا
ابنقولویه در کتاب خویش روایت تاریخی خاصی که در قالب مقتل جامعی بگنجد، نقل نکرده است؛ اما فصلی مفصل درباره حوادث پس از شهادت امام حسین (ع) نقل کرده است که درخور دقت و توجه است.
2.2.1. حوادث غیرطبیعی پس از شهادت امام حسین (ع)
بیشتر احادیث در این موضوع به معصوم اتصال ندارد، بلکه طرق همین اسناد در کتب اهلسنّت نیز یافت میشود. در ابتدا تمامی اسناد مورد بررسی قرار میگیرد و در انتها به نقد کلی این روایات پرداخته میشود.
2.2.1.1. جوشش خون تازه
حدیث نخست
یکی از اهالی بیت المقدس میگوید: ...هیچ ریگ و کلوخ و سنگی را برنداشتیم مگر زیر آن خون تازهای دیدیم که میجوشید، دیوارها قرمز گشت همچون خون بسیار سرخ، باران تا سه روز به صورت خون تازه میبارید و در دل شب منادی نداء میکرد: آیا امّتی که حسین (ع) را کشتند امید دارند در روز حساب جدّش ایشان را شفاعت کند؟... تا سه روز خورشید در نظر ما به حالت کسوف دیده میشد و پس از سه روز باز مشاهده گردید. در شب ستارگان از کثرت و تراکم به طور خاصی دیده شدند. پس فردای آن روز، از قتل و شهادت آن حضرت پیگیری کرده، چیزی نصیب ما نشد تا خبر شهادت و قتل آن جناب (ع) به ما رسید (ابنقولویه، 1356: 77).
سند روایت ابنقولویه از این قرار است: «حدثَنِی أَبُوالْحُسَینِ أَحْمَدُبن عَبْدِاللَّهِبن عَلِیالنَّاقِدُ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُالرَّحْمَنِ الْبَلْخِی [السُّلَمِی] قَالَ لِی أَبُوالْحُسَینِ وَ أَخْبَرَنِی عَمِّی عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِینَصْرٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیتِالْمَقْدِسِ أَنَّهُ قَالَ». نامی از ابوالحسین احمدبنعبداللّه و عبدالرحمن بلخی یا سلمی در کتب رجالی نیست. ضمن اینکه «رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیتِ الْمَقْدِسِ» موجود در طریق دوم سند، سبب ارسال شده است.
حدیث دوم و سوم
زهری نقل کرده است: «هنگامی که حسینبنعلی (ع) شهید شد، در بیت المقدّس ریگی باقی نماند؛ مگر زیر آن خون تازه بود» (همان).
سند اول این حدیث به این شرح است: «حَدَّثَنَا أَبُوالْحُسَینِ أَحْمَد ُبْنُعَبْدِاللَّه ِبْنِعَلِیالنَّاقِدُ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ عُمَرُبْنُسَعْدٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُومَعْشَرٍ عَنِ الزُّهْرِی قَال». راوی اول ابوالحسین الناقد است که شرح حالی از وی در کتب رجالی موجود نیست. ضمن افتادگی سند پس از وی، روایت به کسانی مانند عمربنسعد، ابومعشر و زهری میرسد.
سند دوم بدین شرح است: «وَ قَالَ عُمَرُبْنُسَعْدٍ وَ حَدَّثَنِی أَبُومَعْشَرٍ عَنِ الزُّهْرِی قَال»(همان، 93). ابومعشر نجیحبن عبدالرحمان، سندی است که کتب رجالی او را ضعیف و دچار تخلیط دانستهاند (ذهبی، بیتا: 1/234؛ همو، 1413الف: 7/435؛ عسقلانی، 1415: 2/241). زهری نیز در کتب اهلسنّت توثیق شده است (ابنعساکر، 1415: 55/294؛ ذهبی، 1413ب: 2/219؛ همو، بیتا: 1/108). نکته اینجا است که سال وفات زهری را 50، 51، 52، 56 و 58 دانستهاند (ابنعساکر، 1415: 55/306، ذهبی، 1413الف: 5/326؛ همو، بیتا: 1/108،111، سبحانی، 1418: 1/524)، با توجه به رخداد عاشورا در ابتدای 61 ق.، چنین ادعاهایی از سوی زهری اندکی بعید مینماید. بیفزاییم که ابتدای زندگی وی در مدینه بود و پس از چند سال به شام رفت و در آنجا اقامت کرد (سمعانی، 1382: 6/350؛ ذهبی، 1413الف: 5/326؛ سبحانی، 1418: 1/524)؛ از اینرو، اوایل زندگیاش در مدینه بوده و نقل چنین اخباری که گویای حضور او در شام است، بیمعنا است.
این روایت در دیگر کتب نیز موجود است که اسناد آنها اکثراً یا به زهری میرسد یا بدون سند نقل شدهاند (ذهبی، 1410: 5/16؛ مقریزی، 1420: 12/241؛ مغربی، 1409: 2/447؛ ابنقولویه، 1356: 77، 93؛ صدوق، 1376: 168؛ مفید، 1413ب: 146؛ فتال نیشابوری، 1375: 1/192؛ طبرسی،1390: 220؛ ابننما حلّی، 1406: 82؛ ابنطاووس، 1416: 7/33؛ اربلی، 1381: 2/56؛ حرّعاملی، 1425: 4/43 و...). در الطبقات الکبری ابنسعد و دلائل النبوة بیهقی نیز تصریح شده است که زهری گفته است: «این خبر به من رسید که در بیت المقدس هیچ سنگی برداشته نشد، مگر اینکه از زیر آن خون تازه جاری شد». بنابراین زهری خود شاهد این ماجرا نبوده است (ابنسعد، 1414: 5/351؛ طبری آملی، 1413: 6/471). نکته دیگر این است که اولاً، کسانی که شاهد این خون بودهاند چگونه تشخیص دادهاند خون حسینبنعلی (ع) است که جاری شده است؛ ثانیاً، اشکال حدیث اول نیز در این روایت بیشتر لحاظ میشود که خبر شهادت امام از فاصله کربلا تا شام چگونه سبب شد این واقعه را برخی مانند زهری که در آن زمان قطعاً در مدینه ساکن بوده است، به شهادت امام مرتبط سازند.
2.2.1.2. سرخی طلوع و غروب خورشید
حدیث نخست
عبداللَّهبن هلال از امام صادق (ع) نقل کرده است که: «آسمان بر حسینبنعلی و یحییبنزکریا (ع) گریست و بر احدی غیر این دو گریه نکرد. گفتم: گریه آسمان چیست و چگونه بود؟ حضرت فرمود: چهل روز آسمان درنگ و توقّف نمود، خورشید با رنگی قرمز طلوع نموده و با رنگی سرخ غروب میکرد. گفتم: این گریه آسمان بود؟ فرمود: بلی (ابنقولویه، 1356: 89).
حال رجالی عبداللّهبنهلال (برقی، 1342: 22؛ طوسی، 1373: 264) و نیز محمدبن عبدالجبار (طوسی، 1373: 378، 391) مشخص نیست. درباره شخص اخیر اکثار نقل او در معجم رجال الحدیث مشهود است، اما صاحب کتاب هیچ اطلاعی درباره حال رجالیاش نداده است (خویی، 1372: 16/414 ـ 422).
حدیث دوم
حسنبنزیاد از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمود: «قاتل یحییبنزکریا و حسینبنعلی (ع) زنازاده بودند و آسمان بر احدی نگریست مگر بر این دو». راوی میگوید: گفتم چگونه آسمان گریست؟ حضرت فرمود: طلوع خورشید و غروبش در سرخی بود (ابنقولویه، 1356: 91).
سند: «وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ [حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ وَ عَلِیبْنُالْحُسَینِ عَنْ سَعْدِبْنِعَبْدِاللَّه] عَنْ أَحْمَدَبْنِمُحَمَّدِبْنِعِیسَی عَنْ غَیرِ وَاحِدٍ عَنْ جَعْفَرِبْنِبَشِیرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ عَامِرِبْنِمَعْقِلٍ عَنِ الْحَسَنِبْنِزِیادٍ عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ (ع) قَال». سند مرسل است؛ در کتب رجالی نیز نامی از عامربنمعقل وجود ندارد. این اشکال شامل طریق دومـکه ابنقولویه آن را آورده استـ نیز میشود.
حدیث سوم
عبداللَّهبنهلال از امام صادق (ع) نقل کرده است که آسمان بر حسینبنعلی و یحییبنزکریا (ع) گریست و بر احدی غیر این دو گریه نکرده است. گفتم: چگونه آسمان گریسته است؟ حضرت فرمود: «تا چهل روز طلوع و غروبش در سرخی بود». عرض کردم: گریه آسمان این گونه بوده است؟ حضرت فرمودند: بلی (همان، 91).
سند: «وَ حَدَّثَنِی أَبِی وَ عَلِیبْنُالْحُسَینِ رَحِمَهُمَا اللَّهُ جَمِیعاً عَنْ سَعْدِبْنِعَبْدِاللَّهِ عَنْ أَحْمَدَبْنِمُحَمَّد ِبْنِعِیسَی عَنِ الْحَسَنِبْنِعَلِیالْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِبْنِعُثْمَانَ عَنْ عَبْدِاللَّهِبْنِهِلَالٍ عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ (ع) قَالَ سَمِعْتُهُ یقُول». حال رجالی عبداللّهبن هلال مشخص نیست (برقی، 1342: 22؛ طوسی، 1373: 264).
2.2.1.3. آسمان خونین
حدیث نخست
علیبنمسهّر قرشی نقل کرده است جدّهام برایم نقل کرد که هنگام شهادت حسینبنعلی (ع) را درک کرده است؛ وی گفت: یک سال و نه ماه پس از این واقعه پیوسته آسمان مانند لخته خونی بود و خورشید اصلاً دیده نشد (همان، 89).
علیبنمسهّر (م 187/189 ق.) (مزّی، 1406: 21/135 ـ 138؛ ذهبی، 1413ب: 2/47؛ همو، بیتا: 1/290؛ عسقلانی، 1404: 7/335؛ همو، 1415: 1/703) توثیق شده است؛ اما در کتب رجالی درباره راوی اول یعنی «امحکیم» که جدّه علیبنمسهر است، مطلبی وجود ندارد. به علاوه، اگر هم شخصیتی به این نام باشد، طبقه علیبنمسهّر با جدّهاش امحکیم تطابق نخواهد داشت؛ چراکه بنابر تاریخ وفات علیبنمسهر، حداکثر تاریخ وفات امحکیم میبایست پیش از واقعه کربلا باشد. این سخن وقتی قوت میگیرد که در کتب رجالی اهلسنّت نامی از امحکیم در میان طبقه علیبنمسهّر دیده نمیشود و در میان اساتید روایی علیبنمسهّر نیز نامی از امحکیم موجود نیست (مزّی، 1406: 21/126؛ ذهبی، 1413الف: 8/485). هیثمی مینویسد: «رجال این حدیث تا امّحکیم همه صحیح هستند [جز امحکیم]» (هیثمی، 1408: 9/197). این روایت در دیگر کتب حدیثی اهلسنّت به اشکال مختلفی نقل شده است (بیهقی، 1405: 6/472؛ هیثمی، 1408: 9/196؛ مقریزی، 1420: 12/243؛ 14/151) که همه آنها را علیبنمسهر از جده خود روایت کرده است، اما چون هویت امحکیم نامعلوم است، نمیتوان از او این روایت را پذیرفت. این روایت در منابع شیعی نقل شده است؛ ابنقولویه به سند خود آن را به علیبنمسهر از جدهاش، امحکیم و نه معصوم متصل کرده است که دیگر محدّثان شیعی به پیروی از او در کتاب خود آن را آوردهاند (بحرانی، 1413: 4/144؛ مجلسی، 1403: 45/210؛ بحرانیاصفهانی، 1413: 17/468). بنابراین در کتب شیعی نیز راویِ این روایت، متفرد و حدیث، غریب تلقی میشود. بسیاری از روایات اهلسنّت بدینگونه وارد منابع مهم شیعی شده است. منظور از «علقه بودن آسمان» نامعلوم است؛ همچنین محل وقوع این حادثه نامشخص است. اگر در خود کربلا چنین امری رخ داده باشد، شاید مورد پذیرش واقع شودـکه البته نیست ـ، اما در دیگر شهرها دلیلی بر وقوع آن نخواهد بود. علاوه بر این، مراد راوی از نقل این روایت مبهم است. ضمن اینکه این روایت با روایاتی که آسمان را خونین معرفی کردهاند، در تعارض است.
حدیث دوم
داودبنفرقد از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: «هنگامی که حسین (ع) شهید شد و یحییبنزکریا را کشتند، آسمان تا یک سال سرخ بود و این سرخی، گریستن آسمان به حساب آمده است» (ابنقولویه، 1356: 90).
سند: «وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُبن جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ الْقُرَشِی قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُبن الْحُسَینِبن أَبِیالْخَطَّابِ عَنْ صَفْوَانَبن یحْیی عَنْ دَاوُدَبن فَرْقَدٍ عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ (ع) قَال» سند روایت صحیح است و همه از توثیق برخوردار هستند. این روایت با روایت پیشین که مدت سرخی را یکسال و نهماه میدانست، همخوانی دقیقی ندارد.
حدیث سوم
عبدالخالقبن عبدربّه نقل کرده است که شنیدم امام صادق (ع) در ذیل آیه «لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیا» فرمود: «حسینبنعلی (ع) پیشتر همنامی نداشت و یحییبنزکریا (ع) نیز قبلاً همنامی نداشت و آسمان بر احدی نگریست مگر بر این دو که چهل صباح گریه کرد». راوی میگوید: گفتم گریه آسمان چه بود؟ وی فرمود: «هنگام طلوع و غروب آسمان سرخ بود» (همان).
سند: «وَ حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِبْنِعَبْدِاللَّهِ عَنْ أَحْمَدَبْنِمُحَمَّدِبْنِعِیسَی عَنِ الْحَسَنِبْنِعَلِیبْنِفَضَّالٍ عَنِ ابْنِبُکیرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِالْخَالِقِبن عَبْدِرَبِّهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ (ع) یقُول» روات سند همه از ثقات هستند. اما تناقض موجود در این روایت با دو روایت پیشین مشهود است. سرخی آسمان در آنها یکسال و یکسال و نهماه بود، اما این سرخی در این روایت صرفاً هنگامه طلوع و غروب آسمان بیان شده است.
حدیث چهارم
اسلمبن قاسم گوید:
عمربن وهب به ما خبر داد از پدرش، از علیبنالحسین (ع) که فرمود: «از زمانی که آسمان تعبیه شد و وضع گردید تا حال بر احدی نگریسته است مگر بر یحییبن زکریا و حسینبن علی (ع)». عرض کردم: گریه آسمان چه بوده؟ حضرت فرمود: وقتی لباسی را در مقابل آن قرار میدادی روی آن اثری شبیه به خون پشه واقع میگشت. (همان)
سند: «حَدَّثَنِی حَکیمُبْنُدَاوُدَبْنِحَکیمٍ عَنْ سَلَمَةَبْنِالْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِبْنِأَبِیعُمَیرٍ عَنِ الْحُسَینِبْنِعِیسَی عَنْ أَسْلَمَبْنِالْقَاسِمِ قَالَ أَخْبَرَنَا عُمَرُبْنُوَهْبٍ [عَمْرُوبْنُثُبَیتٍ] عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیبْنِالْحُسَینِ (ع) قَال».
نامهای حکیمبنداود، حسینبنعیسی، اسلمبنقاسم، عمربنوهب یا عمروبنثبیت در کتب رجالی وجود ندارد. سلمةبنالخطاب نیز ضعیف شمرده شده است (نجاشی، 1365: 187؛ ابنالغضائری، 1364: 66).
حدیث پنجم
امام صادق (ع) فرمود: «هنگامی که حسینبنعلی (ع) کشته شد تا یک سال آسمان سرخ بود»، پس از آن فرمود: «آسمان و زمین بر حسینبنعلی (ع) و یحییبنزکریا (ع) گریست و همین سرخی آن، گریه وی است» (ابنقولویه، 1356: 93).
سند: «حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ مُحَمَّدِبْنِالْحَسَنِبْنِمَهْزِیارَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیبْنِمَهْزِیارَ عَنِ الْحَسَنِبْنِسَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَبْنِأَیوبَ عَنْ دَاوُدَبْنِفَرْقَدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (ع) یقُول» ابنقولویه روایتی چند به صورت مستقیم یا به واسطه پدرش از محمدبنحسنبنمهزیار نقل کرده است (همان، 19، 32، 93)، اما این نام و پدرش و حال هر دو را در کتب رجالی نمییابیم. متن این حدیث شبیه به روایاتی است که پیشتر از نظر گذشت.
2.2.1.4. باریدن خاک سرخ
محمّدبنسلمه به نقل از کسی میگوید: «هنگامی که حسینبنعلی (ع) کشته شد، از آسمان خاک سرخ میبارید» (همان، 90).
سند: «وَ عَنْهُ [مُحَمَّدُبْنُجَعْفَرٍ الرَّزَّازُالْکوفِی] عَنْ مُحَمَّدِبْنِالْحُسَینِ عَنْ نَصْرِبْنِمُزَاحِمٍ عَنْ عَمْرِوبْنِسَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِبْنِسَلَمَةَ [مَسْلَمَةَ] عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَال». سند مرسل است؛ شیخ طوسی نیز در رجال سخنی از عمروبنسعد نگفته است (طوسی، 1373: 251).
2.2.1.5. باریدن خون از آسمان
زهری نقل کرده است: «هنگامی که حسینبنعلی (ع) شهید شد، آسمان خون بارید» (ابنقولویه، 1356: 92).
سند: «وَ عَنْهُ [حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِبْنِعَبْدِاللَّهِ وَ عَبْدِاللَّهِبْنِجَعْفَرٍ الْحِمْیرِی] عَنْ نَصْرِبْنِمُزَاحِمٍ عَنْ عُمَرَبْنِسَعْدٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُومَعْشَرٍ عَنِ الزُّهْرِی قَال». بخشی از سند این روایت پیشتر بررسی شد.
نکته: بخشی از احادیث نیز تنها درباره گریستن آسمان و زمین بدون هیچ قید دیگری صادر شده است، گرچه اسناد غالب آنها ضعیفاند (همان: 88، 89، 91، 92)، البته متن آنها توجیهپذیر است و بررسی آنها مقال دیگری میطلبد.
نکاتی درباره روایات حوادث خارقالعاده
1. تمامی این روایات درباره اینکه سرخ بودن آسمان تا یک سال یا خون باریدن یا سرخیاش در طلوع و غروب؛ در چه موقعیت مکانی صورت گرفته است، ساکت مانده است. اگر در تمام کره زمین رخ داده باشد، دیگر منابع اعم از منابع جغرافیایی یا تاریخی یا منابعی که سابقه کهنی در میراث علمی زمینشناسی دارند، چه منابع اسلامی و چه منابعی که با اسلام هماهنگ نیستند، این رخداد یا حوادثی شبیه به این را طی سالهایی که از عمر زمین گذشته است، گزارش نکردهاند و اگر در همان منطقهای که راوی در آن زندگی کرده است، رخ داده باشد، این اتفاق باید در میان مردم آن منطقه آن قدر شهره شده باشد که به حدّ تواتر رسیده، سینه به سینه نقل شده باشد؛ چراکه این رویداد اهمیت بسیاری دارد. این رویداد در زمین بیبدیل است و شاید بتوان ادعا کرد تا به امروز این رویداد منحصر به فرد بوده و رخداد مجدد آن بسیار بعید به نظر میرسد. بدون تردید گریستن آسمان و زمین دلیل بر خون باریدن آن نخواهد بود. میتوان توجیهی را بر مبنای روایت دیگری ارائه داد با این مضمون که در عالم معنا این رویداد رخ داده است و هر کسی قدرت دیدن این واقعه را نخواهد داشت. روایت از این قرار است:
شنیدیم امام صادق (ع) میفرمودند: «هنگامی که حسینبنعلی (ع) به شهادت رسیدند، آسمانهای هفتگانه و طبقات هفتگانه زمین و آنچه در آنها و میان آنها بود و تمام موجودات و جنبندگان بر روی آنها و بهشت و دوزخ و بالأخره کلیه اشیایی که پروردگار آنها را آفریده است و موجودات مرئی و نامرئی همگی بر آن حضرت گریستند» (همان،80).
گرچه کیفیت گریستن مانند روایاتی که خصوصاً درباره آسمان گذشت، بیان نشده است، اما خبر از گریستن عالم ملکوت، میتواند توجیهی برای روایات پیشگفته باشد تا عالم واقع را تحت تأثیر قرار دهد.
2. ناگفته نماند تناقض در برخی از این روایات مشهود است، در برخی از این روایات آمده است که سرخی آسمان تا یک سال بود و در برخی دیگر، این سرخی را تا چهل روز دانسته است. در برخی سرخی مربوط به طلوع و غروب بوده و در دیگر روایات سرخی تمام ساعات روز را فرا گرفته است. پس تناقضات و تعارضات جدی و جمعناپذیر این روایات، مانع از پذیرش قطعی خواهد بود.
3. از سوی دیگر بعید نیست راویان، گریستن آسمان و زمین در بیان امام معصوم را با در نظر داشتن عمق فاجعه عاشورا، دلیل بر خون باریدن یا سرخی آن دانسته و عباراتی را لابهلای روایات درج کردهاند و این انجام نگرفته مگر به خاطر تأثیری که روات یا روایات اهلسنّت بر ایشان داشتهاند.
4. بیشتر این روایات به شخصیتهای سنّی بازمیگردد و از راویان شیعی تنها گریستن و خونین شدن آسمان مطرح شده است که تمامی آنها جز یکی ضعیف به شمار میآیند. اکثر قریب به اتفاق کسانی که این روایات به نام آنان در کتابها ثبت شده است، چه کسانی که در طبقه اول قرار دارند و چه در بقیه طبقات، شامی هستند؛ از اینرو بیشتر حوادث غیرعادی در شام و بیت المقدس گزارش شده است. راویان شامی در روایت مطالب وهمی و مغرضانه و مبغضانه نسبت به اهلبیت سرآمد هستند.
5. روایاتی از شیعه که به معصوم نیز متصل شده، حکایت از گریستن آسمان دارد. ضرورتی ندارد گریستن آسمان را حمل بر این بدانیم که تمامی مردم عالم آن را رؤیت کردند، چهبسا تنها افرادی مانند معصومین به این امر واقف شدند که از زوایا و بواطن امور آگاهی داشتند.
6. اگر اتفاقات پس از شهادت به این گستردگی بوده است، تبعاً میبایست داعی بر نقلش بسیار میبود، در حالی که در کتب حدیثی و تاریخی معتبر شیعه به چنین رویدادهایی به صورت جدی توجه نشده است.
7. سرآمد کسانی که به نقل این روایات توجهی ویژه داشتهاند، ابنسعد و ابنعساکر هستند که گویا غرض اصلی آنان این بود که شیعیان را افرادی کوتهفکر جلوه دهند؛ چون این افراد در مقتل خویش بدون توجه به زمینهها و علل پیدایش قیام به اخباری از این دست توجهی ویژه داشتهاند.
8. در میان منابع اهلسنّت که در نقل این روایات پیشگام بودهاند، معجم طبرانی و تاریخ ابنعساکر بیشترین استقبال را کردهاند، اما طبری و تا حدی بلاذری که روش روایتگریشان متفاوت با دیگر مورخان یا محدثان است، کمترین روایات را نقل کردهاند. در میان شیعه نیز کامل الزیارات و کتب قرن دهم به بعد، بیشترین توجه را به نقل این روایات داشتهاند؛ اما الإرشاد شیخ مفید تنها کتاب متقدم و متعبر شیعی است که گویا به این روایات اعتنایی نکرده است.
9. وجود طرق مختلف و نیز متنهای متعدد دلالت بر پذیرش این اخبار نمیکند؛ چراکه نمونههای دیگری از احادیث مختلف در فریقین وجود دارد که علاوه بر وجود طرق متعدد، حتی از نظر سندی قابل استناد هستند، اما دانشمندان دلایل متعددی اعم از سند یا متن بر ردّ آن اقامه کردهاند؛ مانند: ازدواج امّکلثوم دختر امیرمؤمنان (ع) با عمربنخطاب، روایات جمع قرآن (نک.: خویی، بیتا: 235 ـ 257) یا روایات منع حدیث توسط پیامبر (ص) (نک.: معارف، 1384: 44 ـ 94؛ مؤدب، 1393: 167 ـ 198). احادیث فراوانی مبنی بر «حَدِّثُوا عَنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ لَا حَرَج» نیز از این نمونهاند (دیاری بیدگلی، 1383: 219). فطرس فرشتهای که از درگاه خداوند رانده شد و با وساطت امام حسین (ع) بازگردانده شد، نیز از جمله مواردی است که روایات بیشماری درباره آن وارد شده است (مسعودی، 1426: 164؛ ابنقولویه، 1356: 66؛ صدوق، 1376: 137؛ طبریآملی، 1413: 190 و...)، حال آنکه از نظر دلالی خدشهپذیر است (نک.: جوادیآملی، 1393: 3/300؛ قاسماحمد، 1393)؛ از اینرو، نمیتوان درباره اخبار حوادث غیرطبیعی پس از شهادت امام، مدعی تواتر یا در حدّ تواتر شد، چون معنای حقیقی تواتر در اینها ثابت نیست.
2.2.2. نوحهسرایی جنّیان در عزای حسینبنعلی (ع)
در بیشتر کتب تاریخی و حدیثی به ویژه کتب حدیثی متأخران، با تکیه بر منابعی چون کامل الزیارات، به نوحهسرایی جنیان توجه شده است. در ادامه پس از بررسی سندی روایات نهگانه کامل الزیارات به بررسی کلی آنها پرداخته میشود.
حدیث اول
ابنقولویه آورده است:
امّ سلمه همسر پیامبر (ص) گوید: «از زمانی که خداوند، پیامبر (ص) را قبض روح فرمود، نوحهسرایی طائفه جنّ را نشنیدم، مگر همان شب و ندیدم ایشان را مگر وقتی که به مصیبت فرزندم حسین (ع) مبتلا شدم. در همان زمان جنّیه از طائفه جنّ آمد، در حالی که میسرود: ای دو چشم من با شدّت و زاری گریه کنید، زیرا بعد از من چه کسی بر شهداء بگرید...» (ابنقولویه، 1356: 93).
سند: «حَدَّثَنِی مُحَمَّدُبن جَعْفَرٍ الْقُرَشِی الرَّزَّازُ عَنْ مُحَمَّدِبن حُسَینِبْنِأَبِیالْخَطَّابِ عَنْ نَصْرِبْنِمُزَاحِمٍ عَنْ عُمَرَبْنِسَعْدٍ عَنْ عَمْرِوبْنِثَابِتٍ عَنْ حَبِیبِبْنِأَبِیثَابِتٍ عَنْ أُمِّسَلَمَةَ زَوْجَةِ النَّبِی (ص) قَالَت».
شبیه این سروده در کتب شیعی و سنّی نقل شده است (طبرانی، بیتا: 3/122؛ مغربی، 1409: 3/167؛ صدوق، 1376: 139؛ فتال نیشابوری، 1375: 1/170؛ ابنشهرآشوب، 1379: 4/62؛ ابننما حلی، 1406: 108). یکی از راویان روایت، نصربنمزاحم است که نجاشی او را «مستقیم الطریقة» توصیف میکند، اما نقل از ضعفا را از ویژگی روایات نصربنمزاحم میداند (نجاشی، 1365: 427؛ حلّی، 1342: 522). نجاشی درباره عمروبنثابت [ابیالمقدام] ساکت مانده (نجاشی، 1365: 290)، برخی دیگر حال او را اختلافی میدانند (حلّی، 1411: 241)؛ اما ابنغضائری علیرغم طعنههایی که بر او وارد ساختهاند، وی را توثیق کرده است (ابنالغضائری، 1364: 111). رجالیان درباره حبیببنابیثابت نیز سخنی نگفتهاند و تنها او را در عداد اصحاب امیرمؤمنان (ع) دانستهاند (طوسی، 1373: 61؛ خویی، 1372: 4/216).
حدیث دوم
میثمی نقل کرده که گفت: پنج تن از اهل کوفه به قصد یاری حسینبنعلی (ع) حرکت کردند و به قریهای رسیدند که به آن شاهی میگفتند پس دو نفر یکی پیر و دیگری جوان جلوی آنها آمده و به ایشان سلام کردند پیرمرد گفت: من مردی از طائفه جنّ هستم و این جوان برادرزاده من بوده و ما قصدمان یاری نمودن به این مظلوم میباشد. پیرمردجنّی سپس به ایشان گفت: من پیشنهادی دارم. یکنفرگفت: بگو، پیرمردجنّی گفت: پیشنهادم این است که من پرواز کرده بروم وخبر این گروه را بیاورم تا شما با آگاهی به سوی مقصدتان بروید. ایشان در جوابش گفتند: پیشنهاد خوبی است. راوی میگوید: پیرمرد جنّی یک روز و یک شب از نظر ایشان غائب بود پس فردای آن روز ایشان صدائی شنیدند بدون اینکه صاحب آن را ببینند، صدا این بود: به خدا قسم نیامدم نزد شما مگر آنکه خود دیدم، در زمین طفّ که سری بریده و دو گونههایش به خاک آلوده بود...» (ابنقولویه، 93)
سند: «حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِبْنِعَبْدِاللَّهِ عَنْ یعْقُوبَبْنِیزِیدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَبْنِعُقْبَةَ عَنْ أَحْمَدَبْنِعَمْرِوبْنِمُسْلِمٍ عَنِ الْمِیثَمِی قَالَ» در رجال نجاشی و رجال ابنداود یا علامه حلی درباره او سخنی گفته نشده، اما برقی او را در زمره اصحاب امام هادی (ع) معرفی کرده است (برقی، 1342: 58). از احمدبنعمروبنمسلم نیز خبری در دست نیست. آیت اللّه خویی نیز به همین حدیث ابنقولویه استناد کرده و نام او را برده است (خویی، 1372: 2/182). اگر مراد از میثمی احمدبنالحسنمیثمی باشد که بنابر نقل شیخ طوسی، واقفی است (طوسی، 1373: 332) و اگر محمدبنحسنبنزیادمیثمی است که نجاشی وی را توثیق کرده و او را از راویان امام رضا (ع) دانسته است (نجاشی، 363) به هر حال با توجه به روایات و طبقه او نمیتوان نام او را کشف کرد.
در متن روایت عبارتی است که تأملبرانگیز است و آن اینکه «پیرمرد جنّی یک روز و یک شب از نظر ایشان غائب بود پس فردای آن روز ایشان صدائی شنیدند» اگر جنّ قدرت ماورایی و سرعتی دارد که مافوق سرعت انسانهاست پس یک روز غیبت او جای توجیه ندارد، چرا که او به سرعت یک چشم به هم زدن میتوانست در واقعه طفّ حاضر شود و خبر عاشورا را برای آن پنج نفر برده و این امر نباید به مدت یک روز و یک شب دوام داشته باشد.
حدیث سوم
ابوزیاد قندی میگوید: «وقتی حسین (ع) شهید شد، گچکارها در وقت سحر نوحهسراییهای طائفه جنّ را در قبرستان میشنیدند. ایشان میگفتند: رسول خدا (ص) پیشانی او را دست کشید، پس در رُخش نوری ساطع شد...» (ابنقولویه، 1356: 94).
سند: «حَدَّثَنِی حَکیمُبْنُدَاوُدَبْنِحَکیمٍ عَنْ سَلَمَةَبْنِالْخَطَّابِ قَالَ حَدَّثَنِی عُمَرُبْنُسَعْدٍ وَ عَمْرُوبْنُثَابِتٍ عَنْ أَبِیزِیادٍالْقَنْدِی قَال». نام حکیمبنداود و ابوزیاد قندی مجهول است و در کتب رجالی نامی از ایشان نیست؛ اما شخصی به نام زیادبنمروان قندی در برخی کتب وجود دارد که واقفی خوانده شده است (نجاشی، 1365: 172؛ طوسی، 1373: 337). ابنغضائری و نجاشی نیز سلمةبنخطاب را در حدیث ضعیف دانستهاند (ابنالغضائری، 1364: 66؛ نجاشی، 1365: 187؛ حلی، 1342: 458). نجاشی درباره عمروبنثابت [ابیالمقدام] ساکت مانده (نجاشی، 1365: 290) و برخی دیگر حال او را اختلافی میدانند (حلّی، 1411: 241).
حدیث چهارم
ولیدبنغسّان به نقل از کسی میگوید: «طائفه جنّ بر حسینبنعلی (ع) نوحهسرایی کرده، میگفتند: این اشعار و ابیات که در سرزمین طفّ در ترسیم بلاهای واردشده بر فرزندانش سروده شد، از کیست؟...» (ابنقولویه، 1356: 95).
سند: «حَدَّثَنِی حَکیمُبْنُدَاوُدَبْنِحَکیمٍ عَنْ سَلَمَةَبْنِالْخَطَّابِ قَالَ قَالَ عُمَرُبْنُسَعْدٍ قَالَ حَدَّثَنِی الْوَلِیدُبْنُغَسَّانَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ». سند مرسل است. درباره وضعیت رجالی حکیمبنداود و سلمةبنخطّاب پیش از این سخن گفتیم. نامی از ولیدبنغسان نیز برده نشده است.
حدیث پنجم
لیلی میگوید: «نوحهسرایی طائفه جنّ بر حسینبنعلی (ع) را شنیدم که میگفتند: ای چشم اشک بریز! زیرا میگرید شخص حزین با سوز و دلتنگی. ای چشم! مردم به واسطه خوشی و خوشگذرانی تو را از یاد آل محمّد (ص)...» (همان).
سند: «حَدَّثَنِی حَکیمُبن دَاوُدَبْنِحَکیمٍ عَنْ سَلَمَةَ قَالَ حَدَّثَنِی أَیوبُبْنُسُلَیمَانَبن أَیوبَالْفَزَارِی عَنْ عَلِیبْنِالْحَزَوَّرِ قَالَ سَمِعْتُ لَیلَی وَ هِی تَقُول». ایوببنسلیمان و علیبنحزور و لیلی مانند حکیمبنداود راویانی هستند که رجالیان درباره ایشان گزارشی ارائه ندادهاند.
حدیث ششم
عبداللَّهبن حسان کنانی نقل کرده است که طائفه جنّ بر حسینبنعلی (ع) گریستند و گفتند: چه خواهید گفت زمانی که پیامبر (ص) به شما بگوید شما که آخرین امّت هستید، چه کردید با اهل بیت و برادران و خویشان من؛ برخی را اسیر و بعضی را کشته و آلوده به خون خود کردید» (همان).
سند: «حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِبْنعَبْدِاللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِبْنِالْحُسَینِ عَنْ نَصْرِبْنِمُزَاحِمٍ عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِبْنِأَبِیحَمَّادٍ عَنْ أَبِیلَیلَی الْوَاسِطِی عَنْ عَبْدِاللَّهِبْنِحَسَّانَ الْکنَانِی قَال». به عبدالرحمنبنابیحمّاد، رمی ضعف و غلو زده شده است (ابنالغضائری، 1364: 80؛ نجاشی، 1365: 238؛ حلّی، 1342: 472). ابولیلی واسطی، مجهول و عبداللّهبنحسان نیز مهمل است.
حدیث هفتم
جابر از امام باقر (ع) نقل کرده است:
هنگامی که حسین (ع) با افراد و نفرات از مدینه آهنگ خروج نمود، زنان بنیعبدالمطّلب برای نوحهسرایی و گریستن جمع شدند. حسین (ع) در میان ایشان راه میرفت و میفرمود: شما را به خدا سوگند که معصیت خدا و رسولش را نکرده، نوحه سر نداده، آشکارا نگریید. زنان بنیعبدالمطلب گفتند: پس برای چه کسی نوحه و گریه را ذخیره کنیم؟ امروز مانند روزی است که در آن رسول خدا (ص) از دنیا رفتند و همانند روزی است که حضرتعلی (ع) و فاطمه (س) از دنیا رحلت کردند و همچون روزی است که رقیه و زینب و امکلثوم (دختران رسول خدا (ص)) ارتحال کردند؟!!... سپس یکی از عمّههای آن حضرت پیش آمد و در حالی که میگریست چنین سرود: ای حسین شاهد باش شنیدم صدای جنّیان را که برای شما نوحهسرایی کرده، میگویند: همانا مقتول و کشتهشده در سرزمین طف، از آل هاشم است که پستترین و ذلیلترین مردم از قریش او را کشتند...» (ابنقولویه، 1356: 96 ـ 97).
سند: «حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ وَ جَمَاعَةُ مَشَایخِی عَنْ سَعْدِبْنِعَبْدِاللَّهِبْنِأَبِیخَلَفٍ عَنْ مُحَمَّدِبْنِیحْییالْمُعَاذِی قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَینُ [الْحَسَنُ]بن مُوسَیالْأَصَمُّ عَنْ عَمْرٍوعَنْ جَابِرٍ عَنْ مُحَمَّدِبْنِعَلِی (ع) قَال». ابنداود، محمدبنیحییمعاذی را ضعیف معرفی کرده است (حلّی، 1342: 512؛ خویی، 1372: 18/43). نام حسین یا حسنبنموسی أصم نیز در کتب رجالی وجود ندارد. صاحب معجم رجال الحدیث نیز با تمسک به این سند، نام او را در کتاب خود درج کرده است (خویی، 1372: 6/98). آنچه در متن به نظر میرسد آن است که بر مبنای روایات، وقایع غیرطبیعی پس از شهادت امام (ع)، در قالب شعر نیز در آمده است و این همان تأثیری است که جامعه اهلسنّت بر ادبیات و فرهنگ شیعی گذاشتند؛ به طوری که تأثیر آن همچنان در اجتماع شیعیان هویدا است (نک.: صاحبکاری، 1379: 22ـ 37). گویا این حدیث درصدد القای این مطلب است که گریه برای شهادت امام، امر پسندیدهای نیست و حتی در شهادت امیرمؤمنان (ع) و حضرت زهرا (س) کسی نگریست؛ این در حالی است که مفاد این روایت با روایات توصیه به اشک در مصیبت اهلبیت ناسازوار است.
حدیث هشتم
عمروبنعکرمه میگوید: «بامداد روزی که حسینبنعلی (ع) کشته شد، ما در مدینه صبح کردیم. در این هنگام غلامی که داشتیم گفت: شب گذشته شنیدیم منادی میگفت: ای کسانی که حسین را از روی ستم و جور کشتید بشارت باد شما را به عذاب و عقوبتی سخت...» (ابنقولویه، 1356: 97).
سند: «حَدَّثَنِی أَبِی وَ جَمَاعَةُ مَشَایخِی عَنْ سَعْدِبْنِعَبْدِاللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِبْنِیحْییالْمُعَاذِی عَنْ عَبَّادِبْنِیعْقُوبَ عَنْ عَمْرِوبْنِثَابِتٍ عَنْ عَمْرِوبْنِعِکرِمَةَ قَالَ». محمدبنیحییمعاذی، سخنی مبنی بر توثیق یا تضعیف عبادبنیعقوب [چه عباد ابوسعید صفری و چه عبادبنیعقوب رواجنی که گفته شده است عامیمذهب بوده است.] به میان نیاورده است (نجاشی، 293؛ حلّی، 1342: 194؛ خویی، 1372: 9/210، 218). نجاشی درباره عمروبنثابت [ابیالمقدام] ساکت مانده (نجاشی، 1365: 290)، برخی دیگر حال او را اختلافی میدانند (حلّی، 1411: 241). نام عمروبنعکرمه در کتب رجالی موجود نیست، آیةالله خویی درباره او صرفاً به روایات معاویهبنعمار از او در کافی (کلینی، 1388: 2/666، ح 1؛ 669، ح 1) تمسک جسته و اطلاع دیگری از او نداده است (خویی، 1372: 13/119). بعید نیست نام عمروبنعکرمه، تصحیف «عمرو عن عکرمه» باشد که البته نیاز به بررسی دقیقتری دارد؛ چراکه ابننما همین روایت را به شکلی دیگر چنین آورده است: «وَ ذَکرَ صَاحِبُ الذَّخِیرَةِ عَنِ الْمَحْشَرِ عَنْ عِکرِمَةَ» (ابننما حلّی، 1406: 108).
حدیث نهم
داود رقّی میگوید: «جدّهام حکایت کرد که وقتی حسین (ع) کشته شد، [یکی از] جنّیان بر آن حضرت گریست و این ابیات را خواند[ند]: ای چشم اشک بریز و گریه کن، پس قطعاً خبر شهادت حسین (ع) حق و راست است... حسین (ع) و یارانش کشته شدند، افسوس از چنین خبری...» (ابنقولویه، 1356: 97).
سند: «حَدَّثَنِی حَکیمُبن دَاوُدَبن حَکیمٍ عَنْ سَلَمَةَبن الْخَطَّابِ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُاللَّهِبن مُحَمَّدِبن سِنَانٍ عَنْ عَبْدِاللَّهِبن الْقَاسِمِبن الْحَارِثِ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّی قَال». درباره دو راوی حکیمبن داودبن حکیم و سلمهبن خطاب پیش از این سخن گفتیم. علیرغم چند روایتی که از عبداللّهبنمحمدبنسنان[xi] برجای مانده است (کلینی، 1388: 4/589، ح 1)، اما در کتب رجالی، مانند عبداللّهبنقاسمبنحارث سخنی از او نیست. درباره داودبنکثیر رقّی نیز آوردهاند که ضعیف است، ضمن آنکه غلات از او روایت کردهاند (ابنالغضائری، 1364: 58؛ نجاشی، 1365: 156)؛ اما شیخ طوسی و علامه حلی او را ثقه شمردهاند (طوسی، 1373: 336؛ حلّی، 13411: 68). آیة اللّه خویی در جمعبندی اقوال گفته است: «توثیق شیخ طوسی و علامه حلی گرچه دلالت بر جلالت شأن او دارد، اما اعتماد به قول او را ثابت میکند» (خویی، 1372: 7/124 ـ 125). علیرغم این گفتهها، اطلاعی از جدّه داودبنکثیر در دست نیست تا صحت و سقم گفته او را ثابت بدانیم.
نکاتی درباره روایات نوحهسرایی جنّیان
1. پرواضح است که عزاداری ایشان تنها بر کسانی واضح است که امکان ارتباط با آنها را داشتهاند.
2. دقت در روایات این نکته را میرساند که اغلب روایات به معصوم متصل نشدهاند یا اگر متصلاند، سند آنها دارای ضعفی است که صدور آن به معصوم را محرز نمیکند.
3. اغلب این روایات از ضعفا و مجاهیلی است که نمیتوان به قول آنها اعتماد کرد. حکیمبنداود و سلمهبنخطاب در این میان بیشترین نقش را ایفا کردهاند.
4. درباره روایت گچکارها و شنیدن صدای جنّیان باید گفت احتمالاً برخی چون این روایت را دیدهاند، به پروبال دادن آن پرداختهاند و سخنانی بدان افزودهاند که نتیجهاش روایت مسلم جصّاص [گچکار] در بحارالأنوار است که خود علامه در ابتدای این روایت آورده است: «أَقُولُ: رَأَیتُ فِی بَعْضِ الْکتُبِ الْمُعْتَبَرَةِ رُوِی مُرْسَلًا عَنْ مُسْلِمٍ الْجَصَّاص...» (مجلسی، 1403: 45/114).
4. بیشتر روایات ابنقولویه درباره حوادث خارقالعاده یا نوحهسرایی جنّیان و... از سوی سعدبنعبداللّه نقل شده است که به واسطه پدر ابنقولویه به دست صاحب کتاب رسیده است. نجاشی درباره وی مینویسد: «کان سمع من حدیث العامة شیئا کثیرا، و سافر فی طلب الحدیث» (نجاشی، 1365: 177). تأثیرپذیری برخی راویان شیعی از روات اهلسنّت و ارتباط این دو طیف امری است که در طول تاریخ رخ داده است، چراکه کسانی مانند ابنقولویه و پدرش یا دیگر روات سرشناس شیعی در بغداد زندگی میکردند و این شهر محل تجمع دو تفکر بزرگ اهلسّنت و شیعه بود و ناگزیر مباحثات و مناظرات علمی سبب اختلاط در حوزههای علمی و خصوصاً حدیث و فقه شده بود (نک.: صالحینجفآبادی، 1382: 259، 318)؛ از اینرو میتوان چنین روایاتی را روایات منتقله نامید (عسکری، 1416: 3/13). در نظر داشتن فضایی که سبب شد ابنقولویه دست به تألیف چنین کتابی زند و نیز توجه به مضامین احادیث کامل الزیارات این احتمال را قویتر میکند که ابنقولویه، قاضی نعمان یا شیخ صدوق برای بازنگری در احادیثِ در دسترس، خود را ملزم به تغییر فضای فکری شیعیان کرده، با بهرهجویی و غنیمت شمردن از فضا و فرصت ایجادشده، به ویژه در دوران آلبویه تمام روایاتی را که به نوعی در تغییر این فضا مؤثر بود، جمع کردند و برای رفع هر گونه شبهه و سوء ظنّی غالب اسناد آنها را متصل کردند تا فضای غالب شهرهای شیعی را که در خطر نابودی فکری بود، تغییر دهند. از اینرو در میان متون اعجازآمیز شرح الأخبار، کامل الزیارات و امالی شیخ صدوق که رنگ و بوی فضایل و مناقب دارد، روایاتی دیده میشود که غالب مضامین آنها با روایات اهلسنّت یکی است؛ مضامینی که راویان اهلسنّت آنها را نه به انگیزه وفاداری به خاندان رسول اللّه (ص)، بلکه با هدف زدن ضربهای سهمگین به افکار شیعی و متهم ساختن آنها به خرافهپرستی، رواج میدادند (ابنکثیر، 1420: 8/201) تا امروزه برای ستیز با چنین رویکردی که در قرن چهارم شروع شد، با کنارگذاشتن این دست روایات، دست به انکار علم امام حسین (ع) بزنند (نک.: صالحی نجفآبادی، 1361؛ ضیایی، 1384). بدین صورت برخی اندیشههای ناب شیعی بهدست برخی فرصتطلبان از اهلسنّت با افکار خرافه ممزوج شد؛ به عنوان مثال شاید نوحه جنّیان برای امام حسین (ع) را تنها کسی مانند امّسلمه نقل کرده باشد، اما کسانی با سودجویی، آن را بیش از حد شاخ و برگ دادند تا امکان ورود افکار خرافی جدید را به اندیشههای شیعی فراهم کنند.
نتیجه
1. ابنقولویه از شخصیتهای حدیثی شیعی است که کتابی در زیارت پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) با نام کامل الزیارات تألیف کرده است. ابنقولویه بخش تقریباً مفصل کتاب خود را به تاریخ ولادت و شهادت امام حسین (ع) و بخش بسیار طویلتری را متناسب با عنوان کتاب، به زیارت و اقامه عزا برای امام حسین (ع) و شهدای عاشورا اختصاص داده است.
2. ابنقولویه با تألیف چنین کتابی، سبب شد شیعیان به زیارت امام حسین (ع) اهمیت بیشتری دهند و نگاه ویژهای به امام سوم داشته باشند که ناشی از عمق فاجعه و مصیبتی است که روز عاشورا به خود دیده است.
3. اخبار و احادیث درباره شهادت امام حسین (ع) به وفور و به انواع گوناگون در منابعی مانند کامل الزیارات و به تبع امالی شیخ صدوق سبب انقلابی در رویکرد به قیام امام حسین (ع) شد؛ چراکه تا پیش از منابعی مانند شرح الأخبار، کامل الزیارات و امالی شیخ صدوق چنین رویکردی در منابع شیعه یافت نمیشود، اما نگاه به فضیلتنگاری و منقبتنویسی درباره عاشورا با نگاشته شدن کتبی مانند کتاب ابنقولویه به اوج میرسد و ثمرات این رویکرد در جامعه امروز به وضوح پیدا است.
4. ورود اخباری از اهلسنّت درباره حوادث غیرطبیعی به منابع شیعی و تبدیل آن به احادیث مسند یا در برخی موارد متصل به معصوم، سبب شد رویکرد سنیمآبانه به شیعه داخل شود و اخباری که اهلسنّت خواسته یا ناخواسته یا با هدف واژگون نشان دادن افکار محرَّف شیعی، وارد تاریخ کردند، در اعتقادات شیعه رخنه کند. این مسئله سبب شد نگاه شیعه به امامت ائمه معصومین (ع)، صرفاً رنگ فضیلتخواهی و منقبتتراشی به خود گیرد و از هدف غاییِ امامت فاصله بگیرند و بیشتر به دنبال شنیدن فضائل امامان معصوم باشند تا پیگرفتن معارف ایشان. البته بدون تردید هدف کسانی مانند ابنقولویه و شیخ صدوق ایجاد چنین انگیزهای در میان شیعیان نبود، اما به هر حال این انگیزه پس از این محدثان بالیدن گرفت.
5. غالب روایات ابنقولویه در حوزه تاریخی عاشورا ضعیفالسند بوده، از نظر متنی دچار آشفتگی است که برخی از آنها توجیهپذیر نیست.
پینوشتها
[i]. برای مطالعه بیشتر نک.: صحتی سردرودی، 1385: 60ـ 115.
[ii]. این نامی است که ابنقولویه در مقدّمه کتاب، بدان تصریح کرده است (ابنقولویه، 1356: 37).
[iii]. وی مینویسد: «وَلَم أخرُجْ فِیهِ حَدِیثاً رُوِی عَن غَیرِهِم إذا کانَ فیما رُوِّینا عَنهُم مِن حَدیثِهِمـ (صَلَوات الله عَلَیهِمْ) کفایةٌ عَن حَدِیثِ غَیرِهِم وَ قَد عَلِمْنا أنّا لانُحِیطُ بِجَمِیعِ ما رُوِی عَنهُم فِی هذا الْمَعنَی وَ لا فِی غَیرِهِ، لکن ما وَقَعَ لَنا مِن جِهَةِ الثِّقاتِ مِن أصحابِناـ (رَحِمَهُمُ اللهُ) بِرَحمَتِهِ، وَ لاأخرَجتُ فیه حَدِیثاً رُوِی عَنِ الشُّذّاذِ مِنَ الرِّجالِ، یؤثَرُ ذلک عَنهُم عَنِ الْمَذکورینَ غیرِ الْمَعروفینَ بِالرِّوایةِ الْمَشهورینَ بِالْحَدیثِ وَ الْعِلمِ» (ابنقولویه، 1356: 4).
[iv]. برخی ولادت امام را پنجم شعبان دانستهاند (اصفهانی، بیتا: 84؛ مفید، 1413الف: 2/27؛ طوسی، 1411: 2/82).
[v]. برخی سال سوم را سال ولادت امام ثبت کردهاند (کلینی 1388: 1/463؛ طوسی، 1407: 6/41).
[vi]. برای مطالعه بیشتر، نک.: عرب و نقی زاده، 1390.
[vii]. در رجال شیخ طوسی نام او ذکر شده است، اما حال رجالیاش مشخص نشده است (نک.: طوسی، 1373: 322).
[viii]. برای نمونه نک.: خطاب امام رضا (ع) به مأمون (مفید، 1413الف: 2/259؛ خطاب امام جواد (ع) به مأمون، نک.: همان، 2/284؛ خطاب امام جواد (ع) به واثق عباسی، نک.: مسعودی، 1409: 3/488؛ خطاب امام هادی (ع) به متوکل عباسی، نک.: همان، 4/11. نمونهای دیگر که در آن تقیه آشکار است: خطاب امام صادق (ع) به منصور عباسی، نک: ابنبکار، 1374: 149 ـ 150.
[ix]. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، نک.: منتظری مقدم، 1387.
[x]. به نقل از امیرمؤمنان (ع) در تفسیر آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَکونُوا کالَّذِینَ آذَوْا مُوسی».
[xi]. درباره این راوی نک.: کلینی، 1429: 15/707، پاورقی 6.
مراجع
منابع
قرآنکریم.
ابنأثیر، علیبنابیالکرم (1385). الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادرـ داربیر، قموت.
ابنأعثم کوفی، احمدبنعلی (1411). الفتوح، تحقیق: علی شیری، بیروت: دارالأضواء.
ابنبکار، زبیر (1374). الأخبار الموفقیات، تحقیق: عانی سامیمکی، قم: الشریفالرضی.
ابنسعد، محمد (1414). الطبقاتالکبری، تحقیق: محمدبن صامل السلمی، طائف: مکتبة الصدیق.
ابنشهرآشوب مازندرانی، محمدبنعلی (1369). متشابه القرآن و مختلفه، قم: داربیدار.
ابنشهرآشوب مازندرانی، محمدبنعلی (1379). مناقب آلابیطالب (ع)، قم: علامه.
ابنطاووس، علیبنموسی (1368). فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم، قم: دارالذخائر.
ابنطاووس، علیبنموسی (1416). التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن [الملاحم و الفتن]، تحقیق و چاپ: اصفهان: صاحبالأمر.
ابنطاووس، علیبنموسی (1420). طرف من الأنباء و المناقب، تحقیق: قیسعطار، مشهد: تاسوعا.
ابنطاووس، علیبنموسی (بیتا). سعد السعود للنفوس منضود، قم: دارالذخائر.
ابنعبدالبر، یوسفبنعبداللّه (1412). الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: علیمحمد البجاوی، بیروت: دارالجیل.
ابنعساکر، ابوالقاسم علیبنحسن (1415). تاریخ مدینة دمشق، علیشیری، بیروت: دارالفکر.
ابنغضائری، احمدبنحسین (1364). الرجال، تحقیق: محمدرضاحسینی، قم: دارالحدیث.
ابنقولویه، جعفربنمحمد (1356). کامل الزیارات، تحقیق: عبدالحسین امینی، نجف: دارالمرتضویه.
ابنکثیر دمشقی، إسماعیل (1422). البدایة و النهایة، بیروت: دارالمعرفة.
ابننما حلی، جعفربنمحمد (1406). مثیر الأحزان، تحقیق: مدرسة الإمامالمهدی (عج)، قم: مدرسة الإمامالمهدی (عج).
اربلی، علیبنعیسی (1381). کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تحقیق: سیدهاشم رسولیمحلاتی، تبریز: بنیهاشمی.
اسفندیاری، محمد (1380). کتابشناسی تاریخی امام حسین (ع)، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
اصغرپور، حسن (1386). «درآمدی بر مناقبنگاری»، علومحدیث، سال دوازدهم، شمارۀ سوم و چهارم، پاییز و زمستان.
اصفهانی، ابوالفرج علیبنحسین (بیتا). مقاتل الطالبیین، تحقیق: سیداحمدصقر، بیروت: دارالمعرفة.
امینی، عبدالحسین (1387). الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، بیروت: دارالکتاب العربی.
بحرانی اصفهانی، عبداللّه (1413). عوالم العلوم، قم: موسسةالامامالمهدی (عج).
بحرانی، سیدهاشمبن سلیمان (1413). مدینة معاجز الأئمة الإثنیعشر، قم: مؤسسةالمعارفالإسلامیة.
برقی، احمدبنمحمد (1342). رجال البرقی، تحقیق: محمدبنحسن طوسی، تهران: دانشگاه تهران.
برقی، احمدبنمحمد (1371). المحاسن، تحقیق: جلالالدین محدث، قم: دارالکتب الإسلامیة.
بروجردی، سید حسین (1386). جامع أحادیث الشیعة، تهران: فرهنگ سبز.
بلاذری، أحمدبنیحیی (1397). أنساب الأشراف، تحقیق: محمدباقر محمودی، بیروت: دارالتعارف.
بیهقی، احمدبنحسین (1405). دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، بیروت: دارالکتب العلمیة.
جوادیآملی، عبداللّه (1393). تسنیم، تفسیر قرآن کریم، قم: اسراء.
حرّعاملی، محمدبن حسن (1409). وسائل الشیعة (تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة)، قم: مؤسسةآلالبیت.
حرّعاملی، محمدبن حسن (1425). إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت: اعلمی.
حلّی، حسنبن علیبن داود (1342). الرجال، تهران: دانشگاه تهران.
حلی، حسنبن یوسفبن مطهر (1411). رجال العلامة الحلی، تحقیق: محمدصادق بحرالعلوم، نجف: دارالذخائر.
حلی، حسنبن یوسفبن مطهر (1417). خلاصة الأقوال، تحقیق: جواد قیومی، مؤسسة نشرالفقاهة.
خویی، سیدابوالقاسم (1372). معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، قم: مرکز نشرالثقافة الإسلامیة.
خویی، سیدابوالقاسم (بیتا). البیان فی تفسیر القرآن، قم: موسسة احیاء آثار الامام الخوئى.
دیاری بیدگلی، محمدتقی (1383). پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر، تهران: سهروردی.
ذهبی، محمدبن احمد (1413الف). سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، بیروت: موسسة
الرسالة.
ذهبی، محمدبن احمد (1413ب). الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة، تحقیق: محمدعوامة، جده: دار القبلة للثقافة الاسلامیة.
ذهبی، محمدبناحمد (1410). تاریخ الإسلام و دفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: عبدالسّلام قدمری، بیروت: دارالکتاب العربی.
ذهبی، محمدبناحمد (بیتا). تذکرة الحفاظ، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
راوندی، سعیدبنهبةاللّه (1409). الخرائج و الجرائح، قم: مؤسسة الإمام المهدی (عج).
زراری، أبوغالب احمدبنمحمد (1369). رسالة أبیغالب الزراری إلی ابنابنه فی ذکر آل أعین، تحقیق: محمدرضا حسینی، قم: مرکز البحوث و التحقیقات الإسلامیة.
سبحانی، جعفر (1414). کلیات فی علم الرجال، قم: مؤسسة النشر الإسلامی.
سبحانی، جعفر (1418). موسوعة طبقات الفقهاء، قم: مؤسسه امام صادق (ع).
سمعانی، عبدالکریم (1382). الأنساب، تحقیق: عبدالرحمنبن یحیی معلمی یمانی، حیدرآباد: مجلس دائرة المعارف العثمانیة.
سیستانی، سیدعلی (1414). قاعدة لاضرر و لاضرار [تقریراتبحث]، قم: مکتب آیةاللّه العظمی السیستانی.
صاحبکاری، ذبیحاللّه (1379). سیری در مرثیه عاشورایی، تهران: تاسوعا.
صالحی نجفآبادی، نعمتاللّه (1382). حدیثهای خیالی، تهران: کویر.
صحّتی سردرودی، محمد (1385). عاشورا پژوهی با رویکردی به تحریفشناسی تاریخ امام حسین (ع)، قم: خادمالرضا.
صدوق، أبوجعفر محمدبنبابویه (1376). الأمالی، تهران: کتابچی.
صرامی، سیفاللّه (1424). مبانی حجیت آرای رجالی، قم: دارالحدیث.
ضیایی، عبدالحمید (1384).جامعهشناسی تحریفات عاشورا، تهران: انتشارات ققنوس.
طبرانی، سلیمانبنأحمد (بیتا). المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی عبدالمجید السلفی، بیروت: دارإحیاءالتراثالعربی.
طبرسی، فضلبنحسن (1390). إعلام الوری بأعلام الهدی، تهران: اسلامیة.
طبری آملی، محمدبنجریر (1413). دلائل الإمامة، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة مؤسسة البعثة، قم: مطبعةالبعثة.
طبری آملی، محمدبنجریر (1415). المسترشد فی إمامة علیبنأبیطالب (ع)، تحقیق: احمد محمودی، قم: مطبعةکوشانپور.
طبری، محمدبنجریر (1387). تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، تحقیق: محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث.
طریحی، فخرالدینبنمحمد (1375). مجمع البحرین، تحقیق: احمد حسینی اشکوری، تهران: مرتضوی.
طوسی، محمدبن حسن (1373). رجال الطوسی، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.
طوسی، محمدبن حسن (1411). مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، بیروت: مؤسسة فقه الشیعة.
طوسی، محمدبن حسن (1420). الفهرست، تحقیق: عبدالعزیز طباطبائی، قم: مکتبة المحقق الطباطبائی.
طوسی، محمدبنحسن (1407). تهذیب الأحکام، تحقیق: حسن موسوی خرسان، تهران: دارالکتب الإسلامیة.
عرب، مرتضی؛ نقی زاده، حسن (1390). «بازکاوی اعتبار رجالی محمدبنسنان»، کتاب قیّم، سالاول، شمارهیدوم.
عسقلانی، أحمدبن علیبن حجر (1404). تهذیب التهذیب، بیروت: دارالفکر.
عسقلانی، أحمدبن علیبن حجر (1415). تقریب التهذیب، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیة.
عسکری، سیدمرتضی (1416). القرآنالکریم و روایات المدرستین، تهران: مجمعالفکرالاسلامی.
علمالهدی، علیبن حسین (1377). تنزیه الأنبیاء، قم: دارالشریف الرضی.
فتال نیشابوری، محمدبناحمد (1375). روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم: رضی.
قاسماحمد، مریم (1393). «نقد دلالی روایتهای فطرس ملک»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، شماره 21.
قمی، علیبن ابراهیم (1404). تفسیر القمی، تحقیق: طیب موسوی جزائری، قم: دارالکتاب.
کشی، محمدبن عمر (1409). رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، تحقیق: حسن مصطفوی، مشهد: مؤسسه نشر دانشگاه مشهد.
کلینی، محمدبن یعقوب (1388). الکافی، تحقیق: علیاکبر غفاری، تهران: دارالکتب الإسلامیة.
مجلسی، محمدباقر (1403). بحارالأنوار الجامعة لعلوم الأئمة الأطهار، بیروت: دار إحیاء التراث
العربی.
محسنى، محمد آصف (1379). بحوث فى علم الرجال، قم: مرکز المصطفى(ص) العالمی.
مزّی، جمالالدین أبوالحجاج (1406). تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسة الرسالة
مسعودی، أبوالحسنعلیبنحسین (1409). مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم: دارالهجرة.
مسعودی، علیبنحسین (1426). اثبات الوصیة، قم: انصاریان.
معارف، مجید (1384). تاریخ عمومیحدیث با رویکردی تحلیلی، تهران: کویر.
مغربی، قاضی نعمان (1409). شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار (ع)، تحقیق: محمدحسین حسینی جلالی، قم: جامعه مدرسین.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان (1413الف). الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق: مؤسسة آلالبیت (ع)، قم: کنگره شیخ مفید.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان (1413ب). الإختصاص [منسوب به شیخ مفید]، تحقیق: علیاکبر غفاری، محمود محرمی زرندی، قم: کنگره جهانی شیخ مفید.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان (1413ج). الأمالی، تحقیق: حسین استادولی، علیاکبر غفاری، قم: کنگره شیخ مفید.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان (1413د). الفصول المختارة، تحقیق: علی میرشریفی، قم: کنگره شیخ مفید.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان (1413هـ). المزارـ مناسک المزار، تحقیق: محمدباقر ابطحی، قم: کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.
مقریزی، أحمدبنعلی (1420). إمتاع الأسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت: دارالکتب العلمیة.
منتظریمقدم، حامد (1387). «بررسی کاربردهای لقبِ «امیرالمؤمنین» در بسترِ تاریخ اسلام (1)»، تاریخ در آینه پژوهش، شماره 17، سال پنجم.
مؤدّب، سیدرضا (1393). تاریخ حدیث، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشرالمصطفی.
نجاشی، احمدبنعلی (1365). رجال النجاشی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.
نوری، حسینبن محمدتقی (1408). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، تحقیق: مؤسسة آلالبیت، قم: مؤسسة آلالبیت.
هیثمی، علیبنابیبکر (1408). مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: دارالکتب العلمیه.