نویسنده :مهدي مهريزي به شهادت رساندن حضرت(ع) ظلم بزرگي بود كه بر وي و بر جامعه اسلامي رفت ولي خدشهدار نمودن شخصيت آن بزرگوار، ستم تاريخي مضاعفي است كه در حق آن پيشواي راستين روا داشته شده است. آنچه ميخوانيد نقدي كوتاه بر بخشي از اين ستم تاريخي است كه به بهانه ايام شهادت آن بزرگوار تقديم ميشود.يكي از آفتهاي بزرگ و ويرانگري كه در تاريخ اسلام بروز كرد و در دورههايي شيوع و رواج بسيار داشته، جَعْل و وضع حديث است. ساختن حديث و انتساب آن به پيشوايان ديني به انگيزههاي سياسي، مذهبي و ... از دوران حكومت بني اميه، نضج گرفت و در دوران بني عباس دوام يافت.جعل و وضع، گاه براي پيراستن شخصيتهاي منفور و آلوده حاكم اموي و عباسي صورت ميپذيرفت و گاه براي تخريب و ضربه زدن به شخصيتهاي برجسته.
امام حسن مجتبي(ع)، سبط اكبر پيامبر(ص) و دومين امام معصوم، از شخصيتهايي است كه تير مسموم وضع و جعل آن بزرگوار را نشانه رفته و نسبتهاي ناروايي در قالب حديث و روايت به وي داده شده است. روايتهايي از امامان شيعه نقل شده كه ايشان، بسيار زن ميگرفت و بسيار طلاق ميداد تا آنجا كه پدرش حضرت علي(ع) بر منبر رفت و مردم كوفه را از اين امر بر حذر داشت. اين روايتها كه مبناي تحليلهاي نادرستي پيرامون شخصيت آن بزرگوار قرار گرفته، زمينه برداشتهاي فقهي قابل تأملي نيز شده است. برخي فقها و محدثان بر پايه همين احاديث، فتوا به جواز تعدد طلاق دادهاند.(1)
در اين مقال، تلاش ميشود روايتهايي كه امام مجتبي(ع) را «مِطْلاق» (بسيار طلاق دهنده) معرفي كرده مورد نقد قرار گرفته و بيمايگي و سستي آنها بر ملا گردد.
معالاسف، اين روايتها هم در منابع حديثي و تاريخي شيعي آمده و هم در كتب تاريخ اهل سنت. نخست به نقلهاي مختلف اين مطلب اشاره ميشود و سپس به پاسخگويي و نقادي آن ميپردازيم. در نقل روايتها ترتيب تاريخي و زماني كتب را منظور ميداريم تا نقد به سهولت انجام شود.
1ـ اولين كتاب حديثي شيعه كه اين مطلب در آن نقل شده كتاب محاسن برقي، نوشته احمد بنابي عبداللّه برقي(م274 يا 282ق) است:
عن ابن محبوب عن أبي عبداللّه(ع) قال: اتي رجل اميرالمؤمنين(ع) فقال له: جئتك مستشيرا. ان الحسن و الحسين و عبداللّه بنجعفر خطبوا اليّ، فقال اميرالمؤمنين(ع): المستشار مؤتمن؛ اما الحسن فانه مطلاق و لكن زوّجها الحسين(ع) فانه خير لابنتك.
مردي نزد اميرالمؤمنين(ع) آمد و گفت: ميخواهم مشورت كنم. حسن و حسين و عبداللّه بنجعفر از دخترم خواستگاري كردهاند [به كدام دختر دهم؟ [حضرت فرمود: كسي كه مورد مشورت قرار گيرد؛ امين است. بدان حسن، بسيار طلاق ميدهد. دخترت را به حسين تزويج كن زيرا براي دخترت بهتر است.
2ـ پس از محاسن، روايتهايي در اين زمينه در كتاب كافي نوشته محمد بنيعقوب كليني(م329ق) نقل شده است.
الف) عدة من اصحابنا عن احمد بنمحمد عن محمد بناسماعيل بنبزيع عن جعفر بنبشير عن يحيي بنابيالعلاء عن ابيعبداللّه(ع) قال: ان الحسن بنعلي(ع) طلّق خمسين امرأة فقام علي(ع) بالكوفة فقال: يا معشر اهل الكوفة لا تنكحوا الحسن فانه رجل مطلاق، فقام اليه رجل فقال: بلي و اللّه لننكحنّه فانه ابن رسول اللّه(ص) و ابنفاطمة فان اعجبه امسك و ان كره طلّق.(2)
امام صادق(ع) فرمود: حسن بنعلي پنجاه زن را طلاق داد. تا آنكه حضرت علي(ع) در كوفه به پا خاست و فرمود: اي كوفيان، به حسن دختر ندهيد زيرا بسيار طلاق ميدهد. مردي بر پا خاست و گفت: به خدا سوگند، چنين ميكنيم. او فرزند رسول خدا(ص) و فاطمه است، اگر خواست همسرش را نگه ميدارد و اگر نخواست طلاق ميدهد.
ب) حميد بنزياد عن الحسن عن محمد بنسماعة عن محمد بنزياد بنعيسي عن عبداللّه بنسنان عن ابيعبداللّه(ع) قال: ان عليا(ع) قال و هو علي المنبر لا تزوّجوا الحسن فانه رجل مطلاق. فقام رجل من همدان فقال: بلي واللّه لنزوّجنه و هو ابن رسول اللّه و ابن اميرالمؤمنين(ع) فان شاء امسك و ان شاء طلّق.(3)
امام صادق(ع) فرمود: علي(ع) بر منبر فرمود: به حسن دختر ندهيد زيرا او مردي
پرطلاق است. مردي هَمْداني بلند شد و گفت: به خدا سوگند چنين خواهيم كرد زيرا او فرزند رسول خدا و اميرالمؤمنين است. اگر خواست همسر را نگه دارد و اگر نخواست طلاق ميدهد.
3ـ پس از كافي، اين مضمون در كتاب دعائم الاسلام، نوشته نعمان بنمحمد تميمي قمي(م363ق) آمده است:
عن ابيجعفر محمد بنعلي(ع) انه قال: قال علي(ع) لاهل الكوفة: يا اهل الكوفة لا تزوّجوا حسنا فانه رجل مطلاق.(4)
امام باقر(ع) فرمود: علي(ع)، كوفيان را مخاطب ساخت و فرمود: به حسن زن مدهيد زيرا كه بسيار طلاق ميدهد. پس از اين سه كتاب، كتب روايي ديگر با همين اسناد به نقل
* امام حسن مجتبي(ع)، سبط اكبر پيامبر(ص) و دومين امام معصوم، از شخصيتهايي است كه تير مسموم وضع و جعل آن بزرگوار را نشانه رفته و نسبتهاي ناروايي در قالب حديث و روايت به وي داده شده است.
اين احاديث پرداختهاند.
شيخ حرّ عاملي(م1104ق) در كتاب وسائلالشيعة، دو روايت كافي(5) و روايت كتاب محاسن(6) را نقل كرده است. پس از وي، علامه مجلسي در كتاب بحارالانوار به نقل اين احاديث پرداخته است. وي روايت محاسن(7) و كافي(8) را نقل كرده و به جز آن از مناقب ابنشهر آشوب(9) نيز همين مضامين را روايت كرده است.
همچنين محدث نوري، در كتاب مستدرك الوسايل، روايت كتاب دعائم الاسلام(10) و مطلب نقل شده در مناقب ابنشهر آشوب(11) را روايت كرده است.
به جز كتب حديث، در پارهاي از كتب تاريخي كه شيعيان تحرير كردهاند نيز اين مطلب بازگو شده است. ابنشهر آشوب(م588ق) در كتاب مناقب از قوت القلوب ابوطالب مكي، آن را روايت كرده است.
اين مضامين در كتب حديثي اهل سنت ديده نشد اما در تعدادي از كتب تاريخي آنان روايت شده؛ كه فهرستوار بدان اشاره ميشود:
1ـ بلاذري(م279ق) در انسـاب الاشراف(12)
2ـ ابوطالب مكي(م386ق) در قوتالقلوب(13)
3ـ ابوحامد غزالي(م505ق) در احياء العلوم(14)
4ـ ابنابيالحديد معتزلي(م586 ـ 655ق) در شرح نهجالبلاغه(15)
5ـ الامام المزدي(م742ق) در تهذيب الكمال(16)
6ـ ذهبي(م748ق) در سير اعلام النبلاء(17)
7ـ ابنكثير(م774ق) در البداية و النهاية(18)
* اگر اولين ازدواج حضرت در 20 سالگي باشد، تا سال شهادت پدر يعني سال 40 هجري، يعني در فاصله 18 يا 17 سال، بايد اين تعداد ازدواج و طلاق صورت گرفته باشد كه امري نامعقول است.
8ـ مير خواندشاه(م838 ـ 903ق) در روضة الصفا(19)
9ـ سيوطي(م911ق) در تاريخ الخلفاء(20)
در اين مجموعه نقلها و اسناد، يك مطلب دست به دست گشته و آن اينكه امام مجتبي(ع) مطلاق (پرطلاق) بود و پدر بزرگوارش مردم را از همسر دادن به فرزندش باز ميداشت. چرا كه وي، زنان را نگه نميداشت و به سرعت طلاق ميداد. و در پارهاي نقلها چنين آمده كه حضرت علي(ع) از اين عمل فرزندش هراس داشت كه شايد سبب دشمني و كينه قبايل را هم فراهم آورد.(21)
حال، سخن اين است كه آيا اين نقلها از صحت و سلامت تاريخي برخوردار است و آيا چنين بوده كه امام مجتبي(ع) اين حد، ازدواج ميكرد و طلاق ميداد كه يك بحران خانوادگي را براي آل علي(ع) سبب شود؟
به نظر ميرسد شواهد تاريخي، عقيدتي فراوان در دست است كه نادرستي اين نقل را روشن ميسازد و بهترين راه براي نقد نيز همين است. اينكه برخي پژوهشگران به جاي نقد اين مطلب به نقد نويسندگان و كتب پرداختهاند و محاسن برقي، قوت القلوب و ... را زير سؤال بردهاند(22)، شايد قرين صحت نباشد، چرا در همين كتب و از همين نويسندگان، مطالب فراوان و درستي نقل شده و مورد اعتماد و استناد است. به سخن ديگر، به جاي آنكه نادرستي يك يا چند نقل به اثبات رسد روا نيست، يك كتاب يا يك مجموعه از رده خارج گردد.
شواهدي كه به گمان ما بر نادرستي اين نقلها دلالت دارد عبارت است از:
يك. امام مجتبي(ع) در نيمه رمضان سال دوم يا سوم هجري به دنيا آمد و در 28 صفر سال 49 هجري از دنيا رفت. عمر ايشان 46 يا 47 بيشتر نبود. اگر اولين ازدواج حضرت در 20 سالگي باشد، تا سال شهادت پدر يعني سال 40 هجري، يعني در فاصله 18 يا 17 سال، بايد اين تعداد ازدواج و طلاق صورت گرفته باشد كه امري نامعقول است.
توضيح مطلب، آن است كه طبق نقل ابوطالب مكي امام مجتبي 250 يا 300 زن گرفت كه پدر را به ستوه آورد و علي(ع) در يك سخنراني اعلام داشت به حسن زن ندهيد زيرا پرطلاق است.(23) اين بدان معنا است كه هر ماه، بيش از يك زن گرفته باشد و بسياري از آن ازدواجها به طلاق منجر شده باشد، زيرا نميتوان بيش از چهار زن دائم داشت.
آيا چنين امري معقول و پذيرفته است. با توجه به اينكه آن حضرت در دوران پنج ساله حكومت پدر در تمامي سه جنگ نهروان، جمل و صفين شركت داشت.
دو. بيشتر روايتهايي كه در كتب حديث آمده منقول از امام صادق(ع) است، يعني اين مطلب يك قرن پس از زمان امام مجتبي(ع) مطرح ميشود چرا كه وفات امام صادق(ع) در سال 148 هجري و شهادت امام مجتبي(ع) در سال 48 هجري رخ داد. قابل تأمل است كه اين سخن در همان اوان، بر زبان منصور دوانيقي دشمن سرسخت ائمه(ع)، جاري ميشود. مسعودي، سخنراني منصور را در جمع خراسانيها چنين نقل كرده است:
ان ولد آل ابيطالب تركناهم و الذي لا اله الا هو و الخلافة فلم نعرض لهم لا بقليل و لا بكثير فقام فيها علي بنابيطالب(ع) فما افلح و حكم الحكمين، فاختلف عليه الامة و افترقت الكلمة ثم وثب عليه شيعته و انصاره و ثقاته، فقتلوه، ثم قام بعده الحسن بنعلي فواللّه ما كان برجل عرضت عليه الاموال فقبلها، و دسّ اليه معاوية اني اجعلك ولي عهدي، فخلعه، و انسلخ له مما كان فيه و سلّمه اليه، و اقبل علي النساء يتزوج اليوم واحدة، و يطلّق غدا اخري، فلم يزل كذلك حتي مات علي فراشه.(24)
«سوگند به خداوند كه فرزندان ابوطالب را با خلافت وا نهاديم، و به هيچ روي متعرض آنان نشدهايم، تا آنكه علي بنابيطالب خلافت را به دست گرفته و آن زمان كه موفق نشد در حكومت، تن به حكميت داد. مردم اختلاف كردند و سخنشان گوناگون شد تا گروهي بر او هجوم آورده و او را كشتند. پس از وي، حسن بنعلي به پا خاست. او مردي نبود كه اگر اموالي بر او عرضه ميشد، بستاند. معاويه با حيله او را وليعهد خود كرد. و سپس او را خلع كرد. او به زنان رو آورد. روزي نبود كه ازدواج نكند يا طلاق ندهد. تا آنكه در بستر از دنيا رفت».
سه. اگر چنين امري واقع شده بود بايد دشمنان حضرت در زمان حياتش، اين امر را بر ايشان خُرده ميگرفتند و در مناظرات و اعتراضهايي كه بر حضرت داشتند بر اين نكته ـ كه اگر صحيح بود نقطهضعف بزرگي به شمار ميرفت ـ انگشت ميگذاشتند. ولي چنين امري از آن دوران، گزارش نشده است.
چهار. تعداد همسران و فرزندان و داماداني كه براي حضرت در كتب تاريخ آمده، با اين رقمها سازگاري ندارد. بيشترين تعداد فرزندان را 22 و كمترين را 12 گفتهاند و تنها 13 نام به عنوان همسر، براي ايشان ذكر شده كه ترجمه و شرح حال بيش از سه تن آنان در دست نيست و نيز بيش از سه داماد براي آن بزرگوار در كتب تاريخ، گزارش نشده است.(25)
اينها شواهدي تاريخي بود كه بر سستي اين نقلها گواهي ميداد، به جز آن شواهد غير تاريخي كه به معارف ديني برميگردد، نيز در دست است كه بدان اشاره ميشود.
پنج. روايتهاي بسياري بر مبغوضيتطلاق دلالت دارد. اين روايتها در كتب حديث شيعه و اهل سنت به نحو مكرر، نقل شده است:
رسول خدا(ص) فرمود: ابغض الحلال الي اللّه الطلاق.(26)
منفورترين حلالها نزد خداوند، طلاق است.
* اگر چنين امري واقع شده بود بايد دشمنان حضرت در زمان حياتش، اين امر را بر ايشان خُرده ميگرفتند و در مناظرات و اعتراضهايي كه بر حضرت داشتند بر اين نكته انگشت ميگذاشتند.
امام صادق(ع) فرمود: تزوّجوا و لا تطلقوا فان الطلاق يهتزّ منه العرش.(27)
ازدواج كنيد و طلاق ندهيد زيرا طلاق عرش خداوند را به لرزه ميآورد.
و نيز امام صادق(ع)، از پدرشان نقل ميكند: ان اللّه عز و جل يبغض كل مطلاق و ذوّاق.(28)
خداوند كسي را كه بسيار طلاق دهد و به دنبال تنوع ذائقه جنسي باشد، دشمن ميدارد.
و بر پايه همين روايات، گروهي از فقهاي شيعه و اهل سنت فتوا به كراهت طلاق در صورت سازگاري اخلاقي زن و شوهر دادهاند.(29) و فقهاي حنفيه در چنين فرضي طلاق را حرام ميدانند.(30)
حال آيا ميتوان گفت امامي معصوم به طور مكرر دست به چنين عملي زند و اين عمل، توجيهي نداشته باشد كه پدرش هم اقدام به جلوگيري از آن نمايد.
و بر اينها بيفزاييم چگونه ممكن است چنين اعمالي از شخصيتي كه 20 بار پياده حج گذارد سر زند. كسي كه چنين با خداوند نيايش ميكرد:
«اني لأستحيي من ربي ان القاه و لم امش الي بيته» فمشي عشرين مرة من المدينة علي رجليه.(31)
من از پروردگارم حيا ميكنم كه او را ملاقات كنم در حالي كه پياده به سوي خانه او نرفته باشم. اين بود كه 20 بار پياده از مدينه به حج رفت.
و كسي كه عابدترين و زاهدترين انسان زمانش بود.(32)
شش. صفت «مطلاق» (پرطلاق)، در جاهليت نيز مذموم بود. وقتي خديجه(س) به عمويش ورقه، از خواستگارانش سخن گفت و با وي مشورت كرد كه به كدام پاسخ مثبت دهد، ورقه جواب داد: شيبه بسيار بدبين است، عقبه پيرمرد است، ابوجهل مردي متكبر و بخيل است، صلت مردي مطلاق است. آنگاه خديجه(س) گفت: نفرين خدا بر اينها باد، ولي آيا ميداني مرد ديگري هم از من خواستگاري كرده است ....
چگونه خصلتي كه در جاهليت مورد ذم و سرزنش بود و مردمان آن دوره حاضر نبودند به چنين مردي زن دهند، آن وقت حضرت علي(ع) فرزند زاهد و پارساي خود را چنين وصف كرده باشد؟!
لذا با توجه به اين نقدهاي ششگانه نميتوان اين مضامين را پذيرفت.
خلاصه سخن در اين نوشتار اين شد كه:
1ـ روايتهايي در منابع حديثي و تاريخي دلالت دارد كه امام حسن مجتبي(ع) بسيار ازدواج ميكرد و بسيار زنانش را طلاق ميداد تا آنجا كه سبب اعتراض پدر شد.
2ـ بر پايه اين روايتها تحليلهاي تاريخي و استنباطهاي فقهي، صورت گرفته است.
3ـ شواهد تاريخي و عقيدتي بر نادرست بودن اين روايتها دلالت دارد كه به شش مورد اشاره شد.
4ـ از اين روايتها به جهت سستي و نادرستي، نميتوان هيچ حكم فقهي را استنباط كرد، چنان كه تحليل شخصيت بر مبناي اينها نادرست است.
5ـ طلاق، مبغوضترين حلال خداوند است و تكرار آن بر مبغوضيت و منفوريت آن ميافزايد.(33)
پاورقيها:
10ـ مستدرك الوسائل، ج15، ص280، ب2، ح18238. (چاپ آل البيت)
19ـ روضة الصفا، ج3، ص20.
12ـ انساب الاشراف، ج3، ص25.
1ـ وسائلالشيعة، ج15، ص271؛ مستدرك الوسائل، ج15، ص282.
17ـ سير اعلام النبلاء، ج3، ص253، 262 و 267.
14ـ محجةالبيضا، ج3، ص69.
13ـ قوتالقلوب، ج2، ص246.
11ـ همان، ح18239.
15ـ شرح نهجالبلاغه، ج4، ص8. (چهار جلدي)
16ـ تهذيب الكمال، ج6، ص236.
18ـ البداية و النهاية، ج8، ص42.
23ـ مناقب ابنشهر آشوب، ج4، ص38؛ بحارالانوار، ج44، ص169.
26ـ سنن ابيداود، ج2، ص632، ح2178.
28ـ همان، ص267، ح3.
2ـ الكافي، ج6، ص56، ح5.
21ـ انساب الاشراف، ج3، ص25؛ شرح نهجالبلاغه، ج4، ص8.
29ـ المبسوط، ج5، ص3؛ مفاتيح الشرايع، ج2، ص312؛ جواهرالكلام، ج32، ص116؛ الفقه علي المذاهب الاربعة، ج4، ص296.
22ـ حياة الامام الحسن، ج2، ص454 ـ 456؛ حقايق پنهان، ص352 ـ 354.
24ـ مروج الذهب، ج3، ص300.
25ـ حياة الامام الحسن(ع)، ج2، ص463 ـ 469 و ص457.
27ـ وسائلالشيعة، ج15، ص268؛ مكارمالاخلاق، ص225؛ مجمعالبيان، ج10، ص304.
20ـ تاريخ الخلفاء، ص191.
30ـ الفقه علي المذاهب الاربعة، ج4، ص296.
32ـ فرايد السمطين، ج2، ص68؛ بحارالانوار، ج16، ص60.
33ـ در پايان، مناسب است فهرستي از نوشتههايي كه به تحليل و ارزيابي اين مسأله پرداخته، ارايه گردد: حياة الامام الحسن(ع)، باقر شريف القرشي، ج2، ص457 ـ 472. (دار الكتب العلمية) نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري، ص306 ـ 309. (انتشارات صدرا) زندگي امام حسن(ع)، مهدي پيشوايي، ص31 ـ 39. (انتشارات نسل جوان) الامام المجتبي(ع)، حسن المصطفوي، ص228 ـ 234. (مكتب المصطفوي)
31ـ بحارالانوار، ج43، ص399.
3ـ همان، ص56، ح4.
4ـ دعائم الاسلام، ج2، ص257، ح980.
5ـ وسائلالشيعة، ج15، ص268، ب2، ح2 و ص271، ب4، ح1 و 2.
6ـ همان، ج8، ص427، ب23، ح1؛ ج15، ص268، ب2، ح1.
7ـ بحارالانوار، ج43، ص337، ب16، ح9؛ ج75، ص101، ب48، ح22.
8ـ همان، ج44، ص172، ح6 و 7.
9ـ همان، ص158، ح27 و ص169، ح4، و ص171، ح5.
از گوشه و كنار تاريخ، سيدعلي شفيعي، ص88. (كتابخانه صدر) زندگاني امام مجتبي(ع)، سيدهاشم رسولي محلاتي، ص469 ـ 484. (دفتر نشر فرهنگ اسلامي) حقايق پنهان، احمد زماني، ص331 ـ 354. (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي) * چگونه خصلتي كه در جاهليت مورد ذم و سرزنش بود و مردمان آن دوره حاضر نبودند به چنين مردي زن دهند، آن وقت حضرت علي(ع) فرزند زاهد و پارساي خود را چنين وصف كرده باشد؟!