روابط و مناسبات فاطمیان مغرب و عباسیان (297 - 362ق)

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 20 - 39 دقیقه)

کلید واژه ها: فاطمیان قرامطه مغرب عباسیان اسماعیلى مصر و بحرین
چکیده
روابط فاطمیان و عباسیان که از دوران دعوت فاطمیان آغاز شده بود، با تشکیل دولت فاطمیان در مغرب(1) در شمال افریقا وارد مرحله جدیدى شد. در دوران خلافت فاطمیان در مغرب بین سال‏هاى 297-362ق عوامل زیر، زمینه‏هاى ارتباط این دو حکومت را فراهم کرد: 1 . سقوط حکومت اغلبیان به دست فاطمیان که واکنش عباسیان را علیه فاطمیان به همراه داشت، زیرا اغلبیان از سوى عباسیان حمایت مى‏شدند. 2 . تصمیم فاطمیان بعد از تشکیل حکومت در مغرب براى تغییر شعائر مذهبى اهل‏سنت، و در مقابل، استفاده عباسیان که حامیان اهل‏سنت بودند، از این حرکت براى تضعیف فاطمیان. 3 . تلاش فاطمیان براى تصرف مصر که عباسیان آن را آخرین نقطه نفوذ خویش در شمال افریقا مى‏دانستند. 4 . فعالیت داعیان اسماعیلى در مناطق عباسیان که از مسائل زمینه‏ساز نفوذ فاطمیان بود. 5 . تلاش فاطمیان از آغاز تشکیل خلافت در جهت خواندن خطبه به نام آنان در حرمین شریفین به جاى عباسیان. 6 . قرامطه بحرین که پس از تأسیس حکومت فاطمیان در مغرب، از جمله عوامل تأثیر گذار در روابط آنان با عباسیان بودند.
متن
مقدمــه

فاطمیان بعد از یک قرن تلاش و کوشش مستمر، دولت خویش را در سال 297ق در قیروان در افریقیه توسط عبیداللّه‏ مهدى اولین خلیفه فاطمى پایه‏گذارى کردند. آنان تا سال 362ق در آن ناحیه بودند و بعد از آن با تصرف مصر، مرکز حکومت خویش را به مصر منتقل کردند.

فاطمیان از آغاز تشکیل دولت در مغرب، روابطى خصمانه، همراه با تنش با عباسیان داشتند. آنان همانند عباسیان مدعى خلافت بر سراسر قلمرو اسلامى بودند و از همان ابتدا این آرزو را در سر مى‏پروراندند که سلطه خود را بر سراسر دنیاى اسلامى بگسترانند. البته هدف اساسى و اولیه آن‏ها برانداختن عباسیان، بارزترین دشمن‏شان بود. فاطمیان به سبب گرایش به مذهب اسماعیلى، در جهان اهل‏سنت که عمده سرزمین‏هاى اسلامى را تشکیل مى‏دادند، کمتر مورد توجه و پذیرش بودند، از این رو تلاش مى‏کردند که نفوذ خویش را از راه‏هاى دیگر گسترش دهند.

آن‏چه در دوران اولیه روابط فاطمیان و عباسیان دیده مى‏شود تلاش بیشتر از جانب فاطمیان براى نفوذ در مناطق تحت سلطه عباسیان است. در مقابل، عباسیان نیز به سبب ضعف و انحطاطى که گریبان‏گیر آنان شده بود، حالت دفاعى به خود گرفته، تمام تلاش‏شان آن بود که از حضور سیاسى ـ نظامى و فرهنگى فاطمیان در مناطق تحت نفوذ خود جلوگیرى کنند.

این مقاله بر آن است که عوامل تأثیرگذار بر ارتباطات فاطمیان مغرب و عباسیان را در سال‏هاى 297-362ق بررسى کند.


سقوط اغلبیان توسط فاطمیان

در آستانه قیام فاطمیان در مغرب، چهار دولت محلى در آن منطقه وجود داشت: 1ـ اغلبیان در مغرب الادنى یا افریقیه، 2ـ رستمیان در مغرب الاوسط، 3ـ ادریسیان در مغرب الاقصى، 4ـ بنى‏مدرار در جنوب مغرب الاقصى.

از این حکومت‏ها تنها اغلبیان در افریقیه، حامى خلافت عباسیان و مجرى سیاست‏هاى عباسیان بودند و در سیاست خارجى، موافق با عباسیان عمل مى‏کردند.(1)

--------------------------------------------------------------------------------
عباسیان براى مقابله با دولت‏هاى مغرب که از نظر مذهبى و سیاسى با آنان هماهنگ نبودند، از طریق اغلبیان که دولت حائل میان دستگاه خلافت و مغرب اسلامى بود، وارد عمل شدند و مانع پیشروى دولت‏هاى مستقل مخالف، مثل ادریسیان به شرق شدند.(1)

در واقع، اغلبیان حایلى بین سرزمین‏هاى تابع عباسیان در شرق تونس و سرزمین رستمیان و ادریسیان بودند. براى عباسیان ضرورت داشت که به هر وسیله‏اى، افریقیه تابع خلافت باقى بماند، به خصوص بعد از آن که اندلس از قلمرو خلافت خارج شده و ادریسیان و رستمیان و بنى‏مدرار هم خلافت را به رسمیت نمى‏شناختند. اغلبیان تا زمان انقراض، به عباسیان وفادار ماندند و تنها پایگاه معنوى نفوذ عباسیان در مغرب بودند. تبعیت اغلبیان، تبعیت صورى و اسمى نبوده است، بلکه آنان عملاً پیرو عباسیان بودند، اگر چه این پیروى و تبعیت به صورت کامل نبود. افریقیه از سرزمین‏هاى عباسیان به حساب مى‏آمد. پیروى اغلبیان از عباسیان از عوامل تأثیرگذار در تداوم حکومت اغلبیان بود.

عباسیان هنگام قیام فاطمیان در مغرب به علت گرفتارى‏هایى که در عراق و شرق خلافت گربیان‏گیر آنان شده بود، نتوانستند مانع سقوط اغلبیان شوند؛ آنان از دور، نظاره‏گر پیش‏روى دعوت فاطمیان بودند، بدون آن که بتوانند به دولت هوادار خود کمکى کنند.

با سقوط اغلبیان به دست فاطمیان مهم‏ترین و تنها پایگاه عباسیان در مغرب از دست رفت. تلاش عباسیان از این به بعد، به‏دست آوردن نفوذ مجدد در این ناحیه بود. آنان چون نمى‏توانستند دخالت آشکارى در آن منطقه بکنند و هم‏چنین از آن‏جا که امیدى نداشتند که بتوانند از طریق گروه‏هاى نظامى خارج از مغرب یا داخل مجددا پایگاهى به دست آورند، تلاش مى‏کردند تا با حمایت از مذهب اهل‏سنت و احیاى حکومت‏هاى سنى به تضعیف موقعیت فاطمیان اسماعیلى مذهب اقدام کنند و پایگاه معنوى مجددى به دست آورند. تنها راه ممکن براى عباسیان آن بود که از طریق مصر که تحت نفوذ آنان و نزدیک‏ترین منطقه به افریقیه بود و حالا مرکز فاطمیان گردیده بود، با گروه‏هاى اهل‏سنت و علما سنى و بعضى از سران قبلى دولت اغلبیان، ارتباط برقرار کنند.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . قلقشندى، نهایة الإرب فى معرفة انساب العرب، ص 92 .

2 . محمود اسماعیل عبدالرزاق، الإدارسه فى مغرب الأقصى، ص 127-128 .

--------------------------------------------------------------------------------

افزایش نارضایتى‏ها از عملکرد فاطمیان در مغرب(1) این زمینه را براى عباسیان فراهم کرد. نارضایتى‏ها ناشى از فشار عبیداللّه‏ مهدى براى تحمیل عقاید اسماعیلى و میدان دادن به بعضى از قبایل بربر هوادار فاطمیان و محروم کردن بقیه قبایل از صحنه سیاسى‏ـ اجتماعى مغرب بود. با افزایش نارضایتى‏ها، اهل‏سنت هوادار عباسیان و خوارج که آنان هم از عملکرد فاطمیان ناراضى بودند، به هم نزدیک شدند. افزایش نارضایتى‏ها زمینه را براى نفوذ عباسیان فراهم کرده، عباسیان در این موقعیت، از راه دور به حمایت معنوى اهل‏سنت مى‏پرداختند، بدون آن‏که وارد صحنه عملى مقابله با فاطمیان شوند. آنان به سبب ضعف گسترده و گرفتارى‏هایى که در بغداد و مناطق دیگر دست به گریبان آن بودند، نتوانستند از نارضایتى‏هاى موجود علیه فاطمیان استفاده گسترده‏اى کنند.

تلاش فاطمیان براى تغییر شعایر مذهبى اهل‏سنت مغرب

فاطمیان بعد از آن که در مغرب قدرت را به‏دست گرفتند در صدد برآمدند که شعایر و مذهب اسماعیلى را جایگزین اهل‏سنت موجود کنند.(2) فاطمیان مجبور بودند با سنى‏گرایى، به‏ویژه مذهب مالکى مبارزه کنند. عباسیان که به عنوان خلافت، حامى سنیان محسوب مى‏شدند، در مبارزه بین عقاید اسماعیلى و اهل‏سنت، خود را در کنار سنیان مالکى مغرب قرار داده بودند. فاطمیان وجود مذهب اهل‏سنت را در مغرب که از جانب عباسیان حمایت معنوى مى‏شدند، به دیده رقیب مى‏نگریستد.

فاطمیان با ادعاى وارثان اهل‏بیت رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله (3) و صاحبان مذهب اسماعیلى، با اهل‏بیت و عباسیان که مدعى وارث خلافت رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تحت عنوان قریشى بودند، چالش داشتند. فاطمیان علاوه بر مرجعیت سیاسى، مرجعیت دینى هم براى خود قائل بودند که این بُعد از مرجعیت بر بُعد سیاسى ارجحیت داشت. به بیان دیگر، خلیفه فاطمى براى پیروانش در مقام امام اسماعیلى، در همه موضوعات و مسائل، از جمله معتقدات دینى و تفسیر و تأویل آن‏ها مرجعیت مطلق داشت. طبیعى است که مسلمانان اهل سنت مغرب این جنبه از حکومتِ آن‏ها را به رسمیت نمى‏شناختند و درک درستى از آن نداشتند. فاطمیان چون براى

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابن عذارى مراکشى، البیان المغرب فى اخبار الأندلس و المغرب، ج 1، ص 127 .

2 . همان، ج 1، ص 159 و نعمان بن محمد قاضى، رسالة افتتاح الدعوه، ص 249-253 .

3 . قلقشندى، همان، ص 252 و مقریزى، انقاظ الحنفاء بأخبار الفاطمیین الخلفاء، ج 1، ص 66 .

--------------------------------------------------------------------------------
خود مرجعیت دینى مطلق قائل بودند، در صدد برآمدند به طور گسترده اعتقادات دینى اهل‏سنت مغرب را تغییر دهند و مذهب اسماعیلى را با مرجعیت خودشان حاکم کنند.(1)

حکومت فاطمیان از همان آغاز، خط مشى و سیاست عمومى مشخصى در پیش گرفت که مستلزم فقه و رسوم مذهب شیعه اسماعیلى بود. به عنوان نمونه، آن‏ها نماز تراویح را که معمولاً در ماه رمضان توسط اهل‏سنت خوانده مى‏شود، غیر مجاز شمردند.(2) شیعه این عمل را بدعتى غیر قابل قبول مى‏شمرد، اما اهل‏سنت مغرب براى آن لزوم شرعى قائل بود.

هم‏چنین فاطمیان دستور دادند علاوه بر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر على علیه‏السلام ، فاطمه علیهاالسلام ، حسن علیه‏السلام ، حسین علیه‏السلام و ائمه از نسل او صلوات فرستاده شود.(3) آنان على بن ابى‏طالب را بر سایر صحابه برتر شمردند و به سب و لعن صحابه مخالف او پرداختند.(4) آن‏ها به ترک قیاس که از مبانى مذهب اهل‏سنت بود، فرمان دادند و در اذان، عبارت «حى على خیر العمل» و «محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و على علیه‏السلام خیرالبشر» را اجبارى کردند.(5)

اهل‏سنت در این موقعیت، خود را از همه جا بریده مى‏یافتند. سال‏هاى نخستین خلافت فاطمیان سخت‏ترین ایام براى اهل‏سنت بود. بسیارى از آنان به اسپانیا رفتند و در آن‏جا مجددا به خدمت امویان در آمدند. البته اهل‏سنتى هم که باقى ماندند به مبارزه با این سیاست فاطمیان برخاستند. در جلوى این مبارزه، علماى سنى مذهب مالکى مغرب قرار داشتند.(6) این علما با مناطق اصلى خلافت عباسیان در ارتباط بودند و از جانب اهل‏سنت آن مناطق حمایت مى‏شدند.

عباسیان از اقدامات تعصب آلود مذهبى بهره‏بردارى کرده و درصدد مخدوش کردن چهره دینى و سیاسى آنان برآمدند. هجمه دینى که بعدا علیه فاطمیان در مناطق شرقى خلافت انجام گرفت و در یک طرف آن علماى سنى و در طرف دیگر آن خلفاى عباسى قرار داشتند تا

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابن عذارى مراکشى، همان، ج 1، ص 162 .

2 . همان .

3 . نعمان بن محمد قاضى، همان، ص 249 .

4 . ابن عذارى مراکشى، همان، ج 1، ص 162 .

5 . همان .

6 . ابو زید عبدالرحمن دباغ، معالم الإیمان فى معرفة اهل قیروان، ص 261 به بعد.

--------------------------------------------------------------------------------
حدودى به این سیاست فاطمیان باز مى‏گشت. گرچه فاطمیان خود متوجه اشتباه بودن این سیاست مذهبى شدند و خلفاى بعد از عبیداللّه‏ مهدى خط‏مشى و سیاست ملایم‏ترى در برابر رعایاى غیر شیعى‏شان در پیش گرفتند و از کشمکش‏هاى مذهبى با رعایاى غیر اسماعیلى قلمرو خود دورى جستند، اما عباسیان اقدامات مذهبى اولیه فاطمیان را در مغرب بهانه‏اى براى تخریب فاطمیان در دنیاى اسلام یافتند. در قرن چهارم هجرى مخالفت شدید مذهبى همراه با هجمه گسترده تبلیغات دینى علیه فاطمیان راه اندازى شد که اساس آن مبتنى بر اقدامات مذهبى اولیه فاطمیان در مغرب بود. روایات ضد اسماعیلى که در مورد نسب فاطمیان در این دوره مطرح شد(1) و عباسیان نیز از آن حمایت کردند، بى‏ارتباط با اقدامات مذهبى فاطمیان نبود.

روایات جعلى بودن نسب فاطمیان اولین بار توسط ابن رزام در همین سال‏ها مطرح شد، زیرا وى در سال 329ق رئیس مظالم بغداد بود.(2) مسئولیت ابن‏رزام نشان از ارتباط نزدیک وى با دستگاه خلافت عباسیان است. این روایات، قاطعانه ادعاى فاطمیان را مبنى بر این که نسبشان به آل‏على علیه‏السلام مى‏رسد، انکار مى‏کنند.(3) و بر این اساس، بسیارى از مورخان سنى از اعضاى سلسله فاطمیان به عنوان عبیدیان نام مى‏برند.(4) بیشتر این موضع‏گیرى‏هاى ضد فاطمى تحت تأثیر دیدگاه‏هاى ابن‏رزام که قصدش بى‏اعتبار ساختن سراسر جنبش اسماعیلى بود، نشأت گرفته و در سراسر روایات و شرح‏هاى تاریخ‏نگارى و وقایع‏نویسان سنى، تحریفات بى‏شمار و تعصب ورزى‏هاى منفى وارد شده است.


نقش مصر در روابط فاطمیان و عباسیان

در اداره مصر از اواسط قرن سوم تحولى صورت گرفت و آن ایجاد حکومت طولونیان بود.

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . جلال الدین سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 4؛ ابو المعالى حسینى علوى، بیان الأدیان، ص 53؛ خواجه رشیدالدین فضل‏اللّه‏ همدانى، جامع التواریخ، ص 13 و

B. I. Beshir, "Fatimid Military organization", Der Islam, 55, 1978 , PP. 37-56.

2 . فرهاد دفترى، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 193 .

3 . جلال الدین سیوطى، همان، ص 4؛ داوادارى، کنزالدرر و جامعه الغرر، ج 6، ص 17-23؛ مقریزى، انقاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخلفاء، ج 1، ص 22-29 و عبدالقاهر بغدادى، الفرق بین الفرق، ص 308 .

4 . جلال الدین سیوطى، همان، ص 3-4 .

--------------------------------------------------------------------------------
در دوران آنان مصر مستقیما زیر سلطه خلفاى عباسى نبود، بلکه در برخى مظاهر با خلافت پیوند داشت، از جمله دعا براى خلیفه در خطبه‏ها، ضرب سکه به نام خلیفه و ارسال بخشى از خراج به دارالخلافه.(1) با آشکار شدن ضعف طولونیان، خلافت عباسى بر آن شد که سرزمین مصر را مجددا به سلطه مستقیم خود در آورد. مکتفى، خلیفه عباسى در سال 292ق به مصر حمله کرد و آن‏جا را تصرف نمود(2) و تحت مستقیم خلافت در آورد. با تعیین والى از سوى خلیفه، اداره مصر توسط بغداد انجام مى‏گرفت.(3) بعد از مدتى بار دیگر خلافت عباسى در دوران مقتدر دچار ضعف و سستى شد و این سستى در حفظ قدرت عباسى در ایالات، از جمله مصر نمودار شد و ضعف عباسیان در مصر، هم‏زمان با حملات فاطمیان به مصر بود. این اوضاع، حاکمى نیرومند را در مصر مى‏طلبید که با خطر فاطمیان مقابله و مصر را در مقابل خیزش فاطمیان، دژى محکم کند و مانع پیشروى آنان به شرق شود. از این رو خلیفه راضى، محمد بن طغج اخشیدى را در سال 323ق حاکم مصر کرد و دفاع از مصر را در مقابل خطر رو به گسترش فاطمیان به او واگذاشت.(4)

مهم‏ترین تنش در روابط فاطمیان مغرب و عباسیان، به تلاش فاطمیان براى فتح مصر ارتباط داشت. اولین گام فاطمیان در جهت اقدامات ضد عباسى که مى‏بایست در نهایت به گسترش حکومت‏شان بر سرزمین‏هاى شرق عالم اسلامى بینجامد، خارج کردن مصر از دست خلفاى عباسى بود.

در دوره خلافت عبیداللّه‏ مهدى دوبار در سال‏هاى 301 و 307ق به فرماندهى ابوالقاسم محمد، ملقب به قائم، پسر و جانشینش به مصر حمله شد. عباسیان در هر دو حمله، واکنش نشان دادند و براثر مقاومت عباسیان، فاطمیان ناکام از مصر بازگشتند. در حمله اول، مقتدر، خلیفه عباسى لشکرى به فرماندهى مونس خادم به مصر فرستاد که قائم توان مقاومت در برابر لشکریان عباسى را نداشت و از روى ناچارى عقب نشینى کرد(5) و به افریقیه بازگشت.

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . محمد سهیل طقوش، دولت عباسیان، ص 249 .

2 . تاریخ الطبرى، ج 8، ص 234 .

3 . ابن تغرى بردى، النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره، ج 3، ص 134-140 و ابن‏اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 6، ص 616 .

4 . ابن‏تغرى بردى، همان، ج 3، ص 252 .

5 . ابن‏اثیر، همان، ج 5، ص 46 و ابن‏عذارى مراکشى، همان، ج 1، ص 171 .

--------------------------------------------------------------------------------
قائم در دومین حمله، با لشکرى عظیم‏تر از قبل به مصر لشکر کشید و اسکندریه را تصرف کرد. در مقابل، مقتدر لشکرى که تعداد آن را تا شصت هزار نفر بیان کرده‏اند، به مصر فرستاد و قائم مجبور به عقب نشینى شد.(1)

اگر چه قائم شکست خورد و نتوانست مصر را تصرف کند، اما حملات او آثار قابل توجهى بر اوضاع سیاسى ـ اقتصادى و مذهبى مصر به جاى گذاشت، از جمله ترس و رعب در قلوب مصریان حاکم شد و قائم بر بخش عظیمى از خراج مصر دست یافت.(2) دستاورد مهم دیگر، انتشار مذهب اسماعیلیان در بین مصریان بود که در استیلاى فاطمیان بر مصر در آینده، بسیار مؤثر بود. به هر حال، این حمله‏ها راه خلفاى بعدى را براى تصرف مصر هموار کرد.


تهاجم به مصر در دوران خلافت قائم

اگر چه عباسیان موجب ناکامى فاطمیان در تصرف مصر در دوره عبیداللّه‏ مهدى شدند و فاتح میدان در برخورد با فاطمیان بودند، اما براى استفاده از موقعیت به وجود آمده تلاش نکردند و با فاطمیان، منفعلانه برخورد کردند. در مقابل، فاطمیان از ایده تصرف مصر و برخورد با عباسیان دست برنداشتند. بر این اساس، یکى از اهداف قائم پس از رسیدن به حکومت، خارج کردن مصر از دست عباسیان و جبران شکست‏هاى قبلى بود. وضعیت عباسیان و مصر موقعیت را براى فاطمیان مساعد نشان مى‏داد.

عباسیان بعد از حملات نخستین فاطمیان و متزلزل شدن اوضاع مصر به سبب آن، محمد بن طغج اخشیدى را در سال 323ق به عنوان والى مصر گمارده و ولایت شام را هم به حکمرانى او اضافه کردند. تعیین محمد بن طغج به عنوان والى مصر، بازگشت به دوران حکومت طولونیان بود که در سال 262ق سقوط کرده بودند. مهم‏ترین دلیل انتخاب اخشیدیان واکنش در مقابل حملات فاطمیان بود، چرا که عباسیان احساس مى‏کردند توان مقابله با فاطمیان را در مصر ندارند.

در این سال‏ها اوضاع بغداد دچار اضطراب شده بود و عباسیان توان رفع بحران‏هایى را که

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابن‏عذارى مراکشى، همان، ج 1، ص 181 .

2 . عمادالدین قرشى، عیون الأخبار و فنون الآثار، ج 5، ص 136 .

--------------------------------------------------------------------------------
گریبان‏گیر ایالات تابعه، از جمله مصر شده بود، نداشتند.(1) از طرف دیگر، بعضى از فرماندهان مصر با قائم پنهانى ارتباط برقرار، او را براى حمله به مصر تحریک کرده بودند.(2) به هر حال، قائم در اواخر سال 323ق لشکریان خود را به سوى مصر فرستاد و آنان اسکندریه را تصرف کردند.(3) لشکریان قائم با عکس‏العمل محمد بن اخشید روبه‏رو شده و شکست خورده و ناچار عقب‏نشینى کردند و نقشه‏هاى آنان براى تصرف مصر باز هم ناکام ماند و ایالت مصر تحت نفوذ عباسیان باقى ماند.(4)

یکى از موانع موفقیت قائم براى تصرف مصر، شورش‏هایى بود که برضد فاطمیان در افریقیه صورت گرفت، مانند شورش ابن‏طالوت قرشى در طرابلس و شورش ابو یزید خارجى.(5)


تهاجم به مصر در دوران معز(341-365ق)

معز فتح مصر را به معناى استقرار حکومت فاطمیان در شام و فتح بابى به سوى بغداد و برچیدن خلافت عباسیان مى‏دانست. فتح مصر یکى از آرزوهاى دیرینه‏اى بود که تاکنون فاطمیان موفق به تحقق آن نشده بودند.

مصر در آستانه فتح دچار بحران سیاسى ـ اقتصادى شده، دوران همراه با رفاه طولونیان و اوایل حکومت اخشیدیان را که در واقع دولت‏هایى مستقل و اسما در اطاعت عباسیان بودند، پشت سر نهاده بود. بر اثر دفع حملات قرمطیان در جنوب شام (357ق) که در آن زمان در تصرف مصر بود، کشور رو به ضعف نهاده بود. به طور کلى عوامل متعددى راه را براى ورود فاطمیان به طرف مصر هموار کرد(6) که در رأس آن‏ها وضعیت اقتصادى در سال‏هاى پایانى

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابن‏اثیر، همان، ج 5، ص 186-188 .

2 . کندى مصرى، تاریخ ولاة مصر، ص 216 .

3 . ابن عذارى مراکشى، همان، ج 1، ص 209 .


4 . Encyclopedia of Iranica, Vol I , pp. 186-196.

تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 38؛ ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 6، ص 19-20؛ ابن عذارى مراکشى، همان، ج 1، ص 170-182 و مقریزى، المقفى الکبیر، ج 4، ص 562 .

5 . عمادالدین قرشى، همان، ج 5، ص 172 .

6 . انحطاطِ حاکم بر مصر منحصر به مسائل سیاسى و اقتصادى نبود، بلکه در آخر دوران حکومت اخشیدیان فساد به حدى رسیده بود که دختر اخشید، کنیزى مغربى به شش‏صد دینار خریده بود تا از آن لذت ببرد. وقتى این خبر به معز رسید به یارانش گفت: حرکت کنید به سوى مصریان و بین شما و آنان چیزى فاصله نیست. آنان به درجه‏اى از انحطاط رسیده‏اند که غیرت از مردانشان بربسته است، زیرا زنى از دختران پادشاهان، کنیزى خریده تا از آن لذت ببرد (مقریزى، انقاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخلفاء، ج 1، ص 100).

--------------------------------------------------------------------------------
اخشیدیان بود. طى بیست سال پیش از آن‏که مصر به تصرف فاطمیان در آید بر اثر خشک‏سالى‏هاى پیاپى ناشى از پایان آمدن سطح آب رود نیل، وضع اقتصادى رو به ضعف بیشترى گذاشت و سبب افزایش قیمت‏ها شد. در سال 338ق شورشى که به عنوان اعتراض به هزینه زندگى بر پا گردید، مانع برگزارى نماز امیر در مسجد عتیق شد. سال 352ق آغاز نه سال قحطى پیاپى و بروز مشکلات و مختل شدن کار و کوشش عادى بود.(1) روستاها و محصولات کشاورزى به تاراج رفت، بازارهاى شهر غارت شد، مردم مصر سر به شورش نهادند و گروه‏هاى لشکرى با هم به جنگ برخاستند. دولت اخشیدیان چون از عباسیان مستقل شده بود، دیگر نمى‏توانست از خلیفه عباسى که از یک طرف، موقعیتش در این وضعیت به وسیله قرمطیان بحرین تهدید مى‏شد و از طرف دیگر، گرفتار آل‏بویه شیعى مذهب بود، انتظار دریافت کمک داشته باشد.(2) فاطمیان در این موقعیت بر حملات خویش بر مستملکات اخشیدیان که تحت سیطره کافور بود، افزودند.(3)

بعد از مرگ کافور در سال 357ق و به قدرت رسیدن ابوالفوارس احمد، نوه ناتوان و ضعیف‏النفس اخشید، بى‏نظمى داخلى به آشوب تبدیل شد. در این موقعیت، شخصیت نیرومندى نبود که جانشین کافور در خاندان اخشیدیان شود. در این شرایط که اوضاع به سبب قحطى و بالا رفتن قیمت‏ها و بیمارى‏هاى واگیر به بدترین وجه خود رسیده بود،(4) رقابت بین گروه اخشیدیان و کافوریان شدت گرفت. در این اوضاع، بزرگان و تجار و گروه‏هاى نظامى

--------------------------------------------------------------------------------

1 . مغربى، المغرب فى حلى المغرب، ص 199؛ نویرى، نهایة الإرب فى فنون الأدب، ج 3، ص 345؛ مقریزى، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج 1، ص 329؛ ابن تغرى بردى، همان، ج 3، ص 26 و مقریزى، الإغاثة الأمه بکشف الغمه، ص 12-13 .

2 . ابن تغرى بردى، همان، ج 4، ص 72 .

3 . همان، ص 6 و G. Miles , fatimid coins , p .196.

4 . ابن‏خلکان، همان، ج ، ص 347-376؛ مغربى، همان، ص 201؛ ابن تغرى بردى، همان، ج 3، ص 326 و ج 4، ص 23؛ مقریزى، الإغاثة الأمه بکشف الغمه، ص 13 و همو، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج 1، ص 99 .

--------------------------------------------------------------------------------
چون مى‏دیدند از خلیفه دور دست بغداد کمکى برنمى‏آید به معز نامه نوشتند و او را تشویق به ارسال قوایى براى فتح مصر کردند و او را مطمئن ساختند که مصر بدون جنگ تصرف خواهد شد.(1) این بزرگان امید داشتند که خلیفه فاطمى، امنیت اجتماعى را برقرار و همراه آن، رونق مصر را اعاده کند. این اوضاع نشان مى‏داد که دولت اخشیدیان به آخرین روزهاى خود رسیده است.

یعقوب بن کلّس، عامل مالى کافور که پس از مرگ وى به فاطمیان پناهنده شده بود، معز را از اوضاع و احوال پرآشوب مصر با خبر مى‏ساخت.(2) ابن‏کلّس که یهودى اهل عراق بود، در زمان کافور وارد مصر شده و به خدمت او در آمده و اسلام اختیار کرده بود. احتمال دارد او در همان زمان که به خدمت اخشیدیان در آمده بود، به دعوت فاطمیان پیوسته و مذهب اسماعیلى اختیار کرده باشد. وى معز را تشویق کرد که در فتح مصر شتاب کند و فرصت را از دست ندهد. معز در سال 358ق لشکرى عظیم به فرماندهى جوهر روانه مصر کرد(3) و در همان سال مصر به تصرف فاطمیان درآمد.

فتح مصر توسط معز روابط عباسیان و فاطمیان را وارد مرحله جدیدى کرد. فاطمیان توانستند خود را به مرکز خلافت عباسیان نزدیک‏تر کنند و مرکزیت خود را به مصر که از مهم‏ترین ایالات عباسیان محسوب مى‏شد، انتقال دهند. این فتح، تحولات مهمى در اوضاع مصر به وجود آورد. با نزدیک شدن فاطمیان به مرکز عباسیان، تنش در روابط به اوج رسید. عباسیان، فاطمیان را به عنوان بزرگ‏ترین رقیب در کنار خود مى‏دیدند و چون توان مقابله نظامى با فاطمیان نداشتند، از راه‏هاى دیگر در تضعیف فاطمیان برآمدند. حجم روابط این دوران در قیاس با دوران حضور فاطمیان در مغرب بسیار وسیع‏تر است. در این دوران فاطمیان به صورت گسترده در مناطق تحت نفوذ عباسیان تا اقصا نقاط شرق آن نفوذ کرده و

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابن خلکان، همان، ج 1، ص 376؛ مقریزى، الإغاثة الامه بکشف الغمه، ص 13 و ابن ایاس، بدایع الزهور فى وقایع الدهور، ج 1، ص 84 .

2 . ابن خلکان، همان، ج 1، ص 347؛ ابن شاکر کتبى، فوات الوفیات، ج 1، ص 293؛ مقریزى، المقفى الکبیر، ج 3، ص 44 و ابن تغرى بردى، همان، ج 4، ص 21 .


3 . B. I. Beshir , "Fatimid Military organization", Der lslam , PP. 37-44.

ابن خلکان، همان، ج 1، ص 337؛ مقریزى، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج 1، ص 94 و 378 و همو، انقاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخلفاء، ج 1، ص 113 .

--------------------------------------------------------------------------------
کوشیدند دولت‏هاى تحت حمایت عباسیان، مثل سامانیان و غزنویان را به طرف خود جلب کنند. البته وابستگى این حکومت‏ها به مذهب اهل‏سنت و نیاز به کسب مشروعیت از جانب عباسیان مانع موفقیت فاطمیان در جلب آنان بود.

نقش داعیان فاطمى در مناسبات عباسیان و فاطمیان مغرب

یکى از اقدامات مهم فاطمیان براى گسترش نفوذ خویش در مناطق تحت نفوذ عباسیان، استفاده از تشکیلات گسترده و سازمان‏دهى شده بود. آنان تشکیلات سرى وسیعى ایجاد کرده بودند که از اهداف مهم این تشکیلات، زمینه‏سازى براى براندازى خلافت عباسیان بود. بر این اساس، آنان پس از استقرار در مغرب، داعیان خود را به ایالات عباسى اعزام مى‏کردند. داعیان وضعیت خلافت عباسى را در مناطق و ایالات به دقت بررسى و با توجه به ضعف خلافت در مناطق مختلف و نیز شعارهاى قابل قبول براى گروه‏ها و جوامع مختلف، اهداف خود را دنبال مى‏کردند. تبلیغات داعیان در حقیقت به وضعیت اجتماعى ـ اقتصادى و سیاسى جامعه برمى‏گشت.(1) فعالیت‏هاى دعوت از شهر مهدیه اداره مى‏شد. آنان مستقیما داعى به مناطق عباسى اعزام مى‏کردند یا از افراد بومىِ صاحب نام اسماعیلى براى تبلیغ اهداف خویش بهره مى‏بردند. محل فعالیت داعیان در این دوران علاوه بر مناطق مغرب، مصر و مناطق شرقى خلافت، مثل عراق و ایران بود. فعالیت داعیان در ایالات شرقى خلافت بعد از فتح مصر بسیار گسترده شد. در این دوران، تمرکز دعوت بیشتر در مصر بود، زیرا احساس مى‏کردند نفوذ عباسیان در این ایالت شدیدا رو به کاهش و زمینه تبلیغ در این ایالت بیشتر است.

فعالیت‏هاى دعوت از مغرب براى نفوذ در مصر، از دو دهه قبل از فتح مصر آغاز شد. مکان ضرب سه سکه فاطمى که تاریخ آن‏ها سال‏هاى 341، 343 و 353 ق است و نام معز بر آن‏ها حک شده، مصر بوده است.(2) این سکه‏ها ـ همان طور که واضح است ـ مربوط به سال‏هاى حضور فاطمیان در مغرب است(3) که با هدف ترویج دعوت فاطمیان در ایالات تحت نفوذ عباسیان ضرب شده است. وجود این سکه‏ها مؤید نظر ابوالمحاسن بن تغرى بردى است

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . محمدعلى چلونگر، زمینه‏هاى پیدایش خلافت فاطمیان، ص 178 .

2 . فؤاد سید، الدولة الفاطمیه فى مصر، ص 129-130 .


3 . Y. Lev, "The fatimids and Egypt. 301-358/914-969" , Arabica ×××V , P.57.

--------------------------------------------------------------------------------
که مى‏نویسد: امور مصر در اواخر اخشیدیان به واسطه وجود مغاربه هوادار فاطمیان که از مغرب آمده بودند، مضطرب شده بود. دعوت فاطمیان در مصر با فعالیت‏هاى ابوجعفر احمد بن نصر که بازرگانى ثروت‏مند بود(1) و ابوعیسى عبدالعزیز بن احمد و دیگر داعیان اسماعیلى تشدید شد. اینان دعوت فاطمیان را در فسطاط پایتخت اخشیدیان، پراکنده ساختند. علاوه بر آنان، بسیارى از عوامل مخفى دعوت فاطمیان وعده مى‏دادند و مى‏گفتند که مصر با آمدن فاطمیان از وضعیت فلاکت بار موجود نجات مى‏یابد. داعیان بشارت دادند که ورود لشکریان فاطمى نزدیک است و در آن وقت سنگ سیاه(کافور) برود.(2)

در مناطق تحت نفوذ عباسیان ترکیب جمعیتى اسماعیلیان متفاوت بود و بر همین اساس، دعوت فاطمیان در هر منطقه‏اى بین گروه‏هاى جمعیتى خاصى انجام مى‏گرفت. دعوت اسماعیلى در عراق، مرکز عباسیان، عمدتا براى ساکنان روستایى سواد کوفه و تا حدى قبایل بدوى مجاور، صورت مى‏گرفت. در بحرین و شام قبایل بدوى ستون فقرات نهضت را تشکیل مى‏دادند، و در یمن قبایل کوهستانى از جنبش اسماعیلى پشتیبانى مى‏کردند.

داعیان اسماعیلى موجود در مناطق تحت نفوذ عباسیان، به خصوص ایران به دو گروه تقسیم مى‏شدند؛ بخشى که دعوتشان مستقل از فاطمیان بود و بخشى نیز از طرف فاطمیان در مناطق تحت نفوذ عباسیان دعوت مى‏کردند.

یکى از داعیان فاطمیان در خراسان ابوعبداللّه‏ شعرانى بود. او درسال 307ق به عنوان داعى عبیداللّه‏ مهدى وارد خراسان شد.(3) شعرانى بر اساس روشى که به تازگى در رى اتخاذ شده بود؛ یعنى دعوت صاحب منصبان دربار و طبقه روشنفکران، به خصوص اعضاى طبقه کاتبان و وزیران به آیین اسماعیلى، دعوت خود را آغاز کرد. وى موفق شد بعضى از افراد صاحب منصب را به آیین اسماعیلى در آورد.(4) حسین مرورودى، از جمله صاحب منصبان و

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابن تغرى بردى، همان، ج 3، ص 326 و ر.ک: مقریزى، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج 1، ص 327 و ج 2، ص 207؛ همو، انقاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخلفاء، ج 1، ص 102-104 و ابن الزیات، الکوکب السیاره فى ترتیب الزیاره، ص 63 .

2 . مقریزى، انقاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخفاء، ج 1، ص 102؛ ابن تغرى بردى، همان، ج 4، ص 72-73 و قاضى عبدالجبار، تثبت دلایل النبوه، ص 204 .

3 . ابن‏ندیم، الفهرست، ص 324 .

4 . طقوش، دولت عباسیان، ص 307 .

--------------------------------------------------------------------------------
رجال معروف دربار سامانیان بود که در این دوران به آیین اسماعیلى درآمد. مرورودى بعد از ابوعبداللّه‏ شعرانى، ریاست دعوت اسماعیلیه را در خراسان و ماوراءالنهر به عهده گرفت.

مهم‏ترین شخصیت این دوره که بر اثر فعالیت داعیان به کیش اسماعیلیه متمایل شد، امیر نصر بن احمد سامانى است. بنا به نقل رشید الدین فضل اللّه‏ در دوره حسین مرورودى، وى به آیین اسماعیلى روى آورد و به تقویت آن پرداخت.(1) گرایش امیر نصر سامانى و بعضى دیگر از رجال، رهبران سنى مذهب و سران ترک‏نژاد را شدیدا ناراضى کرد، چنان‏که در گزارش خواجه نظام الملک آمده است:

عالمان و قاضیان شهر و نواحى گرد آمدند و جمله، پیش سالار لشکر شدند و گفتند: دریاب که مسلمانى در ماوراءالنهر خراب شده و این مردک نخشبى پادشاه را از راه ببرد و قرمطى کرد و مردمان را بى‏اراده کرد و اینک کار به جایى رسید که آشکارا دعوت مى‏کند؛ بیش از این خاموش نتوانیم بودن.(2)

سرانجام علماى سنى مذهب و سران ترک‏نژاد توطئه‏اى چیدند و نصر بن احمد را از سلطنت خلع و فرزندش نوح بن نصر را جانشین پدر کردند. البته در منابع قدیم از گرایش نصر به مذهب اسماعیلى یاد نشده است که این خالى از غرابت نیست؛ عذر نرشخى نویسنده اصلى تاریخ بخارا، شاید آن باشد که چون کتابش را به نام نوح بن نصر تألیف کرده، ذکر این واقعه را تجدید عهدى با یک خاطره موهن پنداشته است، اما سکوت عتبى و گردیزى و بیهقى قابل تأمل است.


نقش حجاز در مناسبات عباسیان و فاطمیان مغرب

حجاز و دو شهر اصلى آن مکه و مدینه از مناطق تحت نفوذ عباسیان بود و کنترل و تسلط بر این دو شهر، اهمیت بسیارى داشت، چنان‏که خواندن خطبه در این شهرها به نام افراد نیز از نظر سیاسى و مذهبى بسیار با ارزش بود.

فاطمیان پس از استقرار، درصدد تسلط بر حرمین شریفین برآمدند تا از این طریق، در سراسر جهان اسلام کسب مشروعیت کنند. در این راستا عبیداللّه‏ مهدى به نامه‏نگارى با

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . خواجه رشید الدین فضل‏اللّه‏، همان، ص 9 .

2 . خواجه‏نظام الملک، سیر الملوک، ص 289 .

--------------------------------------------------------------------------------
مکیان پرداخت و آنان را به اطاعت از فاطمیان دعوت کرد و به ایشان وعده داد که با سیره حسنه رفتار خواهد شد. هدف عبیداللّه‏ از این عمل، تقویت موقعیت فاطمیان در برابر عباسیان بود، اما مکیان حاضر به‏پذیرش دعوت فاطمیان نشدند و اعلام کردند که عباسیان را برآنان ترجیح مى‏دهند.(1)

به نظر مى‏رسد که پاسخ منفى اهالى حرمین شریفین به فاطمیان، ناشى از ضعف دعوت فاطمیان بود، زیرا آنان به علت بعد مسافت، اطلاعى از اهداف و ماهیت دعوت نداشتند.


نقش قرامطه بحرین در مناسبات عباسیان و فاطمیان مغرب

قرامطه بحرین یکى از عوامل مهم تأثیرگذار در روابط فاطمیان مغرب و عباسیان بودند. فعالیت قرامطه بحرین قبل از تشکیل دولت فاطمیان در سرزمین‏هاى شرقى خلافت آغاز شد و به زودى مناطق وسیعى را در عراق و خلیج فارس فراگرفت. به طور کلى یکى از مشکلات عباسیان در این زمان، گسترش فعالیت قرامطه بود.

با تأسیس دولت فاطمیان در مغرب، به سبب نزدیکى اعتقادى قرامطه و فاطمیان، بین آنان رابطه بر قرار شد و قرامطه از این به بعد عامل تأثیرگذارى در روابط فاطمیان و عباسیان بودند.

قدرت روز افزون قرامطه در چند مورد به آن‏ها این توانایى را داد که بغداد پایتخت عباسیان را با نیروى نظامى خود تهدید کنند. اگر در آغاز امامت عبیداللّه‏ بین فاطمیان و قرامطه اختلاف مذهبى به وجود نیامده بود، ترکیب متحد قواى فاطمى ـ قرمطى یقینا مى‏توانست انتظار برانداختن دشمن مشترک آن‏ها را در شرق، یعنى عباسیان برآورده سازد.

قرامطه در خصوص فاطمیان و عباسیان موضع ثابتى نداشتند. بعضى از مستشرقان مدعى‏اند که قرامطه به‏رغم برخى از اختلافات، در تمام کارهاى مهم بر اساس فرمان خلیفه فاطمى عمل نموده و تا زمان تسخیر مصر به دست فاطمیان با اندک نوساناتى، همکارى نزدیک خویش را با فاطمیان حفظ کردند و تنها در این زمان بود که آشکارا از فاطمیان بریدند.(2)

اما واقعیت‏هاى تاریخى نشان مى‏دهد که قرامطه در دوران استقرار فاطمیان در مغرب،

--------------------------------------------------------------------------------

1 . طقوش، تاریخ الفاطمیین، ص 109 .

2 . فرهاد دفترى، همان، ص 192-193 .

--------------------------------------------------------------------------------
موضع ثابت و واحدى نداشتند؛ گاهى در کنار فاطمیان بودند و گاهى در کنار عباسیان و در مقابل فاطمیان. در واقع، این قرامطه بودند که نوع روابط را تعیین مى‏کردند. ممکن است این گونه تصور شود که خصومت فاطمیان و قرامطه بحرین با خلفاى سنى مذهب عباسى موجب اتحاد آن‏ها با یکدیگر شده باشد، اما این‏گونه نیست، زیرا شاهد و مدرک موثقى که دلالت کند قرامطه در خدمت فاطمیان مغرب بوده و این دو بر مبناى خط مشى سیاسى مشترکى کار مى‏کردند، وجود ندارد. اگرچه آغاز تشکیل دولت فاطمیان در مغرب مصادف با دوران حکومت ابوسعید جنابى در بحرین و تنش و درگیرى قرامطه و عباسیان بود و نیز حملات گسترده قرامطه به مناطق تحت نفوذ عباسیان در خلیج فارس و عراق بود،(1) اما این مسئله موجب همکارى فاطمیان و قرامطه بر ضد عباسیان نشد، زیرا فاطمیان نیز آغاز دولتشان بود و خود درگیر مسائل خاص خودشان در مغرب بودند.

در دوران ابوالقاسم سعید، جانشین و بزرگ‏ترین فرزند ابو سعید که فاقد توان و قدرت لازم بود، قرامطه هرگونه فعالیت ظاهرى و آشکار را تعطیل و با حکومت عباسیان روابطى دوستانه برقرار کردند. در این دوره خاموشى و آرامش، در حقیقت قرامطه مشغول مذاکرات وسیع با وزیر معروف عباسیان على بن عیسى (م334ق) بودند که به آنان پیشنهاد صلح کرده بود. وزیر عباسى امتیازاتى از قبیل دست‏رسى داشتن قرامطه بر بندرگاه معتبر سیراف واقع در ساحل شمالى خلیج فارس را به آنان اعطا کرده بود.(2)

به هر حال، قرامطه روابط صلح جویانه خود را با عباسیان در سال 311ق قطع کردند. آنان در این سال، حملاتى را به فرماندهى ابوطاهر سلیمان به مناطق عراق آغاز کردند.(3) منابع از نقش فاطمیان طى این سال‏ها یاد نکرده‏اند، فقط دخویه معتقد است که در این دوران اقدامات آنان مستقیما زیر نظر عبیداللّه‏ مهدى بوده است.(4)

مهم‏ترین واقعه در روابط قرامطه، عباسیان و فاطمیان، حمله قرامطه به مکه بود. این حادثه جایگاه و موقعیت فاطمیان را دربرابر عباسیان متزلزل کرد. قرامطه در ذى‏حجه 317 به

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابن‏اثیر، همان، ج 5، ص 34-35 .

2 . میخائیل‏یان دخویه، قرمطیان بحرین و فاطمیان، ص 52 .

3 . ابن‏اثیر، همان، ج 5، ص 80 .

4 . میخائیل یارن دخوبه، همان، ص 51-55 .

--------------------------------------------------------------------------------
مکه حمله و چند روز متوالى شهر را غارت کردند و ساکنان آن و حجاج را به قتل رساندند و در مسجدالحرام مرتکب اعمال توهین‏آمیز بسیار شدند و سرانجام حجرالاسود را از کعبه برکندند(1) و به پایتخت خود احساء بردند تا نشان دهند پایان دوره اسلام رسیده است. توهین قرامطه به خانه کعبه دنیاى اسلام را تکان داد. بنا بر نقل بعضى منابع، به‏زودى پس از این عمل، خلیفه فاطمى، عبیداللّه‏ مهدى نامه‏اى به ابوطاهر نوشت و او را به سبب رفتارش سخت سرزنش کرد و از وى خواست تا حجرالاسود را به کعبه باز گرداند.(2) ابن‏خلدون مى‏نویسد: عبیداللّه‏ از قیروان به او (ابوطاهر قرمطى) نامه نوشت و او را سرزنش کرد و او را تهدید نمود. ابوطاهر به او پاسخ داد: اکنون او قادر نیست مردم (کشته شده) را به زندگى بازگرداند و وعده داد که حجرالاسود را عودت دهد.(3) عده‏اى این نامه را دلیل اتحاد قرامطه بحرین و فاطمیان گرفته یا نشان تداوم این اتحاد دانسته‏اند.(4)

این اقدام قرامطه، فاطمیان را نیز در برابر عباسیان و افکار عمومى مسلمانان که از آنان اطلاع یافته بودند، قرارداد، زیرا اسماعیلى بودن هر دو گروه موجب شد که مسلمانان این اقدام قرامطه را به فاطمیان نیز ارتباط دهند. از این رو عباسیان هم که درصدد فشار بر فاطمیان بودند، از این اقدام به عنوان حرکتى تبلیغى علیه فاطمیان استفاده کردند، زیرا طى آن سال‏ها ظن شایع آن بود که دو جنبش شیعى فاطمیان و قرامطه بحرین دست‏اندر دست یکدیگر دارند.

در مورد بازگرداندن حجرالاسود، افرادى مثل ابن‏خلدون که مدعى اطاعت‏پذیرى قرامطه از فاطمیان هستند، مى‏گویند در پاسخ به درخواست منصور خلیفه فاطمى مغرب، قرمطیان حجرالاسود را داوطلبانه به کعبه بازگرداندند. او مى‏نویسد: ابوطاهر حجرالاسود را درسال 339ق پس از آن که خلیفه فاطمى، منصور اسماعیل در این مورد به او التجا کرد، برگردانید.(5)

ابن خلدون در ادامه مى‏گوید: به این ترتیب، آن‏ها حجرالاسود را باز گرداندند. بجکم که در زمان مستکفى در بغداد قدرت را به دست گرفته بود به آن‏ها پیشنهاد کرد پنجاه هزار دینار

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابن‏اثیر، همان، ج 5، ص 117-118 و ابن تغرى بردى، همان، ج 3، ص 224 .

2 . ابن‏اثیر، همان، ج 5، ص 118 .

3 . ابن خلکان، همان، ج 4، ص 89 .

4 . میخائیل‏یان دخویه، همان، ص 56 .

5 . تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 89 .

--------------------------------------------------------------------------------
طلا به آن‏ها مى‏دهد تا حجرالاسود را بازدهند. اما آن‏ها امتناع ورزیدند و مى‏گفتند: آن را به فرمان امامشان عبیداللّه‏ برده‏اند و تنها به فرمان وى یا فرمان کسى که جانشین او شود باز پس مى‏دهند.(1)

به نظر مى‏آید که این نتیجه برداشت ابن‏خلدون است، زیرا این ادعاى قرامطه که به آن‏ها دستورداده شده بود که حجرالاسود را ببرند و تنها به آن دستور، آن را باز مى‏گردانند، به واقع در منابع متعدد آمده است،(2) اما هیچ جا نامى از کسى برده نشده است. این حذف نام در دیگر منابع نمى‏تواند تصادفى باشد، زیرا اگر قرامطه حقیقتا گفته بودند که به فرمان عبیداللّه‏ عمل کرده‏اند این خبر را قدیمى‏ترین مورخان که اغلبشان دیدگاه‏هاى ضد فاطمى داشتند حتما نقل مى‏کردند.

به نظر اغلب نویسندگان علت باز گرداندن حجرالاسود در پاسخ به درخواست خلیفه فاطمى، منصور نبود، بلکه به سبب موافقتى بود که میان ابوطاهر و دولت عباسى انجام شد که عمدتا در نتیجه مساعى یحیى بن حسین (علوى اهل کوفه و از دوستان رهبر قرامطه بود)(3) ابوطاهرپذیرفت که در مقابل مبلغ گزافى که عباسیان به آن‏ها مى‏پرداختند، حجرالاسود را بازگردانند.

بدین ترتیب، قرامطه بار دیگر سیاستى مسالمت‏آمیز را با عباسیان در پیش گرفتند. وقایع‏نگاران بیش از ده سال هیچ گونه خبرى از قرامطه بحرین گزارش نکرده‏اند. با تلاش فاطمیان در دوران معز براى فتح مصر مجددا قرامطه در روابط فاطمیان و عباسیان فعال مى‏شوند، زیرا فتح مصر توسط فاطمیان منافع آنان را در مصر به خطر انداخت.


نتیجه

فاطمیان پس از استقرار در مغرب که نتیجه بیش از یک قرن تلاش مستمر فعالیت اسماعیلیان بود، درصدد گسترش قلمرو ارضى خویش به سوى شرق برآمدند. مهم‏ترین سد مقابل آنان عباسیان بودند. عباسیان مدعى تنها خلافت مشروع بر جهان اسلام بودند و تاکنون هم حکومت‏هاى مدعى دیگر، مشروعیت معنوى خلافت آنان را به چالش نگرفته بودند، بلکه بُعد سلطنت و قدرت دنیوى آنان را به چالش گرفته و در تصاحب خود در آورده بودند.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان .

2 . ابن عماد حنبلى، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ج 2، ص 348؛ ابوعلى مسکویه رازى، تجارب الامم، ج 6، ص 166 و ابن‏اثیر، همان، ج 5، ص 292 .

3 . ابن‏طقطقى، تاریخ فخرى، ص 357 .-

اما فاطمیان در اولین اقدام پس از استقرار در مغرب، درصدد حذف نفوذ معنوى عباسیان (که از طریق حضور مذهب اهل‏سنت بود) در مغرب برآمدند. تلاش فاطمیان در آن مقطع، جاى‏گزینى عقاید اسماعیلى به جاى اهل‏سنت مالکى بود. البته آن‏ها در این خصوص، موفقیت چندانى به دست نیاوردند، بلکه با مخالفت گسترده‏اى روبه‏رو شده و مجبور گردیدند که سیاست مذهبى خویش را در مغرب تعدیل کنند.

در مرحله بعد درصدد پیشروى به طرف مشرق برآمدند. فاطمیان از آغاز، مغرب را به عنوان پایگاهى ابتدایى پذیرفته بودند که از آن جا به طرف شرق و مراکز اصلى قلمرو عباسیان پیشروى کنند. آنان تلاش گسترده‏اى در این زمینه در پیش گرفتند. در مناطق دور دست، مثل عراق، ایران و حجاز به علت دورى مسافت و عدم شناخت ماهیت دعوت، فاطمیان موفقیت چندانى به‏دست نیاوردند، ولى تلاش آنان براى نفوذ در مصر همراه با کامیابى بود. با حضور در مصر، آنان با دیگر مناطق عباسیان هم ارتباط نزدیک‏ترى برقرار کردند.

در این دوران، قرامطه از عوامل تأثیرگذار در روابط فاطمیان و عباسیان بودند. قرامطه همچون فاطمیان، اسماعیلى مذهب بودند. این اشتراک مذهبى موجب شده است که بعضى منابع تحقیقات جدید، قرامطه بحرین را از عوامل فاطمیان در سرزمین‏هاى شرقى خلافت معرفى کنند. به نظر مى‏رسد به علت دشمنى مشترک با عباسیان، هر دو مقابل عباسیان بوده‏اند، اما این که قرامطه در اقدامات خویش زیر نفوذ و فرمان فاطمیان مغرب بوده‏اند، قابل تردید و تأمل است.

 

فهرست منابع

1 . ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فى التاریخ، تصحیح على شیرى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1989م .

2 . ابن‏ایاس، ابوالبرکات محمد بن احمد، بدایع الزهور فى وقایع الدهور، جزء اول، بخش اول، تحقیق محمد مصطفى، قاهره، النشرات الاسلامیه، 1975م .

3 . ابن‏تغرى بردى، جمال‏الدین، النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره، قاهره، المؤسسة المصریه للتألیف و الترجمه و الطباعة و النشر، [بى‏تا] .

4 . ابن‏حوقل نصیبى، ابوالقاسم، صورة الارض، بیروت، دارالمکتبة الحیاة، [بى‏تا] .

5 . ابن‏خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن‏خلدون، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات،

6 . ابن‏خلکان، شمس‏الدین ابوالعباس احمد بن محمد، وفیات الأعیان و انباء ابناء الزمان، تحقیق احسان عباس، بیروت، دارالثقافه، 1969-1972م .

7 . ابن‏الزیات، شمس‏الدین ابوعبداللّه‏ محمد انصارى، الکوکب السیاره فى ترتیب الزیاره، بولاق، نشره احمد تیمور باشا، 1325ق .

8 . ابن‏شاکر کتبى، صلاح‏الدین محمد، فوات الوفیات، تحقیق احسان عباس، بیروت، دارصادر، 1973-1974م .

9 . مغربى، على بن سعید، المغرب فى حلى المغرب، بخش مربوط به فسطاط، تحقیق زکى محمد حسن و دیگران، قاهره، جامعة الفؤاد الأول، 1953م .

10 . ابن‏طقطقى، محمد بن على بن طباطبا، تاریخ فخرى، ترجمه محمد وحید گلپایگانى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350 .

11 . ابن عذارى مراکشى، احمد بن محمد، البیان المغرب فى اخبار الاندلس و المغرب، بیروت، دارالثقافه، [بى‏تا] .

12 . ابن‏عماد حنبلى، ابوالفلاح عبدالحى، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، بیروت، داراحیاء التراث العربى، [بى‏تا] .

13 . ابن‏فرهون مالکى، ابراهیم بن نورالدین، الدیباج المذهب فى معرفة اعیان علماء المذهب، تحقیق مأمون بن محیى‏الدین الجنان، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1996م .

14 . ابن‏ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، تصحیح ابراهیم رمضان، بیروت، دارالمعرفه، 1997م .

15 . اسماعیل عبدالرزاق محمود، الادارسه فى المغرب الاقصى، بیروت، مکتبة الفلاح، 1989م .

16 . بغدادى، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، تصحیح محمد محیى‏الدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة دارالتراث، [بى‏تا] .

17 . چلونگر، محمدعلى، زمینه‏هاى پیدایش خلافت فاطمیان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380 .

18 . حسینى علوى، ابوالمعالى محمد، بیان الأدیان، به کوشش محمد دبیر سیاقى، تهران، انتشارات روزنه، 1376 .

19 . خواجه نظام‏الملک، ابوعلى حسن طوسى، سیرالملوک(سیاست‏نامه)، تصحیح هیوبرت دارک، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364 .

20 . دباغ، ابوزید عبدالرحمن، معالم الإیمان فى معرفة اهل قیروان، جزء دوم، تحقیق محمد احمدى ابوالنور، محمد ماضور، قاهره ـ تونس، مکتبة الخانجى، 1972م .

21 . دخویه، میخائیل‏یان، قرمطیان بحرین و فاطمیان، ترجمه محمد باقر امیرخانى، تهران، سروش، 1371 .

22 . دفترى، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره‏اى، تهران، نشر فروزان روز، 1357 .

23 . دوادارى، ابوبکر بن عبداللّه‏ بن ایبک، کنزالدرر و جامع الغرر، ج 6، تحقیق صلاح‏الدین منجد، قسم الدراسات الاسلامیه المعهد الالمانى، 1961م .

24 . سیوطى، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1988م .

25 . طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الطبرى، ج 8، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، [بى‏تا] .

26 . طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ترجمه حجت‏اللّه‏ جودکى، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383 .

27 . طقوش، محمد سهیل، تاریخ الفاطمیین، بیروت، دارالنفائس، 2001م .

28 . قرشى، عمادالدین ادریس، عیون الأخبار و فنون الآثار، ج 5، تحقیق مصطفى غالب، بیروت، دارالاندلس، 1986م .

29 . فؤاد سید، ایمن، الدولة الفاطمیه فى مصر، چاپ دوم: قاهره، الدار المصریه اللبنانیه، 1992م .

30 . قاضى عبدالجبار، ابوالحسن عبدالجبار بن احمد همدانى، تثبت دلایل النبوه، تحقیق عبدالکریم نعمان، بیروت، 1970م .

31 . قاضى، نعمان بن محمد، رسالة افتتاح الدعوه، بیروت، دارالمنتظر، 1995م .

32 . قلقشندى، ابوالعباس احمد بن على، نهایة الارب فى معرفة أنساب العرب، تحقیق ابراهیم ابیارى، بیروت، دارالکتاب اللبنانى، 1359م .

33 . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، صبح الأعشى فى صناعة الانشاء، قاهره، دارالکتب المصریه، 1912-1938م .

34 . کندى مصرى، ابوعمر محمد بن یوسف، تاریخ ولاة مصر، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیه، 1987م .

35 . مالکى، ابوبکر عبداللّه‏ بن محمد، ریاض النفوس، تحقیق بشیر بکوش، بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1994م .

36 . نامعلوم، حدود العالم من المشرق إلى المغرب، تصحیح منوچهر ستوده، تهران، کتابخانه طهورى، 1362 .

37 . مسکویه رازى، ابوعلى، تجارب الامم، ترجمه على نقى منزوى، تهران، توس، 1376.

38 . مقدسى، ابوعبداللّه‏ محمد بن احمد، احسن التقاسیم فى معرفة الأقالیم، تصحیح محمد مخزوم، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1987م .

39 . مقریزى، تقى الدین احمد بن على، انقاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخلفاء، ج 1، تحقیق جمال‏الدین شیال، قاهره، المجلس الأعلى للشؤون الإسلامیه، 1996م .

40 . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المقفى‏الکبیر، تحقیق محمد یعلاوى، بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1995م .

41 . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، بیروت، دارصادر، [بى‏تا] .

42 . مقریزى، تقى‏الدین احمد بن على، الإغاثة الأمه بکشف الغمه، تحقیق محمد مصطفى زیاده، قاهره، جمال‏الدین شیال، 1957م .

43 . نویرى، شهاب‏الدین احمد بن عبدالوهاب، نهایة الإرب فى فنون الأدب، ج 25، قاهره، المکتبة العربیه، 1984م .

44 . همدانى، خواجه رشیدالدین فضل‏اللّه‏، جامع التواریخ، قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان، به اهتمام محمدتقى دانش پژوه و محمد مدرسى زنجانى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356 .

45 . Beshir, B.I. "fatimid Military or ganization" Der Islam 55 (1978).

46 . Encyclopedia of Iranica, vol I, 1985.

47 . Lev , Y "Army, Regime and society in fatimid Egypt 358-487/968-1094" , IJMES 19 (1987).

48 . Lev. Y. "The fatimids and Egypt 301-358/914-969" Arabica ×××V (1988).

49 . Miles, G. fatimid coins. N.Y.1952.

50 . Shban, M.Ab: Islamic History A.D. 750-1055(A.H. 132-448). A new Interpretation, cambridge , 1976.

 

نویسنده: محمدعلی چلونگر


چاپ   ایمیل