چکیده
جابر بنیزید جعفی از اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) و از راویان مشهور شیعه است که روایات مدح و ذم متعددی دربارهاش وارد شده است. عدهای اندک از دانشمندان امامیه وی را تضعیف کردهاند؛ اما بسیاری دیگر او را توثیق کرده و در شمار برترین راویان و خواص اصحاب این دو امام آوردهاند. آن روایات ذم و آرای تضعیف بهانهای شده تا ناصر بنعبدالله قفاری، از علمای معاصر وهابی، در کتاب اصول مذهب الشیعه تلاش کند چهرهای کذاب و جاعل از جابر به تصویر بکشد و روایات منقول از وی در منابع روایی شیعه را مخدوش و ضعیف جلوه دهد. این نوشتار با بررسی سندی و متنی مستندات قفاری درباره جابر جعفی، نشان میدهد ایرادهای وی صحیح نیست و جابر از اتهامهای مورد نظر (مانند جرح روایات، اختلاط، دیوانگی، جادوگری و شعبدهبازی) مبرا است. سند تمام روایات مورد استناد قفاری در باب دیوانگی، جادوگری و شعبدهبازی جابر ضعیف است و برخی روایات ضعف متنی نیز دارند. مستند وی درباره اختلاط جابر نیز مخدوش و غیر قابل استناد است.
عنوان مقاله [English]
Critique of Qifari’s View About Jabir al-Ju’fi
نویسنده [English]
hossein javadinia دانشآموخته دکتری مدرسی معارف اسلامی دانشگاه پیام نور قم چکیده [English] Jabir b. Yazid al-Ju’fi is one of the companions of Imam Baqir and Imam Sadiq (as), and among the famous Shi'a narrators, whom many narratives exist in praising or reprehending. Few Imamiyya scholars have criticized him, but many others have authorized and counted him among the greatest narrators and elite companions of these two Imams. Those few narratives in criticizing him made an excuse for Nasir b. Abdullah al-Qifari from the contemporary Wahhabi scholars to attempt to depict a false and fabricator figure of Jabir in the Book Usul al-madhhab al-Shi’a, and cast doubt about the hadiths narrated from him in Shia hadith resources. This paper, by examining the textual and documentary evidences of Qifari on Jabir Ju’fi's case, shows that Qifari’s claims are not true and that Jabir is free from the accusations (such as discrediting narrations, mixing, insanity, magic, and illusion). The document of all the narratives cited by Qifari concerning insanity, magic, and illusion of Jabir is weak and some narratives have also textual weakness. His document about Jabir's mixing is also flawed and unreliable.
کلیدواژهها [English]
Jabir b. Yazid al-Ju’fi Nasir b. Abdullah al-Qifari Usul al-madhhab al-Shi’a Insanity magic عنوان مقاله [العربیة]
نقد لرأی القفاری فی جابر الجعفی
چکیده [العربیة] جابر بن یزید الجعفی من أصحاب الإمامین الباقر والصادق (علیهما السلام) ومن مشاهیر رواة الشیعة. وقد وردت روایات متعددة فی مدحه وذمّه. عددٌ قلیل من علماء الإمامیة وصفوه بالضعیف؛ غیر أن آخرین کثر منهم وثّقوه وجعلوه فی عِداد أفضل الرواة وخواص أصحاب هذین الإمامین. وقد اتّخذ ناصر بن عبد الله القفاری، وهو من مشایخ الوهابیة المعاصرین، تلک الروایات التی وردت فی ذمّه والآراء التی قیلت فی قدحه وتضعیفه، اتخذها ذریعة وحاول ـ فی کتابه الذی جاء تحت عنوان: اصول مذهب الشیعةـ تصویر جابر وکأنه کذاب یضع الأحادیث من عنده، ویوحی وکأن الروایات المنقولة عنه فی المصادر الحدیثیة الشیعیة، ضعیفة ومطعون فی صحتها. یکشف هذا البحث من خلال تمحیص وتدقیق للمتن والاسانید التی عوّل علیها القفاری للحکم على جابر الجعفی، أن مؤاخذاته لم تکن صحیحة، وأن جابر مبرّءٌ من الاتهامات المذکورة (مثل القدح بروایاته، والاختلاط، والجنون، والسحر، والشعوذة). إن أسانید جمیع الروایات التی استند الیها القفاری حول جنون جابر وسحره وشعوذته، ضعیفة وبعض الروایات یکتنفها ضعف فی المتن أیضاً. کما أن ما أثاره حول اختلاط جابر مردود ولا یمکن التعویل علیه..
کلیدواژهها [العربیة]
جابر بن یزید الجعفی ناصر بن عبد الله القفاری اصول المذهب الشیعی الجنون السِحر اصل مقاله مقدمه درباره جابر بنیزید جعفی، از اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) و از راویان مشهور شیعه، روایات مدح و ذم متعددی وارد شده است. برخی از صاحبنظران امامیه درباره وی[i] یا روایات نقل شده از راویان ضعیف وی[ii] توقف کرده و برخی نیز او را ضعیف دانستهاند.[iii] در مقابل، بسیاری دیگر از دانشمندان امامیه با توجیه روایات ذم، از منظر تقیه یا ضعف سند، وی را توثیق کرده[iv] و نامش را در شمار برترین راویان یا خواص اصحاب این دو امام آوردهاند.[v] اختلاف نظرها و روایات ذم، بهانهای شده تا ناصر بنعبدالله بنعلی القفاری[vi] در کتاب اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض و نقد این راوی بزرگ را نقد کند و با ترسیم چهرهای کذاب از وی، روایات شیعه را کذب و نامعتبر جلوه دهد (ر.ک: قفاری، 1415: 1/375ـ378). در ادامه، ادعاهای قفاری را نقل، نقد و بررسی خواهیم کرد. گفتنی است کتابها و مقالههای متعددی در پاسخ به ادعاهای وی و شبهات کتابش نگاشته شده؛ اما در هیچیک موضوع این پژوهش نقد و بررسی نشده است.[vii]
شناخت جابر ابوعبدالله جابر بنیزید جعفى (ر.ک: نجاشی، 1407: 128، ش332؛ طوسی، 1381: 176، ش2092) تابعی (طوسی، 1381: 176) و از اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) است (نجاشی، 1407: 128؛ طوسی، 1381: 129، ش1316 و 176، ش2092). وی اهل کوفه بود (حلی، 1411: 35، ش2؛ کشى، 1348: 192، ش339) و در سال 128ق از دنیا رفت (نجاشی، 1407: 128، ش332؛ طوسی، 1381: 129، ش1316).[viii] جابر در جوانی (کشى، 1348: 192، ح339) و به مدت هجده سال (طوسی، 1414: 296، ح29) برای کسب فیض از محضر علمی امام باقر (ع) به مدینه رفت (کشى، 1348: 192، ح339). او به اهل بیت علاقه فراوانی داشت (ابنادریس حلی، 1410: 3/604) و از امام باقر (ع) با عناوین والایی مانند «وصی الأوصیاء و وارث علم الأنبیاء» (کشى، 1348: 192، ش337؛ مفید، 1413الف: 2/160) و «سید الامام» (طوسی، 1414: 296، ح29) یاد میکرد و به سبب همین ارادت خالص، گاه آماج اتهام و بدگویی برخی نااهلان قرار میگرفت (ر.ک: کشى، 1348: 192، ش337). وقتی از امام صادق (ع) درباره او پرسیدند، فرمود: «خداوند جابر جعفی را رحمت کند؛ او با راستگویی از ما روایت نقل میکرد» (همان: 191، ش336؛ صفار، 1404: 238، ح12و459، ح4؛ طبرى، بیتا: 138؛ حلی، 1411: 35). برخی دانشمندان امامیه وی را از یاران خاص امام باقر و امام صادق (ع) (مازندرانى، 1379: 4/211و281) و کسی که حامل اسرار بود[ix] توصیف کردهاند (خویی، 1410: 4/25و26؛ مامقانی، 1426: 14/117؛ قمی، 1414: 1/536). به دلیل معارف عمیق و خاصی که در برخی روایات جابر وجود داشت، امام صادق (ع) از نقل آن روایات برای سفله[x] نهی کرد تا مبادا به سبب عدم درک صحیح، آن روایات را تباه سازند (کشى، 1348: 192، ش193و338، ش340). برخی از عالمان اهل سنت به وثاقت جابر شهادت دادهاند،[xi] اما مانند سایر راویان بزرگ شیعه، وی نیز به جرم تشیع و عقاید شیعی، از گزند جرح بسیاری از آنان در امان نمانده است (ر.ک: ذهبی، 1382:380، ش1425؛ عسقلانی، 1326: 2/48و49؛ قشیری نیشابوری، 1424: 1/20، ش53و55). جابر کتابهای متعددی درباره تفسیر قرآن، تاریخ جنگهای جمل و صفین و نهروان، مقتل امیرالمؤمنین، مقتل امام حسین و غیر آنها نوشته است (نجاشی، 1407: 128، ش332؛ طوسی، بیتا: 116، ش158).
بررسی و نقد ادعاهای قفاری در تضعیف جابر 2ـ1. موثقه زراره مهمترین روایت قابل اعتنا در منابع امامیه درباره جرح جابر، موثقه[xii] زراره بناعین[xiii] است. متن روایت چنین است: «حدثنی حمدویه و إبراهیم ابنا نصیر قالا حدثنا محمد بنعیسى عن علی بنالحکم عن ابنبکیر عن زراره قال سألت أبا عبدالله (ع) عن أحادیث جابر؟ فقال ما رأیته عند أبی قط إلا مره واحده و ما دخل علی قط (کشى، 1348: 191، ش335)؛ عبدالله بنبکیر از زراره نقل میکند که از امام صادق درباره روایات جابر پرسیدم. امام فرمود: هرگز او را نزد پدرم ندیدم مگر یک بار و هرگز بر من وارد نشده است». قفاری با استناد به این روایت میگوید:
در این روایت، امام صادق آنچه را جابر گمان میکند از او و پدرش نقل کرده، تکذیب میکند؛ بنابراین جابر چگونه این احادیث فراوان را از کسی که هرگز ملاقات نکرده یا یک بار ملاقات کرده نقل میکند، در حالی که جابر تصریح میکند این روایات را از طریق سماع و تحدیث دریافت کرده است (قفاری، 1415: 1/376).
نقد این روایت که با سند موثق نقل شده و در نقل نیز منفرد است، تاب مقاومت در برابر روایت صحیح دیگری که در توثیق جابر وارد شده را ندارد؛ زیرا اعتبار و ارزش روایت صحیح افزونتر از روایت موثق است و در مقام تعارض «روایت موثق نمیتواند با روایت صحیح معارض باشد» (خویی، 1410: 4/25). ضمن اینکه روایات متعدد دیگری که بر وثاقت جابر دلالت دارند، این روایت صحیح را تأیید میکنند. به سند صحیح، از زیاد بنابیحلال نقل شده:
اصحابمان درباره روایات جابر جعفی اختلاف نظر داشتند.[xiv] به آنان گفتم: «در این باره از امام صادق سؤال میکنم». وقتی بر امام وارد شدم، [بدون اینکه پرسشی کنم] فرمود: «خداوند جابر جعفی را رحمت کند؛ او با راستگویی از ما روایت نقل میکرد. خداوند مغیره بنسعید را لعنت کند که بر ما دروغ میبست»[xv] (کشى، 1348: 191، ش336).
این روایت با طریق دیگر و گاه با اندکی اختلاف متنی در منابع دیگر نیز نقل شده است (ر.ک: صفار، 1404: 238، ح 12 و 459، ح 4؛ طبرى، بیتا: 138؛ حلی، 1411: 35). در روایت دیگری حسین بنابیالعلاء میگوید: «امام صادق بر جابر رحمت فرستاد و فرمود: او با راستگویی از ما روایت نقل میکرد» (حلی، 1411: 35).[xvi]
با این توضیح چارهای جز توجیه موثقه زراره، در صورت امکان، یا رد آن وجود ندارد.[xvii] خویی آن را بر توریه حمل کرده است:
اما سخن امام صادق در موثقه زراره که فرمود «جابر را، جز یک بار، نزد پدرم ندیدم و هرگز نزد من نیامده»، پس گریزی نیست جز اینکه به گونهای از توریه توجیه شود؛ زیرا اگر جابر هرگز به حضور امام نرسیده بود و همه مردم این را دیده بودند [و میدانستند]، همین برای تکذیب و عدم تصدیقش [در نقل روایات بیواسطه از امام] کافی بوده است، پس چگونه [برخی راویان] در [درستی یا نادرستیِ] روایات جابر اختلاف داشتند تا اینکه زیاد محتاج پرسش از امام درباره احادیث جابر باشد؟ (خویی، 1410: 4/25).
به دیگر سخن، اگر جابر در واقع هرگز به دیدار امام نرفته بود، پرسش از درستی یا نادرستی روایاتی که بیواسطه نقل میکرد، موضوعیت و جای طرح نداشت و نیاز نبود راویانی مثل زیاد نزد امام بروند و از این موضوع استفسار کنند، بلکه همین که جابر نزد امام نیامده بود، بهترین دلیل برای تضعیف روایاتش بود. خویی میافزاید:
ضمن اینکه وارد نشدن جابر بر امام منافاتی با راستگویی او در روایاتش ندارد؛ زیرا ممکن است وی امام را در جایی دیگر، غیر از خانه ایشان، ملاقات میکرده و معارف و احکام را از ایشان فرا میگرفته و نقل میکرده است (همان).
جالب اینکه شرححالنویسان و رجالیان شیعه و سنی، چندان متعرض اثبات این مطلب نشدهاند که جابر با امام باقر (ع) فقط یک بار ملاقات داشته و با امام صادق (ع) هرگز دیداری نداشته است. به عبارت دیگر، نه معاصران جابر و نه بعدیها، بهویژه کسانی که او را جرح کردهاند، درباره این نکته که جابر با امام باقر (ع) تنها یکبار ملاقات داشته و با امام صادق (ع) هرگز دیداری نداشته، سخنی نگفتهاند و درصدد اثبات آن برنیامدهاند؛ این خود قرینه روشنی بر پذیرفته نشدن این مطلب در میان دانشمندان شیعه است. گویی دیدار و رفت و آمد جابر با امام باقر و امام صادق (ع) بدیهی بوده و همه از آن آگاه بودهاند و شاید امام در این روایت، همین شاهد بدیهی را قرینه فهم سخنش قرار داده تا اگر این روایت به مخاطبهای بعد رسید، بدانند وجه صدورش عادی نبوده و در شرایط خاص صادر شده است. گزارش رسیده درباره تهدید هشام و تظاهر جابر به جنون با اشاره امام برای رهایی از آن مشکل (ر.ک: کشى، 1348: 194، ش344؛ کلینی، 1365: 1/396، ح7)، درک این معنا را روشنتر میکند که جابر گاه در معرض خطر جدی و قتل بوده و برای رهایی از این گونه خطرها، چارهای جز تقیه یا نیرنگ نداشته است؛ از این رو خویی میگوید: «موثقه زراره به گونهای از توریه توجیه شود» (خویی، 1410: 4/25).
نکته شایان توجه اینکه کشی در نقل موثقه زراره منفرد است و این روایت از طریق دیگری نقل نشده است. عجیبتر آنکه این روایت در نقل هم مورد اعراض قرار گرفته و دیگر رجالیان و محدثان امامیه، غالباً آن را نقل نکردهاند؛ حتی نجاشی که از نقادان اصلی جابر است، نهتنها این روایت را نقل نکرده، بلکه ظاهراً محتوای آن را هم نپذیرفته است؛ زیرا تصریح دارد جابر با امام باقر و امام صادق (ع) ملاقات داشته است (ر.ک: نجاشی، 1407: 128)، در حالی که به تصریح روایت مورد نظر، جابر هرگز با امام صادق (ع) ملاقاتی نداشته است.
نکته دیگر اینکه قفاری ادعا کرده است: «در جامع الرواة اردبیلی اشاره شده، روایتی که خویی آن را صحیح شمرده، به طریق مجهول برای آنها نقل شده است»[xviii] (قفاری، 1415: 1/376)، در حالی که اردبیلی سند روایت عقیقی و ابنعقده، که علامه حلی در خلاصة الاقوال نقل کرده (ر.ک: حلی، 1411: 35)، را مجهول دانسته (ر.ک: اردبیلی، 1331: 1/144)، اما روایت زیاد بنابیحلال، که کشی آورده (ر.ک: کشى، 1348: 191، ش336) و خویی به آن استناد کرده (ر.ک: خویی، 1410: 4/25)، را مجهول نخوانده است (ر.ک: اردبیلی، 1331: 1/144). متن سخن اردبیلی چنین است:
و علی ما فی (صه) روی کل من العقیقی و ابنعقده فی طریق مجهول ان الصادق ترحم علیه و قال انه کان یصدق علینا و نحوه فی (کش) عن حمدویه و ابراهیم عن محمد بنعیسی عن علی بنالحکم عن زیاد بنابیالحلال عن الصادق (ع) و قال روى عن سفیان الثوری انه قال جابر الجعفی صدوق فی الحدیث الا انه کان یتشیع (همان).
منظور اردبیلی از واژه «و نحوه» همانندی در محتوای روایت است، نه آنگونه که قفاری پنداشته است، همانندی در مجهول بودن سند. شاهد مطلب آنکه متن روایت دوم را، به قرینه روایت قبلی، نقل نکرده است؛ یعنی محتوای این روایت نیز همانند روایت پیشین است و تکرار نمیکنم. اگر قفاری این توجیه را نپذیرد، باز هم استدلالش ایراد دارد؛ زیرا «و نحوه» در کلام اردبیلی تاب هر دو معنا را دارد و میتواند ناظر به همانندی در محتوای روایت یا مجهول بودن سند باشد و در مقام اثبات مدعا، نمیتوان به اینگونه احتمالها استناد کرد (اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال)؛ بنابراین سند این روایت صحیح است (ر.ک: خویی، 1410: 4/25؛ مازندرانی، 1416: 2/219). حسن بنهادی عاملی نیز در مختلف الرجال درباره روایت زیاد بنابیحلال میگوید:
در سند این روایت راویای که جای بحث داشته باشد، وجود ندارد، مگر محمد بنعیسی بنعبید و علی بنالحکم که اولی به نظر من ثقه است، همانگونه که در ترجمهاش در نوشتاری دیگر این مطلب را بیان کردهام. اما علما درباره علی بنالحکم اختلاف نظر دارند، مانند پدر شیخ بهایی در رسالهاش [در بحث طهارت] درباره حصیر و بوریا، و ابنداوود در رجالش این نام را دارای مسماهای مختلف دانستهاند و ظاهر این است که همه آنها یکی و ثقه هستند؛ پس سند صحیح است (قاینی بیرجندی، 1384: 269).
شایان ذکر است دانشمندان رجال درباره وثاقت محمد بنعیسی بنعبید ــ که هم در سند موثقه زراره آمده (ر.ک: کشى، 1348: 191، ش335) و هم در سند صحیحه زیاد (ر.ک: همان: ش336) ــ اختلاف نظر دارند. برخی مانند نجاشی، وی را با الفاظی والا ستوده و توثیق کردهاند (ر.ک: نجاشی، 1407: 333، ش896)؛[xix] اما برخی نیز مانند طوسی، با استناد به استثنای ابنولید و صدوق درباره روایات وی، او را ضعیف دانستهاند (ر.ک: طوسی، بیتا: 402، ش612)،[xx] حال آنکه استثنای مذکور فقط ناظر به منفردات محمد بنعیسی از یونس بنعبدالرحمن یا منفردات محمد بناحمد بنیحیی از محمد بنعیسی به سند منقطع است، نه مطلق روایات محمد بنعیسی (ر.ک: حسیننژاد، 1395: 26). از این رو خویی با دفاع از وثاقت و جلالت وی، تضعیف طوسی را نقد کرده است (ر.ک: خویی، 1410: 17/113ـ118).
همچنین روایت زیاد بنابیحلال با سند صحیح دیگر، در بصائر الدرجات نقل شده است:
[محمد بنالحسن الصفار قال] حدثنا أحمد بنمحمد عن علی بنالحکم قال حدثنی زیاد بنأبیالحلال قال اختلف الناس فی جابر بنیزید و أحادیثه و أعاجیبه قال فدخلت على أبیعبدالله (ع) و أنا أرید أن أسأله عنه فابتدأنی من غیر أن أسأله رحم الله جابر بنیزید الجعفی کان یصدق علینا و لعن الله المغیرة بنشعبة کان یکذب علینا (صفار: 1404: 238، ح12).
تمام راویان این روایت ثقه و جلیل هستند؛ محمد بنالحسن بنفروخ الصفار: «کان وجها فی أصحابنا القمیین ثقة عظیم القدر راجحا قلیل السقط فی الروایة» (نجاشی، 1407: 354، ش948). أحمد بنمحمد بنعیسى: «شیخ قم و وجهها و فقیهها» (طوسی، بیتا: 60، ش75) و «ثقة» (طوسی، 1381: 351، ش5197). علی بنالحکم الانباری: «ثقة جلیل القدر» (طوسی، بیتا: 263، ش376).
نکته پایانی اینکه قفاری پس از نقد جابر، زراره را نیز نقد کرده و وی را مانند جابر، جاعل و کذاب خوانده است (ر.ک: قفاری، 1415: 1/378ـ383). قفاری اگر زراره را جاعل و کذاب میداند ــ و به آن تصریح کرده است ــ دیگر نمیتواند برای نقد جابر، به روایت زراره استناد کند؛ زیرا زراره جاعل و بسیار دروغگو است و روایتش نیز، مطابق مبنای قفاری، جعلی و دروغ است. ضمن اینکه اگر زراره را ثقه و راستگو بداند، دیدگاهش در جاعل و کذاب خواندن زراره، اشتباه و بدون دلیل خواهد بود. قفاری نمیتواند ادعا کند که «در اینجا به دلایل موجود در کتاب خصم استناد میکنم، نه مبنای مورد قبول خودم»؛ زیرا در این صورت باید به روایات صحیحالسند دیگری که در کتاب خصم آمده و دال بر سلامت و راستگویی و وثاقت این دو راوی است نیز ملتزم شود، از جمله صحیحه زیاد بنابیحلال درباره وثاقت جابر (ر.ک: کشى، 1348: 191، ش336؛ صفار: 1404: 238، ح12). در این فرض نیز نادرستی استناد قفاری روشن میشود.
2ـ2. دیوانگی قفاری با ارجاع به رجال کشی ادعا میکند که «در روایاتشان چیزهایی آمده که ثابت میکند جابر یکی از دیوانهها بوده است؛ اگرچه آنان گمان میکنند او آن را از ترس خشم خلیفه انجام میداده است» (قفاری، 1415: 1/377).
نقد متن روایت مورد نظر قفاری چنین است:
نصر بنصباح از إسحاق بنمحمد بصری از علی بنعبدالله نقل میکند: یک روز جابر از منزل خارج شد، در حالی که سبدی بر سر داشت و سوار چوبی شده بود تا اینکه [با همان حال] از میان کوچههای کوفه گذر کرد و مردم میگفتند: «جابر دیوانه شده، جابر دیوانه شده». چند روزی گذشت تا اینکه نامهای از هشام[xxi] رسید که گفته بود جابر را برایش بفرستند. امیر درباره جابر پرسید و دیگران نزد او شهادت دادند که دچار اختلاط و دیوانگی شده است. امیر این جریان را به هشام نوشت و هشام دیگر متعرض جابر نشد، آنگاه جابر به حال اولش بازگشت (کشى، 1348: 194، ش344).
متن این گزارش بهروشنی نشان میدهد خطر قتل یا آزار جابر از سوی هشام در میان بوده و جابر برای حفظ جانش ناچار شده با تظاهر به دیوانگی، خطر را از خود دور کند. عبارت پایانی روایت نیز تصریح دارد که جابر در این نیرنگ موفق بوده و پس از رفع تهدید، به سلامت قبلیاش بازگشته است. اگر قفاری ایراد بگیرد که «جابر از کجا میدانست چنان تهدیدی برایش وجود دارد تا ناچار به انجام چنین کاری شود؟»، پاسخ آن است که این روایت درباره چگونگی آگاهی جابر از تهدید قریبالوقوع و منبع آگاهی وی از آن، ساکت است. در واقع، راوی این روایت فقط بخشی از ماجرا ــ شامل تظاهر جابر به دیوانگی، آمدن نامه تهدیدآمیز هشام، پاسخ کارگزار هشام مبنی بر اختلاط جابر، رفع تهدید از سوی هشام و بازگشت جابر به دوران سلامت ــ را دیده و نقل کرده و درباره بخش دیگر ماجرا ــ یعنی منبع آگاهی جابر و چگونگی اطلاع وی از تهدید قریبالوقوع ــ چیزی نگفته است. راوی این روایت، علی بنعبدالله، در کوفه حضور داشته و فقط این قسمت از ماجرا را دیده و گزارش کرده است؛ اما وقایع پیش از آن در خارج از کوفه رخ داده و چون علی بنعبدالله در آنجا حضور نداشته، از آن بیاطلاع بوده و گزارش نکرده است. برای کشف آن قسمت ماجرا ناچاریم به روایتی کاملتر، یعنی گزارش نعمان بنبشیر که خویی آورده (ر.ک: خویی، 1410: 4/26)، مراجعه کنیم:
با جابر بنیزید جعفى همکجاوه [و همسفر] بودم. وقتی به مدینه رسیدیم، خدمت امام باقر رسید و از او خداحافظى کرد و شادمان از نزدش بیرون آمد تا اینکه روز جمعه به چاه اُخَیرِجَه[xxii] رسیدیم. آنجا نخستین منزلی است که از فید به سوى مدینه برمیگردیم. وقتی نماز ظهر را خواندیم و آماده حرکت شدیم، مرد بلندقامت گندمگونى پیدا شد که نامهاى داشت و آن را به جابر داد. جابر آن را گرفت و بوسید و بر دیده گذاشت. نامه از جانب محمد بنعلى به جابر بنیزید بود و بر آن نامه، مهر سیاهترى بود. جابر به او گفت: «چه زمانی نزد آقایم بودى؟». گفت: «هم اکنون». جابر گفت: «پیش از نماز یا بعد از نماز؟». گفت: «بعد از نماز». جابر مهر را برداشت و شروع به خواندن کرد و چهرهاش را درهم میکشید تا به آخر نامه رسید. سپس نامه را نگاه داشت و تا زمانی که به کوفه رسیدیم دیگر او را خندان و شادمان ندیدم. شبانگاه به کوفه رسیدیم و من خوابیدم. وقتی صبح شد، به خاطر احترام و بزرگداشت او نزدش رفتم؛ اما او را دیدم که بیرون آمده، به جانب من مىآید و چند استخوان به گردن بسته، سوار یک چوب شده و میگوید: «منصور بنجمهور را فرماندهى میبینم که فرمانبر نیست» و اشعارى از این قبیل میخواند. او به من نگریست و من به او؛ نه او چیزى به من گفت و نه من به او. من از وضعى که از او دیدم شروع به گریستن کردم. کودکان و مردم گرد ما جمع شدند و او آمد تا وارد میدان شد و با کودکان میچرخید و مردم میگفتند: «جابر بنیزید دیوانه شده؛ دیوانه شده». به خدا سوگند که چند روز بیش نگذشت که از جانب هشام بنعبدالملک نامهاى به فرماندارش رسید که مردى را که نامش جابر بنیزید جعفى است پیدا کن و گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست. فرماندار از اطرافیان خود پرسید: «جابر بنیزید جعفى کیست؟». گفتند: «خدا تو را اصلاح کند، مردى دانشمند و فاضل و آگاه به حدیث بود که حج گزارد و دیوانه شد و اکنون در میدان بر چوبی سوار است و با کودکان بازى میکند». والى آمد و از بلندى نگریست. او را دید بر چوبی سوار شده، با بچهها بازى مىکند. گفت: «خدا را سپاس که مرا از کشتن وی برکنار داشت». روزگارى نگذشت تا اینکه منصور بنجمهور وارد کوفه شد و آنچه جابر میگفت، عملى شد[xxiii] (کلینی، 1365: 1/396، ح 7).
تظاهر جابر به دیوانگی، تنها در همین جریان نقل شده و در منابع امامیه، گزارش معتبری مبنی بر دیوانگی ادواری یا همیشگی وی نقل نشده است.[xxiv] نبود گزارش دیوانگی ادواری یا همیشگی جابر از یک سو و تعلیل وارد شده در این روایات درباره جنون وی از سوی دیگر، بهخوبی نشان میدهند که این دیوانگی کاملاً تظاهری و نیرنگی برای حفظ جان بوده است. گزارشهایی که این ماجرا را نقل کردهاند نیز نشان میدهند که وی در انجام مقصودش موفق بوده است: «امیر این جریان را به هشام نوشت و هشام دیگر متعرض جابر نشد، آنگاه جابر به حال اولش بازگشت» (کشى، 1348: 194، ش344).
اگر قفاری ایراد بگیرد که «نعمان بنبشیر مجهول است و روایتش مقبول نیست»، پاسخ میدهیم که روایت علی بنعبدالله ــ که کشی نقل کرده و مورد استناد قفاری قرار گرفته ــ نیز ضعیف است؛ زیرا راویان آن، یعنی نصر بنصباح و اسحاق بنمحمد، هر دو متهم به غلو و ضعیفاند.[xxv] با رد روایت نعمان بنبشیر، منبع آگاهی جابر و چگونگی اطلاع قبلی وی از تهدید هشام در هالهای از ابهام باقی میماند؛ نتیجه اینکه از محتوای این روایات ضعیفالسند، دیوانگی ادواری یا همیشگی جابر ثابت نمیشود و به گفته خویی «حتی اگر بپذیریم که جابر تظاهر به جنون نداشته، بلکه در دورهای از زندگی خویش دچار جنون و فساد عقل شده، با وثاقت و لزوم اخذ روایات وی در زمان سلامت روانیاش منافاتی ندارد» (خویی، 1410: 4/26).
در روایتی گزارش شده که جابر فقط به علت ابراز اعتقادی شیعی از سوی جماعتی از مردم به دیوانگی متهم شده و روشن است که چنین اتهامی ارزش علمی ندارد؛ متن آن گزارش چنین است:
عبدالحمید بنأبیالعلاء میگوید: وقتی ولید[xxvi] کشته شد، به مسجد رفتم و مردم هم جمع شده بودند. در این هنگام جابر جعفی در حالی که دستارِ سرخ رنگی از جنس خز بر سر داشت وارد شد و میگفت «وصی اوصیا و وارث دانش پیامبران، محمد بنعلی، به من گفت [و روایاتی از امام نقل میکرد]». آنگاه مردم گفتند: «جابر دیوانه شده؛ جابر دیوانه شده» (کشى، 1348: 192، ش337).
2ـ2ـ1. اختلاط قفاری میگوید: «مفید اشعار زیادی درباره جابر دارد که در آنها به اختلاط[xxvii] جابر استدلال کرده[xxviii] و نجاشی به این مطلب اشاره کرده است» (قفاری، 1415: 1/376).
نقد اگرچه به ادعای نجاشی، شیخ مفید در اشعاری جابر را دارای اختلاط دانسته (ر.ک: نجاشی، 1407: 128، ش332)، در رساله العددیه وی را در زمره راویانی برشمرده که طعن و ذمی بر آنان وارد نیست (ر.ک: مفید، 1413ب: 25و35). خویی نیز به همین توثیق شیخ مفید استشهاد کرده و آن را یکی از دلایل وثاقت جابر شمرده است (ر.ک: خویی، 1410: 4/25). در واقع نجاشی برای اختلاط جابر دلیلی جز اشعاری که به زعم وی بر پریشانحالی جابر دلالت دارد، بیان نکرده، ولی نه متن آن اشعار را آورده و نه آن را با دلیل معتبر دیگری همراه کرده است؛ از این رو برخی رجالیان از استناد نجاشی به شعر اظهار شگفتی کرده (ر.ک: مازندرانی، 1416: 2/219) و برخی دیگر در اصل محتوا و گوینده آن اشعار تردید کردهاند (ر.ک: مامقانی 1426: 14/118).
بر این اساس نمیتوان مفید را، چنانکه نجاشی ادعا کرده (ر.ک: نجاشی، 1407: 128، ش332)، قائل به اختلاط جابر دانست. حتی اگر توثیق مفید درباره جابر را نپذیریم[xxix] نیز دلیل معتبری بر اعتقاد وی به اختلاط یا ضعف جابر نداریم، جز آنچه نجاشی ادعا کرده است که به دلیل ابهامهای مذکور، قانعکننده و اطمینانبخش نیست. افزون بر این، قریب به اتفاق دانشمندان امامیه اختلاط جابر را رد کردهاند یا دستکم درباره آن سخنی نگفتهاند (برای نمونه ر.ک: مازندرانی، 1379: 4/211و281؛ حلی، 1410: 3/604؛ مجلسی، 1406: 1/94و95؛ مجلسی، 1378: 42، ش332؛ مامقانی، 1426: 14/120؛ خویی، 1410: 4/25؛ تستری، 1426: 2/546).
2ـ3. جادوگری و شعبدهبازی قفاری با ارجاع به روایات کشی، ادعا میکند که «روایاتشان او را به صورت یکی از بزرگان جادوگر و شعبدهباز تصویر کرده، اگرچه از او با این نام یاد نشده است» (قفاری، 1415: 1/377).
نقد چهار روایت از روایاتی که کشی درباره جابر نقل کرده، درباره کرامات او است که سه موردش بر آگاهی غیبی و انجام کارهای خارقالعاده دلالت دارد (ر.ک: کشى، 1348: 195، ح345،346؛ 198، ح348)؛ یک مورد نیز به طیالارض او اشاره کرده است (ر.ک: همان: 197، ح347). به اعتقاد خویی، این چهار روایت ضعیفاند[xxx] (خویی، 1410ق: 4/21). سند این روایات را، به اجمال، بررسی و نکاتی از صاحبنظران درباره آنها ذکر میکنیم.
روایت اول: «نصر بنالصباح قال حدثنا إسحاق بنمحمد قال حدثنا فضیل عن محمد بنزید الحافظ عن موسى بنعبد الله عن عمرو بنشمر قال ...» (کشى، 1348: 195، ح345).
ـ نصر بنصباح ابوالقاسم بلخی: «غال المذهب» (نجاشی، 1407: 428، ش1149) و «هو غال» (کشی، 1348ش: 18، ح42)؛
ـ اسحاق بنمحمد: «و هو معدن التخلیط» (نجاشی، 1407: 73، ش177) و «یرمى بالغلو» (طوسی، 1381: 384، ش5653)؛
ـ عمرو بنشمر را نجاشی و علامه حلی ضعیف دانسته و گفتهاند «روایاتی را در کتابهای جابر وارد میکرد و به او نسبت میداد» (نجاشی، 1407: 287، ش765؛ حلی، 1411: 241). خویی نیز وی را مجهولالحال توصیف کرده است (ر.ک: خویی، 1410: 13/107)، اما برخی از وی دفاع کردهاند (ر.ک: موحد ابطحی، 1417: 5/81ـ83).
بنابراین سند این روایت ضعیف است.
روایت دوم: «نصر قال حدثنا إسحاق قال حدثنا علی بنعبید و محمد بنمنصور الکوفی عن محمد بنإسماعیل عن صدقه عن عمرو بنشمر قال...» (کشى، 1348: 195، ح346).
توصیف رجالی نصر و اسحاق و عمرو ذکر شد؛ بنابراین سند این روایت نیز ضعیف است. تستری نیز این روایت ــ که درباره سخن گفتن جابر با گوسفندان و برگرداندن انگشترِ پرتشده در آب فرات است ــ را موضوع [=جعلی] و ساخته و پرداخته غالیان دانسته است (تستری، 1426: 2/546).
روایت سوم: «حدثنی محمد بنمسعود قال حدثنی محمد بننصیر عن محمد بنعیسى و حمدویه بننصیر قال حدثنی محمد بنعیسى عن علی بنالحکم عن عروه بنموسى قال...» (کشى، 1348: 198، ح348).
تمام راویان این سند ثقهاند، مگر عروه بنموسی الجعفی که مجهول است؛ بنابراین سند این روایت نیز ضعیف است.
روایت چهارم: «نصر بنالصباح قال حدثنی إسحاق بنمحمد البصری قال حدثنا محمد بنمنصور عن محمد بنإسماعیل عن عمرو بنشمر قال...» (کشی، 1348: 197، ح347).
توصیف رجالی نصر و اسحاق و عمرو ذکر شد؛ بنابراین سند این روایت نیز ضعیف است. علامه مجلسی از شیخ طوسی یا کشی نقل میکند که درباره این روایت ــ که درباره طیالارض جابر است ــ گفته است: «این حدیث موضوع است و تردیدی در دروغ بودن آن وجود ندارد و همه راویانش متهم به غلو و تفویضاند»[xxxi] (مجلسی، 1404: 66/280). سپس میافزاید: «شکی نیست که این روایت، موضوع و ناظر به تناسخ است و در واژهها و معانیاش تشویش دارد» (همان).[xxxii]
نتیجه اینکه سند هر چهار روایت ضعیف و در مقام اثبات مدعا، غیرقابل استناد است و نقل روایت ضعیف در یک کتاب روایی یا رجالی، دلیل بر پذیرش محتوای آن نیست.
در اینجا مناسب است روایت عثمان بنابیشیبه درباره جابر را نیز بررسی کنیم. عثمان از پدرش و او از جدش نقل کرده که جابر در زمان نایابی برخی میوهها، از آنها به وی داده و سوگند یاد کرده که آنها را با زراعت به دست نیاورده است[xxxiii] (عسقلانی، 1326: 2/50). این روایت، بنا بر فرض صحت، ناقل کرامتی درباره جابر است؛ کرامتی شبیه آنچه قرآن کریم درباره حضرت مریم (س) نقل کرده است.[xxxiv]
اگر قفاری روایت عثمان بنابیشیبه را بپذیرد،[xxxv] همان کرامتی که قرآن کریم درباره حضرت مریم (س) نقل کرده را درباره جابر پذیرفته است و اگر آن را نپذیرد، نباید ادعای موجود در متن آن را به جادوگری و شعبدهبازی تعبیر کند؛ زیرا در این صورت مطلبی که خدای سبحان درباره حضرت مریم (س) نقل کرده را نیز نوعی جادوگری و شعبدهبازی دانسته است. مطابق توضیح مفسران اهل سنت درباره آیه مورد نظر، میان آنچه خدای سبحان درباره حضرت مریم (س) نقل کرده و آنچه عثمان بنابیشیبه از جدش درباره جابر نقل کرده، تفاوتی وجود ندارد.
- نتیجهگیری قفاری برای تضعیف جابر به موثقه زراره بناعین (ر.ک: کشى، 1348: 191، ش335) ــ که بر عدم ملاقات جابر با امام باقر (ع) و فقط یک بار ملاقات وی با امام صادق (ع) دلالت دارد ــ استناد کرده است (ر.ک: قفاری، 1415: 1/375و376)؛ اما این روایت نمیتواند با صحیحه زیاد بنابیحلال (ر.ک: کشى، 1348: 191، ش336؛ صفار: 1404: 238، ح12) و روایات مؤید آن (ر.ک: حلی، 1411: 35؛ کشى، 1348: 192، ح339؛ 194، ح343) که بر وثاقت جابر دلالت دارند، معارضه کند (ر.ک: خویی، 1410: 4/25). بنابراین چارهای نیست جز اینکه موثقه زراره به گونهای توجیه (ر.ک: خویی، 1410: 4/25) یا رد شود (ر.ک: نوری، 1429: 4/216).
قفاری با استناد به سخن نجاشی، مدعی شده که شیخ مفید جابر را دارای اختلاط دانسته است (ر.ک: قفاری، 1415: 1/376)؛ اما گفتار شیخ مفید در رساله عددیه (ر.ک: مفید، 1413ب: 25و35)، نشان میدهد که وی نیز جابر را توثیق کرده است. خویی نیز به همین توثیق استشهاد کرده و آن را یکی از دلایل وثاقت جابر برشمرده است (ر.ک: خویی، 1410: 4/25). افزون بر این، قریب به اتفاق دانشمندان امامیه اختلاط جابر را رد کردهاند یا دستکم درباره آن سخنی نگفتهاند.
قفاری با استناد به روایتی ضعیف (ر.ک: کشى، 1348: 194، ش344)، جابر را به دیوانگی متهم کرده است (ر.ک: قفاری، 1415: 1/377)؛ اما بررسی متن آن روایت و روایت مشابه دیگر (ر.ک: کلینی، 1365: 1/396، ح7)، نشان میدهد که آن دیوانگی تظاهری و برای حفظ جان بوده (ر.ک: خویی، 1410: 4/26) و جابر پس از رفع خطر، به حال سلامت بازگشته است (ر.ک: کشى، 1348: 194، ش344). نبود گزارش دیوانگی ادواری یا همیشگیِ جابر در منابع معتبر امامیه و تعلیل وارد شده در روایات مورد اشاره، این نظر را تأیید میکند. افزون بر اینکه آن روایات به دلیل ضعف سندی، صلاحیت اثبات مدعا ــ یعنی دیوانگی جابر ــ را ندارند.
قفاری با استناد به روایاتی، جابر را به جادوگری و شعبدهبازی متهم کرده است (ر.ک: قفاری، 1415: 1/377)؛ اما سند تمام آن روایات (ر.ک: کشى، 1348: 195، ح345و346؛ 197، ح347؛ 198، ح348) ضعیف (ر.ک: خویی، 1410ق: 4/21) و در مقام اثبات مدعا، غیر قابل استناد است. ضمن اینکه برخی از آن روایات (ر.ک: کشی: 197، ح347)، از نظر متنی نیز دچار تشویش و اضطراباند (ر.ک: مجلسی، 1404: 66/280).
[i]. مانند شهید ثانی (ر.ک: مامقانی، 1426: 14/137).
[ii]. مانند علامه حلی (ر.ک: حلی، 1411: 35).
[iii]. مانند نجاشی (ر.ک: نجاشی، 1407: 128/ش332).
[iv]. مانند ابنادریس حلی (حلی، 1410: 3/604)، محمدباقر مجلسی (مجلسی، 1378: 42/ش332)؛ خویی (خویی، 1410: 4/25)؛ محمدتقی شوشتری (تستری، 1426: 2/546).
[v]. مانند محمد بنشهرآشوب مازندرانی (مازندرانى، 1379: 4/211و281)، محمدتقی مجلسی (مجلسی، ١۴٠۶: 1/94و95)، محدث نوری (ر.ک: نوری طبرسی، 1429: 4/197)، محدث قمی (ر.ک: قمی، 1414: 1/536)، عبدالله مامقانی (مامقانی، 1426: 14/117)، حسن بنهادی موسوی عاملی (ر.ک: قاینی بیرجندی، 1384: 269).
[vi]. از علمای وهابی و از اساتید دانشگاه محمد بنسعود ریاض. وی کتابهای متعددی در نقد عقاید شیعه و تکفیر آنها نوشته و در آنها تلاش کرده شیعه را فرقهای جعلی، بدعتگذار، منحرف و مشرک توصیف کند، برخی از آثار وی عبارتاند از:
الف) اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض و نقد (سه جلد)؛ این کتاب در اصل رساله دکتری قفاری به راهنمایی محمد رشاد سالم، از مروجان آثار و عقاید ابنتیمیه، است که در سال ۱۴۰۷ق در دانشگاه محمد بنسعود، در بخش عقاید و مذاهب معاصر، دفاع و به چاپ و تبادل آن بین دانشگاهها توصیه شده است (ر.ک: قفاری، 1415: 1/3). قفاری در مقدمه این کتاب ادعا کرده به کتابهای مورد اعتماد شیعه در موضوعات گوناگون مراجعه کرده و با استناد به آنها ــ که به زعم او، متکی به روایات فراوان شیعه و آرای دانشمندان امامیه است ــ اعتقادات شیعه را نقل و نقد کرده است (ر.ک: قفاری، 1415: 1/17ـ24).
ب) الموجز فی الأدیان و المذاهب المعاصره که در سال 1413ق به عنوان اولین کتاب از مجموعه درسهای اعتقادی در عربستان چاپ شده است. وی در این کتاب که با همکاری ناصر بنعبدالکریم العقل تألیف کرده، مذهب شیعه را تکفیر کرده است.
ج) نواقض توحید الاسماء و الصفات که در سال 1419ق در ریاض چاپ شده است. این کتاب بر آن است که بگوید شیعیان مجسمه و کافرند.
د) بروتکولات آیات قم حول الحرمین الشریفین که در سال 1412ق بدون ذکر ناشر و محل نشر به چاپ رسیده است. این کتاب نیز به مسئله توحید عبادی و تکفیر شیعیان اختصاص دارد.
هـ) فکره التقریب بین اهل السنه و الشیعه که در واقع، پایاننامه کارشناسی ارشد قفاری است، در سال 1412ق در عربستان به چاپ رسیده است. وی در این کتاب میگوید چون قبایلی از مردم عربستان شیعه شدهاند، لازم بود مسئله تقریب را بررسی و بیان کنیم که بین اسلام و کفر [یعنی بین اهل سنت و شیعه] تقریب ممکن نیست (ر.ک: عابدی، 1390: 24).
[vii]. البته پژوهشهایی همسو با مسائلی که در این مقاله مطرح شده، نگاشته شده؛ ولی هیچ یک در مقام پاسخ به ادعاهای قفاری نبوده است. برای آگاهی بیشتر ر.ک: طاووسی مسرور، سعید (1389ش)، پژوهشی پیرامون جابر بنیزید جعفی، نشر دانشگاه امام صادق (ع)؛ همو (1388ش)، «بررسی دیدگاههای رجالی اهل سنت درباره جابر جعفی»، مجله علوم حدیث، شماره 54.
[viii]. سالهای دیگری نیز گفته شده است (ر.ک: ابطحی، 1417: 5/68 و 69؛ تستری، 1426: 2/550).
[ix] برای نمونه روایات ر.ک: کشى، 1348: 192، ش339؛ 194، ش343؛ صفار، 1404: 404، ح4.
[x]. سفله در لغت به معنای افراد رذل و فرومایه است (ابناثیر جزری، 1399: 2/376، ماده سفل؛ ابنمنظور، بیتا: 11/337، ماده سفل؛ راغب اصفهانی، 1412: 1/413، ماده سفل). «از امام رضا (ع) درباره سفله پرسش شد. فرمود: کسی که چیزی دارد که او را از [یاد] خدا غافل نماید؛ و سئل (ع) عن السفله فقال من کان له شیء یلهیه عن الله» (حرانی، 1404: 442). در روایات دیگر نیز معانی دیگری برای سفله ذکر شده که توضیح آن را از بیان توانای شیخ صدوق نقل میکنیم. وی در توضیح روایتی که این واژه در آن چنین آمده: «وَ قَالَ (ع) إِیاکمْ وَ مُخَالَطَةَ السَّفِلَةِ فَإِنَّهُ لَایئُولُ إِلَى خَیرٍ؛ (صدوق، 1413: 3/164، ح 3605)از معاشرت با فرومایگان بپرهیزید؛ زیرا عاقبت خوشی ندارد»، مینویسد: «جَاءَتِ الْأَخْبَارُ فِی مَعْنَى السَّفِلَةِ عَلَى وُجُوهٍ فَمِنْهَا أَنَّ السَّفِلَةَ هُوَ الَّذِی لَا یبَالِی مَا قَالَ وَ لَا مَا قِیلَ لَهُ وَ مِنْهَا أَنَّ السَّفِلَةَ مَنْ یضْرِبُ بِالطُّنْبُورِ وَ مِنْهَا أَنَّ السَّفِلَةَ مَنْ لَمْ یسُرَّهُ الْإِحْسَانُ وَ لَا تَسُوؤُهُ الْإِسَاءَةُ وَ السَّفِلَةُ مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ وَ لَیسَ لَهَا بِأَهْلٍ وَ هَذِهِ کلُّهَا أَوْصَافُ السَّفِلَةِ مَنِ اجْتَمَعَ فِیهِ بَعْضُهَا أَوْ جَمِیعُهَا وَجَبَ اجْتِنَابُ مُخَالَطَتِهِ (همان: 165)؛ در روایات چند معنا برای سفله بیان شده است. یکی از آن معانی این است که سفله کسی است که از آنچه میگوید یا دربارهاش میگویند ابایی ندارد. معنای دیگر آن است که سفله کسی است که طَنبور مینوازد. معنای دیگر آن است که سفله کسی است که نیکی کردن او را شادمان و بدی کردن او را ناخوش نکند. [معنای دیگر آنکه] سفله کسی است که ادعای پیشوایی کند، در حالی که صلاحیت آن را ندارد؛ همه اینها صفات سفله است. باید از معاشرت با آن که همه یا برخی از این صفات در او جمع باشد، دوری کرد». گفتنی است حر عاملی مجموعه روایات ناظر به سفله، که صدوق به آنها اشاره کرده، را در «بَابُ کرَاهَةِ مُخَالَطَةِ السَّفِلَةِ وَ الِاسْتِعَانَةِ بِالْمَجُوسِ وَ لَوْ عَلَى ذَبْحِ شَاةٍ» نقل کرده است (ر.ک: حر عاملی، 1409: 17/417و418).
[xi]. برای نمونه، ابنمهدی از سفیان نقل کرده: «جابر جعفی در نقل حدیث پارسا بود؛ پارساتر از وی در حدیث ندیدم». شعبه گفته است: «جابر راستگو است». یحیی بنابیبکر از شعبه نقل کرده: «وقتی جابر بگوید اخبرنا و حدّثنا و سمعت، از معتمدترین مردم است». وکیع گفته است: « در هر چیزی تردید کردید، در اینکه جابر جعفی مورد اعتماد است، شک نکنید» (ذهبی، 1382: 379، ش1425؛ عسقلانی، 1326: 2/47). ابونعیم از ثوری نقل کرده: «وقتی جابر بگوید حدثنا و اخبرنا، درست است». ابنابیبکیر از زهیر بنمعاویه نقل کرده: «هر گاه جابر بگوید سمعت یا سألت، از راستگوترین مردم است» (عسقلانی، 1326: 2/47).
[xii]. دلیل موثقه بودن این روایت، عبدالله بنبکیر است که ثقه، اما فطحی مذهب است (طوسی، بیتا: 304، ش464؛ حلی، 1411: 106، ش 24؛ خویی، 1410: 4/25).
[xiii]. زراره بناعین بنسُنسُن شیبانی، از یاران امام باقر و امام صادق (ع)، از اصحاب اجماع است و امامیه درباره وثاقتش اتفاق نظر دارند (ر.ک: نجاشی، 1407: 175، ش463؛ طوسی، 1381: 337، ش5010؛ طوسی، بیتا: 209/ش312؛ حلى، 1383: 156و157).
[xiv]. ریشه این اختلاف نقل مطالب شگفت از امامان بوده است (صفار، 1404: 238، ح12؛ مازندرانی، 1416: 2/218؛ مامقانی 1426: 14/123).
[xv]. «حمدویه و إبراهیم، قالا حدثنا محمد بنعیسى عن علی بن الحکم عن زیاد بنأبیالحلال قال اختلف أصحابنا فی أحادیث جابر الجعفی، فقلت لهم أسأل أباعبدِالله (ع)؛ فلما دخلت ابتدأنی، فقال رحم الله جابر الجعفی کان یصدُقُ علینا، لعن الله المغیره بنَ سعید کان یکذِب علینا».
[xvi]. برای نمونه روایات دیگر دال بر جلالت و مدح جابر ر.ک: کشى، 1348: 192، ح339؛ 194، ح343.
[xvii]. محدث نوری این روایت را موضوع (=جعلی) توصیف کرده و تقیه بودن آن را بسیار بعید دانسته است (نوری، 1429: 4/216).
[xviii]. یعنی سندش دارای راوی مجهول است.
[xix]. «محمد بنعیسى بنعبید بنیقطین بنموسى مولى أسد بنخزیمة أبوجعفر جلیل فی (من) أصحابنا ثقة عین کثیر الروایة حسن التصانیف روى عن أبیجعفر الثانی (ع) مکاتبة و مشافهة. و ذکر أبوجعفر بنبابویه عن ابنالولید أنه قال: ما تفرد به محمد بنعیسى من کتب یونس و حدیثه لا یعتمد علیه، و رأیت أصحابنا ینکرون هذا القول و یقولون: من مثل أبیجعفر محمد بنعیسى سکن بغداد».
[xx]. «محمد بنعیسى بنعبید الیقطینی ضعیف استثناه أبوجعفر ابنبابویه من رجال نوادر الحکمة و قال: لا أروی ما یختص بروایته».
[xxi]. هشام بنعبدالملک اموی (حکومت 105ـ125ق).
[xxii]. اقامتگاهی بین مکه و مدینه.
[xxiii]. ترجمه با استفاده از کلینی، بیتا: 2/245، ح7 و ویرایش نگارنده.
[xxiv]. برخی علمای اهل سنت که با جابر مخالفاند، چنین ادعایی مطرح کردهاند. ابنحجر عسقلانی میگوید: «و قال أبو بدر کان جابر یهیج به فی السنة مرة فیهذی و یخلط فی الکلام فلعل ما حکی عنه کان فی ذلک الوقت و خرج أبوعبید فی فضائل القرآن حدیث الأشجعی عن مسعر ثنا جابر قبل أن یقع فیما وقع فیه قال الأشجعی ما کان من تغیر عقله» (عسقلانی، 1326: 2/50)؛ «ابوبدر گفته است بیماری صفرای جابر در سال عود میکرد، پس هذیان میگفت و دچار اختلاط در سخن میشد؛ شاید آنچه از او حکایت شده، در آن هنگام بوده است. ابوعبید در فضائل القرآن روایت اشجعی از مسعر را نقل کرده که جابر را ستایش کرده است پیش از آنکه دچار شود به آنچه که در او واقع شد. اشجعی گفته است: [یعنی] آنچه که موجب تغییر عقلش شد».
[xxv]. برای ترجمه و توصیف رجالی نصر بنصباح ابوالقاسم البلخی ر.ک: نجاشی، 1407: 428، ش1149؛ طوسی، 1381: 449، ش6385؛ کشى، 1348: 322، ش584؛ حلی، 1411: 262، ش2. برای ترجمه و توصیف رجالی اسحاق بنمحمد البصری نیز ر.ک: نجاشی، 1407: 73، ش177؛ طوسی، 1381: 384، ش5653؛ کشى، 1348: 18، ش42؛ حلى، 1383: 426، ش51؛ حلی، 1411: 200، ش3.
[xxvi]. منظور، ولید بنیزید است که بعد از هشام به حکومت رسید (تستری، 1426 : 2/543).
[xxvii]. اختلاط از ماده خلط (درهم آمیختن) و به معنای فساد عقل است (ابنمنظور، بیتا: 7/291و294). وقتی این لفظ مطلق آورده شود، به این معنا است که راوی اعتقادات نادرست دارد. در روایتی اختلاط به معنای فساد مذهب به کار رفته است (ر.ک: صدر، بیتا: 436و437؛ طوسی، 1365: 3/28، ح9).
[xxviii]. قفاری به اصل اشعار مفید مراجعه نکرده، بلکه مرجع سخنش را کلام نجاشی در رجال معرفی است.
[xxix]. برخی از پژوهشگران در توثیق عام بودن گفتار مفید در رساله عددیه تشکیک کرده یا دستکم آن را ناظر به همه راویان مورد نظر ندانستهاند (ر.ک: ملکیان، 1438: 339ـ342).
[xxx]. «و ذکر فیه روایات أخر مادحه إلا أن کلها ضعیفه». محدث نوری نیز گفته: «و روی الکشی اخبارا کثیره فی ظهور الکرامات العجیبه منه لم نستشهد بها لضعف اسانیدها و عدم الحاجه الیها؛ کشی روایات زیادی درباره کرامات شگفت جابر نقل کرده، ولی به دلیل ضعف سند آن روایات و نیز بینیازی، به آنها استشهاد نکردیم» (ر.ک: نوری طبرسی، 1429: 4/205).
[xxxi]. این توضیح در رجال کشی نیامده (ر.ک: کشى، 1348: 197، ح347)؛ اما در نقل علامه مجلسی آمده است (مجلسی، 1404: 66/280).
[xxxii]. البته علامه مجلسی در بحارالانوار در باب ذکر برخی صفات و کرامات اولیا و صالحان (ر.ک: همان: 254، باب37) سه روایت دیگر را به عنوان کرامات جابر نقل کرده است (ر.ک: همان: 270، ح1؛ 271، ح2؛ 280، ح16).
[xxxiii]. «قال عثمان بنأبیشیبه حدثنی أبی عن جدی قال کنت آتیه فی وقت لیس فیه فاکهه و لا قثاء و لا خیار، فیذهب إلى بسیتین له فی داره فیجیء بقثاء وخیار فیقول کل، فوالله ما زرعته».
[xxxiv]. «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کفَّلَها زَکرِیا کلَّما دَخَلَ عَلَیها زَکرِیا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیمُ أَنَّى لَک هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یرْزُقُ مَنْ یشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ (آلعمران: 37)؛ خداوند او [مریم] را به طرز نیکویى پذیرفت و به طرز شایستهاى (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد) و کفالت او را به زکریا سپرد. هر زمان زکریا وارد محراب او مىشد، غذاى مخصوصى در آنجا مىدید. از او پرسید: اى مریم، این را از کجا آوردهاى؟ گفت: این از سوى خدا است. خداوند به هر کس بخواهد، بىحساب روزى مىدهد». مفسران اهل سنت منظور آیه را «وجود انگور در فصلی غیر از فصل آن» (ابنابیحاتم، 1419: 2/640، ش3444؛ سیوطى، 1404: 2/20) یا «وجود میوه تابستانی در زمستان و وجود میوه زمستانی در تابستان» (ابنابیحاتم، 1419: 2/640، ش3445 و 3446) تفسیر کردهاند.
[xxxv]. قفاری این روایت را نیاورده و درباره آن اظهارنظر نکرده است.
منابع قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازی (1389ش)، لبنان: تابان، چاپ اول.
ابطحی، سید محمدعلی (1417ق)، تهذیب المقال، قم: ناشر مؤلف، چاپ اول، ج 5.
ابناثیر جزری، مبارک بنمحمد (1399ق)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تحقیق: طاهر احمد الزاوی، محمود محمد الطناحی، بیروت: المکتبه العلمیه، ج 2.
ابنمنظور، محمد بنمکرم (بیتا)، لسان العرب، بیروت: دار صادر، ج7و11.
اردبیلی غروی حائری، محمد بنعلی (1331ش)، جامع الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، بیجا: بینا، چاپ اول، ج 1.
تستری، محمدتقی (1426ق)، قاموس الرجال، قم: مؤسسه نشر اسلامی، چاپ چهارم، ج 2.
حرانی، حسن بنشعبه (1404ق)، تحف العقول، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
حر عاملی، محمد بنحسن (1409ق)، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت، چاپ اول، ج 17.
حسیننژاد، سید مجتبی (1395ش)، «نقد نگره تضعیف محمد بنعیسی بنعبید بنیقطین»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، دوره 13.
ابنادریس حلی (1410ق)، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ج 3.
حلى، ابنداود (1383ق)، رجال ابنداود، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
حلی، حسن بنیوسف (1411ق)، رجال العلامه الحلی، قم: دار الذخائر.
خویی، سید ابوالقاسم موسوی (1410ش)، معجم رجال الحدیث، قم: مرکز نشر آثار شیعه، ج 4و13.
راغب اصفهانی، حسین بنمحمد (1412ق)، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دمشق: الدار الشامیه، ج 1.
ذهبی، محمد بناحمد (1382ق)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت: دارالمعرفه، چاپ اول.
سیوطی، جلالالدین (1416ق)، الإتقان فی علوم القرآن، تحقیق: سعید المندوب، لبنان: دارالفکر، چاپ اول.
صدر، سید حسن (بیتا)، نهایه الدرایه، تحقیق: ماجد الغرباوی، تهران: مشعر.
صدوق (1413ق)، من لایحضره الفقیه، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ سوم، ج 3.
صفار، محمد بنحسن (1404ق)، بصائر الدرجات، قم: کتابخانه آیة الله مرعشی.
طبری، محمد بنجریر (بیتا)، دلائل الإمامه، قم: نشر دار الذخائر للمطبوعات.
طوسی، محمد بنحسن (1414ق)، الأمالی للطوسی، قم: نشر دارالثقافه، چاپ اول.
طوسی، محمد بنحسن (1365ش)، تهذیب الأحکام، تهران: دار الکتب الاسلامیه. چاپ چهارم، ج 3.
طوسی، محمد بنحسن (1381ق)، رجال الطوسی، نجف: نشر حیدریه.
طوسی، محمد بنحسن (بیتا)، فهرست الطوسی، نجف: المکتب المرتضویه.
عابدی، احمد (1390ش)، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، تهران: مشعر، چاپ اول.
عسقلانی، أبوالفضل أحمد بنعلی (1326ق)، تهذیب التهذیب، هند: دائرةالمعارف النظامیة، چاپ اول، ج2.
قاینی بیرجندی، محمدباقر (1384ش)، «مختلف الرجال»، میراث حدیث شیعه، دفتر سیزدهم، شماره 21.
قشیری نیشابوری، مسلم بنحجاج (1424ق)، صحیح مسلم، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، ج 1.
قفاری، ناصر بنعبدالله بنعلی (1415ق)، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض و نقد، قاهره: انتشارات دارالحرمین، چاپ دوم، ج 1.
قمی، عباس (1414ق)، سفینه البحار، قم: دار الاسوه، چاپ اول، ج 1.
کشى، محمد بنعمر (1348ش)، رجال الکشی، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد.
کلینی، محمد بنیعقوب (بیتا)، اصول کافی، ترجمه: سید جواد مصطفوی، تهران: کتابفروشی علمیه اسلامیه، چاپ اول.
کلینی، محمد بنیعقوب (1365ش)، الکافی، تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، ج 1.
مازندرانی، محمد بناسماعیل (1416ق)، منتهی المقال فی احوال الرجال، قم: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، چاپ اول، ج 2.
مازندرانى، محمد بنشهر آشوب (1379ق)، المناقب، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ج 4.
مامقانی، عبدالله (1426ق)، تنقیح المقال فی علم الرجال، قم: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، چاپ اول، ج 14.
مجلسی، محمدباقر (1378ش)، الوجیزه فی الرجال، تحقیق: محمدکاظم رحمانستایش، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
مجلسی، محمدباقر (1404ق)، بحارالأنوار، بیروت: مؤسسه الوفاء، ج 66.
مجلسی، محمدتقی (١۴٠۶ق)، روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، قم: مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانپور، چاپ دوم، ج 1.
مفید، محمد بنمحمد بننعمان (1413ق الف)، الإرشاد، قم: کنگره جهانى هزاره شیخ مفید، چاپ اول، ج2.
مفید، محمد بنمحمد بننعمان (1413ق ب)، جوابات أهل الموصل فی العدد و الرؤیه، قم: کنگره جهانى هزاره شیخمفید، چاپ اول.
ملکیان، محمدباقر (1438ق)، «تأمّلات فی توثیقات الشیخ المفید»، الاجتهاد و التجدید، شماره 42.
نجاشی، أحمد بنعلی (1407ق)، رجال النجاشی، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
نوری طبرسی، حسین (1429ق)، خاتمه مستدرک الوسائل، بیروت: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، چاپ اول، ج 4.
نویسنده
حسین جوادی نیا دانشآموخته دکتری مدرسی معارف اسلامی دانشگاه پیام نور قم