متکلمان برجسته امامی در عصر حضور امامان با تأکید بر منابع رجالی شیعه

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 15 - 29 دقیقه)

 225b

چکیده

کلام شیعه استقلال و اصالت دارد و پیدایش آن به عصر حضور امامان برمی‌گردد؛ ولی برخی مستشرقان و مسلمانان، کلام شیعه را متأثر از جریان فکری اعتزال دانسته‌اند. مطالعه متکلمان شیعه و معرفی آنان در عصر حضور امامان، علاوه بر اثبات اصالت و استقلال کلام شیعه، می‌تواند تأثیرات کلام و متکلمان شیعه بر جریان‌های فکری دیگر را تأیید کند، چنان‌که جایگاه کلام و متکلمان را نزد امامان روشن می‌کند. برای تبیین جایگاه متکلمان شیعه نزد امامان شیعه و چگونگی مواجهه امامان با علم کلام و متکلمان مراجعه به کتاب‌های رجالی معتبر ضروری و مفید خواهد بود؛ چراکه کتاب‌های رجالی عهده‌دار معرفی افرادی است که درباره فنون مختلف، از جمله کلام، فعالیت داشته‌اند و چه بسا آثاری از خود بر جای گذاشته‌اند. 

    

 

اصل مقاله

مقدمه مطالعه و تحقیق در شرح حال و اعتقادات و تألیفات متکلمان عصر امامان می‌تواند زمینه‌های پیدایش و تطور کلام شیعه و همچنین نوع نگاه امامان به کلام و متکلمان را روشن کند. برخی متفکران مسلمان و مستشرقان معتقدند کلام شیعه تحت تأثیر اعتزال بوده، از خود استقلالی ندارد؛ خیاط معتزلی، ابوالحسن اشعری، ابن‌تیمیه، احمد امین مصری، سید حسین مدرسی طباطبایی، محمد‌جواد مشکور، آدام متز، آلفرد مادلونگ و سامی نشار از جمله افرادی هستند که باور به تأثیرپذیری کلام شیعه از اعتزال را در مکتوبات خود آورده‌اند (کاشفی، 1384: 116)، ولی برخی اندیشمندان شیعه معتقدند نظام و قواعد مباحث علم کلام، تاریخی است و در گذر روزگار شکل ‏گرفته و پدید آمده است (سبحانی، ۱۳۸۲: ۱/۶).

این مقاله درصدد معرفی متکلمان امامی عصر حضور امامان است. مطالعه آثار و احوال متکلمان امامی و نحوه تعامل امامان، می‌تواند اصالت و جایگاه علم کلام و متکلمان امامی را روشن‌تر کند. بدین‌منظور بررسی دوره‌های تاریخی علم کلام برای به دست آوردن چگونگی شکل‌گیری و تحولات و تطورات آن لازم است. بدیهی است که دوره حضور امامان شیعه مهم‌ترین دوره برای کلام شیعه بوده است؛ چراکه متکلمان این دوره به امامان دسترسی داشتند و چه بسا عقاید و آثار ایشان به امامان عرضه می‌شد و احیاناً امامان اظهارنظری می‌کردند.

چنان‌که برخی اندیشمندان اظهار داشته‌اند، کلام امامیه در زمینه تأسیس اصول و قواعد استدلال کلامی و نیز تدوین و تصنیف آثار و کتاب‌های کلامی در مقایسه با جریان فکری اعتزال و اشاعره پیشتاز بوده است (جاودان، 1379: 183)؛ چراکه در اصول و قواعد و روش استدلال، امام علی (ع) نخستین شخصی بود که باب تفکر عقلی را بر مسلمانان گشود و اصول معارف و عقاید را، تبیین و تحکیم کرد. دلیل این ادعا را می‌توان در سخنان ایشان یافت که مهم‌ترین محور کلامی را بیان کرده و فرمودند: «توحید آن است که او را به وهم در نیاوری و عدل آن است که او را بدانچه در خور نیست متهم نداری» (رضی، 1422: 558).

مسئله امامت و خلافت نخستین مسئله کلامی بود که پس از رحلت رسول خدا (ص) مطرح شد (فرامرز قراملکی، 1381: 118). از این‌رو می‌توان ادعا کرد که روزهای نخست پس از رحلت رسول خدا (ص) روزهای آغازین کلام شیعه بود. دو نظریه آن دوره درباره امامت و خلافت این بود که جانشینی رسول خدا (ص) باید منصوص از جانب خدا باشد و نظریه دوم اینکه نصی بر امامت وارد نشده و باید به انتخاب مسلمانان واگذار شود (فاضل مقداد، 1422: 321).

امام علی (ع) و گروهی از بزرگان مهاجر و انصار، طرفدار نظریه نخست بودند و از این نظریه دفاع کرده‌اند. از این‌روست که می‌توان صحابه مدافع امامت علی (ع) را نخستین متکلمان شیعه به شمار آورد؛ بعد از مسئله امامت، که بلافاصله پس از رحلت پیامبر مطرح شد، قدیمی‌ترین مسائل کلامی عبارت بودند از: صفات خداوند، قضا و قدر، جبر و استطاعت و تفویض که امام علی (ع) به این مسائل پرداخته است و پس از ایشان، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و امام سجاد (ع) به عنوان اساتید علم کلام، پرچمدار کلام و مدافع عقاید راستین اسلامی بوده‌اند؛ ولی از دوران امام باقر (ع) و امام صادق (ع) به بعد کلام رسمیت یافت و برخی از شاگردان امامان را با عنوان متکلم یاد کرده‌اند. بنابراین، می‌توان شیعه امامیه را در مباحث کلام اسلامی مقدم بر معتزله و حتی قدریه دانست (نک.: ربانی گلپایگانی، 1381: 55-76).

متکلمان برجسته امامی عصر حضور برجسته‌ترین چهره‌های متکلمان شیعه در عصر امامان، هشام بن حکم، هشام بن سالم، یونس بن عبدالرحمن، فضل بن شاذان و محمد بن علی، معروف به مؤمن طاق، هستند که این تحقیق به بررسی آثار و آرای این متکلمان متقدم در کتاب‌های رجالی پنج‌گانه (رجال برقی، فهرست و رجال شیخ طوسی، رجال کشی و فهرست نجاشی) خواهد پرداخت. بررسی آثار مکتوب و مناظرات ایشان می‌تواند به شناسایی جریان کلامی شیعه در عصر حضور امامان بینجامد.

  1. هشام بن الحکم أبو محمد هشام بن حکم از موالیان کنده، در کوفه به دنیا آمد و در واسط رشد یافت. وی در بغداد تجارت داشت و در آخر عمرش نیز به همان‌جا مهاجرت کرد و در 179 ه.ق. در ایام رشید در کوفه از دنیا رفت (نجاشی، 1432: 434؛ کشی، بی‌تا: 255). در برخی گزارش‌های رجالی اختلاف‌هایی درباره هشام دیده می‌شود؛ مثلاً برقی سال وفات هشام را 199 ه.ق. می‌داند که در بغداد از دنیا رفته است (برقی، 1430: 215-289). با توجه به اختلاف گزارش‌های واردشده نمی‌توان نظر قطعی درباره صحت و سقم آنها ارائه کرد؛ چراکه این قبیل اختلاف‌ها درباره امامان معصوم نیز به چشم می‌خورد و به نظر می‌رسد با تحقیق و بررسی می‌توان تنها به قرائنی در این باره دست یافت.

عمر بن یزید، عموی هشام بوده است، چون در گزارش کشی در نقل ماجرای شیعه شدن هشام، عمر بن یزید از هشام بن حکم با عنوان «برادرزاده‌ام» یاد می‌کند (کشی، بی‌تا: 256). کنیه وی أبومحمد و از موالیان بنی‌شیبان کوفه بوده که به بغداد رفته و امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) را درک و از ایشان روایت نقل کرده است. هشام از مؤسسان علم کلام شیعه معرفی شده و همو مذهب شیعه را با مناظره آشتی داد؛ به گزارش شیخ طوسی وی از متکلمان بسیار حاذق بود و در جواب دادن درنمی‌ماند (طوسی، 1417: 159). شیخ طوسی وی را از اصحاب امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) دانسته است (همو، 1961: 363).

آثار کلامی هشام دو گونه است؛ گونه نخست توصیفی و تبیینی است و هشام در آنها اعتقادات و اصول کلامی خود را تبیین و توصیف می‌کند که عبارت‌اند از: الامامة، الدلالة على حدث الأجسام، التوحید، الشیخ والغلام فی التوحید، التدبیر فی الامامة، کتاب فی إمامة المفضول، الوصیة والرد على منکریها، المیدان، کتاب اختلاف الناس فی الامامة، الجبر والقدر، الحکمین، القدر، الاستطاعة، المعرفة، الأخبار، الثمانیة أبواب، المجالس فی التوحید والمجالس فی الامامة.

گونه دوم از آثار هشام را می‌توان آثار کلامی تدافعی یا تهاجمی دانست که در این آثار به رد و انکار اعتقادات مذاهب دیگر پرداخته است. این آثار عبارت‌ند از: الرد على الزنادقة، الرد على أصحاب الاثنین، الرد على هشام الجوالیقی، الرد على أصحاب الطبائع، الرد على المعتزلة و طلحة و الزبیر، الرد على شیطان الطاق، الرد على المعتزلة والرد على أرسطالیس (أرسطاطالیس) فی التوحید(نجاشی، 1432: 434).

هشام بن حکم در مقابل امامان بسیار مطیع بود و آداب شاگردی را همواره رعایت می‌کرد؛ اطاعت و ادب هشام در آثار رجالی گزارش شده است؛ در گزارشی به نقل از کشی آمده است که یونس بن عبدالرحمن می‌گوید نزد امام صادق (ع) بودیم که برخی شاگردان حضرت نیز مانند حمران بن اعین و مؤمن طاق و هشام بن سالم و هشام بن حکم بودند. امام صادق (ع) رو به هشام، که جوان بود، کرد و فرمود: با عمرو بن عبید چگونه مناظره کردی و میان شما چه گذشت؟ هشام می‌گوید من در محضر شما حیا می‌کنم و زبانم نمی‌چرخد که امام می‌فرمایند زمانی که دستوری به شما دادم اجرا کنید و هشام ماوقع را توضیح می‌دهد و امام صادق (ع) مناظره وی را تأیید کرده و می‌فرمایند: «این سخنانی که در مناظره گفتی در صحف ابراهیم و موسی بوده است» (قهپایی، 1387: 6/227).

هشام در مسائل کلامی به حدی در بحث امامت تبحر داشت که امام صادق (ع) برای ارائه مناظره در مباحث امامت با مخالفان، هشام بن حکم را برای مناظره انتخاب می‌کرد (خویی، 1403: 19/285). آقای خویی درباره روایتی راجع به تمرد هشام از نهی امام صادق (ع) مبنی بر عدم دخول در مباحث کلامی می‌نویسد: «این روایت ضعیف است؛ چراکه جعفر بن معروف در سند روایت توثیق ندارد و اسماعیل بن زیاد واسطی مجهول است» (همان: 19/287). شیخ طوسی می‌نویسد: «مناظره‌ها و مباحثه‌های بسیاری با مخالفان در مسائل اعتقادی داشته است» (طوسی، 1417: 258). هشام در مناظره بسیار حاذق بود و با بزرگانی از معتزله، از جمله با ابوعثمان عمرو بن عبید، عبدالرحمان بن کیسان، ابوالهذیل علاف و نظّام مناظره کرده است (کشی، بی‌تا: 256-267).

درباره شخصیت و جایگاه هشام بن حکم با دو نوع گزارش مواجه هستیم؛ دسته‌ای از روایات، هشام بن حکم را به شدت مذمت کرده است؛ برای نمونه، کشی روایتی نقل می‌کند مبنی بر اینکه هشام بن حکم از اصحاب خاص ابوشاکر زندیق است (همان: 278). برقی نیز وی را از ملازمان شاکر زندیق دانسته، به تجسیم متهم کرده است (برقی، 1430: 215). ولی خویی بعد از نقل همه روایات ذم، این روایات را ضعیف دانسته، راویان سلسله اسناد روایات ذم هشام را توثیق نمی‌کند (خویی، 1403: 19/288).

دسته دوم از روایات، روایاتی است که هشام بن حکم را مدح کرده‌اند؛ هشام در این روایات، مدافع امامان و راست‌گو و امین و باطل‌کننده دشمنان امامان معرفی شده است (کشی، بی‌تا: 270-277).

هرچند خویی به منظور حل روایات متناقض، تضعیف روایات ذم را در پیش گرفته است، ولی با دقت در محتوای روایات ذم می‌توان حل دیگری نیز در پیش گرفت. مثلاً در برخی روایات، ذم هشام به سبب نقش وی در شهادت امام کاظم (ع) آمده است (همان: 279) و تعمد در این مسئله از جانب هشام با توجه به روایات مدح وی بعید به نظر می‌رسد. یا در برخی روایات ذم هشام آمده است که شیعیان از مناظره منع شده بودند، ولی هشام امتثال نکرده است و به دنبال مناظرات وی، امام زندانی شده و نهایتاً به شهادت می‌رسند که درباره این گزارش‌ها می‌توان گفت منع مناظره در دوران مهدی عباسی بوده، در حالی که هشام در دوران بعد از مهدی عباسی مناظره انجام داده است (همان: 266-270). به علاوه، طبق گزارش برخی علمای رجال، روایات منع مناظره شامل هشام نمی‌شده است (همان: 271)؛ و نهایتاً اینکه طلب رحمت امام رضا (ع) و امام جواد (ع) برای هشام در تعارض با روایات ذم هشام است (همان: 270-278) و می‌توان روایات ذم هشام را، علاوه بر تضعیف خویی،[i] جهت حفظ جان هشام، حمل بر تقیه کرد.

برخی گزارش‌ها، روایاتی از هشام نقل کرده‌اند که نتیجه آن اتهام تجسیم و تشبیه هشام است؛ از جمله روایتی که کلینی در کافی نقل کرده است که در آن حسن بن عبدالرحمن می‌گوید به امام کاظم (ع) گفتم هشام بن حکم گمان می‌کند که خداوند جسم است. امام کاظم (ع) نیز وی را نفرین کرده و مطالب نقل‌شده از هشام را تصحیح می‌کند (کلینی، 1365: 1/106).

این روایات را می‌توان این‌گونه توجیه کرد که هشام بن حکم در دوران تقیه به سر می‌برده و چه بسا چنین سخنانی برای حفظ جان خود و امام و شیعیان بوده باشد؛ به علاوه، خویی بعد از ذکر این روایت می‌نویسد این روایت و روایات مثل این جملگی ضعیف هستند و نمی‌توان به آنها اعتماد کرد. همچنین روایات بسیاری وجود دارد که هشام را از اتهام تجسیم و تشبیه مبرا می‌داند (خویی، 1403: 19/293).

جایگاه هشام در بین امامان و بزرگان شیعه جایگاهی بس والا و عظیم است. ایشان از بزرگ‌ترین شخصیت‌های علمی و مشهورترین دانشمند شیعه در زمان خودش بوده است. علی بن اسماعیل میثمی از متکلمان بزرگ شیعه وقتی خبر تعقیب هشام از جانب ‌هارون را شنید، گفت: «انّا لله و انّا الیه راجعون؛ بر سر علم چه خواهد آمد، اگر هشام کشته شود. او بازوی ما، استاد ما و مورد توجه در میان ما بود» (کشی، بی‌تا: 263).

درباره درگذشت هشام دو گزارش در رجال کشی دیده می‌شود؛ نخست اینکه بین هشام و سلیمان بن جریر مناظره‌ای در موضوع امامت انجام می‌شود. هشام در این مناظره، امام علی (ع) را مفروض‌الطاعه معرفی کرده، در پاسخ به افراد حاضر در مجلس تصریح می‌کند که جانشین امام علی (ع) در این زمان نیز واجب‌الطاعه است و اگر به قیام امر کند، از او اطاعت می‌کنم. هشام، که از خشم هارون آگاه بود، به مدائن رفت. همین امر موجب حبس امام موسی کاظم (ع) نیز شد. هشام سپس به کوفه رفت و در خانه ابن‌شرف درگذشت؛ گزارش دوم نقلی از یونس است؛ بدین بیان که هشام به شبهه یحیی بن خالد درباره اعتقاد امامیه به امام زنده پاسخ گفته است. وقتی این پاسخ به یحیی بن خالد رسید، وی آن را به هارون گزارش کرد و ‌هارون به دنبال هشام فرستاد، ولی او گریخته بود. هشام پس از این جریان، دو ماه یا اندکی بیشتر زنده نماند، تا اینکه در منزل محمد و حسین حنّاطین درگذشت (همان: 262).

خویی به نقل از معالم العلماء می‌گوید هشام بن حکم از اصحاب امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) بوده و از کسانی است که علم کلام را در امامیه پیش برد و مناظره را نزد شیعه مدون ساخت. امام صادق (ع) وی را تا مرحله استادی رساند، در حالی که وی غلام بود (خویی، 1403: 19/273).

هشام در نقل روایات از راویان مورد اعتماد روایت نقل می‌کرده است و بدین جهت وثاقت وی مورد تردید احدی از رجال‌شناسان نبوده است؛ روایاتی که هشام در سلسله اسناد آن واقع شده بالغ بر 167 روایت است و اشخاصی که هشام از ایشان روایت کرده عبارت‌اند از: امام صادق (ع)، امام کاظم (ع)، ابی عبیده الحذاء، ثابت بن هرمز، جارود، زراره، سدیر صیرفی، شهاب بن عبد ربه، عمر بن یزید؛ و اشخاصی که از هشام روایت کرده‌اند عبارت‌اند از: ابن ابی‌عمیر، احمد بن عباس، داود بن رزین، عباس بن عمرو، عباس بن عمرو فقیمی، عبدالعظیم، عبدالله بن مغیره، علی بن بلال، علی بن معبد، علی بن منصور، محمد بن ابی عمیر، محمد بن اسحاق خفاف، محمد بن حسن، نشیط بن صالح، نضر بن سوید، نوح بن شعیب، یونس بن عبد الرحمن (همان: 19/295).

  1. هشام بن سالم الجوالیقی لقب هشام بن سالم، جوالیقی و علاف بود که در فتوحات جوزجان اسلام آورده است (کشی، بی‌تا: 281؛ برقی، 1430: 215-289). وی از شاگردان امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) است. علاوه بر کتاب‌های الحج، التفسیر، المعراج، که شاگردش إبن أبی عمیر نقل کرده (نجاشی، 1432: 434)، اصلی داشته که شاگردانش (إبن أبی‌عمیر و صفوان بن یحیی و عبیدالله بن أحمد بن نهیک) نقل کرده‌اند (طوسی، 1417: 258).

شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه هشام بن سالم حضور امام کاظم (ع) را نیز درک کرده است؛ نظیر روایتی که کشی نقل می‌کند، بدین مضمون که عبدالرحمن بن حجاج از جانب امام کاظم (ع) پیامی برای متکلمان می‌آورد، با این مضمون که متکلمان اجازه بحث‌های کلامی ندارند و از این‌رو هشام بن سالم این امر را اطاعت می‌کند و دست از بحث‌های کلامی برمی‌دارد (کشی، بی‌تا: 265).

هشام بن سالم، علاوه بر اینکه در بحث توحید چیره‌دست بود، مناظره‌گر استادی نیز بود، به طوری که در مناظره مرد شامی که امام صادق (ع) او را در هر بحثی به یک نفر ارجاع می‌دهد در بحث توحید به هشام بن سالم حواله می‌شود (همان: 276).

درباره شخصیت هشام بن سالم نیز روایاتی دیده می‌شود که دلالت بر ذم وی دارد؛ از جمله روایتی که کشی نقل کرده است که: «شخصی سخن هشام بن سالم را، که دلالت بر تجسیم و تشبیه داشت، بر امام رضا (ع) نقل کرد و سخنان هشام بن حکم و یونس را نیز در نفی آن ذکر کرد که امام رضا (ع) فرمودند: سخنان هشام بن سالم تشبیه و تجسیم را می‌رساند و شما باید به سخنان یونس و هشام بن حکم اعتنا کنید و سخنان هشام بن سالم را رد کنید» (همان: 284-285). خویی بعد از اشاره به این روایت می‌نویسد: «این روایت در ذم هشام بن سالم آمده است که به سبب ضعف سند آن نمی‌تواند مورد اعتنا باشد. این‌گونه روایات درباره هشام بن حکم نیز آمده است که جواب آن داده شد» (خویی، 1403: 19/301).

فزونی روایاتی که هشام بن سالم در سلسله سند آن قرار گرفته، و همچنین افرادی که هشام از ایشان نقل روایت کرده، نشان از جایگاه ممتاز وی در بین امامان و بزرگان شیعه دارد؛ هشام در کتاب‌های روایی در سلسله سند 663 روایت واقع شده است. کسانی که وی از ایشان روایت نقل کرده عبارت‌اند از: امام صادق (ع)، امام کاظم (ع)، ابی‌ابراهیم، ابی‌ایوب خزاز، ابی‌بصیر، ابی‌حمزه، ابی‌حمزه ثمالی، ابی‌خالد کابلی، ابی‌عباس، ابی‌عبیده، ابی‌عبیده حذاء، ابی‌عمرو اعجمی، ابی‌عمرو کنانی، ابی‌مریم انصاری، ابی‌ورد، ابن ابی‌یعفور، ابان بن تغلب، ابان بن عثمان، اسماعیل بن جابر، اسماعیل جعفی، برید عجلی، جابر بن یزید جعفی، جهم بن حمید، حبیب سجستانی، حسن بن زراره، حکم بن حکیم صیرفی، حمزه بن حمران، زراره، زیاد بن سوقه، سعد، سلمه بن محرز، سلیمان اسکاف، سلیمان بن خالد، سلیمان بن خالد بجلی کوفی، سماعه، سماعه بن مهران، سوره بن کلیب، شهاب بن عبد ربه، عبدالحمید بن ابی العلاء، عبدالله بن ابی‌یعفور، عبدالملک بن اعین، عجلان ابی‌صالح، عقبه، عمار بن مروان، عمار بن موسى ساباطی، عمار ساباطی، عمر بن حنظله، عمر بن یزید، مالک بن اعین، محمد بن قیس، محمد بن مسلم، محمد بن مضارب، معلى بن خنیس، ولید بن صبیح، یزید کناسی، الاحول (همان: 19/302).

همچنین کسانی که از هشام بن سالم روایت نقل کرده‌اند نیز عبارت‌اند از: ابو اسامه، ابویحیى واسطی، ابن ابی‌عمیر، ابن‌محبوب، ابن‌مسکان، احمد بن محمد بن ابی‌نصر، جعفر بن بشیر، جمیل، حسن بن علی، حسن بن محبوب، حسین حرشوش، حماد بن عثمان، سلیمان بن جعفر، شهاب، صفوان، صفوان بن یحیى، عبدالله بن جندب، علی بن حکم، عمر بن عبدالعزیز، قاسم بن عروه، محمد بن ابی‌حمزه، محمد بن ابی‌عمیر، محمد بن اسماعیل بن بزیع، محمد بن ربیع الاقرع، محمد بن زیاد، محمد بن سعید، محمد بن سعید جمحی، منذر بن جیفر، منصور، منصور بن حازم، نضر بن سوید، هیثم بن ابی‌مسروق، یونس، یونس بن عبدالرحمن، و بزنطی (همان).

  1. محمد بن علی بن النعمان محمد بن علی بن نعمان از موالیان بجلیه بوده (کشی، بی‌تا: 185) که به مؤمن طاق لقب داشته، و مخالفانش نیز لقب شیطان طاق به او داده بودند. وی از امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) و امام صادق (ع) روایت نقل کرده (نجاشی، 1432: 325) و پسرعموی منذر بن طریفه است (قهپایی، 1387: 6/7؛ خویی، 1403: 17/32). کشی دلیل شهرت وی به شیطان طاق را چنین گزارش می‌کند: وقتی مردم در پول‌ها شک می‌کردند که تقلبی است یا نه به دکان وی که در محله طاق المحامل کوفه بود مراجعه می‌کردند و وی پول‌های تقلبی را تشخیص می‌داد و از این‌رو مخالفان او را شیطان‌الطاق نامیدند (کشی، بی‌تا: 185).

نجاشی می‌گوید به مؤمن طاق نسبت‌هایی می‌دهند که نزد ما ثابت نشده و کتابی به نام إفعل لاتفعل دارد که برخی از متأخران احادیثی وارد کرده‌اند که وی را بدنام کنند (نجاشی، 1432: 326). کتاب‌های وی عبارت‌اند از: الاحتجاج فی إمامة امیرالمؤمنین؛ کلامه علی الخوارج؛ مجالسه مع أبی حنیفة و المرجئة. حکایت‌های فراوانی از او در مجالس أبی‌حنیفه نقل شده است. وی به شیطان‌الطاق لقب یافته، در حالی که شیعه لقب مؤمن‌الطاق را به وی داده است. او از اصحاب امام صادق (ع) است و در علم کلام بسیار حاذق. وی در پاسخ‌گویی به پرسش مخالفان درنمی‌ماند. کتاب‌های الامامة، المعرفة، الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول، فی أمر طلحة و الزبیر و عائشة، فی إثبات الوصیة، إفعل لاتفعل از او بوده است (طوسی، 1417: 207).

کشی روایتی از امام صادق (ع) نقل می‌کند که امام فرمودند: «چهار نفر را در بین زندگان و مردگان بیش از همه دوست محبوب هستند، و ایشان برید بن معاویه، زراره بن أعین، محمد بن مسلم و أبوجعفر الأحول (مؤمن طاق) هستند» (کشی، بی‌تا: 185).

مناظرات وی با ابوحنیفه و ضحاک در گزارش کشی آمده است. یکی از این گزارش‌ها روایتی است که می‌گوید:

ضحاک یکی از خوارج بود که در کوفه خروج کرد و خود را امیرالمؤمنین نامید و مردم را به مذهب خود دعوت کرد. مؤمن طاق به نزد او رفت، مؤمن طاق به ضحاک گفت: من مردی هستم که در دین خود بصیرتی دارم و شنیده‌ام که تو صفت عدل و انصـاف داری. بنابـراین دوسـت داشتـم که در اصحاب تو داخل باشم. ضحاک به یارانش گفت که اگر این مرد یار ما باشد کار ما رواج خواهد گرفت. آنگاه مؤمن طاق به ضحاک گفت: چرا تبری و اعلام انزجار از علی‌بن‌ابی‌طالب می‌کنی و کشتن و جنگ او را حلال می‌دانی؟ ضحاک گفت: برای اینکه او حَکَم گرفت در دین خدا و هر که در دین خدای تعالی حَکَم بگیرد کشتن و جنگ با او و بیزاری از او حلال است. مؤمن گفت: پس مرا از اصول دین خود مطلع کن تا با تو مناظره کنم و هر گاه حجت و استدلال تو بر استدلال من غالب شد در جمع یارانت درآیم و مناسب است که جهت معلوم شدن اشتباه هر یک از ما در مناظره کسی را تعیین کنی تا کسی که اشتباه کرده است را ادب کند و برای کسی که اشتباه نکرده به نفعش حکم کند. ضحاک به یکی از یاران خود اشاره کرد و گفت این مرد میان من و تو حَکَم باشد که عالم و فاضل است. مؤمن گفت: این مرد را درباره دینی که آورده‌ام تا با تو مناظره کنم حَکَم قرار می‌دهی؟ ضحاک گفت: آری؛ آنگاه مؤمن طاق رو به یاران ضحاک کرد و گفت: الان دوست شما حَکَم گرفت در دین خدا؛ دیگر شما خود می‌دانید. چون یاران ضحاک این جمله را شنیدند آن‌قدر با چوب و شمشیر بر ضحاک زدند که او هلاک شد (همان: 188).

در گزارشی دیگر آمده است که ابوحنیفه بعد از وفات امام صادق (ع) خطاب به مؤمن طاق می‌گوید امام تو مرده است، که مؤمن طاق بدون درنگ پاسخ می‌دهد ولی امام تو تا روز معلوم از مهلت داده‌شدگان است (قهپایی، 1387: 6/4)؛ که منظور آیات 37 و 38 سوره حجر است که خطاب به شیطان می‌فرماید: «اینک تو از مهلت‌یافتگانى؛ تا روز آن هنگام معیّن روز رستاخیز» (حجر: 37).

امام صادق (ع) به برخی اصحاب خود دستور می‌دادند در مسائل کلامی با مخالفان مناظره کنند؛ در گزارشی آمده است که یکی از خوارج در مدینه نزد امام صادق (ع) آمده و می‌گوید دوست دارم با یکی از شاگردان شما مناظره داشته باشم، که امام صادق (ع) به مؤمن طاق دستور مناظره می‌دهد. شخصی که از خوارج بود در میان مناظره رو به امام صادق (ع) می‌کند و می‌گوید فکر نمی‌کردم در میان اصحاب شما کسی باشد که به این خوبی مناظره کند! امام می‌فرمایند در میان شاگردان من کسانی هستند که بهتر از این نیز مناظره می‌کنند (قهپایی، 1387: 6/5).

درباره شخصیت مؤمن طاق گزارش‌هایی در ذم وی نقل شده است، ولی خویی، بعد از ذکر دو روایت که دلالت بر ذم مؤمن طاق دارد، می‌نویسد:

شایسته نیست در عظمت و بزرگی مؤمن طاق تردید کرد؛ چراکه وی از بزرگان اصحاب امامان است و دو روایتی که کشی نقل کرده است صلاحیت معارضه با روایات مدح مؤمن طاق را ندارد؛ چراکه روایات ذم اولی از نظر سندی به جهت علی بن محمد قمی ضعیف هستند و روایت دوم نیز به جهت مفضل بن عمر ضعیف است (خویی، 1403: 17/39).

  1. یونس بن عبدالرحمن یونس بن عبدالرحمن مولای علی بن یقطین از بزرگان و متقدمان شیعه بوده که منزلت عظیمی داشت. در زمان هشام بن عبدالملک به دنیا آمد و امام صادق (ع) را درک کرد، ولی از ایشان روایتی نقل نکرده است. از امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) روایت نقل کرده، و امام رضا (ع) نیز به علم وی اشاره کرده است. وی از دریافت اموالی که برای وی وقف می‌شد امتناع می‌کرد. دربارة یونس بن عبدالرحمن مدح فراوانی نقل شده، چنان‌که در ذم وی نیز گزارش‌هایی آمده است (نجاشی، 1432: 447)؛ از جمله روایات مدح یونس بن عبدالرحمن گزارشی است که نجاشی از کشی نقل می‌کند که یکی از وکلای امام رضا (ع) از ایشان می‌پرسد هر زمان موفق به ملاقات شما نمی‌شوم تا آموزه‌های دینی‌ام را از شما بپرسم، چه تکلیفی دارم. امام می‌فرمایند: «از یونس بن عبدالرحمن بپرس» (همان). نجاشی می‌نویسد: «فضایل یونس به عبدالرحمن بسیار زیاد است که در این مختصر نمی‌گنجد» (همان: 448).

آثار کلامی وی، که از طریق شاگردش محمد بن عیسی نقل شده است، عبارت‌اند از: المثالب، البداء، الرد علی الغلاة، کتاب یوم و لیلة، اللؤلؤ فی الزهد، الامامة، کتاب فضل القرآن (همان). یونس بن عبدالرحمن از اصحاب امام کاظم (ع) و جانشین هشام بن حکم در رد مخالفان بوده است (کشی، بی‌تا: ۵۳۹). برقی نیز وی را از اصحاب امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) دانسته است (برقی، 1430: 295-328). شیخ طوسی کتاب‌های وی را بیش از 30 جلد دانسته و إسماعیل بن مرار و صالح بن السندی و محمد بن عیسى بن عبید را از شاگردان وی شمرده است (طوسی، 1417: 266).

درباره مقام و منزلت والای یونس نزد امامان شیعه گزارش‌های مفصلی در رجال کشی آمده، که به برخی از آنها اشاره می‌شود.

کشی روایتی نقل می‌کند که امام رضا (ع) به عبدالعزیز بن مهتدی فرمودند: «آموزه‌های دینی را از یونس بن عبدالرحمن اخذ کن» (کشی، بی‌تا: 494). روایاتی نیز در مدح یونس آمده است که امام می‌فرماید: «من بهشت را برای یونس ضمانت می‌کنم؛ و یا اینکه خدا یونس را رحمت کند و یا اینکه کتاب یوم و لیلة یونس به امام حسن عسگری (ع) عرضه می‌شود و امام می‌فرماید: این همان دین پدران من است و همه کتاب بر محور حق است؛ و یا روایتی که یونس را در زمان خودش به سلمان در زمان رسول خدا تشبیه می‌کند» (همان).

از یونس بن عبدالرحمن در کتاب‌های روایی 263 روایت نقل شده است؛ ایشان از افراد زیر نیز روایت نقل کرده است: امام صادق (ع)، امام کاظم (ع)، امام رضا (ع)، ابی‌ایوب خزاز، ابی‌بکر حضرمی، ابی‌ثابت، ابی‌جعفر الاحول، ابی‌جریر قمی، ابی‌المغراء، ابن‌اذینه، ابن‌بکیر، ابن‌سنان، ابن‌عون، ابن‌مسکان، ابان بن عثمان، ابراهیم بن عثمان خزاز، احمد بن عمر حلبی، اسحاق بن عبدالله ابی یعقوب، اسحاق بن عمار، اسماعیل بن سعد الاحوص قمی، اسماعیل بن سعد اشعری قمی، جعفر بن عامر بن عبدالله ازدی، جمیل، حارث بن مغیره النصری، حبیب خزاعی، حریز، حسن بن زیاد، حسن بن سری، حسین بن خالد، حمزه بن محمد طیار، داوود بن نعمان، درست بن ابی منصور، سماعه بن مهران، سنان بن طریف، صالح بن سهل، صالح بن عقبه بن قیس صباح الحذاء، عاصم بن حمید، عبدالاعلى، عبدالرحمن بن حجاج، عبدالرحمن بن سیابه، عبدالله بن سلیمان، عبدالله بن سنان، عبدالله بن مسکان، عبدالملک بن اعین، عجلان ابی‌صالح، علاء بن رزین، علی بن سالم، علی بن منصور، عمر بن اذینه، عمرو بن شمر، قدامه بن مالک، محمد بن حکیم، محمد بن حمران، محمد بن فضیل، محمد بن مسلم، محمد بن مضارب، معاویه بن عمار، معاویه بن وهب، مفضل بن صالح، منصور بن حازم، موسى بن بکر، هشام بن حکم، هشام بن سالم، یحیى بن محمد، یونس بن عمار، مولى حر بن یزید (خویی، 1403: 20/219).

و کسانی که از وی روایت نقل کرده‌اند عبارت‌اند از: ابو عبدالله برقی، ابن ابی‌عمیر، احمد بن ابی عبدالله، احمد بن الفضل، احمد بن هلال، اسماعیل بن مرار، حسن بن ابراهیم، حسین بن علی، حسین بن عمر بن یزید، شاذان بن خلیل نیسابوری، صالح بن ابی‌حماد، صالح بن سعید، صالح بن سندی، عباس بن معروف، عباس بن موسى بغدادی، عباس بن موسى الوراق، عبدالجبار بن مبارک، عبدالله بن صلت، محمد بن اسلم، محمد بن خالد، محمد بن خطاب واسطی، محمد بن سلیمان، محمد بن عیسى، محمد بن عیسى بن عبید، محمد بن عیسى یقطینی، منیع بن حجاج (همان).

تاریخ وفات وی نامعلوم است. نتیجه تحقیقات صورت‌گرفته درباره زمان وفات مؤمن طاق این بوده که ایشان در زمان حیات امام کاظم (ع) از دنیا رفته است (مظفر، 1982: 9).

  1. فضل بن شاذان ازدی نیشابوری فضل بن شاذان بن خلیل ازدی نیشابوری از بزرگان قرن سوم است. کنیه‌اش ابومحمد و لقبش أزدی نیشابوری است. پدرش از شاگردان یونس بود و وی از امام جواد (ع) روایت نقل کرده است. وی از معتمدین در روایت و از فقها و متلکمان شیعه است. نجاشی می‌نویسد: «فضل بن شاذان از بزرگان شیعه است و عظمت و بزرگی وی بیش از آن است که به وصف آید» (نجاشی، 1432: 307). کتاب‌های رجالی تاریخ ولادت وی را ضبط نکرده‌اند (بیات مختاری، 1388: 13). شیخ طوسی می‌نویسد: «فضل بن شاذان از اصحاب امام رضا (ع) بوده است» (طوسی، 1961: 385). در رجال شیخ طوسی اسم وی فضل بن سنان آمده است که به تصریح علامه تستری و زنجانی و برخی محققان رجالی مراد از فضل بن سنان همان فضل بن شاذان است که به اشتباه ضبط شده است (بیات مختاری، 1388: 17).

فضل بن شاذان آثار فراوانی داشته که آثار کلامی وی در دو گونه تبیینی و دفاعی قابل ذکر است؛ آثاری که فضل در آنها اعتقادات کلامی را تبیین و توصیف کرده عبارت‌اند از: الوعید، الاستطاعة، کتاب مسائل فی العلم، الأعراض و الجواهر، العلل، الایمان، کتاب إثبات الرجعة، الرجعة حدیث، کتاب تبیان أصل الضلالة، التوحید فی کتب الله، کتاب فی الوعد والوعید آخر، کتاب محنة الاسلام، السنن، الأربع مسائل فی الامامة، اللطیف، القائم علیه السلام، الامامة کبیر، کتاب فضل أمیرالمؤمنین، کتاب معرفة الهدی والضلالة، التعری والحاصل، الخصال فی الامامة، المعیار والموازنة، النسبة بین الجبریة والثنویة.

آثاری که به نوعی در رد دیگران و دفاع از مذهب خود نگاشته عبارت‌اند از: النقض علی الاسکافی فی تقویة الجسم، الرد علی اهل التعطیل، الرد علی الثنویة، الرد علی الغالیة المحمدیة، الرد علی محمد بن کرام، الرد علی أحمد بن حسین، الرد علی الأصم، الرد علی البیان بن رئاب، الرد علی الفلاسفة، الرد علی المنانیة، الرد علی المرجئة، الرد علی القرامطة، الرد علی البائسة، الرد علی الحشویة، الرد الحسن البصری فی التفصیل، الرد على یزید بن بزیع الخارجی، الرد على أحمد بن یحیى، النقض على من یدعی الفلسفة فی التوحید (نجاشی، 1432: 307؛ طوسی، 1417: 197-199).

در منابع رجالی از فضل بن شاذان نقل شده است که می‌گوید:

من جانشین علمای گذشته خود هستم؛ از محضر محمد بن أبی‌عمیر و صفوان بن یحیی نزدیک به پنجاه سال بهره بردم. بعد از هشام بن حکم، یونس بن عبدالرحمن جانشین وی شد که در مقابل مخالفان ایستاده بود و بعد از یونس بن عبدالرحمن غیر از سکاک کسی در مقابل مخالفان نبود و بعد از وی نیز من جانشین همه ایشان هستم (قهپایی، 1387: 5/24).

کشی توقیعی از امام حسن عسگری (ع) در ذم فضل آورده، که امام دو ماه بعد از وفات فضل مکتوب داشته‌اند. خویی به صراحت این توقیع را جعلی می‌داند و می‌نویسد: «معقول نیست که امام دو ماه بعد از وفات فضل چنین توقیعی صادر کنند و کسی که توقیع را آورده عروه بن یحیی معروف به دهقان است که کذاب و غالی است و روایات مدح بیش از روایات ذم است» (خویی، 1403: 13/296).

در کتاب‌های رجالی به زمان وفات فضل اشاره‌ای نشده است. گویی زمان وفاتش ابهام دارد، ولی از گزارشی که توضیح در مورد توقیح امام حسن عسگری (ع) آمده است می‌توان زمان وفات فضل را 260 ه.ق. دانست. امام حسن عسگری (ع) بعد از شنیدن خبر وفات فضل سه بار دربارة وی رحمه الله فرمود (قهپایی، 1387: 5/27).

نام فضل بن شاذان در 775 روایت آمده است. کسانی که از آنها روایت نقل کرده عبارت‌اند از: امام رضا (ع)، ابی‌ثابت، ابن ابی‌عمیر (344 روایت) و حماد بن عیسى (100 روایت) و صفوان (111 روایت) و صفوان بن یحیى (189) و عبدالله بن جبله، عبدالله بن ولید عدنی، محمد بن ابی‌عمیر، محمد بن سنان، محمد بن یحیى و یونس. اشخاصی که از وی روایت کرده‌اند عبارت‌اند از: علی بن محمد بن قتیبه نیسابوری و محمد بن اسماعیل (خویی، 1403: 13/300).

نتیجه‌گیری شناسایی متکلمان امامی عصر حضور نتایج و فواید فراوانی می‌تواند داشته باشد که مهم‌ترین آنها عبارت است از:

با وجود متکلمان نامدار امامی، نخستین نتیجه بحث اصالت و استقلال کلام امامیه است؛ بدین بیان که کلام شیعه متأثر از سایر جریان‌های کلامی نبوده است؛ هرچند مشترکات کلامی در بین جریان‌های کلامی دیده شود. امامان معصوم به علم کلام اعتنا داشتند و متکلمان مورد قبول و حمایت امامان بودند، هرچند به جهت برخی مصالح نظیر تقیه، برخی متکلمان ذم شده‌اند. آثار کلامی متکلمان امامی دو گونه است؛ گونه نخست تبیین و توصیف اعتقادات است و گونه دیگر دفاع از اعتقادات کلامی و ردیه‌نویسی بر دیگران. آثار فراوان کلامیِ متکلمان امامی حاکی از نشاط کلام در زمان امامان است. ردیه‌نویسی‌های متکلمان امامی، به تهاجم دیگران به جریان امامیه اشعار دارد. مناظرات اصحاب متکلم امامان که گاه به دستور امام اقدام به مناظره می‌کردند نشان از مشروعیت مناظره دارد. اشخاصی برای بدنام کردن شیعه یا به دلایل دیگر، اقدام به جعل روایاتی کردند که دلالت بر ذم متکلمان امامی دارد.

[i]. وی می‌نویسد: «تنها یک روایت در ذم هشام بن حکم صحیح‌السند است که آن هم روایتی است که محمد بن نصیر از امام رضا (ع) نقل کرده، مبنی بر اینکه هشام مسبب شهادت امام کاظم (ع) بوده است. این روایت نیز باید به اهلش سپرده شود که بررسی کنند. همچنین این روایت توان مقابله با روایات بسیار متعارض را ندارد و بسیاری از روایات صحیح در عظمت شأن و بزرگی هشام بن حکم وارد شده است؛ به علاوه، ثابت کردیم سبب شهادت امام کاظم (ع) مناظره هشام نبوده است» (خویی، 1403: 19/289).

 

نویسنده

مجید شاکر سلماسی دانشجوی دکتری شیعه‌شناسی، دانشگاه ادیان و مذاهب

 


چاپ   ایمیل