پس از افول مدرسه شیعی بغداد، در پی حمله طغرلبیک سلجوقی در سال 448 ه.ق. و پراکندهشدن علما به شهرهای مختلف عراق، حجاز، ایران و شامات، تنها مدرسهای که در تاریخ کلام امامیه از آن یاد کردهاند، مدرسه کلامی ری است (موسوی، 1394: 39-53)؛ اما ری و دیگر بلادی که علما در آن ساکن بودند، هیچکدام در تراز مدارس کوفه، بغداد و قم که نقش تحولآفرین در کلام امامیه داشتند، قرار نگرفتند. تا اینکه در اواخر قرن پنجم (495 ه.ق.) شهری در یکی از نقاط مرکزی عراق که موقعیت جغرافیایی مناسبی در بین کوفه و بغداد داشت به دست یکی از امیران مزیدی از شیعیان عراق، صدقة بنمنصور بندبیس اسدی ملقب به سیفالدوله، با نام «حله» بنا شد. علما و دانشمندان امامیه به سرعت از شهرهای بغداد، نجف، حلب، جبلعامل، ری، بحرین، قطیف و... به آن روی آوردند و بستر شکلگیری مدرسهای سترگ را در این شهر که ظرفیتهای فراوانی برای ایجاد مرکزی فرهنگی- اسلامی داشت (همان)، فراهم آوردند. پیشینه علمی حله به بغداد، نجف و ری برمیگردد؛ این مدارس سهم بسزایی در تحرکبخشیدن به چرخ علم و دانش در حله داشتند (حسینپوری، 1390: 30-31). دیری نپایید که از نیمه قرن ششم هجری در فضای علمی و فرهنگی این شهر مدرسهای به وجود آمد که تا قرن نهم (حدود سه قرن) به عنوان مرکز علمی- فرهنگی امامیه مورد توجه خاص علما و فرهیختگان قرار گرفت. از ویژگیهای کمنظیر یا شاید بینظیر این مدرسه اسلامی، نخست، طولانیبودن مدت برتری آن بر دیگر حوزههای علمی شیعه بود؛ دوم، تنوع علمی و نوآوریهای بیبدیل آن نسبت به دیگر مدارس امامیه بود. در این مدرسه فقه، اصول، حدیث، تاریخ، تفسیر، حکمت و فلسفه، کلام، عرفان، اخلاق، طب، ادبیات، منطق، علم الانساب و علم کلام مورد توجه بود. بنابراین این مدرسه علاوه بر اینکه تحولاتی در دیگر علوم اسلامی ایجاد کرده و نقش چشمگیری در بالندگی تشیع دارد، تاریخ علم کلام را نیز متحول کرد و این ویژگی برجسته این مدرسه است. از اینرو با توجه به محدودیت این مقاله، در ادامه جریانهای کلامی تحولآفرین این مدرسه بررسی میشود؛ جریانهایی که با گذشت قرنهای متمادی هنوز رهاورد و میراث کلامی آنها در کانون توجه حوزههای علمیه شیعه قرار دارد.
تحولاتی که از آنها سخن گفته میشود مرهون تلاش همه متکلمان و علمای فرهیخته این مدرسه با رویکردهای گوناگون است؛ اما آنچه بیش از همه در کانون توجه محققان وپژوهشگران تاریخ کلام امامیه قرار گرفته است، تلاش یک یا دو جریان کلامی خاص و شخصیتها و آثار متعلق به آن است. البته در تاریخ کلام، بررسی جریانهای شاخص از آن جهت که تحولآفرین بودهاند – مانند تحولی که جریان فلسفی کلامی حله ایجاد کرد - لازم و بدیهی و مطابق با رسالت تاریخ کلام است. زیرا تاریخ کلام درصدد نشاندادن تطورات و تحولات پدیدآمده در فرایند تاریخ کلام است؛ اما نباید تلاشهای دیگر با رویکردهای دیگر نادیده گرفته شود یا در شعاع توجه به رویکرد خاصی مورد بیمهری و غفلت قرار گیرد یا با نسبتدادن بعضی شخصیتهای شاخص به جریان خاصی، از نقشآفرینی خود آنها چشمپوشی شود. بنابراین به نظر نگارنده این سطور، مدرسه کلامی حله این ظرفیت را دارد که فراتر از آنچه تاکنون دانستهایم یا شهرت یافته است، درباره آن درنگ کنیم و تحولات کلامی آن را بازگوییم.
مدرسه حله سه مرحله سرنوشتساز را در تاریخ کلام امامیه پشت سر نهاد، که در هر سه مرحله تلاشهای کلامی متنوعی انجام گرفت. البته مرحله اول در تعالی، بالندگی و بسترسازی مرحله دوم و سوم نقش بسیار مهمی داشت. باید توجه داشت که علم کلام با دیگر علوم اسلامی پیوند و ارتباط منطقی دارد (مطهری، 1374: 3/16، 6/648) و علوم اسلامی بر یکدیگر تأثیر دارند؛ از اینرو نباید از شخصیتها و میراث دیگر علومی که رویکرد کلامی داشتهاند، غافل شد. زیرا گاهی همین رویکردها میتوانند نقشی تحولآفرین در مسیر تاریخ کلام امامیه ایفا کنند.
در این جستار سه هدف دنبال میشود:
نخست، در واکنش به برخوردهای نابرابر با متکلمان و میراث کلامی مدرسه حله، کوشش شده از همه دغدغهداران مباحث کلامی با رویکردهای مختلف و میراث علمی آنها سخن به میان آید، تا همه جریانهای فکری این مدرسه که سهامدار حقیقی تحولآفرینی در تاریخ کلام امامیه بودند، شناخته شوند؛
دوم: نقش مجهولمانده دیگر رویکردها بررسی شود تا به همه زوایای این مدرسه توجه شده باشد؛
سوم: نشان داده شود که خاستگاه و منشأ پیدایش بعضی رویکردهایی که پس از حله در مدارس بعدی ظهور و بروز پیدا کردند در مدرسه حله بوده است. چرا که مدرسه حله زیرساخت بعضی از رویکردهای پسین به شمار میرود.
مدرسه حله
همانطور که اشاره شد مدرسه حله در مقایسه با سایر مدارس علمی شیعه عمر طولانیتری داشته و از بدو پیدایش شخصیتهای علمی فراوانی از او برخاستند و با نوآوریهای خود در علوم مختلف تأثیرگذار و تحولآفرین شدند. از اینرو میتوان از همان سالهای ابتدایی شکلگیری حوزه علمیه حله، نام مدرسه بر آن نهاد. زیرا شاخصهای مدرسه بودن را تا حدودی داشته است. اما اینکه آیا میتوان از ابتدا به عنوان مدرسهای کلامی از آن یاد کرد یا نه، پرسشی است که پاسخ آن در ادامه خواهد آمد.
یادآوری میشود از ابتدای شکلگیری شهر حله (495 ه.ق.) به گواهی تاریخ، علمای فراوانی به حله آمدند و مدرسه فقهی- اصولی حله را بنیانگذاری کردند؛ مانند حسین بنعقیل بنسنان خفاجی حلبی (م 557 ه.ق.) که او را مؤسس حوزه فقهی حله دانستهاند (طباطبایی، 1417: 1/174)، شیخ حسن و حسین بنهبةاللّه بنرطبه سوراوی حلی (قرن 6) که هر دو از اساتید و مشایخ ابنادریس حلی (م 598 ه.ق.) بودند (خفاجی، 1386: 18)، عربی بنمسافر عبادی حلی (م 580 ه.ق.)، ابوالمکارم عزالدین حمزة بنعلی بنزهره حلبی (م 585 ه.ق.) (همان:31)، ابوالبقاء هبةاللّه بننمای حلی (قرن 6) (خفاجی، 1386: 26)، ابوعبداللّه محمد بنعلی بنشهرآشوب مازندرانی (م 588 ه.ق.) (همان)، ورام بنابیفراس حلی (م 605 ه.ق.) و... .
فعالیتهای علمی در این مقطع بیشتر متوجه فقه، اصول و حدیث بود و فضای حله چندان کلامی نبود. اما باید توجه داشت که برخی شخصیتهای واردشده به حله، از بغداد و ری آمده بودند یا به بغداد و ری که کانون مباحث کلامی بود، رفتوآمد داشتند (حسینپوری، 1390: 30-31)؛ بنابراین نمیتوان آنها را بیاطلاع از مباحث کلامی مدارس قبل دانست. زیرا وقتی حمصی رازی (495- 605 ه.ق.) از مدرسه ری آمد، بنا به آنچه در مقدمه کتاب خویش المنقذ متذکر شده است، از او درخواست تدریس کلام کردند (حمصی رازی، 1412: 1/17-18)، کسانی که از او درخواست تدریس کردند، خود از فحول حدیث، فقه و اصول بودند، مانند ابوالمکارم عزالدین حمزة بنعلی بنزهره حلبی (م 585 ه.ق.)، ابنادریس حلی (م 598 ه.ق.)، ورام بنابیفراس حلی (م 605 ه.ق.)، ابوابراهیم موسی بنجعفر بنطاووس حلی (قرن 6)، ابنبطریق حلی (م 600 ه.ق.)، شیخ سدیدالدین سالم بنمحفوظ بنعزیز بنوشاح سوراوی (قرن 6) که از مشایخ محقق حلی و پدر علامه حلی بود، درباره او گفتهاند: «کان امام الطائفه فی وقته و المرجع فی علم الکلام و الفلسفه و کل علوم الاوائل، له مصنفات یرویها العلامه الحلی عن ابیه عنه، منها کتاب المنهاج فی الکلام و...» (خویی، 1403: 8/24)، شیخ یحیی بنمحمد بنیحیی بنفرج سوراوی که از مشایخ پدر علامه حلی و محقق حلی (قرن 6) بود، شیخ سدیدالدین ابوالعباس احمد بنمسعود اسدی حلی از مشایخ پدر علامه حلی (قرن 6)، سید احمد بنیوسف حسینی عریضی از مشایخ پدر علامه حلی (قرن 6) و... . باید توجه داشت که بسیاری از این علما وارث بغداد و نجف بودند و در آنجا فقه و اصول و کلام همزمان مورد توجه علما بود (سبحانی، 1388: 183-213). لذا کسی که در زمره فقها یا اصولیان قرار داشت، از مباحث کلامی نیز بیگانه نبود، بهترین مصداق آن قبلاً سید مرتضی و شیخ طوسی بودند که علاوه بر داشتن جایگاه فقهی، از جمله متکلمان شاخص امامیه نیز محسوب میشدند. بنابراین همینها بودند که بسترساز شکلگیری مدرسه کلامی حمصی رازی شدند؛ مدرسهای که در کوتاهترین مدت چهرههای شاخص و بزرگانی از آن برخاستند که هر کدام رکنی از ارکان مدرسه کلامی حله شدند. بیتردید این درخشش را نمیتوان فقط به سبب آمدن حمصی رازی و تدریس کوتاهمدت او دانسته، این شاگردان برجسته را بدون پیشینه کلامی بدانیم. چنانکه نباید تحول ایجادشده بعد از آمدن خواجه نصیرالدین طوسی را منحصر به او یا ابنمیثم بحرانی دانست، بلکه باید به نقش زیرساختها و بسترهای قبلی برای ظهور شخصیتها نیز توجه نمود.
بههرحال مرحله ابتدایی حوزه علمیه حله اگرچه بسترساز مدارس کلامی پسین بود، اما به عنوان مرحله اول مدرسه کلامی نمیتوان از آن یاد کرد، بلکه باید بنا به شواهد تاریخی، مدرسه کلامی حله پس از مرحله ابتدایی مورد توجه قرار داد.
مرحله اول مدرسه کلامی حله
شکلگیری هر مدرسهای مبتنی بر تحقق شاخصهایی است، مانند ارائه سنت فکری متمایز به لحاظ محتوا یا روش، انتقال سنتی علمی و تولید ادبیاتی جدید به صورت شفاهی یا کتبی در زمانی خاص و در موقعیت و مکانی ویژه (سبحانی، 1394: www.sokhanetarikh.com). از اینرو مرحله اول مدرسه کلامی حله، از ورود سدیدالدین محمود حمصی رازی (495-605 ه.ق.) به حله در سال 550 ه.ق. دانسته شده است و همه شاخصهای مذکور برای شکلگیری مدرسه کلامی در زمان او به تحقق پیوسته است. با تدریس او رویکرد کلامی متفاوتی بر فضای علمی این مدرسه حاکم شد. او رویکرد نوینی را پایه گذاشت و عدهای را با خود همراه کرد که متمایز از دیگر متکلمان میاندیشیدند. بنابراین از او به عنوان مؤسس مدرسه کلامی حله یاد کردهاند (سبحانی،1394: www.sokhanetarikh.com)؛ زیرا شواهدی وجود ندارد که طبق آن بتوان قبل از او حله را به عنوان مدرسهای کلامی معرفی کرد.
سدیدالدین محمود حمصی رازی (495- 605 ه.ق.) یکی از شخصیتهای برجسته پرورشیافته در مدرسه ری بود، که هم در فقه و اصول چهره شاخصی بود و هم در کلام (عسقلانی، 1971: 5/317؛ ابنادریس، 1414: 200). دورانی که حمصی در ری به تعلیم و تعلم میگذراند، مدرسه ری از لحاظ علمی و تنوع رویکردهای کلامی شرایط ویژهای داشت. قبل از حمصی رازی، عبدالجبار معتزلی که یکی از منتقدان سرسخت امامیه در قرن چهارم هجری بود، به دعوت صاحببنعباد، وزیر اعظم رکنالدوله بویهی، در سال 367 ه.ق. به ری آمد و با تلاش علمی فراوان، عقلگرایی معتزلی را که در ری نیز پیشینه داشت، در این مدرسه گسترش داد. رویکرد کلامی او در میان پیروان دیگر مذاهب از جمله شیعیان نیز مورد توجه قرار گرفت و تأثیر درخور توجهی بر متکلمان این مدرسه گذاشت (مدرسی، 1369: 5/415). پس از او نیز شاگردانش بهویژه حنفیان و زیدیان، خط فکری او را دنبال کردند (مادلونگ، 1377: 145-146). این روند تا قرن پنجم و ششم ادامه پیدا کرد. متکلمان امامیه این مدرسه با توجه به پیشینهای که از ابنقبه رازی و دیگر مرتبطان با بغداد داشتند، بیشتر تحت تأثیر سید مرتضی علمالهدی بودند که خط فکریاش به متکلمان قبل از شیخ مفید در بغداد (بغداد اول) تعلق دارد (قزوینی رازی، 1358: 45). از معتزلیان دیگری که بر متکلمان امامی ری تأثیر داشت، ابوالحسین بصری بود که از روش عقلگرایی پیشینیان خود پا فراتر گذاشته بود و عقلگراییاش متفاوت از دیگران بود.
بههرحال بنا به شواهدی که از در ادامه ذکر خواهد شد، رویکرد کلامی سید مرتضی بیش از سایر رویکردها در بین شیعیان ری رواج داشت. اگرچه سید مرتضی به متکلمان بعد از شیخ مفید در بغداد (بغداد دوم) تعلق داشت و شاگرد شیخ مفید بود، اما بیشتر شبیه معتزلیان بغداد اول بود تا معتزلیان بغداد دوم مانند شیخ مفید. زیرا عقلگرایی در بغداد اول متفاوت با عقلگرایی در بغداد دوم بود. از اینرو به سید مرتضی و پیروان او معتزله متأخر میگفتند، چون متفاوت از رویکرد حاکم در بغداد دوم میاندیشیدند (رحمتی، 1387: 13). بنابراین حمصی رازی که پرورشیافته مدرسه ری و از این فضا متأثر بود، در زمره معتزلیان متأخر قرار داشت (قزوینی رازی، 1358: 45؛ تستری، 1422: 1/3/ش 7426). او هنگامی که به حله آمد به عنوان میراثدار خط فکری ری مورد استقبال قرار گرفت و برای تدریس کلام دعوت شد. در همین زمانی که حمصی به حله آمد، علما و فقهای حله بهوسیله ابنادریس حلی (543-598 ه.ق.) با رویکرد فقهی و اصولی سید مرتضی آشنا شده بودند و رویکرد فقهی او را که عملنکردن به اخبار آحاد و استدلال عقلی بود، دنبال میکردند (ابنادریس،1414: 1/44). از اینرو بستری برای به جریان درآمدن خط فکری کلامی حمصی فراهم بود. ابنادریس که در آن روزگار از چهرههای شاخص حله بود، از این لحاظ به حمصی ارادت ویژه داشت و او را مروج رویکرد سید مرتضی میدانست (همان،200 ). حمصی وقتی به حله آمد و درخواست علمای حله را پذیرفت، درس کلامش را بر مبنای کتاب جمل العلم و العمل سید مرتضی شروع کرد و در ضمن مباحث، به نظرات ابوالحسین بصری و دیگر معتزلیان هم مکرراً میپرداخت (حمصی،1412: 62-63، 324-325، 336، 344، 348، 401 و...). در نتیجه تدریس او با روش خاص اعتزالی مدرسه کلامی ری برگزار میشد که از رویکرد کلامی شیخ مفید و دیگر شاگردان او متمایز بود (کاشفی، 1387: 156-157)؛ چراکه در حله رویکرد کلامی سید مرتضی بازخوانی، بازنمایی و احیا شده و در کنار آن به نظرات معتزلیان دیگر از جمله ابوالحسین بصری که رویکرد کلامی او از نظر حمصی دور نبود نیز عنایت میشد. بنابراین حمصی کلام حله را بیش از پیش به عقلگرایی نزدیک کرد (سبحانی، 1388: 190-191) و توانست بر فضای مرحله اول مدرسه حله، عقلگرایی ری را که وارث بغداد اول بود حاکم کند (جبرئیلی، 1389: 185-188). شایان توجه است که اگر در مرحله اول مدرسه حله سخن از استمرار خط فکری بغداد رفته است، منظور از آن، خط فکری شیخ مفید نیست؛ زیرا شیخ مفید تمام تلاشش این بود که نشان دهد درباره عقل با نوبختیان تفاوت دیدگاه دارد. او عقل را در همه مراحل محتاج وحی میدانست. پس منظور از استمرار خط فکری بغداد در مرحله اول مدرسه حله، خط فکری نوبختیان و ابنقبه رازی است که عقل را بینیاز از شرع میدانستند و سید مرتضی نیز با آنها همداستان بود (رضایی، 1393: 14).
با توجه به این مقدمات، باید گفت حمصی برای احیای بغداد اول تلاش کرد و با سوقدادن متکلمان حله به سمت عقلگرایی، به سبک و سیاق معتزله بغداد اول، بر این کار فائق آمد. حاصل درسهای او در حله کتابی شد با نام المنقذ من التقلید و المرشد الی التوحید (یا التعلیق العراقی) که سیاق آن حاکی از همین رویکرد است. بههرحال تدریس او در حله با توجه به زیرساختهایی که از قبل داشت، چنان تأثیرگذار شد که شاگردان و پیروان او مانند ابنادریس حلی (م 598 ه.ق.)، ابنوشاح حلی (قرن 7)، مفیدالدین محمدبنجهیم اسدی (م 664 ه.ق.)، محقق حلی (م 676 ه.ق.)، یوسفبنمطهر حلی پدر علامه و... با همین رویکرد ادامه طریق دادند. مثلاً محقق حلی که یکی از متأثران مکتب کلامی حمصی بود، در مقدمه کتابی که از او بجای مانده، المسلک فی اصول الدین، میگوید: «رویکرد معتزلیان متأخر بهترین منهج برای تحقیق مباحث اعتقادی است» (محقق حلی، 1373: 33).
همزمان با رویکرد کلامی حمصی در مرحله اول مدرسه حله، جریان دیگری در این مدرسه دنبال میشد که بیشتر مانند رویکرد کلامی نصگرایان قم و ری بود و البته با رویکرد معتزلیان ستیز داشت. این خط فکری از شخصیتهایی مانند قطبالدین راوندی (م 573 ه.ق.) و ابنشهرآشوب مازندرانی (م 588 ه.ق.) به ابنبطریق حلی (م 600 ه.ق.)، ورام بنابیفراس (م 605 ه.ق.)، سید فخار بنمعد موسوی (م 630 ه.ق.) و افراد دیگر در خانواده آل طاووس حلی که یکی از خاندانهای علمی شاخص و اصیل حله بودند، انتقال یافت و آنها این رویکرد حدیثی را دنبال کردند (حسینپوری،1390: 215). در این خانواده از دو برادر بیشتر سخن رفته است، یکی رضیالدین علیبنموسی بنجعفر بنطاووس حلی (م 644 ه.ق.) که به سیدبنطاووس معروف است. او را از اعاظم فقها و محدثان و صاحب آثار متعدد در علوم مختلف دانستهاند. برخی کتابهای او که به نحوی با مباحث اعتقادی مرتبط است عبارتاند از: الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، طرف من الانباء و المناقب فی التصریح بالوصیة و الخلافة لعلیبنابیطالب(ع) و کشف المحجة لثمرة المهجة (خفاجی، 1386: 158). شخصیت دیگر جمالالدین ابوالفضائل احمد بنموسی بنجعفر بنطاووس حلی (م 673 ه.ق.) است که از او هم گاه به سیدبنطاووس یاد شده است؛ البته گاهی هم به اشتباه نام آنها جابهجا شده است. از احمدبنطاووس نیز آثار متنوعی در علوم مختلف گزارش شده است؛ از جمله کتاب الثاقب المسخر علی نقض المشجر فی اصول الدین و کتاب المقاله العلویه فی نقض الرساله العثمانیه در علم کلام (همان، 37).
شایان توجه است که حدیثگرایی این جریان، نوعی حدیثگرایی متفاوت از حدیثگرایی اخباریان بود که بعدها ظهور پیدا کردند. اینها احادیث را با دقت فراوان و مبانی خاص ارزیابی میکردند (حسینپوری،1390: 216-218) و در واقع در عرصه دفاع از باورهای دینی مانند دیگر متکلمان عمل مینمودند. اینها نهتنها خود در مباحث کلامی تبحر داشتند، بلکه به یادگیری اصطلاحات کلامی برای مناظره با مخالفان نیز سفارش میکردند (جبرئیلی، 1389: 144-145). بهترین شاهد بر دغدغه کلامیشان کتابهایی است که در واکنش به عقلگرایان در مباحث کلامی به یادگار گذاشتهاند. از این خط فکری نیز در کنار دیگر رویکردهای کلامی بهطور مستقل میتوان یاد کرد که هم در مدارس گذشته پیشینه داشت و هم در مدارس پسین ادامه پیدا کرد. ناگفته نماند که آثار، مناظرهها و موضعگیریهای این رویکرد گواه بر آن است که اینها با کلام مشکلی نداشتند بلکه با معتزله و فلاسفه مشکل داشتند و بر این عقیده بودند که کلام معتزلی و فلسفه راه رسیدن به حقیقت را دشوار میکنند. از اینرو کتابهایی در رد قول و روش عقلگرایان تدوین کردند، مانند شفاء العقول من داء الفضول (مجلسی، 1403: 104/43). ایشان بهطور جدی در صحنه رویارویی با دیگر رویکردهای کلامی عقلی حضور داشتند. به عبارت دیگر، جدال این خط فکری با عقلگرایان، چون معتزلیان و فلاسفه بود، اما از عقل فطری که مورد تأیید روایات بود دفاع میکردند (ابنطاووس، 1383: 38، 48-53، 68). در این صورت نباید به دلیل مخالفت آنها با عقل معتزلی و فلسفی، نتیجه گرفت که حدیثگرایان مدرسه حله بهطور کلی مخالف کلام و متکلمان بودهاند و در تاریخ کلام نقشی نداشتهاند (نک.: سبحانی، 1394: www.sokhanetarikh.com)، بلکه در سراسر تاریخ کلام اگر محدثان در مقابل افراطگرایی بعضی رویکردهای کلامی مقاومت و پایداری نمیکردند، معلوم نبود سرنوشت کلام امامیه چه میشد. پژوهشگران تاریخ کلام نباید نقش مهم این رویکرد را در تعادلبخشی به مباحث کلامی در همه ادوار تاریخ کلام از یاد ببرند.
حاصل اینکه در مرحله اول مدرسه کلامی حله دو رویکرد کلامی فعال و البته تأثیرگذار وجود داشت؛ یکی رویکرد عقلگرا مانند حمصی و پیروانش، دیگری رویکرد نقلگرا مانند شخصیتهایی که از آنها یاد شد. رویکرد آنها پابهپای دیگر رویکردهای مدرسه حله تا پایان حیات آن مدرسه ادامه پیدا کرد.
مرحله دوم مدرسه کلامی حله
مرحله دوم با ورود خواجه نصیرالدین طوسی (598-672 ه.ق.) و ابنمیثم بحرانی (636-679 یا 699 ه.ق.) در حدود نیمه قرن هفتم به بعد شروع شد و موجب تحولی بسیار مهم در تاریخ کلام امامیه، بلکه در تاریخ کلام اسلامی شد؛ تحولی که خاستگاه آن مدرسه حله بود. این تحول بیش از همه تحولات دیگر تأثیرگذار و چشمگیر تلقی شده است و از آن به رقابت کلام و فلسفه یاد کردهاند (افضلی، 1389: 5-26). البته در ادامه خواهیم گفت که این نامگذاری چندان دقیق و کارشناسیشده نیست.
خواجه نصیرالدین طوسی (598-672 ه.ق.) شخصیتی بود که علاوه بر خبرهبودن در علوم و فنون متعدد، در بین چهرههای شاخص مکتب فلسفی مشاء، آرا و اندیشههای فلسفیاش از جایگاه ویژه برخوردار بود. وی در کلام نیز صاحبنظر و توانمند بود. کتابهای کلامی او از جمله تجرید الاعتقاد بهترین گواه بر این مدعا است. بر این کتاب علمای شیعه و سنی شرحهایی نگاشتهاند و به عنوان یکی از کتابهای درسی حوزههای علمیه، توجه ویژهای به آن میشد (مطهری، 1374: 5/233-234). البته در ادامه خواهیم گفت که آنچه در حوزههای شیعی بیشتر مورد توجه قرار گرفت، کتابهای علامه حلی بود.
خواجه با ورودش به بغداد و حله برای ایجاد فضای جدید در کلام، دو کار جدی و درخور توجه انجام داد که منجر به تحولی اساسی در فرایند کلام اعم از کلام شیعه و سنی شد؛ یکی تدریس کتابهای فلسفی بهویژه مشائی مانند شفا و اشارات بوعلی و دیگری تدوین کتابهای کلامی به روش نوین. او اصول و مبانی فلسفی را بهطور کتبی و شفاهی در کلام دخالت داد. باید یادآوری کنیم که این دخالتدادن به معنای فلسفیشدن کلام نبود، بلکه فقط متدولوژی و ساختار کلام را متحول و متغیر کرد (کاشفی، 1387: 157-160، 301). آثار کلامی خواجه عبارتاند از: تجرید الاعتقاد، فصول النصیریه، تلخیص المحصل، قواعد العقائد، آغاز و انجام، رسالة الامامة، رسالة اقل ما یجب الاعتقاد به، رسالة العصمة، رسالة برهان فی اثبات الواجب، رسالة افعال اللّه بین الجبر و التفویض و... . در همه این آثار رویکرد فلسفی سریان دارد.
حاصل اینکه در مرحله دوم مدرسه حله اولین رویکرد پدیدآمده رویکرد کلامی فلسفی خواجه بود و همزمان با او رویکرد کلامی حدیثی گذشته نیز با همان اندیشههای پیشین بدون اینکه با رویکرد فلسفی خواجه سازش داشته باشد، همچنان به راه خود ادامه میداد (همان:160-161).
مرحله سوم مدرسه کلامی حله
پس از تأثیر خواجه نصیر و ایجاد تحول در کلام، مباحث کلامی با مبانی فلسفی بیش از پیش مطرح شد، اما پرسش این است که آیا پس از خواجه همین روند با همین سبک و سیاق ادامه پیدا کرد یا نه. به عبارت دیگر سرنوشت رویکردهای کلامی مرحله اول و دوم که عبارت بود از رویکرد عقلگرای حمصی و رویکرد نصگرای محدثان و رویکرد کلامی فلسفی خواجه، در مرحله بعدی چگونه شد؟ در پاسخ باید گفت گذشته از رویکرد نصگرایان که به ادامهیافتن آن اشاره کردیم، باید از تحول دیگری در کلام بهوسیله علامه حلی سخن بگوییم که مرحله دیگری را رقم زد. با توجه به آثار علامه حلی چنین برمیآید که بعضی از آنها شرح آثار خواجه است و به نحوی رویکرد خواجه را ترویج و ترغیب میکند، اما این به معنای پیروی از خواجه نیست؛ زیرا علامه آثار دیگران را نیز با رویکردهای دیگر شرح کرده است؛ مانند شرح کتاب الیاقوت ابواسحاق نوبختی به نام انوار الملکوت فی شرح الیاقوت. همچنین کتابهایی نوشته است که به سبک و سیاق متکلمان قبل از خواجه میباشد؛ مانند کتاب باب حادیعشر که در آن به استدلالهای کلامی عقلی و نقلی بسنده شده است. پس باید علامه را متمایز از خط فکری خواجه دانست و او را مبتکر رویکرد جدیدی دانست که تلفیقی از روش کلامی فلسفی خواجه و روش کلامی عقلی قبل از خواجه و تا حدودی متأثر از رویکرد نقلگرایان است. باید پس از خواجه از رویکرد تلفیقی عقلی، نقلی و فلسفی یاد کرد که هر سه مؤلفه در آن نقشآفرینی کرده است. چنین رویکردی از کسی که شاگردی اساتید سه رویکرد یادشده را کرده باشد، بعید نیست. علامه هم شاگردی محقق حلی را کرد که متأثر از رویکرد کلامی حمصی بود (حسینپوری، 1390: 200)، هم شاگرد مکتب محدثان حله مانند سید احمد و سید علیبنطاووس بود (همان، 200-201) و هم شاگرد خواجه و ابنمیثم بحرانی (همان). لذا برای تقسیمبندی تاریخ کلام مبتنی بر تحولات کلامی، باید مرحله سومی برای مدرسه حله در نظر گرفت که از علامه حلی به بعد شکل میگیرد و با رویکرد جدیدی به عنوان چهارمین رویکرد کلامی مدرسه حله ادامه مییابد؛ رویکردی که اگرچه نقش تحولآفرین آن در تاریخ کلام امامیه چندان مورد توجه قرار نگرفته اما کمتر از دیگر رویکردها نبوده است. بنابراین علامه را نباید پیرو رویکرد کلامی استادش، خواجه نصیر، دانست؛ چنانکه پیرو دیگر رویکردهای پیشین هم نبود. علامه مبتکر رویکرد نوینی بود که پس از او توسط شاگردانش استمرار پیدا کرد و بیشتر مورد توجه علما و حوزههای پسین امامیه قرار گرفت. البته نباید نقش محدثان، متکلمان و فیلسوفان پیشین را که بسترساز پیدایش این رویکرد نوین شدند، نادیده گرفت؛ زیرا مسلم است که هر رویکردی بدون زمینه و بسترهای پیشین تحقق پیدا نمیکند، از اینرو کلام در فرایند تاریخ با تحولات پیوسته، مرتبط و بدون گسست روبهرو بوده است که تبیین آن مجال دیگری میطلبد.
به نظر نگارنده، تاکنون کلامپژوهان بیش از اندازه به تحولآفرینی فلسفی حله و نقش خواجه توجه کردهاند؛ بهطوریکه از نقش مستقل علامه بازماندهاند یا تلاش سترگ او را فقط در راستای رویکرد خواجه دانستهاند. با دیگر شخصیتهای کلامی پیرو خط علامه که در ادامه از آنها سخن میگوییم نیز همین برخورد را کردهاند و حتی علما و حوزههای علمیه شیعه را پیروی رویکرد خواجه دانستهاند. درحالیکه توجه حوزههای علمیه بیشتر به کتابهای کلامی علامه و شاگردان او و شارحان کتابهایش معطوف بوده است. استقبال از کتاب تجرید الاعتقاد خواجه هم به سبب شرح علامه بوده است. ضمن اینکه تجرید کتابی درسی است که بر توان برهانیکردن مباحث کلامی میافزاید و از اینرو مورد توجه قرار گرفته است نه از آن جهت که نماینده اعتقادات شیعه است. گواه بر این مدعا آن است که کتاب اعتقادی باب حادیعشر که اعتقادنامه امامیه بود، باید همزمان یا قبل از تجرید الاعتقاد خوانده میشد.
باید توجه داشت که تحلیل ارائهشده به معنای بیمهری به رویکردهای کلامی عقلی، فلسفی یا حدیثی نیست. بلکه بنا به شواهد موجود در آثار پس از خواجه، علامه حلی و شاگردان او با خواجه موافقت کامل نداشته (سبحانی و رضایی، 1391: 115)، در بسیاری از مباحث کلامی مانند حدوث عالم، صفات الهی، اراده و... با خواجه اختلاف نظر داشتند (عباسی حسینآبادی، 1395: 9). بنابراین نمیتوان آنها را با دیگر جریانات کلامی قبل از خود همداستان دانست، زیرا خود دارای رویکرد خاصی بودند که تلفیقی از رویکرد متکلمان معتزلی، عقلگرایان فلسفی و محدثان بود.
پیروان مکتب علامه عبارت بودند از: فخرالمحققین (682-771 ه.ق.)، فرزند علامه، که از او دو کتاب کلامی با نام الکافیه الوافیه فی الکلام و شرح نهج المسترشدین فی اصول الدین به جای مانده است (خوانساری،1390: 589)؛ ابنعتائقی حلی (قرن 8) که از او کتاب الایضاح و التبیین فی شرح منهاج الیقین گزارش شده است (تهرانی، 1392: 14/127)؛ شهید اول که از او نیز دو کتاب کلامی با نام رساله الاستانبولیة و الأربعینیات به جای مانده است؛ جمالالدین ابوعبداللّه مقداد بنعبداللّه بنمحمد بنمحمد السیوری الاسدی الحلی (م 826 ه.ق.) معروف به فاضل مقداد. او شاگرد شهید اول و آخرین شخصیت کلامی پیرو خط فکری علامه و افکارش عصاره مکتب علامه بود. کتابهای کلامی او بیشتر شرح آثار علامه است. یکی از آثار کلامی او اللوامع اللاهیة فی المباحث الکلامیة است که عصاره تفکر کلامی علامه در مدرسه حله است و از جمله کتابهای کلامی مهم این مدرسه به شمار میرود که با نظامی خاص تدوین شده است. دومین کتاب او ارشادالطالبین إلی نهج المسترشدین است که شرح آرا و اندیشههای کلامی علامه حلی است. سومین کتابش شرح باب حادیعشر علامه حلی به نام النافع لیوم الحشر فی شرح باب الحادی عشر است. این شرح به عنوان متن درسی بیش از همه مورد توجه حوزههای علمیه قرار گرفت. چهارمین کتاب وی با نام الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد نیز شرح یکی دیگر از کتابهای علامه حلی است. پنجمین کتاب وی الانوار الجلالیه فی شرح فصول النصیریة است که شرح کتاب الفصول النصیریه خواجه نصیرالدین طوسی میباشد. از بین کتابهایی که پس از علامه نگاشته شده است، غیر از آنها که در شرح کتابهای خواجه بود، در بقیه اندیشههای علامه تکرار شده است و تنها تفاوت آنها با آثار علامه این است که مباحث آن سازماندهی و نظاممند شده است.
پنجمین رویکرد کلامی که در این مرحله از مدرسه حله از میان نصگرایان این مدرسه سر برآورد، رویکرد عرفان نقلی بود. این رویکرد در مقابل رویکرد عرفان عقلی که منشأ پیدایش آن فلسفه بود، قرار داشت. عرفان نقلی به نقل متکی بود و با هرگونه عقلگرایی چه در کلام و چه در عرفان مخالفت داشت. این رویکرد همانند عرفان غزالی طوسی که در میان اهل سنت مورد پسند قرار گرفت، به مذاق علمای نصگرای امامیه خوش آمد و از آن پس مورد توجهشان قرار گرفت. پیروان این رویکرد شخصیتهای نصگرایی مانند ورام بنابیفراس (م 605 ه.ق.)، سیدبن طاووس (م 664ه.ق.)، محمدبنفهد حلی (757-841 ه.ق.)، حافظ رجب برسی (قرن 8) و... بودند. رویکرد کلامی این عرفا مانند رویکرد نصگرایان بود و با نصگرایان این مرحله مانند حسنبنسلیمان بنخالد حلی (م 757 ه.ق.)، شاگرد شهید اول و زینالدین بنعلی بناحمد عاملی جبعی معروف به شهید ثانی (م 966 ه.ق.) همراه بودند.
رویکرد ششم رویکرد عرفان عقلی بود که از میان پیروان مکتب فلسفی این مدرسه برخاست. شاید بتوان ریشه این جریان را در اندیشه خواجه نصیرالدین طوسی دانست. با تدریس نمط نهم و دهم کتاب اشارات که به بحثهای عرفانی پرداخته است و نیز با تدریس فلسفه اشراق که جنبه عرفانی آن بیش از فلسفه مشاء بود، جرقههای این جریان فکری در حله زده شد و بعداً ادامه پیدا کرد (جبرئیلی، 1389: 330-331). گواه بر این مدعا کسانی بودند که در درس خواجه شرکت میکردند، مانند سید حیدر آملی که خود اندوختههایی از عرفان داشت و برای طی مراحل سیر و سلوک و دریافتهای عرفانی سفرهای فراوانی به کشورها و بلاد متعدد میکرد تا از محضر اساتید بهره ببرد. او برای بهرهبردن از آنها به حله آمد و شاگردی آنها را اختیار کرد؛ اساتیدی مانند فخرالمحققین که همراه پدرش (علامه حلی) از درس فلسفه خواجه بهره میبرد و نصیرالدین علیبنمحمد کاشانی حلی (م 755 ه.ق.) که او نیز از شاگردان خواجه بود و قطبالدین شیرازی (633-710 ه.ق.) که علاوه بر فلسفه مشاء، حکمة الاشراق را نیز نزد خواجه آموخته بود (جبرئیلی، 1389: 324).
بنابراین شواهد نشان میدهد که مدرسه حله ظرفیت جریانهای مختلف فکری از جمله عرفان را بهخوبی داشته است. سید حیدر آملی نیز وقتی در زمره علمای حله قرار گرفت، با توجه به فضای حله و تأثیر فراوانی که قبلاً از عرفان ابنعربی گرفته بود، کتابی با عنوان النصوص فی شرح الفصوص نوشت. او در این کتاب کوشید به عرفان نظری ابنعربی رنگ شیعی بزند و مباحث کلامی را دستکم در بحث امامت با رویکرد عرفانی مطرح کند. بیتردید تأثیر اندیشههای عرفانی سید حیدر آملی را در پیدایش مکتب فلسفی- عرفانی متعالیه که پس از این دوره، در اصفهان ظهور پیدا کرد، نمیتوان نادیده گرفت. چنانکه تأثیر ابنابی جمهور احسایی (م اوائل قرن 10) و همچنین میرداماد را نیز نمیتوان از نظر دور داشت. نکته مهم آن است که قبل از اینکه در مدرسه اصفهان با اندیشههای عرفانی ابنعربی به مباحث کلامی نظر شود، در مدرسه حله سید حیدر آملی و اساتید و شاگردان او چنین کاری کرده بودند و چهبسا بتوان گفت خواجه نصیر نهتنها در پیدایش رویکرد فلسفی- کلامی نقش داشت بلکه در زمینهسازی برای رویکرد عرفانی- کلامی نیز بیتأثیر نبوده است.
نتیجه
از آنچه گفته شد نتیجه گرفته میشود:
نخست: نگاه به مدرسه حله باید فراگیر و همهجانبه باشد. حاصل این همهجانبهنگری توجه به رویکردهای ششگانه مدرسه حله است که هر کدام در تاریخ امامیه تحولآفرینی کردهاند و نقش آنها نباید نادیده گرفته شود.
دوم: گاه مشاهده شده یکجانبهنگری در تاریخ کلام موجب ضایعشدن حق بعضی متکلمان شده است؛ این مسئله در مدرسه حله نمود داشت. در این مقاله سعی کردیم این نقیصه را نشان داده، نقش دیگر رویکردها را نیز در کنار رویکرد کلامی عقلی و فلسفی بازنماییم.
سوم: آنچه در این مقاله بیش از همه مورد توجه قرار گرفت، نشاندادن رویکرد علامه حلی و شاگردان او بود. این رویکرد به سبب عنایت ویژه به رویکرد خواجه مغفول واقع شده بود. اگرچه به سبب محدودیت مقاله، حق مطلب ادا نشد، سعی کردیم مسئله را به روشنی مطرح کنیم تا افقهای جدیدی فراروی محققان تاریخ کلام امامیه قرار گیرد.
چهارم: شاید بتوان بخشی از زمینه پیدایش مکتب متعالیه صدرایی را به مدرسه حله نسبت داد که در این مقاله مجال بررسی مفصل آن وجود نداشت.
مراجع
منابع
ابنادریس حلی (1414). السرائر، قم: مؤسسه نشر اسلامی.
ابنطاووس، سید رضیالدین (1383). کشف المحجه لثمره المهجه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
افضلی، سید محمدمهدی (1389). «طبقه بندی آموزههای اعتقادی در دورههای مختلف کلام اسلامی»، دوفصلنامه پژوهش، شماره اول، تابستان، ص 5-26.
تستری، محمدتقی (1422). قاموس الرجال، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
تهرانی، آقا بزرگ (1392). طبقات اعلام الشیعه، بیروت: علی نقی منزوی.
جبرئیلی، محمدصفر (1389). سیر تطور کلام شیعه، قم: پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی.
حسینپوری، امین (1390). اندیشهشناسی محدثان حله، قم: دار الحدیث.
حمصی رازی، سدیدالدین (1412). المنقذ من التقلید، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
خفاجی، ثامر کاظم (1386). من مشاهیر اعلام الحله الفیحاء الی القرن العاشر الهجری، قم: کتابخانه آیة اللّه نجفی مرعشی.
خوانساری، محمدباقر (1390). روضات الجنات، قم: اسماعیلیان.
خویی، سید ابوالقاسم (1403). معجم رجال الحدیث، بیروت: بی جا.
رحمتی، محمدکاظم (1387). فرقههای اسلامی در ایران، تهران: بصیرت.
رضایی، محمدجعفر (1393). «جایگاه عقل در کلام امامیه در مدرسه بغداد»، تحقیقات کلامی، شماره 4، ص 7-22.
سبحانی، محمدتقی (1388). «شهیدین در کشاکش دو جریان کلامی مدرسه حله»، نقد و نظر، شماره 56، ص 173- 213.
سبحانی، محمدتقی (1394) سلسله نشستهای تاریخ کلام امامیه، سایت سخن تاریخ، www.sokhanetarikh.com.
سبحانی، محمدتقی، رضایی، محمدجعفر (1391). «مدرسه کلامی اصفهان»، مجله تاریخ فلسفه، شماره 11، ص 111-138.
طباطبایی، سید عبدالعزیز (1417). معجم اعلام الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.
عباسی حسینآبادی، حسن (1395). «رویآورد وجودشناسانه اوصاف الهی در اندیشه علامه حلی»، پژوهشنامه کلام، سال سوم، شماره 5، ص 5- 22.
عسقلانی، احمدبنعلی بنحجر (1971). لسان المیزان، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
قزوینی رازی، عبدالجلیل (1358). بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضایح الروافض، تهران: انجمن آثار ملی.
کاشفی، محمدرضا (1387). کلام شیعه، ماهیت، مختصات و منابع، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
مادلونگ، ویلفرد (1377). فرقههای اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، تهران: اساطیر.
مجلسی، محمد باقر (1403). بحار الانوار، بیروت: دارالوفاء، ج 104.
محقق حلی، نجمالدین ابوالقاسم جعفر بنالحسن بنسعید (1373). المسلک فی اصول الدین، تحقیق: رضا استادی، مشهد: مجمع بحوث الاسلامیه.
مدرسی، محمدعلی (1369). ریحانه الادب، تهران: خیام.
مطهری، مرتضی (1374). مجموعه آثار، تهران: صدرا، ج 3، 5 و 6.
مفید، محمدبنمحمد بننعمان (1414). اوائل المقالات (سلسله مؤلفات مفید)، بیروت: دارالمفید، ج 7.
موسوی، سید جلالالدین (1394). «مدرسه کلامی ری»، نقد ونظر، سال بیست، شماره، 77،
ص 39-53.