درآمدی بر تاریخ کلام امامیه در حلب

تاریخ کلام شیعه بازدید: 726
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 22 - 43 دقیقه)

چکیده
حلب، از شهرهای شمالی شامات، در زمان حضور ائمه(ع)، هیچ‌ گاه مرکزی شیعی دانسته نمی‌شد؛ اما به‌ تدریج، با حضور اسماعیلیه و خاندان‌های شیعی و سادات، شیعیان در این مناطق پراکنده شدند. به قدرت رسیدن خاندان آل‌حمدان برای عالمان شیعی زمینۀ مناسبی پدیدآورد تا آموزه‌های شیعی را در این مناطق گسترش دهند. مهاجرت کلینی، نعمانی و سلامة بن محمد به همین دلیل بود. از کوشش‌های این گروه، تبیین موضوع غیبت و رفع حیرت از جامعۀ شیعی، در اوایل عصر غیبت کبری بود. کلام امامیان حلب، در این دوره، تحت تأثیر مکتب قم بود. پس از ایشان نیز، با ظهور بزرگانی مانند ابوالصلاح و ابن‌زهره حلبی، کلام امامیه، در این منطقه، به ویژه در تنازع با اسماعیلیه و دیگر فرق مسلمان شکوفا شد. به اجمال می‌‌توان کلام امامیۀ حلب در نیمۀ قرن پنجم به بعد را متأثر از مکتب کلامی‌ بغداد دانست.
کلیدواژه‌ها
حلب؛ تاریخ کلام امامیه؛ مکاتب کلامی‌امامیه؛ ابوالصلاح حلبی؛ ابن‌زهره حلبی

1. مقدمه
هرچند دانشمندان امامی، از دیرباز، فعالیت در عرصۀ دانش کلام را از وظایف اصلی خود می‌‌دانسته‌‌‌اند و در این حوزه، آثار فاخری پدید آورده‌‌ و می‌‌آورند، در زمینۀ تاریخ‌‌نگاری کلام امامی، با فقر شدید منابع مواجهیم. پژوهش‌‌های معدود انجام‌شدۀ برخی معاصران یا مستشرقان هم، بر محوریت دو مکتب کلامی ‌قم و بغداد شکل گرفته است و زوایای گوناگون تاریخ کلام امامیه، در دیگر بوم‌‌ها همچنان ناشناخته مانده است.

حلب[1] قرن‌‌ها، از نقاط حضور توده‌‌هایی از امامیان بوده و عالمان امامی‌ برجسته‌‌ای را زاده و پروریده است و از این حیث شایستۀ پژوهیدن است. عالمان امامی‌ حلب، از چه تاریخی، به صورت جدی، به مباحث کلامی‌وارد شدند؟ شخصیت‌‌های برجستۀ کلامی‌، در میان دانشمندان امامی ‌آن بوم، چه کسانی بودند؟ حوزه‌‌های کلامی ‌حلب با محوریت کدام شخصیت‌‌ها شکل گرفته و فعالیت می‌‌کرده است؟ ارتباط آنان با دو مکتب کلامی‌ مشهور و متقدم امامیه، قم و بغداد، چگونه بوده است؟ آثار پدیدآمده در حوزۀ کلام امامیه، در حلب، حول چه محورهای کلامی‌ بوده است؟ چگونه می‌‌توان این آثار را گونه‌‌شناسی و طبقه‌‌بندی کرد؟ اینها پرسش‌هایی است که در این نوشتار، در پی پاسخ دادن به آنها هستیم.

پیش از هر چیز، آشنایی اجمالی با پیشینۀ اسلام و تشیع در حلب و شامات[2] ضروری است. پس از آن، به مطالعۀ احوال متکلمان حلبی، در عصر حضور و دوره‌‌های پس از آن خواهیم پرداخت.

2. پیشینۀ اسلام در حلب
حلب، از قدیم‌‌ترین شهرهاى شامات، پیشینه و جایگاه مهم سیاسى و نیز آثار فرهنگى‌ـ‌ تمدنى، در دورۀ اسلامى داشته است. در سال شانزدهم هجرى، مسلمانان، به فرماندهى ابوعبیده جرّاح، به حلب رفته، آن را محاصره کردند و خالد بن ولید نیز، پس از فتح قنّسرین، به آنجا رفت (بلاذرى،1960: 199-200؛ یعقوبی، 1415: 2/141-142). به نوشتۀ ابوالفدا (1410: 33)، ابوعبیده جرّاح حلب را با صلح فتح کرد و اهالى حلب که به انطاکیه گریخته بودند، با آگاهى از متن پیمان صلح، به حلب بازگشتند. هنگامى که لشکریان اسلام به انطاکیه روانه شدند، رومیان قصد حلب کردند؛ ازاین‌رو، لشکریان اسلام به حلب بازگشتند و با غلبه بر رومیان، باز حلب را فتح کردند (بلاذرى، 1960: 200- 201).

اهمیت حلب و موقعیت جغرافیایى خوب آن سبب شد بیشتر جغرافی‌نگاران و تاریخ‌نویسان دربارۀ اوضاع این شهر مطالبى بیان کنند. در قرن هفتم، یاقوت حموى نوشته است در نزدیکى دروازۀ باب‌ الجنان، جایى به‌ نام مشهد علی‌ بن ابی‌طالب(ع) هست که یحیى را در آنجا به خواب دیده‌اند. در کنار دروازۀ عراق هم، مسجد غوث است که در آن، سنگ‌نوشته‌اى هست که می‌گویند به خط حضرت علی‌ بن ابی‌طالب(ع) است. در مغرب شهر، در دامنۀ کوه جوشن نیز، مرقد محسن، پسر امام حسین(ع) قرار دارد که هنگام حرکت اسیران کربلا، از عراق به دمشق، در کودکى، در اینجا درگذشته و به‌ خاک سپرده شده است. نزدیک آن هم، مردم حلب، با هزینۀ زیاد، زیارتگاهى زیبا و بسیار استوار بنا کرده‌اند. بیرون دروازۀ باب‌الیهود نیز، سنگى وجود دارد که به آن عطر و گلاب می‌پاشند و دخیل می‌بندند و مسلمانان و یهودیان و مسیحیان، در زیارت آن هم‌گام‌اند و در زیر آن، مرقد چند پیامبر است. حموى دژ حلب را نیز وصف و به هشت دروازه اشاره کرده است (یاقوت حموی، 1399: 2/308). در قرن هشتم، قزوینى (1984: 183-184) حلب را مفصل شرح داده و مذاهب اهالى‌اش را تشیع و تسنن نوشته است.

در قرن نهم، حافظ‌‌ابرو (1375: 1/355-356) حلب را مفصل وصف و ضمن توصیف آب و هواى خوب آن، اهالى‌اش را اهل‌سنت و نیز شیعه‌مذهب معرفى و به فراوانى مدارس و خانگاه‌هاى آن هم اشاره کرده است (با اقتباس از لاهوتی، 1388: 13/851-857).

3. تشیع در شامات
مشهور است که تشیع، در مناطق ساحلی شام، به دست یار فداکار امیرالمؤمنین(ع)، ابوذر غفاری گسترش یافته؛ اما در آثار کهن، این مطلب به صراحت، در هیچ جا نیامده است. در دورۀ خلیفۀ سوم، ابوذر غفاری، در مسجد پیامبر(ص) می‌نشست و بر عثمان طعن می‌گفت. او از حقانیت امیرالمؤمنین(ع) و شایستگی‌اش برای خلافت مسلمانان سخن می‌گفت. عثمان که از سخنان ابوذر آگاه شد، او را به شام، نزد معاویه فرستاد؛ اما ابوذر آنجا نیز، در مسجد می‌نشست و همان سخنان را تکرار می‌کرد. وی به مناطق اطراف و روستاها می‌رفت و مردم را به پیروی از علی(ع) فرامی‌خواند؛ ازاین‌رو، معاویه او را به مدینه بازگرداند و عثمان او را به رَبَذه تبعید کرد. ابوذر در آنجا بود تا در سال 32ق وفات کرد (یعقوبی، 1415: 2 /171-172؛ ذهبی، 1413: 2/50).

مالک اشتر نخعی، یکی دیگر از یاران خاص امیرالمؤمنین(ع)، هم مدتی در شام و بی‌تردید، در معرفی تشیع در این ناحیه مؤثر بود. وی در سال 33ق، به دستور عثمان، به حمص تبعید (طبری، 1408: 4/318-326) و پس از جنگ جمل، فرماندار منطقۀ جزیره[3] شد (منقری، 1403: 12).

نویسندۀ التأسیس لتاریخ الشیعة فی لبنان و سوریة، با جستجوی کتب تاریخی و یافتن سرنخ‌هایی از قبیلۀ بنی‌همدان،[4] در شهرهای حمص، بعلبک، طرابلس، لاذقیه و دمشق معتقد است تشیع موجود در برخی از این مناطق، بازماندۀ مهاجرت افراد قبیلۀ بنی‌همدان به این نواحی است (مهاجر، 1413: 70 -71)؛ بنابراین می‌توان نخستین نشانه‌های تشیع در سرزمین شام را بین دهه‌های سوم تا پنجم هجری جستجو کرد.

4. تشیع در حلب
تاریخ دقیقی از نخستین شیعیان حلب در دست نیست؛ اما چنان که گذشت، احتمالاً مهاجران اولیه‌ای که مؤلف التأسیس از ورودشان به منطقۀ شامات و حمص و بعلبک و طرابلس و... خبر داده، از این دیار نیز گذر کردند یا با مردم آنجا ارتباط داشتند. از این حدس و گمان که بگذریم، به طور مشخص‌تر، در اواخر قرن اول می‌توان از نقش خاندان «ابی‌شعبه» کوفی یاد کرد. خود ابی‌شعبه از اصحاب امیرمؤمنان(ع) بود و فرزندان و نوادگانش، در حلب تجارت می‌کردند و از راویان موثق و از اصحاب چند امام بودند. بی‌شک رفت و آمد آنان به حلب و داد و ستدشان، با توجه به راوی بودن آنها، در معرفی مکتب اهل‌بیت(ع) به مردم آن نواحی و احتمالاً جذب افرادی به این مکتب مؤثر بوده است.

غیر از اینها، آنچه در تاریخ، به طور روشن بیان شده، این است که حلبیان، تا پیش از به حلب رفتن ابوابراهیم محمد بن احمد حرّانی حجازی، از نوادگان امام صادق(ع)، حنفی‌مذهب بودند و پس از ورود ایشان به حلب، گرایش به تشیع رواج یافت (امین، 1403:3/9).

گسترش تشیع در این منطقه، به ظهور دولت حمدانیان، بین سال‌های 324ق تا 394ق بازمی‌گردد. نخست حسن بن عبداللّه حمدانی، ملقب به ناصرالدوله، در موصل عراق حکومت تشکیل داد و سپس، در سال 333ق، برادرش علی بن عبداللّه حمدانی، ملقب به سیف‌الدوله، در حلب و نواحی آن، حکومت خود را برپاکرد. آنها بر تمام نقاط شمالی سوریه حکومت می‌کردند.

ظاهراً این وضع تا قرن پنجم ادامه داشت؛ زیرا ابن‌عدیم دربارۀ شهر حلب، از نامۀ مختار بن حسن بن بطلان به هلال بن محسن صابی ـ که در سال 440ق نوشته شده ـ نقل می‌کند: «وقتی به حلب رسیدیم و شهر چنین و چنان بود ... و فقهای آن بر مذهب شیعه فتوا می‌دادند» (ابن‌عدیم، بی‌تا: ج1/61). پس از حملۀ سلجوقیان به بغداد و اقتدار یافتن آنان، نورالدین محمود زنگی، در سال 541ق، بر حلب حکومت کرد. در این دوره، کم‌کم مبارزه با شعایر شیعی آغاز شد. او بود که برای تغییر اذان دستور صادر و مؤذنان را از گفتن«حیّ علی خیر العمل» منع کرد (ابن‌الحنبلی، 1409: 35-36)؛ اما این وضع دیری نپایید؛ زیرا در سال 570ق، حاکم حلب، ملک صالح، فرزند نورالدین محمود زنگی، از ترس آنکه شهر به دست صلاح‌الدین ایوبی سقوط کند، از مردم حلب کمک خواست. شیعیان حلب برای حمایت از او شرط کردند که بتوانند «حیّ علی خیر العمل» را در اذان بگویند؛ جلوی جنازه‌های خود، از امامان دوازده‌گانه(ع) نام ببرند؛ در نماز بر مردگان خود، پنج تکبیر بگویند؛ امر ازدواج آنان به دست شریف ابوالمکارم حمزه بن زهره حلبی باشد و تعصب سنی‌گری نیز از میان برود. ملک صالح خواسته‌های آنان را پذیرفت و مردم نیز، همۀ آنچه را شرط کرده بودند، در شهر اجرا کردند (امین، 1403: 2/622 و623؛ ابن‌کثیر، 1408: 12/355). با تسلط ایوبیان، شیعیان تحت فشار زیادی بودند؛ بااین‌حال، تا قرن هفتم، هنوز شیعیان، در برخی مناطق، به شعایر خود عمل می‌کردند. مولوی (1386: 757، دفتر ششم، بیت‌‌‌های 777 تا 780) در شعر نشان می‌دهد تشیع تا آن زمان، در حلب رواج داشت:

روز عاشور همه اهل حلب
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم
ناله و نوحه کنند اندر بکا
بشمرند آن ظلم‌ها و امتحان

 

باب انطاکیه اندر تا به شب
ماتم آن خاندان دارد مقیم
شیعه عاشورا برای کربلا
کز یزید و شمر دید آن خاندان

5. دانشمندان امامی ‌حلب در عصر حضور
تنها نشانی که از حلب در دورۀ حضور ائمۀ معصوم(ع) وجود دارد، به خاندان ابی‌شعبه کوفی حلبی بازمی‌گردد که با خود ابوشعبه ده نفر بودند. آنها به دلیل تجارت با حلب، به «حلبی» شهرت یافته بودند. اهمیت برخی از اعضای این خاندان به دو دلیل است: نخست آنکه چهار تن از آنها صاحب کتاب روایی بودند و محدثان برجستۀ پس از این دوره، چون شیخ کلینی و شیخ صدوق، از این کتاب‌ها بهرۀ زیادی بردند؛ دلیل دوم اینکه روایات دو تن از این راویان، یعنی عبیداللّه بن علی و محمد بن علی حلبی فراوان است. این دو نکته برای اعتبار راویان موثق نیز، بسیار مهم است (سرخه‌ای، 1388: 55) .این خاندان در دستۀ فقهای محدث اصحاب ائمه(ع) جای می‌گیرند.

در مجموع، عنوان «حلبی» 642 مرتبه، در اسناد کتاب شریف کافی تکرار شده که 52 موردش به کتاب‌ها و ابواب نخستین ـ که متکفل مباحث اعتقادی است ـ و مابقی به ابواب فقهی کافی مربوط است. این آمار نشان‌ می‌دهد که دغدغۀ راویان حلبی بیشتر مباحث فقهی بوده است، تا اعتقادی.

6. متکلمان حلب پس از عصر ائمه(ع)
منابع کلامی، تاریخی، رجالی و اجازه‌‌نامه‌‌های برجای‌‌مانده از قرون پیشین نشان می‌دهد که متکلمانی چند از میان دانشمندان امامی‌ حلب برخاسته‌‌اند که برخی مشهور و دیگران ناشناخته‌‌اند. آنچه در پی می‌‌‌آید، یافته‌‌های ما در این زمینه است.

6-1. سلامة بن محمد
چنان که اشاره شد، پس از عصر ائمه(ع)، به ویژه در دورۀ حکومت آل‌حمدان بر حلب، این ناحیه به پناهگاه بسیاری از عالمان و بزرگان شیعه بدل شد. حمدانیان ـ که اهل موصل عراق بودند ـ پس از تسلط بر حلب، بسیاری از شیعیان مناطق پیرامون را به حلب آوردند. علما و محدثان نیز، یا در این شهر پرورش یافتند یا از مناطق دیگر، به آنجا کوچ کردند.

اندکی پیش از سال 330ق، چند تن از دانشمندان شیعی، به بغداد مهاجرت کردند؛ از جمله محمد بن یعقوب کلینی و ابوعبداللّه نعمانی که در سال 327ق در بغداد بودند. هجرت سلامة بن محمد ارزنی، همراه خواهرزاده‌اش، ابوالحسن محمد بن احمد بن داود قمی، به بغداد ‌هم، احتمالاً در همین سال‌ها بوده است. سلامة بن محمد و محمد بن یعقوب کلینی و ابوعبداللّه نعمانی، هر سه، به شام سفر کردند. سفر سلامة بن محمد به شام، در سال 333ق احتمالاً تقریباً هم‌زمان با حضور ابوعبداللّه نعمانی در حلب بوده است. احتمال دارد که این سفرها از عامل مشترکی، همچون حضور خاندان شیعی آل‌حمدان، به ویژه سیف‌الدوله نشئت گرفته بوده باشد که امیری دانش‌دوست و ادب‌پرور بود و دانشمندان را گرامی ‌می‌داشت (موسوی بجنوردی، 1380: 1/856).

نجاشی سلامة بن محمد بن اسماعیل بن عبداللّه بن موسى بن ابی‌‌الاکرم ابوالحسن الأرزنی، دایی أبی‌الحسن محمد بن احمد بن داود قمی‌، را با عبارات «شیخ أصحاب، ثقه و جلیل» وصف کرده است. او از ابن‌الولید، علی بن الحسین بن بابویه، ابن‌بطه، ابن‌همام و افراد این طبقه روایت کرده است. أحمد بن داود با خواهر او ازدواج کرد و او را به قم آورد و سلامه، همراه محمد بن احمد، به بغداد مهاجرت و مدتی در آنجا اقامت و در سال 339ق وفات کرد. کتاب الغیبة و کشف الحیرة، کتاب المقنع فی الفقه و کتاب الحج را از کتاب‌های او شمرده‌اند. طریق نجاشی به کتب سلامه چنین است: «محمد بن محمد ]شیخ مفید[ و حسین بن عبیداللّه ]الغضائری [ و احمد بن علی عن أبی‌‌الحسن محمد بن أحمد بن داود عن سلامة» (نجاشی، 1416: 192). شیخ نیز، در کتاب رجالش، در «مَن لَم یرو عَنهم علیهم السلام»، از او و کتاب مناسک حج وی نام برده است. طریق شیخ به کتاب‌های سلامه مجهول است. سال 328ق، تلعکبری از او حدیث شنیده و از او اجازه‌ای با کنیۀ اباالحسن گرفته است (خویی، 1413: 9/185).

6-2. ابن‌‌ابى‌‌زینب‌، ابوعبداللّه‌ محمد بن‌ ابراهیم‌ نعمانى‌، کاتب‌ (د360ق‌/971م‌)
وی متکلم‌، مفسر و محدث‌ شیعى،‌ با تاریخ‌ ولادت‌ نامعلوم‌ است. برخى زادگاه‌ او را‌ نُعمانیه مصر، یمن‌ یا حجاز دانسته‌اند (مامقانی، 1352: 2/55)؛ اما آنچه‌ درست‌ مى‌نماید این‌ است‌ که‌ نعمانى‌ از نعمانیه عراق‌ (میان‌ واسط و بغداد) باشد (خوانساری، 1390‌: 6/127). از زندگى‌ وی‌ همین‌ اندازه‌ معلوم‌ است‌ که‌ در 313ق‌/925م‌ به‌ شیراز آمد‌ و در آنجا، از ابوالقاسم‌ موسى‌ بن‌ محمد اشعری‌ قمى‌ حدیث‌ آموخت و در قم‌ احتمالاً، از على‌ بن‌ حسین‌ بن‌ بابویه‌ (د 329ق‌/941م‌) حدیث‌ شنیده‌ باشد‌ (نعمانی، ‌1363: 14-16). او سپس‌ به‌ بغداد سفر کرد‌ (نجاشى‌، 1416: 271) و در آنجا، از عالمان‌ و محدثان‌ و فقیهان‌ بنامى،‌ چون‌ محمد بن‌ همام‌ اسکافى‌، احمد بن‌ محمد بن‌ سعید بن‌ عقده کوفى‌ (د333ق‌/945م‌) و محمد بن‌ یعقوب‌ کلینى‌ (د329ق‌)، حدیث‌ فراگرفت‌. وی پس‌ از چندی،‌ از بغداد، به‌ شام‌ رفت‌ و در 333ق‌، در طبریه‌، از شهرهای‌ اردن‌، از محمد بن‌ عبداللّه‌ طبرانى‌ و عبداللّه‌ بن‌ عبدالملک‌ بن‌ سهل‌ طبرانى‌ حدیث‌ شنید‌ و پس‌ از آن،‌ در شام،‌ از محمد بن‌ عثمان‌ بن‌ علان‌ دهنى‌ بغدادی‌ حدیث‌ آموخت.‌ وی در سال‌های‌ پایانى‌ روزگارش،‌ به‌ حلب‌‌ شیعه‌نشین‌ رفت‌ و به‌ نشر حدیث‌ و معارف‌ شیعى‌ پرداخت‌ و سرانجام در شام‌ درگذشت‌ (نعمانی، ‌1363: 14-18).

نعمانى‌، در ایران‌ و عراق‌ و شام‌، افزون‌ بر مشایخ‌ و استادان‌ یادشده‌، از این‌ افراد‌ نیز بهره‌ برد: احمد بن‌ نصر بن‌ هوذه باهلى‌، ابوعلى‌ احمد بن‌ محمد بن‌ یعقوب‌ بن‌ عمار کوفى‌، حسین‌ بن‌ محمد باوری‌، سلامة بن‌ محمد بن‌ اسماعیل‌ ارزنى‌، عبدالعزیز بن‌ عبداللّه‌ بن‌ یونس‌ موصلى‌، عبدالواحد بن‌ عبداللّه‌ بن‌ یونس‌ موصلى‌، على‌ بن‌ احمد بندنیجى‌، محمد بن‌ حسن‌ بن‌ محمد جمهور قمى‌ و محمد بن‌ عبداللّه‌ بن‌ جعفر حمیری‌ (همان: 16-17). نعمانى‌ بیش‌ از همه،‌ از ابن‌‌عقده کوفى‌ و کلینى‌ بهره‌ گرفت‌.

از تعداد حدیث‌هایى‌ که‌ نعمانی از ابن‌‌عقده‌، در کتاب‌ الغیبة‌، مشهورترین کتابش، نقل‌ کرده‌ و از جمله‌های احترام‌‌آمیزی‌ که‌ در مورد وی‌ آورده‌ (همان: 39)، پیداست‌ که‌ از این‌ استاد بسیار تأثیر پذیرفته‌ است‌. وی‌ از شاگردان‌ بسیار نزدیک‌ و مورد اعتماد کلینى‌ بود. کاملاً روشن‌ نیست‌ که‌ وی‌ هنگامى‌ که‌ محمد بن‌ یعقوب‌ کلینى‌ در ری‌ مى‌زیست،‌ با او بوده‌ یا هنگامى‌ که‌ کلینى،‌ در اواخر زندگى،‌ در بغداد به‌‌سرمى‌برد، از او بهره‌ گرفته‌ باشد؛ ولى‌ با توجه‌ به‌ اینکه‌ در منابع‌ تاریخى،‌ از دیدار نعمانى‌ از ری‌ یاد نشده‌ و همچنین‌ قطعى‌ است‌ که‌ در روزگاری‌ که‌ محمد بن‌ یعقوب‌ در بغداد بود‌، نعمانى‌ هم‌ در آن‌ شهر مى‌زیست‌، مى‌توان‌ گفت‌ که‌ نعمانى،‌ در بغداد، از محضر کلینى‌ بهره‌ برده‌ است‌. وی کافى‌ کلینى‌ را نوشته‌ و ازاین‌‌رو، به‌ کاتب‌ شهرت‌ یافته‌ و نسخۀ او به ‌«نسخة کافى‌ نعمانى‌« مشهور شده‌ است‌.

نخستین‌ کسى‌ که‌ هرچند به‌ اختصار، از نعمانى‌ یاد‌ و موقعیت‌ وی‌ را بیان کرده‌، نجاشى‌ (د450ق‌/1058م‌) است‌ که‌ در کتاب‌ رجال‌ خویش‌، او را ستوده‌ است‌. او نعمانى‌ را از بزرگان‌ شیعه‌، عظیم‌ القدر، شریف‌ المنزلة‌، صحیح‌ العقیده‌ و کثیر الحدیث‌ دانسته‌ است‌ (نجاشی، 1416: 271).

مهم‌ترین‌ آثار منسوب‌ به‌ ابن‌‌ابى‌‌زینب‌ ‌عبارت است از‌: الغیبة، الرد على‌ الاسماعیلیة، الفرائض‌ و التفسیر و التسلى‌ (خوانساری،1390‌: 6/128؛ نعمانی، ‌1363: 15). بر ‌اساس گزارش ابن‌‌شهرآشوب (1380: 168) پذیرفته شده است که نعمانی کتاب تفسیری داشته؛ ولی در اینکه آنچه مجلسی در بحار الانوار (1/90-97)، با عنوان تفسیر نعمانی آورده، همان نگاشتۀ نعمانی باشد، تردید جدی وجود دارد. قدر مسلم آن است که در متن موجود، روایتی از تفسیر نعمانی نقل شده است و احتمالاً همین امر موجب شده کل رساله به نعمانی منسوب شود (موسوی بجنوردی، 1387: 15/753)؛ هرچند این متن مباحث کلامی‌ هم دربردارد، نمی‌‌توان آن را اثر کلامی‌ حلب دانست.

6-3. حسن بن احمد بن صالح، ابومحمد همْدانی سبیعی حلبی (د371ق)
ابومحمد همْدانی از حافظان حدیث و راویان برجسته و آشنا به رجال است. به گفتۀ ذهبی، در وی تشیع کمی‌ دیده می‌شود. او از عالمان اهل‌سنت بسیاری، شیخ مفید و محمد حرّانی روایت کرده است. او که نزد سیف‌الدوله حمدانی وجاهت داشت و سیف‌الدوله او را در منزلش ملاقات می‌کرد، کتاب التبصرة فی فضیلة العترة المطهرة را برای وی تألیف کرد (ذهبی، 1407: 26/495؛ امین، 1403: 5/6).

6-4. ابوالصلاح تقی‌الدین بن نجم بن عبیداللّه حلبی
ابوالصلاح که یکی از بزرگ‌ترین عالمان و فقیهان شیعۀ حلب است، در سال 374ق، در حلب به دنیا آمد. وی سه بار، به عراق سفر و مجلس درس سید مرتضی علم‌الهدی را درک کرد (ذهبی، 1407: 30/143). او از محضر شیخ طوسی و سلّار دیلمی[5] هم بهره برد. علامه حلی (1417: 84) گفته است: «او ثقه و مورد اعتماد است و تألیفات خوبی دارد. او بر شیخ طوسی رحمه اللّه و سید مرتضی رحمه اللّه قرائت کرده است».

جایگاه علمی وی چنان بود که وقتی شخصی، از منطقۀ حلب، از ابویعلی سلّار دیلمی مسئله‌ای فقهی می‌پرسید، در پاسخ می‌شنید: «شما که تقی‌الدین را دارید» (طریحی، 1408: 2/399). ابوالصلاح در حلب حوزۀ درسی داشت که شرح آن خواهد آمد. وی در فقه و کلام تألیفاتی دارد: در فقه، کتاب مشهور الکافی و البدایة و در کلام، تقریب المعارف که مرحوم مجلسی، در بحار الانوار (22/246؛ 30/121؛ 31/630؛ 60/94؛ 69/137 و 93/93) از آن نقل کرده و شیخ حرعاملی (۱۳۸۵: 1/46) نیز، آن را دیده و تحسین کرده است. آثار متعدد دیگری نیز، نوشتۀ حلبی یا منسوب به اوست: الکافیة، الشافیة، شرح بر الذخیرة سید مرتضی، شُبَه‌ الملاحدة، منتخب‌ المعارف، المعراج (در حدیث) و البرهان علی ثبوت الایمان (ابن‌شهرآشوب،1380: 29).[6] سرانجام، ابوالصلاح حلبی، در سال 447ق، در بازگشت از سفر حج، در شهر رمله فلسطین از دنیا رفت (همان: 16).

6-5. حسن بن احمد بن علی بن معلم، ابوعلی حلبی
وی از فقهای شیعه، ادیب، شاعر و متکلم دورۀ خود بود که فقه را نزد ابوالصلاح حلبی فراگرفت. او در معرة النعمان،[7] پیش از سال 400ق به دنیا آمد و همراه پدرش، به حلب مهاجرت کرد (طباطبایی، 1417: 137- 138؛ ابن‌عدیم، بی‌تا: 5/276).

6-6. ثابت بن احمد بن عبدالوهاب حلبی (قرن5)
او فقیهی صالح، از شاگردان ابوالصلاح حلبی (منتجب‌الدین، 1368: 45؛ مجلسی، 1983: 102/214؛ حرعاملی، ۱۳۸۵: 2/47)، یکی از علمای بزرگ نحو و مؤلف کتابی دربارۀ قرائت عاصم بود. وی پس از وفات ابوالصلاح، زعامت علمی‌ و خزانه‌داری کتابخانۀ حلب را بر عهده گرفت.

6-7. سید ابوالمکارم حمزة بن علی بن زهره حلبی
ابن‌زهره یکی از بزرگان شیعه و از مشهورترین عالمان خاندان بنی‌زهره در حلب بود که در رمضان 511ق، در حلب به دنیا آمد (بغدادی، 1951: 1/336). طبق یک نظر، نسب شریفش، با نُه واسطه، ولی به نوشتۀ روضات الجنات، با دوازده واسطه، به امام صادق(ع) می‌رسد (خوانساری، 1390‌: 2/374). سید محسن امین، در اعیان الشیعه، نوشتۀ سنگ قبر وی را گزارش کرده که نشان می‌دهد او با نُه واسطه به امام می‌رسد: «... حمزة بن علی بن زهره بن علی بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن الحسین بن اسحاق بن جعفر الصادق صلوات اللّه علیه و علی آبائه و ابنائه الائمة الطاهرین» (امین، 1403: 6/249).

جدّ اعلای این خاندان اسحاق مؤتمن، فرزند امام صادق(ع)، بود و این خاندان، به دلیل نام وی، اسحاقیین خوانده می‌شدند؛ اما بعدها، فرزندان این خاندان به مناسبت نام جدّ ابوالمکارم به «بنی‌زهره» شهرت یافتند و لفظ «ابن‌زهره»، بدون ذکر قرینه، فقط به او اشاره دارد. ظاهراً نخستین شخص از این خاندان که به حلب رفت و موجب شد تشیع در آن دیار گسترش یابد، محمد بن احمد بن محمد بن حسین بن اسحاق بوده باشد (مرتضی زبیدی، 1414: 6/484). پس از وی، بسیاری از اعضای این خاندان از نقبای سادات و اشراف و عده‌ای هم از علمای روزگار خود در حلب بودند.

نوزده کتاب و رساله و نامه به سید بن زهره نسبت داده شده که دامنۀ دانش و معلوماتش را نشان می‌دهد. ظاهراً به جز غنیة النزوع الی علمی ‌الاصول و الفروع،بقیۀ آنها در دسترس نیست. برخی از دیگر آثار وی عبارت است از: قبس الانوار فی نصرةالعترة الاخیار (ابن‌شهرآشوب، 1380: 46)، مسئلة الرد علی المنجمین، الاعتراض علی الکلام الوارد من حمص، نقض شبهة الفلاسفة، کتاب النکت فی النحو، جواب المسائل الواردة من بغداد و الجواب عما ذکره مطران نصیبین (حرعاملی، ۱۳۸۵: 2/106؛ خویی، 1413: 7/287). ابن‌زهره، در سال 585ق، در حلب از دنیا رفت و در مقبرۀ کنار کوه جوشن دفن شد (امین، 1403:6/249).

6-8. ابوالقاسم عبداللّه بن علی بن زهره حسینی حلبی (531-580 ق)
وی فاضلی دانشمند و فقیهی محقق و ثقه و برادر سید ابوالمکارم حمزة بن زهره، فقیه معروف و مؤلف غنیة النزوع، بود. خود ابوالقاسم حسینی حلبی نیز، کتابی به نام الغنیة داشت. وی از پدرش، علی بن ‌زهره، و از ابن‌شهرآشوب روایت کرده است. فرزندش، سید محی‌الدین محمد، و تعدادی از اعلام هم، از وی روایت کرده‌اند. آثار بسیاری به او نسبت داده شده است؛ از جمله التجرید فی فقه الغنیة، جواب المسائل القاهرة، التبیین لمسألتی الشفاعة و عصاة المسلمین، جواب المسائل البغدادیة، تبیین المحجة فی کون اجماع الامامیة حجة، الغنیة عن الحجج و الادلة،و مسئلة فی نفی التحبیط و جواب سؤال عن العقل و جواب سؤال من مصر فی النبوة (امین، 1403: 8/59؛ حرعاملی، ۱۳۸۵: 2/163؛ افندی، 1366: 2/276-277).

6- 9. سید علاء‌الدین بن محمد بن حمد بن زهره علوی حسینی حلبی
وی فقیهی بود که از سید مرتضی روایت کرده و تألیفات متعددی داشت؛ از جمله شرح الارشاد در فقه، غایة الاقتصاد فی واجب الاعتقاد در کلام و نذیر الوصول الی علم الاصول و الکلام. وی در سال 749ق، در حلب از دنیا رفت (امین، 1403:8/149).

7. حلقه‌های کلامی‌حلب
7-1. حوزۀ درسی نعمانی
اشاره کردیم که پس از به قدرت رسیدن حمدانیان در حلب، برخی از علمای شیعه، از جمله نعمانی کاتب، در حلب اقامت داشتند و در منابع، از سفر ثقة الاسلام کلینی و سلامة بن محمد به شامات یاد شده است. دربار حمدانیان دوستدار دانش و عالم‌پرور معرفی شده است. آنان به دلایل سیاسی و مذهبی، پذیرای عالمان شیعی بودند. متأسفانه فقط از تألیف کتاب الغیبة نعمانی در حلب (342ق‌/953م) آگاهیم. با وجود اینکه نعمانی از سلامة بن محمد روایت نقل کرده، کتابش نقل‌های فراوانی از ابن‌عقده دارد؛ ازاین‌رو به نظر می‌رسد کتاب الغیبة که بر‌ ابوالحسین‌ محمد بن على‌ شجاعى‌ کاتب‌ املا شده (نجاشى‌، 1416: 271)، بیشتر حاوی دانسته‌های نعمانی پیش از شاگردی نزد محمد بن سلامه باشد.‌ افراد اندکی‌ از نعمانى‌ حدیث‌ نقل‌ کرده‌اند که یکى‌ از آنها همین ابوالحسین ‌مذکور است‌ که‌ در حلب،‌ روزگاری‌ نزد نعمانی بود‌ و کتاب‌ الغیبة‌ استادش‌ را نگاشت‌ (همان) و دیگری‌ ابوغالب‌ زراری (د368ق‌/978م‌) است‌ که‌ نعمانی را دیده‌ و از وی‌ حدیث‌ نقل‌ کرده‌ است‌ (زراری‌، 1399: 81).

7-2. حوزۀ درسی ابوالصلاح حلبی
ابوالصلاح در حلب حوزۀ درسی داشت که مهم‌ترین دست‌پروردۀ آن را می‌توان ابوالحسن ثابت بن اسلم حلبی دانست (منتجب‌الدین، 1368: 45؛ مجلسی، 1983: 102/214؛ امین، 4:1403/7) که پس از وفات ابوالصلاح، زعامت علمی‌ و خزانه‌داری کتابخانۀ حلب را بر عهده گرفت.

یکی دیگر از افرادی که نامش در زمرۀ شاگردان ابوالصلاح دیده می‌شود، قاضی عزالدین عبدالعزیز بن ابی‌کامل طرابلسی است که بیشتر اسانید روایت‌های کتاب‌های ابوالصلاح به او بازمی‌گردد. اگر روایت او از ابوالصلاح بی‌واسطه بوده باشد، ظاهراً عمری دراز داشته است؛ زیرا بر پایۀ آنچه از شاگردان او می‌دانیم، درگذشت وی را می‌توان حدود 520 تا530ق دانست. ابن‌میسّر (1919: 74) نیز، از حیات قاضی امامی ابن‌ابی‌کامل در 525ق سخن گفته است. روایت ابن‌ابی‌کامل از ابوالصلاح را می‌توان در اسانید گوناگون امامیه، چون اجازة علامه ‌حلی (1403: 70)، رجال ابن‌داود (1392: 7ـ‌8)، اجازةابن‌ابی‌الرضا (1403: 160)، الأربعون (شهیداول، 1407: 76) و اجازة شهیداول (1403: 198) ملاحظه کرد.

ابوالفتح کراجکی، قاضی عبدالعزیز بن براج طرابلسی، عبدالرحمن بن احمد مفید نیشابوری، شریف داعی بن زید آوری و تواب بن حسن خشاب بصری نیز، از ابوالصلاح بهرۀ علمی ‌بردند (منتجب‌الدین، 1368: 30-31؛ به نقل از ابن‌ابی‌طی؛ حرعاملی، 1385: 2/46، 298،303؛ با اقتباس از: موسوی بجنوردی، 1380: 5/609). ابوالصلاح در آغاز تقریب المعارف (ص61) تصریح کرده است که این کتاب را در پی درخواست عده‌ای برای املای کلیاتی دربارۀ معارف اعتقادی ـ ‌که موجب می‌شود خواننده از تکالیف عقلی (اعتقادی) و اغراض دینی آگاهی یابد‌ ـ نوشته است؛ ازاین‌رو، تقریب المعارف، همچون بسیاری از آثار کلامی‌آن دوران، مثل الملخّص، الذخیرة و جُمَل العلم و العمل سید مرتضی و تمهید الأصول شیخ طوسی، به شیوۀ املا پدید آمده و باید آن را در زمرۀ امالی‌های کلامی‌ دانست. وجود جلسات املا از نشانه‌های مجالس و مدرسۀ کلامی‌ بانشاط است.

7-3. حوزۀ درس خاندان ابن‌زهره (سید ابوالمکارم حمزة بن علی بن زهره حلبی)
آن‌گونه که از شرح‌حال ابن‌زهره و برادرش برمی‌آید، ایشان در حلب، نزد پدر و استادان دیگری درس آموختند. ابوالمکارم ابن‌زهره از بزرگان شیعه و از مشهورترین عالمان خاندان بنی‌زهره در حلب بود. از کتاب‌های تراجم و برخی اجازات به دست می‌آید که مشایخ و استادان سید بن زهره عبارت بودند از: ابومنصور محمد بن الحسن بن منصور النقاش، ابی‌علی حسن بن الحسین (معروف به ابن‌حاجب حلبی)، ابی‌عبداللّه حسین بن طاهر بن حسین صوری و علی بن زهره (پدر بزرگوار خود ابن‌زهره) (نوری، 1415: 3/11).

شاگردان سید بن زهره و راویان از او عبارت بودند از: عبداللّه بن علی بن زهره (برادر ایشان)، سید محی‌الدین محمد (برادرزاده‌شان)، شاذان بن جبرئیل، محمد بن ادریس (حرعاملی، ۱۳۸۵: 2/106؛ خویی، 1413: 7/287)، محمد بن جعفر مشهدی (صاحب کتاب المزار)، معین‌الدین سالم بن بدران مصری مازنی و ابوالحرث محمد بن حسن بغدادی.

رشیدالدین محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی (م588ق)، از مفاخر شیعه در نیمۀ دوم قرن ششم، نیز زمانی، در حوزۀ حلب بود و در ادبیات عرب، شعر، قرائت، تفسیر، حدیث، فقه، اصول و علوم عقلی تبحر داشت. وی در بغداد می‌زیست و در اواخر عمر، در حلب اقامت گزید و به تدریس پرداخت. آرامگاه او امروز، در بیرون حلب، زیارتگاه مسلمانان است.

تربیت عالمانی بزرگ مانند ابوالمکارم و عبداللّه بن علی بن زهره و حضور ابن‌شهرآشوب نشانه‌ای از وجود مدرسه‌ای بزرگ و محیط علمی‌ پررونق، در حلب است. این مدرسه، در روزگار خود، به قدری اعتبار یافت که پرسش‌های موافقان و اعتراضات مخالفان، از بغداد و مصر و دیگر مناطق شام، مانند حمص، به آن فرستاده می‌شد (حرعاملی، ۱۳۸۵: 2/106؛ خویی، 1413: 7/287).

8. قالب نگارش‌‌‌های کلامی‌حلب
8-1. جامع‌نگاری‌‌های کلامی‌
با گسترش جامعۀ شیعی در حلب و ظهور عالمان بزرگی، مانند ابوالصلاح و ابن‌زهره، نگارش‌های کلامی‌ای رونق گرفت که به لحاظ ساختار و محتوا، از مکتب بغداد متأثر بود. در این امر، بیشترین سهم را ابوالصلاح داشت که مستقیماً از آموزه‌های سید مرتضی بهره برده بود. او مطالب فراوانی، با سیاق جامع‌نگاری و اعتقادنامه نوشت که خوشبختانه بخش بزرگی از آنها تا امروز باقی است.

تقریب المعارف مفصل‌ترین اثر کلامی‌ ابو‌الصلاح است. وی در این کتاب، به مطالب و موضوعاتی اشاره کرده که در دو اثر کلامی‌ دیگرش‌ (‌ ‌الکافی و البرهان‌) به آنها نپرداخته است. چنین به نظر می‌رسد که این کتاب، به ویژه در موضوع عدل، ازالذخیرة سید مرتضی تأثیر پذیرفته و مؤلف کوشیده ضمن تلخیص مباحث، نکاتی بر محتویات الذخیرة بیفزاید. این افزوده‌ها به‌ خصوص با مقایسۀ تعاریف سید مرتضی با تعاریف ابوالصلاح به نظر می‌آید.[8] در بخش مربوط به امامت نیز، بین تقریب المعارف ابوالصلاح و الشافی سید مرتضی، نزدیکی بسیاری مشهود است. مفصل‌ترین بخش تقریب المعارف، بخش امامت و مباحث مربوط به آن است. پرداختن حلبی به بحث گسترده‌ای‌ از موضوعات و ابعاد گوناگون امامت، بیان شبهات متعدد و پاسخ دادن به آنها از توجه ویژۀ وی به این موضوع حکایت می‌کند؛ همچنین نشان‌ می‌دهد که این قبیل موضوعات، در آن روزگار، از مسائل اصلی و محل بحث و کشاکش فراوان میان متکلمان شیعه و دیگر فرق بوده است.

ابوالصلاح در چندین جای تقریب المعارف، به بیان مفصل مطاعن و مثالب وارده در خصوص خلفای سه‌‌گانه پرداخته و با استناد به روایات و اخبار فراوان این باب، به صراحت، به ضلالت و کفر آنها حکم داده است. وی نخست یادآوری می‌کند: با اثبات امامت امیر‌المؤمنین(ع)، با ادلۀ عقلیه و نقلیه و با ابطال جانشینی خلفای متقدم، بر اساس مبانی عقیدتی شیعیان و اهل‌سنت ثابت می‌شود که محاربۀ خلفا و پیروان آنها با حضرت(ع) موجب شده ایشان کافر شوند. وی دلیل خود را چنین توضیح می‌دهد: قائل به وجوب عصمت امام به کفر خلفا و پیروان آنها نیز معتقد است و قائل به وجود نص بر امامت علی(ع) نیز چنین اعتقاد مشابهی دارد. همو تصریح می‌کند که آشنا با دین ائمه(ع) می‌داند که از نظر ایشان، به طور قطع، خلفا و پیروان آنها کافرند (ابوالصلاح حلبی: 1417/368).

بخش مربوط به امامت صاحب‌الزمان(ع) این کتاب ممکن است از کمال الدین ابن‌بابویه و غیبت نعمانی متأثر باشد؛ ولی همان ترکیب، در غیبت طوسی هم که سال‌ها بعد تألیف شده، دیده می‌شود (موسوی بجنوردی، 1380: 611) .

الکافی فی التکلیف (یا الکافی فی الفقه) دومین اثر ارزشمند ابو‌الصلاح حلبی در علم کلام است. ابو‌الصلاح در این نگاشته که باید آن را اثری کلامی‌‌ـ‌‌ فقهی بدانیم‌، به ‌گونۀ نسبتاً مبسوطی، مباحث مربوط به علم کلام و فقه را تقریر کرده است. در برخی منابع، این کتاب الکافی فی التکلیف و در برخی دیگر، الکافی فی الفقه نامیده شده است. ساختار این کتاب با کتاب‌های کلامی دیگر متکلمان امامی بسیار تفاوت دارد. وی این اثر را در سه بخش عمده تدوین کرده است: «التکلیف العقلی»، «التکلیف السمعی»، «المستحق بالتکلیف و أحکامه».

ابو‌الصلاح حلبی برای ساختار کتاب خود، ترتیبی منطقی در نظر گرفته است. او در یک تقسیم‌بندی کلی، کتابش را به دو بخش «تکلیف» و «نتیجۀ تکلیف» تقسیم کرده است. وی در بخش نخست، به بیان تکلیف و اقسام آن، اعم از تکلیف نظری یا عقلی و تکلیف عملی یا سمعی و در بخش دوم، به نتیجۀ تکلیف (المستحق بالتکلیف) ـ ‌که همان مباحث مربوط به معاد است‌ ـ پرداخته است.

ابو‌الصلاح در بخش«تکلیف عقلی»، در ضمن دو فصل «توحید» و «عدل»، به پاره‌ای از مسائل و موضوعات اعتقادی، اعم از خداشناسی، پیامبرشناسی و امام‌شناسی اشاره و نه‌چندان مفصل، عقاید شیعه در این خصوص را تبیین کرده است. نویسنده سپس، در بخش«تکلیف سمعی»، یک دورۀ کامل فقه شیعی را بیان و در بخش پایانی کتاب، مباحث مربوط به معاد را ذیل عنوان «المستحق بالتکلیف و أحکامه» مطرح کرده است. چنان که ملاحظه می‌شود، حلبی بخش معاد را جداگانه و در پایان مباحث فقهی آورده و از این حیث، کتاب الکافی فی التکلیف با دیگر کتاب‌های کلامی‌‌ـ‌‌فقهی هم‌طبقۀ خود، مانند غنیة النزوع ابن‌زهره حلبی متفاوت است. ابن‌زهره گرچه در غنیة النزوع، هم به مباحث کلامی ‌اشاره کرده و هم مباحث فقهی و اصولی را آورده است، قسمت معاد را از بخش عقاید مجزا نکرده؛ بلکه به رسم معمول کتاب‌های کلامی، آن ‌را در پایان مباحث کلامی‌ آورده است.

در کل می‌توان گفت به لحاظ محتوایی، بخش کلامی‌ الکافی تلخیصی از مطالب تقریب المعارف حلبی است. بسیاری از عبارات الکافی با عبارات تقریب المعارف مشابهت فراوان دارد؛ با‌این‌حال، تفاوت‌هایی نیز میان این دو دیده می‌شود؛ از جمله اینکه گاه عبارات الکافی در تقریر یک مطلب، روشن‌تر و واضح‌تر از عبارات تقریب المعارف است.

ابو‌الصلاح در مواردی، به سرفصل‌ها و عناوینی از الکافی اشاره کرده که در تقریب المعارف، اصلاً ذکری از آنها نیامده است؛ برای نمونه وی در الکافی (ص54)، بخش مهمی‌ را دربارۀ حکمت وجود آیات محکم و متشابه آورده، ولی در تقریب المعارف، هیچ سخنی از آن نگفته است. مطالبی که او دربارۀ بداء (ابوالصلاح حلبی: 1417/79) و فرق یهود (همان: 78)، در الکافی آورده هم، در تقریب المعارف مغفول مانده است. حلبی همچنین، در الکافی، گاه به طرح شبهات و پاسخگویی به آنها پرداخته؛ ولی در تقریب المعارف آنها را ذکر نکرده است؛ مثلاً او شبهۀ بَراهمه در نفی بعثت انبیا را در الکافی (ص63-65) مطرح کرده و به تفصیل، به آن پاسخ گفته است، ولی در تقریب المعارف، هیچ سخنی از آن نگفته است.

به لحاظ ترتیب مطالب و موضوعات، جز در مواردی اندک، الکافی با تقریب المعارف همسانی دارد. آشکار شد که هرچند فی‌الجمله می‌توان گفت الکافی، در مباحث کلامی، چکیده‌ای از تقریب المعارف است، بالجمله و با نظر دقیق، نباید آن را تلخیص صرف و محض تقریب المعارف دانست؛ بلکه آن را باید نگاشته‌ای مستقل دانست که فوایدی بیش از تقریب المعارف دارد و به سهم خود، منبعی ارزشمند برای شناخت اندیشه‌های ابو‌الصلاح و کلام شیعۀ آن دوران است (عطایی نظری و صناعی، 1391: 24).

از البرهان علی ثبوت الایمان، در فهرست‌های آثار ابوصلاح نام برده نشده است؛ ولی شواهدی از خود متن این کتاب بر صحت انتساب آن گواهی می‌دهد. نسخه‌ای از این کتاب، در سدۀ 8ق به دست حسن بن ابی‌الحسن دیلمی رسید و وی با نقل متن کامل آن، در اعلام الدین باعث شد این متن تاکنون حفظ شود. به لحاظ محتوایی، رسالۀ البرهان، تحریر تلخیص‌گونه و چکیده‌ای از الکافی فی التکلیف است؛ بااین‌حال، ابوالصلاح در همین رسالۀ موجز، گاه به مطالب و ادلۀ جدیدی اشاره کرده که نه در الکافی آمده است و نه در تقریب المعارف؛ برای نمونه وی در البرهان، به ایراد برهانی بر حدوث اجسام و صفات آنها پرداخته که آن را در الکافی و تقریب المعارف نیاورده است (ابوالصلاح حلبی: 1417: 46).

رسالۀ البرهان علی ثبوت الایمان را باید از اعتقادنامه‌هایی دانست که بیشتر متکلمان شیعی، برای بیان اجمالی عقاید شیعه می‌نگارند تا اشخاصی که اهل مباحثات و مجادلات طولانی علم کلام نیستند، برای تصحیح و تکمیل عقاید خود، به آنها رجوع کنند تا با علم و عمل به مضمون آنها، از سعادت اخروی بهره‌مند شوند. ابو‌الصلاح در پایان البرهان، به این نکته تصریح کرده که معرفت به مطالب این رساله استحقاق ثواب دائمی، و جهل به آنها یا شک در آنها کفر را در پی دارد (همان: 58).

حلبی این رساله را در دو بخش کلی نگاشته است. بخش نخست، با عنوان «فصل فی الکلام فی التوحید»، مباحثی همچون اثبات صانع، وحدت صانع و صفات صانع تعالی را دربردارد و بخش دوم، با عنوان «فصل فی مسائل العدل»، دربردارندۀ موضوعاتی چون اثبات صفت عدل برای خداوند، حسن و قبح در افعال الهی، حسن تکلیف و مباحث متعلق به آن، نبوت، امامت و معاد است.

ابوالصلاح از دو کتاب [المسئلة] الشافیة، [المسئلة] الکافیةخود، در الکافی (ص463) و تقریب المعارف (ص445) یاد کرده است. ظاهراً چنان که از نام کتاب بر‌می‌آید، ابو‌الصلاح در شرح الذخیرة، به شرح کتاب الذخیرة سید مرتضی پرداخته بوده باشد (آقابزرگ طهرانی، 1389: 13/277).

غایة الاقتصاد فی واجب الاعتقاد و نذیر الوصول الی علم الاصول و الکلام دو کتاب کلامی‌ است که به سید علاء‌الدین بن محمد بن حمد بن زهره حلبی نسبت داده شده است و به نظر می‌رسد دنباله‌ای از نگارش‌های کلامی‌ به روش مکتب کلامی‌ سید مرتضی و شیخ طوسی باشد (امین، 1403:8/149). کتاب معالم الدین همبه حسن بن احمد بن علی بن معلم حلبی نسبت داده شده که به مناسبت نامش، احتمالاً مباحث کلامی‌ را دربرداشته است.

ظاهراً از نوزده کتاب و رساله و نامۀ منسوب به سید بن زهره فقط غنیة النزوع الی علمی ‌الاصول و الفروع باقی مانده است. این کتاب که از مهم‌ترین آثار سید بن زهره است، در سه بخش تنظیم شده: مسائل کلامی ‌از توحید تا معاد؛ اصول فقه که به شیوۀ آثار قدما و از بخش‌های سودمند آن بحث قیاس است و بخش آخر که دربارۀ فروع و احکام شرعی است، یک دورۀ فقه استدلالی فشرده، با استفاده از آیات و روایات و اجماع است. این بخش از آثار پر‌ارزش در موضوع فقه مقارن است (امین، 1403:8/59؛ حرعاملی، ۱۳۸۵: 2/163؛ افندی، 1366: 2/276-277).

توجیه چنین ساختاری در کلام ابن‌زهره حلبی آمده است. او که به پیروی از ابو‌الصلاح، در اثر خود، غنیة النزوع، تقسیم تکلیف به عقلی و سمعی را ذکر کرده، پس از تشریح آنکه تکلیف عقلی مشتمل بر علم به توحید و عدل است، بیان می‌کند معرفت به تکلیف سمعی، اکتسابی و متفرع بر تکلیف عقلی است؛ زیرا تکلیف سمعی (احکام فقهی) بر علم به وجود خداوند، امتناع فعل قبیح از خداوند، صدق رسول و دیگر اموری متوقف است که در تکلیف عقلی از آنها بحث می‌شود؛ ازاین‌رو، نخست باید از تکلیف عقلی سخن گفت و پس از آن، به بحث از تکلیف سمعی پرداخت (ابن‌زهره، 1375: 2/21).

8-2. غیبت‌نگاری
اشاره کردیم که در نیمۀ اول‌ سدۀ 4ق‌/10م‌ که‌ غیبت‌ امام‌ مهدی‌(ع) به‌ درازا کشید و به‌ ویژه‌ پس‌ از درگذشت‌ ابوالحسن‌ صیمری‌ (329ق‌/940م‌)، آخرین‌ نایب امام،‌ و با پایان‌ غیبت‌ صغری‌، آشفتگى‌ فکری‌ و تزلزل‌ اعتقادی‌ ‌در برخی شیعیان‌ پدید آمد. نعمانى‌ که‌ در آن روزگار مى‌زیست‌، برای‌ تقویت‌ بنیادهای‌ فکری‌ تشیع‌ و برای‌ پاسخگویى‌ به‌ نیازهای‌ اعتقادی‌ شیعیان‌ در موضوع امامت‌ و راز غیبت‌ امام‌ دوازدهم(ع)،‌ کتاب‌ الغییة‌ را تألیف‌ کرد. این‌ کتاب‌‌ دربردارندۀ روایات و بحث‌هایى‌ دربارۀ‌ غیبت است‌. نعمانى‌ در مقدمۀ کتاب،‌ به‌ اوضاع‌ آن‌ روزگار و انگیزۀ خود در تدوین‌ آن‌ اشاراتى‌ می‌کند (نعمانی: 1363/‌30-34). مشهورترین‌ اثر نعمانى‌ غیبت‌ است که‌ در 342ق‌/953م،‌ در حلب‌ تألیف‌ شده‌ و‌ 26 باب‌ و 445 حدیث‌ دارد‌ و ظاهراً قدیم‌‌ترین کتاب موجود‌ در موضوع‌ غیبت‌ مهدی‌ منتظر(عج‌) است‌.

8-3. فضایل‌نگاری
یکی از سبک‌های نگارش کتاب‌های حدیثی، تألیف مناقب و فضائل است که نگرش کلامی‌ در آن مضمر است. این مطلب در نسبت با جامعۀ مخاطب و چینش و گزینش روایات بیشتر خودنمایی می‌کند؛ مثلاً گزینش روایاتی که در آن اولویت در علم، قضاوت و مانند اینها برای شخصی مطرح می‌شود در جامعه‌ای با جمعیت بسیاری از اهل‌سنت، نوعی هماوردطلبی در پیشوایی علمی ‌و عملی جامعه انگاشته می‌شود؛ ازاین‌رو، عالمان شیعه، چه برای روشنگری و چه برای هماوردطلبی، به تألیف این دست از کتاب‌ها روی آوردند. سبیعی حلبی التبصرة فی فضیلة العترة المطهرة (ذهبی، 1407: 26/495؛ امین، 1403: 5/6) و ابن‌زهره حلبی قبس الأنوار فی نصرة العترة الأخیار (ابن‌شهرآشوب، 1380: 46) را با همین انگیزه نگاشته‌اند.

8-4. ردیه‌نویسی
تنوع مذهبی، به‌خودی‌خود، زمینه‌ساز گفتگو و تنازع میان پیروان و عالمان هر مذهب است و شامات، از دیرباز، این وضع را داشته است. مخاطبان ردیه‌های عالمان امامی ‌حلب سه گروه بودند: اسماعیلیه، منجمان و فیلسوفان. در عنوان‌های کتاب‌های نعمانی، الرد على‌ الاسماعیلیة هم مشاهده می‌شود که اکنون اثری از آن در دست نیست و نقلی از آن هم در جایی دیده نشده است. گسترۀ نفوذ اسماعیلیه و به قدرت رسیدن آنها در شمال آفریقا، همراه ادعای مهدویت خلفای فاطمی‌ ممکن است انگیزۀ نعمانی در نگارش این کتاب بوده باشد. در غیبت نعمانی، مبارزه‌ای فکری با اندیشه‌های انحرافی، به‌ ویژه با افکار اسماعیلیان دنبال شده است تا ادعای مهدویت قائم فاطمی ‌ابطال شود. نعمانی در غیبت، باب مستقلی را به اثبات امام نبودن اسماعیل، فرزند امام صادق(ع)، اختصاص داده است. وی در غیبت، به هیچ فرقۀ انحرافی دیگری، با این صراحت اشاره نکرده و درصدد برنیامده به شبهات آنها پاسخ دهد. این همه از نفوذ اسماعیلیه و لزوم برخورد فکری جدی با آنها در آن زمان حکایت می‌کند.

[دفع] شُبه الملاحدة (ذهبی؛ 1407؛ 30/144) از جملۀ کتاب‌های ابوالصلاح است که باقی نمانده و صرفاً بر اساس نامش می‌توان آن را پاسخی به شبهات کفار و ملحدان دانست. احتمالاً با توجه به رواج اطلاق عنوان «ملحد» بر اسماعیلیه، این کتاب ردیه‌‌ای بر آنان بوده باشد. ثابت بن احمد بن عبدالوهاب حلبی هم که جانشین ابوالصلاح و خزانه‌دار کتابخانۀ حلب بود، کتابی در رد اسماعیلیه و نشان دادن انحرافات آنها نوشت؛ به همین دلیل، اسماعیلیان او را به مصر بردند و وی به دستور حاکم مصر دار زده شد. ابن‌زهره حلبی نیز، در قرن‌های بعد، ردیه‌هایی با عنوان‌هایمسئلة الرد علی المنجمین، نقض شبهة الفلاسفةو الاعتراض علی الکلام الوارد من حمص نوشت.

8-5. مسائل‌‌‌‌‌نگاری
پاسخگویی به پرسش‌های دینی پیروان و مخالفان از جملۀ سبک‌های نگارشی مرسوم میان متکلمین بوده است. در حلب نیز، با وجود حکومتی شیعی و حضور عالمانی مانند ابوالصلاح و ابن‌زهره و جانشینان او، مرکزیتی برای شیعیان پدید آمده بود؛ ازاین‌رو، نامه‌ها و پرسش‌ها برای ایشان فرستاده می‌شد. هنگامی ‌که مسائل مهم بود یا پرسش‌های اهالی منطقه‌ای بیش از حد می‌شد، پاسخ‌ها از شکل نامه خارج و به جزوه و کتاب تبدیل می‌شد. جواب المسائل الواردة من بغداد و الجواب عمّا ذکره مطران نصیبین (حرعاملی، ۱۳۸۵: 2/106؛ خویی،1413: 7/287) ابن‌زهره حلبی و نیز جواب المسائل القاهرة، جواب المسائل البغدادیة، التبیین لمسألتی الشفاعة و عصاة المسلمین، جواب سؤال من مصر فی النبوة، مسئلة فی نفی التحبیط و جواب سؤال عنالعقل (امین، 1418: 8/59؛ حرعاملی، ۱۳۸۵: 2/163؛ افندی، 1366: 2/276-277) عبداللّه بن علی بن زهره حلبی از کتاب‌هایی است که با این سبک نگاشته شد.

نتیجه
در عصر حضور ائمه(ع)، هرچند دانشمندان امامی‌حلبی به حفظ و انتقال نقلیات و میراث حدیثی شیعه همت گماشتند، بررسی آماری این روایات نشان می‌دهد که آنان بیشتر به شرعیات و مباحث فقهی علاقه داشتند، تا به موضوعات اعتقادی. پس از عصر حضور و از سدۀ چهارم به بعد، متکلمان امامی متعددی، در حوزۀ علمی حلب نقش ایفا کردند که سلامة بن محمد (د339ق)، کاتب نعمانی (د360ق)، حسن بن احمد همدانی سبیعی (د371ق)، ابوالصلاح حلبی (د447ق)، حسن بن احمد حلبی، ثابت بن احمد حلبی، ابوالمکارم ابن‌زهره (د585ق)، ابوالقاسم عبداللّه بن علی بن زهره (د580ق) و سید علاء‌الدین بن محمد حلبی (د585ق) از آن جمله‌اند. مطالعۀ اجازات نشان می‌دهد که دست‌کم، سه تن از نامبردگان، یعنی نعمانی و ابوالصلاح و سید ابوالمکارم بن زهره، حوزۀ درسی مهمی داشتند.

افزون بر جامع‌نگاری‌های کلامی، غیبت‌نگاری، فضایل‌نگاری، ردیه‌نویسی و مسائل‌نگاری، سبک‌های رایج در نگاشته‌های کلامی‌ حلب بود؛ البته برخی جامع‌‌نگاری‌‌های کلامی ‌این بوم، به لحاظ ساختاری، با جامع‌‌نگاری‌‌های کلامی‌ مرسوم تفاوت‌‌هایی داشت.

 


1. استان حلب که در شمال سوریه قرار دارد، با ترکیه هم‌مرز است. کوه‌هاى توروس، از شمال، جلگۀ غورالانهدام، از مغرب، فلات‌هاى حمص و شبیب، از جنوب، و جلگۀ فرات، از مشرق، آن را احاطه کرده ‌است. شهر حلب نیز، مرکز استان حلب، در 350 کیلومترى شمال دمشق و حدود 50 کیلومترى مرز ترکیه، در ارتفاع 380 مترى از سطح دریا واقع شده است (هیئة الموسوعة العربیة، 1998: 8/470).

2. شام به منطقه‌ای کمابیش گسترده‌ گفته می‌شود که در جنوب غربی آسیا قرار دارد و از شمال، رشته‌کوه‌های توروس، از جنوب، صحرای عرب، از خاور، میان‌رودان و از باختر، دریای مدیترانه آن را محدود کرده است. این منطقه دربرگیرندۀ سرزمین‌هایی است که امروزه کشورهای سوریه، اردن، لبنان، فلسطین، اسرائیل، قبرس، بخش‌هایی از جنوب ترکیه و شرق مصر، در آن جای دارد. گاهی بخش‌هایی از غرب عراق را نیز، جزو سرزمین شام به شمار می‌آورند.

[3] . منطقه‌ای میان دجله و فرات، در جنوب عراق و شمال شام

[4] . قبیلۀ بنی‌همدان، در سال هشتم یا هشتم و نهم هجری، به دست امیرالمؤمنین(ع)، در یمن، اسلام را پذیرفتند (حلبی،1427: 3/230). عده‌ای از آنها، در ماجرای فتوحات اسلامی‌در عراق، به این منطقه کوچ کردند. پس آنکه امیرالمؤمنین(ع) کوفه را مرکز حکومت خود قرار داد، آنها یکی از بزرگ‌ترین قبایل کوفه به شمار ‌آمدند و در جنگ‌های جمل و صفین، در کنار علی(ع) جنگیدند. ابن‌شهرآشوب (1376: 1/394) می‌گوید: «و قد کان علی مائلاً لهمْدان، مؤثراً لهم، و هو القائل: فلو کنت بواباً علی باب جنة لقلت لهمدان ادخلوا بسلام».

[5] . حمزة بن عبدالعزیز دیلمی طبری، معروف به ابویعلی سلّار دیلمی، از مشایخ ابوالصلاح و شاگرد شیخ مفید و سید مرتضی بود که کتابی در فقه به نام المراسم العلویة دارد. او در سال 448ق یا 463ق، در تبریز از دنیا رفت.

[6]. برای ملاحظۀ فهرست آثار ابوالصلاح ر.ک. مقدمۀ استادی بر کتاب الکافی فی الفقه (تقی بن نجم ابوالصلاح حلبی (1387ش). الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، قم: مؤسسۀ بوستان کتاب).

[7]. شهری قدیمی، ‌در شام، از توابع حمص، بین حلب و حماة (یاقوت حموی، 1399: 5/156)

[8]. برای نمونه، به ترتیب، صفحه‌های 261، 267 و 274 الذخیرة را با صفحه‌های 92، 93 و 94 تقریب مقایسه کنید.

مراجع
آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن (1389ق). الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج13، چ2، بیروت: دارالاضواء.

ابن‌ابی‌الرضا، محمد بن حسن (1403ق). الاجازة الکبیرة، در محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج104، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

ابن‌الحنبلی، رضی‌الدین (1409ق). الزبد و الضرب فی تاریخ حلب، کویت: جمعیة احیاء التراث الاسلامی.

ابن‌داود حلی، حسن بن علی (1392ق). الرجال، قم: منشورات الرضی.

ابن‌زهره، حمزه بن علی (١٣٧۵ش). غنیة النزوع الی علمی ‌الاصول و الفروع، ج2، تحقیق ابراهیم بهادری، قم: مؤسسة الامام الصادق(ع).

ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی (1380ق). معالم العلماء، نجف: مطبعة حیدریة.

ـــــــــــــ (1376ق). مناقب آل ابی‌طالب، ج1، نجف: مکتبة الحیدریة.

ابن‌عدیم، عمر بن احمد (بی‌تا). بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج1و5، بیروت: دارالفکر.

ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر (1408ق). البدایة و النهایة، ج12،بیروت: داراحیاء التراث العربی.

ابن‌میسّر، محمد بن علی (1919م). اخبار مصر، به کوشش هانری ماسه، قاهره: مطبعة المعهد العلمی ‌الفرنسی.

ابوالصلاح حلبی، تقی بن نجم (1417ق). تقریب المعارف، تحقیق فارس الحسون، بی‌جا.

ـــــــــــــ (۱۴۰۳ق). الکافی فی الفقه، اصفهان: کتابخانۀ امیرالمؤمنین علی(ع).

ـــــــــــــ (1387ش). الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، قم: مؤسسۀ بوستان کتاب.

ابوالفداء، اسماعیل‌ بن على (1410ق/1840م). تقویم‌ البلدان، پاریس: چاپ رنو و دسلان.

افندی، عبداللّه بن عیسی بیگ (1366ش). ریاض العلماء، ج2، مشهد: بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی.

امین، محسن (1403ق). اعیان الشیعة، ج2و3و4و5و6و8، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات.

ـــــــــــــ (1418ق). مستدرکات اعیان الشیعة، ج4و8، چ2، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات.

بغدادی، اسماعیل (1951م). هدیة العارفین، ج1، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

بلاذری، احمد بن یحیی (1960م). فتوح البلدان، قاهره: لجنة البیان العربی.

حافظ‌ابرو، عبد‌اللّه بن لطف‌اللّه (1375ش). جغرافیای حافظ‌ابرو، با مقدمه و تصحیح صادق سجادی، ج1، تهران: بنیان: دفتر نشر میراث مکتوب.

حرعاملی، محمد بن حسن ( ۱۳۸۵ق). امل الآمل، ج1و2، بغداد: مکتبة الاندلس.

حلبی، علی بن ابراهیم (1427ق)، السیرة الحلبیة، ج3، بیروت:دارالکتب العلمیة.

خوانساری، محمدباقر بن زین‌العابدین (1390ق). روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج2 و6، قم: اسماعیلیان.

خویی، ابوالقاسم (1413ق). معجم رجال الحدیث، ج9و7، چ5، نجف: مرکز نشر الثقافة.

ذهبی، محمد بن احمد (1407ق). تاریخ الاسلام، ج26و30، بیروت، دارالکتاب العربی.

ـــــــــــــ (1413ق). سیر اعلام النبلاء، ج2، بیروت: مؤسسة الرسالة.

زراری‌، احمد بن محمد (1399ق). رسالة آل‌‌اعین‌، به‌ کوشش‌ محمدعلى‌ ابطحى‌، اصفهان‌: بی‌نا‌.

سرخه‌‌ای، احسان (1388ش). «کتاب حلبی منبعی مکتوب در تألیف الکافی»، علوم حدیث، سال 14، شمارۀ 51، ص34-58.

شهیداول، محمد بن مکی (1407ق). الاربعون حدیثا، قم: مدرسۀ امام مهدی.

ـــــــــــــ (1403ق). اجازۀ للشیخ شمس‌الدین، در محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج104، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

طباطبایی، عبدالعزیز (1417ق). معجم اعلام الشیعة، قم: مؤسسة آل‌البیت لاحیاء التراث.

طبری، محمد بن جریر (۱۴۰۸ق). تاریخ الطبری، بیروت: مؤسسة الأعلمی‌.

طریحی، فخرالدین بن محمد (1408ق). مجمع البحرین، ج2، چ2، بی‌جا، مکتبة نشر الثقافة الاسلامیة.

علامه حلی، حسن بن یوسف (1403ق). الاجازة الکبیرة، در محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 104، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

ـــــــــــــ (1417ق). خلاصة الاقوال، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.

عطایی نظری، حمید؛ صناعی، زهرا (1391ش). «نکاتی در باب ابوالصلاح حلبی و نگاشته‌های کلامی ‌او»، آینۀ پژوهش، سال بیست و سوم ، شمارۀ 135و136، ص5-24.

قزوینی، زکریا بن محمد (1984م). آثار البلاد و اخبارالعباد، بیروت: داربیروت للطباعة و النشر.

لاهوتی، بهزاد (1388). «حلب»، دانشنامه جهان اسلام، ج13، ص851-857.

مامقانى،‌ حسن‌ (1352ق).‌ تنقیح‌ المقال‌، ج2، نجف: مکتبة ‌المرتضویة.

مجلسی، محمدباقر (1983م). بحار الانوار، ج14و22و30و31و60و69و93و102، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

مرتضی زبیدی، محمد بن محمد (1414ق). تاج العروس، ج6، بیروت: دارالفکر.

منتجب‌الدین، علی بن عبداللّه (1368ش). فهرست منتجب‌الدین، تحقیق جلال‌الدین محدث ارموى، قم: مکتبة آیة اللّه المرعشی.

منقری، ابن‌مزاحم (1403ق). وقعة صفین، قم: منشورات مکتبة آیة اللّه المرعشی النجفی.

موسوی بجنوردی، محمدکاظم (ناظر) (1380ش). دایرة‌ المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ذیل «ابوالصلاح حلبی»؛ ج1، ذیل «آل‌حمدان»، تهران: مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی.

ـــــــــــــ (ناظر) (1387ش). دایرة‌ المعارف بزرگ اسلامی، ج15، ذیل «تفسیر نعمانی»، تهران: مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی.

مولوی، جلال‌الدین محمد بن محمد (1386) ، مثنوی معنوی، تهران: سپید.

مهاجر، جعفر (1413ق). التاسیس لتاریخ الشیعة فی لبنان و سوریة، بیروت: دارالملاک.

نجاشی، احمد بن علی (1416ق). رجال النجاشی، چاپ پنجم، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.

نعمانی، محمد بن ابراهیم‌ (1363ش). الغیبة‌، ترجمۀ محمد جواد غفاری‌، تهران:‌ نشر صدوق.

نوری، حسین بن محمدتقی (1415ق). خاتمة المستدرک، قم: مؤسسة آل‌البیت لاحیاء التراث.

هیئة الموسوعة العربیة (1998م). الموسوعة العربیة، ج8، دمشق: الاقسام العلمیة: الارادة العامة.

یاقوت حموی، یاقوت بن عبداللّه ( 1399ق). معجم البلدان، ج2و5، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

یعقوبی، احمد بن اسحاق (1415ق). تاریخ الیعقوبی، ج2، بیروت: دارصادر.

نویسندگان
کاظم عمرانی  1؛ محمد غفوری‌نژاد2
1دانشجوی دکتری شیعه‌شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب
2استادیار گروه شیعه‌شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب

چاپ