تاریخ کلام امامیه از مباحثی است که نیازمند مطالعات جدی و پژوهشهای روشمند است. در طول تاریخ تشیع برخی مناطق جغرافیایی که محل تجمع تودههای شیعی بوده، زمینه تشکیل حوزههای علمی قدرتمند و تأثیرگذاری را فراهم آورده است. در این میان، راجع به حوزه ماوراءالنهر (بخشی از آسیای میانه)، که مناطق گستردهای را نیز در بر دارد، هنوز بررسی جامعی نشده است. از جمله مطالب ضروری درباره این منطقه جغرافیایی، شخصیتهای برجسته کلامی و نیز گونهشناسی آثار ایشان، ردیابی جریانهای فکری راهیافته از مکاتب دیگر به این حوزه و نحوه تعامل ایشان با دیگر مکاتب کلامی و در پایان علل رکود و از بین رفتن این مدرسه کلامی است، که در این نوشتار به روش توصیفیتحلیلی درباره آن سخن گفتهایم. حوزه ماوراءالنهر از سه جریان فکری مدرسه کوفه، قم و بغداد اثرپذیری داشته و بیشترین اثرپذیری آن از جریان فکری مکتب قم بوده است، با این تفاوت که مشایخ ماوراءالنهر همانند مشایخ مکتب قم نبوده و نقل روایت از گروه متهمان به غلوی را که مأمون در حدیث بودند، جایز میدانستند.
کلیدواژهها
تاریخ کلام؛ ماوراءالنهر؛ جریانهای کلامی؛ متکلمان؛ علل رکود
عنوان مقاله [English]
The History of Imamites Theology in Transoxanien (Mawara ul nahr) up to the Fifth Century
نویسندگان [English]
ali reza zakizadeh renani
phd to university Adyan
چکیده [English]
The history of Imamites Theology is among the important fields that demands systematic and serious studies. During the Shia history, some areas that contain a large number of Shiites provided a good setting for the constitution of influential and authoritative Seminaries. However, there isn’t any comprehensive study about Transoxanien, Mawara ul nahr (part of Middle Asia) which includes a large part of the region. The present study tries to, by using analytical- descriptive method, elaborate on the following subjects which are among the most important issues in this geographical area: identifying the outstanding theological figures and typology of their works, detecting the intellectual movements of other schools penetrating to this field and their interactions, and, lastly, the causes of stagnation and fading of this theological school. Mawara ul nahr has been under the influence of three intellectual movements: Kufah, Qom and Baghdad, and the most important one is Qom. However, the religious scholars of Mawara ul nahr have not the same views as the elders of the school thought of Qom. They regard the narrations of extremists who were trustee in Hadiths legitimate.
کلیدواژهها [English]
The history of Theology, Mawara ul nahr (Transoxanien), theological movements, Islamic theologians, causes of stagnation
اصل مقاله
بیان مسئله
در طول تاریخ کلام امامیه، همواره مدارس کلامی گوناگونی در مناطق مختلف جغرافیایی وجود داشته است. مکانهایی که در صورت داشتن ویژگیهایی همچون محل اجتماع عالمان و دانشمندان در رشته علمی خاصی به مذهب معینی پایبند بوده، در آرای مشترکی با هم اتفاق و اتحاد داشتند (ضیاییفر، 1385: 96؛ جبرئیلی، 1390: 39؛ کرباسی، 1391: 41) «مکتب» و «مدرسه» بر آن اطلاق میشده است. در عنوان مدرسه حداقل دو عنصر منطقه جغرافیایی و اوضاع و احوال فکری حاکم و غالب در آنجا و نیز اشخاص و شخصیتهای تأثیرگذار و گاه تأثیرپذیر نقش مهم و اساسی دارند (سبحانی، 1425: 1/176).
بعد از مدرسه کوفه، در بازه زمانی قرن سوم تا پنجم هجری، همزمان چند مدرسه کلامی وجود دارد. یکی مدرسه قم با جریان فکری متکلمان متنمحور[i] و دیگری مدرسه کلامی بغداد با جریان فکری متکلمان محدّث (= متکلمان نظریهپرداز)[ii] و دیگری حوزه ماوراءالنهر با تلفیق هر دو جریان پیشین و رویکرد جریان اعتدالی.
متکلمان منطقه ماوراءالنهر و آثار کلامی ایشان، ردیابی جریانهای فکری این مدرسه و نحوه تعامل با دیگر مکاتب کلامی از جمله مباحثی است که در این مقاله بدان پرداخته شده است. مراد از اصطلاح «امامیه» در این نوشتار صرفاً شیعه اثناعشری است که وصف شیعیانی است که به وجوب امامت و وجود امام در هر زمانی اعتقاد دارند و نص جلی و عصمت و کمال را برای هر امامی لازم دانسته، امامت را پس از امام علی و امام حسن و امام حسین (ع) منحصر در فرزندان امام حسین (ع) تا حضرت حجت (عج) میدانند (مفید، 1413: 38؛ سید مرتضی، 1405: 2/153).
مقدمه
سرزمین وسیع ماوراءالنهر در روزگار کهن واقع در شمال خراسان و جزء بخشهای انتهایی ایران قدیم بود (مقدسی، 1411: 380؛ بارتولد، 1358: 1/193) و چون رود جیحون (یا همان آمودریا) آن را از خراسان جدا میکرد به آن ماوراءالنهر (فرارود یا ورارود) میگفتند (یاقوت حموی، 1995: 5/45).
این منطقه در اواخر قرن اول هجری به تصرف مسلمانان درآمد[iii] و اسلام بر اساس مذهب سنت در آن با سرعت گسترش یافت (غفرانی، 1387: 19) و پس از گذشت یک قرن، با گرایش وسیع مردم به آیین اسلام به یکی از مهمترین مناطق مسلماننشین تبدیل شد.
این سرزمین که بیشتر مناطق آن حاصلخیز و سرسبز بود، شهرهای بزرگی همچون بخارا، سمرقند، چاچ، کشّ، فَرْغانه، خُجَنْد، تِرْمِذ، نَسَف، اشتیخن، خُتَّلان، و فاراب را در خود داشت (ابنخرداذبه، 1889: 26؛ ابنحوقل، 1938: 2/459). در دوره حاکمیت خاندان دانشدوست و دانشپرور سامانی در نیمه دوم قرن سوم تا اواخر قرن چهارم هجری، شهرهایی چون سمرقند و بخارا و نسف و کشّ از مراکز اصلی مطالعات اسلامی به شمار میرفتند و در سایه حمایت این خاندان، دانشمندان بسیاری در آن گرد آمدند تا جایی که بخارا عنوان پرافتخار «قُبَّة الاسلام» را به خود گرفت (بلانت، 1363: 99ـ100؛ غفرانی، 1387: 190).
الف) متکلمان ماوراءالنهر
پیش از ورود به بحث، ذکر این نکته ضروری است که در این نوشتار، ملاک برای شناسایی متکلمان، تصریح به متکلمبودن و اموری مانند انتساب یا نقل کتاب کلامی از یک متکلم و نیز تدریس کتاب کلامی و برای محدّثان متکلم، نقل بسیار روایات کلامی است.
1. سمرقند[iv]
متکلمانی که در منطقه سمرقند میزیستهاند به نوعی از مشایخ اصلی ماوراءالنهر بودهاند. به طور کلی در این منطقه شش متکلم وجود داشته که عبارتاند از: ابوعبدالله حسین بناشکیب سمرقندی از متکلمان مشهور امامیه در سده سوم هجری (نجاشی، 1365: 44، ش88) و از اصحاب امام حسن عسکری (ع) (همان)؛ محمد بنوارث سمرقندی که از شاگردان حسین بناشکیب سمرقندی در نیمه نخست سده چهارم هجری بوده و مؤید کار کلامی وی این است که تمام کتب استاد خویش را تدریس و نقل کرده است (همان)؛ ابوسعید جعفر بناحمد بنایوب سمرقندی معروف به ابنتاجر از متکلمان مشهور امامیه در سده سوم هجری (طوسی، 1373: 418، ش6040) که از متکلمان مشهوری همچون ابنابیعمیر و یونس بنعبدالرحمان نیز استفاده کرده و از ایشان نقل روایی دارد (نک.: کشّی، 1409: 426، ش800 و 801، و ص494، ش947)؛ ابوالفضل جعفر بنمعـروف سمرقندی که یکـی از مشایخ اصلی عیاشی بوده و عیاشی از وی نیز روایـات اعتقادی گزارش کرده است. تعبیر ابنغضائری درباره نقل روایات عیاشی از وی چنین است که میگوید: «یروی عنه العیاشی کثیراً» (ابنغضائری، 1364: 7). روایات اعتقادی نقلشده از جعفر بنمعروف، عمدتاً درباره امام زمان (عج) (صدوق، 1395: 2/441، ح13 و ح15، و 644، ح1 و 3) و همچنین دفاع از اندیشههای هشام بنحکم (طوسی، 1414: 46، ح25) است؛ محمد بنمسعود عیاشی که از مشهورترین دانشمندان و متکلمان شیعی در منطقه سمرقند و کش بوده است (طوسی، 1373: 440، ش6282؛ ابنندیم، بیتا: 244، فن پنجم از مقاله پنجم)؛ جعفر بنمحمد بنمسعود، فرزند عیاشی، که همچون پدر از شخصیتهای مهم در سمرقند و کشّ بوده است. مؤید متکلمبودن او نقل روایات و تدریس کتب پدرش برای عالمان شیعی بسیاری بوده است که برای فراگیری به نزد او میآمدند. کسانی همچون ابومفضل شیبانی توانست با استفاده از این جلسات، تمام کتب عیاشی را به نقل از فرزندش جعفر نقل کند (طوسی، 1373: 418، ش6043).
2. نَسَف[v]
از میان متکلمان نَسَف در سده سوم و چهارم هجری فقط دو شخصیت وجود دارند که هر دو تربیتیافته مکتب کلامی بغداد و شاگرد سید مرتضی (متوفای 436 ق) و شیخ طوسی (متوفای 460 ق) بودهاند؛ یکی آدم بنیونس بنابی مهاجر نسفی که از شاگردان شیخ طوسی است (منتجبالدین، 1422: 34، ش6) و ابنحجر عسقلانی (متوفای 852 ق) که به نقل از الفهرست شیخ منتجبالدین تعبیر «کان فقیهاً مناظراً» را برای آدم بنیونس به کار میبرد (عسقلانی، 1390: 1/337، ش1045). دیگری محمد بنعبدالملک تُبان که در روستایی از روستاهای توابع نَسَف زندگی میکرده (یاقوت حموی، 1995: 2/10) و شاگرد سید مرتضی (متوفای 436 ق) بوده و بعد از آن نیز با وی نامهنگاری علمی داشته است. یکی از آثار علمی مهم محمد بنعبدالملک در علم کلام، که جزء آثار ردیهنگاری است، کتاب الأسئلة التبانیة است که مؤلف آن را در ده فصل تنظیم کرده و در هر فصل، شبهات و ایرادهایی از خود به مبنای استادش سید مرتضی در زمینه مجازنبودن عمل به خبر واحد، مطرح کرده است. او این ایرادها را پس از آنکه در سلسله درسهای سید مرتضی شرکت کرده نوشته است (غلامعلی، 1393: 188). سید مرتضی در پاسخ به این کتاب شاگرد خویش، شبهات و اشکالات محمد بنعبدالملک را در کتابی جداگانه با عنوان جوابات المسائل التبانیات پاسخ میدهد (آقابزرگ تهرانی، 1408: 2/78، ش310).
3. چاچ[vi]
از متکلمان منطقه چاچ، علیم بنمحمد ابوسلمه بکری است که درباره وی اطلاعات چندانی در دست نیست، به جز یک سخن که نجاشی کتابی با عنوان التوحید را برای او ذکر کرده است و در ادامه، خود نجاشی مینویسد: «و هو کتاب لم نره و لم یخبرنی عنه أحد من أصحابنا أنّه رءاه غیر أنّه ذکر فی الفهرستات (نجاشی، 1365: 304، ش829)؛ کتابی است که خودم و کسی از اصحاب شیعه در بغداد نیز آن را ندیدهاند، ولی در کتب فهارس نام آن برای مؤلف آمده است».
4. منطقة کشّ[vii]
متکلمانی که در منطقه کشّ بودهاند، جزء طبقه محدّثان متکلم هستند. برخی از آنها عبارتاند از: ابراهیم و برادرش حَمْدَوَیه که دو پسران نصیر کشّی و هر دو از محدّثان پُرروایت (طوسی، 1373: 407، ش5933) شهر کشّ هستند. این دو برادر به کوفه سفر کرده و بخشی از میراث آن مکتب را به منطقه کش آوردهاند. از جمله استادان کوفی این دو برادر، ایوب بننوح درّاج است با سیزده روایت از او (کشّی، 1409، ش41، 50، 51، 58، 86، 106، 112، 134، 138، 142، 358، 428، 467) و الحسن بنموسی الخشّاب با نقل چهار روایت از او (همان، ش219، 368، 509، 510) و محمد بنعبدالحمید العطّار با چهار روایت (همان، ش115، 176، 361، 365)؛ از محمد بنعثمان نیز دو روایت (همان، ش12 و 1139) نقل کردهاند. نکته مهم درباره این دو برادر، که در ادامه خواهیم گفت، وابستگیشان به جریان کلامی هشام بنحکم و یونس بنعبدالرحمن به واسطه محمد بنعیسی بنعُبید بغدادی است که در رجال کشّی 109 نقل این دو برادر از محمد بنعیسی بنعبید گزارش شده است (همان، ش22، 32، 36، 88، 114، 116، 144، 183، 221، 226 227، 229، 232 ...)؛ در میان روایات نقلشده، مدح یونس و طعن بر زرارة نیز وجود دارد.[viii]
دلیل بر محدّثمتکلم بودن ایشان، نقل بسیارِ روایات کلامی و نیز مؤیدات جانبداری از جریان فکری هشام و یونس است.
ابومحمد طاهر بنعیسی ورّاق از دیگر محدّثمتکلمان و از نویسندگان امامیه در کشّ بوده است. شیخ طوسی تعبیر «صاحب کتب»را درباره او به کار میبرد (طوسی، 1373: 428، ش6155) که نشان از این دارد که او کتب متعددی نگاشته، ولی نامی از کتب او یا محتوای آنها در دسترس نیست.
طاهر بنعیسی از شاگردان جعفر بناحمد بنایوب سمرقندی، متکلم مشهور سمرقند (کشّی، 1409: ش34، 35، 164، 168، 230، 322، 362، 376، 392، 513، 514، 649، 689 950، 1036، 1128) و نیز از استادان کشّی است؛ کشّی در رجال، 22 روایت از این استاد خویش نقل کرده است (همان، و ش23، 153، 299 و...) که بیشتر آنها صبغه کلامی دارند.
ب) جریانهای فکری راهیافته به حوزه ماوراءالنهر
ریشه نخستین جریانهای فکری مکاتب امامیه را میتوان در مدرسه کوفه پیدا کرد که در نیمه قرن دوم هجری نیز مهمترین پایگاه امامیه محسوب میشد (کرباسی، 1391: 47 به بعد؛ سبحانی، 1391: 27؛ سبحانی و موسوی تنیانی، 1393: 80). بعد از مدرسه کوفه، میراث حدیثی این مدرسه به قم راه پیدا کرد، با این تفاوت که مباحث کلام عقلی در مکتب قم چندان جدی گرفته نمیشد و به نوعی این مکتب را حدیثمحور کرد (جبّاری، 1384: 370؛ جبرئیلی، 1389: 67). از سرشناسان مدرسه قم و سرآمد قمیان، شیخ صدوق است که با مسافرتهای بسیار خود این نوع تفکر امامیه را به مناطق جغرافیایی گوناگون انتقال داد. بعد از مدرسه قم، مهمترین جریان فکری امامیه در مدرسه بغداد ادامه یافت که به دلیل تعامل با معتزله، رویکردی عقلگرا به خود گرفت (جبرئیلی، 1389: 73). این مدرسه با شخصیتهای مهمی همچون شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی رشد تفکر کلام شیعه را به اوج خود رساند (الجابری، 1409: 210).
دیار وسیع ماوراءالنهر در شرق بلاد اسلامی، یکی از مناطقی است که این جریانهای مختلف فکری امامی به آن راه یافت (برای توضیح بیشتر نک.: زکیزاده رنانی، بیتا). پژوهش حاضر در پی یافتن این نحلههای مختلف کلامی در ماوراءالنهر است و شخصیتهای نقشآفرین و انتقالدهنده این جریانها را در آن دیار دنبال میکند.
1. جریانهای سرچشمهگرفته از مدرسه کوفه
1. 1. جریان متکلمان محدّث با محوریت هشام بنحکم و پیروان ایشان
نخستین جریان مربوط به متکلمان محدّث و با محوریت هشام بنحکم است که از متکلمان مشهور امامیه در مدرسه کوفه و جزء اصحاب خاص امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) بوده است. این جریان رویکرد عقلگرایی[ix] وحیانی دارد[x] و با این نگرش مبانی مکتب اهل بیت (ع) را تبیین و از آن دفاع میکند. بعد از هشام، این نگرش را شاگردان وی ادامه دادند که از جمله طلایهداران آن یونس بنعبدالرحمن است (رضایی، 1391: 98؛ سبحانی و موسوی تنیانی، 1393: 83). بعد از یونس، این جریان با تلاشهای فضل بنشاذان نیشابوری و شاگردانش، بهویژه محمد بنعیسی بنعبید (نجاشی، 1365: 333، ش896) و ابنقتیبه نیشابوری (همان: 259، ش678) و شاگردانش، در بین امامیه در مناطق مختلف شرق اسلامی جا باز کرد و درخشید (رضایی، 1391: 100؛ سبحانی و موسوی تنیانی، 1393: 83).
مهمترین شاخصه این جریان را میتوان در دو موضوع یافت: 1. انتشار اخباری در جهت تبرئه اتهامات هشام بنحکم و شاگردش، یونس بنعبدالرحمن، که نمونههایی از آن را جبریل بناحمد فاریابی، محمد بننصیر کشّی و حمدویه بننصیر از استادشان محمد بنعیسی بنعبید، که از شاگردان فضل بنشاذان است، در منطقه کشّ منتشر کردند (نک.: کشّی، 1409: 265ـ266، ش479ـ480، و 488ـ491، ش928ـ938). این مسئله اثرپذیری و وابستگی فاریابی به جریان هشام را نشان میدهد. 2. نقل روایاتی در مذمت اندیشه و شخصیت زرارة بناعین و همفکرانش همچون برید بنمعاویه که به نوعی رقیب جریان فکری هشام بنحکم به شمار میرفتند (طوسی، 1363: 1/356-357، ش228-229 و 364-368، ش236-246).
از اندیشمندانی که در ماوراءالنهر این جریان را دنبال میکردند میتوان به افراد ذیل اشاره کرد:
1. ابنتاجر سمرقندی: دو نقل ابنتاجر از یونس بنعبدالرحمن در رجال کشّی گزارش شده است (همان: 427، ش701 و 494، ش947) و در طُرق روایی ابنتاجر، افرادی همچون عبیدی و یونس نیز قرار دارند (سبحانی و موسوی تنیانی، 1393: 86). علاوه بر این، روایاتی از او در تمجید هشام و یونس و طعن زرارة وجود دارد (کشّی، 1409: 145، ش230 در طعن زرارة و 486، ش922 در مدح یونس) و این قرائن میتواند احتمالی بر همسویی او با جریان هشام بنحکم و پیروان وی باشد. محمد بنمسعود عیاشی، طاهر بنعیسی الورّاق کشّی و ابوعمرو کشّی از مهمترین شاگردان ابنتاجر و رواجدهندگان اندیشه او در حوزه ماوراءالنهرند.
2. سهل بنبحر الفارسی: سهل بنبحر از شاگردان فضل بنشاذان (همان: 484، ش913-914، و 539، ش1025) و از دیگر رواجدهندگان اندیشه فضل در ماوراءالنهر بوده است. در میان روایات باقیمانده از سهل بنبحر، سه روایت در مدح یونس است که گویای وابستگی او به جریان هشام بنحکم است (همان).
3. علی بنمحمد بنقتیبه نیشابوری: از دیگر شاگردان فضل بنشاذان است که نقش بسیار مهمی در جریان فکری هشام و یونس در حوزه ماوراءالنهر دارد. یک روایت از او نیز در طعن زرارة (همان: 159، ش266) نقل شده است. همچنین در رجال کشّی 35 روایت او از فضل گزارش شده است (همان، ش38، 54، 56، 104، 120، 279، 367، 372، 380، 453 و ...). مهمترین شاگرد علی بنمحمد بنقتیبه که نقش بسیار مهمی در ماوراءالنهر، بهویژه در شهر کشّ دارد، ابوعمرو محمد بنعمر کشّی، مؤلف کتاب رجال مشهور شیعی است که در رجال خویش، 48 روایت از علی بنمحمد بنقتیبه نقل کرده است (همان، ش16، 38، 54، 56، 104، 120، 196، 266، 279، 354، 367، 372، 380، 453، 493 و ...).
4. ابراهیم و برادرش حمدویه دو پسر نُصَیر کشّی: در رجال کشّی، 109 روایت این دو برادر از محمد بنعیسی بنعبید، که از وابستگان جریان هشام است، گزارش شده است (همان: ش22، 32، 36، 88، 114، 116، 144، 183، 221، 226 227، 229، 232، 237، 242، 246، 247، 255، 259، 270، 274، 275، 276، 288، 300، 303، 308، 318، 323 و ...).
5. جعفر بنمعروف سمرقندی: از شخصیتهایی است که بهاحتمال از هواداران هشام در ماوراءالنهر محسوب میشود؛ چه اینکه روایتی از وی در تأیید عملکرد هشام نقل شده است (نک.: طوسی، 1414: 46، ح25).
6. برخی شاگردان محمد بنعیسی بنعبید همچون جبریل بناحمد فاریابی،[xi] محمد بننصیر کشّی،[xii] محمد بنمسعود عیاشی[xiii] و ابوعمرو محمد بنعمر کشّی (صاحب رجال).
1. 2. جریان محدّثمتکلمان کوفه
دومین جریانی که از حوزه کوفه به ماوراءالنهر راه پیدا کرد، جریان حدیثگرایی این مدرسه شیعی است. این جریان برخلاف جریان پیشین، یعنی متکلمان محدّث که شاخصهاش عقلگرایی وحیانی بود، بیشتر به دریافت و فهم روایات و تبیین درونحدیثی توجه داشته است. این خط فکری پس از افول مدرسه کوفه، علاوه بر منطقه ماوراءالنهر، در مکتب قم نیز ادامه حیات داد (نک.: جمعی از پژوهشگران، 1395 الف: 86).
از شخصیتهای سرشناس این جریان فکری در مدرسه کوفه میتوان به یعقوب بنیزید انباری و ایوب بننوح درّاج اشاره کرد که هر دو ثقه (طوسی، 1373: 43، ش59 و 508، ش807) و از مخالفان جریان یونس بودهاند (نک.: کشّی، 1409: 572، ش1083). درباره ابننوح، و در میان کتبی که برای یعقوب بنیزید ذکر شده، کتاب الطعن علی یونس نیز به چشم میخورد (نجاشی، 1365: 450، ش1215).
از جمله شخصیتهای مهمی که سهم بسزایی در نقل احادیث این محدّثان در ماوراءالنهر دارند، ابراهیم و برادرش حمدویه، پسران نُصَیر کشّی هستند که از آنها با عنوان «کثیر الرّوایة»نیز تعبیر میشود (طوسی، 1373: 407، ش5933 و 421، ش6074). پیش از این، درباره محدّثمتکلم بودن ایشان گفتیم که هر دو برادر روایات کلامی بسیاری نقل کردهاند و مؤیداتی از جانبداری آنان از جریان فکری هشام و یونس به چشم میخورد.
از دیگر راویان این جریان مدرسه کوفه، ابراهیم بنعلی کوفی است که به منطقه سمرقند رفت و در آن دیار ساکن شد و بخشی از احادیث کلامی کوفیان را به آن سامان منتقل کرد (همان: 407، ش5921).
2. جریان محدّثان مکتب قم
سومین جریانی که به ماوراءالنهر راه پیدا کرد، جریان کلام نقلی، مشهور به جریان «نصگرایی» است. شاخصه این جریان کمتوجهی به عقل در تبیین بسیاری از معارف دینی است (جبرئیلی، 1389: 62)؛ بدینمعنا که راهنمایی عقل فقط تا زمانی سودمند است که دست ما را در دست رهبران دینی قرار دهد و از آن پس باید خود را خادم شریعت بداند و دنبالهرو ظواهر آیات و روایات باشد (همان).
از جمله محدّثان قمی که این جریان را در ماوراءالنهر گسترش دادند، عبارتاند از: علی بنمحمد بنفیروزان قمی و ابوعلی احمد بنعلی قمی که مقیم شهر کشّ بودهاند؛ جعفر بنمحمد بنقولویه قمی و حسین بنحسن بنبندار قمی، که برای مدتی به ماوراءالنهر سفر کردهاند؛ ابراهیم بنمحمد بنعباس ختلی که در کوفه و قم از مشایخ آن دیار استفاده کرد، آنگاه راهی دیار ماوراءالنهر شد؛ در نهایت شیخ صدوق که برای مدت چهار سال در ماوراءالنهر سکنا گزید و رویکرد جریان کلام نقلی را در برخی مناطق آن گسترش داد.
3. جریان مکتب بغداد
یکی دیگر از جریانهای راهیافته به حوزه ماوراءالنهر، جریان کلام عقلی مدرسه بغداد است. این جریان در حقیقت ادامهدهنده جریان متکمان محدّث مدرسه کوفه است (نک.: جمعی از پژوهشگران، 1395 ب: 297). از میان متقدمان مدرسه بغداد میتوان به محمد بنعیسی بنعبید اشاره کرد که از شاگردان فضل بنشاذان و پیرو جریان هشام بنحکم با خط فکری عقلگرایی وحیانی است. از متأخران مکتب بغداد هم میتوان به شخصیتهای مهمی همچون خاندان نوبختی، از جمله ابومحمد (متوفای 310 ق) و ابوسهل نوبختی (متوفای 311 ق)، و همچنین بزرگانی مانند ابنعقیل عمانی (متوفای نیمه نخست قرن چهارم) و ابنجنید اسکافی (متوفای 378 ق)، و در نهایت شیخ مفید (متوفای 413 ق)، سید مرتضی (متوفای 436 ق) و شیخ طوسی (متوفای 460 ق) اشاره کرد[xiv] (جبرئیلی، 1389: 73؛ جابری، 1409: 209).
درباره چگونگی راهیابی خط فکری متقدمان بغداد که با جریان متکلمان محدّث مدرسه کوفه مرتبط است، پیشتر سخن گفتیم. از میان متأخران بغداد، که عقلگرایی در آن رشد و تحول شگرفی یافت (مادلونگ، بیتا: 19)، در سده سوم و چهارم هجری، دو متکلم به نامهای آدم بنیونس بنابیمهاجر نسفی و محمد بنعبدالملک تُبان در شهر نَسَف (شهری در سه فرسخی کشّ، بین جیحون و سمرقند) (ابنحوقل، 1938: 2/502؛ یاقوت حموی، 1995: 5/285)، وجود دارند که هر دو تربیتیافته مکتب کلامی بغداد و از جمله شاگردان سید مرتضی و شیخ طوسی بودهاند.
4. جریان غلو
از آنجا که در منطقه ماوراءالنهر جهتگیریهای معتدل وجود داشته است، برداشتهای غالیانه در مناطق آن دیده نمیشود؛ چه اینکه اکثر مردم ماوراءالنهر اهل سنت بودند و شیعه در آن در اقلیت بوده است. نوع روایات نقلشده در تفسیر عیاشی و رجال کشّی نیز گویای این است که آن دیار مشی جهتگیری معتدلانه دارد. به نظر میرسد مبنای عیاشی و کشّی و برخی دیگر از مشایخ مهم ماوراءالنهر، این بوده که از بیان روایات تند علیه عامه یا بعضی از صحابه خودداری کنند. اندیشهای که ایشان در سمرقند ترویج کردند، همراه با اعتدال و مدارا با دیگر مذاهب اسلامی بوده است. با این حال، در مدرسه ماوراءالنهر، با خط فکری متهمان به غلو همانند مکتب قم رفتار نمیشده است؛ چه اینکه دانشمندانی همچون عیاشی و کشّی از نقل روایت از گروه متهمان به غلو نیز هیچ ابایی نداشتند و نقل روایت از کسانی که مأمون در حدیث بودند را روا میدانستند. برای نمونه میتوان از احمد بنعلی بنکلثوم سرخسی نام برد که جزء مشایخ عیاشی و کشّی محسوب میشود. وی بنا بر نظر شیخ طوسی و دیگر رجالیان، متهم به غلو است (طوسی، 1373: 407، ش5923؛ ابنداوود، 1342: 421، ش33؛ حلی، 1411: 205، ش18)، با این حال کشّی با آوردن تعبیر «و کان مأموناً علی الحدیث» (کشّی، 1409: 531، ش1015)، نقل روایت از او را جایز میداند. عیاشی نیز روایات بسیاری از او نقل کرده است (خزّاز، 1401: 295؛ صدوق، 1395: 2/350، ح45، و 408، ح5 و 7)، در صورتی که علامه حلی در رجال خویش عقیده بر رد روایات احمد بنعلی بنکلثوم دارد (حلی، 1411: 205، ش18).
در میان راویان شیعی در ماوراءالنهر فقط در معرفی چند شخصیت است که اندیشه غلو مطرح شده است: یکی ابوالفضل جعفر بنمعروف سمرقندی، از مشایخ اصلی عیاشی، که بنا بر نظر برخی از رجالیان وی راه غلو را برگزیده بود (ابنغضائری، 1364: 7؛ ابنداوود، 1342: 435، ش94).
دیگری عبدالرحمن بناحمد بننهیک سمرقندی است که رجالیان در نقل روایات وی جانب احتیاط را رعایت میکردند (نجاشی، 1365: 236، ش634). ابنغضائری در رجال ذکر کرده که وی غالی بوده است (ابنغضائری، 1364: 79).
از دیگر غالیان ذکرشده در ماوراءالنهر، نصر بنصباح، مشهور به ابوالقاسم بلخی است که جزء مشایخ کشّی است و نجاشی او را «غال المذهب» معرفی کرده است (نجاشی، 1365: 428، ش1149).
حسن بنخرّزاد قمی که مقیم منطقه کشّ بود، نیز بنا بر نظر نجاشی در اواخر عمرش متهم به غلو معرفی شده است (همان: 44، ش87).
ج. علل رکود مدرسه کلامی ماوراءالنهر
درباره سرنوشت مدرسه کلامی ماوراءالنهر و علل افول آن، اطلاعات چندانی به جز دو نکته ذیل در دست نیست:
1. حمله به دولت سامانیان
بیشک یکی از علل افول این حوزه بزرگ شیعی، مباحث سیاسی حکومتی و حمله نظامی گسترده به مناطق مختلف ماوراءالنهر است؛ مثلاً شهر بخارا، از اواخر دوره سامانیان دچار آثار تخریبی شد و درگیریهای نظامی و حملههای خارجی بر آن سرازیر شد (غفرانی، 1387: 84)، به گونهای که پس از سقوط سامانیان، میدان تاخت و تاز ترکان بیابانگرد قرار گرفت (اشپولر، 1373: 1/190؛ فرای، 1348: 223؛ راوندی، 1382: 3/434؛ صفا، 1378: 2/6). قراخانیان در سال 388 قمری بخارا را تصرف کردند، اما یک سال بعد به علت شیوع بیماری طاعون، حاکم قراخانی شهر را ترک کرد. قراخانیان شش سال بعد، یعنی در سال 395 قمری، دوباره بر آن شهر مسلط شدند (همان). در سال 420 هجری، سلطان محمود غزنوی به بخارا حمله کرد و خرابی بسیار در آنجا به بار آورد. یک سال بعد، بخارا به دست جلالالدین علیتگین قراخانی افتاد (نک.: تتوی و قزوینی، 1382: 3/2149-2206). سلطان مسعود غزنوی که تازه بر متصرفات پدر حاکم شده بود، سپاهی برای تصرف دوباره این شهر آماده کرد، ولی به نتیجهای دست نیافت. در زمان حاکمیت قراخانیان، بخارا یکی از پایتختهای آنان شد؛ از اینرو برای ساخت قصر شمسآباد برای حاکم شمسالملوک نصر بنابراهیم تَمْغاچخان (متوفای 482 ق)، هزینههای بسیار صرف، و باغ و بوستانهایی بنا شد (نرشخی، 1363: 40؛ قدیانی، 1387: 1/164). این زیباییها طولی نکشید و در سال 482 قمری، ملکشاه سلجوقی (465-485 ق) با لشکرکشی به بخارا، خرابی بسیاری به وجود آورد (نرشخی، 1363: 41). چندی بعد احمدخان، حاکم بخارا (488 ق)، قصر زیبایی در آنجا ساخت و برای آن باغهایی ایجاد کرد که مدت سی سال، حاکمنشین بخارا بود (غفرانی، 1387: 87).
همچنین سمرقند بعد از سقوط سامانیان، یکی از پایتختهای قراخانیان شد. جنگها و حوادث بسیاری بر سر این شهر به وجود آمد. در سال 466 قمری، ملکشاه سلجوقی[xv] نیز به سمرقند لشکر کشید و خرابی بسیاری در آنجا پدید آورد (بنداری، بیتا: 64؛ غفرانی، 1387: 75).
2. شیوع بیماری فراگیر در ماوراءالنهر
بر اساس آنچه در کتب تاریخ ثبت شده است، بیماریهای گوناگون همچون وبا و طاعون در قرن چهارم و پنجم هجری در سرتاسر ماوراءالنهر شیوع پیدا کرد. در سال 388 قمری بیماری طاعون بیشتر مناطق مختلف بخارا را در بر گرفت و باعث شد قراخانیان آن دیار را ترک کنند. همچنین در سالهای 448-449 قمری وبای گستردهای بخارا را فرا گرفت، به طوری که نوشتهاند در یک روز، هجده هزار انسان مردند (تتوی و قزوینی، 1382: 4/2309). سمعانی، ابنکثیر و ابناثیر شمار قربانیان این وبا را بالغ بر یک میلیون و 650 هزار نفر ذکر کردهاند (سمعانی، 1419: 1/213؛ ابنکثیر، 1407: 12/71؛ ابناثیر، 1965: 9/637). در این سال، بیماری وبا ناحیه سُغد را فرا گرفت و از آنجا نیز به سمرقند سرایت کرد و عامل هلاکت بسیاری از مردم شد (نسفی، 1378: 402).
محمد بناحمد مقدسی درباره کشّ مینویسد: «شهری است سرسبز، اگر وبازده نمیشد» (مقدسی، 1411: 282).
جمعبندی
مجموعه مباحث ذکرشده درباره تاریخ کلام امامیه در ماوراءالنهر چند نکته اصلی را به دست میدهد:
1. مدرسه ماوراءالنهر از جمله حوزههای کلامی شیعی است. در این نوشتار نمایان شد که ماوراءالنهر برخی شاخصههای حوزهای کلامی را داشته است که از جمله آن، وجود اندیشمندان متکلم و آثار کلامی ذکرشده برای ایشان است.
2. جریانهای مختلف فکری دیگر مکاتب فکری امامیه نیز بع ماوراءالنهر راه پیدا کردند که در این میان مکاتب قم، کوفه و بغداد بیشترین تأثیرگذاری را داشتهاند.
3. برخی جریانهای فکری مدرسه کوفه، همچون جریان متکلمان با محوریت هشام بنحکم و جریان محدّثان با محوریت یعقوب بنیزید (مخالف یونس)، در حوزه ماوراءالنهر حضور جدی داشتهاند.
4. در حوزه ماوراءالنهر، با اینکه افکار غلوآمیز با مخالفت جدی روبهرو میشد، مشایخ آن دیار از نقل روایت از گروه متهمان به غلو ابایی نداشتند و نقل روایت از کسانی که مأمون در حدیث بودند را جایز میدانستند.
5. از مهمترین عوامل حضور جریانهای فکری گوناگون در منطقه ماوراءالنهر میتوان به تأثیر و تأثرات عالمان شیعی در مکاتب مختلف اشاره کرد. سفرهای متعدد این عالمان و تبادل اطلاعات و انتقال میراث یک مکتب را میتوان مهمترین عامل جریان خاص فکری در یک منطقه جغرافیایی، بهخصوص ماوراءالنهر، دانست که در دورترین نقاط شرق بلاد اسلامی است.
6. با توجه به جریانهای مختلف فکری در ماوراءالنهر میتوان این نظریه را بیان کرد که حوزه ماوراءالنهر روشی «معتدلگرایانه» را پیشه خود ساخته بود؛ چه اینکه شیعیان با پیروان مذاهب دیگر، که در ماوراءالنهر حضوری جدی داشتند، حشر و نشر داشتهاند.
7. حمله نظامی به دولت سامانیان و نیز شیوع بیماری فراگیر در ماوراءالنهر، دو علت اصلی افول مدرسه کلامی ماوراءالنهر بوده است.
پینوشتها
[i]. جریانی فکری که بیشتر به دریافت و فهم روایات و تبیین درونحدیثی توجه داشته است (نک.: جبرئیلی، 1389: 67) و جریانی که احادیث را منبع اعتقادی تلقی و تبیین کرده، ولی به دنبال تبیینهای خارج از متن و عرضه نظرهای کلامی نبوده و کمتر مواجهههای بیرونی داشته است (سبحانی، 1391: 27-28).
[ii]. جریانی که رویکرد عقلگرایی وحیانی دارد و با دریافت احادیث از ائمه (ع) درصدد فهم و استنباط آن برمیآید، و در مقام دفاع از آن تعالیم، تبیین عقلانی و نظریهپردازی میکند (همان).
[iii]. برخی همچون بلاذری (متوفای 279 ه.ق.) تصرف را در زمان عمر بنعبدالعزیز (متوفای 101 ه.ق.) میدانند (بلاذری، 1367: 2/587)؛ ولی محققان دیگری پیشینه حضور را دوران ولید بنعبدالملک اموی (متوفای 96 ه.ق.) میدانند (مارکوارت، 1368: 203). برای مطالعه بیشتر درباره چگونگی ورود مسلمانان به ماوراءالنهر نک.: بلاذری، 1367: 2/567-599؛ بارتولد، 1358: 99؛ فروزانی، 1377: 201-208.
[iv]. شهر اصلی اقلیم صُغد (میان دو رود جیحون و سیحون) و در جانب جنوبی آن بوده است. سمرقند در قسمت شرق بخارا به فاصله 150 میلی (271 کیلومتر) قرار داشته و از نظر آب و هوا و فزونی میوه جزء بهترین شهرها بوده است (قزوینی، 1373: 615؛ شریف ادریسی، 1409: 1/501).
[v]. این اقلیم در بین رود جیحون و سمرقند و در سمت غربی شهر کشّ واقع بوده که ایرانیان به آن «نخشب» نیز میگفتند و امروزه این شهر «قرْشی (قارشی)» خوانده میشود (مقدسی، 1411: 282؛ لسترنج، 1367: 499).
[vi]. از بزرگترین بلاد ماوراءالنهر در شمال شرقی رود سیحون و همجوار مناطقِ ترکنشینِ بلاد کفر بوده است. خرابههای کنونی شهر کهنه تاشکند همان است که اعراب به آن شاش میگفتند و ایرانیان آن را «چاچ» مینامیدند. فاصله چاچ با سمرقند، 42 فرسخ و تا طراز که شهر مرزی ماوراءالنهر با ترکستان است، 26 فرسخ بوده است. در حقیقت، این منطقه در کنار جاده بزرگ ابریشم قرار داشته و آخرین منطقه در شمال شرقی خراسان قدیم است که در اختیار مسلمانان بوده است. این سرزمین امروز مرکز جمهوری ازبکستان، یعنی تاشکند، است (قزوینی، 1373: 618؛ مارکوارت، 1368: 56؛ نرشخی، 1363: 182).
[vii]. سومین شهر بزرگ منطقه سغد که در ناحیه جنوبی رود سغد قرار داشته است. امروزه شهر کشّ با نام «شهر سبز» از شهرهای ازبکستان به شمار میرود (چکنگی، 1378: 132).
[viii]. روایاتی از حمدویه و برادرش در مدح زراره نیز در رجال کشّی نقل شده است (نک.: همان: 133، ش211 و ص135، ش215 و ص136، ش217 و ش219 و ص138، ش221).
[ix]. عقلگرایی (rationalism) عنوان عامی است که بر هر گونه نظام فکریفلسفی اطلاق میشود که نقش اصلی و اساسی را به عقل بدهد و در مقابل نظامهایی مانند شهودگرایی (intuitionalism)، تجربهگرایی (empiricism)، ایمانگرایی (fideism) و نصگرایی (textualism) است (جبرئیلی، 1389: 63).
[x]. یعنی هم به تحلیلها و تأملهای عقلی ارج مینهد و هم استناد به وحی را در دستور کار خود قرار میدهد (لاهیجی، 1425: 44-45؛ جبرئیلی، 1389: 63).
[xi]. از مجموع روایاتی که از فاریابی باقی مانده و البته انتشار تمام آنها نیز در حوزه ماوراءالنهر است، این حقیقت آشکار است که وی اخباری گاه منحصر به فرد در دفاع از تعالیم هشام و یونس نقل کرد (کشّی، 1409: 265-266، و 488-491) و همچنین روایات معتنابهی در جهت مذمت اندیشه و شخصیت زرارة بناعین و همفکرانش، همچون برید بن معاویه، که به نوعی رقیب جریان فکری هشام بنحکم به شمار میرفتند منتشر کرد (طوسی، 1363: 1/356-357 و 364-368). محمد بن مسعود عیاشی و ابوعمرو کشّی هر دو شاگرد جبریل بناحمد بودهاند و به نظر میرسد به واسطه او از جریان فکری هشام متأثر شده باشند؛ به گونهای که بیشتر روایات فاریابی را نیز نقل کردهاند. در رجال کشّی، 27 روایت عیاشی از فاریابی (ش22، 228، 236، 238، 239، 240، 241، 244، 245، 256، 257، 261، 282، 283، 284، 297، 350، 435، 436، 479، 480، 522، 710، 780 809، 812، 815) و نیز 43 روایت کشّی از فاریابی نقل شده است (ش13، 21، 26، 27، 29، 30، 31، 33، 37، 96، 119، 132، 133، 139، 163، 176، 200، 201، 339، 340، 341، 343، 437، 581، 732، 938 و ...).
[xii]. در مجموع روایات باقیمانده از محمد بننصیر، برخی روایات گزارششده از او در طعن زراره (همان: ش231 و ش269) و در مدح هشام (همان: 278، ش496) و یونس (همان: 490، ش935-936) مشاهده میشود که به نوعی وابستگی محمد بننصیر به جریان هشام بنحکم و شاگردان او را نشان میدهد. همچنین وی از استادان مشترک عیاشی و کشّی بوده و محمد بنمسعود عیاشی 24 روایت (همان، ش9، 75، 270، 348، 384، 449، 460، 648، 659، 680، 683، 716 و ...) و ابوعمرو کشّی 8 روایت از او نقل کردهاند (همان، ش9، 194، 231، 269، 496، 599، 616، 650) و به نظر میرسد عیاشی و کشّی بیشتر به خاطر محمد بننصیر و فاریابی از هواداران جریان فکری هشام و یونس تأثیر پذیرفتهاند (سبحانی و موسوی تنیانی، 1393: 86).
[xiii]. عیاشی با توجه به تأثیرپذیری از فاریابی و محمد بننصیر کشّی، به آموزههای هشام بنحکم و یونس و نقد افکار زراره توجه نشان داد، ضمن اینکه بنا بر برخی گزارشها عیاشی با فضل بنشاذان و شاگردانش، از طریق مکاتبه، در ارتباط بوده است (همان، ش262، 380، 656، 691، 788).
[xiv]. برای مطالعه بیشتر درباره دیگر متکلمان بغداد از غیبت صغرا تا دوران شیخ مفید نک.: جمعی از پژوهشگران، 1395 ب: 188.
[xv]. سلاجقه شعبهای از ترکان غز بودند و به علت مهارتی که در تیراندازی و جنگجویی داشتند، در مدتی کوتاه، قدرت و نفوذ نظامی و سیاسی خود را در خاورمیانه بسط دادند و توانستند بنیان حکومت غزنویان را متزلزل کنند (نک.: راوندی، 1382: 2/264).
مراجع
منابع
آقابزرگ تهرانی، محمد محسن بنعلی (1408ق)، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، قم: اسماعیلیان.
ابناثیر جزری، علی بنمحمد (1965م)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر.
ابنبابویه قمی (صدوق)، محمد بنعلی (1395ق)، کمال الدین و تمام النعمة، تصحیح: علیاکبر غفاری، چاپ دوم، تهران: دار الکتب الاسلامیة.
ابنحوقل، محمد (1938م)، صورة الأرض، الطبعة الثانیة، بیروت: دار صادر.
ابنخرداذبه (1889م)، المسالک والممالک، بغداد: مکتبة المثنی.
ابنداوود حلی، حسن بنعلی (1342ش)، رجال ابنداوود، تصحیح: محمد صادق بحرالعلوم، تهران: دانشگاه تهران.
ابنغضائری، احمد بنحسین (1364ش)، الرجال، تحقیق: سید محمدرضا حسینی جلالی، قم: دار الحدیث.
ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بنعمر (1407ق)، البدایة والنهایة، بیروت: دار الفکر.
ابنندیم، محمد بناسحاق (بیتا)، الفهرست، تحقیق: رضا تجدّد، بیجا: بینا.
اشپولر، برتولد (1373ش)، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری و مریم میراحمدی، چاپ چهارم، تهران: علمیفرهنگی.
بارتولد، واسیلی ولادیمیرویچ (1358ش)، گزیده مقالات تحقیقی، ترجمه: محمدعلی کشاورز، تهران: امیرکبیر.
بلاذری، احمد بنیحیی بنجابر (1367ش)، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکلی، تهران: نشر نقره.
بلانت، ویدفرد (1363ش)، جادۀ زرّین سمرقند، ترجمه: رضا رضایی، تهران: جانزاده.
بنداری اصفهانی، فتح بنعلی (بیتا)، تاریخ سلسله سلجوقی، ترجمه: محمدحسین جلیلی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
تتوی، قاضی احمد، قزوینی، آصفخان (1382ش)، تاریخ الفی، تحقیق: غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: علمیفرهنگی.
الجابری، علی (1409ق)، الفکر السلفی عند الشیعة الامامیة، قم: دار إحیاء.
جبّاری، محمدرضا (1384ش)، مکتب حدیثی قم، قم: نشر زائر.
جبرئیلی، محمدصفر (1389ش)، سیر تطوّر کلام شیعه، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
جبرئیلی، محمدصفر (1390ش)، «مدارس کلامی شیعه امامی»، مجله کلام اسلامی، س20، ش79، ص37-51.
جمعی از پژوهشگران (زیر نظر محمدتقی سبحانی) (1395 الف ش)، جستارهایی در مدرسه کلامی قم، قم: دارالحدیث.
جمعی از پژوهشگران (زیر نظر محمدتقی سبحانی) (1395 ب ش)، جستارهایی در مدرسه کلامی بغداد، قم: دارالحدیث.
چکنگی، علیرضا (1378ش)، فرهنگنامه تطبیقی نامهای قدیم و جدید مکانهای جغرافیایی ایران، مشهد: بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
حلّی، حسن بنیوسف (1411ق)، رجال العلامة الحلی (خلاصة الأقوال)، الطبعة الثانیة، نجف: دار الذخائر.
خزّاز رازی، علی بنمحمد (1401ق)، کفایة الأثر فی النص علی الأئمّة الاثنی عشر، تحقیق: عبداللطیف حسینی کوهکمری، قم: بیدار.
راوندی، مرتضی (1382ش)، تاریخ اجتماعی ایران، چاپ دوم، تهران: نگاه.
رضایی، محمدجعفر (1391ش)، «امتداد جریان فکری هشام بنحکم تا شکلگیری مدرسه بغداد»، نقد و نظر، س17، ش65، ص91-110.
زکیزاده رنانی، علیرضا (بیتا)، «جریانشناسی فکری امامیه در ماوراءالنهر تا قرن پنجم هجری»، آیین حکمت (در دست چاپ).
سبحانی، جعفر (1425ق)، رسائل و مقالات، چاپ دوم، قم: مؤسسه امام صادق (ع).
سبحانی، محمدتقی (1391ش)، «کلام امامیه: ریشهها و رویشها»، نقد و نظر، دوره 17، ش65، ص5ـ37.
سبحانی، محمدتقی، موسوی تنیانی، سید اکبر (1393ش)، «جریانشناسی فکری امامیه در خراسان و ماوراءالنهر: از آستانه غیبت صغری تا عصر شیخ صدوق»، تحقیقات کلامی، ش4، ص79-106.
سمعانی، عبدالکریم بنمحمد (1419ق)، الأنساب، تصحیح عبدالله عمرو الباروی، بیروت: دار الفکر.
سید مرتضی (علمالهدی) (1405ق)، رسائل الشریف المرتضی، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم: دار القرآن الکریم.
شریف ادریسی، محمد بنمحمد (1409ق)، نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، بیروت: عالم الکتب.
صفا، ذبیحالله (1378ش)، تاریخ ادبیات در ایران، چاپ هشتم، تهران: فردوس.
ضیاییفر، سعید (1385ش)، پیشدرآمدی بر مکتبشناسی فقهی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
طوسی، محمد بنحسن (1363ش)، اختیار معرفة الرجال مع تعلیقات میرداماد الأسترآبادی، قم: آل البیت (ع).
طوسی، محمد بنحسن (1373ش)، رجال الطوسی، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، چاپ سوم، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.
طوسی، محمد بنحسن (1414ق)، الأمالی، قم: دار الثقافة.
عسقلانی، احمد بنعلی (1390ق)، لسان المیزان، بیروت: مؤسسة الأعلمی.
غفرانی، علی (1387ش)، فرهنگ و تمدن اسلامی در ماوراءالنهر: از سقوط سامانیان تا برآمدن مغولان، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
غلامعلی، مهدی (1393ش)، تاریخ حدیث شیعه در ماوراءالنهر و بلخ: درآمدی بر مکتب حدیثی خراسان (دفتر اوّل)، قم: دارالحدیث.
فرای، ریچارد (1348ش)، بخارا: دستاورد قرون وسطا، ترجمه محمود محمودی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر.
فروزانی، سید ابوالقاسم (1377ش)، «جغرافیای تاریخی فرارود»، ایرانشناخت، ش9، ص180-221.
قدیانی، عباس (1387ش)، فرهنگ جامع تاریخ ایران، چاپ ششم، تهران: نشر آرون.
قزوینی، زکریا بنمحمد (1373ش)، آثار البلاد و أخبار العباد، تهران: امیرکبیر.
کرباسی، اکبر (1391ش)، «مدرسه کلامی کوفه»، نقد و نظر، دوره 17، ش65، ص38-65.
کشّی، محمد بنعمر (1409ق)، رجال الکشّی، تحقیق حسن مصطفوی، مشهد: مؤسسه نشر دانشگاه مشهد.
لاهیجی، عبدالرزاق (1425ق)، گوهر مراد، تصحیح مؤسسه تحقیقاتی امام صادق (ع)، قم: نشر سایه.
لسترنج، گای (1367ش)، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، چاپ سوم، تهران: علمیفرهنگی.
مادلونگ، ویلفرد (بیتا)، «تشیع امامیه و علم کلام معتزلی»، ترجمه احمد آرام، شیعه در حدیث دیگران، زیر نظر مهدی محقق، تهران: دائرةالمعارف تشیع.
مارکوارت، ژوزف (1368ش)، وهرود و ارنگ: جستارهایی در جغرافیایی اساطیری و تاریخی ایران شرقی، ترجمه و اضافات دکتر منشیزاده، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
مفید، محمد بنمحمد (1413ق)، الاختصاص، تصحیح علیاکبر غفاری و محمود محرمی، قم: کنگره شیخ مفید.
مقدسی، محمد بناحمد (1411ق)، أحسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، قاهره: مکتبة مدبولی.
منتجبالدین، علی بنعبیدالله (1422ق)، الفهرست، تحقیق محدّث ارموی، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
نجاشی، احمد بنعلی (1365ش)، رجال النجاشی، الطبعة السادسة، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.
نرشخی، محمد بنجعفر (1363ش)، تاریخ بخارا، تحقیق محمدتقی مدرس رضوی، تهران: توس.
نسفی، عمر بنمحمد (1378ش)، القند فی ذکر علماء سمرقند، تصحیح یوسف الهادی، تهران: دفتر نشر میراث مکتوب.
یاقوت حموی، یاقوت بنعبدالله (1995م)، معجم البلدان، الطبعة الثانیة، بیروت: دار صادر.