بررسي علم امام از ديدگاه شيخ مفيد

تاریخ کلام شیعه بازدید: 955
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 17 - 34 دقیقه)

بررسي علم امام از ديدگاه شيخ مفيد

1 محمد مشكي


چكيده
در اين مقاله، ميكوشيم ابتدا ديدگاه شيخ مفيد (ره) را در خصوص علم امام، منشـ أ ايـن علـم،
علم امام به غيب، و اقسام اين علم تبيين كنيم. سپس قلمرو علـم امـام و مصـاديق آن را طـرح
خواهيم كرد و نشان ميدهيم كه علم امام به تمام صنايع، زبانهـا و لغـات، دانـش فرشـتگان و
انبياء، تمام كتب آسماني، آگاهي از درون افراد، علم، علمالكتاب و... تعلق ميگيرد.
كليدواژه ها: علم امام، منشأ علم امام، علم غيب، قلمرو علم امام.

1 .عضو رسمي هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد نائين.

1 .مقدمه
مفهوم علم يكي از روشنترين و بديهيترين مفاهيم است و نه تنها نيازمند به تعريف نيست،
كه اساساً تعريف آن امكان ندارد؛ زيرا مفهومي واضحتر از آن وجود ندارد كه معـرف آن واقـع
شود. عباراتي كه به عنوان تعريف علم و معرفت در كتابهاي منطقي يا فلسفي به كار ميرود،
تعريف حقيقي نيست، و منظور از ذكر آنها تعيين مصـداق مـورد نظـر در علـم يـا در مبحـث
خاصي است؛ چنانكه منطقدانان علم را به «حصول صورت چيزي در ذهن» تعريف كردهاند. و
فايدة آن تعيين مصداق مورد نظر ايشان، يعني علم حصولي، است و يا اشارهاي است به نظرية
تعريفكننده درباره بعضي از مسائل هستيشناختي مربوط به آن؛ چنـان كـه بعضـي از فلاسـفه
ميگويند: «علم عبارت است از حضور مجرد نزد مجرد ديگر، يـا حضـور شـي ء نـزد موجـود
مجرد، تا بدين وسيله نظر خود را درباره تجرد علم و عالم بيان كنند.
مطالب اصلي اين مقاله در چهار بخش ذكر خواهد شد: (1 (علم امام؛ (2 (منشأ علم امام؛
(3 (امام و علم غيب؛ (4 (قلمرو علم امام.
2 .علم امام از ديدگاه شيخ مفيد
شيخ مفيد در كتاب تصحيح الاعتقادات ميگويد: «كمال ائمه (ع) در همة حالات آنان به
عنوان حجتهاي خداوند، بر انسانها يقيني و قطعي است؛ در خبر آمده است پيامبر و ائمـه از
اهل بيت او حجتهاي الاهياند از زماني كه خداوند عقل آنان را كاملتر نمود تا وقتي كـه بـه
لقاي الاهي پيوستهاند و پيش از آن كه تكليف الاهي به آنان متوجه شود نقـص و جهـل نبـوده
است و آنان از حيث دارا بودن كمال در صغر و كبر سـنّ، و پـيش از بلـوغ ، هماننـد حضـرت
عيسي و يحيي بودهاند؛ و اين جهت در مورد آنان امري نيست كه از ديد عقل تجويز نشـود ، و
مورد انكار آن قرار گيرد». در ادامه ميگويد: «و ليس الي تكذيب الاخبار سبيل و الوجه ان نقطـع
علي كمالهم (ع) في العلم و العصمة في اصول النبوة و الامامة؛ راهي براي تكذيب اخبار در ايـن
زمينه نيست؛ بنابراين، بهتر اين است كه قطع و يقين پيدا كنيم به كمال آنان در علم، و عصمت
در حال نبوت و امامت».
با توجه به نظر ايشان در مورد علم امام، در دو كتاب اعتقادات و تصحيحالاعتقـاد نكـات
زير استنباط ميشود:
1 .امامان، به عنوان حجتهاي الاهي به طور قطع و يقين واجد تمام كمالاتاند.
2 .امام با توجه به واجد بودن تمام كمالات، برخوردار از علم است، كه يكي از مصـاديق
مهم و بارز كمال محسوب ميشود.
3 .اينكه امامان از هر جهت به كمال تام رسيدهاند محدود به زمان خاصـي نيسـت ، بلكـه
در تمام دوراني كه آنان واجد اين عهد الاهي باشند، وجود دارد.
4 .آنان در هيچ حالي از حالات، متصف به نقص، عصيان، جهل و ناداني نميشوند.
5 .امامان حجتهاي خداوند هستند، كه عقل آنها را خدا به كمال برتر رسانده است.
6 .خداوند حتي قبل از توجه به تكليف آنان را واجد اين كمالات كرده است.
7 .آنان قبل از تكليف و بلوغ، علاوه بر اتصاف به تمـام كمـالات ، از طـرف خداونـد ، از
هرگونه نقص، و جهل هم مبرّا بودهاند.
8 .امامان از اين جهت، به حضرت يحيي، و عيسي (ع) شباهت دارند؛ يعني چون امامت،
عهد الاهي است، سن در آن مطرح نيست؛ لذا در سن خردسالي هم عهـده دار منصـب امامـت
شدن چيز شگفتي نيست.
9 .اخباري كه در مورد اثبات علم براي امامان است، در حدي است كه قابل تكذيب و رد
نيست. بهترين راه براي قطع و يقين پيدا كردن به اين حقيقت، اين است كه آنـان واجـد تمـام
كمالات، از جمله علم و عصمت هستند.
در كتاب اوائل المقالات هم به اينكه علم براي امام همانند عصمت يك ضـرورت اسـت ،
تصريح شده است: «اتفقت الاماميه، علي ان امام الدين، لا يكـون الا معصـوماً مـن الخـلاف الله
تعالي، عالما بجميع علوم الدين، كاملا في الفضل، به اينا مـن الكـل بالفضـل ، فـي اعمـال التـي
يستحق بها النعيم المقيم» (مفيد، اوائل المقالات، 1414 ،ص39 (اماميه، اتفـاق نظـر دارنـد ، بـر
اينكه امام بايد معصوم و آگاه به تمام علوم و دانش دين باشد، و در فضل به كمال رسيده باشد،
و از همه مردم در اعمالي كه به وسيلة آنها استحقاق بهشت را دارد برتر باشد.
3 .منشأ علم امام
شيخ مفيد در بعضي آثارش، از جمله امالي، در مورد منشأ علم ائمه رواياتي را بيان كـرده
است، كه آن روايات تصريح دارند بر اينكه علم آنان موروثي است و از پيامبر أخذ شده اسـت
در ادامه برخي از اين روايات را بيان ميكنيم:
3.1 .پيامبر منشأ علم امام
1 .يحيي بن عبداالله بن الحسن، به امام ابي الحسن ميگويد: جانم فـدايت ، مـردم چنـين
ميپندارد كه شما غيب ميدانيد، حضرت فرمودند، سبحان االله، دستت را بر سرم بگذار. پس به
خدا قسم تمام موهاي سر و بدنم راست شد. سپس فرمودند: نه بـه خـدا چنـين نيسـت ، جـز
وراثت كه از پيامبر به ما رسيده است». (همو، الامالي، 1414 ،ص 23 (
2 .راوي مذكور، در روايت ديگري ميگويد: «از امام باقر (ع) شنيدم كه در جمع عـده اي
از مردم كوفه كه خدمت حضرت رسيده بودند فرمود: جاي شگفتي است كه مردم مـي گوينـد .
آنان [ منظور علماء اهل سنتاند] تمام علم خود را از پيامبر گرفتهانـد، در نتيجـه بـه آن عمـل
كردند و هدايت شدند، و در مورد ما اهل بيت اين گونه نظر ميدهند كـه مـا علـم خـود را از
پيامبر نگرفتهايم، و به وسيله آن هدايت نيافتهايم، در حالي كه ما اهـل و ذريـه آن هسـ تيم و در
خانههاي ما وحي نازل شده است، و از نزد ما علم به مردم رسـيده اسـت . آيـا تـو ايـن گونـه
ميبيني كه آنان بدانند و هدايت پيدا كرده باشند و ما جاهل و گمراه باشيم؟ در حالي كـه ايـن
امر محال است». (همان، ص122 (
3 .حمران بن اعين ميگويد: به امام صادق (ع) عرض كردم اين گونه به من رسيده اسـت
كه خداوند متعال، با علي (ع) مناجات نموده. امام فرمودند: بلي در حالي كـه ميـان حضـرت و
خداوند مناجاتي بود، جبرئيل نازل شد و فرمود: خداوند به رسولش حلال و حرام و تأويل را،
تعليم داده و پيامبر هم آنها را به علي تعليم داد».
در كتاب اختصاص نيز شيخ مفيد رواياتي را آورده مبني بر اينكـه علـم امامـان از پيـامبر
نشئت ميگيرد:
1» .عن ابي جعفر، قال: ان علي ابن ابي طالب كان هبة االله لمحمد (ص)، ورث علم الاوصياء،
و علم من كان قبله؛ من الانبيـاء و المرسـلين »؛ (مجلسـي ، 1420 ،ج7 ،ص318 (امـام بـاقر (ع)
فرمودند: علي بن ابي طالب (ع) هبة خداوند بود براي حضرت محمد (ص)، او علم اوصياء، و
علم انبياء، و پيامبران مرسل پيشين را به ارث برده است.
2» .محمد بن مسلم ميگويد شنيدم كه امام باقر ميفرمود: جبرئيل بر محمد نـازل شـد
همراه خود دو انار بهشتي داشت؛ در اين ميان حضرت علي جبرئيل را ملاقات كـرد و ف رمـود :
اين دو انار كه در دست توست چيست؟ جبرئيل در پاسخ گفت: اما اين انار همان نبوت است،
كه بهرهاي از آن براي تو نسيت و اين انار ديگر است. سپس آن را پيامبر نصـف نمـود ، نصـف
آن به امام علي داد، و نصف ديگر آن را خود پيامبر گرفـت ؛ سـپس پيـامبر بـه حضـرت علـي
فرمود: تو شريك من هستي، و من شريك تو، در آن علم. به خدا قسـم حرفـي را خداونـد بـه
پيامبرش ياد نداد، از آنچه به او تعليم داده بود؛ جز اينكه آن را به علـي يـا د داده اسـت . سـپس
علم به امامان منتهي شده و حضرت دست خودش را روي سينهاش نهاد». (همان، ص217 (
3 .امام رضا فرمود: «ما اهل بيتي هستيم كه خردسالان ما از بزرگسالان [علم] را از يـك
ديگر، ارث ميبرديم». (همان)
4» .عن ابي عبداالله، قال: علّم رسول االله علياً، الف باب، يفتح كل بـاب الـف » (همـو ، 1420،
ج7 ،ص281(؛ امام صادق (ع) فرمودند: پيامبر اسلام هزار در از علم را به علي تعليم داد كه از
هر دري هزار در گشوده ميشود».
3.2 .الهام و وحي منشأ علم امام
5» .علي بن يقطين ميگويد: به امام موسي بن جعفر عرض كـردم : «دانـش عـالم شـما ،
شنيدني است يا الهامي؟». حضرت فرمودند: «گاهي سماعي است، و گـاهي الهـامي ، و بـا هـم
ميباشند». (همان، ص289 (
امامان از طريق الهام و وحي نيز به حقايق علمي ميرسند، البتـه منظـور از وحـي ، وحـي
اصطلاحي كه در مورد پيامبر است، نسيت. چراكه وحي به آن معنا با رحلت پيامبر قطـع شـده
است، بلكه از قبيل وحياي است كه قرآن در مورد مادر حضرت موسي به كار برده اسـت . در
اين زمينه نيز روايات زيادي ذكر شده كه از باب استشهاد، چند مورد را نقل ميكنيم:
1» .حارث بن مغيره ميگويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: علـم عالمـان شـما امامـان
چگونه است؟ آيا در قلبش القاء ميشود يا با گوش ميشنود؟ امام فرمودند: وحي است از نـوع
وحي به مادر موسي». (مفيد، الاختصاص، 1414 ،ص286 (
2» .علي بن يقطين ميگويد: به امام موسي عرض كردم علم عالمان شما از طريق سماع
و شنيدن است يا الهام؟ حضرت فرمود: گاهي به صورت شنيدني است و گاهي الهامي و گاهي
به دو صورت تحقق پيدا ميكند». (همان)
3 .امام صادق فرمودند: امام علي بر طبق قرآن و سنت پيامبر عمل ميكرد، و هر گاه چيـز
جديدي حكم آن در كتاب و سنت نبود، خداوند در آن مورد حق را به او الهام ميكرد.
3.3 .جامعه و صحيفه منشأ علم امام
طبق روايات، يكي از منابع علم ائمه، كتاب جامعه و صحيفه است:
1» .سليمان بن خالد ميگويد از امام صادق شنيدم كه فرمود: پيش ما صـحيفة اسـت؛ بـه
طول هفتاد زرع، به املاء پيامبر(ص)، و خط علي(ع)، هيچ حلال و حرامي نيست مگـر اينكـه
در آن وجود دارد؛ حتّي ارش يك خدش و خراش». (مجلسي، 1402 ،ج26 ،ص22 (
2 .روايت ديگر به اين تعبير آمده است: «و ان فيها لجميع ما يحتاج اليه النـاس حتـي ارش
الخدش»؛ در آن هر آنچه مردم به آن نياز دارند وجـود دارد، حتـي ارش يـك خـراش . (همـو ،
(22ص، 26ج، 1414
4 .علم غيب امام
پيش از طرح علم غيب امام از نظر شيخ مفيد لازم است مفهـوم «غيـب »، از نظـر لغـت و
اصطلاح، و نيز اقسام آن به طور اجمال بيان شود.
4.1 .معناي لغوي واژه غيب
غيب در لسان العرب چنين معنا شده است: «و الغيب كل مـا غـاب عنـك ... و الغيـب
ايضا ما غاب عن العيون، و ان كان محصلا في القلوب»؛ غيب عبارت است از هر چيزي كـه از
تو پنهان است و نيز هر آنچه از چشمها مخفي است، گرچه در قلبها وجود داشته باشد.
4.2 .معناي اصطلاحي غيب
1 .گاهي غيب بر هر آنچه كه از دايرة معرفت حسي ما خارج است اطلاق ميشود گرچه
ممكن است از طريق عقل و يا نقل نسبت به آن معرفت و شناخت حاصل شود؛ مثـل علـم بـه
وجود و وحدانيت خداوند.
2 .غيب بر هر آنچه كه از دايره مطلق ادراكات، اعم از حسي و عقلي، خارج باشد اطـلاق
شده است؛ مثل احوال برزخ و قيامت.
3 .گاهي علم غيب به علم استقلالي به چيزي كه بـه طـور كلـي از دايـرة ادراكـات همـة
مخلوقات بيرون است اطلاق ميشود. در نتيجه علـم غيـب ، بـه معنـي اول و دوم، بـراي غيـر
خداوند هم ممكن است، ولي به معني سوم در انحصار خداوند است.
4.3 .اقسام علم غيب
علم غيب اقسامي دارد كه عبارتاند از: 1 .محدود؛ 2 .نامحـدو د؛ 3 .ذاتـي ؛ 4 .اكتسـا بي.
(ابنمنظور، 1410 ،ج1 (
شيخ مفيد در مورد علم غيب امامان، ديدگاه خود را در كتاب اوائل المقالات چنـين بيـان
كرده است: «من ميگويم كه ائمه آل محمد (ص) از ضماير بعضي از بندگان آگـاه بودنـد ، و از
هر چه بايد بشود، پيش از تحقق و شدن آن خبر داشتند، ولي اين صـفتي واجـب در آنـان ، يـا
شرطي لازم، براي امامت نيست، بلكه تنها بدان جهت چنين ميگويد كـه خـدا در حـق ايشـان
اكرام ميكند، و اين دانش از باب لطف به آنان ارزاني ميدارد، كه ديگـران بهتـر فرمـان ايشـان
ببرند، و به امامت آنان متمسك شوند، و اين دانش به طريق استدلال عقلي واجب نيست. بلكه
براي آنان از جهت وحي و سمع واجب شده است؛ و اما به صورت مطلق گفتن كـه امامـان ، از
غيب آگاهاند، خطاي آشكار است. چه اين صفت تنها مخصوص كسي است كه علـم ذاتـي بـه
اشياء داشته باشد، نه علم مستفاد، و اين جز، مخصوص خداوند عزوجل نسيت. همة اماميـه بـا
گفتة من موافقاند، جز معدودي از ايشان كه مفوضه و غلات وابسته به آناناند». (مفيـد ، اوائـل
المقالات، 1414؛ مكدرموت، 1372 (
از اين سخن نكات زير استنباط ميشود:
1 .امامان، آگاهي نسبت به ضماير و درون بعضي افراد و رخدادهاي آينده دارند.
2 .آگاهي از غيب، از شرايط و صفاتي كه در امامت آنان دخيل باشد نيست.
3 .آگاهي ائمه از غيب، لطف الاهي است در حق آنان، و وجوب و لزوم عقلي ندارد.
4 .وجود علم براي امامان و آگاهي آنها از غيب، براي پيروي و اطاعت مردم از آنـان لازم
است.
5 .نسبت دادن علم غيب، به طور مطلق به امامان، صحيح نيست؛ چراكه چنـين چيـزي از
ويژگيهاي خداوند است.
با توجه به آنچه گذشت، شيخ مفيد، علم و آگاهي ائمه را بـه غيـب فـي الجملـه پذيرفتـه
است، و تصريح ميكند كه مخالف با اصل علم غيب امام نيست. بلكه چنـان كـه خـودش بيـان
كرده است: «فاطلاق القول عليهم بانهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد». لذا شيخ مفيد با مطلق
نگريستن به دانش امام و آگاهي او از علم غيب مخالف است؛ اما چنين ديدگاهي نميتوانـد او
را جزء مخالفين و منكرين علم غيب امامان قـرار دهـد ؛ چراكـه آيـات و روايـات هـم چنـين
نظريهاي را تأييد نميكند؛ چون علم غيب مطلق از آن خداوند است.
در كتاب المسـائل العكبريـه در مـورد علـم غيـب ، سـؤالاتي از شـيخ مفيـد شـده و وي
پاسخهايي به آنها داده است كه اجمالاً بيان ميشود:
سؤالكننده ميپرسد: با اينكه امام نسبت به آنچه خواهد شد آگاه است؛
1 .چرا حضرت علي به مسجد رفت با اينكه ميدانست كشته مـي شـود ، و قاتـل و زمـ ان
كشته شدن خود را نيز ميدانست؟
2 .چرا امام حسين دعوت مردم كوفه را پذيرفت بـا اينكـه مـي دانسـت آنهـا او را يـاري
نخواهند كرد، و خواهند كشت؟
3 .چرا امام حسين هنگامي كه در كربلا از طرف دشمن محاصره شد و آب را بـر او منـع
كردند با اينكه ميدانست اگر چند متر زمين را حفر كند به آب دسترسي پيدا ميكند اين كار را
نكرد، و به كشتن خود كمك كرد و تشنه جان داد؟
4 .چرا امام حسن با معاويه بيعت كرد با اينكه ميدانست معاويه به عهد و پيمان خود وفا
نخواهد كرد، و شيعيان علي را خواهد كشت؟
پاسخهاي شيخ مفيد به ترتيب چنين است:
1» .اينكه ادعاي اتفاق نظر، از ناحيه اماميه بر علم امام «بما يكون» شده اسـت، ايـن ادعـا
پذيرفته نميشود؛ چراكه چنين اجماعي از طرف شيعه وجود نـدارد ، بلكـه آنچـه مـ ورد اتفـاق
شيعه قرار گرفته اين است كه امام علم به حكم هر چيزي كـه در آينـده خواهـد بـود دارد، نـه
اينكه آگاه به عين آنچه به وجود خواهد آمد، داشته باشد». سپس در ادامه ميگويد:
«فصل و لسنا نمع، ان يعلم الامام، اعيان الحوادث، تكون باعلام االله تعـالي لـه ذلـك . فامـا
القول بانه يعلم كل ما يكون فلسنا نطلقّه و لا نصوب قائله لدعواه فيه، من غير  و لا بيـان »؛
از نظر ما منعي ندارد كه امام با اعلام خداوند، به عين حقايق كه به وجود ميآيند، علـم داشـته
باشد، اما اين سخن را كه امام به طور مطلق به هر چيزي كه خواهد بود علم دارد قبول نـداريم
و گوينده آن سخن را در اين ادعا بر حق نميدانيم، در صورتي كه دليل و حجتي بر ايـن ادعـا
نداشته باشد».
معنا و لب سخن مفيد اين است كه علم غيب امام از طـرف خداونـد بايـد باشـد و ايـن
ادعايي است بر حق و منطبق با آيات و روايات، همانگونه كه اصـل علـم امامـان در حقيقـت
منشأ الاهي دارد. اما در مورد اميرالمؤمنين خلاصه پاسخ مفيد اين است: طبق روايات، حضرت
علي از كشته شدن خود و كيستي قاتلش خبر داشت، امـا در مـورد زمـان شـهادت او، مفصـلاً
چيزي در اخبار و روايات نرسيده بود. سپس ميگويد بر فرض آن هم كه در اين مورد روايتـي
رسيده باشد، آنچه را افراد ضعيف گمان ميبرند، ملزم نميكند؛ زيـرا امتنـاعي نسـيت از اينكـه
خداوند او را متعبد كرده، و دستور به صبر داده باشد بر شهادت و تسليم بر كشته شدن تا بدين
وسيله خداوند او را به درجات عالي برساند، كه رسيدن به آن جز از اين طريق ممكن نباشد. و
با اين دليل، كه خداوند علم داشت به اينكه حضرت او را در اين مورد اطاعـت خواهـد كـرد ؛
طاعتي كه اگر غير امام را به آن دستور ميداد، فرمان نميبرد و در حقيقت در ايـن تكليـف ، از
طرف خداوند لطفي براي خلق وجـود دارد كـه چيـز ديگـري جـاي گزين آن نمـي شـود ، پـس
اميرالمؤمنين با دست خودش، خود را به هلاكت نيفكند و به ضرر خود هم اقدامي نكرد تـا از
نظر عقل زشت باشد.
2 .اما در پاسخ به پرسش سوم ميگويد: «اما اينكه امام حسين علم به اين داشته است، كه
مردم كوفه او را خوار خواهند نمود، ما در مورد آن يقين و قطعي نداريم. چون دليلي از ناحيـه
عقل و نقل نداريم بر آن، و اگر هم چنين دليلي باشد، جواب همان است كه در مورد حضـرت
علي (ع) بيان شد».
3 .در پاسخ به اين پرسش كه چرا امام حسين عليرغـم علـم و قـدرت بـراي بـه دسـت
آوردن آب تلاشي در اين زمينه نكرد ميگويد ما چنين چيزي را نميگوييم و خبري هم در اين
مورد به دست ما نرسيده است، بلكه از ظاهر حال خلاف آن به دست ميآيد، كـه حضـرت بـا
كوشش تمام در جستجوي آب بوده و اگر هم ثابت شود كـه حضـرت ، علـ م و قـدرت بـراي
رسيدن به آب داشته، و نكرده، از نظر عقل استبعادي ندارد كه امام متعبد بوده، و از طرف خـدا
دستور داشته است كه جستجوي آب را در محلي كه آب وجود داشته ترك كند و متعبـد بـود ه
است كه به جستجوي آب از همان جايي كه ممنوع شده بپردازد.
4 .در خصوص امام حسن نيز ميگويد: در اين مـورد همـان طـور كـه از طريـق اخبـار و
شواهد موجود به دست ميآيد، درست است كه حضرت، چنـين علمـي بـه عاقبـت بيعـت بـا
معاويه داشت، لكن آنچه باعث شد چنين مصالحهاي را انجام دهد چند چيز بود: 1 .جلوگيري
از قتل خود؛ 2 .تسليم شدن اصحاب و ياران او به معاويه؛ 3 .در اين صلح لطفي بود براي خود
حضرت، و بقاء و نجات شيعيان و اهل و فرزندانش؛ 4 .براي حفظ دين، و رفع فسـاد بزرگـي
كه متوجه دين بود، كه قطعاً از فساد مترتب بر صلح، بزرگتر بود. در واقع حضرت رفع افسـد
به فاسد نموده است؛ 5» .و كان (ع) اعلم بما صنع لما ذكرنا و بينـا الوجـه فيـه » (همـو ، 1414 ،
المسائل العكبرية، ص69 (
علم امام حسين به اينكه مردم كوفه او را خوار خواهند كرد، از نظر مفيد قطعي نيست، به
دليل اينكه از ناحيه عقل و شرع حجت و دليلي بر چنين علمي وجود ندارد، و اگر هـم وجـود
داشته باشد، جواب همان جوابي است كه در مورد حضرت امير بيان شد. در مـورد علـم امـام
حسين به موضوع آب و قدرت بر آن ميگويد: ما آن را قبول نـداريم و خبـري هـم كـه آن را
ثابت كند نيامده است، بلكه ظاهر حال، با توجه به تلاش امام، براي دسترسي به آب، خلاف آن
را ثابت ميكند و اگر هم در اين مورد علم امام ثابت شود، از منظر عقل، هيچ امتنـاعي نسـيت ،
كه امام متعبد شده كه جستجوي آب را از آن موضع ترك كند، و دسـتور داشـته باشـد كـه بـه
جستجوي آب از همان جايي كه ممنوع شده بپردازد.
با توجه به پاسخهاي شيخ مفيد، آنچه از كلام او استفاده ميشود، اين است كه:
شيخ مفيد منكر اصل علم غيب امامان نيست. وي فيالجمله ميپذيرد كه امام علـم غيـب
دارد، آنچه او نفي ميكند علم غيب به طور مطلق است، چنـان كـه خـود او نيـز بـ ه ايـن نكتـه
تصريح دارد: «فاما القول: بانّه يعلم كل ما يكون، فلسنا نطلقه، و لا نصوب قائله لدعواه فيه من غير
حجة و لا بيان».
در مورد علم مطلق هم اگر كسي مدعي است، و دليل و برهاني بـر اثبـات آن دارد، شـيخ
مفيد آن را منكر نيست و صرفاً ميگويد كساني كه ادعاي چنين علمي را دارند در صورتي كـه
دليلي بر اثبات آن ندارند نميتوان آنان را در اين ادعا بر حق دانست.
نظريه مفيد در مورد علم غيب امامان، با روايات و آيات هيچ تضـادي نـدارد ؛ چراكـه بـه
مقتضاي آيات و روايات، علم و آگاهي پيدا كردن امامان از غيب به اذن الاهـي اسـت و بـدون
آن، امكان تحقق چنين علمي براي آنان نيست. شيخ مفيد تحقق چنين علمي را براي امامان، بـا
اعلام خداوند قبول دارد. بنابراين، نميشود او را منكر علم غيب امـام تلقـي كـرد و نظـر او را
مخالف با نصوص ديني دانست. ولي انصاف اين است كه ميتوان كلام شـيخ مفيـد را توجيـه
كرد؛ كه به اين ترتيب راجع به ديدگاه او در خصوص نفي علم اميرالمؤمنين به زمان شهادتش،
و نيز نفي علم امام حسين به محل آب ميتوان گفت كه اولاً اين دليل بر نفي علـم غيـب امـام
نيست، چراكه فرض بر اين است كه علم غيب، از طرف خداوند است؛ ثانياً نفي علم غيـب در
يك مورد دليل بر نفي كل نيست؛ ثالثاً گرچه رواياتي در مورد علم آنان در ايـن زمينـه رسـيده
است، و مفيد با صراحت منكر آنها شده است، لكن اين انكار مطلق نيست؛ به دليل اينكه خـود
او بعد از نفي وجود اثر، در اين مورد تنزل كرده و ميگويد: بر فرض وجود اثر در اثبـات علـم
آنان، منافاتي ندارد كه از طرف خداوند، مأمور نبودهاند كه به مقتضاي آن علم عمل كنند، بلكـه
متعبد بودهاند كه برخلاف آن حركت كنند؛ براي رسيدن به درجات متعـالي كـه جـز از طريـق
شهادت امكان دسترسي به آنها ميسر نبوده است.
به هر حال هر محققي وقتي منصفانه به كلمات و جملات شيخ توجه كنـد او را در زمـرة
مخالفين علم غيب امامان قرار نميدهد، و به اين حقيقت ميرسد كه اين سخن مـرد بـزرگ و
متفكر، عصارة آيات و روايات است. بايد به اين نكته توجه كرد كه شيخ مفيد گرچه در مـورد
علم اميرالمؤمنين به زمان شهادتش و علم امام حسين (ع) به آب، در بدو امر وجـود هـر گونـه
اثري را كه مثبت علم آنان در اين مورد باشد نفي كرده است، لكن بعد از ايـن انكـار منصـرف
شده است؛ شايد جهت انكار اين باشد كه آثار وارده در اين دو مورد در حدي نبوده كـه مـورد
قبول مفيد قرار گيرد، لذا انكار را مطلق قرار نداده و ميگويد: «بر فرض اثري كه ثابت كند علم
امام را در زمان قتل، و او به اين علم عمل نكرده، شايد از باب تعبـد بـوده اسـت ، كـه صـبر و
شكيبايي نمايد تا به درجات متعالي كه جز از طريق شهادت امكانپذير نيست، نايل آيد».

نقد
نفي علم حضرت علي (ع) به زمان شهادتش به دليل نبود مدرك در ايـن زمينـه از سـوي
شيخ مفيد، با آنچه خود مفيد در كتاب ارشاد آورده اسـت همخـواني نـدارد و كـاملاً در تضـاد
است؛ وي در كتاب مذكور ميگويد:
«حسن بصري ميگويد: در آن شبي كـه صـبح آن حضـرت بـه شـهادت رسـيد ، خـواب
نداشت، و برخلاف عادت گذشته، براي نمـاز شـب بـه مسـجد نرفـت . دختـرش ام كلثـوم بـه
حضرت گفت: چه چيز سبب شده است كه خواب نداريد، و بيدار ماندهايـد؟ امـام در جـواب
فرمود: «اني مقتول لوقد اصبحت؛ من در صبحگاه اين شب كشته خواهم شد». در اين ميان، ابن
نباح آمد خدمت حضرت، و امام به او اجازه دادند كه برود و نماز را با مردم به جاي حضـرت
بخواند، چند قدمي كه رفت برگشت. امكلثوم دختر حضرت به امام گفت دستور دهيد تا جعده
به جاي شما برود نماز را اقامه كند! امام پذيرفتند، سپس حضـرت فرمودنـد : گريـزي از مـردن
نيست و به طرف مسجد رهسپار شدند، و در مسجد به ابنملجم كه در آن شب نخوابيـده بـود
مواجه شد، و او را براي نماز بيدار كرد؛ "فقام اليه فضربه". (همو، 1414 ،الارشاد، ص16 (
و در حديث ديگري، اين گونه آمده است:
«حضرت امير در آن شب بيدار ماند، و به طور مرتب از خانه بيرون ميآمدند و به آسمان
نظر ميافكندند، و اين جمله را بيان ميكردند: «و االله ما كذبت و لا كذبت و انها الليلة التّي وعدت
بها»؛ به خدا قسم من دروغ نگفتم و به من دروغ گفته نشده در اينكـه ايـن شـب ، همـان شـبي
است كه وعده به آن داده شدم، و شب موعود ميباشد». سپس به بستر خـود برمـي گشـت ، تـا
اينكه طلوع فجر رسيد، كمر خود را بست و از منزل خارج شد در حالي كه اين ابيات را زمزمه
ميكرد:
اشــــدد حيــــا زيمــــك للمــــوت
فــــــــان المــــــــوت لاقيــــــــك
و لا تجـــــــزع مـــــــن المـــــــوت
اذا حـــــــــــــلّ بواديـــــــــــــك
(همان)
اي علي كمر خود را ببند براي مرگ، پس همانا مرگ تو را ملاقات خواهد كـرد، و جـزع
مكن از مرگ، وقتي كه نازل شود به منزل تو.
حضرت رضا (ع) نيز از اجدادش، از حضرت امير نقل كرده است كه هنگامي كـه پيـامبر
خطبهاي راجع به فضيلت ماه رمضان بيان ميكرد علي (ع) برخاست و به حضرت عرض كـرد :
يا رسول االله! چه عملي از اعمال، در اين ماه رمضان ارزشمندتر اسـت؟ حضـرت فرمودنـد : بـا
فضيلتترين عمل، در اين ماه ورع، و پرهيز از ارتكاب محارم خداست. سپس پيامبر گريه كرد.
علي (ع) سبب گريه را پرسيد؟ فرمود: اي علي! گريهام: «مما يستحلّ منك في هذا الشهر، كانّي
بك و انت تصلي لربك و قد انبعث اشقي الاولين و الآخرين شقيق عاقر ناقة ثمـود فضـرب بـك
ضربة علي قرنك، فخضب منها لحيتك قال اميرالمؤمنين فقلت: يا رسول االله و ذلك فـي سـلامة
من ديني؟ فقال (ص) في سلامة من دينك». (مجلسي، 1403 ،ج42 ،ص191 (
«از آن چيزي است كه در اين ماه در مورد تو حـلال مـي شـمارند [بـه شـهادت رسـاندن
حضرت] گويا كه من با تو هستم و تو در حالي كه براي پروردگارت نماز مـي گـزاري و حـال
آنكه بدترينِ اولين كه شتر ثمود را كشت و بدترينِ آخرين، آماده شده، و ضربتي بـر فـرق تـو
نهاده كه محاسن تو از آن خضاب شده؛ حضرت اميرالمؤمنين (ع) فرمود: اي رسول خـدا ايـن
حادثه در حالتي است كه دين من سالم ميماند؟ پيامبر اسلام فرمود: دين تو به سلامت است».
5 .علم غيب
در مورد علم ائمه (ع) به غيب، كه يكي از مصاديق آن حوادث و اتفاقـاتي اسـت كـه در
آينده رخ ميدهد و انسانهاي معمولي از آن بياطلاعاند، روايات متعددي رسيده است كـه مـا
بخشي از آنچه را شيخ مفيد در آثارش بيان كرده ذكر ميكنيم:
1» .منهال بن عمرو ميگويد كه مردي، از قبيله بنيتميم به من خبر داد كه مـا در محضـر
آقا اميرالمؤمنين در ذيقار بوديم، و اين طور فكري كرديم كه در آن روز از بين خواهيم رفـت؛
پس شنيدم كه امام ميفرمود: به خدا قسم شما در اين جنگ بر آنان پيروز و غالب خواهيد شد،
طلحه و زبير را خواهيم كشت؛ و لشكريان اين دو را مستأصل و نابود خـو اهيم كـرد ». (مفيـد ،
( 325ص، 1414
2» .حنان بن سدير صيرفي ميگويد: پيامبر را در خواب ديدم، در حالي كه طبقي از خرما
كه روي آن با پارچهاي پوشيده بود در مقابل حضرت بود، به حضـرت نزديـك شـدم و سـلام
كردم؛ جواب سلام من را دادند. سپس آن پارچه را از روي طبق و ظرف خرمـا برداشـتند ، و از
آن تناول مينمود. از پيامبر رطب درخواست كردم، يك رطب به من دادند. آن را تناول نمودم،
و همين طور از ايشان تقاضا مينمودم، تا در مجموع به هشـت عـدد رسـيد ، بـاز از حضـرت
درخواست رطب نمودم؛ فرمودند: كفايت است، در ادامه ميگويد: از خواب بيدار شدم، صـبح
آن روز، وارد بر امام صادق شدم؛ در حالي كه عين همان صحنهاي را كه در خواب ديده بـودم ؛
پيش امام مجسم ديدم، همان طبق خرما با همان ويژگيهـا ي خـودش . بـه امـام سـلام كـردم ،
جواب سلام من را دادند؛ و شروع كردند به خوردن خرما، من از ايشان تقاضاي خرمـا نمـودم
يك عدد خرما عطا فرمودند، همين طور تقاضا نمودم، تا هشت عدد شـد . سـپس از ايشـان در
خواست رطب نمودم. ايشان فرمودند اگر پيامبر زياد ميكرد؛ من هم زياد مـي كـردم ». (همـان،
(336-335ص
6 .قلمرو علم امام
شكي نيست كه قلمرو علم ائمه (ع) قابل مقايسه با علم افراد فرهيخته و حتي نوابغ بشـ ر
نيست، چراكه دانش امامان منشأ الاهي دارد نه اكتسابي، و طبيعي است كه علم غيـر امامـان بـه
لحاظ اكتسابي بودن دايره محدودي دارد. لكن در مورد امام اين محدوديت نمـي توانـد وجـود
داشته باشد. بنابراين، قلمرو و دايرة علوم امامان نسبت به همة انسانهـا حتّـي انبيـاء و اوصـي اء
الاهي نامحدود است؛ چنانكه اين جهت را ميشود از روايـاتي كـه در ابـواب مختلـف ك تـب
روايي رسيده است استفاده كرد؛ از جمله:
1 .امام صادق (ع)، در مورد قلمرو و دايرة علوم ائمه ميگويد:
«... لو كنت بين موسي و الخضر، لاخبرتهما اني اعلم منهما... لان موسي و الخضـر اعطيـا
علم ما كان، و لم يعطيا علم ما يكون، و ما هو كائن، حتي يقوم אא و قد ورثناه مـن رسـول
االله (ص) א
». (كليني، 1364 ،ج1 ،ص260 (
اگر در زمان خضر و موسي بودم به آنها اطلاع ميدادم كه از آنان داناترم، چون موسـي و
خضر علم «بما كان» داشتند، ولي علم به «ما يكون» و «ما هو كائن» تا روز قيامـت را نداشـتند،
در حالي كه ما آن را از پيامبر به ارث برديم.
2 .عن ابي عبداالله (ع) قال: اذا اراد الامام، ان يعلم شيئاً علمه االله ذلك». (همان، ص258 (
امام صادق(ع) فرمود:هر زماني امام اراده كندچيزي را بداند،خداونداو را آگاه خواهد كرد.
3 .عن ابي جعفر (ع) قال: انّ الله عزّوجل علمين: علم لا يعلمه الّا هو و علم علّمه ملائكته
و رسله، فما علّمه ملائكه و رسله فنحن نعلمه». (همان، ص256 (
امام باقر (ع) فرمود: خداوند علمش دو تاست: علمي كه فقط خودش ميداند و علمي كه
به فرشتگان و رسولانش تعليم داده است، آن علمي را كه به فرشتگان و رسولان آموخته اسـت
ما هم آن را فرا گرفتهايم.
4 .عن ابي عبداالله (ع) ان الله عزوجل علمين: علما عنده لم يطلع عليه احداً مـن خلقـه، و
علما نبذه الي אכ و رسله، فما نبذه الي אכ و رسله، فقد انتهي الينا». (همان، ص255 (
امام صادق(ع) فرمود: «خداوند دو علم دارد: علمي كه پيش خودش ميباشد و هيچ كـس
از مخلوقات اطلاع از آن ندارند، و قسم دوم علمي است كه به فرشتگان و رسولان داده كه اين
علم به ما رسيده است».
5» .عن خثيمة قال: قال ابو عبداالله (ع): يا خثيمة نحن شجرة النبوة، و بيت الرحمـة و مفـاتيح
الحكمة، و معدن العلم، و موضع الرسالة، و مختلف الملائكة، و موضع سر االله، و نحن وديعة االله فـي
عباده، و نحن حرم االله الاكبر، و نحن ذمة االله، و نحن عهد االله؛ فمن وفي بعهدنا فقد وفي بعهـد االله و
من خفرها فقد خفر ذمة االله و عهده». (همان، ص221 (
خثيمه ميگويد: «امام صادق (ع) فرمود: اي خثيم! درخت نبوت ما هستيم، خانة رحمـت ،
كليدهاي حكمت، معدن علم، جايگاه رسالت، و مختلف الملائكة و موضع سر الاهي ما هستيم،
و وديعة خداوند در ميان بندگانش ما هستيم، ما حرم بزرگتر خداييم، مـا ذمـة خـد اييم، و مـا
عهد و پيمان الاهي هستيم، پس كسي كه به عهد و پيمان ما وفا كند به عهد و پيمان خـدا وفـا
نموده است و كسي كه آن را نقض كند ذمة خدا و عهد او را نقض كرده است».
7 .اميرالمؤمنين فرمود: «انّا اهل البيت شجرة النبوة، و موضع الرسـالة ، و مختلـف الملائكـة و
بيت الرحمة، و معدن العلم». (همان، ص221(؛ ما اهل بيـت، درخـت نبـوت، موضـع رسـالت، و
محل فرود فرشتگان گوناگون و بيت رحمت، و معدن علم هستيم.
در خصوص دايره علم امامان و قلمرو آن بايد به اين نكات توجه داشت:
1 .علم امامان در مقايسه با علم الاهي قطعاً محدود است به لحاظ اينكه علم آنـان معلـول
خداوند است و قطعاً هر علتي واجد تمام كمالات معلول و برتر از آن است.
2 .علم امامان ذاتي نيست، و علم لدني است كه خداوند به آنان عطا فرموده است.
3 .لازمة علم ذاتي نامحدود بودن است، چنانكه علم ذاتي خداوند چنين اسـت و متقـابلاً
علم مستفاد و لدني، محدود است، همانند علم امامان در ارتباط با علم خداوند.
4 .دايرة علم امامان در دايرة هستي به اذن االله نامحدود و مطلق اسـت . بـر همـين اسـاس
است كه در روايات در مورد علم آنان تعبير به «ما كان» و «ما يكـون » و «مـا هـو كـائن » شـده
است. آنان علم دارند به هر آنچه در گذشته بوده است و آنچه در آينده خواهد بود، و آنچـه در
حال وجود دارد.
6.1 .علم امام به تمام صنايع، زبانها و لغات
در كتاب اوائل المقالات شيخ مفيد تصريح ميكند كه امام به تمام صنايع، زبانها و لغـات
علم دارد: «من ميگويم كه چنين چيزي، يعني علم به تمام فنون، زبانها و لغات نه ممتنع است
و نه واجب؛ از منظر عقل و قياس، و [نيز] رواياتي، از كساني كه تصديق كردن گفتههاي ايشان
بر ما واجب است، به ما رسيده كه امامان آل محمد (ص) اين چيزها را ميدانستهانـد ، كـه اگـر
صحت آنها ثابت شود يقين كردن به آنهـا واجـب مـي شـود ». (مفيـد، 1414 ،اوائـل المقـالا ت،
ص67 (
از اين سخن چند نكته استنباط ميشود:
1 .اصل پذيرش علم امام به تمام فنون، زبانها، و لغات.
2 .به نظر مفيد، چنين دانشي براي امام از منظر عقل وجوب و لزومي ندارد.
3 .ورود روايات در مورد چنين علمي براي امامان و اثبات آن.
4 .در صورت ثبوت چنين رواياتي، نتيجهاش قطع به چنين علمي است براي ائمه (ع).
نتيجه اينكه شيخ مفيد منكر اصل چنين دانشي براي ائمه (ع) نيست. لكن آنچه او از منظر
عقل نفي ميكند عدم لزوم و وجوب چنين دانشي است براي امامان. از منظـر شـرع نيـز شـيخ
مفيد، اين قلمرو وسيع را منكـر نيسـت . وي اعتـراف مـي كنـد كـه اخبـاري در ايـن زمينـه از
معصومين رسيده است، ولي آنچه او طرح كرده ترديد در جهت صحت آن روايات است كه در
صورت ثبوت صحت، تصريح دارد به اينكه يقين كردن و پذيرفتن آنها واجب مـي شـود ، و در
نتيجه بايد چنين علمي را پذيرفت. بنابراين، اصل توسعه در دايـرة علـم اما مـان از منظـر عقـل
مورد پذيرش شيخ مفيد است و او در اين جهت ترديـدي نـدارد ، ترديـد او در مـورد صـحت
روايات است كه در صورت ثبوت صحت روايات بايد وجوب آن را پذيرفت، همـان طـور كـه
اصل آن پذيرفته شده است.
6.2 .دانش فرشتگان و انبياء در قلمرو دانش امامان
در كتاب اوائل المقالات در مورد ارتباط امامان با فرشتگان ميگويد:
«گفتار ما دربارة آنكه ائمه ميتوانند سخن فرشتگان بزرگوار (كـرام ) را بشـنوند ، هرچنـد
خود فرشتگان را نميبينند، من آن را از لحاظ عقلي جايز ميدانم، و براي صديقان از شيعه كـه
از گمراهي نگاه داشته شدهاند، نيز ممتنع نيست و در صحت اين مطلب دربارة امامان و كساني
از شيعة نيكوكار و صالح، اخبار با حجت روشن و برهان آشكار آمده است و آن مذهب فقها و
اصحاب حديث اماميه است». (مفيد، ، 1414 ،اوائل المقالات، ص69 (
شيخ مفيد در اين گفتار اصل ارتباط امامان را با فرشتگان از منظر عقل جايز ديده و دليلي
بر منع آن نميبيند. وي معترف است كه روايات هـم ، بـر صـ حت ايـن ارتبـاط رسـيده اسـت .
بنابراين، دانش فرشتگان الاهي هم جزئي از قلمرو علـوم ائمـه محسـوب مـي شـود ، چنـان كـه
رواياتي در اين جهت رسيده است: «عن الباقر (ع) ان الله لعلما لا يعلمـه غيـره ، و علمـا ي علمـه
אכ المقربون و انبياؤه المرسلون و نحن نعلمه». (مجلسي، 1403 ،ج26 ،ص159 (
امام باقر فرمودند: براي خداوند علمي است كه جز خودش كس ديگر نميداند، و علمـي
كه به فرشتگان، انبياء و پيامبران مرسل خود تعليم داده است.
6.3 .علم امام به تورات، انجيل و زبور
از آنجايي كه امامان از دانش وسيعي در پر تو عنايت و لطف الاهي برخوردارند لذا علـم
آنها محدود به قلمرو خاصي نيست بلكه به تمـام كتـب آسـماني انبيـاء الاهـي آگـاهي دارنـد ،
همانگونه كه دانش انبياء گذشته نيز در قلمرو علم امامان است:
1» .عن الصـادق (ع): و ان عنـدنا علـم א א و الانجيـل و الزبـور . (كلينـي ، 1364 ،ج1 ،
ص225 (
امام صادق(ع) فرمودند: علم تورات، انجيل و زبور پيش ماست.
2» .عن الصادق (ع) ... و كل كتاب نزل فهو عند اهل العلم و نحن هم». (همان)
امام صادق (ع) فرمودند: هر كتابي كه نازل شده است نزد اهل علم ميباشد، آن اهل علـم
ما هستيم.
6.4 .آگاهي امامان از درون افراد
در اوائل المقالات شيخ مفيد موضوع ديگري را مطرح كرده كه در حقيقت جزء قلمـرو و
علم امام محسوب ميشود و آن آگاهي از درون افراد و از آنچه كه در آينده اتفاق خواهد افتـاد
است: «اقول: الائمة من آل محمد (ص) قد كانوا يعرفون ضـمائر العبـاد ، و يعرفـون مـايكون قبـل
كونه». (مفيد، 1414 ،اوائل المقالات، ص67(؛
من ميگويم: كه ائمة آلمحمد (ص) از ضماير بعضي از بندگان آگاه بودند. و از هـر چـه
بايد بشود پيش از شدن آن خبر داشتند.
مفيد آگاهي امامان را از درون بعضي افراد؛ و از اتفاقات آينده در ادامـة كلامـش از بـاب
اكرام و لطف خداوند نسبت به امامان ميداند.
خوابها. 5.6
خوابهاي صادق، براي انبياء الاهي، به عنوان نوعي از الهامات الاهي، شـامل امامـان نيـز
ميشود كه اين خود جزء قلمرو دانش امام، و همينطور به عنوان منشأ علم آنان تلقي ميشود.
مفيد، در همان كتاب اوائل المقالات در اين مورد ميگويد:
«و اقول: ان منامات الرسل و الانبياء و الائمة (ع) صادقة لا تكـذب ، و ان االله تعـالي عصـمهم
عن الاحلام، و بذلك جاءت الاخبار عنهم». (همان، ص70 (و من ميگويم كه رؤياهـاي رسـل و
انبياء و ائمة (ع) صادق است، و دروغ نميگويند، و اينكه خداي تعالي آنـان را از خـواب هـاي
پريشان و باطل نگاه ميدارد، در اين خصوص اخبار فراواني از ايشان رسيده است.
علاوه بر روايت ذكر شده در مورد رؤياهاي صادقه، آياتي نيز در اين خصوص در سـورة
فتح آمده است: «لقد صدق االله رسوله الرؤيا بالحق لتـدخلّن المسـج د الحـرام ان شـاء االله آمنـين
البته خداوند صدق و حقيقت خواب رسولش را آشكار و محقق 1 محلقين رئوسكم و مقصرين»؛
ساخت كه در عالم رؤيا با ديد شما مؤمنان، البتـه در مسـجد الحـرام بـا دل ايمـن [و در كمـال
امنيت] وارد ميشويد، سرها تراشيده و اعمال تقصير احرام بيترس و هراس به جا آوريد.
بنابراين، محدودة دانش آنان شامل رؤياهاي صادقه نيز ميشود.
منطق الطير. 6.6
طبق روايات امامان با زبان حيوانات آشنا هستند:
«عن ابي حمزه الثمالي قال: كنت عند علي بـن الحسـين (ع) فلمـا انتشـرت العصـا فيـر و
صوتنّ فقال: يا ابا حمزه أنذري ما يقلن؟ فقلت: لا قال: يقدس ربهن و يسأله قوت يـومهن، ثـم
قال: يا حمزه علمنا منطق الطير و اوتينا من كل شيء.... (همو، 1414 ،الاختصاص، ص293 (
ابيحمزه ثمالي ميگويد: در محضر امام علي بن الحسين (ع) بودم، گنجشـكان بـا سـر و
صدا پراكنده ميشدند، آقا فرمود: اي ابيحمزه! ميداني كه آنها چه مـي گوينـد؟ عـرض كـردم
خير. امام فرمود: آنها پروردگار را تقديس مـي كننـد و خـوراك امـروز شـان را مـي خواهنـد از
خداوند، سپس فرمود اي ابيحمزه! ما منطق پرندگان را ميدانيم و به همه چيز آگاهي داريم.
شيخ مفيد در كتاب اختصاص، روايات فراواني را راجع به علم امام به زبـان پرنـدگان ، و
حيوانات آورده است، كه ما با رعايت اختصار، خلاصه يكي از روايات را بيان ميكنيم:
«سليمان خالد ميگويد نزد امام صادق (ع) بوديم كه ناگاه، آهويي آمد پيش حضرت، امام
فرمود: ان شاء االله انجام ميدهم، سپس حضرت به من فرمود ميدانيد كه اين آهو چه ميگويد؟
گفتيم خداوند و رسول و فرزندان رسول خدا آگاهترند، حضرت فرمود: او ميگويـد بعضـي از
مردم مدينه آهوي ماده را كه بچه شير ميدهد، صيد كردهاند، از من خواست كه او را آزاد كنند
تا بچههايش را شير دهد، تا علفخـوار شـوند ، آن وقـت او را بـر مـي گردانـد ، و تحويـل صـياد
ميدهد، امام فرمود: او را قسم دادم كه اين كار را خواهد كرد؟ او در جـواب گفـت از ولايـت
شما بيزار باشم اگر وفا نكنم. اگر خدا بخواهد انجام ميدهم. يكي از افراد، كه حضـور داشـت

.27 :فتح. 1
پيش امام، به نام ابو عبداالله بلخي، گفت اين دانش، سنتي اسـت در ميـان شـما ، هماننـد سـ نت
سليمان». (همان، ص298 (
6.7 .علم الكتاب
در روايت مفصلي كـه در اصـول كـافي آمـده ، در بخشـي از آن امـام صـادق بـه سـدير
ميفرمايد: در قرآن به اين آيه برخورد كردهاي: «قال الذي عنده علم من الكتاب انا اتيك به قبل
قال: قلت جلعت و فداك قد قرأتها. 1 ان يرتّد اليك طرفك»
گفت: فدايت شوم اين آيه را خواندهام. آن حضرت فرمود ... ميداني پـيش آن فـرد چـه
اندازه از علم كتاب بوده است؟ عرض كردم خير. آگـاهم نماييـد ، حضـرت فرمـود : بـ ه انـدازة
قطرهاي از آب دريا، سپس بعد از بيان چند آيه فرمود: به خدا قسم همة علـم كتـاب پـيش مـا
است. (كليني، 1364 ،ج1 ،ص257 (
7 .نتيجه گيري
با توجه به آنچه گذشت ميتوان گفت ديدگاه شيخ مفيد در مورد علم امام با توجه به آثار
مختلف او در تضاد با ديگر انديشمندان كلامي شيعه قـرار نـدارد ؛ گرچـه در بـدو امـر چنـين
تضادي به ذهن ميرسد اما با تأمل بيشتر در گفتار او اين تضاد، برطرف ميشود. لذا شيخ مفيد
طرفدار علم نامحدود امام باذن االله است و اصل علم را براي امام، هماننـد عصـمت ، از شـرايط
امامت ميداند؛ وي منشأ اصلي علم امام را كه خداوند است و نيز ساير منشأها را كـه در واقـع
تجليگاه علم االله هستند، همانند پيامبر، قران، الهام، تحديث و غيره قبول دارد. شيخ مفيـد علـم
غيب امام را منكر نميشود و ديدگاه او در اين زمينه با ديدگاه آيات و روايات موافق است.
فهرست منابع
1 .قرآن مجيد.
2 .ابنسينا، حسين، 1403 ،الاشارات و التنبيهات، ج1 ،دفتر نشر الكتاب، چاپ دوم.

.40 :نمل. 1
3 .ابن منظور، محمد بن مكرم، 1410 ،لسان العرب، بيروت، دار صادر، چاپ اول، ج1.
4 .كليني، محمد، 1364 ،اصول كافي، تهران، دار الكتب الاسلامية، چاپ پنجم، ج1 .
5 .مجلسي، محمدباقر، 1420 ،بحارالانوار، بيروت، موسسة الوفاء، چاپ دوم، ج7 و26.
6 ، –––––––––– .1403 ،بحارالانوار، بيروت، موسسة الوفاء، چاپ دوم، ج42 .
7 .مفيد، محمد، 1414 ،الامالي، بيروت، دارالمفيد، چاپ دوم.
8، –––––––––– .1414 ،اوائل المقالات، بيروت، دارالمفيد، چاپ دوم.
9 ، –––––––––– .1414 ،الارشاد، بيروت، دارالمفيد، چاپ دوم.
10 ، –––––––––– .1414 ،الاختصاص، بيروت، دارالمفيد، چاپ دوم.
11، –––––––––– .1414 ،אא אכ
، بيروت، دارالمفيد، چاپ دوم.
12، –––––––––– .1414 ،الاعتقادات، بيروت، دارالمفيد، چاپ دوم.
13 ، –––––––––– .1414 ،تصحيح الاعتقادات، بيروت، دارالمفيد، چاپ دوم.
14 .مكدرموت، مارتين، 1372 ،انديشههاي كلامي شـيخ مفيـد ، احمـد آرام، تهـران، دانشـگاه
تهران.

چاپ