استمرارهمراهي مبيِّن با قرآن از نگاه فريقين

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 24 - 47 دقیقه)

150b

چكيده

همراهي «مبين با قرآن» از جمله مباحث کلامي- علوم قرآني است. قرآن به عنوان مهم­ترين مصدر تشريع احکام، يگانه محور ترديدناپذير همه فقهاي اسلامى، اعمّ از اماميه و اهل سنت، به شمار رفته و کتاب هدايت تا روز قيامت است؛ اما بهره­مند شدن از اين امر (هدايت الاهي) مستلزم آن است که خداوند در کنار کتاب هدايت خويش، مبيني را قرار دهد که به بيان مراد الاهي بپردازد. «تبيين» در کاربرد لغوي به معناي آشکار شدن، آشکار کردن و توضيح دادن مي­باشد. اساس نظريه «همراهي قرآن و مبين» مطابق عقل و سيره عقلا بوده و آيات و روايات بر آن صحه مي­گذارند. حق بيان براي خداوند محفوظ است؛ ولي به دليل برخورداري از معاني و مفاهيم ژرف و آموزه­هاي عالي، تنها راه عقلايي براي پي بردن به چگونگي استفاده از آن، بيانات پيامبر و تبعيت مطلق از ايشان مي­باشد. وجوب اطاعت از پيامبر اکرم و اطلاق شأن تبيين و تعليم قرآن براي ايشان، دليلي روشن بر لزوم مراجعه به تمامي بيانات ايشان در مورد قرآن در هر سطحي از بيان مي­باشد. همچنين قرآن کريم و روايات در جهت شأن تبييني پيامبر اکرم ائمه اطهار، به‌ويژه امام زمان را وارثان اين شأن تحت عناوين ذيل مطرح مي­كنند: راسخان در علم، و حاملان و صاحبان علم.

 

مقدمه

علوم و معارف نهفته در قرآن داراي سطوح و مراتب متفاوت هستند و دلالت آيات کريمه بر اين معارف يکسان نيست. گستره و ژرفاي معاني آيات الاهي چنان است که فهم آن‌ها به تبيين نياز دارد، و خود قرآن در آيه أَنْزَلْنا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ...؛ ما قرآني را به سوي تو نازل كرديم براي تبيين هر چيز» (نحل: 44)؛ بدان اشاره کرده و واقعيت امر نيز بر آن صحه مي­گذارد. با مراجعه به جوامع روايي فريقين ملاحظه مي‌شود كه قسمت اعظم روايات، شرح و بيان آيات وحي هستند. برخي به تبيين معارف و مفاهيم اعتقادي، نظري و عملي و برخي ديگر به تبيين حدود و گستره مفاهيم و معاني قرآن پرداخته­اند. اما اين تبيين بايد از حيث عقلي و نقلي براي دوستان و در برابر خصم مستدل شود.

لذا اين مقاله در اثبات همراهي هميشگي قرآن و مبينان الاهي، به‌ويژه امام زمان از ديدگاه فريقين تلاش دارد.

معناي تبيين

معناي لغوي تبيين

ريشه آن از «بين» است كه در معجم الوسيط آمده است:

بين: ظهر و اتّضح؛ واضح و آشکار شد (انيس، 1386: 164).

«بيان»، يعني خبر دادن واضح و آشکار از پديده­ها و اشيايي که در حالتي از حالات بر آثار وضع خداوند دلالت دارند:

وَ لا يصُدَّنَّكُمُ الشَّيطانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين؛ و شيطان شما را ]از راه خدا[ باز ندارد، كه او دشمن آشكار شماست (زخرف: 62).

همچنين در معناي خبر، خواستن و کشف از چيزي با پرسش کردن و خبر گرفتن از آنان يا با سخن گفتن و نوشتن، يا با اشاره کردن به کار مي­رود:

... فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون *. أَنْزَلْنا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ..؛ و پيش از تو، جز مردانى كه به آن‌ها وحى مى‏كرديم، نفرستاديم! اگر نمى‏دانيد، از آگاهان بپرسيد ]از آن‌ها بپرسيد كه[ از دلايل روشن و كتاب‌هاي ]پيامبران پيشين آگاهند![ و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است، براى آن‌ها روشن سازى و شايد انديشه كنند (نحل: 43-44).

همچنين «بيان» به معناي چيزي است که به وسيله آن، معاني مجمل و مبهم کلام تشريح مي­شود:

ثُمَّ إِنَّ عَلَينا بَيانَه؛ سپس بيان و ]توضيح[ آن ]نيز[ بر عهده ماست! (قيامت: 19 و راغب اصفهاني، 1412: 157-159).

پس مي­توان گفت: «تبيين» در لغت به معناي روشن و واضح كردن چيزي است؛ و هنگامي که در مورد قرآن به کار مي­رود، مقصود روشن كردن و توضيح دادن معاني مورد نظر خداوند متعال است.

تبيين در اصطلاح

وظيفه عمومي تمام انبياي الاهي، هدايت انسان‌ها و محتواي ذاتي پيام آن‌ها يکسان بوده (آل عمران: 64) و کار رسول، رساندن و تبليغ کلمات الاهي بوده است (مائده: 92؛ اعراف: 62 و نور: 54). يکي از اهداف ارسال پيامبران، هدايت بشر از راه ابلاغ پيام با ويژگي خاص خود و تبيين کلام وحي در هر دوره­اي از تاريخ انبيا مي‌باشد. قرآن مي­فرمايد:

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَينُنَّهُ لِلنَّاس...؛ و چون خداوند از آنان كه كتاب به آن‌ها داده شد پيمان گرفت كه حقايق قران را براي مردم بيان كنند (آل عمران: 187).

و در جاي ديگر خطاب به رسول اکرم مي­فرمايد:

أَنْزَلْنا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ؛ اين قرآن را بر تو نازل كرديم تا براي مردم آنچه به ايشان نازل شده بيان كني، باشد كه انديشه كنند (نحل: 44).

و اين مهم در ارتباط با خاتم الانبيا رساندن و انتقال پيام خدا به جهان است که آن‌ها از لحاظ تاريخي، نخست، قوم آن حضرت و سپس همگي افراد را شامل مي­شوند.

اين وظيفه تبيين در خصوص رسول اکرم در قرآن به دو گونه است:

معناي اول تبيين: از آن‌جا که قرآن بين بالذات و تبيان همه چيز است (نحل: 89)؛ تبيين حضرت براي آن است که ابهام و انحراف و شک را از روح و قلب مردم بزدايد؛ چنان‌كه قرآن مي‌فرمايد:

... أَنْزَلْنا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ (نحل: 44)

همچنين:

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَينُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يشْتَرُونَ (آل‌عمران: 187(.

آيه اخير گرچه درباره دانشمندان اهل كتاب (يهود و نصارا) مي­باشد؛ در حقيقت، اخطارى به تمام دانشمندان و علماى مذهبى است كه آن‌ها موظفند در تبيين فرامين الاهى و معارف دينى بكوشند و خداوند متعال در اين زمينه از همه آن‌ها پيمان مؤكدى گرفته است.

توجه به ماده «تبيين» كه در آيه مذكور به كار رفته، نشان مى‏دهد كه منظور، تنها تلاوت آيات خدا يا نشر كتاب‌هاي آسمانى نيست، بلكه مقصود آن است که حقايق آن‌ها را آشكارا در اختيار مردم بگذارند تا به روشنى همه توده‏ها از آن آگاه گردند، و اين حقايق روح و جان آنان را مسخر سازد و كساني كه در تبيين و توضيح و تفسير و روشن ساختن مسلمانان كوتاهى كنند، مشمول همان سرنوشتى شوند كه خداوند در اين آيه و مانند آن براى علماى يهود بيان كرده است (مکارم شيرازي، 1374، ج‏3: 206(.

يکي از وظايف پيامبران و رهبران الاهي، تبيين مراد الاهي و روشن كردن دستورات الاهي براي مردم است تا مراد و مقصود واقعي خداوند به طور روشن به انسان‌ها برسد.

در توضيح اين معناي «تبيين» بايد گفت:

اين تبيين گاهي لفظي است و گاهي معنوي؛ يعني گاهي رسول اکرم از راه علم و نظر، و گاهي عملاً راه را نشان مي­دادند و اين روش خاص، نحوه بينش و منش رسول اکرم است (آل عمران: 138).

چهره ديگر تبيين اين است که گاهي تبيين در مراحل ابتدايي، و برهان با تعليم و استدلال است (ر.ک: آل عمران: 81؛ نساء: 54 و 113 و مائده: 110). در تفسير الميزان در اين باره آمده است:

از همين جا شأن نبي اکرم در اين مقام که همانا فقط تعليم است، ظاهر مي­شود و تعليم همانا اين است که معلم دانا و آگاه، ذهن متعلّم را هدايت و ارشاد کند به راهي که علم به آن و حصول بر آن، بر او دشوار مي­نمايد؛ نه به سوي آنچه فهمش بدون تعليم ممتنع باشد. پس، همانا تعليم، آسان كردن راه و نزديک کردن مقصد است، نه ايجاد طريق و خلق مقصد (طباطبايي، 1417، ج3: 85).

همين است که مي­گوييم شأن نبي اکرم تذکر است. او معرفت ايجاد نمي­کند؛ بلکه پرده­ها را کنار مي­زند تا معرفت نهفته شده درون انسان‌ها نورافشاني کند.

آنچه بيان شد معناي نخست «تبيين» بود؛ حال به تشريح معناي دوم «تبيين» در خصوص پيامبر خاتم مي­پردازيم:

قرآن در مرحله اعمال و افعال فردي و اجتماعي انسان، کليات وظايف انساني را بيان و جزئيات و خصوصيات آن‌ها را به تبيين پيامبر محول كرده است. البته اين، بدان معنا نيست که قرآن در افاده مقاصد خويش، نامفهوم و نارسا است. قرآن در عين اين‌که پيامبر را مبين و معلّم کتاب مي­نامد، اوصافي همانند گويا بودن را به خود نسبت مي دهد:

‌…وَ هذا لِسانٌ عَرَبِي مُبين‌؛ اين ]قرآن[، زبان عربى آشكار است (نحل:103).

اهميت تبيين در قرآن

گاهي در قرآن، اجمال که امري عارضي و خارج از ذات قرآن است، پيش مي­آيد؛ لذا ممکن است مخاطب حتي متوجه معناي ظاهري آيه نشود. از اين رو، بايد عواملي که به ظاهر باعث اجمال در قرآن شده و ضرورت تبيين را ايجاب مي­کنند؛ بررسي گردند:

  1. در قرآن، از اصول معارف و فروع احکام به طور کلي و گذرا سخن گفته شده و تفصيل و تبيين بيش‌تر آن در گفتار و کردار پيامبر و آگاهان شريعت يافت مي­شود (ر.ک: شوري: 11؛ انعام: 18 و 103؛ نور: 35 و انبياء: 22 و 23).

  2. اشاره­هايي که برخي عادات و رسوم جاهليت را نکوهش كرده و تا آن عادات و رسوم به خوبي روشن نگردد، جهت نکوهش به دست نمي­آيد (ر.ک: توبه: 37).

  3. کثرت استعاره و تشبيه و کنايه که با تأمل در قرائن و دلايل مربوط به آن واضح مي‌شود. در اين آيه: ... وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يحُولُ بَينَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيهِ تُحْشَرُون؛ و بدانيد خداوند ميان انسان و قلب او حايل مى‏شود، و همه شما ]در قيامت[ نزد او گردآورى مى‏شويد» (انفال: 24)؛ اين پرسش مطرح مي­شود که چگونه خداوند ميان انسان و قلب او حائل مي­گردد.

  4. بسياري از امور با عناوين کلي در قرآن مطرح شده­اند و مصاديق آن‌ها جاي بحث و گفت‌وگو دارد؛ مثلاً کلمه «برهان» در اين آيه وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّه؛ آن زن قصد او كرد و او نيز ـ اگر برهان پروردگار را نمى‏ديد، قصد وى مى‏نمود!...» (يوسف: 24).

  5. وجود کلمات غريب در قرآن مانند «صَلْد» و «إِمْلاق» و «منسأه» که مخصوص برخي قبائل بوده است.

  6. اشارت­هايي گذرا به برخي اسرار طبيعت که درک کامل آن‌ها بر دانستني­هاي فراوان استوار مي­باشد.

  7. طرح مسائلي از ماوراءالطبيعه، از مبدأ و معاد، بدو آفرينش جهان و خلقت انسان و مانند آن.

بنابراين، مواردي از قرآن، مبين نيست و به مبين نياز دارد؛ در حالي که قرآن خودش را تِبْيانَا لِکُلِّ شَئٍ؛ روشن‌كننده همه چيز» مي­داند.

در توضيح اين مطلب بايد گفت: در قرآن بيان همه چيز آمده؛ ولي با توجه به هدف اصلي و نهايي قرآن که تکامل فرد و جامعه در همه جنبه­هاي مادي و معنوي است، روشن مي­شود که منظور از «کُلِّ شَيءٍ» تمام اموري است که براي پيمودن اين راه لازم است. قرآن از اين جهت که معجزه جاويدان پيامبر است، خارق­العاده و غيرطبيعي است و گرچه خود مبين و مبين ساير امور است و از فصاحت و بلاغت عالي برخوردار است؛ گوياي معارفي است که از درک عادي و طبيعي بشر فراتر است. اگر تعبير «کُلّ شَيءٍ» با همان شمول ظاهري آن اراده شده باشد، واضح است همه افراد طبق اصول محاوره و قواعد گفت‌وگو قادر نخواهند بود همه چيز را از ظواهر قرآن استنباط کنند و بخش عظيمي از معارف قرآن به صورت بطني خواهد بود و طبعاً بسياري از مطالبي که در ذهن بشر گنجانده نمي­شود؛ در آن نهفته بوده و فهم آن به علمي خاص و پيچيده نياز دارد و اين علم نزد افرادي خاص است؛ چنان‌که در حديثي امام صادق مي‌فرمايند:

من به آنچه در آسمان و زمين و ... است، آگاهم. اين را از قرآن دانسته­ام؛ چون خداوند مي­فرمايد: قرآن تبيان هر چيزي است (کليني، 1407، ج1: 261).

همچنين اگر «کُلِّ شَيءٍ»، با قيودي مانند «هر آنچه به مبدأ و معاد مربوط است»، تخصيص بخورد؛ عموم مردم نخواهند توانست از ظاهر قرآن در اين امور استفاده كنند و باز افرادي خاص بايد آن معارف را استنتاج کنند (نجارزادگان، 1388، ج1: 65).

دلايل همراهي قرآن و مبين

همسو با همراهي قرآن و مبين، يکي از نکاتي که جا دارد مورد توجه قرار گيرد، پيروي از مبين در کنار پيروي از قرآن است.

الف) دلايل عقلي: همراهي قرآن و مبين از لحاظ عقلي مبرهن و آشکار است که از جمله دلايل آن مي­توان به موارد ذيل اشاره كرد:

  1. حوادث و احکام نوظهور پس از رحلت پيامبر و نيز بروز اختلافات ناشي از فهم نادرست بعضي از آيات در ميان مسلمانان.

  2. جاويدان بودن قرآن مستلزم وجود مبين و مفسر در هر حال مي‌باشد، تا مفسر يا مبين، قرآن را بنابر مسائل جديد بيان كند و مي‌طلبد كه همواره فردي معصوم و مصون از خطا، به عنوان مجري قوانين الاهي در معيت قرآن باشد.

  3. وجود آياتي که براي فهم آن جز مراجعه به اهل قرآن چاره­اي نداريم.

بررسي­ها گوياي آن است كه فرهنگ و متون اسلامي، تفسير هرمنوتيکي را نمي­پذيرد. اين شرايط عبارتند از: محاوره­اي و عرفي بودن زبان قرآن، عقلايي بودن اصول و مسائل دين اسلام (بوکاي، 1364: 152، 153، 182 و 266 و ذهبي، بي­تا، ج2: 334)؛ جامعيت متون ديني اسلام، و وجود قرآن و سنت به عنوان منابع اصول و فروع معارف ديني (خويي، بي­تا: 196).

ب) دلايل نقلي: دلايل نقلي همراهي قرآن و مبين شامل دلايل قرآني و دلايل روايي است که در ذيل به آن اشاره مي­کنيم:

  1. دلايل قرآني: براي اثبات نياز قرآن به مبين، دلايل قرآني نيز ارائه مي­شود تا اگر افراد فقط به قرآن بسنده کنند، بفهمند که به حکم خداوند متعال در قرآن کريم جز رجوع به مبين چاره­اي ندارند؛ از جمله دلايل قرآني اين فرموده خداوند متعال است:

لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...؛ ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آن‌ها كتاب ]آسمانى[ و ميزان ]و معيار شناسايي حقّ از باطل و قوانين عادلانه[ نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند» (حديد: 25).

متن آيه شريفه گوياي آن است که خداوند متعال فرمود: رسول را فرستادم با دلايل عقلي، معجزات و بينه­هاي روشن و به همراه او کتاب نازل کردم.

اين نكته گوياي آن است كه پيامبر اصل و اساس است و قرآن در کنار پيامبر معنا پيدا مي­کند.

همچنين در جايي ديگر از قرآن، به وظيفه عمومي تمام رسولان، يعني تبيين کلام وحي اشاره شده است؛ آن‌جا که مي­فرمايد:

وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيبَينِ‏ لهُمْ...؛ ما هيچ پيامبري را، جز به زبان قومش، نفرستاديم تا ]حقايق را[ براى آن‌ها آشكار سازد (ابراهيم: 4).

در قرآن راجع به ائمه معصومين چيزي وجود ندارد؛ ولي از ابن عباس چنين نقل شده است:

نَزَلَتْ فِي عَلي ثَلاثَ مِئَةٍَ آيةٍ؛ سيصد آيه در حق علي در قرآن نازل شده است (سيوطي، 1406: 191؛ ابن عساکر، 1417، ج42: 364 و خطيب بغدادي، 1417، ج6: 219).

اما راجع به پيامبر اين نكته ذکر شده که کلمات پيامبر قرينه آيات قرآن است:

... وأنزلنا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ؛ (نحل: 44).

به همين دليل چنين گفته شده است:

وظيفه پيامبر بيان قرآن و وظيفه‏ مردم، پذيرش آن بر اساس فكر و انديشه است (قرائتي، 1383، ج6 :400).

  1. دلايل روايي: از جمله دلايل نقلي در اثبات لزوم همراهي قرآن با مبين، رواياتي هستند که ذيل آيات مربوط، به معرفي مبينان قرآن مي­پردازند؛ از جمله در دو جاي قرآن از «مبينان» به «أهلَ الذّکرِ» تعبير شده است (نحل: 43 و انبياء: 7).

در همين خصوص صاحب تفسير الميزان ذيل آيه ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَينَا مِنْ عِبَادِنَا...؛ آن‌گاه اين كتاب را به آن كساني از بندگان خود كه انتخابشان كرده‌ايم به ميراث داديم» (فاطر: 32)، مي­گويد:

در اين‌که منظور از اين بندگان خاص چه کساني‌اند، مفسران اختلاف کرده­اند؛ بعضي بر اساس روايات بسيار زيادي از امام باقر و امام صادق- گفته­اند مراد از کساني که اصطفي شده­اند، ذريه رسول خدا از اولاد حضرت فاطمه هستندکه جزء آل ابراهيم و مشمول آيه اَنَّ اللهَ اصْطَفي ... عَلَي العالَمِين نيز هستند. (طباطبايي، 1417، ج17: 45).

بعضي از منابع اهل سنت نيز «أهلَ الذِّکرِ» را به اهل بيت تفسير کرده­اند (طبري، 1412، ج14: 75 و ج17: 5).

مقام اهل بيت آن­قدر با قرآن مرتبط است که در روايات ما آن دو، گوهرهاي گرانبهاي قرين يكديگر و در معيت هم معرفي شده­اند (ابن‌بابويه، 1403: 132).

اسباب نياز قرآن به مبين

قرآن به دليل اين‌که کلام الاهي است، داراي ويژگي­هاي منحصر به فردي است که همواره نياز قرآن را به تبيين آشکار مي­کند؛ از جمله:

الف) فهم­پذيري قرآن: که در واقع هدف نهايي نزول کلام الاهي به شمار مي­آيد. اين نكته پيش­فرض همه خداباوران وحي­پذير است که غرض اساسي از نزول پيام خداوند سبحان آن است که مردم آن را دريافت کنند و بدان عمل کنند. آياتي که مي­توانند براي اثبات فهم­پذيري قرآن مورد استناد قرار گيرند، به چند دسته تقسيم مي­شوند:

  1. آياتي که زبان قرآن را زبان عربي آشکار و فهم­پذير و مطابق با زبان قومي که قرآن بر آنان نازل شده است، معرفي مي­كنند، مانند (نحل: 103؛ زخرف: 2 و 3؛ ابراهيم: 4 و دخان: 58).

  2. آياتي که قرآن را به عنوان هدايت، فارق بين حق و باطل و روشنگر هر امر مبهمي وصف مي­كنند؛ مانند (بقره: 185؛ نحل: 89 و آل عمران: 138). بديهي است کتابي با اين اوصاف نمي­تواند خود مبهم بوده و معاني و مقاصد آن فهم­ناپذير باشد.

  3. آياتي که با لحني تند مردم را به تدبر و تعقل در آيات قرآن ترغيب مي­کنند. اگر قرآن با تدبر و تأمل فهم­پذير نبود، امکان نداشت چنين دستوري از خداوند حکيم صادر گردد؛ زيرا در اين صورت تعقل و تفکر بي‌معنا خواهد بود؛ مانند (ص: 29؛ محمد: 24 و قمر: 17).

  4. آياتي که صريحاً به قرآن تحدي مي­کنند و از مردم مي­خواهند که اگر به فهم­پذير بودن آن براي عموم مردم ايمان ندارند، دست به دست هم دهند و سوره­اي مانند يک سوره قرآن بياورند، يا براي اثبات مدعاي خود اختلاف و تناقضي در آياتش بيابند؛ مانند (نساء: 82؛ بقره: 23 و اسراء: 88). واضح است که آيات قرآن تا خود مفهوم و درک­پذير نباشند، تحدي به آن، امري نامعقول خواهد بود.

ب) هادي و سازنده بودن قرآن: کتاب هدايت و سازندگي است و براي دستيابي به چيزي که قرآن مردم را به سوي آن هدايت مي­کند، همواره بايد بيان­کننده­اي همراه آن باشد كه بر قرآن احاطه كامل دارد.

ج) جامعيت قرآن: در تمامي ابعاد مربوط به شأن هدايت‏گري انسان هيچ­گونه نقص يا نارسايي در آن وجود ندارد:

ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَي‏ء؛ ما هيچ چيز را در اين كتاب، فرو گذار نكرديم (انعام:38).

د) ذو وجوه بودن قرآن: متن قرآن به گونه‏اي است که تاب فهم‏ها و تفسيرهاي متعدد را داراست.

حضرت علي وقتي ابن عباس را براي احتجاج به سوي خوارج گسيل ­داشت، به وي چنين وصيت كرد:

لَا تُخَاصِمْهُمْ‏ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ‏ ذُو وُجُوه ‏...؛ با آنان با قرآن به مناظره برنخيز؛ چرا كه قرآن تحمل معانى گوناگون دارد. تو چيزى از قرآن مى‏گويي، آنان چيز ديگر مي‌گويند (نهج البلاغه، نامه 77).

ه‍) جريان قرآن در طول زمان: با الغاي خصوصيت از برخي آيات قرآن، مي‏توان آن‌ها را بر اساس نيازهاي موجود، بر مصاديق جديد جاري کرد. علامه طباطبايي معتقد است قرآن کريم براي هدايت همه انسان‌ها در طول اعصار نازل شده و معارفي که بيان مي‌کند و فضايل و رذايلي که بر مي‌شمرد، به فرد يا زمان خاصي منحصر نبوده، و موارد شأن نزول، موجب محدوديت حکم آيه بر رخداد خاص نيستند. بنابراين، مدح يا مذمت افراد، تنها دليل بر وجود صفات نيک و بد در آن‌هاست و دليلي بر آن نيست که آن صفات در فرد ديگري نيستند (طباطبايي، 1417، ج1: 41).

بيش‌تر قرآن­پژوهان اهل سنت بدون به کار بردن اصطلاح خاص «جري»، بر جريان حکم آيه در موارد مشابه نزول معتقد بوده و در کتاب‌هاي خود بر آن تأکيد کرده‌اند (زرقاني، بي­تا، ج1: 126-136). به هر حال، جري و تطبيق افزون بر آياتِ داراي سبب نزول خاص؛ در آياتي که به مدح يا مذمت فرد يا افراد خاصي ناظر است و سبب نزول خاصي براي آن‌ها بيان نشده؛ نيز جاري است و در صورت تحقق، موارد مشابه، اين‌ها را نيز دربرمي­گيرد و شمول آن‌ها، مانند جاودانگي قرآن، همواره تمامي عصرها و همه نسل‌ها را شامل مي‌شود.

و) مراتب فهم قرآن: امير مؤمنان مي­فرمايد:

قرآن، زيبا و باطن آن ژرف است. عجايب آن تمام نمي‏شود و غرايب آن به آخر نمي‏رسد و پرده از ظلمت‏ها نمي‏توان برداشت؛ مگر به وسيله آن (نهج البلاغه، خطبه 18).

ز) وجود عام و خاص در قرآن: يعني گستره مفاد برخي آيات و الفاظ فراگير است و تمامي افراد و مصاديق را دربرمي‏گيرد؛ در حالي که گستره مفاد برخي از ديگر آيات، محدود و معين است (عياشي، 1380، ج1: 164 و کليني، 1407، ج1: 213).

ح) مجمل بودن برخي از آيات قرآن: که در آن‌ها موضوع مورد بحث به روشني مطرح نشده است.

ط) وجود آيات مبهم: (كه براي ما نامفهوم و مبهم هستند؛ مانند حروف مقطعه)؛ آيات متشابه (كه از نظر لفظ يا معني، چند پهلو هستند)؛ آيات متناقض (كه ظاهراً با آيات ديگر در تضاد هستند؛ به عنوان نمونه، تضاد ظاهري آيات و لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ؛ ديده‌ها او را نمي‌بينند... (انعام: 103) و وُجُوهٌ يوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ؛ صورت‌ها در آن روز شاد هستند. به پروردگارشان مي‌نگرند (قيامت: 23-22).

ي) نسخ در قرآن: از برخي احاديث به روشني برمي‏آيد که در قرآن، آيات ناسخ و منسوخ وجود دارند؛ از جمله اميرمؤمنان فرمود:

كتاب پروردگار ميان شماست، كه بيان كننده حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ‏… است (نهج البلاغه: خطبه اول).

شأن تبييني پيامبر اکرم نسبت به قرآن

خداوند، خود، نخستين مفسر و مبين قرآن است:

فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَه * ثُمَّ إِنَّ عَلَينا بَيانَه؛ پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن سپس بيان و ]توضيح[ آن ]نيز[ بر عهده ماست (قيامت: 18-19).

از اين آيه به دست مي­آيد که خداوند، علاوه بر نزول آيات قرآن بر رسول اکرم، حقايقي به عنوان تبيين مطالب قرآن به آن حضرت وحي کرده و اين وظيفه و رسالت (تفسير و تبيين آيات قرآن) را بر عهده حضرت خاتم گذاشته است (نحل: 44). البته بايد توجه داشت کلام پيامبر چيزي جز وحي نيست:

و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد. آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست (نجم: 3 ـ 4).

بيان پيامبر که به تبعيت از ايشان ملزم هستيم (آل عمران: 32)؛ رافع اختلافات امت نيز مي­باشد و اين خود نقش تبييني پيامبر اکرم را روشن مي­كند. خداوند در آيات متعددي، از جمله (نساء: 59)، به مردم توصيه كرده که نزاع­ها و مشاجرات خود را نزد پيامبر (و جانشينان هدايت­كننده پس از او) ببرند تا ايشان اختلافات پيش­آمده را حل كنند.

در مرحله بعد، مفسر حقيقى قرآن، اهل بيت عصمت و طهارت هستند؛ چه اين‌که آنان باب علوم اولين و آخرين بوده، و وارثان علم نبي و ثقل اكبر در حقيقت، و ثقل اصغر در ظاهر و ظهور هستند. در اين مورد، امام صادق فرمودند:

نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللَّهِ؛‏ ما اهل بيت ولي امر خدا و گنجينة علم خدا هستيم (کليني، 1407، ج1: 253).

در زيارت حضرت صاحب‌الزمان نيز آمده است:

السلامُ عَلَيكَ يا مَعْدِن العُلومِ النَّبَويه؛ سلام بر تو اي معدن ]و سرچشمه[دانش‌هاي پيامبر.

كه تمام علوم پيامبر از جمله مبين بودن قرآن را شامل مي‌شود.

مبينان واقعي قرآن از منظر قرآن

در اين‌که اهل بيت در تبيين قرآن چه نقشي دارند (ر.ک: محبي، 1386: 134)، مي‌توان از خود قرآن جويا شد:

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛ و ما پيش از تو نفرستاديم، مگر مرداني كه به سوي آن‌ها وحي مي‌فرستاديم. پس از اهل ذكر سؤال كنيد، اگر آگاه نيستيد. (نحل: 43).

طبق روايات، «اهلَ الذِّکْر» به همان اهل بيت تفسير شده و از اين رو استفاده مي­شود که اهل بيت مبين قرآن هستند.

روايات فراواني در اين باب در منابع فريقين از اين حقيقت پرده برداشته است (عياشي، 1380، ج2: 260؛ کليني، 1407، ج1: 210؛ طبري آملي کبير، 1415: 598؛ حسکاني، 1411، ج1: 432، 434 و 436 و ...) و به لحاظ اين‌که خطاب در آيه، خاص است و ممکن است مورد خاص مندرج در صدر آيه، مراد و مقصود باشد؛ با ضميمه کردن حديث شريف ثقلين به آيه دوم همين سوره، مبين بودن اهل‌بيت كشف مي‌شود (اين حديث ميان اهل سنت و شيعه، متواتر است و ۳۶ نفر از صحابه آن را نقل کرده‌ و به جز محدثان اماميه، ۱۸۰ نفر از علما و محدثان اهل سنت آن را آورده‌اند) (ر.ک: مکارم شيرازي، 1385: 165ـ 166). صاحب الميزان در اين زمينه مي­گويد:

اين آيه دلالت دارد بر حجيت قول رسول خدا در بيان آيات قرآن، و اين‌که بعضي گفته­اند: کلام رسول خدا در تبيين متشابهات و آن آيات که به اسرار الاهي­ مربوط هستند، حجيت دارد و آياتي که در مدلول خود صريح و يا ظاهرند و به بيان احتياج ندارند، کلام رسول خدا در آن موارد حجت نيست؛ حرف صحيحي نيست و نبايد به آن اعتنا کرد (طباطبايي، 1417، ج12: 262).

وي در ادامه چنين مي­گويد:

اين مطلب در بيان رسول خدا است و در ملحقات بيان آن جناب که همان بيانات ائمه هدي است، نيز مطلب از اين قرار است؛ زيرا به حکم حديث ثقلين بيان ايشان بيان رسول خدا بوده و به آن ملحق است (همان).

مي­دانيم کلام الاهي به فرمايش خود قرآن نور است: ... أَنْزَلْنا إِلَيكُمْ نُوراً مُبينا؛ به سوي شما نوري آشكار فرستاديم» (نساء: 174)؛ و کلام خدا جلوه­اي از خداست و خدا نيز نور است؛ به مقتضاي آيه اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض...؛ خداوند نور آسمان‌ها و زمين است (نور: 35). پس، کلام خدا هم نور است. بنابراين، کسي مي­تواند با قرآن در ارتباط باشد که وجود نوراني يافته باشد؛ و اين نورانيت به نحو کامل­تر و روشن­تر فقط در اهل بيت وجود دارد؛ چنان‌که در زيارت جامعه کبيره مي­خوانيم:

و أنْتُمْ نُورُالأخْيارِ؛ شما نور برگزيده‌ايد (ابن بابويه، 1378، ج2: 276).

از طرفي، قرآن حقيقت و کنه رفيع و بلندمرتبه­اي دارد که خود مي­فرمايد:

لا يمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون؛ و جز پاكان نمى‏توانند به آن دست زنند [و به آن دست يابند[ (واقعه: 79).

لذا چه کساني بهتر و پاک­تر از اهل بيت مي­توانند به آن حقيقت بلند دست يابند؛ چنان‌که قرآن، نيز آنان را چنين معرفي کرده است:

... إِنَّما يريدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَ يطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً؛ خداوند ]به اراده تكوينى خاص[ مى‏خواهد از شما اهل بيت ]پيامبر[ هر گونه پليدى ]در عقايد و اخلاق و اعمال[ را بزدايد و شما را به همه ابعاد پاكى پاكيزه گرداند (احزاب: 33).

مبينان واقعي قرآن از منظر روايات

تنها افرادي که وارث علم نبوي بوده و توسط شخص رسول خدا معرفي شده باشند، شايستگي تبيين کلام خداوند را دارند. پيامبر جانشين خود را در موقعيت­هاي متعدد و در حضور قشرهاي مختلف مردم با چنين عباراتي شناساند:

من در بين شما دو گوهر گرانسنگ برجا مي­گذارم: کتاب خدا و علي بن ابيطالب را. بدانيد که علي براي شما از کتاب خدا افضل و برتر است؛ چون او مترجم و بيان‌كننده قرآن است (ابن شاذان، 1407: 161؛ بحراني، 1374، ج1: 4، 29 و طبرسي، 1403، ج2: 450).

نيز هيچ آيه­اي از قرآن بر پيامبر نازل نشد، مگر آن‌که بر علي بن ابيطالب قرائت مي‌کرد و علم آن را، از جمله تأويل، تفسير، محکم و متشابه به ايشان مي‌آموخت (ابن شعبه حراني، 1404: 196).

همچنين بيان شده است:

اگر علم را ده قسمت کنند، به خدا سوگند نُه قسمت آن در علي است و آن جناب در آن يک قسمت باقي که به همه مردم عطا شده، نيز شريک است (قرطبي، 1415، ج3: 207 و ابن اثير، 1419، ج3: 596).

نيز در کتاب فضائل الخمسه روايات فراواني از کتاب‌هاي اهل سنت درباره وسعت فوق‌العاده علم امام علي نقل شده است (ر.ک: حسيني فيروز آبادي، 1402، ج2: 259 و 283).

ابن عباس مي­گويد:

علم پيامبر از علم خدا و علم علي از علم پيامبر و علم من از علم علي سرچشمه مي­گيرد. علم من و علم تمام صحابه نسبت به علم علي، مانند يک قطره در برابر هفت دريا است (مجلسي، 1403، ج32: 350؛ ج40: 147 و سيوطي، 1429، ج2: 372).

سيوطي مي‏نويسد:

خلفاي اربعه، نخستين مفسران قرآن هستند؛ ولي رواياتي که از سه تن از خلفاي راشدين است، بسيار اندک مي‏باشد و در بين خلفا آنچه از علي نقل شده، بسيار است و قرآن ظاهري دارد و باطني و باطن و ظاهر آن نزد علي است (سيوطي، 1429، ج2: 372).

با توجه به اعترافات مذكور و ده‌ها شاهد ديگر، نخستين کسي که پس از پيامبر خدا به تفسير قرآن و گردآوري آن پرداخت و روايات فراواني از او به يادگار ماند، علي بود. در بعضى از روايات نيز چنين نقل شده است:

أَهْلِ بَيتِي كَالنُّجُومِ بِأَيهِمْ اقْتَدَيتُمْ اهْتَدَيتُمْ؛ اهل بيت من همچون ستارگان آسمانند؛ به هر کدام اقتدا کنيد، هدايت مى‌شويد (مکارم شيرازي، 1385: 172؛ به نقل از لسان الميزان، ج1: 424).

اين حديث با حديث متواتر ثقلين در حجيت سنت اهل بيت، هماهنگ است.

البته قابل ذکر است جمهور اهل تسنّن، به جاى «سنت اهل بيت»، «سنت صحابه» را حجت قرار داده‌اند (شاطبي، بي­تا، ج4: 74-80) که مهم­ترين استناد آن‌ها، اين حديث معروف است‌:

أصحابِي کَالنُّجُوم، مَنِ اقْتَدي بِشَيءٍ مِنْها أهْتَدي؛ اصحاب من همچون ستارگان آسمانند؛ به هر کدام اقتدا کنيد هدايت مى‌شويد (ذهبي، بي‌تا، ج1: 413).

از آن‌جا که مراجعه به مبيني الاهي براي بهره­مندي از قرآن بسيار حياتي و مهم بود، خداي متعال توسط رسولش تبيين­کنندگان پس از علي بن ابيطالب را نيز معرفي كرد تا مردمان هيچ عصري از هدايت محروم نمانند (مجلسي، 1403، ج37: 213).

خداوند براي هر عصري مبيني زنده تعيين کرده تا مردمان، در هيچ دوره‌اي از هدايت محروم نمانند. مردم اين عصر هم مبين و هدايتگري زنده دارند که مي­توانند و بلكه بايد به او مراجعه کنند (ابن طاووس، 1413: 358-360).

از همين روست که در زيارت آل ياسين بر مبين زنده اين عصر مهدي آخر الزمان، اين چنين سلام مي­دهيم:

السَّلَامُ عَلَيكَ يا تَالِي كِتَابِ اللَّه‏ ِ وَ تَرْجُمَانَه‏... السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَين‏؛ سلام بر تو باد، اى تلاوت‌كننده قرآن و شرح‌كننده آن! ... سلام بر تو باد، هنگامى كه قرائت مى‏كنى و بيان مى‏دارى (همان: 100).

مراد از «ترجمانه»، مبشر، شارح و بيان كننده قرآن معنا شده و در دعاي حضرت مهدي عبارت «مُلقِّنِ احكام القرآن» آمده است كه مراد احاطه امام به قرآن را نشان مي‌دهد.

مبينان قرآن از منظر عقل

قرآن کتاب هدايت بشر است و دستيابي به هدايت، در گرو مراجعه به مبيِّن و مفسر حقيقي کلام وحي است. بدون مراجعه به مبين، نه تنها هدايتي در کار نخواهد بود، بلکه ضلالت گريبان‌ بشر را خواهد گرفت (بقره: 26). از همين رو، عقلاً بايد پيامبر پس از خود مبيني مطمئن براي هدايت مردم معرفي مي­کرد تا مردم بتوانند با مراجعه به آن شخص، از برکات موجود در قرآن بهره­مند شوند. در غير اين صورت، هدف از ارسال رُسُل و انزال کُتُب ابتر و لغو مي­شد.

قرآن کلام زنده و ساري خداست و از آن‌جا که بيان­کننده همه چيز- حتي وقايع آينده - است؛ بسياري از مصاديق موجود در آن هنوز رخ نداده است. لذا براي عموم انسان­ها اين امور آشکار نيست. از همين رو، براي ما هنوز تمام کلام الاهي منعقد نشده تا بتوانيم به کنه معاني آيات دست يابيم. فقط مبين منتخب از سوي خداست که علم قرآن، تماماً در سينه­اش جاي گرفته است: «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» و «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» و از همه وقايع مورد بحث در قرآن – چه مربوط به گذشتگان و چه اخبار آيندگان – اطلاع دارد. لذا تنها راه فهم صحيح و کامل آيات، مراجعه به مبين است، عقلاً و نقلاً.

شأن تبييني ائمه معصومين از ديدگاه قرآن

بنابر آنچه گفته شد، ائمه معصومين وارثان شأن تبييني پيامبر بوده و نسبت به قرآن و آنچه از علم لدنّي بر پيامبر نازل شده، آگاه‌ترند. براي اين مطلب دو شاهد از قرآن مي­آوريم:

  1. وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ (آل عمران: 7)

قطعاً راسخ بودن در علم يکي از شئون رسول اکرم است و ايشان «اَفْضَلُ الرّاسِخين» مي­باشند (مجلسي، 1403، ج89: 94؛ کليني، 1407، ج1: 213 و صفار، 1404، ج1: 203).

روايات اسلامي در منابع فريقين در معناشناسي «راسخون در علم» دو دسته­اند:

يک دسته رواياتي که رسوخ در علم را به معناي تقيد و پايبندي علمي و عملي در معارف الاهي دانسته و وارد شدن راسخان در علم به لايه­هاي زيرين معنايي قرآن را غير ممكن مي‌پندارد.

در منابع اهل سنت از عايشه چنين نقل شده است:

رسوخ و نفوذ راسخان در علم سبب شده به محکم و متشابه قرآن ايمان آورند؛ بدون آن‌که بر تأويل قرآن آگاهي يابند (طبري، 1412، ج3: 122).

همچنين بنابر روايتي از پيامبر، فضايل اخلاقي راسخان در علم، ملاک صدق و راستي ايشان برشمرده شده است:

سُئِلَ رَسولُ الله مَن الرّاسِخُ في العِلْمِ؟ قالَ: مَنْ بَرَّتْ يَمينُهُ، وَ صَدَقَ لِسانُهُ، وَ اسْتَقامَ لَهُ قلباً، وَ عَفَّ بَطْنَهُ، فَذلِكَ الرّاسِخُ فِي العِلْمِ؛ كسي كه دستش به نيكي و زبانش به راستي و دلش به استواري و شكمش داراي عفت و پاكي باشد، چنين شخصي راسخ در علم است (سيوطي، 1404، ج2: 7؛ طبري، 1412، ج3: 124 و ابن کثير، 1419، ج2: 9).

در تفاسير شيعي نيز اين مطلب مورد تأييد قرار گرفته است که راسخان در علم چون محکم و متشابه را از جانب خدا مي­دانند، به هر دو قسمت ايمان دارند. روشن بودن آيات محكم باعث مى‏شود به آن عمل بكنند، و روشن نبودن متشابه باعث مى‏شود تنها در مرحله عمل توقف كنند، نه اين‌كه آن را رد كنند؛ زيرا ايمان دارند كه آن نيز از ناحيه خداست. چيزى كه هست جايز نيست به آن عمل كنند، براى اين‌كه عمل به آن با آيات محكم مخالفت است، و اين عيناً همان ارجاع متشابه به محكم است (طباطبايي، 1417، ج3: 29).

دسته دوم روايات، ويژگي­هاي علمي راسخان را بيان كرده و به ذکر مصاديق آنان پرداخته که در منابع شيعي بر ائمه معصومين و در منابع سني بر برخي صحابه مطابقت مي­کند.

اميرالمؤمنين ذيل اين آيه مي­فرمايد:

راسخان در اين آيه تنها يک نفر نيست. پيامبر خدا يکي از آن‌هاست. خداوند علم قرآن را به ايشان عطا کرده و او نيز به من تعليم فرمود. سپس اين علم براي هميشه در امامان از نسل ما باقي است.

آن‌گاه حضرت ادامه آيه شريفه را تلاوت کرده، فرمودند:

جايگاه من نسبت به رسول خدا، همانند منزلت هارون است نسبت به موسي و دانش قرآن تا برپايي ساعت قيامت در نسل ما باقي و برقرار خواهد بود (مجلسي، 1403، ج26: 64).

در روايتي ديگر، از راسخان در علم به عنوان عالمان تأويل قرآن ياد شده که رسول خدا را افضل آنان دانسته و پس از ايشان، از اوصياي آن حضرت به عنوان آگاهان به همه تنزيل و تأويل قرآن ياد شده است (مجلسي، 1403، ج89: 81 و82؛ صفار، 1404، ج1: 204-203 و کليني، 1407، ج1: 213).

  1. وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ (رعد: 43):

وقتي از پيامبر درباره مقصود خداوند از اين عبارت سؤال شد، ايشان به عنوان مبين قرآن چنين پاسخ داد:

مقصود خداي تعالي از وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ؛ برادرم، علي بن ابيطالب است (مجلسي، 1403، ج35: 429؛ ابن بابويه، 1376، 565 و حر عاملي، 1409، ج28: 188).

نيز آمده است كه وقتي راوي در مورد اين آيه وَ مَنْ‏ عِنْدَهُ‏ عِلْمُ‏ الْكِتابِ‏ قَالَ إِيانَا عَنَى وَ عَلِي أَوَّلُنَا وَ أَفْضَلُنَا وَ خَيرُنَا بَعْدَ النَّبِي سؤال كرد؛ امام فرمود:

خدا ما را قصد كرده و على بعد از پيغمبر، اول ما و افضل ما و بهتر ما خاندان است‏ (ابن حيون، 1385، ج1: 22؛ کليني، 1407، ج1: 229 و مجلسي، 1403، ج23: 191؛ ج26: 172 و ج35: 433).

عبارت «علم الکتاب» به ضميمه روايات مبين آن، دلالت دارد كه علم قرآن نزد اميرالمؤمنين است و اضافه «علم» به «الكتاب» دلالت دارد كه همه علم كتاب در نزد اوست؛ زيرا اضافه مصدر به كلي كه همه اجزاي آن به ‌طور يكسان صلاحيت دارد كه متعلق آن مصدر واقع شود، ظهور در استيعاب و عموم دارد (موسوي بهبهاني، 1366: 9-10).

برخي از مفسران اهل سنت که متأسفانه به اثبات فضايل حضرت علي تمايلي ندارند، کوشيده‏اند با ارائه ديدگاه‏هاي ديگر، براي آيه مورد بحث مصاديق ديگري برشمارند. برخي، همه مؤمنان را مصداق مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ قرار مي­دهند (ابن عربي، بي­تا، ج3: 1113). عده­اي مي‌گويند كه مراد از مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ؛ عالمان يهود و نصارا هستند (ابن کثير، 1419، ج4: 407 و بغوي، 1420، ج3: 29). افرادي نيز تنها عبدالله بن سلام (طبري، 1412، ج13: 118 و نسفي، 1367، ج1: 480)؛ يا عبدالله بن سلام و امثال او را ذکر کرده­اند که صفات پيامبر خاتم را در کتاب‌هاي خود مشاهده کرده بودند (آلوسي، 1415، ج7: 365؛ بيضاوي، 1418، ج3: 191 و حقي بروسوي، بي­تا، ج4: 391).

ابن جوزي در تفسير و مصداق مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ؛ هفت نظريه را مطرح مي­کند که در يک نظريه اميرالمؤمنين مصداق اين آيه قرار داده شده است (ابن جوزي، 1422، ج2: 502). همچنين ابن عربي در تفسير خود، چهار ديدگاه در بيان مصداق مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ بيان مي­کند که يکي از آن‌ها به علي اشاره دارد (ابن عربي، بي­تا، ج3: 1113).

بيش‌تر مفسران اهل سنت، از جمله ثعلبي، مصداق واقعي اين آيه را اميرالمؤمنين مي­دانند و به روايات متعددي تمسک كرده­اند؛ مانند:

از ابي­جعفر درباره آيه سؤال گرديد که مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ؛ در اين آيه عبدالله بن سلام است؟ امام باقر فرمودند: خير، کسي که علم کتاب در نزد اوست، علي مي­باشد (ثعلبي، 1422، ج5: 303).

حاکم حسکاني در شواهد التنزيل نيز چندين روايت به اين مضمون نقل مي­کند که مراد از کسي که علم کتاب نزد اوست، پس از پيامبر، ائمه هدي هستند که افضل ايشان حضرت علي مي­باشد (حسکاني، 1411، ج1: 400-405).

شأن تبييني ائمه معصومين از ديدگاه روايات

از امام باقر منقول است که از حضرت علي در مورد دانش پيامبر پرسيدند؛ حضرت فرمود:

دانش آن حضرت علم تمام پيامبران است و دانش هر آنچه بوده و هر آنچه تا روز قيامت خواهد بود. سوگند به خدايي که جانم در دست اوست، من نيز واجد علم پيامبر هستم و در نتيجه، به همه اموري که تا به حال روي داده و تا روز قيامت رخ مي­دهد، آگاهم (مجلسي، 1403، ج26: 110).

در جايي ديگر، پيامبر به داناترين فرد امت و علم پيامبر اشاره داشته و فرموده است:

أنَا مَدينَةُ الْعِلْم وَعليٌّ بابُها وَ مَن يَدخُلِ المَدِينَةَ إلّا مِنْ بابِها؛ من شهر دانش هستم و علي درب آن است و كسي نمي‌تواند وارد اين شهر شود، مگر از راه ورودي آن (ابن بابويه، 1362، ج2: 574؛ عسقلاني، 1415، ج9: 287؛ ابن عساکر، 1417، ج42: 378–382؛ خطيب بغدادي، 1417، ج3: 181 و ج5: 110؛ ابن اثير، 1419، ج3: 594–597؛ ذهبي، بي­تا، ج3: 1231؛ قرطبي، 1415، ج3: 205 و طبراني، بي­تا، ج11: 55).

بر اساس اين فرمايش پيامبر، دانايي که امت به او نيازمند است، علي بن ابيطالب است و نيز براي آشنايي با علمي که نزد پيامبر خدا، به عنوان شهر علم، وجود دارد، راهي جز مراجعه به علي در آن شهر نيست. لذا بر مسلمانان لازم است تا آهنگ رسيدن به آن شهر کنند و ضمناً درخواست دانش و راهنمايي از علي از مهم‌ترين واجبات است؛ زيرا علم، بر عمل مقدم است و عمل مسلمانان بايد با تعاليم پيامبر موافق باشد و از طرفي، موافق بودن عمل با تعاليم نبوي متوقف بر شناخت آن‌هاست (شري، 1372: 591).

نيز روايت «سَلوُنِي عَنْ کِتابِ اللهِ تَعالى» از اميرمؤمنان که علاوه بر منابع شيعه (مجلسي، 1403، ج10: 125؛ ج30: 670؛ ج40: 186؛ ج40: 190 و ج89: 78؛ حر عاملي، 1409: 62 و طوسي، 1414: 523)؛ در کتاب‌هاي اهل سنت (سيوطي، 1406: 190؛ ابن سعد، 1410، ج2: 257؛ حسکاني، 1411، ج1: 42؛ زرندي حنفي مدني، 1425: 158؛ سيوطي، 1429؛ ج2: 372 و ابن حنبل، 1429: 153 و ذهبي، بي­تا، ج3: 1231 و...) ذکر شده، به علم بي­پايان علي به قرآن اشاره دارد.

نيز در روايت آمده است:

صدّيقون سه نفرند و از آن جمله علي بن ابيطالب، و او برترين­شان است (ابن ابي الحديد، 1391، ج9: 167، خبر 18).

همچنين رواياتي از سوي بسياري از انديشمندان اهل سنت منعکس شده است که بر دانش بي­نهايت اميرمؤمنان علي اشاره دارد (هيثمي، 1408، ج9: 114؛ ابن ابي الحديد، 1391، ج7: خطبه 92، 50-62؛ ج9: 161، خبر 3؛ 162، خبر 4؛ 165، خبر 12؛ 166، خبر 15 و 168، خبر 23؛ ابن حنبل، 1429: 142 و...).

ائمه اطهار در بيانات خود، به علو مرتبه و مقام علمى آن حضرت - قبل از تولد ايشان - اشاره كرده‌اند؛ چنان‌كه امام باقر در اين باره فرمودند:

إِنَّ الْعِلْمَ بِكِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ نَبِيهِ ص لَينْبُتُ فِي قَلْبِ مَهْدِينَا كَمَا ينْبُتُ الزَّرْعُ عَلَى أَحْسَنِ نَبَاتِهِ فَمَنْ بَقِي مِنْكُمْ حَتَّى يرَاهُ فَلْيقُلْ حِينَ يرَاهُ السَّلَامُ عَلَيكُمْ يا أَهْلَ بَيتِ الرَّحْمَةِ وَ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الْعِلْمِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ؛ علم به كتاب خداى عزوجل و سنت رسول خدا مانند زراعت در قلب مهدى ما به بهترين وجه مى­رويد، هر يك از شما چنانچه باقى مانديد تا او را ببينيد؛ هنگام رؤيت آن بزرگوار بگوييد: السّلامُ عَلَيكُمْ يا اهلَ بَيتِ الرَّحْمةِ و النّبُوّةِ وَ مَعْدِنِ العِلْمِ و مَوْضَعِ الرِّسالةِ؛ درود و سلام باد بر شما اهل بيت رحمت و نبوت و معدن علم و جايگاه رسالت آسمانى (ابن‌بابويه 1359، ج2: 653).

نتيجه گيري

ترديدي نيست که پيامبر به همه معاني و مقاصد آيات کريمه آگاه بوده و معارفي را که فهم­شان بر تبيين آن حضرت متوقف بوده، بيان داشته است؛ ولي با وجود موانعي، تبيين برخي از احکام و اصول قرآن عملي نشد. براي اين‌که بخش عمده­اي از معارف و معاني قرآني از بين نرود، حکمت خداوند اقتضا مي­کند که هميشه در بين امت فردي باشد که توان و امکان تلقي و فهم همه معارف قرآن را داشته باشد و اين فرد کسي نيست، جز ثقل هميشه همراه قرآن تا روز قيامت؛ يعني امام معصوم:

حضرت مهدى در ايام غيبت صغرا براى جهان اسلام تنها مرجع اعلا و محور مراجعات بود. لذا نواب اربعه آن حضرت، مسايلى را كه مسلمانان مى­پرسيدند، از جمله تفسير آيات قرآن؛ به آن حضرت تقديم مى‌كردند و امام زمان نيز به آنان پاسخ مى­فرمودند كه بسيارى از آن‌ها در كتاب‌هاى فقه و حديث ضبط و ثبت شده و مورد استناد فقهاى اهل بيت در فتواهاى احكام مى­باشد.

در عصر حاضر، مبين کلام الاهي، حجّت خدا، ولي عصر، امام زمان مي­باشند که عالم­ترين مردم است:

أنَّكَ حائزُ كُلُّ عِلْمٍ؛ شما داراى هر علمى هستيد (کوراني، 1411، ج4: 489).

كه از آن جمله، علم به مبين علوم قران مي‌باشد. طبق فرمايش امام صادق در زمان ظهور آن بزرگوار علم کامل شده و در بين مردم نشر مي­يابد.

بدين ترتيب، زمينه­هاي عالي­ترين پيشرفت­هاي علمي، که در خدمت سلامت و رشد بشر است، به وجود مي­آيد. علم چنان پيشرفت مي­کند که به بيان امام صادق:

إنّ قائمنا إذا قام مدّ اللّهُ لشيعتنا في أسْماعهمْ و أبْصارهمْ حتّى لايكُون بينهُمْ و بين الْقائم بريدٌ يكلّمُهُمْ فيسْمعُون و ينْظُرُون إليه و هُو في مكانه‏؛ هنگامى كه قائم ما قيام كرد، خداوند چنان نيرو به گوش­ها و ديدگان آن‌ها مى‏دهد كه با وجود فاصله زياد ميان آن‌ها و قائم، قائم با آن‌ها صحبت مي­كند و آن‌ها هم همان جا كه هست، صداى او را مي­شنوند و به او نگاه مى‏كنند (مجلسي، 1403، ج52: 336).

از آن‌جا که آن حضرت از وارثان علوم جدش، رسول الله و از خزانه­داران حكمت نبوى است، از امور ثابت و مسلم اين است كه درايت و احاطه آن حضرت به همه انواع و اقسام علوم و معارف، گسترده بوده و به شرعيات دين و شئون مختلف شريعت احاطه كامل دارد.

منابع

قرآن كريم.

  1. آلوسي، سيد محمود (1415ق). روح المعاني في تفسير القرآن، بيروت، دار الکتب العلميه.

  2. ابن ابي حاتم، عبدالرحمن بن محمد (1419ق). تفسير القرآن العظيم، عربستان سعودي، مکتبه نزار مصطفي الباز.

  3. ابن ابي الحديد معتزلي، عزالدين ابوحامد عبدالحميد بن هبه­الله بن محمد بن حسين (1391). شرح نهج البلاغه، تهران، کتاب نيستان.

  4. ابن ابي زينب، محمد بن ابراهيم (نعماني) (1397ق). الغيبة، تهران، نشر صدوق.

  5. ابن اثير، ابي­الحسن علي بن محمد (1419ق). اسد الغابة في معرفة الصحابة، بيروت، دارالفکر.

  6. ابن بابويه قمي، محمد بن علي (1376). امالي، تهران، انتشارات کتابچي.

  7. __ (1403ق). معاني الاخبار، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

  8. _____ (1362). الخصال، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

  9. _____ (1395ق). كمال الدين و تمام النعمة، تهران، نشر صدوق.

  10. ابن جوزي، ابوالفرج عبدالرحمن بن علي (1422ق). زاد المسير في علم التفسير، بيروت، دار الکتاب العربي.

  11. ابن حنبل، ابي­عبدالله احمد بن محمد (1429ق). فضايل اهل بيت من کتاب فضايل الصحابه، تهران، المجمع العالمي للتقريب بين المذاهب الاسلاميه – مديريه النشر و المطبوعات.

  12. ابن حيون مغربي، نعمان بن محمد (1385). دعائم الاسلام، قم، انتشارات مؤسسه آل البيت.

  13. ابن سعد، محمد بن سعد بن منيع هاشمي بصري (1410ق). طبقات الکبري، بيروت، دار الکتب العلميه.

  14. ابن شاذان، محمد بن احمد (1407ق). مائه منقبة من مناقب اميرالمؤمنين و الائمة من ولده من طريق العامة، قم، انتشارات مدرسه امام مهدي.

  15. ابن شعبه حراني، حسن بن علي (1404ق). تحف العقول، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

  16. ابن طاووس، علي بن موسي (1413ق). اليقين بإختصاص مولانا علي بإمرة المؤمنين، قم، نشر دار الکتاب.

  17. ابن عربي، محمد بن عبدالله (بي­تا). احکام القرآن، بي­جا، بي­نا.

  18. ابن عساکر، ابي­قاسم علي بن حسن بن هبة­الله بن عبدالله شافعي (1417ق). تاريخ مدينة دمشق، بيروت، دار الفکر.

  19. ابن کثير دمشقي، اسماعيل بن عمرو (1419ق). تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الکتب العلميه، منشورات محمد علي بيضون.

  20. انيس، ابراهيم و ديگران (1386). المعجم الوسيط؛ عربي به فارسي، قم، انتشارات اسلامي.

  21. بحراني، سيد هاشم بن سليمان (1374). البرهان في تفسير القرآن، بي­جا، مؤسسه شبر.

  22. بغوي، حسين بن مسعود (1420ق). معالم التنزيل في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.

  23. بوکاي، موريس (1364). مقايسه­اي بين تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه: ذبيح­الله دبير، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

  24. بيضاوي، عبدالله بن عمر (1418ق). انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيروت، دار احياء التراث العربي.

  25. ثعالبي، عبدالرحمن بن محمد (1418ق). جواهر الحسان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.

  26. ثعلبي نيشابوري، ابواسحاق احمد بن ابراهيم (1422ق). الکشف و البيان عن تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.

  27. جوادي آملي، عبد الله (1378). تفسير موضوعي؛ قرآن در قرآن، قم، نشر اسراء.

  28. حر عاملي، محمد بن حسن (1409ق). وسائل الشيعه، قم، نشر مؤسسه آل البيت.

  29. حسکاني، عبيدالله بن عبدالله (1411ق). شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تهران، التابعة لوزارة الثقافية الاسلامية.

  30. حسين­زاده، محمد (1379). مباني معرفت ديني، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.

  31. حسيني فيروزآبادي، سيد مرتضي (1402ق). فضايل الخمسه من الصحاح السته، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.

  32. حقي بروسوي، اسماعيل (بي­تا). تفسير روح البيان، بيروت، دار الفکر.

  33. خطيب بغدادي، ابي­بکر احمد بن علي (1417ق). تاريخ بغداد، بيروت، دارالکتب العلميه.

  34. خويي، ابوالقاسم (بي­تا). البيان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه احياء آثار آيت الله خويي.

  35. ذهبي، ابي­عبدالله محمد بن احمد (بي­تا). تذکرة الحفاظ، بيروت، دار احياء التراث العربي.

  36. ___ (بي­تا). ميزان الاعتدال في نقد الرجال، بيروت، دار الفکر.

  37. ذهبي، محمدحسين (بي­تا). التفسير و المفسرون، بيروت، شرکت دار الأرقم بن ابي الأرقم.

  38. راغب اصفهاني، حسين بن محمد (1412ق). المفردات في غريب القرآن، دمشق، انتشارات دار العلم دار الشاميه.

  39. زرندي حنفي مدني، جمال­الدين محمد بن يوسف (1425ق). نظم درر السمطين في فضايل المصطفي و المرتضي و البتول و السبطين، بيروت، دار احياء التراث العربي.

  40. زرقاني، محمد عبدالعظيم (بي­تا). مناهل العرفان في علوم القرآن، بي­جا، بي­نا.

  41. سماوي، مهدي (1374). امامت در پرتو کتاب و سنت، مشهد، بنياد پژوهش­هاي آستان قدس رضوي.

  42. سيوطي، جلال­الدين (1404ق). الدر المنثور في تفسير المأثور، قم، کتابخانه آيت‌‌الله مرعشي نجفي.

  43. ___ (1406ق). تاريخ الخلفاء، بيروت، دار القلم.

  44. ___ (1429ق). الاتقان في علوم القرآن، قم، منشورات ذوي القربي.

  45. شاطبي، ابي­اسحاق (بي­تا). الموافقات في اصول الشريعه، بي­جا، بي­نا.

  46. شاکر، محمدکاظم (1376). روش­هاي تأويل قرآن، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.

  47. شري، محمدجواد (1372). اميرالمؤمنين اسوه وحدت، مشهد، بنياد پژوهش­هاي آستان قدس رضوي.

  48. صفار، محمد بن حسن (1404ق). بصائر الدرجات في فضايل آل محمد، قم، مکتبة آية‌الله المرعشي النجفي.

  49. طباطبايي، سيد محمدحسين (1417ق). الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

  50. طبراني، ابي­القاسم سليمان احمد (بي­تا). معجم الکبير، بيروت، دار احياء التراث العربي.

  51. طبرسي، احمدبن علي (1403ق). الاحتجاج علي اهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضي.

  52. طبري آملي کبير، محمد بن جرير بن رستم (1415ق). المسترشد في امامة علي بن ابيطالب، قم، کوشانپور.

  53. طبري، ابوجعفر محمد بن جرير (1412ق). جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفة.

  54. طوسي، محمد بن حسن (1414ق). امالي طوسي، قم، دار الثقافه.

  55. عسقلاني، ابي­الفضل احمد بن علي بن حجر (1415ق). تهذيب التهذيب، بيروت، دار الکتب العلميه.

  56. عياشي، محمد بن مسعود (1380). تفسير عياشي، تهران، نشر المطبعة العلمية.

  57. عميد زنجاني، عباسعلي (1373). مباني و روش­هاي تفسير قرآن، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.

  58. فتال نيشابوري، محمد بن احمد (1375). روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، قم، انتشارات رضي.

  59. فخرالدين رازي، ابوعبدالله محمد بن عمر (1420ق). مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربي.

  60. فيض کاشاني، محمد بن شاه مرتضي (1415ق). تفسير صافي، تهران، مکتبة الصدر.

  61. قدردان قراملکي، محمدحسن (1379). اسلام و تکثر قرائت­ها، قبسات، ش 18، زمستان.

  62. قرائتي، محسن (1383). تفسير نور، تهران، انتشارات مرکز فرهنگي درسهايي از قرآن.

  63. قرشي بنابي، سيد علي­اکبر (1412ق). قاموس قرآن، تهران، نشر دار الکتب الاسلاميه.

  64. قرطبي، ابي­عمر يوسف بن عبدالله. (1415ق). الاستيعاب في معرفة الاصحاب، بيروت، دار الکتب العلميه.

  65. کليني، محمد بن يعقوب بن اسحاق (1407ق). الکافي، تهران، نشر دار الکتب الاسلاميه.

  66. کوراني، علي (1411ق). معجم احاديث الامام المهدي، قم، مؤسسه معارف اسلامي.

  67. مجلسي، محمدباقر (1403ق). بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء.

  68. محبي، صاحب علي (1386). قرآن از ديدگاه قرآن، قم، انتشارات احسن الحديث.

  69. مظفر، محمدرضا (1386). اصول الفقه، نجف، نشر دار النعمان.

  70. مکارم شيرازي، ناصر (1374). تفسير نمونه، تهران، دار الکتب الاسلاميه.

  71. ___ (1385). دائرة المعارف فقه مقارن، قم، مدرسة الامام علي بن ابيطالب.

  72. موسوي بهبهاني، سيد علي (1366). مصباح الهدايه، تهران، مطبعه علمي.

  73. نجارزادگان، فتح­الله (1388). بررسي تطبيقي مباني تفسير قرآن، قم، چاپ سبحان.

  74. نسفي، ابوحفص نجم­الدين محمد (1367). تفسير نسفي، تهران، انتشارات سروش.

  75. نمله، عبدالکريم بن علي بن محمد (1420ق). المهذب في علم اصول الفقه المقارن، رياض، مکتبة الرشد.

  76. واعظي، احمد (1379). قرائت­پذيري دين، قبسات، ش 18، زمستان.

هيثمي، حافظ نورالدين علي بن ابي­بکر (1408ق). مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بيروت، دار الکتب العلميه.

نویسندگان:

سيدمحمد موسوي مقدم ـ زينب کياني

 


چاپ   ایمیل