واكاوي و تحليل روايي از علم امام ع به لغات با رويکرد نقد مدعيان دروغين

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 20 - 39 دقیقه)

117c

چکيده

يکي از ويژگي‌هاي حجت‌هاي الاهي، دارابودن علم مخصوص امامت است. متکلمان و محدثان شيعه گستره‌هايي را براي اين علم تعريف کرده كه در ميان ديدگاه‌هاي آنان، حداقل‌ها و حداکثر‌هايي وجود دارد. آنچه مورد اتفاق شيعيان است، علم امام به حلال و حرام الاهي و معارف قرآني است که از جمله معارف قرآني، علم به قرائت صحيح مي‌باشد؛ اما در برخي موارد، مانند توانايي سخن گفتن به تمام زبان‌هاي دنيا، ميان متکلماني همچون شيخ مفيد و محدثاني مانند شيخ صدوق اختلاف ديدگاه وجود دارد. شيخ مفيد اين محدوده را واجب عقلي ندانسته، اما شيخ صدوق آن را لازم مي‌داند. قابل ذكر است كه اهل بيت: از روش پرسش‌هاي علمي و علم امام به لغات، جهت شناساندن دروغ‌هاي مدعيان استفاده كرده‌اند. نتيجه اين بحث، آن که اولا، برخي از متکلمين نيز اين امر را واجب عقلي دانسته‌اند؛ ثانيا، شيخ مفيد و تابعان ايشان اگر چه آن را از منظر عقل واجب نمي‌دانند، ممتنع نيز ندانسته‌اند، ثالثا روايات متواتر و معتبر بر لزوم اين صفت براي امام معصوم 7 دلالت دارد. روش اين مقاله توصيفي – تحليلي است كه به صورت تحليل روايي، ادعاهاي دروغين برخي از مدعيان معاصر را آشكار كرده است. بي‌ترديد عدم توانايي آنان در تسلط بر زبان‌هاي مختلف و معارف ديني گوياي باطل بودن ادعاي آنان است ودر واقع اين توانايي، معياري براي صحت و سقم ادعاي امامت محسوب مي‌شود.

 

مقدمه

يکي از شرايط مدعي امامت، علم و دانش مي‌باشد (طوسي، 1382: ج1، ص246). اين ويژگي از منظر عقل و نقل قابل اثبات است و آيات متعدد قرآن مانند Gهَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَF ( زمر: 9، و ر.ک: کليني، 1407: ج1، ص202و 212) و روايات متعدد از اهل‌بيت : بر آن دلالت مي‌کنند (صدوق، 1362: ص200). هشام بن حکم نيز در يکي از مناظره‌هاي خود بر اين نکته تاکيد كرده است که امام بايد داراي علم باشد و علم او از ديگران بيش‌تر (همان، 1395: ج2، ص366(. در معارف شيعي اشاره شده که اگر حتي بنا بر ضرورتي مانند تقيه، امام قبل به چند نفر در امور دنيوي وصيت نمود، بايد از طريق بررسي علميت مدعي، امام بعد را شناسايي کنيم (کليني، 1407: ج1، ص379). همچنين شيعه معتقد است که امام مهدي4 مانند ديگر ائمه، به عالم ترين فرد در دوران خود متصف گرديده و تمام علوم انبيا و ائمه قبل را در اختيار دارد و لذا يکي از راه‌هاي شناسايي افرادي که ادعاي امامت و مهدويت دارند، بهره گيري از همين طريق است (نعماني، 1397: ص214). مقاله پيش رو با تحليل روايي علم امام7 به لغات، به نقد و بررسي ادعاي برخي از مدعيان دروغين مي‌پردازد.

پيشينه تحقيق

در موضوع علم امام 7، علاوه بر روايات موجود در كتاب‌هاي حديثي و کلامي پيشينيان، در دوره معاصر نيز کتاب‌هاي مفصل و تحليلي در زمينه علم امام، منابع علم، محدوده آن و امکان دارا بودن امام از علم غيب نگارش يافته که اين مقاله بر طرح تفصيلي آن‌ها ضرورتي نمي‌بيند؛ لذا به ذکر نمونه‌هايي بسنده مي‌کند: علم امام، محمد حسن نادم؛ علم غيب (آگاهي سوم)، آيت الله جعفر سبحاني؛ مقاله علم غيب حسن يوسفيان مندرج در دانشنامه امام علي7 (ري‌شهري، بي‌تا: ج3، ص 335) و مطالب مندرج در کتاب (راه و بيراهه) با عنوان (علم، نشانه امام) تاليف نصرت الله آيتي. آنچه اين پژوهش را از ساير آثار متمايز مي‌سازد، تحليل روايي از علم امام 7 به لغات است که تاکنون به صورت مستقل کم‌تر مورد توجه قرار گرفته، به ويژه آن‌که از اين طريق، مدعيان دروغين مهدويت، امامت و نيابت مورد بررسي قرار نگرفته‌اند. از اين رو، اين مقاله مي‌كوشد با دسته بندي روايات مربوط به علم امام به لغات، اشکالات و شبهات برخي از مدعيان معاصر را پاسخ دهد.

  1. يادآوري مقدماتي

1ـ1. محدوده حداقلي علم امام

درباره اين‌که محدوده حداکثري علم امام چه اندازه است، ميان متکلمان شيعه بحث و گفت‌وگو است (مفيد، 1413: ص67؛ سيد مرتضي، 1410: ج‏2، ص30؛ طوسي،1382: ج1 ص252؛ طوسي،1375: ص192؛ مجلسي، 1403: ج‏26، ص 193)؛ اما هيچ يک از شيعيان ترديد ندارد که حداقل علم امام آشنايي با قرآن و معارف عقيدتي است (کليني، 1407: ج5، ص27 و مفيد، 1413: ص 337) و شناخت حلال و حرام (کليني، 1407: ج1، ص178و صدوق، 1362: ج1، ص201)؛ با تمام جزئيات آن، جزء لاينفک صفت حجت الاهي مي‌باشد. (علاوه بر علم امام به قرآن و معارف ديني و احکام الاهي) از اين روايات فهميده مي‌شود که حداقل آگاهي امام، در علم به قرآن قرائت صحيح و فصيح آيات الاهي مي‌باشد.

1ـ2. لزوم سازگاري پاسخ‌هاي مدعي امامت با قرآن، روايات معتبر ائمه گذشته و عقل:

در روايات متعدد اشاره شده که مدعي نمي‌تواند در برابرسؤالات، هر پاسخي را ارائه كند، بلكه بايد اين پاسخ‌ها با عقل و آيات قرآن و روايات ائمه گذشته هم‌خواني داشته باشد (مجلسي، 1403: ج2، ص250). لذا تعدادي از شيعيان در يقين به امامت امام رضا 7 چنين روشي را به کار برده‌اند. راوي مي‌گويد:

خدمت ابو الحسن الرضا 7 رسيدم، در حالى كه هنوز به امامت او معتقد نبودم. پدر من از پدر ايشان، موسى بن جعفر هفت نكته دينى سؤال كرده بود كه حضرت، شش سؤال را پاسخ داده و از پاسخ هفتم امتناع كرده بود. من با خود گفتم: همان مسائل هفتگانه را جويا مى‏شوم، اگر پاسخ او با پاسخ پدرش يكسان بود، مى‏تواند گواه امامت او باشد. همان سؤالات را مطرح كردم و او نيز شش سؤال مرا درست مانند پاسخ پدرش پاسخ داد و از پاسخ به سؤال هفتم امتناع كرد (کليني، 1407: ج1، ص354).

همچنين حسين بن حمدان گزارشي در رد جعفر کذاب ارائه مي‌كند که احمد بن اسحاق مطالبي را از جعفر سؤال كرد و در نهايت، عدم پاسخگويي جعفر را دليل بر عدم امامت او مي‌داند (خصيبي، 1419: ص383).

1ـ.3. افزوده شدن به علم امامان، مستمسکي براي مدعيان دروغين:

در برخي از روايات وارد شده که علوم اهل بيت 7 در شب‌هاي جمعه و ليلة القدر افزوده مي‌شود (کليني، 1407: ج5، ص254). چه بسا برخي از مدعيان کج انديش وقتي در پاسخ به سوالات علمي و معارف قرآني و احکام اسلامي درمانده شوند، به اين دسته از روايات استناد و ادعا کنند که ما اکنون آگاهي نداريم و علوم ما در دراز مدت افزوده مي‌شود. اين سخن بي‌مبنا در حالي است که :

بر اساس صراحت روايات ذکر شده، مبني بر ضرورت تسلط امام و حجت الاهي به علوم قرآن و احکام و معارف ديني، ترديدي نيست که مراد از افزايش علوم اهل بيت : آگاهي از تفسير آيات قرآن، قرائت صحيح آيات الاهي و احکام شرعي نمي‌باشد، بلکه مراد، علم و شناخت حوادث حتمي از مواردي است که شامل بدا و تغيير خواهند شد. به عبارت ديگر، برخي امور را اهل بيت : اطلاع دارند، اما اين امور به درجه قطعيت نرسيده و امکان دارد در آن تغييراتي رخ دهد. ائمه :، اگر چه از گذشته به اين امور احتمالي علم دارند؛ قطعي شدن آن را در شب جمعه‌اي نزديک به رخداد آن و يا شب قدر همان سال درک خواهند كرد. همچنين احتمال دارد مراد از اين افزايش، افزايش در تفصيلات اين وقايع باشد، يعني اجمالا مي‌دانند که امري رخ خواهد داد، اما جزئيات آن در آن ايام مشخص مي‌گردد (مجلسي، 1404: ج3، ص106؛ همان، 1403: ج25، ص99 و ج26، ص12). لذا اين افزايش علم، با علم به احکام الاهي و معارف ديني ارتباطي ندارد.

در همين ارتباط روايت صريحي از امام صادق7 نقل شده است كه افزوده شدن علم در احكام الاهي را رد كرده است:

به حضرت صادق 7 گفتم: از شما بارها شنيده‏ام كه فرموده‏ايد اگر به ما علم اضافه نکنند، علم ما پايان مى‏پذيرد. حضرت فرمود: اين افزايش در حلال و حرام نيست؛ زيرا خداوند بر حلال و حرام كه به طور كامل بر پيامبر اكرم6 نازل كرد، چيزى نمي‌افزايد.

پرسيدم: اين افزايش چيست؟ امام فرمود: در ساير چيزها است غير از علم به حلال و حرام ‏(صفار، 1404: ج1، ص393).

1ـ.4. علم به اخبار پنهاني شرط لازم، نه کافي

اخبار از گذشته،حال و حتي وقايع آينده افراد از قدرت‌هاي علمي ائمه : است (کليني، 1407: ج1، ص229و 285)؛ اما اين صفت به تنهايي در شناخت امام کارآيي ندارد. به تعبير ديگر، اين، شرط لازم است، نه كافي و بايد در کنار اخبار از برخي امور، ديگر شرايط امامت نيز جمع باشد؛ چرا که ممکن است برخي از مدعيان با بهره‌گيري از علوم غريبه اخباري از گذشته حال و آينده فرد ارائه كنند. از اين رو، در روايتي از اهل بيت: تصريح شده که اطلاع دادن از برخي امور پنهان به تنهايي دليل حقانيت نيست و در کنار آن، بايد اين مدعي را با علم به حلال و حرام و معارف دين ارزيابي كرد. کافي چنين گزارش مي‌كند:

معاويه بن وهب مي‌گويد: از حضرت صادق7 چنين شنيدم: نشانه دروغگو آن است كه از آسمان و زمين و مشرق و مغرب خبر مي‌دهد؛ ولى آن‌گاه كه از حرام و حلال خدا از او بپرسى، چيزى نزد او نيست (همان، ج2، ص340).

علامه مجلسي در شرح آن مي‌نويسد:

اين، نشانه کذب مدعي است؛ چرا که اگر علمش را از راه وحي و الهام الاهي گرفته بود، قطعا از حلال و حرام نيز اطلاع داشت و خداي حکيم و دانا به مردم آنچه را نياز دارند، ارائه مي‌كند و اگر کسي از طريق وصايت و اخذ از نبي نيز به علومي رسيده باشد، باز در علم به حلال و حرام الاهي تخصص دارد. پس، علم به حقايق عالم به صورت الاهي جز با تقوا و تهذيب نفس حاصل نمي‌شود و اگر کسي از اخبار پنهاني خبر دهد ولي به حلال و حرام علم نداشته باشد؛ قطعا دروغ گوست (مجلسي، 1404: ج1، ص331).

  1. علم به لغات

در اين‌که آيا ضروري است امام و مدعي امامت به تمامي لغات و زبان‌ها مسلط باشد، يا خير؛ ميان متکلمان اختلاف ديدگاه وجود دارد. شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي اين ويژگي را براي امام و حجت الاهي، عقلاً لازم نمي‌دانند (ر.ک: مفيد، 1413: ص67؛ سيد مرتضي،1410: ج‏2، ص30؛ طوسي،1382: ج1، ص252 و همان، 1375: ص 192)؛ اما متکلميني مانند خاندان بنو نوبخت اين امر را ضروري دانسته‌اند ( مفيد، 1413: ص67). گروه نخست از منظر «عقل» به اين ويژگي پرداخته و به صراحت عنوان مي‌کنند که اگر چه عقل، براي درک اين ضرورت راهي ندارد؛ روايات متعدد بيان کننده اين ويژگي است. شيخ مفيد مي‌فرمايد:

علم به لغات توسط امام ممتنع نيست؛ اما از نظر عقل و قياس، وجوبي بر دارا بودن اين صفت از جانب ائمه: وجود ندارد و رواياتي که در اين زمينه وارد شده به اين صفت اشاره دارند که اگر کسي به اين روايات يقين داشته باشد، مي‌تواند علم به لغات را اثبات كند، اما من اين نکته برايم اثبات نشده است (همان).

از سوي ديگر، مشايخ و محدثاني مانند شيخ کليني و شيخ صدوق با توجه به روايات متعدد و حداقل مستفيض، به علم امام به لغات قائل مي‌باشند؛ از جمله اين روايات :

الف) بِمَ يُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ فَقَالَ بِخِصَالٍ… وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ بِكُلِ‏ لِسَانٍ…إِذَا كُنْتُ لَا أُحْسِنُ أُجِيبُكَ فَمَا فَضْلِي عَلَيْكَ ثُمَّ قَالَ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ كَلَامُ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَ لَا طَيْرٍ وَ لَا بَهِيمَةٍ وَ لَا شَيْ‏ءٍ فِيهِ الرُّوحُ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ هَذِهِ الْخِصَالُ فِيهِ فَلَيْسَ هُوَ بِإِمَامٍ؛

ابو بصير مي‌گويد: به‌حضرت ابو الحسن 7 عرض‌كردم: قربانت گردم؛ امام به چه معيارهايي شناخته شود؟ فرمود: به چند خصلت: … و به هر لغتى با مردم سخن گويد،. ..اگر من نتوانم خوب جوابت گويم، چه فضيلتى بر تو دارم؟! سپس به‌من فرمود: اى ابا محمد! همانا سخن هيچ يك از مردم بر امام پوشيده نيست و نه سخن پرندگان و نه سخن چار پايان و نه سخن هيچ جاندارى. هر كه اين صفات را نداشته باشد، امام نيست (كليني، 1407: ج1، ص385؛ مسعودي، 1426: ص199؛ مفيد، 1413: ج2، ص225؛ حميري، 1413: ص340 و طبري، 1413: ص337).

ب) عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: كَانَ الرِّضَا7 يُكَلِّمُ النَّاسَ بِلُغَاتِهِمْ وَ كَانَ وَ اللَّهِ أَفْصَحَ النَّاسِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكُلِ‏ لِسَانٍ‏ وَ لُغَةٍ فَقُلْتُ لَهُ يَوْماً يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْجَبُ مِنْ مَعْرِفَتِكَ بِهَذِهِ اللُّغَاتِ عَلَى اخْتِلَافِهَا فَقَالَ يَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَتَّخِذَ حُجَّةً عَلَى قَوْمٍ وَ هُوَ لَا يَعْرِفُ لُغَاتِهِمْ أَ وَ مَا بَلَغَكَ قَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ7 أُوتِينَا فَصْلَ الْخِطابِ‏ فَهَلْ فَصْلُ الْخِطَابِ إِلَّا مَعْرِفَةُ اللُّغَات؛

ابو الصّلت هروىّ روايت كرد كه حضرت رضا7 با افراد به زبان خودشان گفت وگو مي‌كرد به‌خدا قسم وي فصيح‌ترين مردمان و عالم‌ترين اشخاص به هر زبان و لغتى بود. روزى به‌حضرتش عرض‌كردم: يا ابن رسول اللَّه! من درشگفتم از اين‌كه شما به‌تمامى لغات، اين طور تسلّط و آگاهى داريد. فرمود: اى پسر صلت! من حجّت خدا بر بندگان اويم. خداوند حجّتى بر قومى نمى‏انگيزد كه زبان آنان را نفهمد و لغاتشان را نداند. آيا اين خبر به‌تو نرسيده كه امير المؤمنين، على 7 فرمود: «اوتينا فصل الخطاب»؛ ما داده‏شده‏ايم نيروى داورى و سخن قاطع، پس آيا اين نيرو جز معرفت به هر لغت و زباني است؟ (طبرسي، 1417: ج2، ص70؛ مجلسي، 1403: ج26، ص190و صدوق: 1378: ج2، ص228).

ج) سَمِعْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ غَيْرَ مَرَّةٍ يُكَلِّمُ غِلْمَانَهُ بِلُغَاتِهِمْ- تُرْكٍ وَ رُومٍ وَ صَقَالِبَةٍ…فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَيَّنَ حُجَّتَهُ مِنْ سَائِرِ خَلْقِهِ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ يُعْطِيهِ‏ اللُّغَاتِ‏ وَ مَعْرِفَةَ الْأَنْسَابِ وَ الْآجَالِ وَ الْحَوَادِثِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْحُجَّةِ وَ الْمَحْجُوجِ فَرْقٌ، نصير خادم مي‌گويد: بارها شنيدم كه امام حسن عسكرى 7 با غلامان ترك و رومى و صقالبى خود به لغت خودشان سخن مي‌گفت. … حضرت به‌من متوجه شد و فرمود: همانا خداى تبارك و تعالى حجت خود را متفاوت از بندگان قرار داده و علم به نسب‌ها، زبان‌هاي مختلف، زمان مرگ افراد و پيشآمدها را به او عطا فرموده و اگر چنين نبود، ميان امام و مردم عادي فرق نبود (كليني، 1407: ج1، ص509 و مفيد، 1413: ج2، ص330).

د) در روايتي ديگر تصريح شده که پس از شهادت امام کاظم 7 و ترديد در امامت امام رضا 7، ايشان کراماتي را به منتقدان خود نشان داده و در يکي از مخالفان امامت ايشان به نام عمرو بن هذاب در جلسه‌اي با حضور منتقدان اظهار داشت:

محمّد بن فضل هاشمى از شما چيزهايى نقل كرد كه انسان نمي‌تواند بپذيرد. حضرت رضا 7 فرمود: چه حرف‌هايى؟ عمرو جواب داد: مي‌گفت شما به هر چه خدا نازل نموده، عالم هستى و تمام زبان‌ها و لغات را مي‌دانى. امام فرمود: درست گفته است. هر چه مي‌خواهى بپرس.

عمرو گفت: ما شما را آزمايش مي‌كنيم پيش از هر چيز در مورد زبان‌ها و لغات. اين شخص رومى است آن ديگرى هندى و اين شخص ترك زبان است. قبلا آن‌ها را آورده‏ام شما با آن‌ها به زبانشان صحبت كنيد. فرمود: هر چه مايلند به‌زبان خود بپرسند تا جواب بدهم. هر كدام سؤالى به‌زبان خود مطرح كردند و حضرت رضا 7 به زبان خودشان جواب آن‌ها را داده، به‌طورى كه در شگفت شدند و اعتراف كردند كه آن جناب به زبان آن‌ها از خودشان گوياتر و واردتر است (ابن حمزه طوسي، 1419: ص 188). جهت اطلاع از روايات ديگر: (کليني 1407: ج‏1، ص228 و ج1، ص462 و ج7، ص259؛ صدوق، 1413: ج3، ص150؛ ابن حمزه، 1419: ص462، 533 و 539؛ ابن شهر آشوب، 1379: ج4، ص408؛ طبرسي، 1417: ج2، ص117؛ راوندي، 1409: ج1، ص312 و ج2، ص615؛ ج2، ص675، ص759؛ خصيبي، 1419: ص316 و 356؛ حميري، 1413؛ ص335 و طبري 1413: ج1، ص 338ـ340). در کتاب بصائر الدرجات صفار قمي روايات متعددي آورده شده و در عنوان فصل چنين مي‌گويد: «باب في أن رسول الله6 كان يقرأ و يكتب بكل لسان» (صفار، 1404: ج1، ص 226). در اين باب، سه روايت ذکر كرده که بر علم پيامبر 6 به لغات و زبان‌ها دلالت دارد. سپس بابي را تحت عنوان « في الأئمة: أنهم يتكلمون الألسن كلها» (همان: ج1، ص333)؛ که در اين باب پانزده روايت مبني بر قدرت تکلم ائمه معصومين : به زبان‌هاي مختلف آورده است و پس از آن، فصل ديگر و جداگانه‌اي با هفت روايت آورده است: «في الأئمة: أنهم يعرفون الألسن كلها» (همان: ج1، ص338).

در باب‌هايي ديگر مانند «في الأئمة: أنهم يقرءون الكتب التي نزلت على الأنبياء باختلاف ألسنتهم التوراة و الإنجيل و غير ذلک» (همان: ج1، ص340) و «ما عند الأئمة من كتب الأولين كتب الأنبياء التوراة و الإنجيل و الزبور و صحف إبراهيم‏ » (همان: ج1، ص136)؛ علم ائمه : به زبان كتاب‌هاي تورات و انجيل و در باب ديگر با عنوان «في الأئمة أنهم يعرفون منطق الطير» (همان: ج1، ص341)؛ علاوه بر علم ائمه : به لغات و زبان انسان‌هاي مختلف؛ به علم آنان به زبان حيوانات و پرندگان نيز اشاره شده است و اين، همان علمي است که به اذن الاهي، داوود و سليمان نيز بدان آگاه بوده‌اند[1] (قمي 1404: ج2، ص129 و شوکاني 1414: ج‏4، ص156).

افزون بر منابع مذكور، اگر انتساب کتاب اختصاص را به شيخ مفيد بپذيريم، ايشان خود در بابي به تعدادي از روايات در مورد علم ائمه : به لغات اشاره کرده است[2] (مفيد، 1413: ص289).

در نتيجه با توجه به اين‌که :

اولا: افرادي مانند شيخ مفيد و طوسي، اگر چه اين مطلب را ثابت شده از طرف عقل ندانسته؛ وقوع آن را ممتنع نمي‌دانند؛

ثانيا: روايات متعدد و موجود در منابع معتبر شيعه بدان اشاره نموده است؛ علم به لغات را بايد از ويژگي‌هاي امام دانست و اين، راهي است براي تشخيص حجت حق از مدعي دروغين و باطل دانستن اين روايات غير ممکن خواهد بود. نکته قابل توجه اين است که عبارت‌هاي موجود در روايات گذشته مانند «بم يعرف الامام»، «ما کان الله ليتخذ حجة علي قوم و هو لا يعرف لغاتهم»، « فَلَمَّا مَضَى مُوسَى عَلِمْتُ كُلَّ لِسَانٍ»، « فإنا نختبرک» و « أنا اعرف جميع اللغات»؛ مشخص مي‌کند که علم به لغات از صفات ثابت و مستمر ائمه : مي‌باشد و براي شناخت امام حق استفاده مي‌شده است. همچنين اين علم نمي‌تواند براي مواردي خاص و به عنوان معجزه استفاده شده باشد، چرا که روايات متعدد در بهره‌گيري اين مطلب به‌صورت مستمر به‌کار رفته است. همچنين اهل بيت : در مواردي مانند گفت‌وگو با غلامان خود، به زبان خودشان سخن گفته‌اند لذا علامه مجلسي بدين نکته و ذيل عبارت منقول از شيخ مفيد چنين اشاره کرده است:

اما اين مطلب که ائمه : به لغات عالم هستند، مبتني بر رواياتي است نزديک به حد تواتر؛ و با توجه به رواياتي که به صورت عام به علم ائمه : اشاره دارد، در اين ويژگي منحصر به فرد براي ائمه : شكي باقي نمي‌گذارد. اما حکم عقل در لزوم اين ويژگي‌ها (علم لغت و صنعت‌هاي مختلف) توقف است و اين، در حالي است که آن را ممتنع نيز نمي‌داند (مجلسي، 1403: ج26، ص193).

ثالثا: تواتر و يا حداقل استفاضه روايات، ما را از بحث سندي بي‌نياز مي‌کند؛ اما در اين ميان روايت‌هاي معتبر و صحيح السند نيز وجود دارد که به عنوان نمونه به روايت دوم از شيخ صدوق مي‌توان اشاره كرد[3] (ر.ک. صدوق، 1395: ج2، ص370 و خوئي، 1403: ج12، ص212، ج1، ص291 و ج11، ص 19).

بررسي يک شبهه

در برابر روايات علم ائمه : به لغات،گزارشي در کتاب اختيار معرفة الرجال وجود دارد که گويا امام معصوم : علم به لغات را نفي كرده‌اند. لذا اين نكته مطرح شده كه علم امام به لغات، نبايد به عنوان يکي از شرايط امامت به شمار آيد. کشي گزارش مذکور را چنين آورده است:

ابو الحسن علي بن محمّد بن قتيبه گفت: از مطالبى كه عبد اللَّه بن حمدويه بيهقى نوشته بود و من از روى نامه او نسخه برداشتم اين بود:

اهالى نيشابور در دين خود با يكديگر اختلاف دارند و گروهى گروه ديگر را تكفير مي‌كنند. در نيشابور دسته‌اى هستند كه معتقدند پيامبر اكرم6 زبان تمام مردم زمين و پرنده و آنچه خدا آفريده است، مي‌داند و بايد در هر زمانى نيز كسى باشد كه به‌اين زبان‌ها عارف باشد… فدايت شوم آن‌ها مي‌گويند وحى قطع نمي‌شود و پيامبر علم كامل نداشته و احدى بعد از او نيز داراى علم كامل نيست و در صورتى كه علم پيشآمدهاي هر زمان، نزد صاحب الزمان نباشد، خداوند به او و آن‌ها وحى مي‌كند.

فرمود: دروغ گفته‏اند خدا آن‌ها را لعنت كند، آنان تهمت بزرگى بسته‏اند!

وي در ادامه گفت: در نيشابور مردى به‌نام فضل بن شاذان هست كه در بيش‌تر مسائل مخالف آن‌ها است و انكار مي‌كند. او عقيده دارد به‌شهادت‏ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏ و محمّد رسول اللَّه و مي‌گويد خدا در آسمان هفتم بالاى عرش است؛ همان طور كه خود را ستوده و جسم است او را بر خلاف مخلوقين، در تمام معانى مي‌ستايد مانند ندارد و سميع و بصير است…در جواب فرمود: در بعضى مسائل اعتقادش صحيح است و در بعضى از آن‌ها بر خلاف. ..اين فضل بن شاذان با ما چه كار دارد؟! پيوسته دوستان ما را منحرف مي‌كند و عقايد ناپسند را ميان آن‌ها رواج مي‌دهد. هر وقت نامه‏اى براى آن‌ها نوشتم، در اين مورد بر ما اعتراض كرد. من به او پيشنهاد مي‌كنم دست از اين كارها بكشد؛ و گر نه به‌خدا قسم نفرين مي‌كنم مبتلا به‌ مرضى شود كه در دنيا و آخرت علاج نداشته باشد! سلام ما را به‌دوستانمان برسان و اين نامه را براى آن‌ها بخوان ان شاء اللَّه تعالى (طوسي،1417: ص 540).

نسبت به چنين گزارش‌هايي بايد توجه داشت که :

اولا: اين گزارش را قدما و اصحاب ما جعلي و اشتباه دانسته‌اند و شأن فضل بن شاذان را بالاتر از آن دانسته‌اند که چنين سخناني مطرح كند (طوسي، 1417: ص543: حلي1411: ص: 133؛ خوئي 1403: ج 14، ص315 و مجلسي،1406: ج14، ص220) و بزرگاني مانند نجاشي شخصيت او را بالاتر از آن دانسته که توصيف گردد و ايشان را از بزرگان اماميه مي‌شمارند (طوسي،1420: ص317).

ثانيا: با توجه به روايات متعدد از معصومين : و تاييد علم ايشان به لغات توسط آنان؛ مي‌توان فهميد که مراد از نفي، تمام موارد ذکر شده نبوده، بلکه مواردي است که مخالف عقايد شيعه مي‌باشد. بلکه افرادي در کنار علم ائمه: به لغات، عدم علم کامل حضرت محمد 6 و عدم قطع شدن وحي بعد از رحلت رسول خدا 6 را بيان کرده بودند که امام بدون اشاره به موردي خاص، به نفي عقيده آن‌ها پرداختند.

  1. علم، راهي بر تشخيص مدعيان صالح و طالح

پرسش از حلال و حرام الاهي وآگاهي مدعي از معارف ديني، روشي بوده که اهل‌بيت: جهت شناسايي مدعيان دروغين ارائه كرده‌اند. با توجه به اين نکات در طي دوران ائمه: شيعيان از اين طريق در شناسايي امام حق از مدعي باطل بهره گرفته‌اند؛ به گونه‌اي که امام مهدي 4 به احمد بن اسحاق توصيه مي‌کند که براي اثبات عدم امامت جعفر کذاب، از طريق علم اقدام كند. ايشان در پاسخ به نامه احمد بن اسحاق فرمودند:

نامه تو به دستم رسيد؛ خداوند به شما بقا و طول عمر كرامت كند و نامه‏اى را هم كه در ميان آن نهاده بودى، رسيد. البته باوجود اختلاف‏ و اشتباه در الفاظ آن و تكرار خطاهايش، به محتواى آن اطلاع كامل دارم. اگر مدبّرانه و متفكرانه به آن نگاه مى‏كردى، به بعضى از امورى كه من به آن‌ها رسيده‏ام، مى‏رسيدى و غلط‌هاى متعددش را پيدا مى‏كردى… تحقيقا اين شخص كه ادعايش باطل شده و به خداوند افترا زده، ادعايى كرده كه در آن دروغ گفته است. من نمى‏دانم او به چه حالت و دستاويزى اميدوار است كه ادعايش را ثابت كند! آيا به وسيله فقه و علمش در امر دين خدا [مى‏خواهد امامتش را ثابت كند] به خدا قسم كه او حلال را از حرام تشخيص نمى‏دهد و تفاوت ميان خطا و صواب را نمى‏داند.

آيا به وسيله علمش مى‏خواهد ]امامتش را[ ثابت كند؛ در حالى‏كه نه به حقّ علم دارد، نه به باطل! آيات محكم را از آيات متشابه تشخيص نمى‏دهد، و حد نماز و حتى وقت آن را نمى‏داند.

بنابراين از خداوند متعال در برابر اين ظالم [=جعفر كذاب‏] طلب توفيق كن و آنچه را براى تو ذكر كردم، بخواه و او را امتحان كن و مثلا از تفسير آيه‏اى از كتاب خدا، يا تعيين حدود نماز واجب و آنچه در آن واجب است از او بپرس تا حال و اندازه علم او را بدانى و عيب و ايراد و نقصانش برايت روشن شود و خداوند حساب او را مى‏رسد (طوسي، 1411: ص287).

در گزارشي ديگر،کلبي نسب شناس ترديد خود پس از شهادت امام باقر 7 را با پرسش‌هاي فقهي و مقايسه آن با پاسخ‌هاي رسيده از ائمه اطهار گذشته برطرف كرده و به امام صادق 7 ايمان مي‌آورد (کليني، 1407: ج1، ص351). ابو خالد کابلي نيز در عنواني بيان مي‌کند که تعدادي از شيعيان براي تشخيص امام بعد از حضرت حسين 7 روش علم و پرسش را به کار برده‌اند (ابن حمزه، 1419: ص363). در ميان علماي عصر غيبت نيز،شيخ صدوق در رد بر جعفر کذاب، عدم علم را گواهي بر ادعاي باطل او دانسته (صدوق، 1395: ج1، ص58 و 107) و همچنين اين روش را از ابن قبه ذکر مي‌کند که جعفر نمي‌دانسته حد زکات چه مقدار است و از اين رو، به قياس روي آورده است (صدوق، 1395: ج1، ص103). شيخ طوسي نيز از اين روش براي نقد معتقدان به امامت جعفر کذاب بهره برده است (طوسي،1411: ص222). در زمان معاصر نيز تحليل علمي داده‌هاي جريان‌ها و فرقه‌هاي انحرافي از مهم‌ترين و بهترين روش‌هاي شناخت ادعاهاي دروغ آنان است و در مباحث مرتبط با علم امام به اثبات رسيد که شخص مدعي امامت، بايد حداقل از حلال و حرام الاهي و از معارف دين به صورت تخصصي مطلع بوده و نمي‌تواند با بهانه‌هاي واهي، مانند اين‌که «کسي سخنان من را نمي‌فهمد» و يا «من از آسمان خبر مي‌دهم و با زمينيان کاري ندارم»؛ بي سوادي و اشتباهات خود را مخفي كند. بايد توجه داشت که شگرد مدعيان در ارائه دلايلي بر امامت خود، اين است که روايت‌هايي را که با آنان هيچ ارتباطي ندارد، دستکاري و اطلاعات غلط را با مطالب حق آميخته مي‌کنند و پس از ايجاد شبهه به اثبات ادعاي خود مي‌پردازند؛ چرا که روش مدعيان به طور کلي بهره‌گيري از موارد ذيل است:

الف) روايات جعلي و غير معتبر؛

ب) تقطيع روايات و استفاده از قسمتي از روايت و رها كردن قسمتي ديگر؛

ج) تحريف لفظي و معنوي روايات.

همان‌گونه که استفاده از روايات جعلي به فرقه «مغيريه» نسبت داده شده است (مجلسي، 1403: ج2، ص250)؛ واقفيه نيز در تقطيع احاديث تلاش داشتند تا مهدي بودن را به امام کاظم 7 نسبت دهند (طوسي، 1411: ص68). يهوديان مدينه نيز در مقابله با حضرت محمد 6 به تحريف روي آورده (النساء: 45) و مدعيان نيز بدين روش تمسک مي‌کردند. امروزه اين سه روش نيز در ميان مدعيان مرسوم بوده و پس از مراجعه به ادله ادعايي آنان عدم علم و دروغ گويي‌هاي آنان ملاحظه مي‌شود. بديهي است فرد مدعي امامت نبايد حتي يك اشتباه علمي داشته باشد، در غير اين صورت، امامت او معنا ندارد و بررسي ده‌ها دليل ادعايي او نيز ضرورتي نخواهد داشت.

  1. نقد مدعيان دروغين از طريق علم به لغات

پيش از تطبيق اين معيار بر تعدادي از مدعيان، تذکر مجدد، اين که با توجه به سواد و ميزان حيله‌گري هر مدعي، راه استفاده از اين معيار متفاوت خواهد بود؛ يعني اگر فردي در ابتدايي‌ترين مطالب شرعي و علمي دچار اشکال باشد، مردم عادي نيز مي‌توانند دروغ او را تشخيص دهند؛ اما اگر فردي در مسائل قرآني و روايي مهارت كافي داشته باشد، لازم است براي اطلاع از ترفند او از اهل فن و متخصصين اين حوزه پرس‌و‌جو‌كنيم و بنابر روايت پيش‌گفته، بهره‌گيري از روش سنجش علم کاري است که از عهده فقها و متكلمان فرهيخته بر خواهد آمد. با توجه به مطالب ياد شده، در ادامه برخي از مدعيان دروغين مورد نقد و بررسي قرار مي‌گيرند:

4ـ.1. علي محمد شيرازي معروف به باب

اين فرد[4]پس از ابراز ادعاهاي واهي خود، به نوعي از ادله تمسک كرد و علما و فقها نيز او را از طريق علم و آگاهي از معارف ديني محک زده، دروغ او را براي طالبان حق آشکار كردند. در اين جا به چند مورد از اغلاط فاحش او اشاره مي‌کنيم:

الف) اشتباهات در کتاب بيان [5]

علي محمد شيرازي کتاب «بيان» خود را از اعجاز الاهي دانسته ( شيرازي ج، بي‌تا: ص12) و آن را از متن قرآن برتر مي‌داند (شيرازي ب، بي تا (عربي): ص 4 و همان الف؛ بي تا (فارسي): ص55)؛ اما به وفور در کتاب وي اشکالات لغوي و اشکالات محتوايي ملاحظه مي‌شود؛ از جمله اين‌که از منظر قواعد زبان عربي، افعل تفضيل، گوياي نهايت کمال از لغت است و نمي‌توان آن را با کلماتي مانند (تر) ظرفيت بيش‌تري داد. به عنوان نمونه در عربي کلمه (عظيم) به معناي (بزرگ) اگر بخواهد کمال و نهايتي پيدا کند به صورت (اعظم) ذکر مي‌شود، يعني (بزرگ‌تر) و نمي‌توان در ادبيات عرب براي (بزرگ‌تر از عبارت (اعظم‌تر) استفاده نمود. اين اشتباهات ساده در کتابي که ادعاي معجزه بودن براي آن شده است، وجود دارد (شيرازي الف، (فارسي)، بي‌تا: ص 199و شيرازي ج، بي‌تا: ص 5).

يا در مواردي ناهماهنگي فاعل و فعل را شاهد هستيم که از افراد بيسواد عرب زبان نيز صادر نمي‌شود؛ در حالي‌که علي محمد شيرازي در عبارتي مي‌گويد: «انني نحکم»؛ همانا من حکم مي‌کنيم ما» (افنانيان، بي‌تا: ص454)؛ در حالي‌که صحيح آن اين عبارت است: «انني أحکم»؛ همانا من حکم مي‌کنم.» و يا در قسمتي ديگر به كار بردن واژگاني كه در آن‌ها حرف چ به كار فته است: «انتم اذا استطعتم کل آثار النقطة تملکون و لو کان چاپا»؛ مي‌توانيد از آثار باب استفاده کنيد و لو به صورت چاپي باشد (شيرازي ب، (عربي)، بي‌تا، ص42). در عبارتي ديگر وقتي مي‌خواهد اهميتي براي خط شکسته» قائل شود، به جاي عبارت عربي عبارت فارسي را ذکر مي‌کند: «لتعلمن خط الشکسته؛ بايد خط شکسته ياد بگيريد (همان: ص26).

اين اشتباهات به گونه‌اي بوده که علي اکبر اردستاني، از مريدان علي محمد شيرازي در نامه‌اي به او در خصوص اغلاطش تذکر مي‌دهد و از او درخواست مي‌كند که پاسخي مناسب ارائه كند (افنانيان، بي‌تا: ص136) البته علي محمد به جاي پاسخگويي قواعد عرب را قواعدي شيطاني ناميده و قائل است که مردم عرب بايد از او قواعد را ياد بگيرند (افنانيان، بي‌تا: ص 155؛ شيرازي الف، (فارسي) بي‌تا، ص18).

ب) عدم قرائت صحيح عبارت‌ها

يکي از مصاديق علم امام، آگاهي او به زبان‌هاي مختلف است و از اين منظر نه تنها بايد امام به زبان‌هاي متعدد عالم باشد، بلکه آگاهي به عربي و زبان قرآن (بهترين وجه) حد‌اقل مراتب علمي اوست؛ در حالي‌که علي محمد شيرازي از اين مقدار بي‌بهره بوده و عربي را اشتباه قرائت مي‌کرده، لذا در گزارشي آمده است:

همين‌که از وي سوال شد از معجزه و کرامت چه داري ؟گفت : اعجاز من اين است که براي عصاي خود آيه نازل مي‌کنم و خواندن اين فقره را آغاز كرد: بسم الله الرحمن الرحيم. سبحان الله القدوس السبوح الذي خلق السموات و الارض کما خلق هذه العصا آيةً من آياته؛ و اعراب کلمات را به قاعده نحو غلط خواند، زيرا «تاء» را در «السموات» مفتوح قرائت کرد و چون گفتند مکسور بخوان! ضاد را در «الارض» مکسور خواند (جمعي از نويسندگان، 1386: ج1، ص18).

4ـ.2. عليرضا پيغان[6]

اين فرد با اين‌که خود را امام چهاردهم معرفي مي‌كند؛[7] از پاسخ به ابتدايي‌ترين سوالات در مانده مي‌شود. به عنوان نمونه با اين‌که وي ادعا دارد من تمام علوم اهل‌بيت را در اختيار دارم، هنگام قرائت قرآن، آيات را اشتباه تلفظ كرد و زماني‌که از پاسخ سوالات فقهي در مانده، به کارشناس پرونده خود گفت:

«به صراحت به شما گفته‌ام که بسياري از احکام هست که من نمي‌دانم.»[8]

در مطالب قبل عنوان شد که امکان ندارد امام معصوم از مسائل حلال و حرام اطلاع نداشته و در پاسخ آن‌ها درمانده گردد و اين خود، دليل واضح بر بطلان ادعاهاي اين مدعي مي‌باشد.

4ـ3. احمد اسماعيل بصري[9]

اين فرد نيز خود را صاحب علم الاهي مي‌داند؛ اما به وضوح اشتباهاتي را دچار گرديده که طبل رسوايي خود را نواخته است. اشتباهات و انحرافات علمي او به مکتوبي مفصل نياز دارد.[10] به رغم ذکر روايات متعدد و نقل شده از منابع کهن شيعه، مانند کافي[11]، احمد اسماعيل بصري که استفاده از علم اهل بيت : به لغات باعث رسوايي او خواهد بود، در نقدي غير علمي اين عقيده را بدعت و جهل تعدادي سخنران شيعه دانسته است. اين مدعي امامت مي‌گويد:

يأتيهم بعض المعممين الجهلة و يقولون لهم :هذه رواية تقول إن المعصوم له خصال و صفات:. ..و يعرف کل اللغات. ..و هذا باطل و يناقض الواقع بوضوح و لا يقول به الا أبله؛ برخي معمم‌هاي جاهل براي مردم مي‌گويند: معصومين داراي ويژگي‌هايي هستند. ..تمامي زبان‌ها را مي‌دانند. ..اين سخن باطل است و با واقعيت تنافي دارد و جز ابله اين حرف را نمي‌زند (احمد اسماعيل، 2010: ص49).

در ادامه مي‌گويد:

ثم إن الاعتقاد بتحلي المعصوم بهذه الصفات. ..يتکلم کل اللغات علي الدوام،هل يوجد عالم عقائد شيعي يقول بهذه العقيدة؟…هم في الحقيقة يأتون بمجرد روايات آحاد متروکة لا يعتقد بها علماء العقائد، فکيف اعتقدوا بها و علي أي أساس تم ذلک و هو أمر عقائدي خطير؟ ( همان، ص50)

آيا اين اعتقاد كه معصومين، صفاتي مانند علم به تمام زبان‌هاي دنيا را دارند و مستمر اين علم براي آن‌ها بوده است؛ آيا عالمي شيعي بيان کرده است ؟ اين ويژگي تنها داراي رواياتي واحد و ضعيف است که علماي دين بدان‌ها تمسک نکرده اند؛ پس چگونه شما بدان‌ها معتقد مي‌شويد؛ در حالي‌که امري عقيدتي است؟ (همان، ص50).

بطلان اين مطالب از عبارت‌هاي گذشته آشکار گرديد و علاوه بر اين‌که روايات متواتر بر وجود اين امر براي حجت الاهي تاکيد دارند؛[12]بزرگاني مانند شيخ کليني و صدوق و بنابر گزارش شيخ مفيد متکلماني مانند نوبختي نيز آن را پذيرفته‌اند و فردي آگاه از احاديث مانند علامه مجلسي نيز اين روايات را قطعي دانسته است. حال، چگونه احمد بصري ابراز مي‌کند که احدي از علماي شيعه بدان اعتقاد ندارند؛ در‌حالي‌که علمايي مانند شيخ مفيد و شيخ طوسي اولا آن را بدعت و جهالت ندانسته (بلکه در اثبات عقلي آن تامل دارند). ثانيا بهره‌مندي از چنين علمي را براي اهل بيت: ممتنع نمي‌دانند و ما از طريق روايات متعدد به فهم اين مطلب دست يافته‌ايم. بي‌ترديد تنها دليل اين فرد براي زير سوال بردن اين ويژگي براي امام و به‌عنوان بدعتي از جانب برخي سخنرانان، رسوا شدن او توسط اين صفت و خصوصيت مي‌باشد. قابل ذكر است كه با توجه به آگاهي افرادي مانند حضرت سليمان و داوود8 به زبان حيوانات‌ و وجود رواياتي در مورد علم حضرت يوسف7 به لغات؛[13] پذيرش روايات اثبات کننده اين علم براي اهل بيت: هيچ مخالفتي با عقل نداشته و از طرف ديگر اگر علم به لغات حيوانات وجود دارد، هيچ بعدي در پذيرش علم ائمه: به لغات انسان‌ها رخ نمي‌بندد (ر.ک: ابن حمزه 1419: ص 175 و سيد مرتضي، 1998: ج2، ص353).

افزون بر مطالب گذشته، اشتباهات قرائت قرآن و عدم تسلط او بر زبان قرآن، يکي ديگر از جهالت‌هاي اين فرد مدعي محسوب مي‌شود و اين، در حالي است که در مطالب گذشته اثبات گرديد که امام معصوم و حجت الاهي نه تنها بايد به قرآن و قرائت آن علم داشته باشد، بلکه بايد فصيح‌ترين و مبرزترين فرد در ديگر لغات باشد؛ در حالي‌که احمد اسماعيل نه تنها از ديگر لغات بي‌اطلاع است، بلکه از تسلط بر زبان قرآن و وحي نيز بي‌بهره است. از اين رو، تلاش مي‌کند علم امام را به لغات باطل دانسته و تسلط بر قرائت قرآن را نفي‌كند.[14]

نتيجه گيري

توجه به علم و دانش، راهي ويژه براي تشخيص امام و حجت الاهي مي‌باشد وحداقل ميزان علم در مدعي امامت، دارابودن شناخت به حلال و حرام و معارف قرآن است. همچنين لزوم مطابقت سخن مدعي امامت با مباني ذکر شده توسط ائمه گذشته و عدم کفايت اخبار از امور نامشخص، از ديگر مشخصات مرتبط با علم امام مي‌باشد. يکي ديگر از گستره‌هاي ذکر شده در روايات، علم امام به لغات مي‌باشد و لازم است امام بتواند به زبان‌هاي مختلف و به صورت فصيح تکلم كند. اگر چه اين سخن را برخي از متکلمين لازمه عقلي ندانسته اند؛ محال عقلي نيز نبوده و بنابر روايات متواتر، لزوم آن قابل اثبات مي‌باشد. لذا از ميان متکلمان، خاندان نوبختي و از ميان محدثان، شيخ کليني و صدوق بر لزوم آن تاکيد داشته‌اند. با توجه به اين معيار، مي‌توان صدق و کذب مدعيان دروغين معاصر را شناسايي كرد؛ به طوري كه عدم توانايي مدعيان، بر تلفظ صحيح قرآن و ديگر زبان‌هاي رايج، راهي بر عدم درستي ادعاهاي آنان است.

منابع

قرآن كريم.

  1. ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم (1397ق). الغيبة، محقق: علي اكبر غفاري، تهران، صدوق.

  2. ابن بابويه، محمد بن علي (1362). الخصال، قم، جامعه مدرسين.

  3. ــــــــــــــــــــــــــ (1413ق). من لا يحضره الفقيه، قم، دفتر انتشارات اسلامي.

  4. ــــــــــــــــــــــــــ (1378). عيون اخبار الرضا7 مترجم: مهدي لاجوردي، تهران، نشر جوان.

  5. ــــــــــــــــــــــــــ (1395ق). كمال الدين و تمام النعمة، مترجم: علي اكبر غفاري، تهران، اسلاميه.

  6. ابن حمزه طوسي، محمد بن علي (1419ق). الثاقب في المناقب، قم، انصاريان.

  7. ابن شهر آشوب، محمد بن علي (1379ق). مناقب آل ابي طالب:، قم، علامه.

  8. اسماعيل بصري، احمد (2010م). مع عبدالصالح، بي‌جا، انتشارات انصار امام مهدي4.

  9. افنانيان، ابوالقاسم (بي تا). عهد اعلي، برگرفته از سايت : http://reference.bahai.org

  10. جمعي از نويسندگان (1381). امامت پژوهي. مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي.

  11. ـــــــــــــــــــ (1394). درسنامه فرق انحرافي، قم، مرکز تخصصي مهدويت.

  12. ــــــــــــــــــــ (1386). دانشنامه جهان اسلام، زير نظر سيد مصطفي مير سليم تهران، بنياد دايرة المعارف اسلامي.

  13. حر عاملى، محمد بن حسن (1425ق). اثبات الهداة، بيروت، اعلمي.

  14. حلي، حسن بن يوسف (1411ق). خلاصة الاقوال، نجف، دارالذخائر.

  15. حميرى، عبد الله بن جعفر (1413ق). قرب الاسناد، قم، آل البيت.

  16. خصيبي، حسين بن حمدان (1419ق). الهداية الكبري، بيروت، البلاغ.

  17. خويي، سيد ابوالقاسم (1403ق). معجم رجال الحديث، بيروت، مدينة العلم.

  18. راوندي، سعيد بن هبة الله (1409م). الخرائج و الجرائح، قم، موسسه امام مهدي4.

  19. سيد مرتضي، علي بن الحسين (1998م). الامالي، قاهره، آل البيت:1998م.

  20. ــــــــــــــــــــــــــ (1410ق). الشافي في الامامة، قم، موسسه الصادق7.

  21. شوكانى، محمد بن على (1414ق). فتح القدير، دمشق، دار ابن كثير.

  22. شيرازي، علي محمد (بي‌تا). بيان فارسي، برگرفته از نسخه اي در مرکز تخصصي مهدويت حوزه علميه قم.

  23. ــــــــــــــــــــــــــ ب بيان عربي، (بي‌تا). نسخه موجود در سايت :

  24. http://www.bayanic.com/showPict.php?id=abay&ref=42&err=0&curr=42

  25. ــــــــــــــــــــــــــ ج دلائل سبعه (بي‌تا). موجود در سايت:

  26. http://www.persian-bupc.doodlekit.com/blog

  27. صفار، محمد بن الحسن (1404ق). بصائر الدرجات، قم، مکتبة آيت الله المرعشي.

  28. طبرسى، فضل بن حسن (1417ق). اعلام الوري، قم، آل البيت:.

  29. طبري، محمد بن جرير (1413ق). دلائل الإمامة، قم، بعثت.

  30. طوسي، محمد بن الحسن (1375). الاقتصاد، تهران، انتشارات کتابخانه.

  31. ــــــــــــــــــــــــــ (1417ق). اختيار معرفة الرجال، مشهد، نشر دانشگاه.

  32. ــــــــــــــــــــــــــ (1382). تلخيص الشافي، قم، محبين.

  33. ــــــــــــــــــــــــــ (1420). فهرست كتب الشيعة، قم، ستاره.

  34. ــــــــــــــــــــــــــ (1411ق). كتاب الغيبة للحجة، محقق: عبادالله تهراني و علي احمد ناصح، قم، المعارف الاسلامية.

  35. عياشي، محمد بن مسعود (1380ق). کتاب التفسير، تهران، علميه.

  36. قمى، على بن ابراهيم‏ (1404ق). تفسير القمي، قم، دارالکتاب.

  37. كليني، محمد بن يعقوب (1407ق). الكافي، علي اكبر غفاري و محمد آخوندي، تهران، دارالكتب الإسلامية.

  38. مازندرانى، محمد صالح بن احمد (1382ق). شرح الكافي الأصول و الروضة، تهران، المکتبة الاسلاميه.

  39. مجلسي، محمد تقي (1406ق). روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه‏، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور.

  40. مجلسي، محمد باقر (1403ق). بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي.

  41. ــــــــــــــــــ (1404ق). مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول، تهران، دارالكتب الاسلامية.

  42. مسعودي، علي بن حسين (1426ق). اثبات الوصية، قم، انصاريان.

  43. مفيد، محمد محمد بن نعمان (الف (1413ق). اوائل المقالات، قم، کنگره مفيد.

  44. ــــــــــــــــــــــــــ ب (1413ق). الإختصاص، قم، كنگره هزاره شيخ مفيد.

  45. ــــــــــــــــــــــــــ ج (1413ق). الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد.

  46. نادم، محمد حسن (1378). علم امام (مجموعه مقالات) قم، دانشگاه اديان و مذاهب، نشر اديان.

  47. نجفى،‏ سيد محمد باقر (1383). بهائيان، قم، مشعر.

[1] . Gوَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينF (نمل:16).

[2]. «معرفة الأئمة: جميع اللغات و منطق الطير و سائر الحيوانات».

[3].سند روايت چنين است : «احمد بن زياد بن جعفر، علي بن ابراهيم بن هاشم، ابراهيم بن هاشم، ابي‌الصلت الهروي، عن ابي الحسن الرضا 7.

[4]. علي محمد شيرازي در اول محرم 1235 ق در شيراز متولد شد. وي در ابتداي کار، مدعي نيابت خاص امام زمان4 بود. بعد از مدتي، ادعاي قائميت و نبوت کرد و به تدريج دعاوي خود را گسترش داد. وي در تاريخ 1266 اعدام گرديد.

[5]. در اين قسمت پس از مراجعه به مصادري که در ذيل آمده از مطالب کتاب (درسنامه فرقه هاي انحرافي ،ص 150 مرکز تخصصي مهدويت حوزه علميه قم به اهتمام جمعي از نويسندگان) بهره گرفته‌ايم.

[6] . عليرضا پيغان، متولد 1345 شمسي که در تاريخ 1387 شمسي معدوم گرديد، مدعي بود که امام چهاردهم است و حضرت مهدي4 بعد از غيبت صغرا فوت نموده‌اند و احيا کننده عدل، خودش مي باشد.

[7]. در عبارتي مي‌گويد: «در دادگاه انقلاب اعلام کردم که من : عليرضا پيغان، … تاريخ تولّد 7/7/1345 هجري شمسي ، مصادف با چهاردهم جمادي الثّاني سال هزار و سيصد و هشتاد و شش هجري قمري، … مهدي و قائم آل محمّد 6 هستم و امام دوازدهم7 به نام محمد، فرزند امام حسن عسکري7 فوت کرده است و قبر او در مسجد جمکران يا مکّه موعود مي‌باشد و شما جماعت شيعه ، بعد از رسول خدا حضرت محمّد بن عبدالله6 دوازده امام نداريد، بلکه چهارده امام داريد.»

[8] . فايل تصويري مطالب ايشان موجود است.

[9] . احمد اسماعيل در سال 1970 م (1349ش). در بصره عراق متولد و زندگي كرده و تحصيلاتش را تا ليسانس و اخذ مدرك مهندسي و معماري ادامه، ولي ادعا دارد كه در اواخر سال 1999م (1378ش) و در 29 سالگي، به امر امام مهدي4 به نجف هجرت كرده و گمان نمود روش تدريس در حوزه ي علميه داراي خلل علمي است. او طي سال هاي حضورش در نجف، با حوزه در تماس بوده؛ اما در آن تحصيل نمي‌كرد و به زعم يارانش در سال 2002م (1381)، و پس از ديدن حضرت مهدي4 در رؤيا و خواب هاي متعدد به اصلاح امور پرداخته است.

[10] . براي نمونه ر.ک: ره افسانه، محمد شهبازيان، رهنماي کور، محمد شهبازيان، خواب پريشان، محمد شهبازيان، از تبار دجال، نصرت الله آيتي، ره و بيراهه، نصرت الله آيتي؛ الرد القاصم، شيخ علي آل محسن.

[11] .توجه گردد که مراد ما از ذکر روايت‌هاي متعدد، اثبات تواتر لزوم علم امام به لغات مي‌باشد و منظور اعتبار تمامي عبارت‌ها نيست .

[12] .ر.ک. بحار الانوار ،ج26 ص193 و براي اطلاع از ديدگاه آيت الله سيد عبدالحسين لاري نجفي (1342 ق،1303 ش) در بيان تواتر روايات، ر.ک: علم امام، ص 30 به نقل از کتاب ايشان با عنوان (معارف السلماني بمراتب الخلفاء الرحماني).

[13] . قال: و قال‏ في قوله: Gحَفِيظٌ عَلِيمٌF، قال: حافظ لما في يدي، «عَلِيمٌ‏» عالم بكل‏ لسان (تفسير عياشي، 1380: ج2 ص181و ر.ک: عيون اخبار الرضا7، 1378: ج2، ص139) حضرت رضا7 در تفسير آيه شريفه Gاجْعَلْنِي عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ‏F [که بيان حضرت يوسف مي‌باشد] فرمودند: مقصود از «حفيظ» يعنى حافظ و نگهبان آنچه در زير دستم هست مى‏باشم و مراد از «عليم» آن است كه به هر زبانى آگاه و عالم مى‏باشم».

[14] جهت ديدن اشتباهات قرآني او و غلط گرفتن کودکي خردسال از اغلاطش ر.ک: http://www.alshiatube.com

با عنوان : «اخطاء المدعي احمد الحسن في القران واللغة».

 

نویسندگان:

عزالدين رضا نژاد ـ محمد شهبازيان

 


چاپ   ایمیل