مضمون‌شناسی احادیث خلقت نوری اهل‌البیت (ع)

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 26 - 51 دقیقه)

چکیده
خلقت نوری اهل‌البیت (ع)، یعنی آفرینش ایشان از نور، از جمله موضوعات محل بحث در کلام امامیه است. ریشه تاریخی این بحث روایات عمدتاً امامی است که در کتب و جوامع حدیثی مندرج‌اند. این روایات در مجموع حاوی تفاصیلی هستند که هر تک‌روایت فقط به بیان برخی از آنها بسنده کرده است. مقاله حاضر می‌کوشد فارغ از صحت و سقم سندی و بررسی‌های دلالی و تفسیری، صرفاً با کنار هم چیدن و برش‌زدن و دسته‌بندی روایات مربوط، تصویر جامعی از ماجرای خلقت نوری اهل‌البیت (ع) از آغاز تا انجام ترسیم کند. منبع پژوهش حاضر کتب روایی امامیه تا قرن پنجم است. حاصل جمع مضمون روایات خلقت نوری این است که خداوند اهل‌البیت (ع) را از نور خودش آفرید و ایشان را نزد عرش خود قرار داد تا مشغول حمد و تسبیح الاهی شوند. پس از آفرینش حضرت آدم انوار اهل‌البیت (ع) همچون نوری یکپارچه در صلب حضرت آدم قرار گرفت و نسل به نسل در اصلاب و ارحام پاک منتقل شد تا در نهایت تک‌تک اهل‌البیت (ع) قدم در عالم دنیا نهادند.

کلیدواژه‌ها
اهل‌البیت (ع)؛ خلقت نوری؛ اظله؛ اشباح؛ ارواح

اصل مقاله
در میراث روایی امامیه، روایات فراوانی از وجود پیشین اهل‌البیت (ع) به نحو عام و از خلقت نوری ایشان به نحو خاص سخن گفته‌اند. محدثان و متکلمان امامی در طول تاریخ به بررسی این موضوع و شرح و تفسیر این روایات پرداخته‌اند. در نگاهی کلی، می‌توان مواضع اندیشمندان امامی را در قبال موضوع وجود پیشین اهل‌البیت (ع) به سه دسته تقسیم کرد: 1. نقل و پذیرش مضمون این روایات با رویکرد نص‌گرایانه و احیاناً تلاش برای تفسیر آنها، نظیر آنچه نزد صفار، کلینی، صدوق و نیز نص‌گرایان متأخر، نظیر علامه مجلسی (مجلسی، 1403: ‌15/25؛ ‌58/143) می‌توان دید؛ 2. انکار یا تأویل مضمون آنها با رویکرد عقل‌گرایانه، نظیر آنچه نزد شیخ مفید (مفید، 1413 الف: 39-40؛ همو، 1413 ب: 28-29) می‌بینیم؛ 3. پذیرش مضمون آنها با تفسیر و رویکرد فلسفی- عرفانی که در مکتب ملاصدرا مشهود است (صدرالدین شیرازی، 1383: 4/152-154؛ فیض کاشانی، 1360: 189-191).

مقاله حاضر در صدد است مجموع روایات راجع به خلقت نوری را، صرف نظر از صحت و سقم سندی آنها، بررسی کرده، از طریق برش‌های مضمونی که بر روایات دارای مضامین متعدد می‌زند، هر تک‌مضمون را از مضامین دیگر تفکیک کند و در نهایت با چینش مضامین حاصل‌شده در کنار یکدیگر، تصویر جامعی از ماجرای خلقت نوری عرضه کند.

در این تحقیق، واژه‌های «نور» یا «انوار»، «شبح» یا «اشباح»، و «ظل» یا «اظله» کلیدواژگانی هستند که از طریق آنها مضامین فراوانی راجع به وجود پیشین اهل‌البیت (ع) از روایات اصطیاد شده است. کلیدواژه دیگر، عبارت «اول ما خلق الله» یا عباراتی نظیر آن است که در روایاتی که اهل‌البیت (ع) را اولین مخلوق معرفی می‌کنند به کار رفته است. روایاتی که بدون پرداختن به سه واژه «نور»، «ظل»، «شبح»، از «طینت» یا «روح» یا «ذر» بحث کرده باشند خارج از حیطه این پژوهش‌اند؛ اما روایاتی که واژگان «نور»، «ظل» یا «شبح» را به نوعی مرتبط با دیگر واژگان مشیر به عوالم پیشین، همچون «روح»، «ذر» و «طینت» استعمال کرده‌اند، بخشی از موضوع این تحقیق بوده‌اند.

منبع این پژوهش عبارت است از آن دسته از کتب روایی امامیه از آغاز تا شیخ طوسی که، صرف نظر از تک‌تک احادیث‌شان، اصل آنها را علمای متأخر پذیرفته باشند، از قبیل: المحاسن، بصائر الدرجات، الکافی، و آثار شیخ صدوق و شیخ طوسی.

در این مقاله، یکسان و هم‌حکم بودن همه اهل‌البیت (ع) (چهارده معصوم) در وجود پیشین و خلقت نوری مفروض گرفته شده است. لذا هر گاه در روایتی، حکمی به یکی از اهل‌البیت (ع) نسبت داده شده باشد، آن را به کل اهل‌البیت (ع) نسبت خواهیم داد، مگر آنکه خود روایت مصداقی از اهل‌البیت (ع) را از مابقی جدا کرده باشد و صراحتاً یا ضمناً وصف یا حکمی را مختص او دانسته باشد. در خلال بحث و با عرضه تعداد هر چه بیشتری از روایات خواهیم دید که این اصل (یکسان‌بودن اهل‌البیت (ع) در وجود پیشین) صرفاً پیش‌فرض نیست و طبق روایات مربوط، همه اهل‌البیت (ع) (چهارده معصوم) در اصل خلقت نوری نظیر یکدیگرند؛ گرچه، همان‌طور که خواهیم دید، افراد اهل‌البیت (ع) از حیث تقدم و تأخر خلقت نوری با یکدیگر تفاوت دارند.

چنان‌که خواهیم دید، روایات خلقت نوری، در عین اشتراک در مضمون کانونی، درباره برخی جزئیات با یکدیگر اختلاف دارند. این قبیل اختلافات لزوماً شاهدی بر بی‌اعتباری یا جعلی‌بودن این روایات نیست. اصولاً همه گزارش‌هایی که از اقوال و افعال تاریخی صورت گرفته، در عین اشتراک در کلیات، در جزئیات تفاوت یا تقابل دارند. گذشته از دهه‌ها و سده‌های دور، حتی گزارش‌هایی که از اقوال و افعال معاصران حاضر صورت می‌گیرد معمولاً بر یکدیگر انطباق کامل ندارند. این قبیل اختلافات، که می‌تواند از عوامل متعدد- از تفاوت منظر گزارشگر گرفته تا خطای نگارش- نشئت بگیرد لازمه لاینفک گزارش‌های انسانی است. مجموع گزارش‌های مختلف از یک موضوع ما را به حقیقی‌بودن مضمون کانونی گزارش‌ها می‌رساند. اما روشن است که پی‌بردن به حقیقی‌بودن مضمون کانونی مانع از آن نیست که به صورت روشمند به تحلیل سندی و محتوایی اختلافات بپردازیم و بکوشیم در جزئیات نیز به حقیقت امر واقف شویم. تحقیق حاضر با جمع‌آوری روایات و عرضه آنها بر یکدیگر، هم مضامین مشترک روایات و هم مضامین اختلافی آنها را در باب خلقت نوری بررسی کرده است. داوری درباره اختلافات مضمونی از عهده این تحقیق خارج است، گرچه گاهی کوشیده‌ایم راه‌حلی برای آنها بیابیم.

اهل‌البیت (ع) به عنوان نخستین مخلوق
از آنجا که برخی روایات خلقت نوری، چنان‌که خواهیم دید، بر نخستین مخلوق بودن اهل‌البیت (ع) تصریح دارند مناسب است ابتدا اشاره‌ای داشته باشیم به روایاتی که ایشان را نخستین مخلوق معرفی می‌کنند، حتی اگر از خلقت نوری ایشان سخن به میان نیاورده باشند. روایاتی که اهل‌البیت (ع) را نخستین مخلوق معرفی می‌کنند، چند گونه‌اند: برخی از روایات رسول خدا (ص) را مخلوق اول معرفی می‌کنند، بدون اینکه اشاره کنند به اینکه فرد دیگری از اهل‌البیت (ع) هم‌زمان با او یا بلافاصله بعد از او خلق شده است یا نه (طوسی، 1414: 669؛ صدوق، 1362: ‌2/482). در چندین روایت، محمد (ص) و علی (ع) نخستین مخلوقات معرفی شده‌اند (کلینی، 1362: 1/440، 442؛ صدوق، 1385: 1/174). در روایتی محمد (ص) و علی (ع) و فاطمه (ع) نخستین مخلوقات ذکر شده‌اند (کلینی، 1362: 1/441). در روایت دیگر، علاوه بر پیامبر (ص) و علی (ع) و فاطمه (ع) نام حسن (ع) و حسین (ع) به عنوان کسانی ذکر می‌شود که قبل از خلقت دنیا آفریده شده‌اند (صدوق، 1385: 1/209). در روایتی محمد (ص) و علی (ع) و یازده فرزندش نخستین مخلوقات معرفی شده‌اند (کلینی، 1362: 1/531). در روایت دیگری، از محمد و عترتش، به عنوان نخستین مخلوقات، سخن به میان آمده است (همان: 1/442).

خلقت اهل‌البیت (ع) به مثابه نور یا روح
چنان‌که گفتیم، روایات متعددی اهل‌البیت (ع) را نخستین مخلوقات معرفی می‌کنند. در اینجا پرسش این است که آنگاه که ایشان به عنوان نخستین مخلوقات خلق شدند، وجود ایشان از چه سنخی بود. در فقره‌ای از زیارت جامعه، عبارت «خلقکم الله انوارا» (صدوق، 1413: 2/613؛ صدوق، 1378: 2/275)[1] آمده است که نشان می‌دهد اهل‌البیت (ع) در بدو خلقت خود همچون نور آفریده شدند. در دو روایت دیگر نیز، از خلقت اهل‌البیت (ع) به عنوان نور سخن به میان آمده، اما بلافاصله نور به روح تفسیر شده است. روایت نخست از آفرینش محمد (ص) و علی (ع) به عنوان نور سخن می‌گوید: «یا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُک وَ عَلِیاً نُوراً یعْنِی رُوحاً بِلَاد بَدَنٍ قَبْلَ أَنْ أَخْلُقَ سَمَاوَاتِی وَ أَرْضِی وَ عَرْشِی وَ بَحْرِی ... ثُمَّ جَمَعْتُ رُوحَیکمَا فَجَعَلْتُهُمَا وَاحِدَةً» (کلینی، 1362: 1/440). در ادامه همین روایت بیان می‌دارد که فاطمه در بدو آفرینشش از نور، به عنوان روح آفریده شد؛ «ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ فَاطِمَةَ مِنْ نُورٍ ابْتَدَأَهَا رُوحاً بِلَا بَدَن» (همان). در روایت دوم، از خلقت چهارده معصوم (ع) به عنوان نور سخن می‌گوید، و در ادامه این نور را همان ارواح اهل‌البیت (ع) می‌داند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی خَلَقَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ نُوراً قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ اَلْفَ عَامٍ فَهِی أَرْوَاحُنَا» (صدوق، 1395: ‌2/335-336). در کنار دو روایت فوق، که از خلقت اهل‌البیت (ع) به عنوان نور سخن گفته و نور را روح معرفی کرده‌اند، روایتی وجود دارد که ارواح اهل‌البیت (ع) را نخستین مخلوقات معرفی می‌کند، اما این نکته را نیز می‌افزاید که ملائکه ایشان را همچون نوری واحد مشاهده کرده‌اند: «لِأَنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْوَاحُنَا ... فَلَمَّا شَاهَدُوا أَرْوَاحَنَا نُوراً وَاحِداً» (صدوق، 1378: 1/262).

جدا از احادیثی که از خلقت اهل‌البیت (ع) همچون نور سخن گفته‌اند، احادیث متعددی بدون اشاره به ابتدای خلقت اهل‌البیت (ع)، ایشان را به عنوان نور یا نور خدا معرفی کرده‌اند. کلینی در کتاب الحجة از اصول الکافی بابی تحت عنوان «باب أن الائمة نور الله عز و جل» گنجانیده و ذیل آن شش روایت نقل کرده که همگی از امام به عنوان نور خدا یاد کرده‌اند (کلینی، 1362: 1/194-196). هر شش روایت این باب روایات تفسیری هستند که واژه «نور» را در آیات قرآن به امام تفسیر کرده‌اند؛ در یکی از روایات، امام صادق (ع) کلماتی از قبیل «مشکوة»، «مصباح» و «کوکب دری» را که در آیه 35 سوره نور آمده بر افرادی از اهل‌البیت (ع) تطبیق می‌کند و عبارت «نُورٌ عَلی نُورٍ» در آیه را به معنای «إِمَامٌ بَعْدَ إِمَامٍ» و عبارت «یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشاءُ» را به معنای «یهْدِی اللَّهُ لِلْأَئِمَّةِ مَنْ یشَاءُ» تفسیر می‌کند (همان: 1/195). در روایات دیگر این باب، واژه «نور» در آیات «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ» (تغابن: 8)، «فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (اعراف: 157)، «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یؤْتِکمْ کفْلَینِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یجْعَلْ لَکمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» (حدید: 29)، و «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ» (صف: 8) به امامان تفسیر شده است (کلینی، 1362: 1/194).

گذشته از این روایات تفسیری، در روایات راجع به زیارات امامان تعابیری از قبیل «نور»، «نور الله فی ظلمات الارض» و «انوار» بر امامان اطلاق شده است (ابن‌قولویه، 1356: 230، 302، 312؛ صدوق، 1413: 2/601، 604، 613). اطلاق نور یا نورالله بر اهل‌البیت (ع) که در این قبیل روایات صورت گرفته، چنان‌که در ادامه خواهیم دید، مبتنی بر وجودشناسی اهل‌البیت (ع) است و از چیستی یا نحوه هستی وجود ایشان خبر می‌دهد. به تعبیر دیگر، وجه این اطلاق آن است که وجود اهل‌البیت (ع) در اصل از سنخ نور است. به نظر می‌رسد نور در اصطلاح‌شناسی روایات، سنخ خاصی از وجود است که با اقسام دیگر وجود، مثلاً جسم، تفاوت دارد (نک.: کلینی، 1362: 1/85).

ترتیب خلقت انوار
برخی روایات حاکی از ترتیب خلقت انوار اهل‌البیت (ع) هستند، به نحوی که این انوار یکی پس از دیگری یا یکی از دیگری خلق شده‌اند. در روایتی آمده است که محمد (ص) و علی (ع) از نور واحد خلق شدند و امامان از انوار محمد (ص) و علی (ع) (خزاز رازی، 1401: 111). روایتی دیگر از پیامبر (ص) نقل می‌کند که خداوند قبل از آفرینش آسمان و زمین و فرشتگان، مرا از برگزیده نور خود (صفوة نوره) آفرید و از نور من، علی (ع) را و از نور علی (ع)، فاطمه (ع) را آفرید و از من و علی (ع) و فاطمه (ع)، حسن (ع) و حسین (ع) را آفرید و سپس از ما و از نور حسین (ع)، نُه امام را آفرید (طبری آملی، 1413: 448). در زیارت جامعه پس از بیان یکی‌بودن هر کدام از نور و ارواح و طینت اهل‌البیت (ع) عبارت «بعضکم من بعض» آمده است که می‌تواند اشاره باشد به اینکه برخی از این انوار از دیگری آفریده شده‌اند.

روایتی در اصول کافی فرآیند پیچیده‌تری را در خصوص ترتیب خلقت انوار مطرح می‌کند؛ به موجب این روایت، خداوند ابتدا محمد (ص) و علی (ع) را به عنوان نور، یعنی روح، آفرید. سپس این دو روح را با یکدیگر جمع کرد تا یک روح شوند، آنگاه این روح واحد را دو قسمت کرد و دوباره هر قسمت را دو قسمت کرد و در نتیجه چهار قسمت شد که عبارت بودند از: محمد (ص)، علی (ع)، حسن (ع) و حسین (ع). آنگاه خداوند فاطمه (ع) را همچون روح از نور آفرید (کلینی، 1362: 1/440).

خلقت اهل‌البیت (ع) از نور خداوند
روایاتی که گذشت دال بر این بود که اهل‌البیت (ع) اولین مخلوقات خداوند هستند و به عنوان نور خلق شده‌اند. اکنون پرسش این است که آیا ایشان مستقیماً به عنوان نور خلق شده‌اند یا از چیزی دیگری به عنوان نور خلق شده‌اند. تعدادی از روایات دلالت دارند بر اینکه خلقت ایشان از نور دیگری بوده است. این نور، که منشأ خلقت اهل‌البیت (ع) بوده، در برخی روایات بدون توصیف صرفاً به عنوان نور واحد معرفی شده است: «خلقت انا و علی من نور واحد» (صدوق، 1385: 1/134؛ صدوق، 1362: 1/31؛ صدوق، 1376: 236). در برخی روایات، نور خدا منشأ خلقت اهل‌البیت (ع) معرفی شده است (صدوق، 1403: 396). گاهی این نور به عنوان نورالانوار یا نوری که نور همه انوار از او است معرفی شده است: «وَ خَلَقَ نُورَ الْأَنْوَارِ الَّذِی نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ، و أَجْری فِیهِ مِنْ نُورِهِ الَّذِی نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ، و هُوَ النُّورُ الَّذِی خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً و عَلِیاً» (کلینی، 1362: 1/442). در روایتی «صفوة نوره» (گزیده نور خدا) منشأ خلقت اهل‌البیت معرفی شده است (طبری آملی، 1413: 448). در دسته دیگری از روایات، نور عظمت الاهی منشأ خلقت نور امامان معرفی شده است (کلینی، 1362: 1/389، 531؛ صدوق، 1385: 1/180). در روایتی دیگر، نوری که اهل‌البیت (ع) از آن آفریده شدند «نور مبتدع» نامیده شده که می‌تواند اشاره باشد به اینکه آن نور از چیز دیگری خلق نشده بود (صدوق، 1385: 1/117). در روایتی، بدون آنکه به مقدم‌بودن خلقت اهل‌البیت (ع) بر دیگر مخلوقات اشاره شود، منشأ خلقت اهل‌البیت (ع) نور و رحمت معرفی شده است: «خَلَقَهُمْ مِنْ نُورِهِ وَ رَحْمَتِهِ» (صدوق، 1398: 167) که هم می‌تواند حاکی از این‌همانی این نور و رحمت باشد و هم حاکی از تعدد منشأ خلقت ایشان.

ممکن است این پرسش مطرح شود که اگر اهل‌البیت (ع) از نور دیگری خلق شده باشند، اولین مخلوق نخواهند بود؛ چراکه آن نور، که منشأ خلقت نور اهل‌البیت (ع) بود، منطقاً بر نور اهل‌البیت (ع) تقدم دارد. وجه عقلی جمع بین این دو مضمون (اولین مخلوق‌بودن و خلقت از نور دیگر) می‌تواند این باشد که مقصود از خلقت در روایاتی که اهل‌البیت (ع) را «اول ما خلق الله» معرفی می‌کنند، همان‌طور که از عبارت خود این روایات پیدا است، «خلقت از چیزی/ خلق من شیء» است و در مقابل، مقصود از خلقت نوری که اهل‌البیت (ع) از آن آفریده شدند، خلقت ابداعی و «خلقت نه از چیزی/ خلق لامن شیء» است. لذا اهل‌البیت (ع) نخستین مخلوقی بودند که از چیزی آفریده شدند. ناگفته نماند که در روایتی اول مخلوق‌بودن اهل‌البیت (ع) در کنار خلقت اهل‌البیت (ع) از نورالانوار مطرح شده است (کلینی، 1362: 1/442). گویا از منظر این روایت، از اساس بین این دو مضمون اختلافی نیست تا نیاز به حل داشته باشد.

خلقت نوری شیعیان
طبق روایات، شیعیان اهل‌البیت (ع) نیز در این وجود و خلقت نوری سهمی دارند. در روایتی که معراج پیامبر (ص) را گزارش می‌کند، ملائکه به پیامبر (ص) می‌گویند علی (ع) و شیعیانش را از همان زمان که نوری بر حول عرش الاهی بودند می‌شناختند و اسم پیامبر (ص) و امامان و شیعیان در کتابی از نور در بیت‌المعمور درج شده است (همان: ‌3/484). در بصائر الدرجات نیز بابی با عنوان «باب ما أخذ الله میثاق المؤمنین لأئمة آل محمد صلوات الله علیهم أجمعین بالولایة و خلقهم من نوره‌» وجود دارد که ذیل آن سه روایت نقل شده است:

در یکی از این سه روایت درباره شیعیان تعبیر «جعلهم من نوره» آمده است (صفار، 1404: 80). دو روایت دیگر، سخن در تبیین این است که مؤمن فراستی دارد؛ چراکه با نور خدا می‌نگرد (ینظر بنور الله). وقتی راوی تفسیر این سخن را از امام جویا می‌شود امام توضیح می‌دهد که خداوند مؤمن را از نور خودش خلق کرده است و مؤمن با همین نوری که از آن خلق شده می‌نگرد (همان).

در روایت دیگر، این نکته مطرح شده که کسی تحمل سرّ و علم خدا را، که نزد آل محمد به ودیعت نهاده شده بود، نداشت تا آنکه خداوند اقوامی را آفرید که از همان طینتی خلق شده‌اند که محمد و آل محمد خلق شده بودند و از همان نوری آفریده شدند که محمد و آل محمد آفریده شدند. ایشان توانستند علوم آل محمد را بپذیرند (کلینی، 1362: 1/402).

در روایت سوم هم از خلقت نوری ابوطالب (ع) سخن به میان آمده است. به موجب این روایت، نور او در قیامت بر همه انوار به جز انوار پیامبر (ص) و امامان فائق خواهد بود؛ چراکه نور او از همان نور اهل‌البیت (ع) است که دو هزار سال قبل از خلقت آدم خلق شده بود (طوسی، 1414: 305؛ کراجکی، 1410: 1/183).

اهل‌البیت (ع) به عنوان اشباح نور
در تعدادی از روایات، اهل‌البیت (ع) در خلقت پیشین خود، اشباح نور معرفی شده‌اند. در برخی از این روایات، ابتدا از نخستین مخلوق‌بودن اهل‌البیت (ع) یا تقدم خلقت ایشان بر عالم سخن به میان می‌آید و سپس بیان می‌شود که «آنگاه ایشان اشباح نور در نزد پروردگار بودند» (فَکانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَینَ یدَی اللَّه) (کلینی، 1362: 1/442؛ صدوق، 1385: 1/209؛ طبری آملی، 1413: 157؛ همو، 1427: 191). در روایتی با اشاره به خلقت اهل‌البیت (ع) و تقدم خلقت ایشان، آنها را اشباحی در پرتو نور خداوند (فَأَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً فِی ضِیاءِ نُورِهِ) معرفی می‌کند (کلینی، 1362: 1/531-532).

اهل‌البیت (ع) به مثابه اظله
اصطلاح دیگری که در روایات به خلقت پیشین اهل‌البیت (ع) اشاره دارد، اصطلاح «اظله» است. چندین روایت، ضمن اشاره به اینکه اهل‌البیت (ع) پیش از مخلوقات آفریده یا برگزیده خدا بودند، می‌گوید ایشان اظله‌ای در جانب راست عرش بودند: «اصْطَفَاهُمْ قَبْلَ خَلْقِهِ أَظِلَّةً عَنْ یمِینِ عَرْشِهِ»[2] (همان: ‌6/256)؛ «ظِلًّا قَبْلَ خَلْقِ نَسَمَةٍ عَنْ یمِینِ عَرْشِه» (همان: 1/204؛ نعمانی، 1397: 226). همچنین، در روایتی تعبیر «ظل النور» در تفسیر تعبیر «اشباح نور» برای اشاره به وجود پیشین اهل‌البیت (ع) به کار رفته است؛ «فَکانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَینَ یدَی اللَّهِ قُلْتُ وَ مَا الْأَشْبَاحُ قَالَ ظِلُّ النُّورِ أَبْدَانٌ نُورَانِیةٌ بِلَا أَرْوَاح‌» (کلینی، 1362: 1/442).

نسبت مفاهیم راجع به وجود پیشین اهل‌البیت (ع) در روایات
چنان‌که گفتیم، از مجموع واژگان دال بر وجود پیشین اهل‌البیت (و انسان‌ها) سه واژه «نور»، «شبح»، و «ظل» مستقیماً در این مقاله بحث می‌شود و واژگان دیگر، از قبیل «روح»، «طینت»، و «ذر» فقط در روایاتی که با سه واژه مذکور مرتبط شده‌اند بررسی شده است. در اینجا پرسش این است که روایات مشتمل بر این واژگان چه نسبتی را برای آنها در نظر گرفته‌اند. آیا به ذکر این واژگان به عنوان عناوینی مشیر به وجود پیشین اهل‌البیت (ع) اکتفا کرده‌اند یا اینکه علاوه بر آن، نسبتی نیز بین مشار الیه این واژگان از قبیل این‌همانی، مغایرت، ترتب، و توالی برقرار کرده‌اند. برای پاسخ به این پرسش باید به نحوه کاربرد این واژگان در روایاتی که دو یا چند واژه را هم‌زمان به کار برده‌اند مراجعه کنیم:

در زیارت جامعه عبارت «أَنَّ أَرْوَاحَکمْ وَ نُورَکمْ وَ طِینَتَکمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ بعضها مِنْ بَعْضٍ» آمده که به‌دشواری می‌توان آن را بیانگر نسبت این‌همانی بین سه مفهوم نور، روح و طینت دانست؛ چراکه ممکن است عبارت فوق اشاره باشد به اینکه نور اهل‌البیت (ع) در اصل از یک نور و ارواح ایشان از یک روح و طینت ایشان از یک طینت اخذ شده‌اند، نه اینکه نور ایشان همان روح و طینت ایشان باشد.

سه روایت که قبلاً به مناسبتی دیگر ذکر شدند، صراحتاً یا ضمناً نور و روح اهل‌البیت (ع) را یکی می‌دانند. در یک روایت با واژه «یعنی» نور به «روح بلابدن» تفسیر شده است: «یا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُک وَ عَلِیاً نُوراً یعْنِی رُوحاً بِلَا بَدَنٍ قَبْلَ أَنْ أَخْلُقَ سَمَاوَاتِی وَ أَرْضِی وَ عَرْشِی وَ بَحْرِی» (همان: 1/440). روایت دیگر، چهارده نوری را که قبل از مخلوقات آفریده شده‌اند، ارواح اهل‌البیت (ع) می‌داند (صدوق، 1395: 2/335-336). به موجب روایتی دیگر، ملائکه، ارواح اهل‌البیت (ع) را، که نخستین مخلوقات‌اند، همچون نور واحد مشاهده کرده‌اند (صدوق، 1378: 1/262).

در یکی از روایات، دو واژه «شبح» و «ظل» به نحو مترادف استعمال شده‌اند. در این روایت، که اهل‌البیت (ع) را اولین مخلوقات می‌داند، ایشان را اشباح نور معرفی می‌کند و اشباح نور را همان «ظل النور» و «ابدان نورانیة بلاارواح» می‌داند (کلینی، 1362: 1/442). در روایت دیگر، عبارت «اشباحا ابدانا بلاارواح» آمده است، بدون آنکه تعبیر «ظل النور» را نیز به کار برده باشد؛ «فَأَرَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اثْنَی عَشَرَ أَشْبَاحاً أَبْدَاناً بِلَا أَرْوَاحٍ» (خزاز رازی، 1401: 170).[3]

چنان‌که پیدا است، برخی احادیث فوق، اهل‌البیت (ع) را در خلقت آغازین خود ارواح بلاابدان می‌دانند و برخی دیگر ابدان بلاارواح. شاید وجه جمع بین این دو دسته آن باشد که در دسته نخست همان‌طور که در متن روایت آمده مقصود از روح، روحی از سنخ نور است و در واقع همان حقیقتی است که در روایات دیگر از آن با «اشباح نور» یا «ظل النور» تعبیر شده است و مقصود از ابدان، ابدان جسمانی است و در دسته دوم، که اهل‌البیت (ع) را در خلقت آغازینشان ابدان بلاارواح معرفی می‌کنند، مقصود از ابدان، چنان‌که در متن روایت اشاره شده، ابدانی از سنخ نور و به عبارت دیگر همان اشباح نور یا ظل‌النور است که نمایی انسانی دارد و مقصود از ارواحی که تعلق آنها به ابدان نوری نفی شده ارواحی است که آفرینش‌شان پس از آفرینش ابدان نوری صورت گرفته است. در حقیقت، مجموع این دو دسته از روایات از دو روح سخن به میان آورده‌اند: روحی از سنخ نور که به صورت بدن یا شبحی نورانی نمود دارد و روحی که بعداً در این شبح نوری دمیده خواهد شد ولی در مرحله آغازین خلقت هنوز چنین روحی تکوین نیافته است. شاهد اینکه روح به این معنا به مرحله‌ای متأخر از خلقت اهل‌البیت (ع) اختصاص دارد روایاتی است که از قرارگرفتن نور اهل‌البیت (ع) در طینت علیین سخن می‌گویند (کلینی، 1362: 1/389؛ صفار، 1404: 20). این روایات به اضافه دسته‌ای دیگر از روایات که از خلقت ارواح و قلوب[4] اهل‌البیت (ع) از طینت فوق علیین سخن می‌گویند (صفار، 1404: 19-20) ما را به این نتیجه می‌رسانند که ابتدا نور اهل‌البیت (ع) آفریده شد بدون آنکه واجد روح باشد، آنگاه برای این نور، روحی از سنخ فوق علیین یا اعلی علیین آفریده شد.

در مقام بحث از نسبت بین مفاهیم راجع به وجود پیشین اهل‌البیت (ع) ناگزیر باید به روایتی اشاره کرد که از واژگان «ظل»، «طین»، «ذر» و «روح» یکی پس از دیگری، در کنار یکدیگر، استفاده کرده است: «خداوند آنگاه که از ذر بر ربوبیت خویش و بر نبوت پیامبر (ص) پیمان می‌گرفت از شیعیان ما در حالی که ذر بودند بر ولایت ما پیمان گرفت و خداوند، امت محمد را در حالی که اظله بودند در طین بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان را از همان طینتی آفرید که آدم از آن آفریده شده بود و خداوند ارواح شیعیان ما را دو هزار سال قبل از ابدانشان آفرید»[5]‌ (صفار، 1404: 89؛ کلینی، 1362: 1/438). همین مضمون عیناً در روایتی در تفسیر عیاشی نیز آمده است با این تفاوت که به جای تعبیر «عرض الله علی محمد امته فی الطین و هم اظلة» تعبیر و «عرض الله علی محمد و آله السلام أئمته الطیبین و هم أظلة» آمده است (عیاشی، 1380: 1/181) که به نظر می‌رسد تصحیف همان روایت قبلی باشد، به‌ویژه که راوی اخیر هر دو روایت یک نفر است.

این روایت، چنان‌که می‌بینیم، درباره نسبت بین این مفاهیم ساکت است، و مشخص نمی‌کند که مثلاً بین اظله و ذر و ارواح چه نسبتی وجود دارد، جز آنکه به نوعی بین اظله و طین نسبت برقرار می‌کند و عرض اظله را بر پیامبر (ص) در طین می‌داند. با این حال، عرض اظله بر پیامبر (ص) در طین نسبت وجودی روشنی را بین اظله و طین بیان نمی‌دارد؛ چراکه ممکن است اظله از منشأی متفاوت از طین آفریده شده باشند، اما در مقام عرضه بر پیامبر (ص) در طین تمثل یافته باشند، به نحوی که آن حضرت با نگاه بر طین اظله را مشاهده کرده باشد.

دو روایت بین دو مفهوم ارواح و اظله رابطه برقرار می‌کند؛ در یک روایت امام می‌فرماید: «خداوند از انسان‌ها در حالی که قبل از میلاد، اظله‌ بودند پیمان گرفت. پس ارواحی که همدیگر را شناختند انس گرفتند و آنها که نشناختند اختلاف ورزیدند»؛ «إن الله تبارک و تعالی أخذ میثاق العباد و هم أظلة قبل المیلاد فما تعارف من الأرواح ائتلف و ما تناکر منها اختلف» (صدوق، 1385: 1/84). به نظر می‌رسد حرف «فاء» در «فما تعارف» به نوعی قضیه دوم (تعارف و اختلاف ارواح) را با قضیه اول (اخذ میثاق از اظله) و در نتیجه واژه «اظله» را با واژه «ارواح» مرتبط کرده، اما چند و چون این ارتباط را روشن نکرده است. روایت دیگر با ذکر حدیث «الْأَرْوَاحِ أَنَّهَا جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاکرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ» تأکید می‌کند که خداوند از انسان‌ها، در حالی که ایشان اظله بودند، پیش از میلاد، پیمان گرفت و این همان مضمون آیه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ» (اعراف: 172) است (صدوق، 1385: 1/84-85.). مرتبط‌کردن اخذ پیمان از اظله با آیه فوق که در این روایت صورت پذیرفته پرسش‌برانگیز است؛ چراکه روایات دیگر این آیه را با پیمان عالم ذر مرتبط کرده‌اند.[6]

زمان خلقت انوار اهل‌البیت (ع)
روایات برای خلقت نوری اهل‌البیت (ع) و اینکه خلقت نوری اهل‌البیت (ع) چه مدت یا به تعبیری چند سال قبل از خلقت عالم بوده زمان تعیین کرده‌اند. در روایتی آمده است که خداوند در وحدانیت خویش متفرد بود و سپس محمد (ص) و علی (ع) و فاطمه (ع) را خلق کرد و ایشان «هزار دهر» (الف دهر) مکث کردند تا آنکه خداوند همه اشیا را آفرید (کلینی، 1362: 1/441). در برخی روایات، این اتفاق، دو هزار سال قبل از خلقت آدم (صدوق، 1385: 1/134؛ طوسی، 1414: 305) و در روایت دیگر دو هزار سال قبل از آفرینش مخلوقات دانسته شده ‌ (صدوق، 1385: 1/174) است. در روایتی، پیامبر (ص) بدون آنکه واژه «نور» را به کار برد توضیح می‌دهد که خداوند سه هزار سال پیش از آفرینش آدم آبی را در زیر عرش آفرید و آن را در بلوری سبز قرار داد و پس از خلقت آدم همان آب را به صلب آدم منتقل کرد تا در نسل او منتقل شود تا در نهایت پیامبر (ص) و علی (ع) از همین آب آفریده شوند (طوسی، 1414: 313). در روایتی آمده است که ایشان هفت هزار سال قبل از دنیا آفریده شدند (صدوق، 1385: 1/209). در یک روایت هم خلقت انوار چهارده معصوم، چهارده هزار سال قبل از خلقت مخلوقات دانسته شده است (صدوق، 1395: 1/275). در روایتی خلقت نور محمد (ص) 124 هزار سال قبل از خلقت آسمان و زمین و عرش و کرسی و پیامبران دانسته شده است (صدوق، 1362: ‌2/482).

مکان استقرار انوار اهل‌البیت (ع)
تعداد معتنابهی از روایات، محل استقرار انوار اهل‌البیت (ع) را مرتبط با عرش الاهی تعریف کرده‌اند: برخی از روایات «یمنة العرش» (طرف راست عرش) را محل استقرار اهل‌البیت (ع) به هنگام خلقت نوری می‌دانند (همو، 1385: 1/134؛ همو، 1403: 56). در روایت دیگری، محل نور اهل‌البیت (ع) (و شیعیان) «حول عرش» الاهی دانسته شده است (کلینی، 1362: ‌3/484) و در روایت دیگر، پیش روی عرش (قدام العرش) (صدوق، 1385: 1/209). در روایتی اهل‌البیت (ع) انواری معرفی شده‌اند که «حول العرش» صف بسته‌اند «کنَّا أَنْوَاراً صُفُوفاً حَوْلَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ» (قمی، 1404: 2/228). در روایتی هم «حقة تحت ساق العرش» (قندیلی در زیر ساق عرش) مکان حضرت فاطمه (س) معرفی شده است (صدوق، 1403: 396).

چنان‌که گفته شد، «اظله» تعبیر دیگری است که در روایات بر وجود پیشین اهل‌البیت (ع) اطلاق شده است. در این روایات نیز «یمین عرش» به عنوان مکان اظله یا ظل اهل‌البیت (ع) معرفی شده است (کلینی، 1362: 1/204؛ نعمانی، 1397: 226).

در مقابل این روایات، برخی روایات نیز وجود دارند که بدون اشاره به عرش، قرارگاهی را برای اهل‌البیت (ع) ذکر کرده‌اند: مانند روایتی که «اشباح نور» اهل‌البیت (ع) را پیش روی خدا «بَینَ یدَی اللَّهِ» دانسته است (کلینی، 1362: 1/442؛ صدوق، 1395: 2/669). همچنین، روایتی مقر اشباح پیامبر (ص) و دوازده امام را ضیاء نور خداوند دانسته است: «فَأَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً فِی ضِیاءِ نُورِهِ» (کلینی، 1362: 1/531).

در روایتی دیگر، که از تقدم خلقت اهل‌البیت (ع) بر دیگر مخلوقات سخن می‌گوید، راوی روایت، مفضل، اظله را محل استقرار اهل‌البیت (ع) تلقی می‌کند و از امام صادق می‌پرسد که در اظله چگونه بودید (کیف کنتم فی الاظله). امام پاسخ می‌دهد نزد پروردگار بودیم و کسی جز ما نزد او نبود و در سایه‌بانی سبز بودیم (کنَّا عِنْدَ رَبِّنَا لَیسَ عِنْدَهُ أَحَدٌ غَیرُنَا فِی ظُلَّةٍ خَضْرَاءَ) (همان: 1/441). ناگفته نماند که در برخی روایات، ارواح غیر اهل‌البیت (ع) نیز در اظله دانسته شده‌اند. در روایتی آمده است که خداوند ارواح را در اظله با یکدیگر برادر قرار داد، به نحوی که ممکن است برادر در اظله غیر از برادر دنیوی باشد (صدوق، 1413: 4/352).

تسبیح و تقدیس خداوند و تعلیم آن به ملائکه
اینکه اهل‌البیت (ع) در وجود پیشین خود چه جایگاه و شأنی در عالم داشتند بحث دامنه‌داری است که پرسشگر را علاوه بر احادیث خلقت نوری با طیف وسیعی از احادیث کلامی از قبیل احادیث راجع به عالم ذر درگیر می‌کند. در اینجا صرفاً به مضامینی می‌پردازیم که در احادیث خلقت نوری به‌روشنی بیان شده‌اند. در تعدادی از احادیث آمده است که اهل‌البیت (ع) بعد از خلقت نخستین خود مشغول تسبیح خداوند شدند (صدوق، 1385: 1/134؛ همو، 1403: 56). در روایتی طولانی که از طریق سفیان ثوری از امام صادق (ع) نقل شده آمده است که همراه حضرت محمد (ص) حجاب‌های متعددی، از قبیل حجاب قدرت، حجاب رحمت و غیره آفریده شد و آن حضرت چندین هزار سال در هر کدام قرار داشت و در هر کدام مشغول گفتن ذکر خاصی بود که با تسبیح الاهی آغاز می‌شد (همو، 1362: ‌2/482-483). گرچه در این روایات تسبیح بیش از همه محل تأکید قرار گرفته است، در عین حال، علاوه بر تسبیح، یادکردهای دیگر الاهی نیز به این انوار نسبت داده شده است، از قبیل تهلیل (گفتن لا اله الا الله)، تحمید (گفتن الحمد للّه)، تکبیر، تمجید، و تقدیس خداوند (همو، 1385: 1/209؛ همو، 1395: ‌2/669). در روایت دیگر، طعام حضرت فاطمه (س) به هنگام خلقت نخستینش تسبیح و تهلیل و تحمید خدا دانسته شده است (همو، 1403: 396).

روایات به‌روشنی گویای آنند که اهل‌البیت (ع) این عبادت را به‌تنهایی انجام می‌دادند تا آنکه ملائکه آفریده شدند. ملائکه با مشاهده تسبیح و تمجید اهل‌البیت (ع)، چگونگی آن را از ایشان یاد گرفتند. روایتی می‌گوید اهل‌البیت (ع) عامدانه و آگاهانه تسبیح و تمجید الاهی را به ملائکه آموختند؛ یعنی اهل‌البیت (ع) دقیقاً برای اینکه ملائکه حمد و تسبیح الاهی را یاد بگیرند حمد و تسبیح کرده‌اند و اگر این کار را نمی‌کردند ملائکه از معرفت به خداوند عاجز بودند (همو، 1378: 1/263). در روایت دیگری، که صدوق از کتاب محمد بن بحر شیبانی، معروف به رهنی، نقل می‌کند، امام سجاد (ع) فرمود: «ما اشباحی از نور بودیم که بر گرد عرش رحمن می‌گشتیم و به ملائکه تسبیح و تهلیل و تحمید را می‌آموختیم» (همو، 1385: 1/23). در روایتی بدون آنکه ذکری از ملائکه به میان آید آمده است که اهل‌البیت (ع) انواری بر حول عرش بودند که اهل آسمان به تبع تسبیح ایشان تسبیح می‌گفتند تا آنگاه که اهل‌البیت (ع) به زمین هبوط کردند که در این زمان اهل زمین به تبع تسبیح ایشان تسبیح گفتند (قمی، 1404: 2/228).

اطلاع پیشین اهل‌البیت (ع) از عوالم پیشین
پرسش ما در این بخش آن است که در روایاتی که اهل‌البیت (ع) را نخستین مخلوق معرفی کرده‌اند یا از ایشان به تعبیر «انوار»، «اشباح» یا «اظله» سخن گفته‌اند چه علم یا علومی را به ایشان نسبت داده‌اند. به تعبیر دیگر، طبق روایات، اهل‌البیت (ع) در خلقت پیشین خود آنگاه که انوار یا اشباح یا اظله بودند واجد چه علومی بودند؟ پیش از پرداختن به علم پیشین اهل‌البیت (ع) اشاره به این نکته مناسب است که روایات فراوانی از علم کنونی اهل‌البیت (ع) به اعمال و اوضاع انسان‌ها سخن گفته‌اند (کلینی، 1362: 1/219؛ صفار، 1404: 424-443؛ کوفی اهوازی، 1402: 16؛ عیاشی، 1380: 2/55؛ صدوق، 1413: 1/191؛ طوسی، 1414: 409). برخی از این روایات دلالت دارند بر اینکه ایشان نه فقط از اعمال بندگان بلکه از آنچه بین مشرق و مغرب است باخبرند (صفار، 1404: 435).

همچنین، روایات در خصوص علم پیشین اهل‌البیت (ع) در عالم ارواح گویا هستند. در کافی روایتی نقل شده که حاکی از آن است که ارواح شیعیان قبلاً به پیامبر (ص) و امامان معرفی شده‌اند (کلینی، 1362: 1/438). در بصائر الدرجات ذیل عنوان «باب فی أمیر المؤمنین أنه عرف ما رأی فی المیثاق و غیره» هشت حدیث نقل می‌کند درباره اینکه علی (ع) ادعای فردی را که مدعی بوده آن حضرت را دوست دارد رد کردند؛ چراکه روح او در میان ارواح شیعیانی که قبلاً به ایشان معرفی شده بود نبود (صفار، 1404: 87-89).

روایتی که اهل‌البیت (ع) را نخستین مخلوق می‌داند تأکید می‌کند که خداوند پس از آنکه دیگر مخلوقات را آفرید علم بدان‌ها را به اهل‌البیت (ع) رسانید؛ «کنَّا عِنْدَ رَبِّنَا لَیسَ عِنْدَهُ أَحَدٌ غَیرُنَا ... حَتَّی بَدَا لَهُ فِی خَلْقِ الْأَشْیاءِ فَخَلَقَ مَا شَاءَ کیفَ شَاءَ مِنَ الْمَلَائِکةِ وَ غَیرِهِمْ ثُمَّ أَنْهَی عِلْمَ ذَلِک إِلَینَا» (کلینی، 1362: 1/441). گرچه این روایت از علم اهل‌البیت (ع) به کل مخلوقات خبر می‌دهد، امکان دارد عبارت «أَنْهَی عِلْمَ ذَلِک إِلَینَا» ناظر به علم اهل‌البیت (ع) به مخلوقات در این عالم باشد نه در عوالم. اما روایتی وجود دارد که تصریح می‌کند اهل‌البیت (ع) نخستین مخلوقات شاهد بر خلقت جمیع مخلوقات بعدی بودند: «ثُمَّ خَلَقَ جَمِیعَ الْأَشْیاءِ فَأَشْهَدَهُمْ خلقها» (همان: 1/441).

در برخی روایات آمده است که خداوند امت پیامبر (ص) را در حالی که اظله بودند، در طین بر آن حضرت عرضه کرد (کلینی، 1362: 1/437؛ برقی، 1371: 1/135). در بصائر الدرجات بابی وجود دارد با عنوان «باب فی رسول الله أنه عرف ما رأی فی الأظلة والذر و غیره» (صفار، 1404: 83). این عنوان نشان می‌دهد که بر حسب برداشت وی از روایات، پیامبر (ص) در چند مرحله، که از جمله آنها اظله و ذر است، بر احوال امت خود اطلاع یافته است؛ با این حال، در هیچ کدام از روایاتی که وی در این باب نقل می‌کند تعبیر «اظله» به کار نرفته است. در عوض، در چندین روایت، تعبیر «امت من در طین بر من عرضه شدند» (مثلت لی أمتی فی الطین) آمده است و فقط در یک روایت، این نکته نیز بیان شده که این عرض در زمانی بوده که امت ارواحی بدون اجساد بودند؛ «أرواحا قبل أن یخلق الأجساد» (همان: 84).

میثاق الاهی در عالم اظله
موضوع اخذ میثاق از اهل‌البیت (ع) و اخذ میثاق از انسان‌ها بر توحید و نبوت و ولایت اهل‌البیت (ع)، از جمله موضوعاتی است که روایات فراوانی بدان پرداخته‌اند. در خصوص اتفاقات عالم ذر، از جمله پیمانی که در این عالم از انسان‌ها گرفته شد روایات روشنی وجود دارد. برخی از روایات تصریح می‌کنند که خداوند آنگاه که از ذر پیمان می‌گرفت، از شیعیان در حالی که ایشان نیز ذر بودند بر ولایت اهل‌البیت (ع) پیمان گرفت (برقی، 1371: 1/135؛ کلینی، 1362: 1/436، 437؛ صفار، 1404: 89).

اما در خصوص پیمان در عوالم دیگر، روایات کمتری در اختیار است. در روایتی در المحاسن، که عیناً در دو جا نقل شده، آمده است که خداوند از اهل‌البیت (ع) و شیعیانشان در حالی که همگی اظله بودند پیمان گرفت: «إن الله أخذ میثاقنا و میثاق شیعتنا و نحن و هم أظلة» (برقی، 1371: 1/135-136‌ و 203). دو روایت نیز در علل الشرایع وجود دارد که بدون اشاره به میثاق اهل‌البیت (ع)، اخذ میثاق را شامل همه بندگان می‌دانند و می‌گویند خداوند میثاق بندگان را آنگاه که اظله بودند پیش از تولدشان اخذ کرده است (صدوق، 1385: 84-85).[7]

دعوت اظله به هدایت
برخی از روایات دلالت دارند که پیامبران و امامان در اظله خود اظله یا انسان‌ها را به سوی خداوند دعوت کرده‌اند. در تفسیر عیاشی، روایتی در تفسیر آیه «فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل» آمده و ایمان و کفر کنونی انسان‌ها را به ایمان و کفر پیشین‌شان مربوط کرده است. این روایت می‌گوید خداوند مخلوقات را آفرید در حالی که اظله بودند؛ آنگاه رسولش محمد (ص) را به سوی ایشان فرستاد، پس بعضی ایمان آوردند و بعضی کفر ورزیدند. در دنیا کسانی به پیامبر (ص) ایمان می‌آورند که در اظله ایمان آورده بودند و کسانی کفر می‌ورزند که در اظله کفر ورزیده بودند (عیاشی، 1380: 2/126). روایت دیگر که در کافی نقل شده می‌گوید خداوند کسانی را که دوست داشت از طینت بهشت و کسانی را که دشمن داشت از طینت جهنم آفرید و سپس ایشان را در سایه‌ها مبعوث کرد؛ «ثمَّ بَعَثَهُمْ فِی الظِّلَالِ». امام در جواب راوی که می‌پرسد ظلال چیست، سایه در آفتاب را مثال می‌زند که چیزی هست و چیزی نیست؛ «شَی‌ءٌ وَ لَیسَ بِشَیء». سپس ادامه می‌دهد که «آنگاه خداوند در میان ایشان پیامبران را برانگیخت تا ایشان را به اقرار به خدا دعوت کنند ... و سپس ایشان را به اقرار به پیامبران دعوت کرد که بعضی اقرار و بعضی انکار کردند و سپس ایشان را به اقرار به ولایت ما دعوت کرد که به خدا قسم کسانی که خداوند دوستشان داشت اقرار کردند و کسانی که دشمنشان می‌داشت انکار کردند و این است مضمون آیه «فَما کانُوا لِیؤْمِنُوا بِما کذبوا به من قبل» (یونس: 74). سپس امام ادامه می‌دهد که تکذیب در آنجا بود (کلینی، 1362: 1/437).

قرارگرفتن نور اهل‌البیت (ع) در طینت مخزون
دو روایت از قرارگرفتن نور اهل‌البیت (ع) در طینتی خاص خبر می‌دهند: در یکی از این دو روایت آمده است که خداوند اهل‌البیت (ع) را از نور عظمت خود آفرید و سپس با استفاده از طینت مخزون و پنهان از زیر عرش به خلقت اهل‌البیت (ع) صورت بخشید و آنگاه نور اهل‌البیت (ع) را در آن طینت قرار داد؛ «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِینَةٍ مَخْزُونَةٍ مَکنُونَةٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ فَأَسْکنَ ذَلِک النُّورَ فِیهِ» (کلینی، 1362: 1/389؛ صفار، 1404: 20). این روایت در ادامه می‌افزاید که پس ما اهل‌البیت (ع) مخلوق و بشری نورانی بودیم. خداوند در این آفرینش برای غیر ما نصیبی قرار نداد؛ «فَکنَّا نَحْنُ خَلْقاً وَ بَشَراً نُورَانِیینَ لَمْ یجْعَلْ لِأَحَدٍ فِی مِثْلِ الَّذِی خَلَقَنَا مِنْهُ نَصِیباً» (همان). در ادامه روایت بیان می‌شود که ارواح شیعیان از طینت اهل‌البیت (ع) و ابدانشان از طینتی مادون طینت اهل‌البیت (ع) خلق شده است؛ «خَلَقَ أَرْوَاحَ شِیعَتِنَا مِنْ طِینَتِنَا وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِینَةٍ مَخْزُونَةٍ مَکنُونَةٍ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِک الطِّینَةِ» (کلینی، 1362: 1/390؛ صفار، 1404: 20). در روایتی دیگر، سخن در این است که نور مبتدعی که اهل‌البیت (ع) از آن خلق شدند در طینت اعلی علیین رسوخ کرده است؛ «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی خَلَقَنَا مِنْ نُورٍ مُبْتَدَعٍ مِنْ نُورٍ رَسَخَ ذَلِک النُّورُ فِی طِینَةٍ مِنْ أَعْلَی عِلِّیینَ» (صدوق، 1385: 1/117). در این روایت نیز پس از بیان رسوخ نور در اعلی علیین سخن در این است که قلوب شیعیان از همان چیزی خلق شده که ابدان اهل‌البیت (ع) خلق شده‌اند و ابدان شیعیان از طینتی مادون آن خلق شده است؛ «خَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِنَا مِمَّا خَلَقَ مِنْهُ أَبْدَانَنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِینَةٍ دُونَ ذَلِک» (همان).

انتقال انوار اهل‌البیت (ع) به عالم دنیا
روایات به‌روشنی بیان می‌دارند که نور اهل‌البیت (ع) به صلب حضرت آدم و سپس به صلب نوح و ابراهیم و دیگر اصلاب و ارحام پاک منتقل شد (صدوق، 1403: 56). در روایتی آمده است که خداوند اهل‌البیت (ع) را پیش از دنیا آفرید و ایشان همچون اشباح نور در پیش روی عرش مشغول تسبیح و تحمید الاهی بودند تا آنگاه که خداوند اراده کرد که صور ایشان را خلق کند، ایشان را به صورت ستون نور (عمود نور) درآورد و سپس به صلب حضرت آدم افکند؛ «حَتَّی إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یخْلُقَ صُوَرَنَا صَیرَنَا عَمُودَ نُورٍ ثُمَّ قَذَفَنَا فِی صُلْبِ آدَمَ» (همو، 1385: 1/209). این نور از صلب او به نسل او انتقال یافت و در اصلاب و ارحام طاهره یکی پس از دیگری قرار گرفت. افرادی که اصلاب و ارحامشان حامل این نور بود هیچ‌گاه دچار کفر و شرک نشدند (صدوق، 1385: 1/209؛ طبری آملی، 1413: 158). در روایت دیگری آمده است علت اینکه حضرت ابراهیم (ع) به هنگام افکنده‌شدن به آتش نترسید این بود که او به انوار حجج الاهی، که در صلب او بودند، تکیه داشت (صدوق، 1376: 655). این نور اهل‌البیت (ع) در ادامه در صلب حضرت عبدالمطلب قرار گرفت. در اینجا بود که این نور دو قسمت شد؛ نصف آن به صلب عبدالله و نصف دیگر آن به صلب ابوطالب منتقل شد (طوسی، 1414: 183؛ کلینی، 1362: 1/442). نصف‌شدن این نور بعد از عبدالمطلب یعنی اینکه تا پیش از آن این نور یکپارچه بوده است. در روایتی توضیح می‌دهد که خداوند آن نور را از صلب عبدالمطلب درآورد و دو نصف کرد و نصف آن را در عبدالله قرار داد تا به آمنه منتقل شود و از او پیامبر (ص) متولد گردد و نصف دیگر را به ابوطالب منتقل کرد تا به فاطمه بنت اسد منتقل گردد و از او علی متولد شود. آنگاه خداوند عمود نور را به صلب پیامبر (ص) برگرداند تا از او فاطمه (ع) متولد شود و سپس به صلب علی (ع) برگرداند تا از او حسن و حسین (ع) متولد گردند. در ادامه نور پیامبر (ص) در نسل امامان از فرزندان امام حسین (ع) ادامه یافت و نور علی (ع) در فرزندان حسن (ع) انتقال یافت (صدوق، 1385: 1/209).

روایت دیگری می‌گوید خداوند نور فاطمه (س) را از صلب پیامبر (ص) و امامان را از نور حضرت فاطمه (س) برون آورده است (همان: 1/180). روایتی هم اختصاصاً از خلقت نوری و سپس خلقت دنیوی حضرت فاطمه زهرا (ع) سخن می‌گوید. به موجب این روایت، آنگاه که خداوند اراده کرد فاطمه را از صلب پیامبر (ص) برون آورد او را سیبی در بهشت قرار داد و آن سیب را جبرئیل از بهشت همچون ارمغانی الاهی تقدیم پیامبر (ص) کرد تا آن را میل کند (همو، 1403: 397).

هماهنگی جایگاه اهل‌البیت (ع) در دنیا با جایگاهشان در عوالم پیشین
دسته‌ای از روایات شأن اهل‌البیت (ع) در این عالم را با شأن ایشان در عوالم پیشین مرتبط دانسته‌اند و حتی دومی را نتیجه اولی انگاشته‌اند، از جمله، در روایتی گفته شده علت اینکه ملائکه مأمور شدند به آدم سجده کنند این بود که نور اهل‌البیت (ع) در صلب او قرار گرفته بود و سجده بر آدم در حقیقت تعظیم و گرامی‌داشت اهل‌البیت (ع) بود، یا تعظیم آدم بود از آن جهت که این انوار در صلب او قرار گرفته بودند (همو، 1378: 1/263).

در روایتی تفاوت نبوت و امامت بر اساس خلقت نوری تبیین شده است. خداوند نوری آفرید که دارای «اصل» و «فرع» بود، به نحوی که فرع همچون شعاعی از اصل بود. اصل این نور نبوت بود که به حضرت محمد (ص) تعلق گرفت و فرع آن امامت بود که به علی (ع) تعلق گرفت؛ «هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی أَصْلُهُ نُبُوَّةٌ وَ فَرْعُهُ إِمَامَةٌ أَمَّا النُّبُوَّةُ فَلِمُحَمَّدٍ عَبْدِی وَ رَسُولِی وَ أَمَّا الْإِمَامَةُ فَلِعَلِی حُجَّتِی وَ وَلِیی» (همو، 1385: 1/174-175).

در روایتی اشاره‌ای وجود دارد به اینکه اهل‌البیت (ع) به دلیل اینکه از نور و رحمت خداوند آفریده شده‌اند چشم بینای خدا، و گوش شنوای او، و زبان گویای اویند که خداوند به واسطه ایشان گناهان را می‌زداید، ظلم را دفع می‌کند، رحمت را نازل می‌کند، زندگان را می‌میراند و مردگان را زنده می‌کند و مخلوقاتش را امتحان می‌کند و در میان ایشان داوری می‌کند: «خَلَقَهُمْ مِنْ نُورِهِ وَ رَحْمَتِهِ ... فَهُمْ عَینُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ وَ أُذُنُهُ السَّامِعَةُ وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ فِی خَلْقِهِ بِإِذْنِهِ .... فَبِهِمْ یمْحُو السَّیئَاتِ وَ بِهِمْ یدْفَعُ الضَّیمَ وَ بِهِمْ ینْزِلُ الرَّحْمَةَ وَ بِهِمْ یحْیی مَیتاً وَ بِهِمْ یمِیتُ حَیاً وَ بِهِمْ یبْتَلِی وَ بِهِمْ یبْتَلِی خَلْقَهُ وَ بِهِمْ یقْضِی فِی خَلْقِهِ» (همو، 1398: 167).

برخی روایات علاوه بر اهل‌البیت (ع)، وضعیت کل انسان‌ها را در دنیا منطبق با وضعیتشان در عوالم پیشین می‌داند. مثلاً در تعدادی از روایات، ایمان و کفرِ افراد مسبوق به ایمان و کفرشان در عالم ذر دانسته است (کلینی، 1362: 1/413؛ صفار، 1404: 81) و در برخی دیگر، محبت و بغض افراد به اهل‌البیت (ع) مسبوق به محبت و بغضشان در عالم ارواح دانسته شده است (کلینی، 1362: 1/438؛ صفار، 1404: 88). چنان‌که قبلاً اشاره شد، روایتی ایمان و کفر انسان‌ها در دنیا را به ایمان و کفرشان در عالم اظله برمی‌گرداند (عیاشی، 1380: 2/126).

از برخی روایات می‌توان دریافت که حتی حالات نفسانی انسان مؤمن در دنیا بی‌ارتباط با خلقت پیشینش نیست. در روایتی، راوی از امام صادق (ع) وجه اندوه‌هایی را می‌پرسد که بدون عامل خارجی بر دل انسان وارد می‌شود. امام توضیح می‌دهد که «آن اندوه و شادی از ما به شما می‌رسد؛ هر گاه ما اندوهگین یا شاد شویم شما نیز چنین شوید؛ چراکه ما و شما از نور خدا هستیم و خداوند ما و طینت ما و طینت شما را یکی قرار داده است ... شیعیان ما از نور خدا خلق شده‌اند و به او باز می‌گردند» (صدوق، 1385: 1/93-94).

نتیجه
با کنار هم قراردادن روایاتی که از خلقت نوری اهل‌البیت (ع) سخن می‌گویند به این مضامین دست می‌یابیم: اهل‌البیت (ع) نخستین مخلوقات خداوند هستند که به عنوان انوار یا شبح‌های نور یا سایه‌های نور از نور خداوند آفریده شدند و با استقرار در اطراف یا پیش رو یا جانب راست عرش الاهی به تسبیح و تقدیس خداوند پرداختند. آفرینش نوری اهل‌البیت (ع) تدریجی بوده به نحوی که ابتدا نور پیامبر (ص) آفریده شد و بعد، در روندی خاص، مابقی اهل‌البیت (ع) آفریده شدند. اهل‌البیت (ع) شاهد بر آفرینش موجوداتی بودند که بعد از ایشان آفریده شدند یا دست‌کم بعد از آفرینش موجودات در جریان آفرینش آنها قرار گرفتند. ملائکه، که بعد از اهل‌البیت (ع) آفریده شدند، تسبیح و تقدیس الاهی را از اهل‌البیت (ع) آموختند. نور اهل‌البیت (ع) بعداً در طینتی خاص قرار داده شد و از این طریق دارای صورت گردید. نور اهل‌البیت (ع) پس از خلقت حضرت آدم (ع) در صلب او قرار گرفت و از او به نسل او و در واقع به اصلاب و ارحام زنجیره پدران و مادرانی که به شرک آلوده نشده بودند انتقال یافت تا آنکه در نهایت همه چهارده نور از مادر متولد شدند. شأن و برتری مقام اهل‌البیت (ع) در دنیا ناشی از خلقت نوری ایشان است. شیعیان هرچند در خلقت نوری هم‌شأن اهل‌البیت (ع) نیستند، اما به درجه‌ای فروتر سهمی در خلقت نوری دارند و از همین‌رو است که عواطف ایشان تابع عواطف اهل‌البیت (ع) است.

پی‌نوشت‌ها


منابع

[1]. فرات کوفی که به نظر می‌رسد زیدی بوده است (فرات الکوفی، 1410: 11) دو روایت نقل کرده که دلالت دارند بر اینکه اهل‌البیت به عنوان اشباح نور از نور خداوند خلق شدند: «یا مُحَمَّدُ خَلَقْتُک وَ خَلَقْتُ عَلِیاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ أَشْبَاحَ نُورٍ مِنْ نُورِی» (همان: 73-75 و 372). با توجه به همپوشی بخش اعظم مضمون این دو روایت و نیز وحدت سه راوی منتهی به معصوم به نظر می‌رسد در اصل یک روایت است که به سبب تفاوت راویان کم و زیاد شده است. شیخ طوسی همین روایت را به طریقی کاملاً متفاوت از رسول خدا (ص) نقل کرده است. در متن شیخ طوسی به جای عبارت «خلقتک و خلقت علیا ... اشباح نور من نوری» عبارت «خلقتک و خلقت علیا ... من شبح نور من نوری» آمده است (طوسی، 1411: 148). در هر صورت، در منابع امامی روایتی که تصریح کند امامان به عنوان اشباح نور خلق شدند یافت نشد، اما همان‌طور که در ادامه مقاله خواهیم دید، در برخی روایات، اهل‌البیت (ع) به عنوان اشباح نور وصف شده‌‌اند.

[2]. این تعبیر در تفسیر فرات کوفی نیز وارد شده است (فرات الکوفی، 1410: 338).

[3]. در تفسیر فرات کوفی تصریح می‌کند که خداوند اهل‌البیت (ع) را همچون اشباح نور از نور خودش آفرید: «یا مُحَمَّدُ خَلَقْتُک وَ خَلَقْتُ عَلِیاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ أَشْبَاحَ نُورٍ مِنْ نُورِی» (فرات الکوفی، 1410: 73، 74، 374).

[4]. در برخی روایات بین ارواح و ابدان (صفار، 1404: 20) و در برخی دیگر بین قلوب و ابدان (همان: 15) تقابل برقرار شده است. استعمال ارواح و قلوب به جای یکدیگر می‌تواند حاکی از ترادف آنها باشد.

[5]. «إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِیثَاقَ شِیعَتِنَا بِالْوَلَایةِ لَنَا وَ هُمْ ذَرٌّ یوْمَ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَی الذَّرِّ بِالْإِقْرَارِ لَهُ بِالرُّبُوبِیةِ وَ لِمُحَمَّدٍ (ص) بِالنُّبُوَّةِ وَ عَرَضَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ عَلَی مُحَمَّدٍ (ص) أُمَّتَهُ فِی الطِّینِ وَ هُمْ أَظِلَّةٌ وَ خَلَقَهُمْ مِنَ الطِّینَةِ الَّتِی خُلِقَ مِنْهَا آدَمُ وَ خَلَقَ اللَّهُ أَرْوَاحَ شِیعَتِنَا قَبْلَ أَبْدَانِهِمْ بِأَلْفَی عَام»).

[6]. عالم ذر، چنان‌که محمدامین استرآبادی، علامه مجلسی و ملاصالح مازندرانی متذکر شده‌اند، غیر از عالم اظله است (استرآبادی، 1430: 177؛ مجلسی، 1404: 5/162؛ مازندرانی، 1382: 8/27). در هر حال، اگر نتوانیم این دو روایت را از حیث مضمون با روایات دیگر سازگار کنیم می‌توانیم آن را به دلیل ضعف سند کنار بگذاریم؛ چراکه در سند هر دو روایت فردی مجهول به نام حبیب (بن بشر) آمده که در کل آثار صدوق فقط همین دو روایت قریب‌المضمون را نقل کرده و در کافی نیز فقط یک حدیث نقل کرده است (کلینی، 1362: 2/217). از طرفی تنها گزارشی که در باره وی در کتب رجالی وجود دارد این است که از اصحاب امام صادق (ع) بوده است (برقی، 1383: 41؛ طوسی، 1381: 196).

[7]. با توجه به یکی‌بودن سند این دو روایت و قریب‌بودن مضامین‌شان این احتمال وجود دارد که در اصل یک روایت باشد.

مراجع
ابن قولویه، جعفر بن محمد (1356). کامل الزیارات، تحقیق: عبدالحسین امینی، نجف اشرف: دار المرتضویه.

استرآبادی، ملا محمد امین (1430). الحاشیة علی أصول الکافی، قم: انتشارات دار الحدیث.

برقی، احمد بن محمد بن خالد (1371). المحاسن، تحقیق: جلال‌الدین محدث، قم: دار الکتب الاسلامیة.

برقی، احمد بن محمد بن خالد (1383). رجال برقی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

خزاز رازی، علی بن محمد (1401). کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمة الاثنی عشر، قم: انتشارات
بیدار.

صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم (1383). شرح أصول الکافی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1362). الخصال، قم: جامعه مدرسین.

صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1376). الأمالی، تهران: انتشارات کتابچی، چاپ ششم.

صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1378). عیون أخبار الرضا علیه السلام، تهران: نشر جهان.

صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1385). علل الشرائع، قم: کتاب‌فروشی داوری.

صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1395). کمال الدین و تمام النعمة، تهران: اسلامیه.

صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1398).‌ التوحید، تحقیق: هاشم حسینی، قم: جامعه مدرسین.

صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1403). معانی الأخبار، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین.

صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1413). من لا یحضره الفقیه، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین.

صفار، محمد بن حسن (1404). بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد (صلّی الله علیهم)، قم: مکتبة آیة اللّه المرعشی النجفی.

طبری آملی صغیر، محمد بن جریر بن رستم (1413). دلائل الامامة، قم: مؤسسة البعثة، چاپ اول.

طبری آملی صغیر، محمد بن جریر بن رستم (1427). نوادر المعجزات فی مناقب الأئمة الهداة علیهم السلام، قم: انتشارات دلیل ما، چاپ اول.

طوسی، محمد بن الحسن (1381). رجال طوسی، نجف: انتشارات حیدریه.

طوسی، محمد بن الحسن (1411). الغیبة، قم: دار المعارف الاسلامیة.

طوسی، محمد بن الحسن (1414). الأمالی، قم: مؤسسة البعثة، چاپ اول.

عیاشی، محمد بن مسعود (1380). تفسیر العیاشی، تهران: المطبعة العلمیة.

فرات الکوفی (1410). تفسیر فرات الکوفی، تحقیق: محمد کاظم، تهران: مؤسسة الطبع والنشر فی وزارة الارشاد الاسلامی.

فیض کاشانی، محمد بن مرتضی (1360). کلمات مکنونة من علوم اهل الحکمة والمعرفة، تصحیح: شیخ عزیزالله عطاردی قوچانی، قم: مؤسسه انتشارات فراهانی، چاپ دوم.

قمی، علی بن ابراهیم (1404). تفسیر القمی، قم: دار الکتاب.

کراجکی، محمد بن علی (1410). کنز الفوائد، تحقیق: عبدالله نعمة، قم: دار الذخائر.

کلینی، محمد بن یعقوب (1362). الکافی، تهران: اسلامیه.

کوفی اهوازی، حسین بن سعید (1402). الزهد، تحقیق: غلامرضا عرفانیان یزدی، قم: المطبعة العلمیة.

مازندرانی، محمد صالح بن احمد (1382). شرح الکافی، تهران: المکتبة الاسلامیة.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی (1403). بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی (1404). مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تهران: دار الکتب الاسلامیة.

مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413 الف). المسائل السرویة، قم: المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید.

مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413 ب). المسائل العکبریة، قم: المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید.

نعمانی، محمد بن ابراهیم (1397). الغیبة، تهران: نشر صدوق.

 

نویسنده
امداد توران email
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید


چاپ   ایمیل