تعارض روایات نبوی با نصوص امامت؛(بررسی و نقد) پاسخ به شبهات فیصل نور

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 19 - 38 دقیقه)

 IMG ۲۰۲۰۰۳۰۷ ۰۰۳۲۰۸

چکیده
نصوص دال بر امامت ائمه اثناعشر در منابع شیعه، و وجود برخی از آنها در منابع اهل سنت، به حدی فراوان است که گاه به‌آسانی می‌توان ادعای تواتر کرد. بر این اساس، امامیه معتقدند جانشینان پیامبر اسلام (ص)، دوازده نفر از اهل بیت آن حضرت هستند که از جانب خدای متعال به امامت منصوب و به واسطه پیامبرش به مردم معرفی شده‌اند. فیصل نور، از نویسندگان معاصر وهابی، منکر تمامی نصوص امامت شده و به زعم خود، در کتاب الامامة والنص این مسئله را از منابع شیعه اثبات کرده است. وی در بخشی از این کتاب، پس از نقل روایاتی از پیامبر اکرم (ص)، که به‌ظاهر (و به زعم او) در تعارض با نصوص امامت است، فقدان نصوص امامت ائمه (ع) و جعل آنها به دست محدثان شیعه را نتیجه گرفته است. این مقاله با به‌کارگیری روش توصیفی- تحلیلی، به‌اختصار این دیدگاه را نقد می‌کند و نشان می‌دهد که عواملی همچون اثبات شایستگی و شجاعت حضرت علی (ع) و همچنین مهیانبودن مردم برای پذیرش امامت و جانشینی امام اول، و سرانجام تأکید بر مسئله امامت علی (ع)، موجب صدور روایاتی از این دست شده است.
کلیدواژه‌ها
• نصوص امامت 
 
• پیامبر اکرم (ص) 
 
• امام علی (ع) 
 
• شبهات 
• تعارض 
 
• فیصل نور
 
عنوان مقاله [English]
A Critical Survey on the Supposition of Contradiction between the Prophet,s Narrations and the Texts of Imamate, a Response to Faisal Noor,s Demurs
نویسندگان [English]
• Saeed Resālati 1 
 
• Ezzeddin Rezanejad 2
1 PhD Student of Teaching Shiite Theology, University of Islamic Theology
2 Faculty Member of the University of Al-Mustafa.
چکیده [English]
Not only in Shiite sources but also in Sunnite ones, the texts (Nusoos) in approval of the Imamate of the twelve offspring of the Household of the Prophet according the immediate decree of God are so abundant that could be simply considered as Motavater (Frequently Narrated). Faisal Noor, a contemporary Wahhabi writer, tends to reject all those texts in his Kitab-ul-Imama-va-Nass through the Shiite sources as he claims. In some part ofthe work, having quoted a number of Narrationsof the Prophet, he concludes that there is not any text in approval of the Imamateof the twelve offspring of the Household, claiming that all those texts have been forged by the Shiite Hadith scholars. Based on descriptive-analytical method, this article criticizes Faisal, s claim and demonstrates that the Narrations he mentions were issued by the Prophet usually as a result of his followers, not being prepared to accept Imam Ali as his successor.
 
کلیدواژه‌ها [English]
• Texts of Imamate 
 
• Prophet Mohammad 
 
• Imam Ali 
• Faisal Noor 
 
• Demurs
 اصل مقاله
مقدمه
مسئله امامت، از مهم‌ترین مباحث کلامی است که متکلمان برجستۀ شیعه، ضمن تحلیل مسائل مربوط به آن، رساله‌های بسیاری در این باره نگاشته‌اند؛ یکی از مسائل اساسی و مهم در امامت، مسئلۀ «نص» بر امامت است. «نصّ» به معنای اظهار و آشکارکردن است، و هر گاه وصف کلام، همچون قرآن و حدیث، قرار گیرد بدان معنا است که جز احتمال یک معنا در آن نرود (زبیدی، 1414: 9/369). در علم کلام، بحث نص بیشتر در خصوص مسئله امامت و جانشینی پیامبر (ص) است. شیعه بر اساس احادیث متواتر و فراوانی که در منابع حدیثی شیعه گرد آمده است، به امامت دوازده جانشین پیامبر (ص) اعتقاد پیدا کرده است. همچنین معتقد است تنها راه سعادت انسان، در پذیرش این مسئله است.
فیصل نور، نویسندۀ معاصر وهابی، در کتاب الامامة والنص، منکر این حقیقت شده است. نه در این کتاب و نه در کتاب‌های دیگر و مقالاتی که به نام وی ثبت شده است، هیچ اطلاعی از وی به جز یک نام نمی‌توان یافت. البته وی در فضای مجازی حضوری فعال دارد، و در وبگاهی به نام «موقع فیصل نور» (www.fnoor.com)، آثار فراوانی بر ضد تشیع، انقلاب اسلامی و مقاومت منتشر کرده است. از پژوهش‌های بسیار وسیع روایی و تاریخی در منابع شیعی، در کتاب الامامة والنص و همچنین آثار دیگر وی، می‌توان حدس قوی زد که این نام، مستعار است، و چنین آثار حجیمی با انبوهی از اطلاعات، از عهده یک نفر بیرون بوده است و در حقیقت، چندین نفر در نگارش این کتاب و دیگر آثار مشابه آن نقش داشته‌اند.
فیصل نور، با استناد به برخی رویدادهای تاریخی که در عصر پیامبر (ص) رخ داده، ادعا کرده است که مسئله امامت، آن‌گونه که شیعه ادعا می‌کند، برای آن حضرت ناشناخته بوده و ایشان هیچ اطلاعی از امامان و جانشینان پس از خود نداشته‌اند. وی دلیل این مطلب را تعارض و ناسازگاری نصوص امامت با یکدیگر و در نتیجه بی‌اعتبارشدن تمامی این روایات می‌داند. وی سرانجام نتیجه گرفته است که داستان امامت و نصوص مرتبط با آن را، سال‌ها پس از حیات ایشان، محدثان شیعی وضع کرده‌اند (نور، 1425: 40). به بیانی دیگر، بر اساس احادیث شیعه، امامت، مسئله‌ای الاهی است و امام مانند پیامبر (ص) از سوی خداوند انتخاب می‌شود. فیصل نور با استناد به برخی رویدادهای تاریخی عصر نبوی، مدّعی تعارض آن، با الاهی و انتصابی‌بودن امامت است. به باور وی، تمامی این نصوص، با روایاتی که امامت را دو هزار سال قبل از خلقت انسان‌ها، برای امیرالمؤمنین (ع) محقق می‌دانست در تعارض است. با این بیان که اگر دو هزار سال قبل، علی (ع) به عنوان امام، منصوب شده بود، دیگر چه نیازی بود که پس از بعثت، علی (ع) را به عنوان امام، نصب کند (همان).
با توجه به اینکه فیصل نور، نصوص امامت را از لحاظ سندی و دلالی بررسی نکرده، و فقط به دلیل تعارض این نصوص با یکدیگر، آنها را فاقد اعتبار دانسته، ما نیز به دفع شبهه تعارض می‌پردازیم. بررسی سندی و دلالی این نصوص، مجالی دیگر می‌طلبد. به عبارت دیگر، وی اعتبار نصوص امامت و همچنین دلالت آنها بر امامت و وصایت امیرالمؤمنین علی (ع) را به طور تلویحی پذیرفته است، اما به دلیل ناسازگاری ظاهری آنها، حکم به بی‌اعتباری این نصوص کرده است.
برای قضاوت درباره درستی یا نادرستی ادعای مزبور، پس از بررسی اعتبار و دلالت برخی نصوص امامت، به پاسخ شبهات می‌پردازیم.
1. نصوص امامت در منابع فریقین
1. 1. نصوص امامت نزد شیعه
پیامبر اکرم (ص) در طول دوران رسالت خویش، همواره بر مسئلۀ امامت و خلافت پس از خود، تأکید داشتند و از هر فرصتی استفاده می‌کردند و با تعابیر گوناگون، جانشینان خود را معرفی می‌کردند. به حدّی آن حضرت در این زمینه اصرار داشتند که به‌جرئت می‌توان برخی نصوص را، که از ایشان در مسئلۀ امامت و خلافت نقل شده است، متواتر دانست که برای رعایت اختصار، احادیث اثناعشر را در منابع شیعه تبیین می‌کنیم.
مطابق احادیث اثناعشر، پیامبر (ص) از سوی خداوند مأموریت یافته است دوازده نفر از اهل بیت خود را به عنوان جانشینان خویش برگزیند و نام یکایک آنان را برای مردم بازگو کند.
الف. اعتبار احادیث اثناعشر: در اعتبار احادیث اثناعشر، همین بس که برخی عالمان شیعه، همچون شیخ طوسی (طوسی، 1411: 156) و علامه حلی (حلی، 1379: 177)، دربارۀ آن ادعای تواتر کرده‌اند. با جست‌وجوی واژه‌هایی همچون «اثنی عشر خلیفة» و «اثنی عشر اماماً» و ... در نرم‌افزارهای حدیثی، می‌توان ادعای فوق را تصدیق کرد. افزون بر آن، در میان احادیث اثناعشر، احادیث فراوانی با اسناد معتبر وجود دارد. در کتب روایی ذیل، این احادیث با اسناد معتبر آمده است: کافی (کلینی، 1407: 1/525 و 533)، من لا یحضره الفقیه (صدوق، 1413: 4/180)، کمال الدین (همو، 1395: 1/260)، عیون اخبار الرضا (ع)(همو، 1378: 1/56)، خصال (همو، 1362: 2/475)، امالی (همو، 1376: 111)، الغیبة (نعمانی، 1397 : 70).
ب. محتوای احادیث اثناعشر: در منابع شیعه، تعداد (دوازده امام) و نام ائمه (ع)، به صورت‌های مختلفی بیان شده است:
1. در برخی روایات، فقط به تعداد، یعنی دوازده جانشین، اشاره شده است (کلینی، 1407: 1/530 و 532؛ صدوق، 1395: 1/281).
2. در گروه دیگر، علاوه بر تعداد، نام اولین (امام علی (ع)) و آخرین (امام مهدی (عج)) آنان آمده است (صدوق، 1395: 1/259).
3. در برخی روایات، از عبارت «علی و یازده نفر از فرزندان او» استفاده شده است (طوسی، 1411: 141؛ کلینی، 1407: 1/530).
4. در دیگر روایات، پس از مفروض‌شمردن سه جانشین پیامبر، یعنی امام علی و امام حسن و امام حسین (ع)، از سایر امامان با عنوان نه نفر از فرزندان حسین (ع) یاد شده است (کلینی، 1407: 1/533؛ مفید، 1413 ب: 2/347).
5. در پاره‌ای دیگر، پس از ذکر نام شش امام اول، عبارت «یکمله اثنی عشر» به کار رفته است (کلینی، 1407: 1/529؛ مجلسی، 1404: 6/217).
6. برخی روایات، نام همۀ دوازده جانشین پیامبر را، به‌ صورت دقیق بیان کرده است (کلینی، 1407: 1/525؛ طوسی، 1411: 136).
برخی روایات، که در آن به تعداد و نام‌های ائمه (ع) اشاره شده، عبارت‌اند از: حدیث لوح (کلینی، 1407: 527)، داستان معراج (صدوق، 1378: 1/58)، داستان حضرت خضر (طوسی، 1411: 154) و داستان مرد یهودی و پرسش او از امام علی (ع) (نعمانی، 1397: 93 و 97).
علاوه بر احادیث اثناعشر، احادیث منزلت (کلینی، 1407: 8/106؛ صدوق، 1376: 324)، حدیث ثقلین (کلینی، 1407: 2/415؛ مفید، 1413 ب: 1/233) و حدیث غدیر (امینی، 1416: 1/14-60)، روایاتی‌اند که در اثبات خلافت و جانشینی حضرت علی (ع) و سایر ائمه (ع)، اسناد معتبر دارند و امامت امامان دوازده‌گانه را به طور قطع اثبات می‌کنند.
1. 2. نصوص امامت نزد اهل سنّت
 نصوص امامت، اختصاص به منابع شیعه ندارد و بسیاری از بزرگان اهل سنت نیز در منابع خود، نصوص امامت را بیان کرده‌‌اند، که کاملاً هماهنگ با چیزی است که در منابع شیعی آمده است.
در منابع اهل سنت نیز، تعداد دوازده امام و نام ائمه (ع) با عبارت‌های متفاوتی نقل شده است؛
1. مطابق برخی روایات، پیامبر گرامی اسلام (ص)، از دوازده خلیفه پس از خودشان، که اوصاف و ویژگی‌های خاصی دارند، خبر داده‌اند. از جمله فرمودند: «تا وقتی دوازده خلیفه از قریش رهبری می‌کنند، این دین عزیز خواهد بود» (مسلم نیشابوری، بی‌تا: 6/3 و 4؛ ابی‌داوود، 1410: 2/309؛ بخاری، 1401: 8/127).
2. در برخی روایات، رسول اکرم، تعداد جانشینان خود را به تعداد نقبای بنی‌اسرائیل معرفی کرده است. احمد بن حنبل از عبدالله بن مسعود، روایت کرده است که پیامبر اکرم (ص) در پاسخ به پرسش از جانشینان خود فرموده است: «دوازده نفر به تعداد نقبای بنی‌اسرائیل» (ابن‌حنبل، 1416: 1/398؛ قندوزی حنفی، 1418: 3/503).
3. برخی همچون قندوزی حنفی اعتراف کرده‌اند که مقصود پیامبر اکرم (ص) از امامان دوازده‌گانه، همان اهل بیت ایشان بوده است و این مطلب را با توجه به حدیث ثقلین و احادیث دیگر، اثبات‌پذیر دانسته‌اند (قندوزی حنفی، 1418: 3/504).
4. در برخی روایات اهل سنت، به نام ائمه (ع) نیز تصریح شده است. حموینی، روایتی را از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده است که آن حضرت در پاسخ به نعثل یهودی، نام همۀ امامان شیعه را به‌ترتیب بیان فرمودند (حموینی، 1398: 2/134؛ قندوزی، 1418: 3/499). خوارزمی، از سلمان نقل می‌کند که پیامبر اکرم (ص)، حسین (ع) را در آغوش گرفتند و او را امام، فرزند امام و پدر نُه امام، که آخرین آنها قائم (ع) است، خطاب کردند (خوارزمی، بی‌تا: 1/146).
5. احادیث دیگری نیز در منابع اهل سنت روایت شده که بیانگر فضیلت و برتری، و همچنین امامتِ امام علی (ع) و سایر امامان (ع) است. احادیث منزلت از جملۀ آنها است. ابویعلی در مسند خود از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده است که به حضرت علی (ع) چنین فرمود: «تو برای من، به منزلۀ هارون برای موسی هستی، مگر آنکه هیچ پیامبری پس از من نخواهد آمد» (ابویعلی موصلی، بی‌تا: 2/87 و 739). حدیث ثقلین نیز، در منابع متعدد اهل سنت نقل شده است. پیامبر اکرم (ص) در شأن اهل بیت خود چنین فرمود: «من در میان شما، دو چیز گران‌بها باقی می‌گذارم، که اگر به آن دو چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترت من، که اهل بیت من است. این دو، هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا بر من در حوض کوثر وارد شوند» (ترمذی، 1403: 5/329؛ دارمی، بی‌تا: 2/432).
بر اساس احادیث اثناعشر و غیر آن، که در منابع فریقین آمده است، تعداد اوصیای پیامبر (ص)، دوازده نفر است که اولین آنان، امام علی (ع) و آخرین ایشان امام مهدی (عج)، فرزند امام عسکری (ع) است. ده امام دیگر نیز از فرزندان امام علی (ع) است که نام کامل آنان در این احادیث آمده است.
پس از اثبات نصوصِ امامت و دلالت آن بر امامت امامان شیعه، اعتقاد به امامت، از امور قطعی دین و یکی از ملاک‌های سنجش روایات محسوب می‌شود. یعنی اگر روایت یا روایاتی به نحوی، با احادیث امامت تعارض پیدا کند، و قرار باشد یکی از آنها از اعتبار ساقط شود، به طور حتم، نصوص امامت نخواهد بود، بلکه در روایاتِ متعارضِ با نصوص امامت، باید دست برد.
 پس از اثبات نصوص امامت، باید دید چه عاملی باعث توهّم این تعارض شده است. به ادعای فیصل نور، روایاتی در منابع شیعه وجود دارد که حاکی از ناآگاهی رسول گرامی اسلام از جانشین پس از خود شده است.
اکنون، شبهات وی در این زمینه را تحلیل و بررسی می‌کنیم.
 
شبهه اوّل: دلالت حدیث یوم‌الدار بر ناآگاهی پیامبر (ص) از مسئلۀجانشینی
اولین روایتی که فیصل نور از منابع شیعی ذکر می‌کند، حدیث یوم‌الدار است که در اوایل بعثت پیامبر اکرم (ص)، در پی انذار خویشاوندان رخ داده است. مطابق این روایت، ایشان حضرت علی (ع) را جانشین، وزیر و وصی خود معرفی می‌کند (مفید، 1413 ب: 1/50). بنابراین، این روایت می‌رساند که علی (ع) قبل از این واقعه، وصی و وزیر پیامبر اعظم (ص) نبوده است. حال آنکه مطابق برخی نصوص امامت، که در منابع شیعه آمده است، امامت، وصایت و وزارت، از هزاران سال قبل از پیدایش مخلوقات، برای علی (ع) محقق بوده است (کلینی، 1407: 461؛ صدوق، 1376: 593؛ مجلسی، 1403: 43/111؛ طبری، 1413: 93)؛ و به دلیل تعارض و ناسازگاری این دو دسته روایات، همگی آنها ساقط ‌شده، و جعلی و ساختگی قلمداد می‌شوند (نور، 1425: 40).
 از دیدگاه فیصل نور، حدیث یوم‌الدار، از سه حیث با نصوص امامت تعارض دارد:
1. مطابق روایات اهل تشیع، هنگام تولد علی (ع) بود که جبرئیل پایین آمد تا به رسول‌الله (ص) بگوید: «ای حبیب خداوند! خداوند به تو سلام می‌کند و می‌گوید اکنون موقع ظهور نبوت تو است ... و تو را به برادر و خلیفه‌ات تأیید کردم و او کسی است که به واسطه او پشتوانه تو را محکم کردم و نام تو را به وسیلۀ او بلند کردم و او علی ‌بن ابی‌طالب است» (مجلسی، 1403: 35/21).
و مطابق روایتی دیگر، هنگامی که علی ‌بن ابی طالب (ع) متولد شد به سجده رفت، سپس سرش را بلند کرد و اذان و اقامه گفت و به وحدانیت خداوند گواهی داد، و به رسالت محمد (ص) و «خلافت و ولایت خودش» نیز گواهی داد ... سپس پیامبر (ص) را به آن شیوه که شایسته انبیا و اوصیا است، خطاب قرار داد و ساکت شد. پیامبر (ص) به او فرمود: «به دوران نوزادیت برگرد و کوتاه بیا و دست نگه ‌دار» (حر عاملی، 1425: 3/497).
با توجه به این روایات، چطور مسئله نصِ بر امامت علی (ع)، از رسول‌الله (ص) و از علی (ع) و از همۀ آن کسانی که در جلسۀ یوم‌الانذار حضور داشتند، مخفی و پوشیده ماند؟ (در حالی که به ادعای شیعه، قبل از یوم‌الدار، از این مسئله آگاهی داشته‌اند).
1. چرا علی (ع) که مطابق روایت فوق، از هنگام تولد خویش، از امامت و جانشینی خود اطلاع داشت، این موضوع را مخفی نگه داشت؟ آیا احتمال داشت با عرضه‌کردن آن از طرف پیامبر (ص) به بنی‌عبدالمطلب، شخص دیگری زودتر از علی (ع) دعوت پیامبر را لبیک بگوید و در نتیجه، امامتش از بین برود و به کس دیگری برسد؟
2. مطابق روایات شیعه، حضرت ابوطالب، هنگام تولد پیامبر اکرم (ص)، از مسئله جانشینی امیرمؤمنان باخبر بوده است؛ آنگاه که فاطمه بنت اسد نزد ابوطالب آمد تا مژدۀ تولد پیامبر (ص) را به او بدهد، ابوطالب گفت: «صبر کن بعد از سی سال تو همانند او را به دنیا می‌آوری با این تفاوت که او پیامبر نیست» (کلینی، 1407: 1/452). و در روایتی دیگر آمده: «تو حامله می‌شوی و وصی و وزیر او را به دنیا می‌آوری» (همان: 1/454).
بنابراین، پدر علی (ع) چرا موضوع جانشینی فرزندش علی (ع) را در یوم‌الانذار پنهان کرد، در حالی که سی سال قبل از تولد فرزندش علی (ع) از این مسئله آگاهی داشته است؟
حاصل آنکه روایتِ یوم‌الانذار، به دلیل تعارض با نصوص امامت، که امامت را قبل از این واقعه برای امیرالمؤمنین (ع) محقق می‌دانست، از اعتبار ساقط است (نور، 1425: 40).
پاسخ شبهه
1. علم پیشین پیامبر یا امام معصوم، مانع از رفتار و عملکرد طبیعی آنان با مردم نخواهد بود؛ و حتی آنان مأمورند به طور طبیعی رفتار کنند و علم غیب خود را در مسائل عادی دخالت ندهند. عمل بر اساس علم غیرعادی، موجب اختلال در نظام عالم هستی است. زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. از این‌رو پیامبر و ائمه (ع) برای شفای بیماری خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمی‌کردند (صافی گلپایگانی، 1382: 1/121). بنابراین، رفتار طبیعی و اظهار بی‌اطلاعی ایشان در آن جلسه، دلیل ناآگاهی از نصوص امامت نیست؛ بلکه این عمل، مطابق علم عادی است.
2. درباره علت سکوت پیامبر (ص) و علی (ع) و ابوطالب، می‌توان گفت پیامبر اکرم (ص) می‌دانست که از حاضران در آن جلسه، کسی غیر از علی (ع) دعوت او را اجابت نخواهد کرد؛ و اما جمع‌کردن خویشاوندان و ابلاغ مأموریت الاهی خود به آنها، فوایدی داشت، از جمله اینکه: حجت الاهی، همچون بعثت سایر پیامبران، بر آنان تمام شد: «لِئَلاَّ یکونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل» (نساء: 165)؛ چراکه با این بیان و رفتار واضح، دیگر جای هیچ بهانه‌ای باقی نمی‌ماند؛ فایده دیگر آن نیز، اعلان امامت امیرالمؤمنین (ع) بود و این مطلب در گرو حضور او در جمع آنان و پذیرش دعوت پیامبر (ص) از سوی علی (ع) بود.
3. علاوه بر این، شیعیان، به ایمان ابوطالب به پیامبر اکرم (ص) اعتقاد دارند و بر این مسئله اتفاق نظر نیز دارند (طوسی، بی‌تا: 8/164؛ طبرسی، 1372: 4/444؛ مجلسی، 1403: 35/138؛ حسنی، 1400: 1/298). همچنین، معتقدند وی برای آنکه بتواند از پیامبر (ص) حفاظت و حمایت کند، مصلحت نبود علم خود را درباره امامت علی (ع)، به دیگران اظهار کند.
حاصل آنکه سکوت این بزرگواران، دلیل بر ناآگاهی از مسئله نبوده است، بلکه مصلحتی و به دلایل پیش‌گفته بوده است.
شبهه دوم: معرفی‌نکردن جانشین هنگام دعوت از بنی‌کلاب
روایت دیگری که فیصل نور ذکر می‌کند این است که هنگام دعوت عمومی پیامبر (ص) از بنی‌کلاب، این قبیله گفته‌اند با تو بیعت می‌کنیم، به شرط آنکه پس از تو، ما متولی این امر شویم. پیامبر (ص) فرمود: «امر از آن خداوند است، اگر خدا بخواهد آن را به شما می‌سپارد یا به کس دیگری» (مجلسی، 1403: 23/74). به اعتقاد فیصل نور، با وجود جریان یوم‌الدار، که در آن جانشین آن حضرت معین شده بود، چرا پیامبر فرمود: «امر از آن خدا است»؟ بلکه باید می‌فرمود وصی من از قبل (یوم‌الدار) مشخص شده است (نور، 1425: 40-41). از این پاسخ رسول گرامی اسلام روشن می‌شود که حدیث یوم‌الدار جعلی است و چنین جریانی اتفاق نیفتاده است!
پاسخ شبهه
1. این مطلب که امامت، به اراده الاهی وابسته است و هر کس را که او برگزیند، واجد مقام امامت خواهد شد، با این منافات ندارد که او حضرت علی (ع) را برای امامت برگزیده است. همچنین، پیامبر اکرم (ص) در پاسخ به بنی‌کلاب، مشیت تعلیقی خدای سبحان را بیان کرده است، ولی آنچه در یوم الدار واقع شد، مشیت تنجیزی خدای سبحان بود و میان این دو مشیت، تعارض وجود ندارد.
2. شاید مقصود از مشیت الاهی در پاسخ به بنی‌کلاب، مشیت تکوینی خداوند بوده است، نه مشیت تشریعی او؛ یعنی طبق مشیت تشریعی خداوند، امیرالمؤمنین (ع) به امامت برگزیده شده است، اما اینکه در آینده چه کسی عهده‌دار امامت خواهد شد، تابع مشیت تکوینی خداوند است که بر اساس اسباب عادی محقق می‌شود (ربانی گلپایگانی، 1390: 123).
3. می‌توان گفت اگر پیامبر اکرم (ص) این‌گونه به آنها پاسخ می‌داد که از قبل و در یوم‌الدار، خلیفه و وصی من تعیین شده است، چه‌بسا آنها گمان می‌بردند که رسول اکرم، برای حکومت و سلطنت آمده است، و از قبل هم پسرعمویش را جانشین خود قرار داده و برای تحکیم تخت حکومتش از ما بیعت می‌گیرد. اما با این جملۀ پیامبر (ص) که «امر از آن خداوند است» تمام این توهمات دفع شده است. آنچه به این احتمال قوّت می‌بخشد این است که پیش از اسلام، رهبران عرب بر اساس کهولت سنّ، داشتن قبیله و عشیره قدرتمند و دیگر ویژگی‌ها انتخاب می‌شدند (محمدی ری‌شهری، 1386: 2/568). اما بر اساس آموزه‌های اسلام، جانشینی پیامبر (ص)، امری است الاهی که از سوی خداوند تعیین می‌شود. پیامبر (ص) می‌بایست این فرهنگ را به‌تدریج تغییر می‌داد. اگر آن حضرت یکباره امامت امام علی (ع) را رسماً به قبیله بنی‌کلاب اعلام می‌کرد، بسیاری از آنها به دلیل فرهنگی که با آن خو کرده بودند، از اسلام روگردان می‌شدند. زیرا برای آنان دشوار بود که بپذیرند جانشین پیامبر (ص) شخص کم سنّ و سالی است که با آن حضرت قرابت فامیلی نیز دارد. به‌ویژه آنکه در برخی جنگ‌ها، عده‌ای از سران عرب به دست او کشته شده بودند.
4. پیامبر اکرم (ص)، با گزینش عبارت «امر از آن خدا است»، انتصابی و الاهی‌بودن امامت را به مردم یادآور شدند و تأکید کردند که این امر، به انتخاب و اختیار مردم و حتی به انتخاب خود آن حضرت نیست.
شبهه سوم: بی‌اطلاعی رسول اکرم از امامان بعد از خود، در روزهای پایانی اقامت ایشان در مکه (روایات معراج)
روایات دیگری که فیصل ‌نور نقل می‌کند، روایات معراج است. به زعم وی، مطابق این روایات، رسول اکرم، در اواخر اقامتشان در مکه نیز از خلفا و اوصیای خود، بی‌اطلاع بوده است و نام آنها را از خداوند می‌پرسد؛ و این خود حاکی از فقدان نصوص امامت و تعیین جانشین برای پیامبر اکرم (ص) قبل از این تاریخ است. مثلاً پیامبر گرامی اسلام، وقتی از عروج خود در آسمان‌ها گزارش می‌داد، فرمود:
خداوند فرمود: ... کرامت خود را برای اوصیای تو واجب گردانیده‌ام و برای شیعیان و پیروان تو ثواب خود را واجب گردانیده‌ام. گفتم: پروردگارا! اوصیای من چه کسانی هستند؟ ندا داده شدم: ای محمد! اوصیای تو کسانی هستند که بر ساق عرشم نام آنها را نوشته‌ام. لذا من در هنگامی که پیش خداوند بودم به ساق عرش نگاه کردم، دوازده نور دیدم (صدوق، 1395: 1/256؛ مجلسی، 1403: 26/337).
از دیدگاه فیصل نور، این جریان، مربوط به اواخر اقامت رسول اکرم در مکه و قبل از هجرت بوده است. با این حال، پیامبر (ص) از نام اوصیای خود بی‌اطلاع بوده است و از خداوند می‌پرسد (نور، 1425: 42).
 
پاسخ شبهه
اساس شبهۀ فوق بر این استوار است که پرسش پیامبر (ص)، نشانۀ ناآگاهی آن حضرت از پاسخ پرسش خود، به شمار آید. بنابراین، لازم است پیش از پاسخ، معانی جملات و هیئت استفهامی بررسی شود. استفهام حقیقی، به معنای طلب فهم و پرسیدن از چیزی است که متکلّم از پاسخ آن آگاه نیست و برای دانستن پاسخ، آن را مطرح کرده است (راغب اصفهانی، 1412: 646). بیشترین کاربردهای هیئات استفهام در این معنا است. در صورتی که قرینه‌ای نباشد هیئت استفهامی بر این معنا حمل می‌شود.
هیئات استفهامی علاوه بر استفهام، در معانی دیگری مانند انکار، توبیخ، افتخار، امر، تأکید، تفخیم، تمنّا، تهدید و ... نیز به کار می‌رود (پهلوان، 1382: 36-46) که مقصود متکّلم در آن، دانستن پاسخ نیست. این‌گونه استعمالات، یکی از انواع شیوه‌های بلاغت و تحسین کلام به شمار می‌آید. یکی از وجوه معنوی تحسین کلام، تجاهل عارف است (امین شیرازی، 1422: 277). تجاهل عارف، به معنای پرسشی است که متکّلم پاسخ آن را می‌داند، اما به دلایلی از قبیل توبیخ، مبالغه در مدح یا ذمّ، تحقیر و ... آن را در قالب پرسش مطرح می‌کند. یکی از انگیزه‌های متکّلم برای تجاهل، «تقریر و تکرار» پاسخ است که در آن پرسش‌کننده به دنبال آگاهی‌یافتن از پاسخ نیست، بلکه مقصود او، تقریر و تکرار پاسخ از سوی مخاطب است (حموی، بی‌تا: 123).[i] شواهد و قراین ذیل نشان می‌دهد که پرسش پیامبر (ص) از خداوند یا جبرئیل دربارۀ امامت امام علی (ع) در احادیث معراج، صرفاً برای تقریر و ثبت تاریخی پاسخ است نه آگاهی‌یافتن از پاسخ:
1. یکی از قراین، سخنان بسیاری است که از پیامبر (ص) دربارۀ امامت امام علی (ع) نقل شده است که پاره‌ای از آنها گذشت. بر اساس احادیث یادشده، پیامبر (ص) با صراحت و بدون پرده‌پوشی، امامت امام علی (ع) را اعلام کرده است. سخنان پرشمار پیامبر (ص) دربارۀ خلافت امام علی (ع) از آغاز بعثت، قرینه محکم و قدرتمندی است بر اینکه گاه پیامبر (ص) برای اعلام ولایت امام علی (ع) از هیئت استفهامی برای ثبت پاسخ بهره برده است.
بنابراین، مقتضای جمع عرفی میان «احادیث پرسش» با «احادیث متواتر امامت» آن است که استفهام در احادیث پرسش، «تقریری» معنا شود تا در هماهنگی با احادیث امامت قرار گیرد.
1. در احادیث معراج، گاه پیامبر (ص) از خداوند دربارۀ جانشینش می‌پرسد و گاه پرسش‌کننده، خداوند و پاسخ‌دهنده پیامبر (ص) است (نعمانی، 1397: 93). بدون شک، پرسش خداوند برای دریافت پاسخ نیست. زیرا خداوند، عالم به همه چیز است، بلکه هدف، اثبات ولایت امام علی (ع) با خطاب پرسش و پاسخ است، تا پاسخ در ذهن مخاطبان تثبیت و ماندگار شود. این احادیث می‌تواند قرینه باشد، که سوی دیگر پرسش و پاسخ که در آن، جای پرسش‌کننده و پاسخ‌دهنده عوض شده، نیز همین هدف را دنبال می‌کند.
2. در برخی احادیث معراج، پیامبر (ص) پرسش را تکرار کرده است (مجلسی، 1403: 18/341؛ صدوق، 1413: 4/374). تکرار پرسش، قرینه دیگری است بر اینکه پرسش پیامبر (ص) برای آگاهی‌یافتن از پاسخ نیست؛ زیرا اگر پرسش برای دانستن پاسخ بود، پس از اولین پاسخ، تکرار پرسش معنا پیدا نمی‌کرد.
از آنچه گذشت این نتیجه به دست می‌آید که پرسش پیامبر (ص) برای یافتن پاسخ نیست؛ بلکه هدف آن حضرت، تأیید، تثبیت و تکرار پاسخ است.
4. به‌علاوه، چنان‌که گذشت، پرسش پیامبر (ص) و پاسخ خداوند نشان‌دهندۀ انتصابی و الاهی‌بودن امامت است.
شبهه چهارم: تعارض حدیثلیلة‌المبیت با نصوص امامت
روایت دیگری که از نظر وی، در تعارض با نصوص امامت است، حدیث لیلة‌المبیت است. مطابق این روایت، «پیامبر (ص) در شب هجرت فرمود: ای علی! آیا راضی هستی که دشمنان در هنگام جست‌وجوی من، مرا نیابند و به جای من تو را بیابند که ممکن است نادانان باعجله تو را بکشند؟ فرمود: بلی ‌ای رسول خدا!» (مجلسی، 1403: 19/81). از نگاه نویسنده، این سخن پیامبر اکرم نشان می‌دهد که آن حضرت تا آن شب از داستان وصایت، بی‌خبر بوده است؛ زیرا اگر ایشان (مطابق نصوص گذشته)، می‌دانست که جایگاه امامتِ امت پس از پیامبر (ص) به علی (ع) سپرده می‌شود، به طور حتم یقین پیدا می‌کرد که حضرت علی (ع) در آن شب به فیض شهادت نمی‌رسد، در حالی که چنین مطلبی از این روایت استفاده نمی‌شود؛ و به گفته وی:
همین جا فرض کن علی (ع) کشته می‌شد، ... به این اعتبار که علی ‌بن ابی‌طالب (ع) پس از پیامبر خلافت را به دست خواهد گرفت. به این معنا که اگر پیامبر (ص) از جانب خداوند متعال اطلاع یافته که علی (ع) جانشین و وصی بر حق او است، چگونه باید جان او را در خطر بیندازد و او را سپر خود قرار دهد؟ بنابراین، جریان لیلة‌المبیت، بر آن دلالت دارد که نص بر امامت علی (ع) از پیامبر (ص) مخفی بوده، در حالی که آنان (امامیه) گمان می‌برند که پیامبر (ص) در مکه و قبل از هجرت به مدینه، بر امامت علی (ع) نص نهاده است (نور، 1425: 44).
پاسخ شبهه
بین این دو مطلب (امامت حضرت علی (ع) و به خطر انداختن جان ایشان) تنافی وجود ندارد. زیرا اکنون پیامبر (ص) از نقشه کافران آگاه شده است و باید سریعاً چاره‌ای بیندیشد تا هم بتواند برای حفظ اسلام از این معرکه جان سالم به در ببرد و هم کارهای ناتمام خود در مکه را از طریق فردی قابل اعتماد به اتمام برساند. بهترین و مطمئن‌ترین فرد برای این کار کیست؟ او وزیر، مشاور، برادر، همدم و هم‌نفسی دارد که در یوم‌الانذار حکم جانشینی و خلافتش را بارها به همگان اعلام کرده است، اما چون کسی را برای این مأموریت مناسب‌تر از حضرت علی (ع) نمی‌یابد به‌ناچار، بهترین یاورش را در میان آن همه مردان جنگجو تنها می‌گذارد و مأموریت ادای امانات و انتقال خانواده خود از مکه به مدینه را نیز به او واگذار می‌کند. به چند دلیل پیامبر گرامی اسلام، چاره‌ای جز این کار ندارد:
1. اطاعت خداوند؛ مطابق نص صریح قرآن کریم، هیچ‌گاه رسول رب‌العالمین، از روی هوا و هوس حرف نمی‌زند و هر چه می‌گوید وحی و از جانب پروردگار است (نجم: 3). این تصمیم نیز با توجه به اهمیت و حساسیت فوق‌العاده‌اش، قطعاً به فرمان خداوند بوده است.
2. حفظ جان رسول اکرم (ص) و دین اسلام؛ در لیلة‌المبیت و شب هجرت رسول خدا (ص)، که دشمنان همگی عزم خود را بر قتل آن حضرت جزم کرده بودند و دائماً مواظب بودند پیامبر (ص) از بستر خویش جدا نشود، بر همگان مسلم بود که تا لحظاتی نه‌چندان دور، پیامبر (ص) کشته خواهد شد و پس از آن دیگر خبری از رسالت، وحی و نبوت نخواهد بود. در چنین لحظات خطرناکی، قطعاً با تدبیری حکیمانه، جان پیامبر (ص) باید محفوظ بماند. اگر در این زمان، که هنوز دین به مرحله کمال نرسیده است، رسول خدا (ص) کشته شود، دیگر جانشینی حضرت علی (ع) چه ثمری خواهد داشت؟ پس مسئله جانشینی امام علی (ع) فرع بر اصل آمدن تمامی دستورهای دینی است که آن هم فرع بر حفظ وجود پیامبر اعظم (ص) است. بنابراین، بدون شک، جان آن وجود نازنین بدون جانبازی و ایثار حضرت علی (ع) و رعایت مسائل امنیتی و حفظ اسرار، امکان‌پذیر نبود؛ و این کار از هیچ کس دیگری ساخته نبود. در غیر این صورت، پیامبر همان فرد را به دستور خداوند، برای انجام‌دادن این مأموریت انتخاب می‌کرد.
3. احراز صلاحیت مقام خلافت؛ این جان‌فشانی در آن لحظات سرنوشت‌ساز برای مکتب اسلام، فضلیت و شایستگی امام علی (ع) را، برای تصدّی مقام خلافت روشن‌تر می‌کند. در بیان ارزش فداکاری حضرت در لیلة‌المبیت، همین بس که از جانب خداوند متعال آیه‌ای نازل شده و این کار بزرگ را تشویق کرده است، آنجا که می‌فرماید: «بعضی از مردم (باایمان و فداکار، همچون علی (ع) در لیلة‌المبیت به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر (ص)، جان خود را برای خشنودی خدا می‌فروشند؛ و خداوند با بندگان مهربان است» (بقره: 207؛ بحرانی، 1416: 1/442؛ طباطبایی، 1417: 2/100).
4. امتحان و آزمون الاهی؛ گاه مصلحت ایجاب می‌کند پیامبر یا امام، مطلبی را نداند تا آزمایشی برای او صورت گیرد که موجب کمال او شود، همان‌گونه که در داستان لیلة‌المبیت آمده است که علی (ع) در بستر پیغمبر (ص) خوابید، در حالی که از خود آن حضرت نقل شده است که نمی‌دانست صبحگاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله می‌کنند شهید خواهد شد یا جان به سلامت می‌برد (مفید، 1413 الف: 58؛ فتال نیشابوری، 1375: 53؛ ابن‌شهرآشوب، 1379: 1/64).
در اینجا مصلحت این است که امام (ع) از سرانجام این کار آگاه نشود تا آزمون الاهی تحقق یابد. اگر امام (ع) می‌دانست که در بستر پیامبر (ص) می‌خوابد و صبح سالم برمی‌خیزد چندان افتخاری محسوب نمی‌شد؛ و آنچه در آیات قرآن و روایات در اهمیت این ایثارگری وارد شده است چندان موجّه به نظر نمی‌رسید (مکارم شیرازی، 1386: 200).
شبهه پنجم: بی‌اطلاعی پیامبر اکرم (ص) از امامت علی (ع) در کارزار خندق
فیصل نور در ادامه می‌گوید:
شیعه ذکر کرده‌اند در روز خندق، هنگامی که عمرو بن ود برای مبارزه در میدان آماده شد و مبارز طلبید و گفت: «آیا مبارزه‌کننده‌ای وجود دارد؟» مسلمانان خودداری می‌کردند. عمرو نیزه‌اش را روی خیمۀ پیامبر (ص) فرو برد و گفت: «ای محمد! بیا بیرون تا با هم به مبارزه درآییم». پیامبر (ص) فرمود: «چه کسی برای مبارزه با او بلند می‌شود تا پس از خودم امامت برای او باشد؟» (مجلسی، 1403: 41/88).
پیشنهاد سمت جانشینی به اصحاب و یاران در جنگ خندق، با دسته‌ای از احادیث امامت، که جانشینی امام علی (ع) را تعیین‌شده از سوی خداوند و پیش از واقعه جنگ خندق می‌داند، ناسازگار است (‌نور، 1425: 46).
پاسخ شبهه
1. پرسش و استفهام، در کلام رسول‌الله (ص)، استفهام حقیقی نیست تا گفته شود که ایشان در صدد یافتن خلیفه‌ای برای خود هستند؛ بلکه استفهام تقریری بوده و غرض عمده آن، تأکید، اهمیت و تقریر مطلب است.
2. جانشین پیامبر (ص) باید همانند آن حضرت در دانش، ایمان، شجاعت، پرهیزگاری، شکیبایی و ... سرآمد اهل زمان خود باشد (صدوق، 1413: 4/418).پیامبر گرامی اسلام، در موقعیت‌های فراوان، امام علی (ع) را در معرض آزمون‌های سخت و دشوار قرار داد تا ایمان، شجاعت و جانبازی جانشین خود را به امت نشان دهد و شایستگی او را برای رهبری پس از خود به اثبات برساند. رویداد جنگ خندق از جمله آزمون‌های پیامبر (ص) بود.
3. پیامبر اکرم (ص) در مناسبت‌های مختلف و در حضور افراد مختلف، مسئله امامت و خلافت امیرالمؤمنین (ع) را مطرح می‌کند تا بهتر در اذهان بماند، چراکه بیان مسئله‌ای حیاتی و مهم، در ضمن یک واقعه، بهتر در ذهن می‌ماند. مثلاً بعدها، هر زمان که مردم به یاد واقعه خندق می‌افتند، به یاد گفتار پیامبر و رشادت‌های امیرالمؤمنین (ع)، و انتخاب ایشان به عنوان وزات و خلافت نیز می‌افتند و این اتمام حجتی است بر مردم، تا راه هر گونه انکار و طفره‌رفتن را از آنها بگیرد.
شبهه ششم: حدیث غدیر و تعارض آن با نصوص امامت
روایت دیگری که فیصل نور مطرح کرده، حدیث غدیر است. طبق این حدیث:
جبرئیل در روز غدیر خم فرود آمد و گفت: «ای محمد! خداوند به تو دستور می‌دهد به امتت ولایت کسی را که اطاعت از او را فرض کرده و امر امتت پس از خودت به او سپرده می‌شود، اعلام کنی و این دستور را در کتابش تأکید کرده که می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ»» (نساء: 59).پیامبر (ص) فرمود: «بلی، سوگند به پروردگارم چنین کاری را خواهم کرد، اما به من بگو که پس از خودم چه کسی ولی امر امت است؟». گفت: «او کسی است که یک لحظه برای من شریک قرار نداده است و هیچ‌گاه سر تعظیم را برای بت فرود نیاورده و هیچ‌گاه به اشتباه سوگند را یاد نکرده است، او علی ‌بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین است» (مجلسی، 1403: 37/324).
به اعتقاد فیصل نور، با اینکه غدیر خم، در اواخر حیات پیامبر اتفاق افتاد، اما در آن زمان ایشان هنوز نمی‌دانست که ولی امر امتش چه کسی است و از جبرئیل درباره وی می‌پرسد (نور، 1425: 47).بنابراین، تمامی نصوص قبلی که دلالت بر امامت و جانشینی علی (ع) داشتند از اعتبار ساقط می‌شوند.
پاسخ شبهه
علامه امینی در جلد اوّل کتاب ارزشمند و بی‌نظیرش،الغدیر به‌تفصیل درباره ارزش و اعتبار واقعۀ غدیر بحث کرده است (امینی، 1416: 1/41 به بعد). در جریان غدیر، که در حجة‌الوداع پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاد، پیامبر از جانب خداوند مأموریت یافت در میان جمع کثیری از مسلمانان مسئله‌ای را بیان کند که ادامه حیات نوپای اسلام، در گرو آن بوده، و به تعبیر قرآن کریم، رسالت ایشان، با آن به انجام می‌رسد (مائده: 47). این مسئله، که همان ولایت و امامت امیرالمؤمنین بود، باید از جانب خدای سبحان، مطرح شود تا از هر گونه شائبه خطا و اشتباه و دخالت هواهای نفسانی، به دور باشد. اما اینکه چرا از جبرئیل دربارۀ جانشین خود می‌پرسد، می‌تواند در نتیجه یکی از این عوامل باشد:
الف. استفهام پیامبر اکرم (ص)، با توجه به اینکه بارها خلافت امیرالمؤمنین (ع) را یادآور شده بودند، حقیقی نبوده و برای تقریر و تأکید مسئله، در آن جمعیت فراوان است. شاهد این مسئله، این سخن پیامبر گرامی اسلام است که در همان ابتدای خطبه غدیریه، در شأن نزول آیه تبلیغ، فرموده است: «إِنَّ جَبْرَئِیلَ (ع) هَبَطَ إِلَی مِرَاراً ثَلَاثا» (طبرسی، 1403: 1/59؛ بحرانی، 1416: 2/230)؛ جبرئیل سه بار بر من نازل شد ... و سپس مسئله خلافت و جانشینی علی (ع) را ابلاغ کرد.
ب. بر فرض اینکه «پرسش حضرت از جبرئیل» استفهام حقیقی بوده است، می‌توان گفت فقط خداوند متعال واجب‌الوجود بوده و تمام صفات او ذاتی است و وابسته به غیر نیست. اما پیامبر، مثل سایر مخلوقات الاهی، ممکن‌الوجود بوده و در ذات و صفات، کاملاً وابسته به خداوند است. بنابراین، علم حضرت رسول، نسبت به خدای متعال، ناقص و وابسته به خداوند است. از آنجایی که باید در غدیر خم، مسئله‌ای را بیان کند که انجام‌دادن رسالتش بسته به آن است، پس جا دارد که از خداوند درباره جانشینش بپرسد تا مطمئن شود که هیچ‌گونه تغییر و «بدا» در این حکم حاصل نشده است و امر، همان است که در ابتدای رسالتش و در یوم‌الانذار بیان کرده است.
 
ج. پیامبر اکرم از جبرئیل می‌پرسد تا علاوه بر انتصابی‌بودن مسئله امامت، دلیل انتخاب علی (ع) از سوی خداوند را به مردم گوشزد کند. به عبارت دیگر، اگرچه امامت امری الاهی است و امام از سوی خداوند انتخاب می‌شود؛ اما انتخاب الاهی بر اساس ملاک و معیارهایی است که انسان‌ها می‌توانند درستی آن را با عقل خود بیابند. برای نمونه «او کسی است که یک لحظه برای من شریک قرار نداده است و هیچ‌گاه سر تعظیم را برای بت فرود نیاورده و هیچ‌گاه به اشتباه سوگند را یاد نکرده است» و ...؛ دانستن این‌گونه ویژگی‌ها، سبب افزایش اعتماد و اعتقاد شیعیان شده، اطاعت‌پذیری آنان را از امام آسان‌تر می‌کند.
شبهه هفتم: ناآگاهی رسول اکرم (ص) از جانشین خود، به هنگام رحلت!
فیصل ‌نور در پایان، روایاتی را از پیامبر اکرم (ص)، در آستانه رحلت ایشان، نقل می‌کند که از نظر وی، با نصوص امامت، سازگاری ندارد. از نظر وی، روایاتی در منابع شیعه است که بر اساس آن، رسول گرامی اسلام (ص) تا لحظۀ مرگ از وصی و جانشین خود اطلاعی ندارد و از خداوند درخواست می‌کند که کسی را به عنوان جانشین برای ایشان انتخاب کند. خداوند نیز به ایشان دستور می‌دهد «علی ‌بن ابی طالب (ع) را وصیّت به جانشینی کن که من نام او را در کتاب‌های گذشته ثبت کرده‌ام» (مجلسی، 1403: 26/272؛ طوسی، 1414: 104).
فیصل‌ نور، دو نقد بر این دسته روایات وارد می‌داند:
1. اگر ذکر امامت علی (ع) در کتاب‌های گذشته آمده است، به طریق اولی باید در قرآن آمده باشد و اگر در قرآن آمده باشد، امکان ندارد پیامبر (ص) از آن بی‌اطلاع باشد و اگر خلاف آن ثابت شود، اعتقاد به مسئلۀ امامت از ریشه بی‌اعتبار می‌شود!
2. اگر خداوند از خلائق، به‌ویژه پیامبران، عهد و میثاق برای امامت علی (ع) گرفته باشد، بدون شک، رسول‌الله (ص) در رأس آنها است. چطور ممکن است پیامبر (ص) از این عهد و میثاق ناآگاه باشد؟! (نور، 1425: 48).
 
 
پاسخ شبهه
1. آیاتی که دربارۀ امامت به طور کلّی و امامت امیرالمؤمنین (ع) به طور خاص در قرآن کریم آمده است، فراوان است. آیۀ ولایت (مائده: 55 و 56)، اولی‌الامر (نساء: 59)، عصمت (تبلیغ) (مائده: 67)، آیۀ اکمال (مائده: 3)، و بسیاری از آیات قرآن از دیدگاه شیعه، دربارۀ امامت اهل بیت پیامبر (ص) است.[ii] و پیامبر اکرم (ص) نیز که خود از طریق وحی، این آیات را دریافت و به مردم ابلاغ کرده است، قطعاً بی‌اطلاع از این آیات نبوده است.
2. پیامبر اکرم (ص)، بارها این مسئله را تکرار کرده و منتظر دستور خداوند می‌ماند تا وصی ایشان را انتخاب کند. زیرا صرف تکرار یک مطلب، مخلّ فصاحت و موجب لغویت نیست؛ بلکه گاهی با توجه به اوضاع و احوال و مقتضیات، تکرار ضرورت هم پیدا می‌کند. پیامبر اکرم (ص)، که خود در میان اعراب رشد کرده و از تعصبات شدید قبیله‌ای آنها بااطلاع بود، می‌توانست به‌راحتی پیش‌بینی کند که پس از وی چه بر سر امتش در مسئلۀ امامت خواهد آمد. اختلاف و دشمنی دو قبیلۀ بزرگ اوس و خزرج، خود بهترین شاهد بر این مدّعا است.
از منظر اسلامی، تعصبات مذهبی و قبیله‌ای، یکی از موانع جدّی در راه تحققّ آرمان اسلامی و برقراری وفاق و انسجام بین مسلمانان است و همین‌طور مانع فهم حقیقت می‌شود. یکی از راهکارهای پیامبر (ص) برای تحقّق وحدت اسلامی، نفی نژادپرستی، قوم‌گرایی و تبعیض‌های ناروا بود. زیرا با ظهور اسلام در میان اعراب، مسئلۀ نژادپرستی و تفاخر به قبیله، فراوان وجود داشت.
از نظر قرآن کریم، ملاک برتری، فقط تقوای الاهی است (حجرات: 13). رسول اکرم، به منظور برقراری وحدت اسلامی، زید بن حارثه را فرمانده سپاه اسلام، و بلال حبشی را مؤذّن ویژه قرار می‌دهد و از سلمان فارسی ایرانی تجلیل می‌کند و به او مقام و منزلت والا می‌بخشد. با این حال، شاهد زنده‌کردن تعصبات قبیله‌ای و نژادی در فتنۀ سقیفه هستیم. در سقیفه دیدیم که هنوز بدن مبارک پیامبر (ص) دفن نشده بود که عده‌ای برای تعیین جانشین پیامبر (غصب خلافت)، گرد هم آمدند و با دامن‌زدن به تعصبات کور قبیله‌ای، خلافت را از مسیر اصلی خود منحرف کردند؛ آنجا که خلیفۀ اول، برای کنارگذاشتن انصار از منصب خلافت گفته است: «ما قوم و خویشان رسول خدا هستیم و باید پس از او بر امتش امیر باشیم»؛ و خلیفۀ دوم نیز برای کنارگذاشتن قریش، به این ضرب‌المثل استناد کرده بود که: «دو شمشیر هرگز در یک غلاف نمی‌گنجند» (نک.: ابن‌سعد، بی‌تا: 3/182).
بنابراین، ضرورت داشت پیامبر اکرم (ص) تا لحظات نزدیک به مرگ، نگران مسئلۀ خلافت باشد و از خداوند درخواست تعیین جانشینی ‌کند که هم الاهی و انتصابی‌بودن امر امامت را به مردم بفهماند و هم مصداق امام و خلیفه پس از خود را، که حق‌تعالی معین، و جبرئیل ابلاغ کرده، به گوش مردم برساند.
نتیجه
با توجه به آنچه گذشت:
- احادیث اثنا‌عشر، که با اسناد صحیح و به صورت متواتر نقل شده است، دلیل کافی بر اثبات حقانیت ادعای امامیه (نص بر امامت امامان دوازده‌گانه شیعه) است.
- امامت امام علی (ع) و سایر امامان، پیش از واقعۀ «دعوت خویشاوندان» از سوی خداوند تعیین شده بود؛ و پیامبر (ص) نیز از این مسئله مهّم اطلاع داشت اما پیامبر اکرم (ص) در موقعیت‌های فراوان، امام علی (ع) را در معرض آزمون‌های سخت و دشوار قرار داد تا ایمان، شجاعت و جانبازی جانشین خود را به امّت نشان دهد و شایستگی او را برای رهبری پس از خود به اثبات برساند.
- در رویداد «دعوت خویشاوندان»، پیامبر اکرم (ص) مطابق علم عادی خود، به منظور اتمام حجت و معرفی جانشین خود به مردم، در همان جلسه، امام علی (ع) را خلیفه و وزیر خود معرفی می‌کند.
- پیامبر اکرم (ص) در دعوت از بنی‌کلاب، به منظور اعلان انتصابی‌بودن امامت و مسائل دیگر، خلافت امام علی (ع) را مخفی نگه داشته است.
- در روایات معراج و غدیر نیز، پرسش پیامبر (ص) از خداوند یا جبرئیل دربارۀ امامت امام علی (ع)، فقط برای تقریر و ثبت تاریخی پاسخ است نه آگاهی‌یافتن از پاسخ.
- در لیلة‌المبیت، رسول اکرم (ص)، به منظور اطاعت فرمان خداوند، حفظ اسلام، اعلان شجاعت امیرمؤمنان (ع) و تکامل ایشان، علی (ع) را انتخاب کرد که در بستر ایشان بخوابد.
- در کارزار خندق، به منظور اثبات شایستگی علی (ع) برای خلافت و تقریر این مسئله در اذهان مردم و تأکید بر آن، پیامبر اعظم (ص)، مسئله جانشینی امیرمؤمنان را پنهان کرده است.
پی‌نوشت‌ها
 
 
 
[i]. از این دست است آیه شریفه «ما تلک بیمینک یا موسی» (طه: 17).
[ii]. نک.: تفاسیر شیعه، همچون مجمع البیان، البرهان، والمیزان.
 
نویسندگان
• سعید رسالتی  1 
 
• عزالدین رضانژاد 2
1 دانشجوی دکتری مدرسی معارف، گرایش مبانی نظری اسلام، دانشگاه معارف
2 دانشیار کلام اسلامی، جامعة المصطفی (ص) العالمیة
 

چاپ   ایمیل