اننصاب یا انتخاب امام

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 3 - 5 دقیقه)

0000

بحث از شکل خلافت پس از پیامبر (ص) به دو گونه مطرح می شود:

اول: بحث از حکومت در مرحله خاصی از زمان، یعنی این که آیا خلافت از جانب پیامبر خدا (ص) ، امری انتصابی بود، یا به اصحاب سپرده شده بود؟ این گونه بحث، یک بحث صرفاً تاریخی است که زمان آن گذشته است.

دوم: این که مرجعیت علمی پس از رحلت پیامبر (ص) ، آیا در اهل بیت (ع) تجسم و تبلور یافته بود یا در دیگران؟ و آیا وظیفه هر مسلمان در هر زمان و قرن، تمسک به ائمه اهل بیت (ع) به عنوان یکی از «ثقلین» است، یا تمسک به دیگران؟ این بحث، همیشه تازه است و شایسته تأمل است.

رسول خدا (ص) همواره هشدار می داد و دعوت به تمسک به کتاب و عترت می کرد. این صراحت دارد در این که مرجعیت علمی، افزون بر رهبری سیاسی، منحصر به اهل بیت (ع) است و مسلمانان باید در حوادث و پیشامدهای دینی و هر آن چه به دینشان مربوط می شود، به آنان روی آورند. در این زمینه برخی از احادیث را می آوریم:

١. حدیث ثقلین پیامبر اکرم (ص) که فرمود:

«ای مردم! من در میان شما دو چیز باقی گذاشتم که اگر به آن روی آورید هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم اهل بیتم.»

و نقل های دیگری نزدیک به این ها.

این سخن را بارها پیامبر فرمود: در بازگشت از طائف، روز عرفه در حجۀ الوداع، روز غدیرخم، بر فراز منبرش در مدینه، در اتاق خودش در ایام بیماری در حالی که اتاق پر از جمعیت بود.

این حدیث با سندهای مختلف از زبان بیست و چند صحابی نقل شده است.(2)

این حدیث، عصمت عترت پاک پیامبر (ص) را می رساند، چرا که عترت با قرآن قرین شده است. قرآن، کتابی است که از هیچ سو باطل به آن راه ندارد، چگونه ممکن است قرین ها و همتاهای قرآن، در سخن و حکم و داوری و تأیید، به خطا روند؟

٢. حدیث سفینه پیامبر اکرم (ص) فرمود:

«مَثَلِ اهل بیت من در امتم، همچون مثلِ کشتی نوح است، هر که بر آن سوار شود نجات یابد و هر که عقب بماند هلاک شود.»(3)

آن حضرت، خاندان خود را به کشتی نوح تشبیه کرده، در این که هر که در دین به آنان روی آورد و اصول و فروع دین را از آنان بیاموزد، از عذاب دوزخ رها می شود. وقتی که شأن و منزلت عالمان اهل بیت چنین باشد، پس به کجا می روید؟ ابن حجر می گوید: وجه تشبیه آنان به کشتی آن است که هر کس آنان را دوست بدارد و بزرگ بشمارد و به شکرانه نعمت الهی، از روش عالمان این خاندان پیروی کند، از ظلمت

مخالفت ها می رهد و هر که تخلف کند در دریای ناسپاسی نعمت ها غرق می شود و در دشت های طغیان هلاک می گردد.(4)

٣. اعتراف پیشوایان مذاهب به افقهیت اهل بیت (ع)

بسیاری از علمای قدیم و جدید اهل سنت به فقیه تر و دین شناس تر بودن امامان اهل بیت (ع) اعتراف کرده اند. در این جا چند نمونه اندک از آن بسیار یاد می شود:

ابن عساکر از ابی حازم نقل می کند که گفته است: هیچ هاشمی را برتر از علی بن الحسین ندیدم و هیچ کس را افقه از او ندیده ام.(5)

شافعی گفته است: علی بن الحسین، فقیه ترین فرد اهل بیت است.(6)

عبدالله بن عطا گفته است: هرگز دانشمندان را نزد هیچ کس همچون ابوجعفر باقر (ع) کم دانش ندیده ام. حکم بن عتیبه را با همه جلالتی که داشت، همچون شاگردی دیدم. (7)

ابوحنیفه گفته است: من کسی را فقیه تر از جعفر بن محمدصادق (ع) ندیده ام.(8)

پیامبر خدا (ص) در حالی از دنیا رفت که دو یادگار نفیس (کتاب و عترت) به یادگار گذاشت، تا امت در حل مشکلات خود به آن ها رجوع کنند و مقصود از اهل بیت را هم معین کرد و در موارد متعددی آنان را به امت شناساند.

خلاصه اینکه مفهوم اهل بیت در لغت یعنی کسانی که ارتباط مستحکمی با خانه دارند و اهلِ مرد، یعنی آنان که پیوند نسبی یا سببی یا غیر آن با او دارند.

رسول خدا (ص) از سه راه اهل بیت را شناسانده است:

١. تصریح به نام کسانی که آیه تطهیر(9)در باره آنان نازل شده است، تا مورد نزول، با اسم و رسم مشخص شود.

٢. همه کسانی را که آیه درباره آنان نازل شده، زیر کساء وارد و دیگران را منع کرد و با دست به آسمان اشاره نموده و فرمود: «خدایا، هر پیامبری خاندانی دارد، خانواده من هم این هایند» ، که بحث آن خواهد آمد.

٣. چندین ماه هر گاه برای نماز بیرون می آمد، از خانه فاطمه می گذشت و می فرمود: ای اهل بیت، نماز! «همانا خداوند خواسته است که پلیدی را از شما خاندان بزداید و شما را کاملاً پاک سازد.»

رسول خدا (ص) همواره هشدار می داد و دعوت به تمسک به کتاب و عترت می کرد. این صراحت دارد در این که مرجعیت علمی، افزون بر رهبری سیاسی، منحصر به اهل بیت (ع) است و مسلمانان باید در حوادث و پیشامدهای دینی و هر آن چه به دینشان مربوط می شود، به آنان روی آورند.

1- احزاب: ٣٣. 2- همین بس که «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه» با نشر کتابی همه منابع این حدیث را آورده است. از جمله: صحیح مسلم، ج ٧، ص ١٢٢؛ سنن ترمذی، ج ٢، ص ٢٠٧؛ مسند احمد، ج ٣، ص ١٧، ٢6 و 5٩ و ج 4، ص ٣66 و ٣٧١ و ج 5، ص ١٨٢ و ١٨٩؛ میر حامدحسین هندی نیز اسناد این حدیث و سخن بزرگان را در باره آن در شش جلد از کتاب عظیم خود عبقات الانوار آورده است. 3- ر. ک: غایه المرام، بحرانی، ص 4١٧ - 4٣4؛ المراجعات، نامه ٨. 4- الصواعق المحرقه، ص ١٩١، باب ١١. 5- سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص ٣٩4. 6- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ١5، ص ٢٧4. 7- حلیه الأولیاء، ج ٣، ص ١٨6. 8- تهذیب الکلمات، ج 5، ص ٧٩. 9- احزاب: ٣٣.


چاپ   ایمیل