امامت از ديدگاه نهج البلاغه(3)

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 6 - 11 دقیقه)

بعد مرکزيت و قطبيت در امامت بدان معني که امام در محور اصلي  امامت از ديدگاه نهج البلاغه(3)تمام حرکت ها و جنبش هاي تکاملي امت قرار گيرد تصوير جديدي از رهبري را ترسيم مي کند که با سيستم هاي رهبري متعارف و متداول کاملاً متفاوت مي باشد. با مطالعه و توضيحاتي که امامدر زمينه عنصر رهبري در امامت بيان مي کند مي توان بوضوح بدست آورد که رهبري امام از گونه رهبري طبقاتي که منجر به زمان مداري طبقه استثمار شده بر عليه طبقه ي توليد کننده و يا زمامداري طبقه توليد کننده عليه طبقه ديگر مي شود و يا رهبري حزبي که يک حزب با موقعيت سياسي حکومت و قدرت را بدست مي گيرد و يا رهبري دموکراتيک متعهد که فاقد مرزهاي مشخص مکتبي باشد، نيست.
نوع رهبري امام به گونه رهبري ايدئولوژيک و بر اساس پايبندي به اصول غير قابل تخطي مکتب و با معيارهاي تقوا و فضيلت و روشهاي منطقي و انساني است.
يک: امام در خطبه 87 در زمينه بيان نوع رهبري امامت چنين مي گويد:
« فهو من معادن دينه و اوتاد ارضه قد الزم نفسه العدل فکان اول عدله نفي الهوي عن نفسه يصف الحق و يعمل به لا يدع للخير غايه الا امها و لا مظنه الا قصدها قد امکنا الکتاب من زمامه فهو قائده و امامه يحل حيث ثقله « نزل حيث کان منزله ».
او ( انسان ممتاز برتري که شايستگي امامت را دارد ) از معادن رسالت و دين خدا اوتاد زمين خدا است خود ملزم عدالت شده و نخستين گامش در راه عدالت اجتناب از هوا پرستي و تمايلات شخصي است او چهره حق را آنچنان که هست مي نمايد و خود بدان عمل مي کند هر هدف خيري مورد نظر و مقصد اوست و هر کجا گمان خيري مي رود او را در تعقيب آنست خود را در اختيار کتاب خدا نهاده و آن را پيشوا و امامش قرار داده هر کجا که قرآن بار مي نهد او در آنجا فرود مي آيد آنجا که منزل مي کند او نيز همانجا را منزل مي گزيند.
امام نه تنها عالم و آگاه به مکتب و ايدئولوژي است بلکه خود در پياده کردن مکتب پيشتاز و پيشگام همه و در صف پيشين حرکت جامعه قرار دارد و به خاطر کسب قدرت و يا حفظ قدرت و يا رسيدن به هدف هر چه مقدس و والا هم باشد تن به هواي نفس نمي دهد و از جاده عدالت منحرف نمي گردد.
راه و مقصد هاي دور و نزديک او را کتاب و مکتب مشخص مي کند و جز از آن فرمان نمي برد و شيوه رهبري او دقيقاً همان است که کتاب معين کرده است و اين نوع رهبري داراي آنچنان بار مکتبي است که تفکيک مکتب ( کتاب ) و امامت را حتي يک بار نيز امکان ناپذير نموده است.
دو: امام در فرازي از همين خطبه با اشاره باين حقيقت غير قابل انکار که در حديث معروف ثقلين آمده است.
مي گويد:
« و اعذروا من لا حجته لکم عليه- و هوانا- الم اعمل فيکم بالثقل الاکبر و اترک فيکم الثقل الاصغر قدر کزت فيکم رايه الايمان و وقفتکم علي حدود الحلال و الحرام ».
کسي که به خاطر روشنگري و رهبري تا سر حد توانائيش هر نوع حجت و بهانه را از شما گرفته در پيشگاه خدا و خلق معذور است شما نيز معذورش بداريد- و چنين رهبري منم- بنگريد آيا من در ميان شما طبق مکتب و ميراث بزرگ پيامبر خدا- قرآن- رفتار ننمودم و ميراث گرانمايه کوچکتر را در اختيارتان ننهادم ( عترت ) آنچنان که پرچم ايمان در کانون جامعه شما برافراشتم و شما را به مرزهاي حلال و حرام آگاه نمودم.
از ديدگاه تبلور مکبت در امامت است و امام شهود عيني مکتب و بگونه شاهد و شهيد و نمونه برتر مي باشد آن هم در تمام راحل و ابعاد حتي در شکل ظاهري زندگي و چگونه خوردن و با چه شرايطي زيستن.
سه: امام در نامه اي که به عثمان بن حنيف انصاري به عنوان فرماندار بصره نوشته است در مورد اين گونه رهبري چنين سخن مي گويد:
« اقنع من نفسي با يقال: هذا اميرالمومنين و لا اشارکهم في مکاره الدهر او اکون اسوه لهم في خشوبه العيش »
آيا خود را به همين قانع کنم که بگويند: اين است اميرالمونين ولي با مردمم در سختي ها و رنج هاي زمان سهيم نباشم يا بايد براي آنان الگوئي در زندگي خشن و ناگوار و پر مرارت باشم.
در اين نوع رهبري ايدئولوژيک زير بناي همه چيز حق است و ضابطه ها و معيارها بر محور حق و حرکت يک پارچه امام و امت در رهگذر وسيع و هموار حق دور از لغزشگاههاي باطل خواهد بود و هيچ مصلحت و بهانه اي حتي رسيدن به پيروزي ها نمي تواند کوچکترين انحرافي در خط رهبري از جاده حق بوجود آورد.
چهار: اين همان حقيقي است که امام در خطبه 197 بدان اشاره مي کند:
« فو الذي لا اله الا هو اني لعلي جاده الحق و نهم لعلي مزله الباطل. قسم به خدائي که جز او معبودي نيست من بر شاهراه حقم و دشمنانم بر پرتگاه باطل ».
پنج: ما اسوه بودن امام و انطباق دقيق خط رهبري با خط حق را يکجا در اين تصوير که امام در نامه عثمان بن حنيف انصاري از شکل زندگي خود ترسيم مي کند مي يابيم:
« الا ان لکل ماموم اماما يقتدي به و يستضي ء بنور علمه، الا و ان امامکمقد اکتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه... فو الله ما کنزت من دنياکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها و فرا و لا اعددت لبالي ثوبي طمرا و لا حزت من ارضها شبرا و لا اخذت منه الا کقوت اتان دبره و لهي في عيني اوهي و اهون من عفصه مقره ».
بدانيد براي هر پيروري رهبري هست که به او اقتدا مي کند و از فروغ دانشش کسب نور مي کند آگاه باشيد که امام شما از دنيايش بدو تن پوش کهنه بسنده کرده و از غذايش بدو قرص نانش... سوگند بخداي من از دنياي شما طلايي اندوخته نکردم واز غنائمش مال فراواني ذخيره ننمودم و براي پارگي لباس کهنه ام جامه کهنه ديگري آماده نکردم و از زمينش بقدر يک وجب هم به خود اختصاص ندادم و از آن جز بمقدار روزي زخم خورده کم غذا نگرفتم و اين دنيا در نظر من منفورتر و پست از دانه تلخ است.
شش: اين روش زندگي براي امام از ريشه مکتب و ايدئولوژي امامت سرچشمه مي گيرد نه از تحميق و جلب اعتماد مردم. امام اين نکته باريکتر از مو را در پاسخ يکي از يارانش ( علاء بن زياد حارثي ) که گفت:
يا اميرالمومنين اين تو هستي که در خشونت لباس و ناگواري غذا زياده روي مي کني جواب داده است که فرموده:
« ان الله تعالي فرض علي ائمه العدل ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس کيلا يتبيغ بالفقير فقره » ( خطبه 209 ).
خداوند بر امامان و رهبران عدالت واجب کرده است که زندگي خود را با زندگي ضعيف ترين مردم تطبيق و همسطح کنند تا فقر تهيدستان را نيازارد و امام خود را در درد و رنج فقر با خود شريک ببينند.
اين است که برخورد امام با تمام مسائل حتي با مسائل زندگي شخصي خود يک برخورد دقيق متعهدانه است و همه ابعاد زندگي او با معيارها مکتبي شکل مي گيرد و هيچکدام از گوشه ها پنهان و آشکار زندگيش از نقش مکتبش قابل تفکيک نمي باشد.
به همين علت است پيشنهاد کمک ابوسفيان را براي رسيدن به حقش بشدت رد کرد و تن به قبول خلافت بر اساس پيروزي از شيخين نداد و در روزهاي اول زمامدايش عليرغم صلاحديد برخي از يارانش حاضر نشد براي مدت حتي کوتاهي سلطه معاويه را بر مردم شام بپذيرد و بالاخره آن روز هم که به خلافت برگزيده شد نخواست مردمش از روش آينده او بي خبر بمانند.
هفت: امام در خطبه 92 آنجا که در برابر درخواست امت مبني بر قبول خلافت قرار مي گيرد براي اينکه ذهن آن ها را نسبت به روش زمامداريش روشن کند صريحاً اعلان مي کند:
«واعملو اني ان اجبتکم کبت بکم ما اعلم و لم اصغ ال قول القائل و عبت العاتب ».
بدانيد اگر دعوت به خلافت شما را پذيرفتم شما را آنطور که مي دانم راه مي برم و هر گاه روش مکتبي من با منافع و سليقه و برداشت شما وفق نداد ديگر به گفته هيچ گوينده اي و پرخاش هيچ پرخاشگري گوش فرا نخواهم داد.
اين هشدار بدان جهت است که رهبري ايدئولوژيک امام در دو جبهه بسيج امکانات و نيروها در جهت تکامل جامعه بسوي الله و بي نهايت و کنترل حرکتهاي تخريبي و انحرافي مفسدان و منافقان در جامعه خود ناخواه جمعي را ناراضي و زبانشان را براي کار شکني ها و پرخاشگري ها باز خواهد نمود و ناگفته پيداست که پرداختن به اين مسائل او را از ايفاي نقش اساسيش منحرف و قاطعيت لازم را از او خواهد گرفت
هشت: اين جمله امام در خطبه 164 بازگو کننده نقش قاطع امام در رهبري دو جبهه فوق الذکر مي باشد:
« فاعلم ان افضل عبادالله امام عادل هدي و هدي فاقام سنه معلومه و امامت بدعه مجهوله».
بدان برترين بندگان خدا در پيشگاه خدا امام و رهبر عادلي است که خود هدايت يافته و هدايتگر ديگران باشد روش ها و سنت هاي شناخته شده را در جامعه بر پا بدارد و بدعت ها و جريان هاي انحرافي ناشناخته را در جامعه نابود سازد.
نه: از ديدگاه علي عليه السلام نقش امامت در جامعه تا آنجا نفوذ مي کند و پيش مي رود که نه تنها جامعه حتي فرد هم در کل حرکت ها و جهت گيري ها و سير مي رود که نه تنها جامعه حتي فرد هم در کل حرکت ها و جهت گيري ها و سير تکامليش در همه ابعاد وجوديش بر پايه امامت قوام مي يابد و امام براي او خط و کادري مي شود که اگر آن را نشناسد و از آن خط و کادر خارج شود سرانجامي جز تباهي و حرمان از تکامل نخواهد داشت.
اين حقيقت را در کلام 152 امام اين چنين مي خوانيم:
« وانما الائمه قوام الله علي خلقه و عرفاوه علي عباده و لا يدخل الجنه الا من عرفهم و عرفوه و لا يدخل النار الا من انکرهم و انکروه ».
امامان آنگونه شخصيت هائي هستند که از جانب خداپرستان بر خلقند و عارفان او بر بندگانش به رستگاري بهشت نمي رسند مگر که آنان را بشناسند و دچار آتش دوزخ نمي شوند مگر آنکه آنان را منکر گردند.
ده: و در خطبه 88 کساني را که از خط امام خارج مي شوند و سر خود و آزادانه و بنا به طرز تفکر خود امامي دارند مورد نکوهش قرار داده و با شگفتي از آنان ياد مي کند:
« فيا عجبا و مالي لا اعجب من خطا هذه الفرق علي اختلاف حججها في دينها لا تقتصون اثر نبي و لا يقتدون بعمل وصي و لا يومنون بغيب و لا يعفون عن عيب يعملون في الشبهات و يسيرون في الشهوات المعروف فيهم ما عرفوا و المنکر عندهم ما انکروه مفزعهم في المعظلات الي انفسهم و تعويلهم في المهمات علي آرائهم کان کل امري منهم امام نفسه قد اخذ منها فيما يري بعري ثقات و اسباب محکمات ».
شگفتا چرا من شگفت زده نشوم از اشتباه اين گروه ها که با آن همه اختلاف که در دلائل و دستاويزهايشان در مورد راهي که انتخاب کرده اند دارند حاضر نيستند خط و جاي پاي پيامبر را پيروي کنند و به رفتار و روش وصي پيامبر اقتدا نمايند و به غيب ايمان نمي آورند و ديگران را نسبت به عيوبي که دارند معافشان نمي دارند کارها و روش هائي را که شناخت کافي درباره آن ها ندارند. انجام مي دهند و در مسير تمايلات گام بر مي دارند نيک و شايسته در نظرشان همان است که خود شناخته اند و بدي و زشتي همان که خود آن را رد کرده اند ودر مشکلات به خود پناه مي برند و در مسائل مهم و اساسي تکيه شان بر نظرات شخصي و گروهيشان است گويي هر کدام از آنان امام خويش است که آرا خود را بدلائل محکم و وسائل استوار به دست آورده اند.
يازده: از نظر امام اين گونه افراد و گروه ها در فرصتي به سر مي برند که سرانجام دچار غفلت و لغزش و پوچي و بي هدفي مي گردند چنانکه در خطبه 153 مي خوانيم:
« و هو في مهله من الله يهوي مع الغافلين و يغدو معد المذنبين بلا سبيل قاصد و لا امام قائد ».
او ( که در جامعه اسلامي به رهبري ايدئولوژيک امام گردن نمي نهد ) در مهلت و فرصتي از خدا به سر مي برد که خواه ناخواه به سوي بي خبران و خود باختگان کشيده مي شود و خود را در ميان گنهکاران جامعه مي بيند بدون آن که از راهي که مي رود هدفي داشته باشد و نه امامي که رهبرش باشد.
منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 14و15


نويسنده: افسانه شيرازي عدل


چاپ   ایمیل