چکیده
مفسران شیعه و سنی درباره مقصود از آیه «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ ...» در آیه54 سوره مائده، دیدگاههای مختلفی مطرح کردهاند. بیشتر مفسران شیعه و شماری از مفسران اهل سنت، «امام علی(ع) » را مصداق بارز این آیه شریفه دانستهاند. در مقابل این دیدگاه، برخی نیز احتمالات دیگری را مطرح کردهاند، از جمله «امام مهدی و یاران ایشان»، «ابوبکر»، «سلمان فارسى و قوم او»، «قوم و طایفه ابوموسى اشعرى». برخی نیز گفتهاند این آیه عام است و اختصاصى به شخص یا قومى خاص ندارد؛ اما از آنجا که آیه متضمن صفاتى است که اطلاق آن، بر غیر امام علی(ع) سزاوار نیست، در این مقاله، که با شیوه تحلیلی و توصیفی نگاشته شده است، ضمن بررسی دیدگاههای کلامی مفسران فریقین و تحلیل آنها، با توجه به سیاق آیه و روایات معصومان(ع) و اسناد تاریخی، تطبیق آیه بر مصداقی غیر از آن حضرت نقد و بررسی خواهد شد.
کلیدواژهها
تفاسیر کلامی؛ آیه 54 سوره مائده؛ امام علی(ع)؛ مفسران شیعه؛ مفسران اهل سنت؛ سبب نزول
طرح مسئله
در آیه 54 سوره مائده خدواند متعال فرموده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ...»؛ یعنی خداوند در مقابل دوچهرگى این مردمِ سستایمان و صدمههایى که دین از ناحیه آنان خورده و در ازاى اینکه اینان محبت غیر خدا را بر محبت خدا ترجیح دادند و عزت را از غیر خدا طلب کردند و نیز در مقابل اینکه در امر جهاد در راه خدا سهلانگارى کردند و از ملامتها ترسیدند، بهزودى قومى را خواهد آورد که آنان را دوست مىدارد و آن قوم نیز خدا را دوست مىدارند؛ مردمى که در برابر مؤمنان، خاضع و ذلیل و در مقابل کفار شدید و شکستناپذیرند.
با توجه به اینکه در آیه شریفه، تعبیر «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ...» به صورت عام و کلی آمده است و دلالتی صریح بر شخص یا اشخاص معینی ندارد، نظرهای متفاوتی درباره تفسیر و تعیین مصداق این آیه شریفه پدید آمده و موجب اختلاف نظر میان مفسران شیعه و اهل سنت و حتی میان مفسران هر یک از این دو مذهب شده است. گفتنی است هر یک از این مفسران برای اثبات نظر خود به دلایلی چند تمسّک جستهاند. پرسشی که مطرح میشود این است که منظور از آن طایفهاى که خداى تعالى وعده آمدنشان را داده، چه کسی یا چه کسانی هستند؟ دلایل مفسران شیعه و سنی در تعیین مراد از آیه چیست؟ و کدامیک از ادلّه طرفین، از درستی و اتقان برخوردار است؟ در این مقاله، آرای مفسران شیعه و سنی در خصوص این آیه بررسی شده و بر دیدگاه مقبول استدلال شده است.
دیدگاه مفسران اهل سنت
در میان مفسران اهل سنت در خصوص تفسیر آیه و تعیین مراد «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ....»، اقوال گوناگونی وجود دارد. مهمترین مصادیقی که این مفسران برای آیه برشمردهاند، به شرح ذیل است:
۱. ابوبکر بنابیقحافه
برخی از مفسران اهل سنت گفتهاند مراد از «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ...» در آیه که به صورت عام و کلی آمده، ابوبکر بنابیقحافه است؛ اما این نظر را عدهای از مفسران رد کردهاند. ابنجریر طبری در تفسیر خود ذیل این آیه، نظرات گوناگونی را بیان کرده که از جمله آنها این است که آیه در شأن ابوبکر بنابیقحافه نازل شده است (طبری، 1412: 6/ 183).
مفسران دیگری همچون آلوسی، قرطبی، ابنکثیر، ابنابیحاتم، ابنعطیه اندلسی نیز در تفسیر خود برای تعیین مصداق این آیه، بعد از نقل جریان ارتداد اهل ردّه، ابوبکر را یکی از وجوه احتمالی ذکر کردهاند و روایتی را با سندهای متفاوت به نقل از قتاده، حسن، ضحاک، محمد بنکعب القرظی در تأیید سخن خود آوردهاند که در همه آنها ذیل آیه «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» آمده است: «نزلت فی أبیبکر الصدیق و أصحابه». در جای دیگر آمده است: «هو و اللّه أبوبکر و أصحابه» (آلوسی، 1415: 3 / 330؛ قرطبی، 1364: 6/ 220؛ ابنکثیر، 1419: 3/ 123؛ ابنعطیه اندلسی، 1422: 2/ 207؛ ابنابیحاتم، 1419: 4/ 1160).
فخرالدین رازی نیز این روایت را در تفسیر کبیر خود به این سند نقل کرده است: فقال علی بنابیطالب و الحسن و قتادة و الضحاک و ابنجریح: «هم أبوبکر و أصحابه لأنهم هم الذین قاتلوا أهل الردة؛ مقصود ابوبکر و یاران اویند که با اهل ردّه به جنگ پرداختند» (فخر رازی، 1420: 12/ 378).
فخر رازی همچنین با استناد به بندهایی از آیه محل بحث و تعابیر به کار رفته در آیه میکوشد آنها را بر ابوبکر تطبیق دهد و متصفبودن ایشان به این اوصاف را دلیل بر صحت امامت و خلافت او قرار دهد: «لو کانت إمامته باطله لما کانت هذه الصفات لائقه به» (همان)؛ چنانکه در تعبیر «اذِلَّه عَلَى المؤمنینَ أَعِزَّه عَلَى الْکافِرِین» این وصف را نیز بر ابوبکر تطبیق میدهد و کسی را جز او لایق آن نمیداند و در تأیید آن به روایتی که از نبی اکرم(ص) به نقل از انس بنمالک رسیده استناد میکند. در این روایت آمده است: «أرحم أمتى أبوبکر، و أشدهم فى أمر اللّه عمر، و أصدقهم حیاء عثمان: مهربانترین انسانهای امت من ابوبکر است و سختترین آنها در برابر حکم خدا عمر است، و صادقترین در حیا عثمان است». او مدعی میشود این روایت مستفیض است (همان: 379ـ381).
ابنتیمیه حرّانی نیز در کتاب منهاج السنه النبویۀ این آیه شریفه را در شأن ابوبکر و یاران او که در کنار وی با طوایف مرتد جنگیدند، میداند و معتقد است شایستهترین افراد به داخلشدن در مصداق این آیه شریفه، آناناند (ابنتیمیه، 1406: 7/ 212ـ214).
ارزیابی دیدگاه اهل سنت
از نگاه بسیاری از مفسران و متکلمان شیعه و اهل سنت، این آیۀ شریفه هرگز بر امامت و خلافت ابوبکر دلالت ندارد، بلکه اساساً این آیه دربارۀ ابوبکر نیست. از آنجا که اهل سنت در تفسیر این آیه بر دو حوزۀ «استناد به روایات و أقوال صحابه و تابعین» و «تحلیل درونی از دلالت آیه مذکور» تکیه کردهاند، در ادامه، مستندات و ادلّه آنان نقد و بررسی خواهد شد.
الف) بررسی استناد به روایات و اقوال صحابه و تابعین
اولاً چنانکه گفته شد، اهل سنت بر مبنای برخی روایات و اقوال بعضی از صحابه و تابعین (حسن بصری، قتاده، ضحاک و ابنجریج)، مصداق «قوم» را ابوبکر و اصحاب او میدانند که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) با اهل ردّه به جهاد و مبارزه پرداختند؛ اما این نظر تنها نظر در این باره نیست و در تفاسیر اهل سنت، اقوال دیگری نیز وجود دارد؛ برای نمونه ابوحیان اندلسی در تفسیر خود به «نُه قول» در این باره اشاره کرده است (ابوحیان اندلسی، 1420: 4/ 297). ابنجوزی نیز در این باره شش قول را ذکر کرده است (ابنجوزی، 1422: 1/ 559).
ثانیاً افزون بر تعارض و مختلفبودن آرا، روایات مستند به حسن بصری، قتاده، ضحاک و ابنجریج ـ که همگی از تابعیناند ـ مقطوعه و ضعیفاند و اقوال آنان نمیتواند حجت و ملاک قرار گیرد. افزون بر اینکه حسن، قتاده و ابنجریج همگی به تدلیس متهماند (ذهبی، 1382: 1/ 460).
ثالثاً روایتی که به نقل از حضرت علی(ع) در این باره در منابع اهل سنت دیده میشود، ضعیف و استنادناپذیر است. ضعیف و غیرمعتبربودن این روایت از دو جهت است: این روایت از بُعد سندی ضعیف است. سندی که طبری در این باره ذکر کرد، این چنین است: «حدثنی المثنى، قال: ثنا إسحاق، قال: ثنا عبدالله بنهشام، قال: أخبرنا سیف بنعمر، عن أبی روق، عن الضحاک، عن أبی أیوب، عن علی علیه السلام» (طبری، 1412: 6/ 183).
در این سند، سیف بنعمر قرار دارد که به تصریح رجالیانِ اهل سنت متهم به زندقه و جعل حدیث و فردی ضعیفالحدیث است (ذهبی، 1382: 2/ 255؛ عقیلی، 1404: 3/ 484؛ نسائی، 1369: 1/ 50؛ اصبهانی، 1405: 1/ 91؛ ابنحبان، 1396: 1/ 345).
دوم اینکه این روایت با روایت دیگری که از امام علی(ع) نقل شده در تعارض است. طبرسی در این باره مینویسد: «روی عن علی أنه قال یوم البصره و الله ما قوتل أهل هذه الآیه حتى الیوم و تلا هذه الآیه: روایت است که در روز (جنگ) بصره، على فرمود: "به خدا اهل این آیه، تا امروز جنگ نکرده بودند" و همین آیه را تلاوت کرد» (طبرسی، 1372: 3/ 322؛ حویزی، 1415: 1/ 641؛ بحرانی، 1416: 2/ 315).
رابعاً در مورد روایت «أرحمُ أمّتى لأمّتى ابوبکر...: مهربانترینِ (انسانهای) امتِ من در برابر امتم، ابوبکر است»، که فخر رازی در تأیید مدعای خود به نقل از نبی اکرم(ص) ذیل این عبارت از آیه مذکور «أذِلَّه عَلَى المؤمنینَ أَعِزَّه عَلَى الْکافِرِین» نقل کرده، باید گفت:
خبر «أرحمُ أمّتى لأمّتى ابوبکر...» از اخبار بهظاهر مستفیضی است که با طرق ضعیف یا مجعول و موضوعی[i] در مدح سه خلیفه و برخی از اصحاب، از طرق «انس بنمالک»؛ «عبدالله بنعمر»، «جابر بنعبدالله انصاری»، «ابوسعید خدری»، «ابومحجن»، «شداد بناوس» و «ابنعباس» روایت شده است که بهترین طریق آن، طریق «ابوقلابة» از «انس بنمالک» است (ترمذی، 1395: 5/ 664؛ ابنحنبل، بیتا: 3/ 281؛ ابنماجة، بیتا: 1/ 55).
روایت ترمذی از نظر سند و متن، غریب است؛ یعنی روایت را فقط یک راوی نقل کرده و آن هم «قتادة» از «انس بنمالک» است؛ چنانکه ترمذی در ادامه این روایت میگوید: «هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ لَا نَعْرِفُهُ مِنْ حَدِیثِ قَتَادَةَ إِلَّا مِنْ هَذَا الوَجْهِ: این حدیث غریب بوده و به غیر از این وجه، نمیشناسند آن را از سخن قتاده» (ترمذی، 1395: 5/ 664)؛ یعنی همانطور که بیان شد، حدیث در متن و سند غریب بوده و قتاده از این جهت در نقل آن منفرد است. از طرفی هرچند غریببودن حدیث به خودی خود اشکالی بر مقبولیت روایت وارد نمیسازد، آنچه موجبات تضعیف این حدیث را فراهم نموده، علاوه بر غریببودن آن، این است که در طریق این حدیث، افرادی همچون «سفیان بنوکیع» قرار گرفتهاند که تضعیف شدهاند (ابنحجر عسقلانی، 1404: 4/ 109).
ب) تحلیل درونی دلالت آیه شریفه
اولاً اگر بر فرض مراد از قوم را در آیه شریفه، ابوبکر و جمعیتی که در خدمت او بودند بدانیم، تازه بحث در این است که آیا این آیه بر همه اطرافیان و اصحاب او که در رکابش بودند، تطبیق مىکند یا خیر؟ چون بسیارى از آن اصحاب، وضع خود را دگرگون کردند، نظیر «خالد بنولید» و «مغیرة بنشعبه» و «سمرة بنجندب» و اگر آیه شریفه، شامل همه آنان مىبود مىبایست آن افراد را استثنا مىکرد و چون در آیه هیچ استثنایى نیامده، نمىتواند شامل همه اصحاب او شود (طباطبایی، 1427: 5/ 388).
ثانیاً خداوند در این آیه، اوصافی را برای این قومی که آمدن آن را وعده داده بیان میکند و باید ملاحظه کرد که آیا این اوصاف در ابوبکر یافت میشودیا خیر؟ برای نمونه چند وصف را بررسی میکنیم:
الف) وصف «یُحِبُّهُمْ و یُحِبُّونَهُ»:این ویژگی را رسول گرامی اسلام(ص) ـ بر اساس مستندات موثق تاریخی شیعه و اهل سنت ـ در روز جنگ خیبر، در وصف یکی دیگر از اصحاب خود (امیرالمؤمنین علی(ع) )، غیر از ابوبکر بیان: کرده است: «قالَ: لاُعطِیَنَّ الرّایَةَ غَدا رَجُلا یُحِبُّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ و یُحِبُّهُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ کَرّارٌ غَیْرُ فَرّارٍ، لا یَرْجِعُ حَتّى یَفْتَحُ اللّهُ عَلَى یَدَیْهِ: (بعد از شکست ابوبکر) پیامبر اکرم(ص) فرمودند: فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد، هجومکننده است، فرارکننده نیست، از حمله برنمىگردد تا خدا به دست او قلعه را فتح کند». یعنی همان جنگی که ابوبکر و یکی دیگر از خلفا، میدان نبرد را در حالی که شکست خورده بودند، ترک کردند و به عقب برگشتند. در منابع معتبر اهل سنت نیز به این مسئله اذعان شده است. برای نمونه:
حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین به نقل از ابیلیلی آورده که امیرالمؤمنین علی(ع) به وی فرمود: «ای ابیلیلی! آیا در خیبر با ما نبودی؟ گفت: بلی به خدا سوگند همراه شما بودم. امیر مؤمنان(ع) فرمود: رسول خدا(ص) ابوبکر را به سوی خیبر فرستاد، او همراه مردم رفت و شکستخورده برگشت...». سند این روایت از نظر وی صحیح است، در حالیکه بخاری و مسلم آن را نقل نکردهاند: «حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه» (حاکم نیشابوری، 1411: 3/ 39).
شمسالدین محمد ذهبی نیز در تلخیص المستدرک گفته است سند این روایت صحیح است (همان). این روایت با نقلهای مختلف، در دیگر کتابهای اهل سنت همچون ذهبی (1407: 2/ 412)، سیوطی (بیتا: 31/ 347ـ348) و متقی هندی (1401: 13/ 121) آمده است.
در روایتی دیگر، درباره ناراحتی و غضب رسول اکرم(ص) از فرار ابوبکر و خلیفه دوم، اینچنین آمده است: ایجى در المواقف مىنویسد: «روی أنه صلى الله علیه وسلم بعث أبابکر أولا فرجع منهزما وبعث عمر فرجع کذلک فغضب النبی(ص) لذلک فلما أصبح خرج إلى الناس ومعه رایة فقال (لأعطین...) إلى آخره: روایت شده است که رسول خدا(ص) اول ابوبکر را به طرف خیبر فرستاد که او فرار کرد و برگشت؛ سپس عمر را فرستاد، او هم همان سرنوشت را داشت. پیامبر(ص) خشمگین شد، فردا صبح در حالى که پرچم به دست آن حضرت بود، فرمود: ...» (ایجی، 1417: 3/ 634؛ قاضى جرجانى، 1325: 8/ 369).
ب) وصف «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»:موارد متعددی را از تاریخ زندگی خلیفه اول میتوان یافت که او در هیچیک از دوران زندگیاش، چه در زمان حضور رسول خدا(ص) و چه در دروان خلافت دارای این ویژگی نبوده و بلکه برعکس «با کافران خاضع و مهربان و در برابر مؤمنان سرسخت و خشن» بوده است. ما به جهت اختصار فقط به چند نمونه اشاره خواهیم کرد:
1. کشتن مالک بننویره:یک از جنایاتی که در زمان ابوبکر اتفاق افتاد، کشتن مالک بننویره به دست خالد بنولید و به دستور مستقیم ابوبکر بود(طبری، 1387: 3/ 280؛ ابنحجر، 1415: 5/ 560ـ561؛ متقی هندی، 1401: 5/ 619؛ بخاری، 1422: 5/ 110ـ111؛ یعقوبی، بیتا: 2/ 110؛ ابناثیر، 1385: 2/ 358ـ359).
2. پشیمانی در آخرین روزهای زندگی: ابوبکر در آخرین روزهای عمرش چنین آرزو میکند: «من از دنیا هیچ اندوهى به دل ندارم، جز اینکه اى کاش سه کارى را که کردهام انجام نمیدادم و ... اما آن سه کار اینکه: اى کاش درِ خانه فاطمه را نمیگشودم هرچند با بستهبودنش کار به جنگ میکشید و اى کاش فجأة را به آتش نمیسوزاندم[ii] و او را به آسانى و نرمى کشته بودم یا پیروز و کامیاب رهایش کرده بودم...» (طبری، 1387: 3/ 430؛ متقی هندی، 1401: 5/ 631؛ عسقلانی، 1406: 4/ 189؛ هیثمی، 1414: 5/ 202).
بنابراین با وجود همه پراکندگی آرا و اختلاف اقوالی که در این زمینه در تفاسیر اهل سنت وجود دارد، نادرستی و ضعف استدلال برخی مفسران آنان، همچون فخر رازی که میکوشند بر چنین مبنای سست و ضعیفی، خلافت و امامت ابوبکر را اثبات کنند، آشکار میشود.
2. ابوموسی اشعری و طایفه او
گروهی از مفسران اهل سنت در تعیین مصداق این آیه، بر این عقیدهاند که مراد از آیه گفتهشده «ابوموسی اشعری و قوم او»[iii] هستند. اینان تطبیق آیۀ شریفه را بر غیر آنان نپذیرفتهاند؛ چنانکه در این باره، روایاتی را گواه بر صدق مدعای خود آوردهاند که در آن پیامبر اکرم(ص) پس از نزول آیه مذکور، به ابوموسی اشعری اشاره میکند و میفرماید: «مراد، قوم و طایفه این مرد هستند». در حدیثی دیگر به نقل از مجاهد که گفت: «نزلت فی أهل الیمن. و روی مرفوعا أن النبی صلى اللَّه علیه و سلم لما نزلت هذه الآیة أشار إلى ابیموسى الأشعری و قال: هم قوم هذا: (آیه) درباره اهل یمن نازل شده است و مرفوعاً از نبی اکرم(ص) روایت شده است. هنگامی که این آیه نازل شد، (ایشان) به ابوموسی اشعری اشاره کرده و فرمودند: آنان قوم این مردند» (فخر رازی، 1420: 12/ 378؛ نیشابورى، 1416: 2/ 604).
و روایت دیگری که بیشتر مفسران و محدثان اهل سنت همچون سیوطی، زمخشری، ابنجریر طبری، آلوسی، ثعلبی، بغوی، قرطبی، حاکم نیشابوری، بر اساس آن «ابوموسی اشعری و طایفهاش» را بهعنوان یکی از وجوه احتمالی مصداق آیه برشمردهاند، روایتی است که به طرق مختلف، منقول از «عیاض بنغنم اشعری» است.[iv] مضمون همه آنها، اشاره نبی اکرم(ص) است به ابوموسی اشعری پس از نزول آیه شریفه، که مراد از آیه، قوم این مرد است (ثعلبى نیشابورى، 1422: 4/ 78؛ آلوسی، 1415: 3/ 330؛ سیوطی، 1404: 2/ 292؛ طبری، 1412: 6/ 183؛ زمخشری، 1407: 1/ 644؛ بغوى، 1420: 2/ 62؛ قرطبی، 1364: 6/ 220؛ حاکم نیشابورى، 1411: 7/ 352).
به طور خلاصه باید گفت ابنجریر طبری در تفسیر جامع البیان در ذیل آیه شریفه، نزدیک به 25 خبر درباره مصادیق این آیه ذکر کرده است. او بعد از بیان اخبار و اقوال متعدد، مینویسد: نزدیکترین قول به صواب در نزد ما، خبری منقول از پیامبر اکرم(ص) است که این قوم را عشیره ابوموسی اشعری از اهل یمن بیان فرمودند، و اگر چنین خبری نمیبود در نزد من بهترین قول در انطباق با آیه، ابوبکر و اصحاب او هستند (طبری، 1412: 6/ 185).
ابوحیان اندلسی نیز پس از بیان نُه قول در این باره، روایت نبوی مذکور را به نقل از کتاب مستدرک حاکم نیشابوری ذکر میکند و اصح اقوال در این باره را تطبیق آیه بر یمنیها میداند (اندلسی، 1420: 4/ 297). قرطبی هم این نظر را أصح میداند (قرطبی، 1364: 6/ 220).
بررسی دیدگاهها
اولاً هرچند روایات مذکور در این زمینه، از نظر علمای اهل سنت معتبرند، باید گفت متن این روایت با دیگر روایات وارده در تعیین مصداق آیة مورد بحث در تعارض است.
ثانیاً از طرفی همه مفسران اهل سنت و معدود مفسران شیعه ـ به جز ابنجریر طبری که میگوید «نزدیکترین قول به صواب در نزد ما این است که مراد از قوم، عشیره ابوموسی اشعری از اهل یمن است» (طبری، 1412: 6/ 185) ـ در تفاسیرشان تطبیق آیه شریفه بر ابوموسی اشعری را تنها بهعنوان یکی از وجوه احتمالی میان دیگر وجوه ذکر کردهاند، نه بهعنوان یک نظر قطعی. در حالی که در مورد برخی دیگر از احتمالات مذکور ذیل آیه شریفه همچون «علی(ع)» و «ابوبکر» برخی مفسران نظر قطعی و نهایی ابراز کردهاند.
ثالثاً روایت مذکور با توجه به سندهای مختلفش همگی به «عیاض بنغنم اشعری» ختم میشود؛ از طرفی طبری در مورد وی میگوید: «عیاض بنعمرو الأشعری؛ تابعی، مختلف فی صحبته، روى عن النبی صلى الله علیه وسلم مرسلا» و ابنسعد در الطبقات درباره او آورده است: «کان قلیل الحدیث» (ابنسعد، 1968: 6/ 152)؛ بنابراین روایت وی از نظر اعتبار از چنان جایگاهی برخوردار نیست که بتوان بر اساس آن، ابوموسی اشعری را بهعنوان وجه احتمالی مصداق آیه شریفه ذکر کرد.
رابعاً در صحت این روایت تردید جدی وجود دارد؛ چرا که صـحابیبـودن عـیاض اشعری ثابت نیست و عدهای از رجالیان اهلسنت به تابعیبودن او و مرسلبودن ایـن روایـت تصریح کردهاند. ابنابیحاتم در این باره مینویسد: «عیاض الأشعری روى عن النبی مرسلاً انه قرأ: فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بـِقَوْمٍ یُحـِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ؛ و هو تابعی» (ابنابیحاتم، بیتا: 6/ 407). ابنحبان نیز مینویسد: «عیاض الأشعری یروى عـن عـمر بنالخطاب و أبىعبیدة بنالجراح و أبـىمـوسى روى عـنه سماک بنحرب و قد قیل إنه له صـحبة و لیـس یصح ذلک عندی: عیاض اشعری از عمر بنخطاب و ابوعبیده بنجراح و ابوموسی روایت میکند و سماک بنحرب نیز از او (عیاض اشعری) روایت کرده. همچنین بعضی گفتهاند که او (ظاهراً عیاض) از صحابی بوده است؛ اما این مطلب نزد من صحیح نیست» (ابنحبان، 1393: 5/ 264). مزی هم به این اختلاف تصریح کرده است: «عیاض بنعـمرو الاشعری، مختلف فی صحبته، سـکن الکـوفة: درباره عیاض بنعـمرو اشعری سخنان مختلفی گفته شده است. او ساکن کوفه بود» (مزی، 1400: 22/ 571).
خامساً در کتاب شرح نهج البلاغه ابنابی الحدید و الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه آمده است که ابوموسی اشعری جزو منافقانی بود که پس از بازگشت پیامبر اکرم(ص) از غزوه تبوک، قصد داشتند حضرت را ترور کنند؛ چنانکه آمده است: «حذیفه که آن منافقان را میشناخت،[v] درباره او (ابوموسی) میگوید: شما حرفهایی میزنید؛ اما من شهادت میدهم که او دشمن خدا و رسولش است و با آن دو در دنیا جنگ میکند، و دشمن است در روز قیامت که شهادت و گواهی میدهند...» (ابنابیالحدید، بیتا: 13/ 314؛ مدنی شیرازی، بیتا: 286).
همچنین درباره «پرچمدان امت اسلام در قیامت»، شیخ صدوق در خصال ضمن روایتی از رسول گرامی اسلام(ص) آورده است: «سومین پرچمدار گمراهی با جاثلیق این امت، ابوموسی اشعری است» (ابنبابویه، 1362: 2/ 575).
3. گروه «انصار»
برخی از مفسران شیعه و سنی ذیل آیه مذکور به نقل از «سُدّی کبیر»، مراد از آیه شریفه را گروه «انصار» دانستهاند و آن را به عنوان یکی دیگر از وجوه مطرح کردهاند: «هم أنصار رسول الله صلى الله علیه و سلم؛ آنان انصار رسول خدا(ص) هستند». در این باره تنها کسی که این قول را به عنوان یکی از وجوه احتمالی ذیل آیه محل بحث مطرح کرده، «سُدّی کبیر» است؛ چنانکه مفسران فریقین به گونههای مختلف این مطلب را از وی نقل کردهاند؛ هرچند خود قائل بر این نظر نبودهاند، مفسرانی همچون شیخ طوسی در التبیان (بیتا: 3/ 558) ابوالفتوح رازى در روض الجنان (1408: 7/ 6)، طبرسی در مجمع البیان (1372: 3/ 321)، آلوسی در روح المعانی (1415: 3/ 330)، ثعلبی نیشابوری در جواهر الحسان (1422: 4/ 79) و قرطبی در الجامع الأحکام (1364: 6/ 220).
طبری در جامع البیان آورده است سدی گمان برده است که مقصود از آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» انصار هستند (طبری، 1412: 6/ 184) و فخر رازی در التفسیر الکبیر چنین نوشته است: «و قال السدی: نزلت الآیة فی الأنصار لأنهم هم الذین نصروا الرسول و أعانوه على إظهار الدین: سدی گوید: این آیه در مورد انصار نازل شده است، برای اینکه آنان کسانیاند که رسول خدا(ص) را کمک کردند و (همچنین) او را در پیروزیِ (غلبۀ) دین یاری رساندند» (فخر رازى، 1420: 12/ 378).
دو اشکال عمده در این تطبیق وجود دارد:
1. تنها اثـر عـلمی یادشده از سُدّی کبیر، «تفسیر» وی است که ابنسعد در طبقاتش از آن یاد کرده است (ابنسعد، 1968: 6/ 323). این تفسیر امروزه موجود نیست؛ بنابراین برای پیبردن به آرای تفسیری سدی باید به کتابهای تفسیری دیگر مفسران مراجعه کرد که آرای او در آنها به صورت پراکنده آمده است. از جمله مفسرانی که روایات تفسیری سدّی را در کتابهای خود نقل کردهاند، میتوان به امین الاسلام طبرسی در شیعه و ابنجـریر طـبری، ابنابیحـاتم و جـلال الدین سیوطی در اهل سنت اشاره کرد. مؤید ایـن مـطلب سخن صاحب تهذیب الکمال اسـت که میگوید: «طبری و ابنابیحاتم، تفسیر سدّی را در سورههای مختلف به صورت پراکنده آوردهاند» (مزی، 1400: 3/ 138).
2. بیشتر روایات سُدّی از طریق عمرو بنحماد، از اسباط بنهمدانی است. اسباط را یحیی بنمعین توثیق کرده و ابونعیم وی را تضعیف کرده است. ابونعیم علت تضعیف اسباط را مقلوبکردن اَسناد ذکر کرده است (رازی، 1372: 2/ 331). سیوطی نیز وثاقت اسباط را مورد اتفاق نمیداند (سیوطی، 1421: 2/ 471).
شیخ طـوسی در تبیان گوید: برخی از مفسران، طریقه و مذهبشان محمود و ممدوح است، مانند ابنعباس، حسن، قتاده و غیر ایشان؛ اما مـذهب بـرخی از ایـشان مذموم و ناپسند است، مانند ابیصالح، سدّی (کبیر)، کلبی و غیرهم (طوسی، بیتا: 1/ 6).
ظاهراً مذمت شیخ طوسی از سدّی کبیر و امثال او به جهت تـفسیر قـرآن بـر اساس اجتهاد و رأی خود و مراجعهنکردن به اهل بیت(ع) بهعنوان معدن وحی است؛ چراکه با مـلاحظۀ روایـات سدّی در تفسیر به هیچ روایتی که مستند به اهل بیت(ع) باشد، برخورد نمیکنیم و شاید یکیاز دلایل وثوق وی از سوی عـامه هـمین مسئله باشد؛ البته این را هم نباید از نظر دور داشت که ممکن است سدی این شیوه را بنا به برخی ملاحظات تعمداً بهعنوان یـک روش اتخاذ کرده است.
از طرفی با توجه به اینکه شیخ طوسی وی را در زمرۀ اصحاب امام علی بنالحسین(ع)، امام بـاقر(ع) و امام صادق(ع) دانسته و همچینین در کتابهای رجالی شیعه بهصراحت مطلبی در وثـاقت یـا ضـعف سدّی وارد نشده است، نمیتوان صریحاً وی را تضعیف یا توثیق کرد؛ هرچند قرائن و شواهد؛ دلالت بیشتری بر توثیق وی دارد (ربیع نتاج و تفریحی، 1388: 101ـ120).
دیدگاه مفسران شیعه
در خصوص تعیین مراد از «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ...» میان مفسران شیعه نیز اقوال گوناگونی وجود دارد که به مهمترین آنها اشاره میشود:
1. سلمان فارسی
گروهی از مفسران شیعه و اهل سنت، بر اساس برخی روایات آمده در منابع حدیثی درباره شأن نزول این آیه شریفه، سلمان فارسی، یاران و هموطنان او را یکی از وجوه احتمالی مصداق آیه شریفه دانستهاند (فخر رازی، 1420: 12/ 378؛ بیضاوى، 1418: 2/ 132؛ آلوسی، 1415: 3/ 331؛ ثعلبى نیشابورى، 1422: 4/ 79؛ زمخشری، 1407: 1/ 646؛ نیشابورى، 1416: 2/ 604؛ طباطبایی، 1417: 5/ 388؛ مکارم شیرازی، 1374: 4/ 418؛ طبرسی، 1372: 3/ 321؛ عروسى حویزی، 1415: 1/ 643؛ قمى مشهدى، 1368: 4/ 144).
در روایتی آمده است: هنگامى که از پیامبر(ص) درباره این آیه پرسش کردند، حضرت دست خود را بر شانه «سلمان» زد و فرمود: «این و یاران او و هموطنان او هستند»؛ سپس فرمود: «لو کان الدین معلقا بالثریا لتناوله رجال من ابناء الفارس: اگر دین (و در روایت دیگرى اگر علم) به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمانها قرار گیرد، مردانى از فارس آن را در اختیار خواهند گرفت» (طبرسی، 1372: 3/ 208؛ عروسى حویزى، 1415: 1/ 642). ابونعیم اصفهانى در حلیة الاولیاء حدیث را با عبارت «لو کان العلم منوطا بالثریا لتناوله رجال من ابناء فارس» نقل کرده است (الاصبهانی، 1405: 6/ 64)؛ ولى ابنعبدالبر در استیعاب چنین نقل کرده است: «لو کان الدین عند الثریا لنا له سلمان...» (ابنعبدالبر، بیتا: 1/ 192). سیوطی نیز در دُر المنثور ذیل همین آیه، چندین حدیث در همین باره آورده است (سیوطی، 1404: 6/ 67).
حدیث دیگرى از امام صادق(ع) نقل شده که مکمل حدیث بالا است. حضرت در این حدیث میفرماید: «و اللَّه ابدل بهم خیرا منهم، الموالى: به خدا سوگند که خداوند به این وعده خود وفا کرده و گروهى را از غیر عرب، بهتر از آنان جانشین آنان فرمود» (طبرسی، 1412: 9/ 108).
سه اشکال که در این تطبیق وجود دارد:
الف) اشکال نخست: نویسنده نهج الفصاحه به این روایت اشکال میکند و مینویسد:
از جمله حدیثهایی که سیاق درست دارد و یک کلمه آن را تحریف کردهاند، آن حدیث است که به تأیید هوش و ایمان پارسینژادان آوردهاند، که اگر ایمان (یا علم) به ثریّا بودی، مردمی از اهل پارس بدان رسیدندی، و این از تحریفات شعوبیان است که در قدح عرب و مدح غیرعرب کوششی داشتند. اصل حدیث که بخاری و مسلم و ترمذی در باب تفسیر آوردهاند، چنین است که راوی گوید: «ما نزد پیمبر بودیم که سوره جمعه بیامد. آیه اول را که وصف بعثت وی در میان امّیان است، بخواند و به آیه دوم رسید که وصف به هدایت نپیوستگان است. یکی گفت آنها که به ما نپیوستهاند کیاناند و پیمبر (که سؤال بیجا را خوش نداشت) در جواب او سکوت کرد؛ آنگاه دست بر سلمان فارسی که در میان حاضران بود نهاد و گفت اگر ایمان به ثریّا بودی مردمی مانند این بدان رسیدندی». متن حدیث این است، و گویی شعوبیان که غالباً غیر عرب بوده و سلیقه کافی برای جعل حدیث تمام نداشتهاند، «مردمی مانند این» را تحریف کرده، به جای آن «مردانی از پارس» نهادهاند و هم در روایت دیگر برای مزید تفضیل، «ایمان» را به «علم» بدل کردهاند که به نظر ایشان در عرصه مفاخره با عرب اعتبار علم از «ایمان» بیشتر بوده است، اما روح حدیث از این هر دو تحریف بیزار است (پاینده، 1382: 135ـ136).
بنابراین با توجه اینکه مفسران شیعه و اهل سنت جز این روایت، مستمسک دیگری در تطبیق آیه بر سلمان فارسی ندارند، نمیتوان این قول را بهعنوان منظور و مقصود آیه در نظر گرفت.
ب) اشکال دوم: جدا از صحت و سقم این روایت، نکته مهم و اساسیای که وجود دارد این است که روایت مذکور ذیل چندین آیه از قرآن با همین مضمون نقل شده است، چنانکه در همه آنها آمده است: هنگامی که آیه مربوطه (54 مائده؛ 3 جمعه؛ 38 محمد) نازل شد، عدهای از پیامبر(ص) درباره این آیه سؤال کردند و ایشان دست خود را بر شانه سلمان زد و فرمود: منظور، این مرد و هموطنان او هستند. آنگاه افزود: اگر دین و آیین خدا در آسمانها و به ستاره «ثریا» نیز بسته شده باشد، مردانی از فارس حقجویانه آن را خواهند یافت... .
1. ذیل آیه «یا أیّها الذین آمَنوا مَن یَرتدَّ منکم عن دینه فسَوف یاتی الله بقوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ...» (مائده: 54) در مجمع البیان و تفسیر نمونه آمده است: «و رُوی ان النبی سُئل عن هذه الآیه فضرب بیده علی عاتق سلمان فقال هذا و ذووه ثم قال: لوکان الدین معلقا بالثریا لتناوله رجال من ابناء فارس» (طبرسی، 1372: 3/ 208؛ مکارم شیرازی، 1374: 4/ 418).
2. ذیل آیه «و آخَرین منهم لمّا یَلحقوا بهم و هو العزیز الحکیم»؛ (جمعه:3) در مجمع البیان و تفسیر نمونه نقل شده است: «روی ذلک عن ابیجعفر(ع) و روی أن النبی(ص) قرأ هذه الایه، فقیل له من هولاء؟ فوضع یده علی کتف سلمان و قال لو کان الایمان فی الثریا لنالته رجال من هولاء؛ آنگاه که پیامبر این آیه را تلاوت فرمودند، پرسش شد که این قوم کیست؟ ایشان دست بر شانه سلمان نهادند و فرمودند، اگر ایمان بر در ثریا بود، مردانی از اینان آن را درمییافتند» (همو، 1372: 10/ 429؛ همو، 1374: 24/ 109).
3. ذیل آیه «و إن تتولّوا یستبدل قوماً غیرَکم ثم لایکونوا امثالکم»؛ (محمد: 38) در مجمع البیان نقل شده است: «و روی ابوهریره أن ناسا من اصحاب رسول الله(ص) قالوا یا رسول الله! من هولاء الذین ذکر الله فی کتابه و کان سلمان الی جنب رسول الله(ص) فضرب یده علی فَخِذ سلمان فقال هذا و قومه و الذی نفسی بیده لو کان الایمان منوطا بالثریا لتناوله رجال من فارس: ابوهریره میگوید گروهی از مردم از رسول خدا پرسیدند: اینان که خدا در کتابش از آنان یاد کرده است کیستند؟ پیامبر خدا دست بر ران سلمان فارسی که در کنارشان نشسته بود زدند و فرمودند: این مرد و قومش! سوگند به خدا اگر ایمان بر ثریا آویخته بود، مردانی از فارس بدان میرسیدند» (همو، 1372: 9/ 164).
هرچند اشکالی بر این امر وارد نیست که گاهى در مورد یک واقعه، آیات متعددى در سورههاى گوناگون نازل شده باشد (سیوطی: 1421: 1/ 134)، اما این مطلب در مورد این واقعه صدق نمیکند؛ یعنی چنان نیست که سبب نزول یکی باشد و چند آیه درباره آن نازل شده باشد؛ چنانکه هیچیک از دانشمندان علوم قرآنی در تألیفاتشان درباره این قضیه چنین مطلبی را بیان نکردهاند.
ج) اشکال سوم: بیشتر بلکه نزدیک به همه تفاسیر فریقین، روایت مذکور را ذیل آیه 38 سوره مبارکه محمد(ص) آوردهاند و ماجرای نقلشده را مربوط به نازلشدن این آیه دانستهاند، به طوری که در این باره به هیچ عنوان از آیه 54 مائده یادی نکردهاند؛ چنانکه آوردهاند: زمانی که آیه «و إن تتولّوا یستبدل قوماً غیرَکم ثم لایکونوا امثالکم» نازل شد، عدهای از پیامبر(ص) درباره این آیه سؤال کردند... (ر.ک: قرطبى، 1364: 16/ 258؛ طبرى، 1412، 26/ 42؛ ابوحیان اندلسی، 1420: 9/ 478؛ ابنابى حاتم، 1419: 10/ 3299؛ صادقى تهرانى، 1365: 27/ 139).
عده اندکی نیز که آیه 54 سوره مائده را با ماجرای مذکور مطابق دانستهاند، ذیل آیه 38 سوره محمد(ص) نیز مجدد این تطبیق را صورت دادهاند[vi] و باز عده اندکی از مفسران فریقین این تطبیق را ذیل آیه سوم سوره جمعه و آیه 38 سوره محمد(ص) آوردهاند و به آیه 54 مائده اشارهای نکردهاند[vii] که در همه موارد ذکرشده یا خود مفسر به آن باور داشته و مصداق آیه را جز این روایت نمیپنداشته یا اینکه صرفاً از باب نقل قول بهعنوان یکی از وجوه ذکرشده ذیل آیه آورده است.
نهایت اینکه تطبیق ماجرای مذکور با آیه 38 سوره مبارکه محمد(ص) در تفسیر مفسران شیعه و سنی، با دو آیه دیگر (54 مائده و 3 جمعه) به هیچ وجه قابل مقایسه نیست و این خود قرینهای است بر این امر که بر فرض صحتِ روایت مذکور، تطبیق آن با آیه 38 از سوره محمد(ص) قابل پذیرش و صحیح است.
2. امام مهدی(ع)
على بنابراهیم قمی در تفسیر خود ذیل آیه ۵۴ مائده مینویسد: «این آیه درباره مهدى موعود. و اصحاب ایشان است و قسمت اول آیه، خطاب است به کسانى که در حقّ آل محمد(ص) ظلم کردند و حق ایشان را غصب نمودند.»(قمی، 1363: 1/ 170). برخی از مفسران نیز با استناد به سخن علی بنإبراهیم قمی ذیل آیه مذکور، این قول را بهعنوان یکی از اقوال مطرح ذکر کردهاند؛ اما نکته حائز اهمیت اینجاست که این گروه، سخن علی بنابراهیم قمی را به مثابه یک روایت دانسته و به آن تکیه کردهاند. این در حالی است که سخن علی بنابراهیم قمی صرفاً یک تطبیق و نظریه شخصی وی ذیل آیه شریفه است. گفتنی است همه کسانی که این قول بیان کردهاند (ر.ک: مکارم شیرازی، 1374: 4/ 418؛ طبرسی، 1372: 3/ 322؛ بحرانى، 1416: 2/ 315؛ عروسى حویزى، 1415: 1/ 642؛ فیض کاشانى، 1415: 2/ 43؛ قمى مشهدى، 1368، 4/ 141). به سخن علی بنابراهیم قمی استناد کردهاند و هیچ مؤید و مستند معتبری دیگری در این زمینه یافت نمیشود.
۳. علی بنابی طالب(ع)
از دیگر مصادیقی که مفسران شیعه و اهل سنت برای آیه 54 مائده ذکر کردهاند، علی بنابیطالب(ع) است؛ اما با توجه به نوع بیان آنان که در این زمینه آمده، برخی صراحتاً، مصداق اتمّ و اکمل آیه شریفه را علی بنابیطالب(ع) دانستهاند و عدهای هرچند صراحتاً به این مطلب اشاره نکردهاند، امام علی(ع) را جامع اوصاف و فضایلِ بیانشده در آیه شریفه دانستهاند. این در حالی است که برخی از مفسران، این قول را تنها بهعنوان یکی از اقوال مشهور در تفسیر آیه آوردهاند. معدود مفسرانی نیز این نظر را نپذیرفتهاند و علی بنابیطالب(ع) را مصداق آیه شریفه ندانستهاند. در ادامه دو دیدگاه موافقان و مخالفان این مطلب بررسی میشود:
الف) دیدگاه موافقان
مفسرانی که علی بنابیطالب را مصداق آیه ۵۴ سوره مائده دانستهاند، چه در میان مفسران شیعه و چه اهل سنت، به دو دلیل استناد کردهاند: یکی روایات نبوی و صحابه و تابعین و دوم تحلیل درونی دلالت آیه شریفه.
1. روایات مورد استناد (مؤیدات روایی)
1ـ1.حدیث رأیت: منظور از این حدیث،سخن پیامبر اکرم(ص) در واقعه فتح خیبر درباره امیر مؤمنان علی(ع) است. هنگامى که حاملان بیرق، چند نوبت پا به فرار گذاشتند و موجب هراس سپاه اسلام شدند، پیامبر(ص) فرمود: «لاعطین الرایة غدا رجلا یحب اللَّه و رسوله و یحبه اللَّه و رسوله کرارا غیر فرار لا یرجع حتى یفتح اللَّه على یده؛ فردا حتماً رایت جنگ را به مردى مىدهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست مىدارند؛ مردى که حمله مىکند و پا به فرار نمىگذارد تا اینکه خدا به دست او فتح را نصیب اسلام کند (و یا قلعهها را به دست وى فتح کند)»، آنگاه روز بعد پرچم جنگ را به دست علیابنابیطالب(ع) داد (طوسی، بیتا: 3/ 558؛ ابوالفتوح رازى، 1408: 7/ 7ـ8؛ بخاری، 1422: 7/ 498؛ مسلم، بیتا: 7/ 121؛ حاکم نیشابوری، 1411: 10/ 376؛ طبری، 1356: 1/ 73؛ ابنهشام، 1411: 4/ 305؛ سیوطی، 1371: 1/ 68؛ طبری، 1387: 3/ 12؛ ذهبی، 1407: 2/ 407؛ ابنکثیر، 1395: 3/ 351؛ ابنحبان، 1414: 15/ 382؛ ابناثیر،1392: 8/ 653؛ طبرانی، ۱۴۰۴: 7/ 13)؛ بنابراین اوصاف بیانشده در این روایت، مطابق با توصیفاتی است که آیه شریفه آن را بیان کرده است.
همچنین در روایتی دیگر، پس از وقوع جریانی رسول گرامی اسلام(ص) مجدداً این جمله را در حق امیرالمؤمنین علی(ع) بیان میکند و میفرمایند: «مَا تَرَى فِى رَجُلٍ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ؟؛ چه میگویید دربارۀ کسی که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند؟» (ترمذی، 1395: 4/ 207 و 5/ 638).
بر این اساس همانطور که نمایان است، جمله «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ» که در آیه مورد بحث آمده است، دقیقاً همان جملهای است که رسول خدا(ص) در حق علی ابنابیطالب(ع) بیان فرمودهاند.
۲ـ۱.در روایتی آمده است منظور از قومى که مىآیند و در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر کفّار شدیدند، امیرالمؤمنین على(ع) و اصحاب اویند که با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند. این حدیث از عمار یاسر، حذیفه و ابنعباس روایت شده است. این تفسیر همچنین از امام باقر و امام صادق(ع) نقل شده است(طبرسی، 1372: 3/ 321؛ طوسی، بیتا: 3/ 558؛ حسینى استرآبادى، 1409: ص155؛ فیض کاشانى، 1415: 2/ 43).
۳ـ۱. در روایتی دیگر به نقل از امام باقر و امام صادق(ع) آمده است: «أن هذه الآیة نزلت فی علی(ع)»(شیبانی، 1413ق، 2/ 103).
۴ـ۱. در روایتی از امام علی(ع) آمده است: «أنه قال یوم البصرة: والله، ما قوتل أهل هذه الآیة حتى الیوم و تلا هذه الآیة: در روز (جنگ) بصره، على(ع) فرمود: به خدا اهل این آیه، تا امروز جنگ نکرده بودند و همین آیه را تلاوت فرمود» (طبرسی، 1372: 3/ 322؛ طوسی، بیتا: 3/ 558). در روایتی دیگر با همین مضمون آمده است: «قال علىّ(ع) یوم الجمل: و اللّه ما قوتل أهل هذه الآیة حتّى الیوم» (گنابادى، 1408: 2/ 91؛ شوشتری، 1409: 3/ 224).
۵ـ۱. «فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بنسَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ(ع) فِی قَوْلِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ قَالَ: عَلِیٌّ وَ شِیعَتُهُ». در این روایت نیز تأکید شده است که آیه شریفه در شأن علی(ع) و شیعیان ایشان است (فرات کوفى، 1410: 123).
۶ـ۱. بر اساس گفتار امام علی(ع) که درباره خودش فرمود «إنّی لمن قوم لا تأخذهم فی الله لومة لائم...: من از گروهی هستم که سرزنش هیچ سرزنشگری آنان را از راه خدا باز نمیدارد» (نهج البلاغه، خطبه 192)، آیه مورد بحث را بر امیر مؤمنان علی(ع) و پیروانش تطبیق کردهاند.
از دیگر مؤیداتی که بسیاری از مفسران شیعه و علمای اهل سنت در مجامع خودشان ذیل آیه مذکور در اثبات مصداق آیه دانستن علی(ع) بیان کردهاند، روایتی با سند صحیح است که به صورت متواتر، به طُرق و تعابیر متعدد، از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است، مانند حدیث طیر مشْوی (نسائی، ۱۴۰۶: ۱/ ۲۹؛ ابنأثیر جزری، ۱۴۱۷: ۴/ ۱۲۰؛ ذهبی،1382: 2/ 14؛ طبرانی، ۱۴۰۴: ۷/ ۸۲؛ حاکم نیشابوری، 1411: ۳/ ۱۴۱)، و حدیث خاصف النعل (طبرسی، 1372: 3/ 322؛ ابوالفتوح رازى، 1408: 7/ 10؛ طبرسی، 1417ق، ۱/ ۳۷۲؛ ابنحجر، 1415: 4/ 245؛ ابنحنبل، بیتا: 3/ 82؛ حاکم نیشابوری، 1411: 3/ 122؛ سیوطی، 1405: 2/ 138؛ اصبهانی، 1405: 1/ 167؛ ابناثیر جزری، ۱۴۱۷: 4/ 114).
2. تحلیل درونی دلالت آیه 54 مائده
از دیگر ادلهای که در اثبات این مدعا بدان تکیه شده، استناد به بندها و تعابیری از آیه محل بحث است؛ چنانکه تعابیر و اوصاف موجود در این آیه شریفه، از قبیل «نرمى با مؤمنان و سختى با کافران»، «جهاد در راه خدا» و «بیمناکنبودن از سرزنش مردم»، به اذعان بسیاری از مفسران و مورخان فریقین، منطبق با ویژگیها و صفاتی است که على(ع) داراست و هیچکس نمىتواند منکر آن شود؛ زیرا سختگیرى او در برابر اهل شرک و مهربانى او با مؤمنان و مواردى که اسلام را از خطر سقوط حفظ کرد، بر کسی پوشیده نیست؛ بنابراین آیه کریمه متضمن صفاتى است که اطلاق آن بر غیر آن حضرت(ع) سزاوار نیست. از دیگر قرائن و مؤیداتی که این احتمال را قوّت میبخشد، وقوع آیه شریفه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ...» (مائده: 55) پس از آیه مذکور است که از آن به آیه «ولایت» نیز یاد میشود؛ چنانکه در میان راویان، مفسران، دانشمندان و علمای شیعه و اهلسنت، هیچکس جز على(ع) را مصداق آیه مذکور (مائده: 55) ندانستهاند و اجماع و اتفاق نظر همه نیز بر این است که تنها على(ع) مصداق آیه شریفه است (مکارم شیرازى، 1386: 81).
طبری از این تقدم آیه شریفه «فسوف یأتی الله بقوم...» بر آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ...» اینگونه استفاده کرده است که این تمثّل، شأن نزول و تفسیر آیه شریفه و دلیلی بر خلافت ابوبکر است. او مینویسد: چون آیه 54 سوره مائده قبل از آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ...» (مائده: 55) که در شأن ولایت و خلافت على(ع) (پس از خلافت عثمان) است، نازل گشته است، خلافت ابوبکر مقدم بر خلافت على(ع) است (مترجمان، 1356: 2/ 412). جالب اینجاست که وی آیه 54 سوره مائده را به جهت تقدم زمانی بر آیه 55 همین سوره، دلیلی بر مقدمبودن خلافت ابوبکر بر علی(ع) دانسته است، پس بر اساس همین تئوری، باید امیرالمؤمنین علی(ع) را خلیفه بعد از ابوبکر به حساب میآورد؛ اما کینه و عداوت او با علی(ع) موجب شده سخن خود را نقض کند و با توجیهی غلط، عمر و عثمان را خلفای بعد از ابوبکر به حساب آورد (همان، 1356: 2/ 412ـ413).
اگر کسی اشکال کند و بگوید الفاظ و ضمایر به کار رفته در آیه شریفه بر جمع دلالت دارند نه بر فرد، در پاسخ میگوییم:مؤید این معنا، صیغههاى «جمع» در آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ...» است که مراد از همه آنها امیرالمؤمنین علی(ع) است و برای بزرگداشت آن حضرت، از ضمیر جمع استفاده شده است؛ پس صیغههاى جمع در آیه 54 نیز در شأن حضرت و به جهت بزرگداشت ایشان است (جرجانی، 1404: 2/ 87).
ب) دیدگاه مخالفان
فخر رازی ضمن اعتراض شدید به تطبیقها بر علی(ع) ـ چه اینکه به روایات نبوی
و صحابه و تابعین و چه به تحلیل درونی دلالت آیه شریفه استناد شده باشد ـ با تعبیراتی تند،[viii] در دو مقامِ روایی و قرآنی با این رأی به مخالفت برخاسته و طبق شواهدی اولین مدعی خلافت (ابوبکر) را مصداق آیه دانسته است (فخر رازی، 1420: 12/ 379).
1. بحث روایی
فخر رازی در بحث روایی، به مفسران شیعه دو اشکال وارد کرده است:
الف) امامیه خبر واحد را در فقه که امری عملی است، معتبر نمیدانند، چگونه آن را در مبحث امامت که امری کلامی و علمی است، حجت میدانند؟ (وی حدیث لاُعطین الرایة... را خبر واحد دانسته است)
ب) نقل چنین حدیثی (حدیث لاُعطین الرایة...) در مورد علی بنابیطالب(ع)، منافات ندارد که دیگران هم مشمول آیه باشند؛ زیرا درباره ابوبکر هم روایتی هست که وی محب و محبوب خداست (فخر رازی، 1420: 12/ 380).
نقد دلیل فخر رازی:
در پاسخ اشکال اول به دو مطلب اشاره میشود:
1. حدیث «لاُعطین الرایة...» نه تنها خبر واحد نیست، بلکه این حدیث، متواتر بین مسلمانان است و در نزد اهل سنت از صحیحترین روایات به شمار میرود و با سندهای فراوانی از جمع زیادی از صحابه نقل شده است. همچنین از جمله احادیثی است که مسلم و بخاری در صحاحشان در روایت آن اتفاق دارند و دیگر اصحاب صحاح و مسانید و معاجم نیز آن را روایت کردهاند.[ix]
2. عدهای از شیعیان همانند برخی از اهل تسنن، خبر واحد را حجت نمیدانند؛ اما مبنای رایج و رسمی و معروف شیعه حجیت خبر واحد در فقه است؛ زیرا آن هنگام که کتابت حدیث و نشر آن میان اهل تسنن ممنوع بود، شیعیان احیاگر احادیث بودند. هرچند بسیاری از این روایات، خبر واحدند، اگر خبر واحد معتبر نمیبود، آن همه کوشش برای ضبط آنها صرف نمیشد. به هر روی، در مسائل اعتقادی یقین کفایت میکند، اگرچه به وسیله خبر واحدِ محفوف به قرینه قطعی به دست آمده باشد (جوادی آملی، 1390: 23/ 84).
در پاسخ اشکال دوم باید گفت:
هرچند بر اساس ظاهر جمله «فَسَوفَ یَأتِی اللهُ بِقَوم» منافات ندارد که آیه مزبور غیر از امیر مؤمنان علی(ع) را هم شامل شود، ولی این تطبیق به دلیل نیاز دارد و بر اساس روایتی مجعول که «ابوبکر محب و محبوب خداست» نمیتوان او را مصداق این آیه دانست؛ چون این حدیث نه در کتابهای روایی امامیه آمده است و نه در جوامع روایی اهل سنت، برخلاف حدیث «لاُعطینّ الرایة...» که در جوامع روایی شیعه و سنی نقل شده است (همان: 23/ 84ـ85).
2. بحث قرآنی
فخر رازی در این مقام، دو مطلب ذکر میکند:
مطلب نخست: وی آیات «فَسَوفَ یَأتِی اللهُ بِقَومٍ» و «اِنَّما وَلِیُّکُمُ الله...» (مائده: 55) را از قویترین ادلّه بر بطلان رأی امامیه درباره امامت امیر مؤمنان علی(ع) میداند. به عقیده او اگر این آیات در مورد ولایت و امامت آن حضرت نازل شده بودند، کسانی مانند ابوبکر و همفکرانش که نه تنها ولایت امیر مؤمنان(ع) را نپذیرفتند، بلکه با کنارزدن او، خود داعیه امامت داشتند و خلیفه شدند، باید به آیه 55 سوره مائده معتقد نباشند و قهراً چنین فردی مرتد است و بر اساس وعده الهی «فَسَوفَ یَأتِی الله...» خداوند به دست گروهی دیگر میبایست آنان را از بین ببرد (فخر رازی، 1420: 12/ 378).
در پاسخ به سخن فخر رازی باید گفت:
اولاً ارتداد بر دو قسم است: برگشت از دین و برگشت از ولایت؛ ازاینرو تلازمی که فخر رازی درست کرده، مغالطهای است که منشأ آن اشتراک لفظی واژه «ارتداد» است؛ زیرا ارتداد از دین را برگشت از ولایت پنداشته است؛ در حالیکه آیه «مَن یَرتَد...» با توجه به آیه «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا الیَهودَ والنَّصری اَولِیاء...» (مائده: 51) و عبارت «عَن دینِه» (مائده: 51) درباره ارتداد از اصل دین بر اثر رفتن به سمت یهود و مانند آن است نه مطلق ارتداد، اعم از ارتداد از دین و ارتداد از امامت.
ثانیاً اگر هم مطلق ارتداد مراد باشد، امیر مؤمنان علی(ع) نیز که با ارتداد گروههای سهگانه ناکثین و قاسطین و مارقین روبهرو شد، در جنگهای سهگانه جمل، صفین و نهروان با آن مرتدان جنگید (جوادی آملی، 1390: 23/ 86).
مطلب دوم: فخر رازی میگوید بنابر نشانههای پنجگانه ذکرشده در آیه «یُحِبُّهُم ویُحِبّونَه...»، این آیه فقط بر خلیفه اول و پیروانش تطبیقپذیر است؛ زیرا خداوند برای نابودی اهل ارتداد، ابوبکر و همفکرانش را میآورد: «فَسَوفَ یَأتِی...» که با یازده گروه از مرتدان جنگید؛ در حالی که علی بنابیطالب(ع) چنین توفیقی نداشت و اگر او جنگهای جمل، صفین و نهروان را گذراند، مخالفان را مرتد ننامید، بلکه بر جنازههای اصحاب جمل نماز گزارد. بر فرض اگر علی(ع) با مرتدان جنگیده باشد، نبرد او با این گروه با جنگ خلیفه اول با اهل ارتداد سنجیدنی نیست (فخر رازی، 1420: 12/ 379).
در پاسخ به این سخن فخر رازی سه نکته مطرح میشود:
الف) برداشت وی از آیه شریفه «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا مَن یَرتَد...» که اگر از دین برگشتید، خداوند گروهی را با اوصاف پنجگانه میآورد، استنباطی باطل و متکبّرانه است؛ حال آنکه آیه درصدد بیان مطلب ادعایی وی (جنگ با مرتدان) نیست، بلکه خطاب آن به مؤمنان زمان پیامبر(ص) است که اگر بر اثر ارتداد، دین الهی را یاری نکنند، آیندگان به آن کمک میکنند، نه اینکه آنان (مرتدان) را از بین میبرند. اصلاً جنگ با اهل ارتداد در آیه مطرح نیست تا گفته شود پیامبر(ص) و علی(ع) با مرتدان نجنگیدند.
ب) در جنگی که ابوبکر بهاصطلاح با اهل ارتداد داشت، جنایتهای هولناکی رخ داد. یکی از این جنایتها، یورش خالد بنولید (سیفالله!) به قبیله مالک بننویره به بهانه نپرداختن زکات بود.[x] آیا چنین افرادی مصداق «یُحِبُّهُم ویُحِبّونَه» و «یُجهِدونَ فی سَبیلِ الله» هستند؟ و جنگشان علیه ارتداد است؟!
ج) اشکال دیگر فخر رازی که امام علی(ع) مخالفانش را مرتد ننامید نیز مردود است؛ چون به استناد روایت «ارتدّ الناس بعد النبی إلاّ ثلاثة نفر...» (مفید، 1413: 6؛ مجلسی، 1403: 34/ 274)، ارتداد در مورد کسانی که از ولایت امیر مؤمنان علی(ع) روی برتافتند نیز به کار رفته است، اما ارتداد از ولایت نه از دین.
حکم کلامی ارتداد از ولایت در قیامت مشخص میشود و حکم فقهی آن، مانند نجاست، جدایی همسر از مرتد و وجوب جهاد با او مخصوص مرتدان از اسلام است و شامل مرتدان از ولایت نمیشود. نمازگزاردن علی(ع) بر پیکر اصحاب جمل و مانند آن مبتنی بر این اصل بوده است (جوادی آملی، 1390: 23/ 87ـ89).
۴. عمومیت آیه
از دیگر اقوالی که برخی از مفسران فریقین ذیل آیه مذکور بیان کردهاند، این است که «آیه شریفه عام است و شامل هر کسى که دین را یارى کند مىشود؛ هر کسى که متصف به مضمون آیه باشد، چه نخبگان از مسلمانان زمان رسول خدا(ص) و چه هر مؤمن دیگرى که بعداً آمده است». این مفسران معتقدند این نظریه با همه اخبارى که در این باب وجود دارد مىسازد (طنطاوى، بیتا: 4/ 199؛ ثعالبى، 1418: 2/ 395؛ جعفری، بیتا: 3/ 187). از طرفی برخی دیگر از مفسران شیعه و سنی، همچون قرطبی و ملافتحالله کاشانی این قول را تنها بهعنوان یکی از قوال مطرحشده ذیل آیه شریفه آوردهاند (قرطبی، 1364: 6/ 221؛ کاشانی، 1423: 2/ 279).
این قول با توجه به مفهوم کلی و جامع آیه شریفه بیان شده است و صرفاً یک نظر در میان نظرات مطرحشده ذیل آیه شریفه است و این امر منافاتی با این ندارد که گروه یا فردی جامع اوصاف بیانشده در آیه باشند و مصداق آیه به شمار آیند.
نتیجهگیری
از مجموع مباحثی که در این مقاله بیان شد، نتایجی به شرح ذیل به دست آمد:
1. نظربیشتر مفسران شیعه و برخی از مفسران اهل سنت بر این استوار است که مراد از آیه شریفه ۵۴ سوره مائده، امیرالمؤمنین علی(ع) است. این نظر، با روایات شأن نزول و دیگر روایات در ذیل آیه سازگاری دارد.
2. روایاتی که غیر از امیرالمؤمنین علی(ع)، کسی دیگر را بهعنوان مصداق آیه شریفه «فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ...» ذکر کردهاند، از حیث سند و متن آشفتهاند و قابل نقد.
3. تفاسیری که امام مهدی را مصداق آیه مورد نظر ذکر کردهاند، همگی از تفسیر علی بنابراهیم قمی منشأ گرفتهاند و این تطبیق نیز نظر شخصی وی بوده است که بهاشتباه در تفاسیر بعدی، روایت قلمداد شده است.
4. برخی از مفسران اهل سنت سعی کردهاند با «استناد به روایات و اقوال صحابه و تابعین» و «تحلیل درونی دلالت آیه شریفه»، آیه مذکور را بر امامت و خلافت ابوبکر مستند کنند؛ اما از دیدگاه بسیاری از مفسران و متکلمان شیعه و اهل سنت، این آیۀ شریفه هرگز بر امامت و خلافت ابوبکر دلالت ندارد، بلکه اساساً این آیه دربارۀ ابوبکر نیست.
پینوشتها
[i]. با توجه به متن و محتوای آن میتوان بهصراحت آن را «موضوع» دانست؛ منتها بر اساس تسالم با مخالفان، مجموع طرق این حدیث ضعیف است و از آنجا که ضعف آن نیز شدید است، قابلیت جبران ضعف سند ندارد؛ بنابراین این حدیث از احادیث مردود است.
.[ii] یکی از کارهایی که خلیفه اول انجام داد و در آخرین لحظات زندگیاش از انجام آن سخت پشیمان شده بود، کشتن «ایاس بنعبدالله»، معروف به فجائه بود که به طرز بسیار فجیعی او را زنده زنده در آتش سوزاندند (ر.ک: تاریخ ابنکثیر، 9/ 319؛ تاریخ طبرى، 3/ 234ـ235؛ تاریخ ابناثیر، 2/ 146؛ أسدالغابة فی معرفة الصحابة، 3/ 73).
.[iii] ولى در بعضى از روایات، تنها از قوم ابوموسى نام برده شده است که اشاره به اهل یمن دارد که براى یارى اسلام در لحظات حساس کوشیدند، و به طور اشاره خود ابوموسى از این موضوع استثنا شده است (مکارم شیرازی، 1374: 4/ 419).
.[iv] ابنجریر طبری در مورد وی میگوید: «عیاض بنعمرو الأشعری، تابعی، مختلف فی صحبته، روى عن النبی صلى الله علیه وسلم مرسلا». و ابنسعد در الطبقات الکبری درباره او مینویسد: «کان قلیل الحدیث» (ابنسعد، 1968: 6/ 152).
[v]. رسول خدا(ص) نام منافقان را به حذیفه گفته بود؛ از این رو او تمام آنان را میشناخت.
[vi]. ر.ک به تفاسیر: مفاتیح الغیب، الکشف و البیان، مدارک التنزیل و حقائق التأویل، روح البیان، الکشاف، کشف الأسرار، مقتنیات الدرر، تفسیر منهج الصادقین، ذیل آیه 54 سوره مائده و همچنین آیه 38 سوره محمد(ص).
.[vii]ر.ک به تفاسیر: التحریر و التنویر، تفسیر المراغی، بیان المعانی، ذیل آیه 3 سوره جمعه و همچنین آیه 38 سوره محمد(ص).
[viii]. وی چندین بار از پیروان اهل بیت(ع)، با عنوان جعلی روافض یاد و آنان را لعن کرده است (فخر رازی، 1420: 12/ 379).
[ix]. برای مطالعه بیشتر ر.ک: حسنی میلانی، علی (1429ق)، حدیث الرایۀ، قم: الحقایق، چ۱، ص9. همچنین ر.ک: جوادی آملی، عبدالله (1390ش)، تسنیم، تحقیق و تنظیم: حیدرعلی ایوبی، حسین اشرفی و محمد فراهانی، قم: مرکز نشر اسراء، چ۲، ج23، ص84.
[x]. برای مطالعه بیشتر ر.ک: طبری، 1387: 3/ 280؛ ابنحجر، 1415: 5/ 560ـ561؛ متقی هندی، 1401: 5/ 619؛ بخاری، 1422: 5/ 110ـ111؛ یعقوبی، بیتا: 2/ 110؛ ابناثیر، 1385: 2/
358ـ359.
مراجع
منابع
قرآن کریم، ترجمه عبدالمحمد آیتی.
آلوسى، سیدمحمود (1415ق)، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: على عبدالبارى عطیة، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابنابیالحدید (بیتا)، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: انتشارات اسماعیلیان.
ابنابیحاتم، عبدالرحمن بنمحمد (بیتا)، الجرح و التعدیل، [بیجا]، [بینا].
ابنابىحاتم، عبدالرحمن بنمحمد (1419ق)، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: اسعد محمد طیب، ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز مکان، چ۳.
ابناثیر جزری، عزالدین بنالأثیر ابیالحسن علی بنمحمد (1385ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادرـ دار بیروت.
ابناثیر جزری، عزالدین بنالأثیر ابیالحسن علی بنمحمد (۱۴۱۷ق)، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، تحقیق: عادل احمد الرفاعی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
ابناثیر، مجدالدین أبوالسعادات المبارک بنمحمد الجزری (1392ق)، جامع الأصول فی أحادیث الرسول، تحقیق: عبد القادر الأرنؤوط، الطبعة: الأولى، بیجا: مکتبة الحلوانی/ مطبعة الملاح/ مکتبة دار البیان.
ابنبابویه، محمد بنعلى (1362ش)، الخصال، محقق: علىاکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، چ۱.
ابنتیمیه حرّانی، احمد بنعبدالحلیم (1406ق)، منهاج السنة النبویة، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، [بیجا]: مؤسسة قرطبة.
ابنجوزى، عبدالرحمن بنعلى (1422ق)، زاد المسیر فى علم التفسیر، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، بیروت، چ۱.
ابنحبان، محمد (1393ق)، الثقات، هند: دائره المعارف العثمانیه.
ابنحبان، محمد (1396ق)، المجروحین من المحدثین والضعفاء والمتروکین، حلب: دارالوع.
ابنحبان، محمد (1414ق)، صحیح ابنحبان، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، بیروت: مؤسسة الرسالة، چ۲.
ابنحنبل، احمد بنمحمد (بیتا)، مسند الإمام أحمد بنحنبل، مصر: مؤسسة قرطبة.
ابنسعد، محمد بنسعد بنمنیع (1968م)، الطبقات الکبرى، المحقق: احسان عباس، بیروت: دار صادر.
ابنعبدالبر، یوسف بنعبدالله بنمحمد (بیتا)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، [بیجا]، [بینا].
ابنعطیه اندلسى، عبدالحق بنغالب (1422ق)، المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق: عبدالسلام عبدالشافى محمد، بیروت: دارالکتب العلمیه، چ۱.
ابنکثیر، اسماعیل بنعمر (1395ق)، السیرة النبویة، تحقیق: مصطفى عبدالواحد، بیروت: دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزیع.
ابنکثیر، اسماعیل بنعمر (1419ق)، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: محمدحسین شمسالدین، بیروت: دار الکتب العلمیة.
ابنماجه، محمد بنیزید (بیتا)، سنن ابنماجه، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت: دار الفکر.
ابنهشام، عبدالملک بنهشام (1411ق)، السیرة النبویة لابنهشام، تحقیق: طه عبدالرئوف سعد، بیروت: دار الجیل.
ابوالفتوح رازى، حسین بنعلى (1408ق)، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، تحقیق: محمدجعفر یاحقى و محمدمهدى ناصح، مشهد: بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چ۱.
ابوحیان اندلسی، محمد بنیوسف (1420ق)، البحر المحیط فى التفسیر، تحقیق: صدقی محمد جمیل، بیروت: دار الفکر.
اصبهانی، ابونعیم أحمد بنعبدالله (1405ق)، الضعفاء، [بیجا]، دار الثقافه.
اصبهانی، ابونعیم أحمد بنعبدالله (1405ق)، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، الطبعة الرابعة، بیروت: دار الکتاب العربی.
ایجی، عضدالدین (1417ق)، کتاب المواقف، تحقیق: عبدالرحمن عمیرة، بیروت: دار الجیل، چ۱.
بحرانى، هاشم بنسلیمان (1416ق)، البرهان فى تفسیر القرآن، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیة موسسة البعثة قم، تهران: بنیاد بعثت.
بخاری، محمد بناسماعیل (1422ق)، الجامع الصحیح، تحقیق: محمد زهیر بنناصر الناصر، [بیجا]: دارطوق النجاة.
بغوى، حسین بنمسعود (1420ق)، معالم التنزیل فى تفسیر القرآن، تحقیق: عبدالرزاق المهدى، بیروت: داراحیاء التراث العربى.
بیضاوى، عبدالله بنعمر (1418ق)، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، تحقیق: محمد عبدالرحمن المرعشلى، بیروت: دار احیاء التراث العربى.
پاینده، ابوالقاسم (1382ش)، نهج الفصاحه، تهران: دنیای دانش، چ۴.
ترمذی، محمد بنعیسى (1395ق)، سنن الترمذی، المحقق: إبراهیم عطوة عوض، مصر: شرکة مکتبة ومطبعة مصطفى البابی الحلبی، چ۲.
ثعالبى، عبدالرحمن بنمحمد (1418ق)، جواهر الحسان فى تفسیر القرآن، تحقیق: محمدعلى معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت: داراحیاء التراث العربى، چ۱.
ثعلبى نیشابورى، ابواسحاق احمد بنابراهیم (1422ق)، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، تحقیق: ابو محمد بنعاشور، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چ۱.
جوادی آملی، عبدالله (1390ش)، تسنیم، تحقیق و تنظیم: حیدرعلی ایوبی، حسین اشرفی و محمد فراهانی، قم: مرکز نشر اسراء، چ۲.
حاکم نیشابوری، محمد بنعبدالله (1411ق)، المستدرک على الصحیحین، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، الطبعة الأولى، بیروت: دارالکتب العلمیة.
حسنی میلانی، علی (1429ق)، حدیث الرایۀ، چاپ: اول، قم: الحقایق.
حسینى استرآبادى، سیدشرفالدین على (1409ق)، تأویل الآیات الظاهرة، تحقیق: حسین استادولى، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، چ۱.
ذهبی، محمد بناحمد (1382ق)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت: دارالمعرفه للطباعه و النشر.
ذهبی، محمد بناحمد (1407ق)، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری، بیروت: دار الکتاب العربی، چ۱.
رازی، ابیمحمد عبدالرحمن (1372ق)، الجرح و التعدیل، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چ۱.
ربیع نتاج، سیدعلیاکبر و علی تفریحی (زمستان 1388)، «سدی کبیر در آینه پژوهش»، مجله پژوهشهای اسلامی، ش5.
زمخشرى، محمود (1407ق)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دار الکتاب العربی.
سیوطى، جلالالدین (1371ق)، تاریخ الخلفاء، تحقیق: محمد محیالدین عبدالحمید، مصر: مطبعة السعادة، چ۱.
سیوطى، جلالالدین (1404ق)، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، قم: کتابخانه آیتالله مرعشى نجفى، چ۱.
سیوطى، جلالالدین (1405ق)، الخصائص الکبرى، بیروت: دار النشر، دار الکتب العلمیة.
سیوطى، جلالالدین (1421ق)، الإتقان فی علوم القرآن، بیروت: دار الکتاب العربى، چ۲.
شوشتری، نورالله بنشریفالدین (1409ق)، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، قم: کتابخانه آیتالله العظمی مرعشی نجفی(ره).
شیبانى، محمد بنحسن (1413ق)، نهج البیان عن کشف معانى القرآن، تحقیق: حسین درگاهى، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامى، چ۱.
طباطبایى، سیدمحمدحسین (1417ق)، المیزان فى تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، چ۵.
طباطبایى، سیدمحمدحسین (1427ق)، تفسیر البیان فى الموافقة بین الحدیث و القرآن، تحقیق: اصغر ارادتى، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، چ۱.
طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بناحمد بنایوب (۱۴۰۴ق)، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بنعبدالمجید السلفی، الموصل: مکتبه الزهراء، چ۲.
طبرسى، فضل بنحسن (1372ش)، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تحقیق: محمدجواد بلاغى، تهران: انتشارات ناصر خسرو، چ۳.
طبرسى، فضل بنحسن (1417ق)، إعلام الورى بأعلام الهدى، محقق: مؤسسة آل البیت، قم: آل البیت، چ۱.
طبرى، ابوجعفر محمد بنجریر (1387ق)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث.
طبرى، ابوجعفر محمد بنجریر (1412ق)، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت: دارالمعرفه، چ۱.
طبری، محبالدین احمد بنعبدالله (1356ق)، ذخائر العقبى فی مناقب ذوى القربى، القاهرة: دار الکتب المصریة.
طنطاوى، سیدمحمد (بیتا)، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، قاهره: دار نهضه مصر للطباعه و النشر، چ۱.
طوسى، محمد بنحسن (بیتا)، التبیان فى تفسیر القرآن، تحقیق احمد قصیر عاملى، بیروت: دار احیاء التراث العربى، چ۱.
عروسىحویزى، عبد على بنجمعه (1415ق)، تفسیر نور الثقلین، تحقیق: سیدهاشم رسولى محلاتى، قم: انتشارات اسماعیلیان، چ۴.
عسقلانی، ابنحجر احمد بنعلی (1404ق)، تهذیب التهذیب، بیروت: انتشارات دارالفکر.
عسقلانی، ابنحجر احمد بنعلی (1406ق)، لسان المیزان، تحقیق: دائرة المعرف النظامیه الهند، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
عسقلانی، ابنحجر احمد بنعلی (1415ق)، الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت: دار الکتب العلمیة، چ۱.
عقیلی، محمد بنعمر بنموسی (1404ق)، الضعفاء الکبیر، بیروت: دارالمکتبه العلمیه.
فخر رازى، محمد بنعمر (1420ق)، مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چ۳.
فرات کوفى، فرات بنابراهیم (1410ق)، تفسیر فرات الکوفى، تحقیق: محمدکاظم محمودى، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، چ۱.
فیض کاشانى، ملامحسن (1415ق)، تفسیر الصافى، تحقیق: حسین اعلمى، تهران: انتشارات الصدر، چ۲.
قاضی جرجانى، علی بنمحمد (1325ق)، شرح المواقف، مصر: مطبعة السعادة، چ۱.
قرطبى، محمد بناحمد (1364ش)، الجامع لأحکام القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو، چ۱.
قمى مشهدى، محمد بنمحمدرضا (1368ش)، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق: حسین درگاهى، تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى.
قمى، على بنابراهیم (1363ش)، تفسیر القمی، تحقیق: طیب موسوى جزایرى، قم: دار الکتاب، چ۳.
کاشانى، ملافتحالله (1423ق)، زبدة التفاسیر، تحقیق: بنیاد معارف اسلامى، قم: بنیاد معارف اسلامى، چ۱.
گنابادى، سلطان محمد (1408ق)، تفسیر بیان السعادة، بیروت: ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چ۲.
مترجمان (1356ش)، ترجمه تفسیر طبرى، تحقیق: حبیب یغمایى، تهران: انتشارات توس، چ۲.
متقی هندی، علاءالدین علی بنحسامالدین (1401ق)، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، محقق: بکری حیانیـ صفوة السقا، مدینه: مؤسسة الرسالة، چ۵.
مجلسى، محمدباقر بنمحمدتقى (1403ق)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چ۲.
مدنی شیرازی حسینی، سیدعلیخان (بیتا)، الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، نجف: انتشارات حیدریه.
مزی، یوسف بنالزکی عبدالرحمن ابوالحجاج (1400ق)، تهذیب الکمال، محقق: د. بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسة الرسالة، چ۱.
مسلم، حجاج قشیری نیشابوری (بیتا)، الجامع الصحیح، محقق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
مفید، محمد بنمحمد (1413ق)، الإفصاح فی الإمامة، تحقیق: کنگره شیخ مفید، قم: کنگره ی شیخ مفید، چ۱.
مفید، محمد بنمحمد (1413ق)، الأمالی، محقق: حسین استادولى و علىاکبر غفارى، قم: کنگره شیخ مفید، چ۱.
مکارم شیرازى، ناصر (1374ش)، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الإسلامیة، چ۱.
مکارم شیرازى، ناصر (1386ش)، آیات ولایت در قرآن، قم: نسل جوان، چ۳.
نسائی، احمد بنشعیب ابوعبدالرحمن (1369ق)، الضعفاء و المتروکین، حلب: دار الوعی.
نسائی، احمد بنشعیب بنعلی (۱۴۰۶ق)، خصائص امیرمؤمنان علی بنأبی طالب، تحقیق: احمد میرین البلوشی، الکویت: مکتبه المعلا، چ۱.
نیشابورى، نظامالدین حسن بنمحمد (1416ق)، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تحقیق: زکریا عمیرات، بیروت: دار الکتب العلمیه، چ۱.
هیثمی، علی بنابیبکر (1414ق)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، تحقیق: حسامالدین القدسی، القاهرة: مکتبة القدسی.
یعقوبی، احمد بنابی یعقوب بنجعفر (بیتا)، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر.