الأصول الأربعمائة اِتان کُلبِرگ

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 47 - 94 دقیقه)

زمانی که علمای امامیه، آغاز نگارش آثار حدیثی شان را شرح می دهند، به دو دسته آثار قدیمی پدید آمده، اشاره می کنند. نخست، آثاری هستند که خود ائمه(ع) نگاشته اند، مثل: اثر مشهور نهج البلاغه، منسوب به علی بن ابی طالب(ع)** و صحیفه سجادیه منسوب به علی بن الحسین زین العابدین(ع) و نوشته های متعدد منسوب به جعفر الصادق و علی الرضا(ع).1 مسئله اعتبار و وثاقت این آثار، موضوعی است که هنوز هم مورد بررسی است. دومین دسته آثار، مجموعه هایی از احادیث امامی را شامل می شوند که به عنوان مناسب «اصول» (مفرد: آن «اصل»، به معنای منبع)، شناخته می شوند. ویژگی های آنها و اهمّیتی که دارند، موضوعی است که بررسی خواهیم کرد.

بخش اول

اصل، مجموعه ای به شکل خاص است برعکسِ دیگر مجامع حدیثی، و تنها اقوالی از امام را در بردارد که برای نخستین بار به نوشتن آنها اقدام شده است. در برخی موارد، نویسنده «اصل»، احادیثی را بیان می کند که خود او مستقیماً از امام شنیده است.3 در برخی موارد دیگر، او به فقیه راوی حدیث و آنچه که وی از امام شنیده، متّکی است.4

 

همچنین ر.ک: الرواشح السماویة، میرداماد، تهران، 1311ق، ص99.

2 . برای بحثی از اصول، ر.ک: الذریعة، ج2، ص125ـ167 و ج24، ص147 و 315ـ318.

A. Falaturi، Die Zwolfer-Schia aus der sicht eines Schiiten؛ Probleme iher Untersuchung، Festschrift Werner Caskel، ed؛ E. Graf، Leiden 1968، PP؛ 62-95، at pp؛64

و منابع ذکر شده در آن جا؛ دراسة حول الأصول الأربعمئة، حسین الجلالی، تهران، 1394ق، ذکر شده در الذریعة، ج24، ص148 [این کتاب، تماماً در دائرة المعارف الشیعیة الکبری درج شده است. و.]. بنگرید به تکمله:

B. Scarcia Amoretti، Lintroduzione al-Qamusar-rigal di Tustari، per unaguida alla lettura dei testiprosografici imamiti، Cahier donomastique arabe، Paris، 1969، pp؛ 37-49، at p؛40

3 . شبیه به کتب «امالی» است. برای تحلیلی از ربط بین این دو دسته اثر، ر.ک: الأمالی، ابن بابویه، تحقیق: محمد مهدی الخرسان، نجف، 1389، ص13، 18، 28 (مقدّمه محقّق).

4 . برعکس برای استفاده برخی نویسندگان سنّی از اصطلاح «اصل» در مفهوم نسخه اصلی (از یک اثر
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 71)

همه نویسندگان «اصل»ها، در دوره حیات ائمه(ع) می زیسته اند. در مورد بیشتر آنها گفته شده است که شاگردان جعفر صادق(ع) بوده اند و گرچه تألیف اصول تا نسل بعد از وفات ایشان تداوم داشته است، عوامل چند درهم تنیده ای، هر بحثی راجع به کتب اصول را مشکل کرده است. مسئله نخست، بحث لغوی کلمه «اصل» است. اصطلاحی که اغلب برای مجموعه ای از احادیث به کار می رود، کلمه «کتاب» (جمع آن: کتب) است. کلمه «کتاب» می تواند اشاره به کتاب نوشته شده براساس کتاب قدیمی دیگری نیز باشد. با این حال، در شکل قابل جایگزینی با کلمه اصل نیز به کار رفته است؛ چرا که بسیاری از اصل ها، در برخی موارد، به عنوان «کتاب»، مورد اشاره قرار گرفته اند. اغلبْ امکان پذیر نیست که آنچه کتاب نامیده شده است، بگویم اصل است. در واقع، برخی نویسندگان، در مورد اصطلاح «کتاب»، تمایز مشخّصی قائل هستند، حتی اگر اثری که آنها به آن اشاره دارند، در دیگر مآخذ، به عنوان «اصل» شناخته شود. تنها وقتی که در شرح حال حدیثی فقیهی (در همان منبع) هر دو عنوان «اصل» و «کتاب» به کار رفته است، ما می توانیم عقلاً

____________________________________________

خاص)، ر. ک:

M.M.Azami، Studies in Early Hadith Literature، 2nd، ed، Indianapoliss، 1979، p،29

جایی که مجلسی به مصیبت مملو از کذب بودن اصول سنّیان که از طریق گروهی از منافقان روایت شده، اشاره دارد (بحارالأنوار، ج8، ص252)، او یک مفهوم کاملاً امامی را در مورد عالم تسنّن، به کار برده است. اصطلاح (نسخه) در ادبیات امامیه (خصوصاً توسط نجاشی) استعمال شده است که اغلب تصوّر گردیده که به همان معنای «اصل» باشد (الذریعة، ج24، ص147) و این گمان، می تواند صحیح باشد. گرچه این را می توان مطرح کرد که نُسخ، متفاوت از اصول اند؛ یعنی نسخه، توسط یکی از اصحاب (شاگردان)، از متن اصلی که توسط خود امام نوشته شده، رونویسی شده است. این نظریّه، می تواند بیان کند که چرا کتاب ها به عنوان «نسخ» توسط نجاشی مورد اشاره قرار گرفته اند، نه «اصل» که دیگر نویسندگان استفاده کرده اند. برای کاربردهای غیر شیعی اصطلاح نُسخ، به ارجاع نخست همین پاورقی نگاه کنید.

(در منابع امامیه نیز مواردی وجود دارد که اصطلاح اصل، در معنای نسخه اصلی : original به کار رفته است. ر.ک: أمالی الطوسی، ص89، 615، 723؛ کنزالفوائد، ج1، ص89؛ أمالی المفید، ص317).م.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 72)

مسلّم بدانیم که کتاب مورد بحث، اصل نیست.

در وهله دوم، در منابع، در مورد شمار اصول، پریشانی وجود دارد. شمار متداول، چهارصد اصل است و از این رو، عنوان «الأصول الأربعمئة» بر آنها اطلاق می شود. قدیمی ترین ارجاع موجود به این تعداد، ممکن است گفته شیخ مفید (م413ق) باشد که بیان نموده است از زمان علی(ع) تا زمان حسن عسکری(ع)، امامیه چهارصد کتاب که «اصول» نامیده می شود، تصنیف کرده اند و این، معنای اصطلاح «اصل» است که امامیه می گویند.5 گفته شده است که این آثار، توسط چهارصد تن از شاگردان ائمه(ع)، تصنیف شده اند؛6 گرچه بر طبق نظر محقّق حلّی (م672ق)، تعداد چهارصد اصل، تنها اشاره به اصولی است که توسط چهارصد تن از شاگردان جعفر صادق(ع) تألیف شده اند و شمار کلّی اصول، بیشتر بوده است.7 ابن شهرآشوب (م588ق) همچون علامه حلّی، از هفتصد اصلِ نوشته شده توسط شاگردان ائمه(ع)، سخن می گوید.8

____________________________________________

5 . معالم العلماء، ابن شهرآشوب، نجف، 1380ق، ص3. همچنین ر.ک: ایقاظ من الهجعة فی اثبات الرجعة، الحرّ العاملی، تصحیح هاشم رسولی محلاّتی، قم، 1381ق، ص25.

6 . رسالة درایة الحدیث، الشهید الثانی، نجف، بی تا، ص17(نقل شده در: الفوائد، ص59)؛ الدرر النجفیة، یوسف البحرانی، تهران، 1314ق، ص169؛ مناهج الأحکام و الأصول، النراقی، تهران، 1269ق، بی شماره صفحه، فصل الاجتهاد و التقلید؛ الرسالة الوجیزة، البهائی، تهران، 1356ق، ص8 (منقول در الفوائد)؛ مناهج الأحکام، همان جا؛ الرواشح السماویة، ص98 (المشهور أنّ أربعمئة مصنَّف لأربعمئة مصنِّف).

بر طبق نظر نراقی در مناهج الأحکام (فصل التعبد بالأخبار الواحد المجرّد عن القرائن)، همه این چهارصد شاگرد، اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) بوده اند. همچنین ر.ک: الرواشح السماویة، ص98؛ الذریعة، ج2، ص129 و GAS،I،525.

7 . المعتبر، المحقّق الحلّی، تهران، 1318، ص5 (منقول در الفوائد، ص60).

8 . مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، نجف، 1376ق، ج1، ص218. صد اصل از این اصول، احتمالاً مبتنی بر پاسخ های داده شده توسط امام جعفر صادق(ع) به شاگردانش بوده است (همان، ج2، ص43). شمار هفتصد اصل، آشکارا متعارض است با نظر مفید، و در تأیید آشکار توسط ابن شهرآشوب که ذکر شده است (همان، پی نوشت 5، یا سبعمئة در متن، تصحیف أربعمئة است؟). ابن شهرآشوب، تأکید دارد که تصنیف اصول، تا زمان غیبت (صغرا؟) ادامه داشته است (همان، ج1، ص258).
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 73)

پیچیدگی دیگر، براساس این واقعیت پدید آمده که گفته شده است که احمد بن محمد بن عُقده (م333ق) در اثرش راجع به شاگردان و اصحاب امام جعفر صادق(ع) (کتاب الرجال و هو کتاب من روی عن جعفر بن محمدـ ع ـ)9 نام های چهارهزار تن را فهرست کرده است.10 گرچه نسخه کتاب وی موجود نیست، متن کتاب را ابوجعفر طوسی (م460ق) در تألیف کتاب الرجال خود، استفاده کرده است11 و همچنین در کتب رجالی

____________________________________________

9 . رجال النجاشی، ص69؛ الفهرست، تصحیح اسپرانگر، ص42. در تصحیح محمد صادق آل بحر العلوم، نجف، 1380ق، ص53، این گونه قرائت شده است: «و هم کتاب من» به جای «و کتاب من» (الذریعة، ج10، ص86، ش161).

10 . خلاصة الأقوال، ابن المطهّر الحلّی، تهران، 1310، 98 (منقول در مستدرک الوسائل، النوری الطبرسی، تهران، 1382ق، ج3، ص770)؛ الارشاد، المفید، 1320ق، ص249 و 408؛ ترجمه I.K.A، Howard London، 1981؛ إعلام الوری، فضل بن حسن الطبرسی، نجف، 1390ق، ص284؛ المناقب، ج2، ص43، همه به تعداد چهار هزار شاگرد امام صادق(ع) اشاره دارند، بدون ذکر نام. ابن عُقده و نیز محقّق الحلی در المعتبر (ص5) (منقول در الفوائد، ص85) از تقریباً چهار هزار مرد سخن می گویند. همه این منابع، در کتاب نوری طبرسی نقل شده اند (مستدرک الوسائل، ج3، ص770)؛ همچنین ر.ک: حلیة الأبرار، هاشم البحرانی، قم، 1397ق، ج2، ص145. مقایسه کنید با:

Seyyed Hossein Nasr، introduction to a shiite Anthology، trans، W.C. Dhitick، State University of NewYork، Albany، 1981، p9

تعداد شاگردان سنّی و شیعه که از امام جعفر صادق(ع) روایت نقل کرده اند، چهار هزار نفر تخمین زده شده است. همچنین ر.ک: الشیعة و فنون الاسلام، حسن الصدر، بیروت، بی تا، ص45. ابن عُقدة، با وجود عقاید زیدی جارودی اش مورد احترام زیادی نزد فقهای امامیه است (رجال النجاشی، ص65؛ الفهرست، ص142). از نظر برخی مؤلفان، این شاگردان از چهار هزار تن نیز تجاوز می کنند. به ابو العباس احمد بن علی بن عباس بن نوح(/احمد بن محمد بن نوح) متوّفا در آغاز قرن پنجم، کتابی در مورد شاگردان امام صادق(ع) نسبت داده شده است که او مشخّصاً به فهرست ابن عُقدة افزوده است (الفهرست، ص48). گرچه این کتاب، همانند دیگر آثار نوشته شده توسط این مؤلف، سابقاً و در زمان حیات طوسی مفقود شده تلقّی شده است.

11 . رجال الطوسی، ص2، فهرست اصحاب امام صادق(ع)؛ الرجال، ص142ـ342. گرچه 777 اسم ،کمتر از چهار هزار تنِ ذکر شده است. نوری در مستدرک الوسائل (ج3، ص772) نهایت تلاش خودش را برای ارائه راه حلّی نموده است.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 74)

بعدی ـ که مبتنی بر کتاب طوسی بوده اند ـ، آمده است. اکنون آنچه که می تواند محتمل باشد (و شاید به واقع نیز این گونه بوده است)، این نظریّه است که همه شاگردان جعفر صادق(ع) کتب اصول ننگاشته اند،12 گرچه این طبیعی است که برخی فقها به هر یک از اصحاب ائمه(ع) که ابن عقده نام برده است، اصلی را نسبت داده باشند و این گونه، شمار اصول، به چهارهزار، افزایش یافته است.13

هویت مؤلفان اصول، همانند مسئله شمار آنهاست. همان گونه که در پی نشان داده خواهد شد، در حال حاضر، مشخصاً می توان کمتر از نام چهارصد نفر را از منابع در دسترس، فراهم نمود. فهرست هایی که تماماً به ذکر نام نویسندگان اصول اختصاص داشته اند، واقعاً تألیف شده بودند؛ امّا در شکل اصلی شان به دست ما نرسیده اند. طبق گفته شیخ طوسی، این فهرست ها مختصر و ناتمام بوده اند و هدف جامع نوشتن نداشته اند.14 تنها استثنا، احمد بن حسین ابن غضائری (م ابتدای قرن 5ق) بود.15 او دو فهرستْ تصنیف کرده بود: یکی فهرست مؤلفان اصول و دیگری فهرست مؤلفان دیگر آثار (که شیخ طوسی عنوان «تصانیف» یا «مصنّفات» را برای آنها ذکر کرده است).16 با این حال، این فهرست ها به دست فراموشی افتاده اند؛ چرا که هیچ کس در دوره ابن غضائری آنها را استنساخ نمی کرده است و به دلیل نامعلومی توسط بعضی (بعض: یک یا چند تن)

____________________________________________

12 . المناقب، ج2، ص43. به عنوان مثال، از میان چهار هزار تن، غیر شیعیانی چون ابوحنیفه و مالک را ذکر می کند.

13 . قصص العلماء، التنکابنی، بی جا، 1304ق، ص156. او از چهارهزار یا حتی شش هزار اصل، سخن می گوید.

14 . الفهرست، ص1.

15 . روضات الجنات، الخوانساری، تصیح ا. اسماعیلیان، قم: 1390، ج1، ص47ـ49؛ النابس فی القرن الخامس، آقا بزرگ التهرانی، بیروت، 1391، ص15؛ أعیان الشیعة، محسن الأمین، ج8، بیروت: 1380، ص201ـ205.

16 . الفهرست، ص1. گرچه برخی فقهای متأخّر هیچ تردیدی در استفاده از اصطلاح مصنَّف، در اشاره به اصل، ندارند. بنگرید به:پی نوشت شماره 5؛ شرح الرسائل، مصطفی الاعتمادی التبریزی، ج1، جزء سوم، قم، ح1390ق، ص85.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 75)

از اعضای خانواده اش، بعد از مرگ وی از بین رفته اند.17 به واقع، به نظر می رسد که هیچ یک از فهرست های قدیمی مؤلفان اصول، مستقیماً در دسترس طوسی نبوده اند. هنگامی که او تنظیم فهرستش را برای ذکر اسامی همه مؤلفان اصول و مصنّفات شناخته شده آغاز کرد، در مورد اصول، تنها بر اطّلاعات به دست آمده از منابع غیر مکتوب (شفاهی) تکیه کرده بود.18 طوسی، تصدیق می کند که او نمی تواند تضمین کند که بتواند همه اسامی را ذکر کند؛ چرا که تقریباً غیر ممکن است که همه تصانیف و اصول اصحاب را برشمرَد؛ چرا که به گفته او: «اصحاب ما در همه اقصا نقاط زمین، پراکنده اند».19 با وجود سرشت متفاوت اصول، قاعده ای برای تألیف کردن بر طبق محتوای درونی در نگارش اصول، وجود نداشته است. در این ویژگی، آنها تفاوتی با بیشتر آثار اوّلیه امامیه نداشته اند.

مرحله بعدی در تاریخ آغازین حدیث امامیه، مرتّب کردن همه آثار بر اساس محتوا یا بر طبق دیگر روش های تنظیم بوده است. این عمل، با نظم دهی مجدّد متون باقی مانده و با گرد هم آوردن چند اثر قدیمی به شکل تألیفِ مفصّل تر انجام شده بود. آثار نوع اوّل (نوشته های نظم داده شده)، اغلبْ «مبوَّب»، و آثار نوع دوم (آثار گردآوری شده)،

____________________________________________

17 . الفهرست، ص2. همچنین ر. ک: الذریعة، ج10، ص87 (ش163). به نظر می رسد عقیده طوسی مبنی بر این که کتاب ابن غضائری مفقود شده است، درست نباشد (أعیان الشیعة، ج8، ص204).

18 . این می تواند با بررسی کردن ارجاعات پراکنده به مؤلفان اصول در سرتاسر الفهرست، مورد تأیید قرار گیرد. اساتید مهم طوسی در اصول، معلّمش شیخ مفید، ابوالحسین علی بن احمد ابن ابی جید قمی (مقایسه کنید با: مجمع الرجال، ج4، ص164 و ج7، ص203)، پدر ابن غضائری، حسین بن عبید اللّه (م نیمه صفر 411)، احمد بن عبدون (م423ق) (مقایسه کنید با مجمع الرجال، ج1، ص124) و حسین بن ابراهیم قزوینی هستند. طوسی، مکرّراً بر «عدة (/ جماعة) من أصحابنا» تکیه دارد که معمولاً اشاره به چهار استاد اوّلِ ذکر شده است. بنگرید به: مقدمه محمد صادق آل بحرالعلوم بر کتاب رجال الطوسی، ص64.

19 . الفهرست، ص3؛ الذریعة، ج2، ص128.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 76)

«جامع» (جمع آن: جوامع) نامیده شده اند.20 با وجودی که هیچ موردی از آثار از هر دو شکلْ موجود نیست، معمولاً این امکان پذیر نیست که بگوییم چه آثار مُبوَّب یا جامعی مستقیماً متّکی بر اصل (یا گاهی اصول) یا دیگر متون واسطه بوده اند. در اکثر موارد، همه آنچه که ما برای قضاوت داریم، تنها عناوین آثار است. از طریق عناوین، در می یابیم که در کتب مبوّب، اغلب به مسائل فقهی پرداخته اند. بدین سان، ما کتاب مبوّب فی الحلال والحرام21 و کتاب القضایا را مبوّب22 می یابیم. گه گاه، برخی کتاب ها به موضوع خاصّی پرداخته اند. از این موارد، کتاب مبوّب فی الفرائض است.23 به برخی از مؤلفان، هر دو گونه آثار مبوّب و غیر مبوّب، نسبت داده شده است؛24 گرچه این محتمل است که دو

____________________________________________

20 . گرچه این تمایز، همیشه روشن نیست و دو اصطلاح، گه گاه، مترادف هم استعمال می شوند. به این دلیل، مبوّب غیاث بن ابراهیم (بنگرید به متن). همچنین به عنوان الجامع (یا: الجامعة) شناخته شده است. ر.ک:

W، Madelung، The soures of Ismaili Law، JNES،35، 1976،p؛35

مقایسه کنید با: الاجتهاد و الأخبار، البهبهانی، تهران، 1313، ص14.

21 . ابراهیم بن محمد بن ابی یحیی (الفهرست، ص16)، غیاث بن ابراهیم التمیمی (رجال النجاشی، ص215)، محمد بن علی بن ابی شعبه الحلبی (رجال النجاشی، ص228)، مَسعدة بن زیاد (رجال النجاشی، ص295)، یعقوب بن سالم (مجمع الرجال، ج6، ص274 به نقل از نجاشی؛ گرچه شرح حال وی در چاپ بمبئی از کتاب نجاشی موجود نیست. ر.ک: تنقیح المقال، نجف، 1349ـ1352، شرح حال 13276. و برای دو نفر اوّل، ر.ک:

Madelung، art.cit،pp؛34-36

(مقاله «منابع فقه اسماعیلیه» به فارسی ترجمه شده است. ر.ک: مکتب ها و فرقه های اسلامی در سده های میانه، ترجمه: جواد قاسمی، آستان قدس، 1375ش).م.

22 . وهیب بن حفص الحریری (رجال النجاشی، ص304).

23 . رفاعة بن موسی (رجال النجاشی، ص119).

24 . سعد بن سعد الأحوص الأشعری (رجال النجاشی، ص127). در مورد ابن بابویه گفته شده است که دو کتاب به نام «العلل»، تصنیف کرده است. یکی (همچنین مشهور به علل الشرائع) مبوّب و دیگری غیر مبوّب (رجال النجاشی، ص278 و 276). از آن جا که تنها اوّلی به دست ما رسیده است، غیر ممکن است که ارتباط بین این دو را بتوان بررسی کرد.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 77)

متن، مستقل از یکدیگر بوده باشند.

متن مبوّب، کاملاً محتمل است که نظم یافته متن غیر مبوّب باشد. به واقع، به صراحتْ ذکر شده که در آن دوره ها، آثار این گونه، در هر دو شکل، روایت می شده اند25 و نام تنظیم کننده نیز ذکر شده است. به عنوان مثال، کتاب المَشیخةی حسن بن محبوب سرّاد (م224ق)، حداقل دو تدوین کننده داشته است: یکی احمد بن حسین بن عبدالملک، که آن را براساس نظم الفبایی روات، مرتّب کرده است (علی أسماء الرجال، أصلٌ مسند)26 و دیگری استاد کلینی، داود بن کوره (/کوزه) قمی که بر اساس اهمّیت موضوع، آن را مرتّب کرده است (علی معانی الفقه، أصلٌ مصنَّف).27 به داود بن کوره، همچنین نسبت داده اند که کتاب النوادر احمد بن محمد بن عیسی را از غیر مبوّب به اثری مبوّب، تبدیل کرده است.28

جامع، به نظر می رسد شایع تر از مبوّب بوده است. همانند کتب مبوّب، به نظر می رسد که جامع ها اغلب به موضوعات فقهی پرداخته باشند و معمولاً به همان نحو، مانند: جامع الأخبار فی الفقه، نوشته ابراهیم بن محمد بن سعید ثقفی (م283ق)29 یا کتاب الجامع فی الفقه، نوشته محمد بن آدم بن عبداللّه بن قُضاعة30و… و یا در موضوعات خاص، چنان که ابن بابویِه (م381ق) برای شخصی، کتاب الجامع فی نوادر الحج، کتاب جامع زیارات الرضا و… را نگاشته است.31 مؤلفان اصولی وجود دارند که

____________________________________________

25 . به عنوان مثال: کتاب فی الحلال و الحرام، نوشته علی بن جعفر صادق (رجال النجاشی، ص176).

26 . رجال النجاشی، ص58؛ الفهرست، ص28؛ الإسترآبادی؛ تنقیح المقال، تهران، 1306ق، ص34.

27 . رجال النجاشی، 114؛ الفهرست، ص17.

28 . پیشین؛ همچنین ر.ک: رجال النجاشی، 60؛ رجال الطوسی، ص472؛ الفهرست، ص47.

29 . رجال النجاشی، ص13؛ الفهرست، ص17.

30 . رجال النجاشی، ص280.

31 .رجال النجاشی، ص276ـ 279.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 78)

جامع نیز نگاشته اند که عبارت اند از: علی بن عباس32 و علی بن ابی حمزه بطائنی که کتاب الجامع فی أبواب الفقه به او نسبت داده شده است.33

علی رغم غالب بودن کتب مبوّب و جامع، برخی فقهای امامی ترجیح می دادند که کتب اصول را در شکل اصلی آنها روایت کنند. احتمالاً مهم ترینِ اینان در اواخر قرن سوم، ابوالقاسم حُمَید بن زیاد (م310ق) بوده است؛ فقیه کوفی نسبی که به نینوا (نزدیک کربلا)34 نقل مکان کرد و طوسی به او نسبت داده است که بیشترِ اصول را روایت کرده است (روی الأصول أکثرها).35 حمید بن زیاد که در دوره حسّاس غیبت صغرا فعّال بوده است، به نظر می رسد که مستقیماً از مؤلّفان اصول، روایت نکرده باشد. اسامی مهم ترین کسانی که او از آنها نقل حدیث کرده است، در کتاب رجال الطوسی، در فصلی که اختصاص به کسانی دارد که مستقیماً از امامْ نقلِ حدیث نکرده اند، ثبت شده است و آنها با این قاعده معرّفی شده اند: «روی عنه حمید أصولاً کثیراً، کتب کثیراً من الأصول». این افراد براساس ترتیب الفبایی عبارت اند از: احمد بن محمد بن مسلمة،36 احمد بن محمد بن زید (م262ق)،37 علی بن بُزُرج،38 ابراهیم بن سلیمان بن حیّان تمیمی،39 محمد بن

____________________________________________

32 . معالم، ص63 (له أصل و روایات و جامع). بخشی از کتاب جامعش در کتاب الایضاح قاضی نعمان نقل شده است:

Madelung، art.cit،p،34.

33 . رجال النجاشی، ص175. برخی مؤلفان اصول، کتاب های مبوّب نوشته اند. علاوه بر آنهایی که پیش تر ذکر شده اند، مسعدة بن زیاد و رفاعة بن موسی را می توان نام برد.

34 . رجال النجاشی، ص95.

35 . الفهرست، ص118. برخلاف نوشته ابن شهرآشوب، او اصلی تألیف نکرده است(معالم العلماء ص43).

36 . رجال الطوسی، ص440.

37 . همان.

38 . همان، ص480.

39 . همان، ص440.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 79)

عباس (/عیاش) بن عیسی،40 محمد بن احمد بن رجاء (م ذی حجه226)،41 محمد بن حسن (/حسین) بن حازم (م261ق)،42 محمد بن خالد طَیالسی (م جمادی الثانی 259)،43 قاسم بن اسماعیل قُرَشی44 و عبیداللّه (/عبداللّه) بن احمد بن نَهیک.45

دیگر کسانی که توسط طوسی ذکر شده اند، احمد بن حسین بن مفلس،46 احمد بن میثم بن ابی نعیم،47 علی بن ابراهیم خیّاط48 و یونس بن علی عطّار هستند.49 برخی از این فقها خودشان مؤلّف «نوادر» یا «کتاب» هستند که احتمالاً مطالبشان را از «اصول» برگرفته اند.

مهم ترین روات اصول در نسل بعد از حمید، همان گونه که در قبل ذکر شده، ابن عُقده،50 محمد بن همام اِسکافی (م332ق)، محمد بن حسن بن ولید قمی (م343ق) ـ که کتاب الجامع او یکی از منابع ابن بابویه در تألیف کتاب من لایحضره الفقیه بوده است51ـ و جعفر بن محمد بن قولویه (م368ق)52 ـ که فهرستی از کتب اصولی که روایت

____________________________________________

40 . همان، ص499.

41 . همان جا.

42 . همان، ص500.

43 . همان جا.

44 . همان، ص490.

45 . همان، ص480.

46 . همان، ص481.

47 . همان، ص440.

48 . همان، ص480. تاریخ وفاتش207ق، گفته شده است و در مجمع الرجال (ج4، ص151) تکرار شده است، گرچه آشکارا نادرست است؛ چرا که حُمید، ممکن نیست شخصی را که به این زودی وفات کرده است، ملاقات نموده باشد.

49 . همان، ص517.

50 . همان، ص442.

51 . کتاب من لایحضره الفقیه، تصحیح: علی الآخوندی، نجف، 1377ـ1378، ج1، ص4.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 80)

کرده بود، تصنیف نموده است53 و افراد کمتر شناخته شده ای چون: ابوعبداللّه حسین بن احمد بن ادریس قمی و محمد بن نعیم سمرقندی هستند.54 برخی از اینان، واسطه های نقل حدیث برای هارون بن موسی تَلَّعُکبری (م385ق) هستند؛ محور شاخصی که همه اصول قابل دسترس در زمانش را روایت کرده است.55 گرچه غیر ممکن است که دقیقاً بدانیم چه تعداد از اصول، در دسترس بوده اند؛ امّا به وسیله مدرک غیر مستقیمی می توان داوری کرد که اصل های روایت شده، خیلی زیاد نبوده اند. شاهد مرتبط و معاصر با تلّعکبری، فقیه مشهور امامی، احمد بن محمد، ابوغالب زراری (م جمادی اوّل 368) است که وجیزه ای (رساله ای) به نواده اش ابوطاهر محمد بن عبیداللّه نگاشته است. این رساله، فهرستی از آثار متقدّم امامی را دربردارد؛ کتب قدیمی ای که در تملّک خانواده اش (آل اَعیَن) بوده است و ابوطاهر، می بایستی از آنها محافظت می کرد. آغاز نگارش این فهرست، در ذی قعده 356 بوده است و تألیف آن، تا تاریخ رجب 367 به طول انجامید.56

____________________________________________

52. GAS، I، 544.

53 . الفهرست، ص77.

54 . رجال الطوسی، 463 .

در مورد معاویه بن حکیم، از اصحاب امام رضا(ع) نقل شده است که 24 اصل را روایت کرده است که جز وی، کسی دیگر آنها را روایت نکرده است (رجال النجاشی، ش1098). این مطلب را نجاشی از قول ابن غضائری نقل کرده است. م.

55 . همان، ص516.

همچنین او برای حیدر، پسر محمد بن نعیم سمرقندی (رجال الطوسی، ص463) حدیث نقل کرده است: «ما رویته من کتاب أبی محمد عبداللّه بن حمّاد الأنصاری من أصحاب مولانا الکاظم(ع) و نقلته من أصل قرئ علی الشیخ الصدوق، الذی ذکر جدّک أبو جعفر الطوسی إنّه لم یکن له نظیر فی زمانه و هو هارون بن موسی التلّعکبری…» (تسهیل السبیل، ص16).م.

56 . این کتاب مشهور که به نام رسالة أبی غالب الزراری الی حفیده شناخته می شود، به طور کامل توسط یوسف بحرانی در الکشکول (نجف، 1381، ج1، ص180 به بعد) نقل شده است. همچنین مستقلاً نیز توسط محمد حسن آل یاسین در نفائس المخطوطات (بغداد، 1373، ج2، ص53ـ73) چاپ شده است. (ر.ک: GAS، I، 544)؛ امّا متن این جا گرچه کامل به نظر می رسد، در حقیقت، تنها نیمی از کتاب را شامل می شود و همچنین فهرست موجود در نیمه دوم رساله را ندارد (تحقیق جدید این رساله، توسط سید محمد رضا جلالی حسینی در سال 1369 شمسی در قم منتشر شده است.م.).
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 81)

از یکصد کتاب ذکر شده در این فهرست، تنها سیزده اثر را به قطعیت می توان گفت که اصول هستند. شاید این، نمادین است که یکی از آخرین مدخل های ذکر شده در این فهرست، کتاب الکافی است؛ نخستین اثر از کتب اربعه که اساس بعدی متون فقهی امامیه را تشکیل می دهد. به دلیل نیاز به برخی آثار مفصّل، کتاب های جامع، به شکل مناسبی براساس محتوای درونی مرتّب شده بودند. این آثار (جوامع)، بعد از غیبت امام دوازدهم به نگارش درآمدند. گاهی این کتب در دسترس بودند و به همین دلیل، متن اصلی اصول، برای به دست آوردن حکم عملی، قابل اغماض بود. می توان به یاد آورد که با توجّه به این نکته بود که ابن غضائری، دو فهرست جداگانه از مؤلفان اصول و دیگر آثار، تألیف کرده بود و طوسی، این شیوه را رها کرد و در عوض، اسامی مؤلفان اصول و مصنّفات را درهم آمیخت. طوسی، دلیل این عملش را این گونه شرح می دهد که از تکرار، اجتناب کند.57 عامل دیگر، این می توانست باشد که اهمّیت اصول، به عنوان منابع مستقل، کاهش یافته بود. مسئله کاملاً متفاوت دیگری برای علّت کار طوسی، این می تواند باشد که تعدادی (احتمالاً اندکی) از رونوشت های نسخه های اصول، در جریان آتش سوزی کتاب خانه شاپور در کَرخ [از محلّه های بغداد] در سال 451ق، نابود شده بود.58

در دوره سلجوقیان، چیز زیادی در مورد اصول، بیان نشده است. محمد بن احمد بن ادریس (م598ق) که در فصل پایانی اثرش (السرائر) از آثار مختلف قدیمی نقل کرده،

____________________________________________

57 . الفهرست، ص2.

58 . این تاریخ، توسط یوسف العِش، پیشنهاد شده است. ر.ک:

.Bibliotheques arabes، Damascus، 1967، p.p116f

او تاریخ ارائه شده ماجرا در سال 447ق، توسط یاقوت را رد کرده است. به طور کلّی ر.ک: معجم البلدان، یاقوت الحموی، بیروت، 1374ـ1376، ج1، ص534؛ الذریعة، ج2، ص129، 134 و ج8، ص173؛ مقدمه آل بحر العلوم بر رجال الطوسی، ج13، ص52ـ57 و منابع ذکر شده در آن جا.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 82)

حدّاقل از میان آن آثار، یک اصل را برشمرده است.59 کتاب دوستی چون علی بن موسی ابن طاووس (م ذی القعده 664) برخی از اصول موجود در اواخر سال های خلافت عباسی را از خطر نابودی حفظ کرده و درنوشته هایش آنها را ثبت کرده است. گاهی ابن طاووس، از اصلی، بدون ذکر معرّفی دیگری درباره آن، نقل قول کرده است، مثل جایی که او بیان می دارد: « من در یک اصل قدیمی از اصحابمان یافتم (وجدت فی أصل عتیق من أصحابنا)»؛60 گرچه غالباً اصل را با نام نویسنده اش معرّفی می کند، مثل زمانی که او از اصل (بیعة بن محمد عاصم61، یا از اصل عبیداللّه بن علی حلبی62 نقل کرده است.

____________________________________________

59 . السرائر، ابن ادریس، تهران، 1390ق، ص471ـ494. این کتاب ها عبارت اند از کتاب ابان بن تغلّب، ص475؛ کتاب جمیل بن درّاج، ص476، که هر دو می توانند اصول باشند (بنگرید به ذیل)؛ کتاب حَریز بن عبداللّه السجستانی، ص479ـ480 که ابن ادریس، به وضوحْ آن را به عنوان اصل، معرّفی می کند (ص480). از آ نجا که روایات نقل شده از این کتاب، مرتبط با نماز است، احتمالاً همان کتاب الصلاة سجستانی باشد. ابن ادریس، توسط مؤلفان بعدی، به خاطر حفظ این منتخبات از کتاب های قدیمی امامیه، ستوده شده است (روضات الجنّات، ج6، ص274). به علاوه، او به عنوان کسی که نسخه ای از اصل علاء بن رَزین را رونویسی کرده است، نیز شناخته شده است (الذریعة، ج2، ص164، ش604، همچنین: ذیل، پی نوشت 166).

60 .فتح الأبواب بین ذوی الألباب و ربّ الأرباب، ابن طاووس (مقایسه کنید با: الذریعة، ج16، ص103، ش127، منقول در بحارالأنوار، ج18، ص2؛ همچنین مهج الدعوات، تهران، 1323، ص313؛ فرج المهموم ، نجف، 1368، ص187) نقل کرده است که احمد بن علی بن عباس بن نوح (بنگرید به قبل، پی نوشت9) گفته است: من در یک اصل قدیمی یافته ام که در اهواز، در محرّم 317 رونویسی شده بود. مقایسه کنید با خبر مفید در أمالی الطوسی، نجف، 1384، ج2، ص27: من در یکی از اصول، حدیثی خوانده ام که اسنادش را به خاطر ندارم. همچنین ر. ک: تسهیل السبیل بالحجة فی انتخاب کشف المَحجة، محمد بن المرتضی (م1091ق)، تهران: تحقیق مؤسسة آل البیت،1407، ص38.

61 . فلاح السائل، ص202 و 204.

62 . همان، رسالات المواسعة فی القضاء (کتابی که با نام های دیگر نیز شناخته می شود) نقل شده در الفوائد المدنیة، ص30. این کتاب، معرّفی نشده است (بحارالأنوار، ج18، جزء 3، بخش 2 ص677 ازچاپ سنگی).
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 83)

همزمان، او به یک اثر شناخته شده، به عنوان «اصل» به اصطلاح مشابه «کتاب» نیز اشاره دارد.63 بر عکس، او ممکن است که از اصطلاح «اصل»، در ارجاع به اثری قدیمی که بر اساس یک اصل نوشته شده است، در شکلی تقریباً بی ارتباط استفاده کند؛ گرچه از این کتب، با همان عنوان «اصل» یاد می کند، همان گونه که از اصل حسن بن محبوب یاد می کند.64 برخی از اصول تحت تملّک ابن طاووس، مشتمل بر ادعیه (تعقیبات نماز) بوده اند که او آنها را در آثارش چون فلاح السائل و مهج الدعوات، ذکر کرده است.65

در نسل بعد از ابن طاووس، استنساخ از کتب اصول، تداوم داشته است؛ گرچه عمل نقلِ مستقیم از آنها متوقّف شده بود.66 نخستین فردی که این کار را دوباره احیا کرد، محمد باقر مجلسی (م1110 یا 1111ق) بود؛ کسی که تلاش خستگی ناپذیری برای تحقیق در مورد آثار قدیمی امامیه برای ضمیمه کردن آنها به اثرش (بحارالأنوار) داشته است و اصول موجود را پیدا کرد و منحصراً از خود اصول مختلف، نقل حدیث کرد. این کتب

____________________________________________

63 . به عنوان مثال، کتاب ابراهیم الخزّاز (فلاح السائل، ص89) یا کتابی از زکریا المؤمن (همان، ص246).

طوسی، چاپ نجف، 1381ق، ص201. گرچه عبارت «له کتاب» ذکر شده است، روایت نقل شده توسط ابن طاووس (فلاح السائل، ص126) که در سندش ابن محبوب از وهبْ نقل قول می کند، ممکن است از اصل وهب باشد.

65. فتح الأبواب، منقول در: بحارالأنوار، ج18، جزء2، ص932. همچنین ر.ک: الفوائد، ص31؛ الرواشح السماویة، ص98.

میرداماد تأکید دارد که کتب حسن بن محبوب، جزو کتب اصول نیستند؛ گرچه ابن محبوب، اصول مختلفی را روایت کرده است، از جمله اصل وهب بن عبد ربّه (الفهرست، ص349). مقایسه کنید با رجال النجاشی، ص303. هر دو منقول در مجمع الرجال، ج6، ص196؛ الفهرست شیخ طوسی، چاپ نجف، 1381ق، ص201. گرچه عبارت «له کتاب» ذکر شده است، روایت نقل شده توسط ابن طاووس (فلاح السائل، ص126) که در سندش ابن محبوب از وهبْ نقل قول می کند، ممکن است از اصل وهب باشد.

65 . الذریعة، ج8، ص172ـ179.

66 . به عنوان مثال، استنساخی توسط شهید اوّل (م786ق)؛ مستدرک الوسائل، ج3، ص298.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 84)

اصول را می توان به دو دسته تقسیم کرد: نخست، کتب اصولِ بدون نام مؤلف اند که در مقدمه بحار ذکر نشده اند؛ گرچه در خود کتاب از آنها استفاده شده است.67 دسته دوم که بیشتر اهمّیت دارد، مجموعه ای شامل سیزده اصل است که مؤلفان آنها مشخّص اند. مجلسی، اصول را در مجموعه استنساخ شده ای در سال 374ق، توسط منصور بن حسن آبی یافته است، که آبی نیز خود، اصول را از نسخه ای نوشته شده توسط تلّعکبری، رونویسی کرده است.68 این سیزده اصل (به علاوه چند اثر دیگر)، همگی شان احتمالاً تنها نسخه های موجود باشند و باید از مجلسی متشکّر بود که در نتیجه تلاش او، این آثار، مکان خود را در جریان ادبیات حدیثی امامیه باز یافت. آن گونه که در پی نشان خواهیم داد، نسخه های خطّی باقی مانده از اصول، پس از مجلسی، به کرّاتْ استنساخ شده اند. به علاوه، دیگر مؤلفان، به پیروی از مجلسی، اجزایی از اصول را در ضمن آثارشان ذکر کرده اند. مورد جالب از این نحو ارتباط در ذکر حدیث از اصول، محمد بن حسن حرّ عاملی (م21رمضان1104)، معاصر مجلسی و مؤلف تفصیل وسائل الشیعة الی أحکام

____________________________________________

67 . گرچه مجلسی، بعد از نقل داستانی طولانی در مورد سلمان فارسی و عمر خطّاب می گوید: ما این داستان را ذکر کردیم؛ گرچه داستان عجیبی است و در کتب معتمدْ ذکر نشده است؛ امّا ما آن را در یک اصل قدیمی یافتیم (بحارالأنوار، ج8، ص224). در این مورد خاص، مجلسی، نکته بیشتری در مورد کتاب مورد بحث بیان کرده است و آن را به عنوان کتاب مناقب به نقل از مفضّل (بحارالأنوار، ج8، ص222) معرّفی کرده است. در حقیقت، داستان با برخی تفاوت ها در کتاب الهفت و الأظله، منسوب به مفضّل بن عمر جُعفی ذکر شده است (ص86 ـ93) در چاپ عارف تامر و Ign،A.Klalife، بیروت، 1960. در مورد داستان، ر.ک:

H.Halm، Das Buch der schatten، Der Islam، 55، 1978، pp، 219ff

هیچ یک از کتب مفضّل، به عنوان اصل، در منابع، مورد اشاره قرار نگرفته اند. بنابراین، نتیجه ای که می باید گرفت، این است که حتی مجلسی هم می دانست (از طریق منابع غیر قابل دسترس برای ما) که کتاب مفضّل (که شاید همان کتاب الهفت والأظلة باشد)، در حقیقتْ اصل نیست؛ یا اگر مجلسی حدّاقل در این مورد، اصطلاح اصل را استفاده کرده است، در ارجاع دادن عمومی به کتب قدیمی از زمان ائمه باشد (برای مقایسه ر.ک: بحارالأنوار، ج18، جزء2، ص722 و 787 از چاپ سنگی).

68 . بحارالأنوار، ج1، ص10، بنگرید به ذیل بخش چهارم.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 85)

الشریعة است که اثرش در اعتبار و اهمّیت، رقیبی برای بحارالأنوار است. نگارش این اثر، تقریباً بیست سال به طول کشید69 و در میانه رجب 1082 تکمیل شده است.70 حرّ عاملی، بیان می کند که هدف او، ذکر کردن همه آثار امامی است که مستقیم یا غیر مستقیم و از طریق نقل قول ها در منابع بعدی (بلاواسطه) در دسترس وی بوده اند.71 با وجود این، هیچ یک از سیزده اصل مورد استفاده مجلسی، چه مستقیم و چه غیر مستقیم، در وسائل استفاده نشده اند.72 گرچه حرّ عاملی در اثر متأخّرترش: اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات (تکمیل شده در 1096ق)، از هفت اصل (و مطمئناً به شش اصل دیگر نیز دسترس داشته است که ارتباطی با بحثش داشته اند، مثل حق الهی حکومت برای دوازده امام و معجزات انجام شده توسط آنها) نقل کرده است. مأخذ دیگری که عاملی برای نگارش اثبات، استفاده کرده است و مورد ارجاع در وسائل نبوده است، بحارالأنوار مجلسی است. این نکته می تواند این اندیشه را به ذهنْ متبادر کند که احادیث اصول، در اثبات الهداة از بحار نقل شده اند. گرچه این گونه نیست؛ چرا که در اثبات، حُرّ عاملی اصول را در فهرست منابع و کتب در دسترسش به طور مستقیم ذکر می کند.73 او اشاره نکرده است که چگونه یکباره بر این اصول، دست یافته است. هنوز می توان حدس زد که مجلسی، این امکان را برای او فراهم کرده است. مهمترین مسافرت در طول حیات عاملی، مهاجرت او از منطقه بومی اش (جبل عامل) به مشهد بود. او در 1073ق، به

____________________________________________

69 . وسائل الشیعة، ج1، جزء1، ص1.

70 . همان، ج9، جزء3، ص392.

71 . فهرستی از منابع نوع نخست، ارائه شده است (وسائل الشیعة، ج1، جزء1، ص4ـ6، و نیز ج9، ص3، 36ـ47. در مورد کتب نوع دوم: ج1، جزء1، ص7 و ج9، جزء3، ص47ـ49).

72 . گرچه اصول چند دیگری غیر مستقیم نقل شده اند. فهرست منابع مستقیم و غیر مستقیم کتاب در حرّ عاملی: ایقاظ من الهجعة فی اثبات الرجعة (تکمیل شده در 20 ربیع الأول 1079)، هیچ اصلی را در بر ندارد (بنگرید به ص27ـ29).

73 . اثبات الهداة، قم، 1378ـ1379، ص60. متن چاپ شده الأصول الستّة عشر، از روی نسخه ای است که حرّ عاملی کتابت کرده است (ر.ک: الأصول الستّة عشر، ص170).م.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 86)

آن جا رسید. عاملی در راه، در اصفهان توقّف کرد؛ جایی که او با مجلسی آشنا شد و در حقیقت، هر دو به یکدیگر اجازه نقل احادیثی که هر کدامشان جمع کرده بودند، دادند.74

این، متقاعده کننده است که مجلسی، مجموعه اصول در دسترسش را یا نسخه ای از آنها را به عاملی قرض داده باشد، یا حتی به او به عنوان هبه داده باشد. امر محتمل تر، این است که عاملی از طریق بحار، به وجود این اصولْ آگاه شده باشد و تنها بعد از این اطّلاع و بعد از کامل شدن وسائل، به نسخه ای از اصول، دست یافته باشد. از قلم افتادگی اصول از وسائل، توسط نوری طبرسی (م1320ق) در مستدرَک، رفع شده است.75 نقل های مستقیم از اصول را می توان در سرتاسر این کتاب یافت؛ همچنین در دیگر آثار طبرسی مثل: دارالسلام فیما یتعلّق بالرؤیا و المنام.76

بخش دوم

وقفه طولانی در نقل قول مستقیم از اصول دلیلی بر پنهان بودن اصول از چشم [علمای] امامیه نیست. در حقیقت، نوع نگاه عالمان امامیه به اصول، یکی از اساس های ستیز بین مکاتب اخباری و اصولی است. بحث مهم در مورد وثاقت خبر واحد، به طور ویژه در روایات اصل ها ظاهر می شود؛ وقتی که برخی احادیث این اصول، خبر واحدند، یا از طریق افرادی نقل شده اند که همگی مورد وثوق نیستند. از نظر اخباریان، این گونه احادیث، هیچ مشکلی در وثاقت ندارند.

محمد امین استرآبادی (م1033ق) که به عنوان ایجاد کننده مکتب اخباریِ متأخّر شناخته می شود، مدّعی است که تمام احادیث اصول، مسلماً احادیث نقل شده توسط امام اند (یعنی قطعی الصدور یا قطعی الورود هستند) و بدون استثنا، به عنوان مبنایی برای

____________________________________________

74 . روضات الجنات، ج2، ص84 و ج7، ص103. همین منابع در: أعیان الشیعة، بیروت، 1378ق، ج44، ص54.

75 . بنگرید به ذیل بخش چهارم.

76 . قم، 1378ـ1380، 4 جلد. همچنین ر.ک به گفته نوری طبرسی در مورد اهمّیت اصول، در اثرش نفس الرحمان (تهران، 1285ق، ص29).
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 87)

قواعد و استنتاج های فقهی، مورد قبول هستند.77 به واقع، استرآبادی اصرار دارد که اصول، تنها منبع بسیار مهم برای فقه و عقاید امامیه اند.78 اصول، به دستور ائمه(ع) تدوین شده بودند. آنها به اصحابشان گفته بودند که احادیث را حفظ کنند و در میان همه امامیه، به عنوان تمهیدی برای دوره غیبت کبرا رواج دهند.79 اصول، از دوره حیات نخستین امامانْ تدوین و مکرّراً به ائمه بعدی ارائه (عرضه) شده بودند (عرض) و آنها مطالب اصول را تأیید کرده بودند.80 به علاوه، اصول، محوریت گسترده ای داشته اند و

____________________________________________

77 . الفوائد المدنیة، ص30. همچنین در مورد اخباریه به طور کلّی بنگرید به مدخل های نوشته شده توسط من در دائرة المعارف ایرانیکا (Encyclopeadia Iranica) و مدخل استرآبادی در همان (ج2، ص845).

78 . همان، ص52 (گرچه مؤلف در این استدلال، تا حدّی به خطا رفته است. بحث استرآبادی و دفاع او از اصول، به دلیل این واقعیت است که آنها و دیگر اخباریان، ادّعا دارند که مبنای نگارش کتب اربعه، اصول بوده است و به همین دلیل، به نحو غیر مستقیم، به دفاع از کتب اربعه با دفاع از وثاقت کتب اصول پرداخته اند؛ وگرنه با تکیه بر همین اصول باقی مانده، نمی توان احکام شرعی را به دست آورد. برای بحث در دفاع از کتب حدیثی شیعه و ردّ ادّعاهای اصولیان، بنگرید به: وسائل الشیعة، ج30، که در آن، از کتاب مشرق الشمسین، نوشته بهاء الدین عاملی، مباحث متعددی در این مورد، آورده شده است. همچنین ر.ک: وسائل الشیعة، ج30، ص194. تأکید بر این که احادیث موجود در کتاب من لایحضره الفقیه، همگی صحیح هستند و دفاع از احادیث منقول در الکافی: همان، ج30،ص196، 201، 205، 252، در مورد کتاب الاستبصار: ج 30، ص197ـ198 و نقل قول های مشابه در الوجیزة، نوشته شیخ بهایی، ص6ـ7، منقول در وسائل الشیعة، ج30، ص200).

79 . فوائد، ص3، ش30.

80 . همان، ص57. در حقیقت، برخی مؤلفان، بین دو نوع اصول، تفاوت گذاشته اند: آنهایی که توسط امامان به شاگردانشان املا شده است و آنهایی که مشتمل بر احادیث شنیده شده از اصحاب، در مواقع گوناگون است و بر ائمه یا یکی از جانشینان ایشان، به منظور تأیید، قرائت (عرضه) شده است ( الذریعة، ج24، ص147ـ151، ش318). اصل عبید اللّه حلبی، از نوع دوم است ( الفوائد المدنیة، ص31؛ بحارالأنوار، ج18، جزء2، ص677؛ الحدائق الناضرة، یوسف البحرانی، ج1، نجف، 1377، ص9). دیگر کتب که اصل نبوده اند، همین گونه برای تأیید، بر ائمه(ع) عرضه شده بودند. به عنوان مثال، کتاب یوم و لیلة، نوشته یونس بن عبدالرحمان و کتاب
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 88)

کاملاً در دسترس بوده اند، آن گونه که هیچ جزء غیر اصلی و غیر موثّق، احتمال نداشته است که در آنها نفوذ کند.81 استرآبادی بیان می دارد که آنچه در کتب اربعه موجود است، کلاً از اصولْ اخذ شده است.82

موضع اصولیان (یا مجتهدان)، برعکس است و بیشتر، شکّاکانه نسبت به اصول می نگرند. قبلاً طوسی ـ که آثارش مخلوط جالبی از گرایش های اخباری و اصولی است ـ83 در مقدمه الفهرست، بیان می دارد که بسیاری از مؤلفان اصول، عقاید دینی منحرف (المذاهب الفاسدة) دارند. با این حال، او اصرار دارد که اصولی که آنها تدوین کرده اند، با وجود این، موثّق (معتمد) است.84 اغلب ضعفا در کتب رجال، واقفی (متوقّفان به امامت یک امام خاص و عدم پذیرش جانشین او)85 و غُلاتْ ذکر شده اند. طوسی، استدلال می کند که احادیث روایت شده توسط واقفیانِ صادق و ثقه و غلات (که تنها از نظر عقاید کلامی غلو می کرده اند)، می تواند مورد پذیرش قرار گیرد؛ گرچه عقاید دینی منحرف راویان، مردود است.86 از آن جا که اخبار آحاد در اصل ها یافت می شوند،

____________________________________________

فضل بن شادان، هر دو، مورد تأیید امام حسن عسکری(ع) قرار گرفت ( رجال النجاشی، ص312، منقول در بحارالأنوار، ج1، ص110؛ مشرق الشمسین، منقول در الفوائد المدنیة،ص54؛ الوافی، تهران، 1375، ج1، جزء1، ص11؛ الدرر النجفیة، همان جا).

81 . فوائد المدنیة، ص53.

82 . همان، ص52، 58، 65.

83 . مقایسه کنید با مقدمه آل بحرالعلوم بر کتاب رجال الطوسی، ص77.

84 . الفهرست، ص3، منقول در الفوائد المدنیة، ص52.

85 . در حقیقت، جریان مهم و بسیار با اهمّیت واقفه، پس از شهادت امام کاظم(ع) است. در رجال النجاشی، به بسیاری از این افراد، اشاره شده است. مثلاً راوی مهم اصول، حُمید بن زیاد، از رجال واقفی است.م.

86 . عُدّة الأصول، الطوسی، تهران، 1314، ص57، 61. در تذکّری خاص، طوسی در مورد اصل اسحاق بن عمّار ساباطی بیان می دارد که او واقفی بوده و با وجود این، موثّق است (ثقة) و اصلش مورد اعتماد است (معتمدٌ علیه)؛ الفهرست، 54. از نظر عبداللّه مامقانی (م شوال 1351)، روایت از واقفی، مجاز است، زمانی که دانسته شود که اصلش را قبل از پذیرش موضع وقف، نگاشته است ( تنقیح المقال، ج1، ص171).
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 89)

موضع طوسی این است که آنها به عنوان مبنایی برای استنباط احکام فقهی، در صورتی که رواتشان موثّق و ثقه باشند، قابل قبول هستند.87

دیدگاه اصولی تر، توسط شهید ثانی زین الدین عاملی (م966ق) و بهاء الدین عاملی (م1030ق) بیان شده است. آنها با اخباریان، همداستان اند که در طی حیات ائمه(ع)، وثاقت یک روایت خاص یا اصل، می توانسته با عرضه آن بر امام، مورد بررسی قرار گیرد. گرچه این وضعیت، به طور اساسی با غیبت امام دوازدهم تغییر یافت. برخی از اصول، مفقود شدند (اندَرَسَت)؛ چرا که مردم، از حکّام سنّی می ترسیدند و از عرضه آنها و اظهار یا رونویسی آنها خوداری می کردند. در همان زمان، اصول غیر موثّق، نشر یافتند و این دشواری فزونی یافت که بتوان آنها را از اصول موثّق تشخیص داد.88 این مشکل، با نقل اصول موجود در کتب اربعه همراه شده بود. بروز چنین مسئله ای،فقهای امامی را برانگیخت تا در مورد بررسی وثاقت احادیث، تدبیری بیندیشند. نخستْ علامه حلّی

____________________________________________

87 . عدة الاُصول، ص51، منقول در فوائد، ص70. موضع طوسی، توسط مؤلفان بعدی تکرار شده است. نزد محسن فیض (م1091ق)، حدیثی صحیح است که در چند اصلْ یافت شود یا تنها در یک اصل، در صورتی که شخص بداند که صاحب کتاب، امامی و موثّق است ( الوافی، ج1، جزء1، ص11). احمد بن محمد نراقی (م1254ق) بیان می دارد که خبر واحد، قابل قبول است، اگر از اصلی اخذ شده باشد که یقیناً بدانیم توسط یکی از اصحاب ثقه امام تألیف شده است ( مناهج الأحکام، فصل التعبد بالأخبار الآحاد).

همچنین بنگرید به سخنان شیخ بهایی در مشرق الشمسین، منقول در: وسائل الشیعة، ج30، ص204ـ205.م.

88 . اشخاصی که گفته می شود احادیث غلط را به اصول شیعه وارد کرده اند، عبارت اند از: أبوالخطّاب، المغیرة بن سعد الأنصاری ( فرائد الأصول، قم، 1374، ص103) و ابن أبی العوجاء (همان، ص93). بنگرید به پاسخ حرّ عاملی در ردّ این ادّعا: وسائل الشیعة، تحقیق، سید محمد رضا جلالی حسینی، چاپ آل البیت، 1414ق، در صفحات 238ـ239. نیز در ردّ ورود احادیث جعلی و موضوع به کتب اصول می نویسد: نقل شده است که بعضی از ضعفای حدیث در زمان ائمه(ع) جعل کرده اند؛ امّا ثقات رجال، آنچه را که در مورد آن تردید داشته اند، بر ائمه(ع) عرضه نموده اند و ائمه(ع) احادیث موضوع را برای آنها مشخّص کرده اند و نقل نگردیده است که در زمان غیبت، کسی از رجال شیعه، حدیثی جعل کرده باشد و به ائمه(ع) نسبت داده باشد.م.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 90)

(م726ق) با پدید آوردن روشی مبتنی بر علم رجال، راهی برای بررسی وثاقت احادیث ائمه(ع) پدید آورد.89 به بیان دیگر، اصولیان، مستقلاً حدیث ذکر شده در اصل را به عنوان منعکس کننده دیدگاه امام نمی پذیرفتند و بیان می داشتند که احادیث منقول در اصول، از این شیوه نقد حدیث، مستثنا نیستند و بررسی هر اصلی، با جرح و تعدیل مؤلّف آن، همراه بود.90 فزون تر آن که تمام علم مورد نیاز برای استنباط احکام فقهی، در اصولْ موجود نیست؛ نظری که به پذیرش اجتهادْ منجر می شده است.91

نماینده برجسته تشیّع اصولی در قرن دوازدهم، محمد باقر وحیدبهبهانی (م1205ق)، بخصوص براین نظر اخباریان که: «همه اصول، قطعی الورود هستند»، خُرده گرفته و انتقاد کرده است.92 او در اثبات نادرستی این نظر، ادّعای ابن بابویِه را ذکر می کند که گفته بود: «اصول زید زرّاد و زید نرسی، ساختگی هستند».93 دیگر مؤلفان اصول که اصل هایشان مورد تردید قرار گرفته است، علی بن حمزه بطائنی،94 حسن بن صالح95و وهب بن وهب قُرَشی هستند.96 همچنین مؤلف اصل، می توانسته در نوشتن اصل،

____________________________________________

89 . الفوائد المدنیة، ص53ـ55 و 57، به نقل از شهید ثانی و کتاب مشرق الشمسین، بهاء الدین عاملی. احتمال وجود اصول موضوع و جعلی، مورد تأکید میرداماد است ( الرواشح السماویة، ص107). استرآبادی ( الفوائد المدنیة، ص57)، این ادّعا را که برخی از اصول، مفقود شده اند یا قابل تشخیص از کتب دیگر نبوده اند، رد می کند.

ابداع کننده روش جدید نقد حدیث، جمال الدین احمد بن طاووس (م673ق) است(ر.ک: وسائل الشیعة، ج30، ص203 به نقل از المنتقی، نوشته شیخ حسن صاحب معالم.).م.

90 . فرائد الأصول، ص70 و 102؛ الذریعة، ج2، ص306.

91 . تنقیح المقال، ص67.

92 . الاجتهاد و الأخبار، ص67.

93 . همان، ص77ـ78.

94 . همان، ص52؛ تنقیح المقال، ج1، ص179. به طور کلّی، ر.ک: مجمع الرجال، ج4، ص153ـ159.

95 . تنقیح المقال، ج1، ص179.

96 . همان جا. وَهْب بن وهب، معمولاً به عنوان مؤلف اصل، در نظر گرفته می شود. به طور کلّی، ر.ک: مجمع الرجال، ج6، ص196ـ197.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 91)

مرتکب اشتباه شده باشد که با مطالعه دقیق اصلش می توان گفت که چنین بوده است. نمی توان ادّعا کرد که آنها عصمت داشته اند.97 بهبهانی، از مقدمه کتاب من لایحضره الفقیه ابن بابویِه نقل می کند که او همه منابع کتابش را از اصول و مصنّفات، اخذ کرده است. از نظر بهبهانی، این امر، اثبات می کند که در این کتاب و همین طور در سه کتاب دیگر از کتب اربعه، اجزایی وجود دارند که در اصول، یافت نمی شوند.98 حتی قرار داشتن مؤلف یک اصل در اسناد، الزاماً به این معنا نیست که روایت مورد نظر، از اصل وی اخذ شده است.99

در روشی مشابه، شیخ مرتضی انصاری (م1281ق) تأکید دارد که مؤلفان جوامع، از نفوذ روایات غیر موّثق در اصول، آگاه بوده اند و نقل احادیث اصول توسط آنها (در جوامع)، پس از جرح و تعدیل راویان بوده است.100 روشی دیگر و تا حدّی متفاوت، موضع اصولیان در مورد همین مسئله اصل ها و راجع به تعریف اصطلاح «اصل» است که [در نزد آنها] تنها در مورد مجموعه هایی از احادیث به کار می رود که متّکی بر کتب قدیمی تر نبوده اند و همچنین موثّق هستند (مجمع الأحادیث الغیر المنتزع من غیره، مع کونه معتمداً).101

____________________________________________

97 . الاجتهاد و الأخبار، ص56 و 59.

98 . همان، ص60. (با مثال هایی از اجزاء غیر اصول در کتاب ابن بابویه). عبارت مورد اشاره بهبهانی، در کتاب من لایحضره الفقیه (ج1، ص5) آمده است. طوسی تأکید دارد که کتابش تهذیب الأحکام، اجزائی مأخوذ از اصول و مصنّفات را شامل می شود (بنگرید به بخش مشیخه در: التهذیب، نجف، 1382، ج10، ص4، ش88). شیخ حرّ عاملی، بعد از بیان عبارت صدوق می گوید: این سخن او دلالت برطعن بر مصنّفات ندارد، آن گونه که گمان می گردد (که از نظر وثاقت، در درجه کمتری نسبت به اصولْ قرار دارند)؛ چرا که ایشان، برخی احادیث را بر برخی دیگر ترجیح داده است که مبنای عمل و حکم فقهی اش باشد و این، طعنی بر احادیث نقل نشده نیست؛ چرا که صدوق، احادیث متعارض را نقل نکرده است، جز مواردی اندک (نقل به مضمون از: وسائل الشیعة، ج30، ص194 و توجیهات دیگر در ص195.م.).

99 . همان، ص51.

100 . فرائد الأصول،ص70.

101 . عوائد الأیّام، النراقی، تهران، 1321، ص210.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 92)
بخش سوم

آگاهی ما از اسامی مؤلّفان اصول در شکل اصلی، متّکی بر آثار رجالی است؛ گرچه اطّلاعات در دسترس، می تواند همزمان، با نکات دیگری از منابع، تکمیل شوند. در حال حاضر، با دانش موجود ما، این امکانپذیر نیست که همه اسامی مؤلفان را بازسازی کنیم. فهرست ذیل، تنها تلاشی است برای کنار هم قرار دادن اطّلاعات پراکنده در مهم ترین منابع. آن گونه که پیش تر ذکر شد، یک اصل، گاهی می تواند تحت عنوان «کتاب» معرّفی شود. به این دلیل، هرکجا که به مؤلف خاصّی در منبعی یک اصلْ نسبت داده شده است و در منبع دیگری یک کتاب، هر دو مأخذ در فهرست ما ذکر شده اند. دو ستاره، اشاره صریح به استفاده از اصطلاح «اصل» دارد و یک ستاره، استفاده از لفظ کتاب (یا کتب) را بیان می دارد. منابع مشخّص شده با ستاره، آنهایی هستند که شرح حال بیشتری را در مورد مؤلف بیان می کنند. اگر معلوم بوده است که مؤلف از کدام امامْ روایت کرده است، آن امام را با آوردن شماره در بین پرانتز، طبق ترتیب دوازده امام، ذکر کرده ایم.

1ـ اَبان (السندی) بن محمد بزّاز بَجْلی (10): رجال النجاشی، رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء، کتاب الاقبال، کشف المحجّة** (ص156)

2ـ َابان بن عثمان بَجَلی (6، 7): رجال الکشّی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء*

3ـ عَبّاد بن یعقوب ابو سعید عُصفُری (م250ق): رجال النجاشی*، الفهرست*، بحارالأنوار**

4ـ ابان بن تغلّب (م141ق) (4، 5، 6): رجال الکشی، فهرست ابن ندیم**،102 رجال النجاشی*، رجال الطوسی،**، الفهرست**، معالم العلماء**

____________________________________________

102. متن، چنین خوانده شده است: کتاب من الأصول فی الروایة علی مذهب الشیعة (فهرست، ابن ندیم، ص276). احتمالاً اصطلاح اصول در این جا به مفهوم اصول دین باشد. در این صورت، این کتاب نمی تواند متعلّق به فهرست مصنّفات اصول باشد.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 93)

5ـ عبداللّه بن حمّاد انصاری (6، 7): رجال النجاشی*، رجال الطوسی*، الفهرست*، معالم العلماء، کتاب الاقبال، کشف المحجّة، (ص18)

6ـ عبداللّه بن هیثم: رجال النجاشی**

7ـ عبد اللّه بن سلیمان صیرفی (4، 5، 6): رجال النجاشی**، رجال الطوسی

8 ـ عبداللّه بن یحیی کاهلی (6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء*، بحارالأنوار**

9ـ عبدالملک بن حکیم خثعمی (6، 7): رجال النجاشی*، الفهرست*، معالم العلماء*، بحارالأنوار

10ـ ابو محمد خزّاز: رجال النجاشی*، الفهرست**، معالم العلماء**

11ـ آدم بن حسین نَخّاس (نَحّاس) (6): رجال النجاشی**، رجال الطوسی

12ـ آدم بن متوکّل (6): رجال النجاشی**، الفهرست*، معالم العلماء*

13ـ احمد بن حسین بن عمر(6، 7): رجال النجاشی*، کتاب اللهوف** (ابن طاووس، تهران: 1348ش، ص63)

14ـ احمد بن یوسف بن یعقوب جُعفی(8): رجال النجاشی** (ذیل عنوان جمیل بن درّاج)، رجال الطوسی، الفهرست* (له روایات)، معالم العلماء*

15ـ علاء بن رَزین بن قلاّء103 (6): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء، الذریعة**

16ـ علی بن حمزه بطائنی (6، 7): رجال الکشی، غضائری، رجال النجاشی*، رجال الطوسی*، معالم العلماء**

17ـ علی بن اَسباط (م حدود 250ق) (8، 9): رجال الکشی، رجال النجاشی* (نوادر)، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**، بحارالأنوار**

18ـ علی بن رئاب طحّان (6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، فهرست ابن ندیم*، رجال الطوسی **، معالم العلماء** (له أصل کبیر)

____________________________________________

103. همچنین ر.ک: ذیل شرح حال حسن بن علی بن زیاد در: رجال النجاشی، ش80.م.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 94)

19ـ اسباط بن سالم کوفی بیّاع زُطّی (6، 7): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**،104 معالم العلماء**

20ـ عاصم بن حمید(6): رجال الکشی، رجال النجاشی* ، الفهرست*، معالم العلماء*، بحارالأنوار**

21ـ ایوب بن حُر (6، 7): رجال النجاشی**، رجال الطوسی*، الفهرست*

22ـ بکر بن محمد ازْدی (6، 7، 8): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی*، الفهرست**، معالم العلماء**

23ـ بشّار بن یسار دُؤَل عجلی (6، 7): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

24ـ بشر (/بشیر) بن مسلمه کوفی (6): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست** (عنوان: بشار و یسار)، معالم العلماء**

25ـ داود بن کثیر رَقّی (6، 7، 8): رجال الکشی، رجال ابن غضائری، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**،105 معالم العلماء**

26ـ داود بن زبیر (6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

27ـ ضریر بن یزید محاربی (6، 7): رجال الکشی، ابن غضائری، رجال النجاشی*، الفهرست**، معالم العلماء**

28ـ حبیب بن المعلّی خثعمی (6، 7، 8): رجال الکشی، رجال النجاشی*، الفهرست**، معالم العلماء**

29ـ حفص بن بَختری (6، 7): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**،

____________________________________________

104. بر طبق عبارت الفهرست، نجف: 1961م، ص63 و تصحیح اسپرانگر، ص52) عبارت «لهُ کتاب» را دارد و متن طوسی که در قهپایی (ج1، ص183) تکرار شده است، «لهُ کتابٌ أصل» دارد.

105. الفهرست، چاپ نجف، 1380، عبارت «لهُ کتاب» را دارد.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 95)

معالم العلماء**

30ـ حفص بن سالم(6): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**

31ـ حفص بن سوقه عمری (6، 7): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، ، الفهرست**، معالم العلماء**

32ـ حکم بن ایمن حنّاط (6، 7): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**

33ـ حکم بن مسکین(6): رجال النجاشی، رجال الطوسی، الفهرست**

34ـ حارث بن محمد بن علی احو، مؤمن الطاق(6): رجال النجاشی، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء

35ـ حسن بن ایّوب (م179ق) (7): رجال النجاشی* (له کتاب أصل)، رجال الطوسی، الفهرست، معالم العلماء*

36ـ حسن بن موسی بن سالم(6): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

38ـ حسن بن صالح بن حی (م168ق): رجال الکشی، فهرست ابن ندیم*، رجال النجاشی*، رجال الطوسی**، الفهرست، **، معالم العلماء**

39ـ حسن بن سَریّ (5، 6): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء الذریعة**

40ـ حسن بن زیاد عطّار(6): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

41ـ هشام بن حکم (م179ق) (6، 7): رجال الکشی، فهرست ابن ندیم*، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست، معالم العلماء*

42ـ هشام بن سالم جوالیقی (6، 7): رجال الکشی، فهرست ابن ندیم*، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست، معالم العلماء**

43ـ حمید بن مثنّی ابو المغراء (6، 7): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**، الملاحم والفتن (ابن طاووس، نجف: 1365ق،
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 96)

ص174)**

44ـ حُریز (یا حَریز یا حفص) بن عبداللّه سجستانی: رجال الکشی، فهرست ابن ندیم*، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، معالم العلماء** (له کتب… و تعدّ کلّها فی الأصول)، السرائر (ابن ادریس)

45ـ الحسین بن ابی علاء (5، 6): الفهرست**، معالم العلماء** (له کتاب یعدّ الأصول)

46ـ حسین بن ابی غندر(7): رجال النجاشی*، الفهرست**، معالم العلماء**

47ـ حسین بن سیف کِندی (6 ): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء، فلاح السائل (ص95)**

48ـ حسین بن عثمان بن شَریک (شُریک) (6، 7): رجال النجاشی*، الفهرست*، معالم العلماء*، بحارالأنوار

49ـ ابراهیم بن عبدالحمید (6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی*، الفهرست**، معالم العلماء**

50ـ ابراهیم بن ابی بلاد (6، 7، 8): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی*، الفهرست**، معالم العلماء**

51ـ ابراهیم بن محزن اسدی (6، 7): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

52ـ ابراهیم بن نعیم ابی صباح کنانی عبدی (5، 6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی**، الفهرست*، معالم العلماء*

53ـ ابراهیم بن صالح (8، 9): رجال الکشی، رجال النجاشی، رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء**106

54ـ ابراهیم بن عمر (یا عمیر) یمانی صنعانی (5، 6): رجال الکشی، فهرست ابن

____________________________________________

106. تنها بر طبق نقل بیان شده در الذریعة (ج2، ص130، ش507). در تصیح من از عبارت ابن شهرآشوب در معالم (ص6، ش21) تنها برای او «کتاب» را ذکر کرده است.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 97)

ندیم*، رجال ابن غضائری*، رجال النجاشی*، رجال الطوسی** (له اُصول)، الفهرست**، معالم العلماء**

55ـ ابراهیم بن عثمان (یا عیسی) ابوایوب خزّاز (6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

56ـ ابراهیم بن یحیی: 107 الفهرست**، معالم العلماء**

57ـ اسحاق بن عمّار بن موسی ساباطی (6): الفهرست**، معالم العلماء**

58ـ اسحاق بن جریر بجََلی کوفی (6، 7): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

59ـ اسماعیل بن ابان حنّاط (6): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، 108 معالم العلماء**

60ـ اسماعیل بن عمّار کوفی (6): رجال الطوسی، معالم العلماء**

61ـ اسماعیل بن بُکیر (بکر): رجال النجاشی*، الفهرست**، معالم العلماء** (هر دو ذیل عنوان: اسماعیل بن دینار)

62ـ اسماعیل بن دینار: رجال النجاشی*، الفهرست**، معالم العلماء**

63ـ اسماعیل بن جابر جعفی (5، 6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست** (له اُصول)، معالم العلماء**

64ـ اسماعیل بن مهران (8): رجال الکشی، فهرست ابن ندیم*، رجال ابن غضائری، رجال النجاشی*، الفهرست. معالم العلماء**

____________________________________________

107. بر طبق عبارت مجمع الرجال (ج1، ص80) او همان ابراهیم بن ابی بلاد است. گرچه تهرانی در الذریعة (ج2، ص137، ش514) از مأخذ، این گونه استنباط می کند که اسامی مورد نظر، اشاره به دو فرد متفاوت دارند.

108. قرائت «له أصل» در یکی یا بعضی از نسخه های الفهرست، مورد تأیید است ( الذریعة، ج3، ص1141، ش525) و توسط ابن شهرآشوب نیز مورد تأیید است؛ گرچه در الفهرست (ص54 و چاپ نجف، 1380ق، ص37) هر دو شخص با این نام را ذکر کرده است و مجمع الرجال (ج1، ص203) گزارش کرده است که هر دو دارای کتاب اند: «لهُ کتاب».
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 98)

65ـ اسماعیل بن محمد: الفهرست**، معالم العلماء**

66ـ اسماعیل بن عثمان بن ابان: رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء**

67ـ جابر بن یزید جعفی (م128ق)، (5، 6): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء

68ـ جعفر بن محمد بن شریح حضرمی: الفهرست*، معالم العلماء، بحارالأنوار**

69ـ جمیل بن درّاج، ابو صبیح (یا ابو علاء) (6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

70ـ خالد بن صالح اسدی (6، 7): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

71ـ خالد بن (ابی) اسماعیل(6): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

72ـ خالد بن صبیح (6): رجال النجاشی*، الفهرست**، معالم العلماء**

73ـ خلاّد سِندی (سُدّی) بزّاز (6): رجال النجاشی*، الفهرست*، معالم العلماء*، بحارالأنوار

74ـ مروک بن عبید بن سالم(9): رجال الکشی، رجال النجاشی** (قال أصحابنا القمیون: نوادره أصل)، رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء*

75ـ مَسعدة بن زیاد (5، 6): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء، رسالة فی محاسبة النفس (ابن طاووس)**

76ـ محمد بن جعفر بزّاز (یا رزّاز) قرشی: الذریعة**

77ـ محمد بن مثنّی بن قاسم (یا محمد بن قاسم بن مثنی): حضرمی (6): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء، بحارالأنوار**

78ـ محمد بن قیس اسدی (5، 6): رجال النجاشی، رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء، شرح الدرایة (الشهید الثانی)**

79ـ محمد بن قیس بجلی (م151ق) (5، 6): نجاشی*، رجال الطوسی*، الفهرست**،
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 99)

معالم العلماء*، الشهید الثانی، شرح الدرایة**

80ـ مثنّی بن ولید حنّاط (6): رجال الکشی، رجال النجاشی*، الفهرست*، معالم العلماء، بحارالأنوار**

81 ـ ربیع بن محمد موصلی اصم (6): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**، فلاح السائل، ص202، **

82 ـ ربیع بن عبداللّه بن جارود عبدی بصری (6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

83 ـ رفاعة بن موسی نحّاس (یا نخاس) اسدی (6، 7): نجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء

84 ـ سعد بن ابی خلف زام زهری (6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

85 ـ سعدان بن مسلم عامری (6، 7): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

86 ـ سعید بن عبدالرحمان اعرج سمّان (6): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی*، الفهرست**، معالم العلماء**

87 ـ سعید بن غزوان اسدی (6): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

88 ـ سعید بن مسلمَه (6): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

89 ـ سعید بن یسار ضباعی (6، 7): رجال الکشی، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء

90ـ سلام بن ابی عمرو (یا عمر) خراسانی (5، 6): رجال الکشی، رجال النجاشی*، الفهرست*، معالم العلماء*، بحارالأنوار**

91ـ صالح بن رزین (6): رجال النجاشی*، الفهرست*، معالم العلماء**
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 100)

92ـ شهاب بن عبد ربّه اسدی (5، 6): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

93ـ شعیب بن اَعیَن حدّاد (6): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

94ـ شعیب بن یعقوب عقرقوفی (6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

95ـ سفیان بن صالح (6): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

96ـ سلیم بن قیس هلالی (1، 2، 3، 4، 5): الغیبة (مفید، تهران، 1318ق، ص47)، رجال الکشی، فهرست ابن ندیم*، رجال ابن غضائری*، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء

97ـ ثابت بن دینار، ابو حمزه ثمالی (م150ق) (4، 5، 6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی (عنوان: یونس بن علی)، فهرست*، معالم العلماء*

98ـ عبید اللّه بن علی حلبی (6): رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست*، معالم العلماء، بحارالأنوار (ج18، ص677: رسالة المواسعة فی القضاء)**

99ـ ادیم بن حُرّ جعفی (6): رجال الکشی، رجال النجاشی**، رجال الطوسی

100ـ وهب بن عبد ربّه (5، 6): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، 109 معالم العلماء**

101ـ وهب بن وهب ابوالبَختری قرشی (6): رجال الکشی ، ابن غضائری، رجال النجاشی*، رجال الطوسی*، معالم العلماء*، تنقیح المقال (ج1، ص179)**

102ـ یعقوب بن شعیب بن میثم (6، 7): رسالة فی الرد علی الصدوق(الاجتهاد و

____________________________________________

109. الفهرست، نجف، 1380، ص201 عبارت: «لهُ کتاب» (ر. ک: قبل، پی نوشت 65).
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 101)

الأخبار، ص76)**، 110رجال النجاشی* رجال الطوسی*، الفهرست*، معالم العلماء*

103ـ زکریا بن محمد مؤمن (6، 7، 8): فهرست ابن ندیم *، رجال النجاشی*، رجال الطوسی** (ذیل عنوان احمد بن الحسین)، الفهرست*، معالم العلماء*

104ـ زکریا بن یحیی واسطی(6): فهرست ابن ندیم*، رجال الطوسی*، الفهرست**، معالم العلماء

105ـ زید نَرسی (6، 7): ابن غضائری*، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست، معالم العلماء**، بحارالأنوار**

106ـ زید زرّاد (6): رجال ابن غضائری*، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست معالم العلماء** (ذیل عنوان زید النرسی)، بحارالأنوار**

107ـ زیاد بن مروان قندی (6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی (ذیل عنوان احمد بن محمد بن سلمه)، الفهرست*، معالم العلماء*111

108ـ زیاد بن منذر، ابو جارود (5، 6): رجال الکشی، فهرست ابن ندیم، رجال ابن غضائری، رجال النجاشی*، الفهرست**، معالم العلماء**

109ـ زُرعة بن محمد حَضْرمی (6، 7): رجال الکشی، رجال النجاشی*، رجال الطوسی، الفهرست**، معالم العلماء**

همه اسامی این فهرست، در الذریعة ذکر شده اند.112 تنها استثناها شماره های 74،

____________________________________________

110. در مورد او، ر.ک:

M.J.Mcdermott، The Theology of al-shaih al-Mufid (d413/1022)، Beirut، 1978. p:31

مفید گفته است که این اصل را دیده است.

111 . احادیث فقهی ای از این اصل در الأمالی احمد بن عیسی بن زید (م247) نقل شده است (ر.ک: دائره المعارف ایرانیکا، ج1، ص327، مدخل: ابو الجارود زیاد بن المنذر).

112. الذریعة، ج2، ص135ـ167.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 102)

98، 102 و 103 هستند.113 بر عکس، چندین کتاب در الذریعة به عنوان «اصل» معرّفی شده اند که در این جا ذکری از آنها نشده است. این آثار، دو دسته هستند: نخست، آنهایی که وضعیتشان پیش از این نیز نزد فقهای امامیه مشخّص نبوده است. مثلاً طوسی در مورد احمد بن محمد بن حسین (/حسن) بن سعید قرشی می گوید: «او مؤلف کتاب نوادر است که برخی از اصحابمان آن را در میان اصول، ذکر کرده اند».114 دوم، آثاری که تهرانی به دلیل سوء برداشت از منابع خویش، آنها را به عنوان «اصلج» تلقّی کرده است. به عنوان مثال، او شماری از کتب بُندار بن محمد را از اصول بر شمرده است.115 این ادّعا براساس

____________________________________________

113. نام های ذیل را ابن طاووس به عنوان مؤلفان اصول، ذکر کرده است؛ گرچه برخی از آنها ظاهراً راویان اصول هستند، نه مصنّفان آنها: عبداللّه بن قاسم حضرمی ( فرج المهموم، ص93)، حمّاد بن عثمان ( الملاحم والفتن، ص96)، محمد بن ابی عمیر (الملاحم، ص93 و بنگرید به: پی نوشت139)، یونس بن بکیر ( مهج الدعوات، ص253)، معاویة بن حکیم ( فرج المهموم، ص91) و مؤلف کتاب التجمل (فرج المهموم، ص24، 99، 100 و 124) احتمالاً احمد بن محمد بن حسین قمی (مقایسه کنید با: الذریعة، ج3، ص359، ش1293). هیچ یک از مؤلفان این فهرست، در الذریعة، ذکر نشده اند.

114. الفهرست، ص27. همین منبع در: مجمع الرجال، ج1، ص107؛ الذریعة، ج2، ص138، ش517: «من جملة الأصول». القرشی مستقیماً از هیچ امامی نقل حدیث نکرده است ( رجال الطوسی، ص453). کتاب نوادر حسن بن ابی قتادة (در مورد او، ر.ک: رجال النجاشی، ش74)، با این سلسله سند، مشابه با سلسله سند اصول روایت شده است: «أخبرنا الشیخ أبو عبداللّه الحسین بن عبیداللّه الغضائری، عن أبی محمد هارون بن موسی التلّعکبری، قال حدّثنا محمد بن همّام، قال حدّثنا علی بن الحسین الهمدانی، قال حدثنا أبو عبداللّه محمد بن خالد عن أبی قتادة، عن أبی عبداللّه(ع)…» (أمالی الطوسی، قم، موسسه البعثة، 1414ق، ص300ـ304). در اکثر موارد، احادیث منقول از امام صادق(ع) به سماع خود ابی قتاده قمی است. در دو مورد (ش600 و 601) به واسطه داود بن سرحان (رجال النجاشی، ش420) و یک مورد (ش608) به نقل صفوان جمّال ( رجال النجاشی، ش525، له کتاب) نقل شده است.

جالب توجه این است که کتاب نوادر، تفاوت خاصی با مشخّصه کلّی اصل ندارد (ر.ک: الذریعة، ج24، ص316ـ317).م.

115. الذریعة، ج2، ص144 (ش538)؛ معالم العلماء، ص15، ش71.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 103)

جمله ای در فهرست ابن ندیم است116 که به برخی از کتبُ بندار، به شکل اصل، اشاره دارد (علی نسق الأصول). این عبارت، به معنای آن نیست که بندار، چندین اصلْ تألیف کرده است. به نظر می رسد معنای «علی ترتیب الاُصول»، اصطلاح مورد استناد طوسی117 و بیان شده توسط تهرانی118 (آن گونه که به نظر من می رسد،) اشاره به کتابی است که «همانند اصول است و بر اساس موضوع خاصی منظّم نشده است»119. این تفسیر، به نظر می رسد با این واقعیتْ تأیید شود که بر طبق نظر ابن ندیم، بندار، آثار دیگری هم در موضوعات خاص، تألیف کرده است (کتاب الطهارة، کتاب الصلاة و…).120 مورد دیگر، ابراهیم بن مسلم بن هلال ضریر کوفی است که تهرانی او را در میان مؤلفان اصول، یاد کرده است.121 نظر تهرانی، مبتنی بر این عبارت رجال النجاشی122است که: «اساتید ما او را در میان اصحاب اصولْ ذکر کرده اند»؛ گرچه تردید جدّی وجود دارد که این عبارت، به این معنا باشد که ابراهیم، اصلی تألیف کرده است. این تردید، ناشی از ابهام در کلمه «صاحب» است. به علاوه، مصنّف، همچنین می تواند به معنای مالک یا راوی باشد123 و این واقعیت که حمید بن زیاد، مستقیماً از

____________________________________________

116. الفهرست، ابن ندیم، ص279.

117. الفهرست، ص48، عنوان: احمد بن محمد بن نوح.

118. الذریعة، ج2، ص134.

119. ترجمه این عبارت توسط B،Dodge ، به نظر، اشتباه است:

The Fihrist of al-Nadim، New York and London، 1970، p.543

120. الفهرست، ابن ندیم، ص279.

121. الذریعة، ج2، ص137(ش511).

122. رجال النجاشی، ص18.

123. مقایسه کنید با: رجال الطوسی، ص446. صاحب کتاب الایمان من تصانیف علی بن محمد الجعفری: رجال الطوسی، ص483 (مقایسه کنید با معالم العلماء، ص24، ش116: صاحب کتاب الامامة لعلی بن محمد الجعفری)، صاحب کتاب الفضل بن شادان. همین گونه است راوی کتاب النسبِ یحیی بن حسن العقیقی که با عنوان صاحب کتاب النسب یاد شده است (الأصیلی،
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 104)

ابراهیم بن مسلمْ روایت نموده، این را غیر ممکن می کند که ابراهیم را مؤلف اصل بدانیم.124

مسائل دیگری را در مورد فهرستمان به طور مختصر می توان اضافه کرد. نخست، اسامی است که ثابت می کند نظر طوسی در مورد ارتباط مؤلفان اصول با مذاهب فاسد، صحّت دارد. این فهرست، شش واقفی (ش16، 49، 103، 107 و 109)، سه فَطَحی (ش17، 57 و 70)، دو زیدی (ش38، 108)، دو فرد مطعون به غُلو (ش25 و 64) یک ناووسی (ش2) و حداقل یک عامی (ش101 و در مورد ش3 ر.ک: ذیل) را شامل می شود. ثانیاً به برخی مؤلفان (ش44، 54 و 63) بیش از یک اصلْ نسبت داده شده است؛ واقعیتی که قاعده «چهارصد اصل، نوشته چهار صد نویسنده» را نقض می کند. این، نکته با ارزشی است که برخی کتب توصیف شده در منابع به عنوان اصول، منحصر به یک موضوع هستند. این نکته، خصوصاً در مورد عبداللّه سجستانی (ش44)، آشکار است؛ کسی که گفته شده چهار اصل تصنیف کرده است که سه اصل او دارای این عناوین هستند: «فی الصلاة، فی الزکاة، و فی الصیام».125 در حقیقت، هیچ دلیلی نیست که یک اصل نمی باید به یک موضوع واحد بپردازد.126 این را می باید به خاطر داشت که امام، می توانست بحثی برای پاسخ دادن به سؤالات در موضوعی خاص داشته

____________________________________________

ص70، 77، 117 و 149). همچنین، ر.ک: معالم العلماء، ش264: الحسن بن اشکیب…، صاحب تصانیف من أصحاب الحسن العسکری(ع) (معالم العلماء، ش417). همچنین ر.ک: رجال الطوسی،ص465، 475، 483، 495 و 504.

برای «صاحب» به معنای «مؤلف»، ر.ک: همان، ص458، 457، 463، 475، 477، 493 و 497) برای «صاحب» به معنای «حاکم»، ر.ک: همان، ص438 و 478. برای «صاحب» به معنای «متولّی مسجد»، ر.ک: همان، ص483.م.

124. رجال النجاشی، رقم44؛ الذریعة، ج2، ش511.

125. الفهرست، ص85، معالم، ص44.

126. اما من مدرکی مؤیّد خبر عبدالجواد فلاطوری (art. cit، p 64 n ،3) نیافتم. این مورد، به دفعات بوده است.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 105)

باشد و پاسخ های او می توانست به وسیله یکی از اصحاب حاضر، نوشته شود. در حقیقت، طوسی (همچنین ابن شهر آشوب) با لعنی تردید آمیز، کتب سِجِستانی را به عنوان اصل، معرّفی کرده است. این که «کتاب» های او «اصل» تلقّی شده اند، این تردید را بر می انگیزد که بیندیشیم شاید طوسی، کاملاً یقین نداشته است که این کتاب ها واقعاً «اصل» بوده اند. این را می توان مطرح کرد که سجستانی در متن اصلی، همه احادیث را در یک اصل ـ که خود شنیده ـ، گردآوری کرده است و سپس خود او (یا یکی از روات آثارش) متعاقباً این اصل را به چند کتاب، بر طبق موضوع اصلی تقسیم کرده است. اگر این نکته درست باشد، این آثار ثانوی نمی توانند شایسته عنوان اصل باشند؛ چرا که آنها برای اوّلین بار نشر نیافته اند. در چنین تردیدی، مشکلْ این است که طوسی، لحن مشابهی در اشاره به حسین بن ابی علا (شماره 45) دارد که کتاب اصلش به نظر نمی رسد هیچ مشکلی داشته باشد. مثال های دیگر از کتب در موضوع خاص که به عنوان اصولْ ذکر شده اند، کتاب الملاحم و کتاب الدلالة (/الدلائل) اند که هر دو به احمد بن میثم بن ابی تمیم، نسبت داده شده اند.127 منسوب بودن اصول به این فقیه، بعید است؛ چرا که همان گونه که پیش تر ذکر شد، او یکی از روات حدیث برای حمید بن زیاد است و غیر محتمل است که او اصل یا اصولی نگاشته باشد. در حقیقت، در الفهرست طوسی به این آثار و دیگر کتب احمد بن میثم، به عنوان «مصنّفاتْ» اشاره شده است.128
بخش چهارم

همان گونه که پیش تر ذکر شد، کار احیای توجّه به اصول، با کشف نسخه ای توسط مجلسی دنبال شده است.129 این بخش آخر، به مروری بر نسخه های خطی موجود از

____________________________________________

127. رجال الطوسی، ص440.

128. الفهرست ، ص49.

129. بنگرید به: ریاض العلماء، ج2، ص405ـ407.

بحثی از کتب ذکر شده براساس نسخه استفاده شده در بحارالأنوار، ارائه نموده است.م.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 106)

اصول خواهیم داشت که تا امروز در کتاب خانه های عمومی و خصوصی یافت شده اند و یا توسط فقهای امامیه، از زمان مجلسی به بعد، مورد استناد قرار گرفته اند.
1. نسخه خطّی شماره 962 دانشگاه تهران130

این نسخه، تنها تصنیف از اصول است که من دیده ام. به همین دلیل، در مورد آن، به تفصیل بیشتری سخن می گویم. نسخه، در شوّال 1192، توسط احمد بن حسین بن عبدالجبار بَحرانی، از روی نسخه ای نوشته شده در کربلا به تاریخ 1015ق، توسّط نصراللّه حسینی و آن از روی نسخه کامل شده در موصل، در 25 ذی حجّه 374، توسط منصور بن حسین آبی، از روی نسخه محمد بن الحسن قمی، براساس نسخه نوشته شده توسط تلّعکبری استنساخ شده است.131 این نسخه، شامل اصول ذکر شده در زیر است:

1ـ زید زرّاد برگ های 132(9a-1b) سلسله روایت:

____________________________________________

130. فهرست کتاب خانه اهدایی محمد مشکات، تهران، 1355ش، ج3، ص1088ـ1095.

131. مقایسه کنید با قبل، بخش اول.

132. نه 9b، چاپ شده در فهرست کتاب خانه اهدایی مشکات، ج3/جزء3، ص1089 و سزگین به نقل از همو، در: GAS، I، 532.

133. شماره گذاری از این جا به بعد، از من است.

134. مؤلف این اصل، بیشتر به عنوان ابو سعید عبّاد بن یعقوب اسدی رواجنی (م250ق) شناخته شده است. مؤلفان مختلف امامیه در تأکید کردن، با مشکل روبه رو هستند که دو نام ابو سعید اسدی و
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 107)

«التلّعکبری، عن محمد بن همّام بن سهیل الکاتب (م 333ق)، عن حُمید بن زیاد (م310ق)، عن ابوالعباس عبیداللّه (عبداللّه) بن احمد بن نَهیک، عن محمد بن ابی عمیر (م217)، عن زید».

این اثر، شامل 34 روایت است که در همه آنها جز یکی، زید، مستقیماً از امام جعفر صادق(ع) روایت می کند. تنها استثنا حدیث شماره 10 است133 که زید از امام باقر(ع)، از طریق جابر بن یزید جُعفی نقل می کند.

2ـ ابو سعید عَبّاد بن یعقوب عُصفُری 134(برگ های 12a-9b) سلسله روایت: «تلّعکبری، عن ابن همّام، عن محمد بن خاقان النحوی القلانسی، عن أبو سمینه محمد بن علی بن ابراهیم الصیرفی، عن عبّاد».

____________________________________________

ابوسعید رواجنی اشاره به یک نفر دارد. این مؤلفان، عبارت اند از ابن داود حلّی (م نیمه دوم قرن هفتم) در کتابش الرجال (تهران، 1383ق، ص194، ش795) و محمد بن محسن فیض در نضد الایضاح (چاپ شده همراه با الفهرست، ص176) و نوری طبرسی در مستدرک الوسائل (ج3، ص299): «و أمّا کتاب أبی سعید عبّاد العصفری و هو بعینه عبّاد بن یعقوب الرواجنی». همچنین سزگین در: GAS، I، 316،537. برعکس، مامقانی، قضاوت محتاطانه ای دارد (تنقیح المقال، ج2، ص124). اساس تردیدش مبتنی بر این واقعیت است که طوسی، عصفری و رواجنی را به عنوان اشاره به دو نفر در نظر گرفته است و بنابراین، مدخل جداگانه ای به هر نام، اختصاص داده است (الفهرست، ص176، ش372 و 374). چه چیز طوسی را به قبول چنین موضعی یا چنین اشتباهی، هدایت کرده است؟ کلید پاسخ، در گفته موجز حسین بن عبداللّه غضائری (بنگرید به قبل، پی نوشت18) است که از قول فقها بدون ذکر نام امامی، نظری نقل می کند که: ابو سمینه، هویّت عَبّاد را پنهان می کرده است (رجال النجاشی، ص208). فعل مورد استفاده برای توصیف عمل ابو سمینه «دلس» است (همان جا). اشاره به این روش، به عنوان «تدلیس الشیوخ» شناخته شده است. در این مورد، ر.ک: الکفایة فی علم الروایة، الخطیب البغدادی، حیدرآباد: 1357ق، ص365ـ371؛ الرواشح السماویة، ص186، 191 و E12،III، articl، Hadith، (J،Robson) at p،25 و به طور کلّی بنگرید به:

G.H.A.Junbol، Muslim Tradition، CUP، 1983، index، tadlis

آشکارا حذف نام پدر عبّاد (یعقوب) توسط ابو سمینه و جابه جایی عصفری به جای رواجنی (نسبتی که عبّاد، با آن شناخته می شود) انجام شده است. ابو سمینه از اصل عباد، روایت نقل می کند و کتاب وی، به طور یکنواختی به عنوان اصل یا کتاب عبّاد عصفری، مورد ارجاع قرار گرفته است. ابوسمینه (محمد بن علی بن ابراهیم صَیرفی) در منابع امامی به عنوان دروغگویی سرسخت، توصیف شده است (رجال الکشی، ص475؛ رجال ابن الغضائری، مندرج در مجمع الرجال، ج5، ص264 به نقل از تنقیح المقال، ج3، ص151) و طوسی برخی کتاب های او را که در بردارنده تدلیس بوده، می شناخته است (الفهرست، ص303). دلیل آن که ابو سمینه چرا خواسته هویت عباد را پنهان کند، می تواند این باشد که عبّاد، دقیقاً متعلّق به امامیه یا اهل سنّت نبوده است. در محافل سنّی (که او به رواجنی شناخته شده است، نه عصفری)، به عنوان رافضی غالی، مورد طعن قرار گرفته است؛ اما به عنوان راوی ای که به هیچ وجه صادق نباشد، نبوده است و یکی از
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 108)

نوزده حدیث این اصل، اسناد مختلفی دارند که در آنها عَبّاد از ائمه مختلفی (که صادق ـ ع ـ آخرین آنهاست)، از طریق یک واسطه یا بیشتر، نقل حدیث می کند. به

____________________________________________

واسطه های نقل حدیث بخاری بوده است (الکفایة فی علم الروایة، ص131؛ میزان الإعتدال، الذهبی، قاهره، 1325ق، ج2، ص16؛ اللباب فی تهذیب الأنساب، ابن الأثیر، بیروت، بی تاریخ، ج2، ص39، عنوان: الرواجنی؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، حیدر آباد، 1325ـ1327ق، ج5، ص109. ارجاع های دیگر در: الوافی بالوفیات، الصفدی، ص16، تصحیح وداد قاضی، ویسبادن، 1982م، ص614، مقایسه کنید با:

F.Rosental. Kowledge Triumphant، Leiden، 1970، p، 164

از سوی دیگر، طوسی (الفهرست، ص176) و به تبع او ابن طاووس (الیقین فی إمرة أمیرالمؤمنین، نجف، 1369ق، ص54). ابن مطهّر حلّی (خلاصة الأقوال، ص117) و ابن داود (همان، ص465، ش248) به رواجنی به عنوان عامی مذهب اشاره دارند. مامقانی (تنقیح المقال، ج2، ص123) این اصطلاح «عامی مذهب» را به معنای راهی برای پنهان نمودن عقاید رواجنی تفسیر کرده است تا سنّیان به نقل حدیث از او ادامه بدهند و طوسی نیز تقیّه کرده است و او را به عنوان عامی مذهب، معرّفی کرده است (به دلیل فشارهای که بر امامیه بوده است). این مطلب می تواند توصیف صحیحی از موضع عبّاد باشد.ر.ک:

Madelong، The sorces of Ismaili Low، p، 37

از داوری عباد در مسئله برائت، شاید بتوان گفت که او زیدی ـ جارودی بوده باشد (میزان الأعتدال، ج2، ص16). امکان جارودی بودن او را ابن طاووس بیان کرده است (همان، 175). برخی مؤیدات ابن طاووس نمی تواند موجب ثقه شمردن ابو سمینه گردد. او به خاطر دیدگاه های شیعی غالیانه اش مشهور بوده است (بنگرید به:

Halm،art.cit،p،241 و مقاله من با عنوان: Braa in Shii Doctorine، JSA،I،7،1986، p، 165)

(همین طور، زمانی که ابو سمینه در نقل حدیث از عبّاد خوداری نکرده است، تمام تلاش خود را برای پنهان کردن هویت عبّاد کرده است. براساس داستانی که مُزَنی از او نقل کرده است، شاید بتوان گفت که وی از عقاید زیدی خود دست برداشته است: «وکان عبّاد مکفوفا و رأیت فی داره سیفاً معلّقاً و حجفةً، فقلت: أیّها الشیخ! لمن هذا السیف؟ فقال لی: أعددته لاُقاتل به مع المهدی» (ر.ک: تهذیب الکمال،ج14، ص178 ـ179). ابوالفرج اصفهانی، او را از وجوه و افراد سرشناس زیدیه نام می برد (مقاتل الطالبیین، تحقیق: سید احمد صقر، ص464، 465 و 473). در مورد دلالت دو نام بر یک تن، ر.ک: رجال النجاشی، تصحیح: شبیری، قم، 1418ق، ذیل
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 109)

علاوه، سه حدیث (ش13ـ15) به واسطه اشخاصی غیر از امام است و سه حدیث نبوی (ش17ـ19) با اسنادی سنّی است. تنها در حدیث سوم که دارای مضمونی شیعی است، ذکر شده که پیامبر(ص) دستور داده بود که معاویه و حَکم بن عاص کشته شوند در خرده گیری ای بر عثمان، ذکر شده که او اجازه داده بود که مروان بر خلاف خواست محمد(ص)، به مدینه برگردد.135

3ـ عاصم بن حمید (برگ های 25a-12b). دو سلسله سند دارد:

الف: «ابوالحسن محمد بن الحسن بن الحسین بن أیّوب القمی، عن التلّعکبری، عن ابن همّام، عن حُمید بن زیاد، عن ابن نَهیک، عن مُسوَّر و مُسلمة، عن عاصم».

ب: «ابن أیوب القمی، عن التلّعکبری، عن أبی القاسم جعفر بن محمد بن ابراهیم المساوی (در مصر به تاریخ 341)، عن ابن نَهیک، عن مسوَّر و مُسلمة، عن عاصم».

گرچه عاصم به عنوان شاگرد امام صادق(ع) ذکر شده است، تنها یک حدیث از 96 حدیث خود را به نقل از ایشان، بیان نموده است. در موارد دیگر، عاصم از طریق واسطه هایی از امام صادق(ع)، روایت می کند که مهم ترین آنها عبارت اند از: محمد بن مسلم و ابو بصیر. ابوبصیر، واسطه مهمّی برای احادیث نقل شده از امام باقر(ع) است و در متن 26 حدیث، حضور دارد. همه احادیث عاصم، نقل شده از امام هفتم و هشتم اند، به استثنای سه حدیث نبوی و سه حدیث از علی(ع) و یکی از امام زین العابدین(ع).

4ـ زید نَرسی (35a-25b). سلسله روایت: «التلّعبکریّ، عن ابن عُقدة (م333ق)، عن أبی عبداللّه جعفر بن عبداللّه العلوی، عن ابن أبی عمیر، عن زید».

____________________________________________

شماره 318، هر دو لقب اسدی و رواجنی برای او ذکر شده است.

(ذکر شدن یک فرد با دو نام یا اختصاص دادن مدخل های متعدد، می تواند به دلیل شناخته نبودن درست وی باشد، یا این که وی با نام های مختلفی مشهور بوده است).م.

135. منتخبی از این حدیث (با تفاوت در اسناد) توسط ذهبی ذکر شده است (میزان الاعتدال، ج2، ص17) به نقل از همو، در: المراجعات، شرف الدین الموسوی، نجف، 1384ق، ص108؛ تهذیب التهذیب، ج5، ص110. در شرح حال رواجنی، این، شاهد دیگری است که رواجنی همان عصفری است.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 110)

زید، از 49 حدیث خود، هجده حدیث را مستقیماً از امام صادق(ع) و سیزده حدیث را مستقیماً از امام موسی کاظم(ع) نقل می کند. بقیه احادیث، از طریق امام صادق(ع) به یک واسطه نقل شده اند، به استثنای شماره 27 که با دو واسطه از امام صادق(ع)و شماره 3 که با دو واسطه از امام باقر(ع) و شماره49که به واسطه ابو بصیر از امام باقر(ع) نقل شده است. این اثر و اصل زید زرّاد، از نظر فقهای امامیه دارای مشکلاتی هستند. ذکر شده که ابن ولید قمی (م343ق)136 روایت آنها را نپذیرفته و ادّعا می کرده که آنها و نیز کتاب خالد بن عبداللّه بن سَدیر، توسط محمد بن موسی بن عیسی سمّان همدانی، جعل شده اند؛ همان که فقهای قم، او را به عنوان «غالی» رد کرده اند (دفعه القمیون بالغلو).137 ضع توقف ابن ولید، تأکید بیشتری یافت؛ چرا که در فهرست شاگرد مشهورش ابن بابویه، مورد تأیید قرار گرفت.138 با وجود این، ابن غضائری، 139مشهور به داشتن موضع انتقادی سختگیرانه، بر صحّت این دو «اصل» استدلال کرده و اشاره دارد که او نسخه هایی از این آثار را دیده است که توسط ابن ابی عمیر ـ شاگرد امام رضا و امام جواد(ع) که وثاقت و عدالتش مورد قبول است ـ، روایت شده اند.140 داوری ابن غضائری، به نظر می رسد

____________________________________________

136. بنگرید به قبل.

137. الفهرست، ص122 و 147 در مورد محمد بن موسی بنگرید به: رجال النجاشی، ص239؛ مجمع الرجال، ج6، ص59.

138. الفهرست، ص147؛ رجال ابن داود، ص164 و 455؛ الرواشح السماویة، ص97. فهرست ابن بابویه، نزد طوسی شناخته شده بود (الفهرست، ص304)؛ امّا توسط نجاشی ذکر نشده است. ر.ک: الذریعة، ج16، ص374، ش1738.

139. نقل شده در :مجمع الرجال، ج3، ص84.

140. رجال الکشی، ص462ـ464؛ رجال النجاشی، ص4، ص228ـ230؛ الفهرست، ص265. گفته شده است که ابن ابی عمیر، صد کتاب از شاگردان امام جعفر صادق(ع) روایت کرده است(الفهرست، ص266). بسیاری از این کتاب ها اصل بوده اند؛ گرچه او خودش اصلی نداشته است (نظر ابن طاووس در: فرج المهموم، ص87، منقول در: الوافی، ج3، جزء14، ص131). ابن ابی عمیر، سالیانی را به دستور هارون الرشید (یا مأمون) در زندان به سر برد. در این دوره، کتاب هایش از بین رفته اند. او بعد از رهایی، تنها از حافظه اش احادیثی را نقل می کرد که در آن
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 111)

که در آن دوره و نیز از سوی بسیاری از فقهای امامیه بعدی از جمله: مجلسی، 141علامه بحرالعلوم طباطبایی (م1212ق)، 142 صدرالدین محمد بن صالح عاملی (م1264ق)، 143 نوری طبرسی(م1320ق)144 و محسن امین145 مورد تأیید قرار گرفته است. طباطبایی، خصوصاً از قمی ها برای شتاب در نقدِ بدون هیچ دلیل واضح، انتقاد می کند.146 البته نظرهای دیگری نیز ابراز شده است؛ امّا همان گونه که انتظار می رفت، آنها فقهای اصولی بودند (مثل بهبهانی) و برایشان وجود «اصل» موضوع و جعلی، سلاح سودمندی در نبرد با اخباریان بوده است.147 شاید با معتدل ترین نظر، نظری باشد که فقیه امامی معاصر، محمد تقی شوشتری (م1374ش/1415ق/1995م) بیان کرده است. او هر دو اصل را خوانده است و در اصل زید نرسی، روایات مختلفی یافته که از دید امامیه سختگیر، قبیح هستند. بیشتر این احادیث، موضع تشبیهی دارند. بقیه احادیث هم دیدگاهی فقهی را بیان می کنند که در دیگر متون امامی یافت نمی شود. شوشتری بیان می دارد که ابن ولید،

____________________________________________

کتاب ها جمع آوری کرده بود؛ اما از آن جا که او همیشه نمی توانست اسناد کامل هر حدیث را به یاد آورد، برخی از احادیث را با اسناد غیر کامل (مرسل) نقل کرده است (رجال الکشی، ص493؛ رجال النجاشی، 29). این مقام، خاص ابن ابی عمیر است که مراسیلش با وجود این، در حدیث امامیه استثنائاً صحیح و موثّق تلقّی می شود (رجال النجاشی، همان جا؛ عدّة الأصول، ص63؛ الرواشح السماویة، ص67: مراسیل ابن أبی عمیر تعدّ فی حکم المسانید؛ بحارالأنوار، ج18، جزء2، ص784).

141. بحارالأنوار، ج1، ص17.

142. در رجال خویش، منقول در: مستدرک الوسائل، ج3، ص300؛ تنقیح المقال، ج1، ص464، أعیان الشیعة، دمشق، 1367ق، ج32، ص404ـ 408.

143. در شرحش (تعلیق، حواشی) بر منتهی المقال ابوعلی محمد بن اسماعیل حائری (م ربیع الاول، 1215 یا 1216ق) منقول در: تنقیح المقال،ج1، ص465؛ أعیان الشیعة، ج32، ص403.

144 مستدرک الوسائل، ج3، ص297ـ299 و 300ـ303.

145. أعیان الشیعة، ج32، ص401ـ408.

146. مستدرک الوسائل، ج3، ص301؛ تنقیح المقال، ج1، ص464، أعیان الشیعة، ج32، ص405.

147. بنگرید به قبل.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 112)

واسطه مشهوری بوده که دیدگاهش را به آسانی نمی توان کنار نهاد. بنابراین، او معتقد است که متن اصل که اجزای نادرست دیگری داشته، به دست ما نرسیده است.148

5ـ جعفر بن محمد بن شریح حضرمی (برگ های 48b-35b). سلسله روایت: «التلّعکبری، عن ابن همّام، عن حُمید بن زیاد، عن أبی جعفر احمد بن زید بن جعفر الأزدی البزّاز (البزیع)، عن محمد بن المثنّی الحضرمی، عن جعفر».

این اصل، با 123 حدیث، طولانی ترینِ اصول در این تصنیف است. تقریباً همه این احادیث، عمدتاً از طریق دو واسطه به باقر و صادق(ع) منتهی می شوند، به استثنای مجموعه احادیث شماره های 87 تا 104 که از طریق عبداللّه بن طلحه نحوی، از صادق(ع) روایت شده است. در نیمه نخست اثر، عملاً همه احادیث، این اسناد را دارند: «حمید بن شعیب السبیعی، عن جابر بن یزید الجعفی». طریق نقل احادیث، از امام باقر (ش 1ـ 18 و 29ـ 38) و امام صادق (19ـ 28 و 41ـ86) است.

6ـ محمد بن مثنّی حَضْرَمی (برگ های57a-49a). سلسله روایت، تا محمد بن مثنی، همانند اصل قبلی است. به واقع، ارتباط چشمگیری بین این دو اصل هست. آن گونه که ابن مثنی خودش (در انتهای حدیث ش54) بیان می دارد، ابن شُریح، واسطه نقل همه احادیث اصل وی، بجز دو حدیث (ش52 و 54) بوده است. همه احادیث نقل شده از صادق(ع) (ش1ـ22، 33ـ46 و 48) را از طریق ضریح مغربی و همه احادیث نقل شده از باقر(ع) (ش23ـ34) را از طریق ضریح و عمر بن حنظله نقل می کند. برای دو حدیث آخر، به تکمله رجوع کنید.

7ـ عبدالملک بن حَکَم (برگ های 59b-57b). سلسله روایت: «التلّعکبری، عن ابن عُقدة، عن علی بن حسن بن علی بن فضّال التیمُلی، عن جعفر بن محمد بن حکم، عن عبدالملک (عمُّ جعفر بن محمد)».

این اصل، اوّلین اصل کوتاه در بخش بعدی مجموعه است و شش حدیث در بردارد

____________________________________________

148. قاموس الرجال، قم، 1378ـ1391ق، ج4، ص248ـ251. این، همچنین دیدگاه نوری طبرسی است (مستدرک الوسائل، ج3، ص299).
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 113)

که نقل قول های امامان: علی، باقر و صادق(ع) از طریق یک یا دو واسطه اند.

8 ـ مثنّی بن ولید حنّاط (برگ های 61b-59b). سلسله روایت: «التلّعکبری، عن ابن عُقدة، عن ابن فضّال، عن عباس بن عامر القسبانی (/الفسائی)، عن مثنّی». تنها یک حدیث (ش5) از 23 حدیث، مستقیماً به نقل از امام صادق است و بقیه تقریباً همه از طریق یک واسطه و در اغلب موارد به نقل از ابو بصیر (ش4، 7، 14ـ15، 17ـ19 و 23) از امام صادق(ع) اند.

9ـ خالد سِندی (/سُدّی) (برگ های 62a-61b). سلسله روایت: «التلّعکبری، عن ابن عُقدة، عن یحیی بن زکریّا بن شیبان، عن ابن أبی عمیر، عن خالد».

از هشت روایت این اصل، دو حدیث نخست، مستقیماً امام صادق(ع) نقل شده اند.

10ـ حسین بن عثمان (برگ های 65a-62b). سلسله روایت آن، همانند اصل زید نرسی است؛ اما پایان سند، با «الحسین» است.

سه حدیث از 44 حدیث (ش 3، 35 و 37)، مستقیماً از موسی کاظم(ع) نقل شده است و بقیه با یک واسطه از امام پنجم و ششم و هفتم است، بجز دو حدیث که دو واسطه دارند. این اصل، دارای این ویژگی است که بخش اعظمی (بیش از یک سوم) از احادیث آن، به واسطه رواتی مجهول است (ش5ـ7، 10، 16، 21ـ23، 25ـ 28، 30، 32، 33، 36 و 44).

11ـ عبداللّه بن یحیی کاهلی (برگ های 66b-65a) سلسله روایت: «التلّعکبری، عن ابن عُقدة، عن محمد بن احمد بن الحسن بن الحکم القطوانی (/القطرانی)، عن احمد بن محمد بن أبی نصر البزنطی(م221ق)، عن عبداللّه».

این اصل، سیزده حدیث در بردارد. که نخستین آنها از صادق(ع) نقل شده است و سه تای دیگر (ش3، 4و10) مستقیماً از امام کاظم(ع) نقل شده است.

12ـ سلاّم بن ابی عمرة (برگ های 68a-66b). سلسله روایت: «التلّعکبری، عن ابن عُقدة، عن القاسم بن محمد بن حسن (/حسین) بن حازم، عن عبداللّه بن جبلّة الکتانی (/الکنانی) (م219ق)، عن سلاّم».
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 114)

هیچ یک از ده حدیث روایت شده در این اصل، مستقیماً از امام نیست.

13ـ منتخبی از نوادر علی بن اسباط (برگ های 68a-73b). به نظر، قضاوت این اثر را همان اصلِ نسبت داده شده به وی بدانیم؛ گرچه تردیدهای در این زمینه وجود دارد. این واقعیت که تشابه بین اصل علی بن اسباط و نوادر او (اوّلی را طوسی ذکر کرده است و دومی را نجاشی)، تنها ادّعای مؤلفان جدید است.149 در حقیقت، عنوان فارسی سر فصل مجموعه، تردیدها را برمی انگیزد (اشاره ای به کاری که انجام شده است): دوازده اصل از اصول أربعمئة، همراه با گلچینی از نوادر علی بن اسباط.

سلسله روایت: «التلّعکبری، عن ابن عُقدة، عن ابن فضّال، عن علی».

در این اثر، سی حدیث وجود دارد که بیشتر آنها نقل شده از ائمه(ع)، از طریق دو واسطه است.

*

این تصنیف، با خبری (خبرٌ فی المَلاحم) (برگ های 74b-73b) پایان می یابد که مشتمل بر اخبار [پیشگویی] مصیبت های متعدد توسط امام صادق(ع) است. این خبر، به وضوح، متّصل به نوادر قبلی نیست،150 جز آن که همانند دیگر اخبار مجموعه، از طریق تّلعکبری و به واسطه او نقل شده اند. او خبر را در محرم 328ق، از ابوالقاسم علی بن حسن بن قاسم یَشکُری از خزّاز کوفی (مشهور به ابن طبّال)151 شنیده است که کوفی، آن را از محمد بن معروف خزّاز حلالی (از اصحاب امام صادق)، شنیده است.152

____________________________________________

149. مثل تهرانی در الذریعة (ج2، ص164) و شوشتری در قاموس الرجال (ج6، ص423).

150. این واقعیت که با همان خطّی که آغاز شده است، در نوادر پایان می یابد، موجب به اشتباه انداختن فهرست نگار فهرست کتاب خانه مشکات (ج3، جزء3، ص1088 و 1089و سزگین به نقل از همو، در: GAS، I، 537) شده است، که آن را اثری از علی بن اسباط بداند.

151. رجال الطوسی، ص481، به نقل از: مجمع الرجال، ج4، ص182؛ تنقیح المقال،ج2، ص280.

152. رجال النجاشی، ص257. زمانی که او داستانش را برای ابن طبّال بیان کرده است، تخمیناً 128 سال داشته است (نسخه خطی، برگ 73b).
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 115)

نکات چندی در ارتباط با اصول، در این مجموعه باید مورد توجّه قرار گیرد. نخست این که بسیاری از این اصول، به نظر می رسد که ناقص هستند. در مورد کتاب علی بن اسباط، این نکته آشکارا بیان شده است و در مورد اصل زید زرّاد، توسط شوشتری (نظری مشابه) و در مورد چند اصل دیگر، توسّط تهرانی بیان شده است.153 ثانیاً از سیزده مؤلف، سه تن (عَبّاد عُصفری، علی بن اسباط و جعفر بن محمد بن شُریح)، آشکارا افرادی متأخّر هستند. ده نفر دیگر، از اصحاب امام جعفر صادق(ع) و همچنین گاهی اوقات از اصحاب امام باقر(ع) و امام کاظم(ع) هستند. باز، آنچه که قابل توجه است، اندک بودن نقل مستقیم از امام است (خصوصاً در دو اصل زید زرّاد و زید نرسی) و این واقعیت، تعجّب برانگیز است.با این حال، می تواند با اصطلاحات ارجاعی در این آثار، اصلاح گردد. در حقیقت، برخی از واسطه ها بین مؤلف و امام، خودشان به عنوان مؤلفان اصول، شناخته شده اند. مانند جابر بن یزید جعفی که شخصیت شاخص در اصل جعفر بن محمد بن شریح است و ضریح محاربی که در بیشتر احادیث اصل محمد بن مثنّی حضور دارد. در هر دو نمونه، احادیث مورد نظر، مرتبط با یکدیگرند و کاملاً طبیعی است که گمان کنیم در تدوین این احادیث، از اصل دیگری استفاده شده است. اگر این همانی باشد که واقعاً رخ داده است (و هیچ راهی برای تأیید صحّت این نکته وجود ندارد)، در این صورت، آثار بعدی (یا حدّاقل اجزای اخذ شده) را نمی توان اصل نامید؛ چرا که احادیث نقل شده از آنها، از آثار نویسندگان قدیمی تر اخذ شده اند. ثالثاً شاید ضروری نباشد که ذکر شود تنها سه اثر از سیزده کتاب، توسط نویسندگان قبل از مجلسی «اصل» نامیده شده اند و بنابراین، جای این پرسش می ماند که چرا ده اصل باقی مانده ـ که مسلّماً از اصول هستند ـ، به دور از توجه رجالیان قدیمی بوده اند، یا چرا این رجالیان ـ اگر این کتب را به عنوان اصل می شناخته اند ـ، هیچ کدام ترجیح نداده اند که این کتب را معرّفی کنند، یا شاید عنوان «اصل» در آنچه به این عنوان معرّفی شده، عنوانی نسبتاً متأخّر و تحوّل یافته باشد که تأکیدی بر قدمت اثر، شمرده

____________________________________________

153. شماره های 2، 7ـ12 از مجموعه. تهرانی به هر کدام به عنوان «مختصر» اشاره دارد؛ امّا او علّت هایش را برای چنین نظری توضیح نداده است.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 116)

می شده است؛ گرچه آنچه که آشکار است، این نکته است که در کل، همه سیزده متن، مسلّماً نشان دهنده ادبیات امامی اند و حجم عمده ای از: منابع فقهی، احادیث امامت، فضائل ائمه(ع)، عبادات، جَدَلیات ضد سنّی و معاد شناسی را در بردارند.
2. نسخه خطّی دانشکده حقوق دانشگاه تهران، مجموعه شماره 182 (154)(برگ های 1b-72a)

این نسخه در سال 1038ق، توسط شیخ نصر اللّه قزوینی استنساخ شده است که بر اساس نسخه ای کامل شده در 374ق، توسط منصور بن حسین آبی، از روی نسخه محمد بن حسن قمی، براساس نسخه تلّعکبری است.155 اصول در این تصنیف (همراه با: خبر فی الملاحم)، به همان نظم ذکر شده در نسخه قبلی است، جز این که چهار متن دیگر را نیز در بردارد: کتاب دُرست که در ابتدای نسخه قرار دارد (برگ های 7b-1b)؛ کتاب محمد بن جعفرT قرشی (برگ های 43a-3a) که بین کتاب محمد بن مثنّی حضرمی و کتاب عبدالمک بن حکیم قرار دارد؛ در انتهای مجموعه، مرثیه ای برای امام حسین(ع)؛ کتاب الدیات، روایت شده توسط156 ظریف بن ناصح.157 مرثیه، البته «اصل» نیست؛ گرچه می توان گفت سه عنوان باقی مانده، اصل ُهستند. درست بن ابی منصور واسطی، شاگرد امام ششم و هفتم است که نجاشی158 و طوسی159، هر دو، کتابی را به او نسبت داده اند؛ امّا هیچ جا اصلی برایش ذکر نشده است. بنابراین، تنها دلیل برای این که کتاب دُرست را اصل بدانیم، وجود آن در این مجموعه است. با نگاهی به آغاز کتاب می توان استنباط کرد که ـ همان گونه

____________________________________________

154. M.T.Daneche-Pajouh، Catalogue... des manuscrits dela Bibliotheque dela Faculte de droit et des sciences politiques et economiques de l universite de Teheran، Teheran 1380/1961. pp؛246-9

155 . همان، ص247 و249

156 . برخلاف نظر سزگین در GAS، I، 537 که او را مؤلف این اثر به حساب آورده است.

157 . رجال الطوسی، ص306.

158 . رجال النجاشی، ص117.

159 . الفهرست، ص134.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 117)

که در الفهرست نقل شده ـ، ب از ابتدای کتاب، افتاده است.160 مؤلفِ دومین عنوان، به نظر می رسد که محمد بن جعفر بزّاز(/بزّار)، عموی بزرگ ابو غالب زُراری است.161 در منابع سنّتی، برای او کتاب یا اصلی ذکر نشده است و در حقیقت، تهرانی، ظاهراً نخستین کسی است که برایش اصلی ذکر می کند.162 تهرانی بر خلاف شیوه معمولش، منبع خود را در این مورد، بیان نکرده است و تنها ذکر می کند که این، یکی از اصولی است که تنها منتخبی از آن به دست ما رسیده است (من الأصول المختصرة الموجودة). نتیجه ای که می باید گرفت، این است که تهرانی، اطّلاعاتش را از نسخه ای از مجموعه اصول که در دسترسش بوده، گرفته است.163 به واقع، کتاب محمد بن جعفر، در هیچ نسخه ای دیگر از اصول که من می دانم، وجود ندارد و یا من سراغ ندارم که مؤلف امامی دیگری جز تهرانی، در بررسی اصول (موجود)، این نسبت را ذکر کرده باشد. بنابراین، بحثی که باقی می ماند، این است که چرا ذکر این اصل (به تصادف یا عمد) در مراحلی از روایت تلّعکبری از قلم افتاده است، یا چرا برعکس، در مجموعه، در تاریخ نامشخّصی به عنوان اصلْ وارد شده است.

سرانجام، کتاب الدیات، اغلب به علی بن ابی طالب نسبت داده می شود؛ گرچه روشن نیست که: کدام علی؟ شاید خود علی(ع) کتاب را نوشته یا کتاب، توسط یکی از اصحابش (یا اصحاب امامان بعدی) تألیف شده باشد. تنها در مورد اخیر، ما مطمئن هستیم که به عنوان اصل، مورد ارجاع قرار گرفته است.164

____________________________________________

160 . در حقیقت، نوری طبرسی آشکارا بیان می دارد که آغاز کتاب درست، در دسترسش مفقود شده است (مستدرک الوسائل، ج3، ص296). بنابراین، او می باید از نسخه ای از همان خانواده که در آن جا می زیسته اند، استفاده کرده باشد.

161 . رسالة أبی غالب الزراری (قبل، پی نوشت56)، ص67؛ الکشکول، ج1، ص188؛ تنقیح المقال، ج3، ص93.

162 . الذریعه، ج2، ص165، ش609.

163 . گرچه تهرانی، کتابِ درست را ذکر نکرده است.

164 . ر. ک: در الذریعة، ج2، ص159ـ162 (ش595). کتاب الدیات، به طور کامل در کتاب من لایحضره الفقیه ابن بابویه نقل شده است (ج4، ص54ـ66) و ر.ک: الذریعة، ج2، ص160 و سزگین به نقل از همان، در GAS،I،537.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 118)
3. مجموعه تحت تملّک محمد علی الیعقوبی در نجف165

این، نسخه ای نسبتاً جدید است که در شوّال 1336 ق، توسط محمد حسین بن کاظم موسوی قزوینی کتابت شده است. قضاوت در مورد این نسخه، براساس اطّلاعات مندرج در مجله «معهد المخطوطات العربیة» است و همه عنوان های موجود در نسخه شماره 962 دانشگاه تهران را تنها با تفاوتی اندک در ترتیب، در بردارد. همچنین منتخباتی از اصل علاء بن رَزین166 و کتاب الزهد حسین بن سعید اهوازی (م بعد از 300ق) را در بر دارد.167

*

علاوه بر این نسخ خطّی، تصنیفات اصول، توسط نویسندگان امامی زیر، مشاهده و گزارش شده است:

1ـ مجلسی در بحار الأنوار.168 اصول ذکر شده توسط او همان اصول نسخه خطّی شماره 962 دانشگاه تهران است.

2ـ حرّ عاملی در اثبات الهداة169 روایاتی را از اصول این افراد، ذکر کرده است: عَبّاد عُصفری، 170 زید نَرسی، 171 جعفر بن محمد بن شُریح، 172 محمد بن مثنّی، 173 سالم

____________________________________________

165 . مجلة معهد المخطوطات العربیة، سال چهارم، 1958م، ص214.

166 . الذریعة، ج2، ش604، از وجود این مختصر، براساس رونوشتی از نسخه تحریر شده توسط ابن ادریس حلّی، خبر داده است.

167.GAS، I، 539

168 . بنگرید به قبل.

169 . بنگرید به قبل.

170 . اثبات الهداة، 3، ص142.

171 . همان، ج5، ص493 و ج7، ص176.

172 . همان، ج3، ص679 و ج7، ص177.

173 . همان، ج3، ص680، ج5، ص93.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 119)

بن ابی عمر174، عبدالملک بن حکیم،175 نوادر علی بن اسباط.176

3ـ فقیه هندی، اعجاز حسین کَنتوری (م17 شوال 1286) ظاهراً به همان اصول مجلسی دسترس داشته است؛ چرا که در مقدمه کتابش، همه سیزده اصل را در فهرست آثار امامیه ذکر می کند.177 کنتوری، حدیث مَلاحم را هم ذکر کرده و ابن طبّال را مؤلف آن دانسته است.178 ویژگی خاصّ کنتوری، تلفیق نام های زید زرّاد و زید نرسی است که اصول آنها را به عنوان یک کتاب، نوشته شده توسط یک نویسنده، معرّفی کرده است؛ یعنی زید زرّاد نبراسی179 (احتمالاً کلمه اخیر، اشتباه باشد). از آ نجا که ما نمی توانیم در مورد نسخه مورد استفاده وی سخن بگوییم، این نامشخّص می ماند که کنتوری، منابعش را اشتباه خوانده است یا او تنها خطایی را که در نسخه بوده، دوباره تکرار کرده است.

4ـ نوری طبرسی در کتاب مستدرک الوسائل و دیگر کتاب هایش.180 اصول استفاده شده در مستدرک، همان هایی هستند که در بحار مورد استفاده بوده اند، جز این که مستدرک، بخش آخر کتاب دُرُست، مختصر کتاب علاء بن رَزین و کتاب الدیات را هم در بردارد.181 همه اصول ذکر شده توسط این چهار نویسنده، با سلسله روایت است. تمام سلسله

____________________________________________

174 . همان، ج3، ص681.

175 . همان، ج5، ص465.

176 . همان، ج3، ص681 و ج5، ص212، (خبر فی المَلاحم) نیز ذکر شده است (همان، ج5، ص467). نقل قول هایی از اصول، به طور یکنواختی در انتهای فصل… اثبات الهداة ارائه شده است؛ اما من فکر نمی کنم اهمّیتی برای این بخش بتوان قائل بود.

177 . کشف الحجب و الاأستار، کلکته، 1330ق، ص431 (ش2396)، ص433 (ش2406)، ص444 (ش2501)، ص432 (ش2410، 2502)، ص445 (ش2506)، ص447 (ش2520)، ص448 (ش2522)، ص449 (ش2523)، ص449 (ش2524)، ص458 (ش2585)، ص459، (ش2588)، ص463 (ش2616).

178 . همان، ص549 (ش3090) به نقل از: الذریعة، ج22، ص188 (ش6630).

179 . همان، ص444.

180 . ر.ک: همان.

181 . مستدرک الوسائل، ج3، ص291، 296ـ308.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 120)

روات، مشابه همان اصول نسخه خطّی شماره 962 دانشگاه تهران است.

5ـ محمد تقی شوشتری در معجم رجالی اش قاموس الرجال182 بیان می کند که او مجموعه ای از چهارده اصل را در کتاب خانه محدّث شیعه، نعمة اللّه جزائری (م23 شوال1112) دیده است.183 اطّلاعاتی که شوشتری در مورد این کتاب خانه ارائه کرده است، به نظر می رسد محدود به مشاهده وی در شهرش (تُستر/شوشتر) باشد؛184 جایی که محدث جزائری، منصب شیخ الاسلامی را تا پایان حیاتش در آن جا بر عهده داشت.185 برای من میسّر نیست که جزئیات بیشتری در مورد این کتاب خانه یا نسخه خاصّی که توسط شوشتری مورد اشاره قرار گرفته است، به دست آورم.

6ـ بر طبق نوشته الذریعة، 186 تصحیحی از شانزده اصل، توسط حسین مصطفوی در تهران به سال 1375ق، در 174 صفحه به چاپ رسیده است. هیچ جزئیاتی در مورد این اصول، ارائه نشده است، جز این که یکی از آنها منتخبی از نوادر علی بن اسباط است (که قبلاً ذکر شد). اطّلاعات دیگری در مورد نسخه یا نسخی که این چاپ براساس آن است، ارائه نشده است. تلاش های من برای دسترس یافتن به نسخه ای از این کتاب، تا به حال، ناموّفق بوده است؛ امّا منطقی است که بیشتر (اگر نه همه) اصول در آن، همان هایی باشد که در یک نسخه یا دیگر نسخه های پیش گفته یافت

____________________________________________

182 . در مورد او، ر.ک:

(B.Scarcia، Amoretti، art. cit (above، n2

183 . قاموس الرجال، ج2، ص416 و ج4، ص21، 249، 408 و ج5، ص183و ج6، ص176، 185، 423 و ج8، ص358.

184 . همان، ج4، ص249.

185 . أعیان الشیعة، بیروت، 1381ق، ج40، ص24. عبداللّه افندی (م بعد از 1130ق) در ریاض العلماء (قم، 1401، ج5، ص256) آورده که مجموعه کتب غنی جزائری را در شوشتر دیده و استفاده کرده است. مقایسه کنید با: منبع الحیاة، الجزائری، نسخه خطّی، پرینستون، M.S.N.S شماره 960، برگ های 78a-77aو85b-85a .

186 . ج24، ص325.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 121)

می شود.187 اگر چاپ مصطفوی چاپ انتقادی باشد، پس باید کوشش هایی صورت گیرد تا آن را قابل دسترس تر نمود. اگر این گونه نیست، پس چاپ دیگری را باید در نظر داشت.188
تکمله

اکنون برای من استفاده از کتاب اصولِ تصحیح شده توسط مصطفوی، به لطف پروفسور ویلفرد مادلونگ ـ که نسخه ای از آن را در اختیارم قرار داد ـ امکان پذیر است. همان گونه که حدس زده بودم، شانزده متن اصول با این چاپ از اصول، مورد استفاده نوری طبرسی مشابه اند. این کتاب اصول، شامل شانزده اصل نسخه خطّی شماره 962 دانشگاه تهران، به علاوه کتاب الدیات (ص134ـ148)، مختصر اصل علاء بن رزین (ص150ـ157) و منتخبی از کتاب دُرست بن ابی منصور (ص158ـ169) است. کار تصحیح، تنها مبتنی بر یک نسخه خطّی بوده است و در مورد آن نیز توضیح داده نشده است. در زیر، نکات قابل ذکر را در مورد آن، بیان می کنم:

الف. سلسله روات سیزده اصل، همانند سلسله روات نسخه خطّی دانشگاه تهران است. در نسخه چاپ شده، بخش های اضافی اندکی وجود دارد و در ترتیب و نظم اصول، اختلافی دیده می شود. در اصل زید زرّاد، حدیث شماره 25، بر طبق شماره گذاری نسخه خطّی شماره 962 دانشگاه تهران، حدیث شماره 26 است. در اصل عاصم بن حمید، روایت دیگری بعد از حدیث شماره 8 آورده شده است. دو حدیث دیگر نیز در اصل زید نرسی (ذیل ش6 و 37) آورده شده است. حدیث شماره 12 در اصل جعفر بن محمد بن شُریح، با توجّه به متن چاپی به نظر می رسد که در

____________________________________________

187 . شانزده اصل، همچنین می توانند همان کتاب های ذکر شده توسط نوری طبرسی (قبل، پی نوشت 181) باشند. آن گونه که ذکر شد، دو کتاب از شانزده اصل، احتمالاً اصل نباشند.

188 . من باید از پروفسور میشل کوک و پروفسور فرانک استوارت، برای تذّکراتشان در مورد مقاله، تشکّر کنم.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 122)

نسخه خطّی دانشگاه تهران، از قلم افتاده باشد و حدیث شماره 12، در حقیقت، دو حدیث جداگانه است. همچنین در نسخه چاپی، احادیث شماره های 49 تا 56، ذیل حدیث 62 آورده شده اند.

ب. ذیل حدیث شماره 52، اصل محمد بن مثنّی حضرمی، در نسخه خطّی 962، نقل خاصّی آمده است. این آخرین حدیث محمد بن مثنّی حضرمی، به نقل از «عن» حدیث محمد بن جعفر قرشی است. جمله مشابهی در نسخه چاپی (ص94) آمده است؛ امّا با تفاوت مهمّی، به جای «عن»، عبارت «ویتلوه» آمده است. به عبارت دیگر، احتمالاً این، آن چیزی است که می باید به دنباله حدیث محمد بن جعفر قرشی افزوده گردد. گرچه تنها حدیث شماره 55 با این جمله محدود شده است،با ذکر خبری در انتها (برای کل احادیث) تأیید شده است. بنابراین، محتمل است که جمله مورد نظر، جا به جا شده باشد و اساساً بعد از حدیث شماره 54 ذکر شده باشد. احتمالاً راوی این حدیث، در الذریعة، به عنوان مؤلف اصل، معرّفی شده است. آخرین حدیث (شماره 56)، به نظر نمی رسد که ملحق به مطالب قبلی باشد.

ج. همانند نسخه خطّی شماره 962، «خبر فی المَلاحم» به نوادر علی بن اسباطْ پیوسته است.

د. در پایان کتاب (ص170)، نقلی از محمد بن حسن حرّ عاملی ذکر شده است که او بیان کرده که اغلب احادیث این چهارده اصل(؟)، در کتاب الکافی و دیگر کتب معتمد ذکر شده اند و مطالب آنها با مطالب دیگر کتب، تأیید شده است. عاملی می گوید که او [در این اصول،] تنها با دو حدیث قبیح و نادرست، برخورد کرده است و آنها را هم می توان به طریقی (مثلاً تقیّه) توجیه کرد.189 در ادامه این سخن، عاملی به دو حدیث که در ذهن داشته است، گرچه ما می توانیم با مراجعه به نکات ذکر شده در حاشیه نسخه خطّی 692 که بسیاری از آنها توسط عاملی نوشته شده است و با نخستین حروف

____________________________________________

189 . این عبارت را صاحب ریاض العلماء، از قول شیخ حرّ عاملی آورده است.م.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 123)

نامش (م، ح، م، محمد الحر) مشخّص شده، آن دو حدیث را بیابیم.190 دو حدیث از احادیث اصول که به نظر، مشکل دار می رسند، شماره های 15 و 30 از اصل زید نرسی هستند. در حدیث شماره 15 برخلاف عقیده رسمی امامیه ذکر شده است که دوره ای خواهد آمد که بر زمین، حجّت نخواهد بود. عاملی، در توضیح آن، حدیث را بر تقیّه حمل کرده، یا آن را اشاره به دوران غیبت دانسته است. حدیث شماره 30 شرح می دهد که چگونه خدا بر شتری سوار می شود و بر زمین در روز عَرفه فرود می آید! عاملی می گوید

که این حدیث را می باید تأویل کرد. عاملی، تنها کسی نیست که به این دو حدیث اشاره کرده است. از میان چند فقیه بعد از او به محمد تقی شوشتری اشاره شد.

من همچنین از پرفسور مادلونگ، به خاطر در اختیار قرار دادن نسخه ای از کتاب دراسة [حول الأصول الأربعمئة] نوشته محمدحسین جلالی حسینی (ر.ک: پی نوشت2) تشکّر کنم. این اثر، اطّلاعات جالب و قابل دسترسی در مورد اصول داشت.191

____________________________________________

190 . در ریاض العلماء، به حدیثی از کتاب عبدالملک بن حکیم اشاره شده است. در این حدیث، بیان شده است که داود، شبی به شب زنده داری و تلاوت زبور مشغول بود و از عبادت خودش احساس غرور نمود. قورباغه ای به داود گفت: «ای داود! از یک شب عبادت، گرفتار عُجب شده ای؟! من چهل سال است در زیر این صخره، دهان جز به حمد خدا نگشوده ام». صاحب ریاض اشاره می کند که شأن نبوّت، از عجب، به دور است (ریاض العلماء، ج2، ص404. در مورد متن حدیث، ر.ک: الاُصول الستة عشر، ص101).م.

191 . مؤلف در اثر دیگر خود به نام کتاب خانه ابن طاووس، نام برخی دیگر از اصول را آورده است که برخی از آنها در این مقاله مورد اشاره قرار نگرفته اند. به عنوان مثال، ر.ک: کتاب خانه ابن طاووس، ش52، 54، 55، 63، 68ـ70. در مورد اصل معاویه بن حکیم باید اشاره کرد که وی از ائمه(ع) روایت نکرده و طوسی او را جزو کسانی یاد نموده که از ائمه(ع) روایت نکرده اند (رجال الطوسی، ص551)، گرچه مطلب طوسی به نظر، نادرست می رسد. به مقاله آقای سید محمد رضا حسینی در مجله تراثنا (سال دوم، شماره 2 و 3، 1407ق، ص135) با عنوان: «من لم یرو عن الأئمة ـ علیهم السلام ـ فی رجال الطوسی» مراجعه کنید.م.
ترجمه محمدکاظم رحمتی

* آقای اِتان کُلبرگ، شیعه شناس و استاد دانشگاه حِبرُو در فلسطین اشغالی است. این مقاله، به یادبود هفتادمین سال زندگی استاد دیگر همان دانشگاه، مناخیم کِستر، نگاشته شده است. از مهم ترین نوشته های کُلبرگ ـ که به فارسی نیز ترجمه شده است ـ، می توان به مقاله مهم وی با عنوان: «از امامیه تا اثنا عشریه» اشاره کرد (بنگرید به: فصل نامه پژوهشی دانشگاه امام صادق(ع)، سال اوّل، شماره دوم، 1374ش، و نقد مفصل آن توسط آقای محسن الویری). یک نکته جالب که در مقاله دیگر ایشان به عنوان: «ابوتراب» وجود دارد، اشاره به عنوان شدن لقب ابوتراب درباره علی(ع) در نامه لئوی سوم به عمر بن عبدالعزیز است.مترجم.

** هیج یک از علما یا محدّثان شیعه، نهج البلاغه را نگاشته امام علی(ع) ندانسته است.م.
علوم حدیث » شماره 17 (صفحه 70)


چاپ   ایمیل