شیعه و مساله رجعت

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 5 - 10 دقیقه)

43b

شیعه امامیه اعتقاد خاصی به رجعت دارد؛ یعنی این که پس از ظهور مهدی موعود(عج) و تشکیل حکومت عدل الهی در سراسر جهان، گروهی از اولیای الهی و دوست داران خاندان رسالت و عده ای از دشمنان خاندان وحی که از دنیا رفته اند، به دنیا باز خواهند گشت.

اولیای الهی و صالحان با دیدن حاکمیت حق و عدل در گسترده گیتی، شادمان می شوند و پرتوی از آثار ایمان و اعمال صالح خود را در دنیا مشاهده می کنند. دشمنان اهل بیت علیهم السلام نیز سزای ستم هایی را که روا داشته اند، در این سرای می بینند. البته پاداش و کیفر نهایی در قیامت تحقق خواهد یافت. رجعت از مباحث ریشه داری است که از زمان ظهور و پیدایش امامیه مطرح بوده و اعتقاد به آن از امتیازهای مدرسه اهل بیت علیهم السلام است. همچنین بین تشیع و تسنن مانند مباحثه مؤمن الطاق با ابوحنیفه، مناظراتی اتفاق افتاده ا ست و علمای شیعه مانند شیخ مفید، سید مرتضی، علامه مجلسی و شیخ حرّ عاملی برای تثبیت این عقیده، آثاری نگاشته اند.

بنابراین، رجعت به معنای بازگشت است و در اصطلاح،به بازگشت گروهی از انسان هایی از مرگ و پیش از روز رستاخیز هم زمان با نهضت جهانی مهدی موعود گفته می شود. این حقیقت نیز نه با عقل منافات دارد و نه با منطق وحی.

رجعت در منطق وحی بر اساس منطق وحی، نمونه هایی از «رجعت» را در امت های پیشین می توان یافت. رجعت به معنای رجوع افراد به دنیا، در موارد متعددی در قرآن آمده است و اهل بیت پیامبر که قرین قرآن و مفسران وحی الهی هستند، به روشنگری در این زمینه پرداخته اند. برای مثال، امام صادق علیه السلام می فرماید:

«ایّام اللَّه ثلاثهٌ یوم القائم علیه السلام و یوم الکرّه و یوم القیامه». (1)

ایام الهی سه روز هستند روز قیام حضرت مهدی(عج) و روز رجعت و روز رستاخیز.

ایشان در جای دیگر می فرماید:

«لیس منّا من لم یؤْمن بکرّتنا». (2)

کسی که بازگشت دوباره ما را به دنیا نپذیرد، از ما نیست.

  1. خداوند متعال می فرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیهُمْ» (3)

آیا ندیدید کسانی را که از ترس مگر از دیار خود بیرون رفتند که هزاران تن بودند. خدا فرمود: بمیرید؛ همه مردند. پس آنان را زنده کرد.

در تفاسیر آمده است: آنان هفتاد هزار خانوار بودند. هر سال در میان آنان، بیماری طاعون می آمد. اغنیا به دلیل برخورداری ثروت می توانستند از شهر بیرون بروند. ولی فقیران به دلیل ناتوانی بیرون نمی رفتند. از همین رو، اغنیا را طاعون نمی گرفت و تنها فقیران بودند که به این بیماری دچار می شدند. ضعیفان می گفتند: اگر ما نیز با اغنیا خارج می شدیم، به این بیماری دچار نمی گشتیم. هم چنین اغنیا می گفتند: اگر ما نیز در شهر می ماندیم، به این مرض دچار می شدیم. پس قرار گذاشتند که هنگام ورود طاعون، همگی از آن دیار خارج شوند. قبل از ورود طاعون، همه از آن دیار خارج شدند و در کنار شطّ دریایی فرود آمدند. آنان به محض آن که اثاث خود را بر زمین نهادند. خداوند متعال جانشان را گرفت و مدتی به این حالت بودند تا این که یکی از انبیای بنی اسرائیل به نام «حزقیل» بر آنان گذر کرد. او با مشاهده این حال عرض کرد: خدایا، اگر ممکن است آنان را زنده گردان تا شهرهایت را آباد کنند و فرزندانی متولد سازند که با عابدان، تو را عبادت کنند.

خداوند به او وحی فرستاد. آیا دوست داری که آنان را زنده کنم؟ عرض کرد: آری. خداوند نیز آنان را زنده کرد و بعد از مدتی بمرگ های طبیعی از دنیا رفتند. (4) 2.در آیه کریمه قرآنی آمده است:

«فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَ لِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتَی وَیُرِیکُمْ ءَایتِهِ ی لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (5)

پس دستور دادیم که پاره ای از اعضای آن گاو را بر بدن کشته بزنند تا ببیند که خداوند این گونه مردگان را زنده خواهد کرد و قدرت کامل خویش را آشکار خواهد ساخت. شاید شما بیاندیشید.

مفسّران نقل می کنند که مردی از بنی اسرائیل یکی از نزدیکانش را کشت تا ارث او را صاحب شود. یهود می خواستند قاتلش را بیابند. خداوند متعال به آنان دستور داد که گاوی ذبح کنند و قسمتی از بدنش را به بدن مقتول بزنند تا زنده شود و از قاتل خود خبر دهد. پس از جدال و نزاع فراوان، گاو مورد نظر را یافتند و آن را ذبح کردند.

آن گاه برخی از اعضای گاو را به بدن مقتول زدند. او زنده شد و با پرسش از او به قاتل پی بردند. (6) 3. خداوند متعال می فرماید:

«أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَهٍ وَهِیَ خَاوِیَهٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یُحْیِ ی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَهَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ و» (7)

یا به مانند آن که به دهکده ای گذر کرد که ویران شده بود، گفت: در حیرتم که خداوند چگونه این مردگان را دوباره زنده خواهد کرد. پس خداوند او را صد سال میراند و سپس زنده اش کرد.

بیشتر مفسران می گویند که یکی از انبیای الهی در سفری به دهکده ای گذر کرد که مرگ بر تمام اهالی آن سایه افکنده بود. با ایمانی که به قدرت مطلق خداوند داشت، در دلش پرسید: کیست که این مردگان را بعد از توقف طولانی، مبعوث می گرداند؟ در آن هنگام، خداوند جانش را گرفت و بعد از صد سال که اجزای جسدش پراکنده شده بود، دوباره برانگیخت. کیفیت حشر دابّه اش را نیز به او نشان داد تا این که در عمل، حشر و نشر را ببیند و به معاد اطمینان قلب یابد. (8) این آیات نشان می دهد که خداوند قادر، رجعت را بارها نشان داده است. بنابراین، رجعت قبل از رستاخیز هیچ استبعادی ندارد.

  1. «وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلّ أُمَّهٍ فَوْجًا مّمَّن یُکَذّبُ بَایتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ». (9)

و آن روز که از میان هر امت، جمعی از تکذیب کنندگان نشانه های ما را، برانگیزیم پس آنان بازداشته خواهند شد.در این آیه شریفه، شواهدی است که می تواند درباره رجعت باشد، نه قیامت؛ زیرا این آیه بر برانگیخته شدن گروه خاصی و جمع معینی از امت ها تصریح می کند، نه همه انسانها. بر اساس این آیه، آن روز از میان هر امت، گروهی از تکذیب کنندگان آیات خود را برخواهیم انگیخت. این جمله به روشنی بر برانگیخته نشدن همه انسانها گواهی می دهد، در حالی که حشر در روز رستاخیز شامل همه افراد بشر است و به گروه خاصی محدود نمی شود. این همان رجعت است. در روایاتی که شیعه و اهل سنت آن را از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده اند، می بینیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از وقوع حوادثی برای امت خود خبر می دهد که در امت های پیشین نیز رخ داده است. یکی از این حوادث، رجعت است. در صحیح بخاری از ابوسعید خدری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود:

«لتتبعنّ سنن من کان قبلکم شبراً بشبر و ذرعاً بذراعٍ». (10)

آنچه بر سر امت های پیشین آمد، بر سر امت من نیز بدون کم و کاست خواهد آمد.

هم چنین شیخ صدوق از رسول اللَّه صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«کلّ ما کان فی الأمم السالفه فإنّه یکون فی هذه الأمّه مثله، حذوا النعل بالنعل والقذّه بالقذّه». (11) امام رضا علیه السلام در پاسخ پرسش مأمون عباسی درباره رجعت به همین حدیث نبوی استدلال فرمود. (12) رجعت در امت ها سابقه دارد، مانند رجعت هفتاد نفر از قوم موسی، رجعت عزیر بعد از صد سال، رجعت سام بن نوح به دنیا، رجعت فرزندان ایّوب، (13) رجعت یوشع، الیسع، اشموئیل. (14) در اسلام هم نمونه های زیادی از رجعت وجود داشته است و کسانی از مرگ به دنیا بازگشتند که خود اهل سنت به آن اذعان نموده اند. سیوطی می گوید:

«عیسی علیه السلام دوستش، عاز را زنده کرد و حیات را به فرزند پیرزنی بازگرداند و نیز دختری را زنده کرد. هر سه بعد از زنده شدن در قید حیات بودند و فرزندان نیز از خود به یادگار گذاشتند.» (15) ابن ابی الدنیا از علمای عامه(متوفای 208 ه) در این زمینه، کتابی به نام «من عاش بعد الموت» نوشته که در عربستان چاپ شده است ولی در این کتاب، از نمونه هایی که پس از مرگ زنده شده اند، چنین نام می برد!

رجعت زید بن خارجه، رجعت جوانی از انصار، رجعت مردی از مقتولین مسیلمه، رجعت ابن خراش، رجعت یکی از بستگان(دایی) ابن ضحاک، رجعت رؤبه دختر بیجان، رجعت شخصی از بنی جُهینه و نمونه های دیگر که در نوع خود جالب توجه است. آلوسی نیز می گوید:

«زنده شدن بعد از مرگ و رجوع به دنیا از اموری است که مقدور خداوند متعال است که هیچ کس در آن شک و شبهه ندارد و تنها بحث در وقوع آن است.» (16) بنابراین امر رجعت محال نیست، بلکه علمای شیعی نیز بر آن مهر تأیید زده اند. شیخ مفید می فرماید:

«خداوند متعال گروهی از امت محمد صلی الله علیه و آله را پس از وفاتشان و پیش از روز قیامت محشور خواهد کرد و این مذهب از ویژگی های آل محمد صلی الله علیه و آله است و قرآن نیز بر آن شاهد است.» (17) شیخ محمدرضا مظفّر هم می گوید:

«آن چه شیعه درباره رجعت به آن اعتقاد دارد، آن است که خداوند متعال، گروهی از اموات را پیش از روز قیامت در همان صورت هایی که بوده اند، بازمی گرداند. عده ای را عزیز و برخی دیگر را ذلیل می گرداند. و این رجعت، هنگام ظهور مهدی آل محمد صلی الله علیه و آله است.» (18)

1- بحارالأنوار، ج 2، ص 61 و الخصال، ج 1، ص 108 2- من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 458 و وسائل الشیعه، ج 21، ص 7 و بحارالأنوار، ج 53، ص 92 3- بقره، 243 4- درّ المنثور، سیوطی، ج 1، ص 311، کشاف، زمخشری، ج 1، ص 286 5- بقره، 73 6- قصص الأنبیاء، ثعلبی، صص 207- 204 و در المنثور، ج 1، ص 79 7- بقره، 259 8- کشاف، ج 1، ص 295، درّ المنثور، ج 1، ص 331 9- نحل: 83 10- صحیح بخاری، ج 9، ص 112 11- کمال الدین، ص 576 12- بحارالانوار، ج 53، ص 59 13- ر. ک: الدرّالمنثور، ج 5، ص 316، الشیعه و الرجعه، ج 2، ص 154، تفسیر نیشابوری، ص 44 14- تاریخ طبری، ج 1، ص 280، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 154 15- تفسیر الجلالین، ج 1، ص 73 16- روح المعانی، ج 20، ص 27 17- المسائل السرویه، ص 32 18- عقاید الامامیه، ص 108


چاپ   ایمیل