سیری در آموزه ی شفاعت

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 16 - 32 دقیقه)

 شفاعت در لغت به معنای جفت و در اصطلاح به معنای درخواست بخشش و کمک به گنهکاران از سوی شفیعان است؛ 2. شفاعت به دو نوع تکوینی و تشریعی قابل تقسیم است؛ 3. شفاعت از اصول مشترک میان اغلب فرقه های اسلامی است؛ 4. آیات قرآنی دال بر شفاعت،‌ تعارضی با یکدیگر نداشته و همگی بر این نکته تاکید دارند که شفاعت اولا و بالذات از آن خداست و ثانیا عده ای از بندگان خاص خدا به اذن او حق شفاعت را دارند؛ 5. منابع روایی شیعه و اهل سنت،‌ آموزه شفاعت را تثیبت کرده اند؛ 6. شفاعت موجب از بین رفتن روحیه ناامیدی در گنهکاران و نیز ایجاد روحیه معنوی با شفیعان می شود؛ 7. شفیعان روز قیامت عبارتند از:‌ پیامبران، ملائکه،‌ شهدا و علما؛ 8. هیچ یک از شبهات فرقه وهابیت در رد شفاعت از شفیعان در این دنیا و آن دنیا وارد نیست.

طرح مسئله
از جمله اصول مشترک میان بسیاری از فرق اسلام،‌ مسئله شفاعت است. عقیده به شفاعت پیامبران، امامان و حتی شهدا و علما نیز از باورهای شیعه امامیه واقع شده است. اندیشمندان اهل سنت نیز همراه با دانشمندان شیعی بر درستی این آموزه تاکید کرده اند، به گونه ای که حتی برخی از اندیشمندان اهل سنت، راجع به مسئله شفاعت به نوشتن کتاب نیز روی آورده و به زیبایی شبهات منکران شفاعت را پاسخ داده اند..[1] در این میان فرقه وهابیت به رهبری محمد بن عبدالوهاب و با الهام از اندیشه های محمد بن تیمیه این اصل را مورد تردید انکار قرار داده و معتقدان به آن را مشرک پنداشتند.

آنچه در این نوشتار به دنبال آن هستیم،‌ بررسی مسئله شفاعت از منظر قرآن و روایات و نیز پاسخگویی به شبهات منکران شفاعت، با توجه به منابع شیعی و سنی است.

تعریف لغوی و اصطلاحی شفاعت
به باور لغت شناسان شفاعت از ریشه شفع به معنای جفت در مقابل فرد گرفته شده است. به بیان دیگر شفاعت به معنای پیوستن و ضمیمه شدن به چیزی است.[2]

همچنین شفیع را از این جهت شفیع گویند که وی تلاش در ضمیمه کردن مشفوع به خود،‌ رفع کمبودها و نجات او می کند.[3]

شفاعت اصطلاحی و مورد نظر در این نوشتار به این معناست که شخص شفیع در قیامت به اذن خداوند متعال موجب نجات شخص مشفوع از جهنم شده و وی وارد بهشت می شود.

اقسام شفاعت
با رویکرد دیگری می توان واقعیت مسئله شفاعت را به دو قسم تقسیم کرد:

1. شفاعت تکوینی
شفاعت به معنای لغوی خود دارای مصادیق ییشماری است که می توان اصطلاح شفاعت تکوینی را بر آن اطلاق کرد. چنین شفاعتی از چنان مصداق های خارجی آن گسترده است که تمام عالم هستی را می توان در حال شفاعت از یکدیگر دانست، چرا که در نگاهی کلی به واقعیات این عالم روشن می شود که موجودات این عالم ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و موجودات قوی تر به طور دائم یا دست کم در مواردی به کمک موجودات ضعیف تر رفته و به آنها کمک می کنند.

به عنوان مثال، وقتی که بذر گیاهان شکافته می شود و جوانه ضعیف و ناتوان از آن سر بر می آورد،‌ زمین مواد غذایی خود را در اختیار آن قرار می دهد، آفتاب با حرارت و گرمای حیرت انگیز خود بر آن می تابد و‌ ابرهای پربار دانه های حیات بخش خود را بر آن فرو می ریزند تا این موجود ناتوان از لابه لای موانع عبور کرده و در نتیجه به درختی تنومند و پرثمر تبدیل شود.

قرار گرفتن پدر و مادر نیرومند در کنار نوزاد ناتوان و بارور ساختن او، کمک کردن عالم به جاهل همه و همه از مصادیق زیبای شفاعت تکوینی است.[4]

2. شفاعت تشریعی
شفاعت تشریعی همان شفاعت اصطلاحی است که بر اساس عقیده شیعه و بسیاری از دانشمندان اهل سنت، دست کم، پیامبران از چنین حقی برخوردار هستند.

حال هر گاه شفاعت شفیعان از گنهکاران را به درستی تصور کنیم، به این حقیقت خواهیم رسید که اساسا شفاعت آنها نیز تصویر همان شفاعت تکوینی ولی در عالم دیگری است. امیر بیان امام علی علیه السلام می فرمایند:

«الشفیع جناح الطالب»‌[5]

«شفاعت کننده بال و پر طلب کننده است.»

توضیح آنکه همانگونه که پرندگان کوچکی که قادر بر پرواز نیستند، به کمک پدر و مادر خود پرواز می کنند و آنها به منزله بال و پر او هستند، شفاعت کنندگان نیز بال و پر شفاعت شوندگان هستند تا به کمک آنها در آسمان سعادت و کمال به پرواز درآیند.[6]

فلسفه و حکمت شفاعت
آیا شفاعت تشویق گنهکاران برای انجام گناه نیست؟ آیا شفاعت موجب عقب ماندگی انسان در رسیدن به کمال نیست؟ و ....

از دیرباز این سوال مطرح بوده است که اساسا شفاعت چه فائده ای دارد؟ چرا خداوندی که خود می تواند شفاعت کند،‌ این امتیاز را به برخی از بندگان خود می دهد؟ آیا شفاعت موجب تقویت روحیه گناهکاری نمی شود؟‌ و ... .

توجه به آثار تربیتی شفاعت،‌ می تواند پاسخ گوی این سوالات باشد. از جمله فلسفه های شفاعت و نیز آثار تربیتی آن عبارتند از:

1. ایجاد روحیه امید و مبارزه با روحیه ناامیدی
بسیار اتفاق می افتد که انسان در مقابل خواهش های نفسانی تسلیم شده و مرتکب گناهانی می­شود و به دنبال آن، ممکن است روح یاس و ناامیدی بر انسان چیره شود. خداوند حکیم با طرح قانون شفاعت موجب از بین رفتن چنین روحیه ای شده است، بدین معنا که امید به شفاعت اولیاء الله، انسان گنهکار را دلگرم به ادامه زندگی و نیز امیدوار به رحمت خداوند و تلاش برای انجام عمل صالح برای رسیدن به درجه ای است که موجب برخورداری از نعمت شفاعت است.

2. ایجاد رابطه ای معنوی با اولیاء الله
یکی دیگر از حکمت های شفاعت، آشنا شدن با اولیاء الله است که خود موجب ترقی انسان در مسیر رشد و کمال است. بدین معنا که وقتی انسان بداند که این اولیاء الله هستند که می توانند در قیامت موجب شفاعت شوند، تلاش در شناخت آنها و ایجاد رابطه ای معنوی با آنها خواهد کرد. همچنین تلاش در جلب رضایت آنها که در حقیقت رضایت الاهی است،‌ نیز از فوائد توجه به مسئله شفاعت است.[7]

دیدگاه دانشمندان اسلام راجع به شفاعت
اغلب فرق های اسلامی از معتقدان به مسئله شفاعت، هستند. از آنجا که آموزه شفاعت از اعتقادات راسخ شیعیان است،‌ از ذکر نام دانشمندان شیعی خودداری کرده و تنها به بررسی و موقعیت این مسئله میان اندیشمندان اهل سنت می پردازیم.

احمد حنبل، بخاری،‌ مسلم نیشابوری،‌ محمد بن یزید قزوینی صاحب کتاب سنن ابن ماجه و نسائی صاحب کتاب سنن نسائی همگی روایات[8] فراوانی را در صحاح خود، از پیامبر گرامی اسلام(ص) راجع به مسئله شفاعت نقل کرده اند که نشان از اعتقاد آنها به چنین مسئله ای است.

افزون بر آن،‌ سیوطی در کتاب الدر المنثور،[9] رشید رضا صاحب تفسیر المنار،[10] زمخشری در تفسیر کشاف،[11] خطیب بغدادی در تاریخ بغداد،[12] طبرانی در کتاب الجامع الکبیر[13] و ... همگی بر مسلم بودن مسئله شفاعت تاکید داشته اند.

شفاعت در قرآن
ماده شفاعت و ملحقات آن حدود سی بار در قرآن کریم، تکرار شده است که برخی از همین آیات مورد استناد وهابیون برای انکار مسئله شفاعت و نیز مورد استناد شیعه برای اثبات این مسئله قرار گرفته است. از سوی دیگر مطابق نص قرآن کریم هیچگونه اختلافی در این کتاب آسمانی وجود ندارد

«لوکان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا»[14]

«اگر این کتاب از غیر خدا بود،‌ حتما در آن اختلافات فراوانی می یافتید.»

همچنین مطابق با تعبیر رسای امیر بیان امام علی علیه السلام که فرمود:‌ «ان القرآن ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض»[15] نمی تواند در قرآن کریم،‌ تعارضی وجود داشته باشد.

از این رو شایسته است تمام آیات مورد توجه و دسته بندی قرار گیرد،‌ آنگاه با توجه به مجموع آیات، دیدگاه قرآن کریم به دست آید.

گروه اول آیات
گروه اول آیاتی هستند که شفاعت را به طور کلی نفی می کند.

«يا أيها الذين آمنوا أنفقوا مما رزقناكم من قبل أن يأتي يوم لا بيع فيه ولا خلة ولا شفاعة والكافرون هم الظالمون»[16]

«ای کسانی که ایمان آورد اید،‌ از آنچه ما به شما روزی کردیم انفاق کنید،‌ پیش از آنکه روزی فرارسد که در آن داد و ستد و پیوند دوستی و شفاعت وجود ندارد و افراد کافر ظالمان هستند.»

این آیه به صراحت شفاعت در روز قیامت را انکار می کند،‌ از این رو می تواند مورد استناد منکران شفاعت، قرار گیرد.

با وجود این،‌ توجه به دو نکته می تواند ما را از انکار قطعی شفاعت به وسیله این آیه بازدارد:

اولا خداوند متعال در تنها یک آیه پس از این آیه،‌ در صدد القای این مطلب است که کسی بدون اذن او نمی تواند،‌ اقدام به شفاعت کند:

«من ذا الذي يشفع عنده إلا بإذنه»[17]

اگر چه از این آیه قطع به وجود شفاعت در قیامت به دست نمی آید،‌ اما می تواند از قطع به عدم وجود شفاعت نیز کاسته و موجب تردید در آن شده و خواستار مراجعه به دیگر آیات از سوی حق جویان شود.

ثانیا برای یافتن نظر قرآن در این باره لازم است دیگر آیات نیز مورد توجه قرار گیرند؛ اما به طور خلاصه می توان گفت که توجه و دقت در کلمه و لا خلة ما را به این مطلب می رساند که خداوند در این آیه در صدد نفی شفاعت های مبتنی بر پیوندهای دوستی است نه مطلق شفاعت. بدین معنا که پیوندهای دوستی میان کافران در قیامت از بین رفته و در مقابل، چنین پیوندهایی میان متقین پابرجا می ماند. قرآن کریم در این باره می فرماید:

«الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو إلا المتقين»[18]

«برخی دوستان در روز قیامت با یکدیگر دشمن خواهند بود مگر متقین از آنها.»

همچنین از رهگذر این دقت، این نکته به دست می آید که اگر چه آیه نخست،‌ حتی اصل وجود دوستی در قیامت را انکار می کند،‌ اما با مراجعه به آیه دوم روشن شد که مراد خداوند سبحان،‌ نفی دوستی های باطل است. در ادامه، همین برخورد،‌ یعنی مراجعه به دیگر آیات راجع به شفاعت،‌ را برای یافتن معنا و مراد حقیقی قرآن راجع به مسئله شفاعت انجام خواهیم داد.

گروه دوم آیات
در این آیات، شفاعت مخصوص خداوند معرفی شده است.

1. « وأنذر به الذين يخافون أن يحشروا إلى ربهم ليس لهم من دونه ولي ولا شفيع لعلهم يتقون»[19]

«به وسیله این قرآن کسانی را که از بازگشت به سوی خدا می ترسند،‌ بیم ده که کسی جز او دوست و شفیع آنها نیست،‌ شاید پرهیزگار گردند.»

2. «وذر الذين اتخذوا دينهم لعبا ولهوا وغرتهم الحياة الدنيا وذكر به أن تبسل نفس بما كسبت ليس لها من دون الله ولي ولا شفيع»[20]

«کسانی که دین خود را بازیچه قرار داده و زندگی دنیا آنان را فریفته است را رها کن. و آنها را تذکر بده تا مبادا هر کسی تسلیم نتیجه اعمال خود شود در حالیکه برای او جز خداوند حامی و شفیعی نیست»

3. « قل لله الشفاعة جميعا»[21]

«بگو شفاعت همگی مال خداوند است.»

در این آیات بر این نکته تاکید شده است که حق بخشش و عفو و شفاعت از گنهکاران با خداوند است که خالق و مالک همه موجودات است و موجودات در آغاز از سوی او به وجود آمده و در پایان نیز به سوی او باز خواهند گشت. بنابراین تردیدی نیست که بر اساس این آیات خداوند شفیع روز قیامت است و شفیع علی الاطلاق اوست.

البته باید توجه داشت که این آیات با اندیشه موافقان شفاعت، مبنی بر شفاعت شفیعان در قیامت منافاتی ندارد چرا که اولا این آیات شفاعت را به طور استقلالی از آن خداوند می داند،‌ و موافقان شفاعت نیز هیچگاه چنین شفاعتی را برای شفیعان در نظر نمی گیرد بلکه بر این باور هستند که آن بزرگوران این حق را از خداوند و به اذن او در اختیار دارند ثانیا این آیات دست کم برخی از آنها در صدد باطل کردن اندیشه بت پرستان مبنی بر شفاعت بت ها از آنها است. در حقیقت این آیات در راستای تاکید آیاتی از قبیل آیه ذیل است که می فرماید:

«و لم یکن لهم من شرکائهم شفعاء و کانوا بشرکائهم کافرین»[22]

«از میان بت هایی که می پرستیدند و شریک خداوند تصور می کردند،‌ شفیعانی برای آنها وجود ندارد و آنان خود در قیامت، معبود بودن آن شریکان را انکار می کنند.»

بنابراین این آیات نظری به نفی شفاعت از غیر خدا ندارد و برای یافتن این سوال که آیا غیر خدا چنین شفاعتی را دارد یا نه،‌ باید به دیگر آیات مراجعه کرد.[23]

گروه سوم آیات
این گروه دربردارنده آیاتی است که شفاعت غیر خدا را مشروط به اذن خداوند می داند.

1. «من ذا الذي يشفع عنده إلا بإذنه»[24]

«چه کسی بدون اذن خدا می تواند شفاعت کند؟»

2. « ما من شفيع إلا من بعد إذنه»[25]

«شفیعی نیست مگر پس از آنکه او اذن دهد.»

3. « لا يملكون الشفاعة إلا من اتخذ عند الرحمن عهدا»[26]

«هیچ یک از معبودهای آنها مالک شفاعت نمی شود مگر کسی که با خدا عهدی داشته باشد.»

4. «يومئذ لا تنفع الشفاعة إلا من أذن له الرحمن»[27]

«امروز شفاعت کسی نزد خداوند سودی ندارد مگر کسی که خداوند رحمان به او اذن داده باشد.»

حاصل تامل در این آیات این است که شفاعت شافعان در قیامت تنها به اذن خداوند صورت می گیرد و شفاعت استقلالی تنها از آن خداست.

گروه چهارم آیات
در این گروه خداوند به صراحت شرایط شفاعت کنندگان در قیامت را بیان می کند:

1. «ولا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة إلا من شهد بالحق وهم يعلمون»[28]

«کسانی که جز خدا مورد پرستش واقع می شوند هرگز مالک شفاعت نمی شون،‌ مگر کسانی که گواهی به حق داده و به خوبی آگاهند.»

در قسمت اول این آیه،‌ ابتدا شفاعت تمام معبودهای جهان اعم از فرشته و انسان را مردود می کند و در قسمت دوم،‌ با با ذکر شرایطی این مقام را به عده ای عطا می کند. این شرایط عبارتند از:

اولا شفیعان به حق که همان توحید و یگانگی خداوند است،‌ گواهی دهند؛

ثانیا خود نیز در دل علم به یگانگی خداوند داشته باشند.

2. «ولا يشفعون إلا لمن ارتضى وهم من خشيته مشفقون»[29]

«آنها جز برای کسی که خداوند از او راضی باشد،‌ شفاعت نمی کنند و آنها از ترس او بیمناکند»

این آیه در رد افکار باطل بت پرستانی نازل شده است که خیال می کردند فرشتگان الاهی فرزندان خدا هستند،‌ از این رو آنها را پرستیده تا به گمان خود از شفاعت آنها بهره مند شوند. خداوند متعال با نزول این آیه ضمن باطل ساختن خیال آنها تاکید می کند که فرشتگان کسانی هستند که از ترس خداوند بیمناکند و تنها برای کسانی شفاعت می کنند که خداوند از آنها راضی باشد.[30]

این آیه نیز به صراحت ضمن اثبات شفاعت از جانب غیر خدا،‌ شفاعت کننده را کسی می داند که گوش به فرمان خدا بوده و از ترس او بیمناک باشد.

افزون بر آن، آنها نیز تنها از کسی شفاعت خواهند کرد که خداوند متعال از او راضی باشد.

همچنین از آیاتی که پیشتر آنها را مورد بررسی قرار دادیم،‌ این نتیجه به دست آمد که یکی دیگر از شرایط شفاعت کننده این است که خداوند به وی اجازه شفاعت را داده باشد.

گروه پنجم آیات
در این دسته از آیات،‌ با شرایط کسانی که می توانند مورد شفاعت قرار گیرند،‌ آشنا می شویم.

1. «ما للظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع»[31]

«ظالمان دوست صمیمی و نیز شفیعی که مورد اطاعت قرار گیرد،‌ ندارند.»

خداوند متعال در این آیه تصریح می کند که ظالمان در قیامت مورد شفاعت قرار نمی گیرند. مفهوم این آیه این است که اصل مسئله شفاعت در قیامت وجود دارد؛ اما هر کسی نمی تواند مورد این لطف قرار گیرد. افزون بر آن، کسانی هستند که سخن آنها پذیرفته شده و عده ای به واسطه آنها نجات پیدا می کنند.

راجع به اینکه منظور از ظالمان چه کسانی هستند،‌ نظریاتی وجود دارد:

مرحوم امین الاسلام طبرسی از مفسران قرن ششم هجری مراد از ظالمان را مشرکان و منافقان می داند.[32]

شیخ طوسی از مفسران قرن پنجم شیعه احتمال می دهد که مراد،‌ کافران یا هم کافران و هم غیر کافران باشد.[33]

فخررازی و قرطبی از مفسران معروف اهل سنت نیز با پذیرش اصل شفاعت،‌ مراد از ظالمان را کافران دانسته اند.[34]

2. «ولا يشفعون إلا لمن ارتضى وهم من خشيته مشفقون»[35]

«و ملائکه شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که مورد رضایت خداوند قرار گرفته باشد و ملائکه از ترس خدا بیمناکند.»

بر اساس این آیه،‌ از جمله شرایط کسی که می خواهد مورد شفاعت قرار گیرد،‌ این است که مورد رضایت خداوند قرار گرفته باشد.

جمع بندی آیات
برای جمع بندی میان آیات لازم است بار دیگر مضمون آیات را به طور فهرست وار بیان کنیم:

1. دسته ای از آیات، شفاعت را به طور کلی نفی می کند؛

2. دسته ای از آیات، شفاعت را مخصوص خداوند دانسته است؛

3. دسته ای از آیات، شفاعت غیر خدا را مشروط به اذن خداوند می داند؛

4. دسته ای از آیات، شرایط شفاعت کنندگان در قیامت را بیان می کند؛

5. دسته ای از آیات، شرایط شفاعت شوندگان در قیامت را بیان می کند.

حال سوال این است که آیا میان این دسته آیات تعارضی وجود ندارد؟

از آنجا که سه دسته اخیر هیچگونه تعارضی با یکدیگر نداشته،‌ بلکه هر یک مکمل دیگری در تبیین مسئله شفاعت است،‌ از این رو می توان،‌ پنج دسته فوق را به سه دسته کاهش داد:

1. دسته ای از آیات، شفاعت را به طور کلی نفی می کند؛

2. دسته ای از آیات، شفاعت را مخصوص خداوند دانسته است؛

3. دسته ای از آیات، شفاعت غیر خدا را تثیبت و شرایط شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان را بیان می کنند.

به نظر می رسد برطرف کردن تعارض میان این سه دسته نیز چندان مشکل نباشد، چرا که همانگونه که گذشت، دسته اول آیات، در صدد نفی شفاعت های باطل همچون شفاعت بت ها یا شفاعت های بر پایه دوستی و غیره است،‌ از این رو با دسته دوم و سوم از آیات تعارضی ندارد.

بنابراین تنها دسته دوم و سوم باقی می ماند که باید تعارض بدوی و ابتدایی آنها برطرف شود.

قبل از پرداختن به این موضوع توجه به این مقدمه لازم است که این آیات از جانب کسی نازل شده است، که احتمال تناقض گویی از جانب او منجر به انکار ذات واجب الوجودی او خواهد شد. از سوی دیگر خداوند متعال در آیاتی شفاعت را تنها از آن خود دانسته است و از سوی دیگر غیر خود را نیز دارای حق شفاعت معرفی می کند.

در جمع میان این دو دسته می توان گفت که شفاعت اصالتا و علی الاطلاق از آن خداست و احدی جز او با این وصف،‌ چنین مقامی را ندارد. بنابراین اگر به حسب برخی آیات، دیگران نیز حق شفاعت کردن را دارند،‌ چنین مقامی نمی تواند به طور استقلالی باشد،‌ چرا که در این صورت تعارض حقیقی و مستقر خواهد بود. از این رو باید گفت که حق شفاعت دیگر شفیعان به طور غیر استقلالی و به اذن خداوند حکیم خواهد بود.

از این بالاتر می توان گفت که شفاعت غیر خدا به طور غیر استقلالی،‌ همان شفاعت خداست، چرا که اولا این شفاعت را خداوند به او داده است، ثانیا چنین شفاعتی تنها به اذن او صورت می گیرد‌،‌ ثالثا غیر خدا تنها برای کسانی شفاعت می کنند که خداوند از آنها راضی باشد.

بنابراین در تمام مراحل شفاعت شفاعت شفیعان، خدا حضور داشته و ایفای نقش می کند.

نتیجه آنکه بر اساس آیات نورانی قرآن کریم،‌ مسئله شفاعت امری مسلم و ثابت است و غیر خدا نیز به اذن او حق شفاعت را خواهند داشت.

شفاعت در آئینه روایات
پیامبر گرامی اسلام (ص) و جانشینان راستین آن حضرت،‌ به پیروی از تعالیم قرآن کریم،‌ اصل شفاعت را در سخنان گهربار خود تثبیت کرده اند که مراجعه ای کوتاه به منابع روایی شیعه و سنی چنین مدعایی را ثابت می کند. روایات یادشده بسیار فراتر از آن هستد که بتوان آنها را در این نوشتار کوتاه،‌ جمع آوری کرد،‌ از این رو به ذکر چند روایت از منابع روایی شیعه و چند روایت از منابع روایی اهل سنت بسنده می کنیم.

منابع روایی شیعه
1. پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند:

«انما شفاعتی لاهل الکبائر من امتی»[36]

«شفاعت من برای کسانی از امتم است که مرتکب گناه کبیره شده اند»

و نیز فرمودند:

«لاینال شفاعتی من استخف بصلاته»[37]

«شفاعت من به کسی که نماز را سبک بشمارد،‌ نمی رسد.»

2. امام علی علیه السلام فرمودند:

«لنا شفاعه و لاهل مودتنا شفاعه»[38]

3. امام صادق علیه السلام فرمودند: اذا کان یوم القیامه بعث الله العالم و العابد فاذا وقفا بین یدی الله عزوجل قیل للعابد:‌ انطلق الی الجنه و قیل للعالم:‌ قف شفع للناس بحسن تادیبک لهم»[39]

هنگامی که قیامت بر پا می شود خداوند عالم و عابد را بر می انگیزد پس وقتی که در پیشگاه خداوند حاضر می شوند،‌ به عابد گفته می شود که به بهشت برو و به عالم گفته می شود: بایست و مردم را به خاطر اینکه آنها را خوب تربیت کرده ای،‌ آنها را شفاعت کن.»

4. امام رضا علیه السلام از پیامبر اکرم (ص) نقل کردند که

«اربعة انا لهم شفيع يوم القيامة المكرم لذريتي والقاضى لهم حوائجهم والساعى في امورهم عند ما اضطروا إليه والمحب لهم بقلبه ولسانه»[40]

«چهار نفر هستند که من در روز قیامت شفیع آنها هستم: کسی که ذریه مرا اکرام کند و حوائج آنها را برآورده کند و در هنگام اضطرار در کارهایشان به آنها کمک کند و با قلب و زبان آنها را دوست داشته باشد.»

و نیز از امام علی علیه السلام نقل کردند که

«من کذب بشفاعة رسول الله لم تنله»[41]

«کسی که شفاعت پیامبر اکرم (ص) را تکذیب کند،‌ از شفاعت او برخوردار نمی شود»

4. امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه می فرماید:

«و لکم المودة الواجبه و الدرجات الرفیعه و ... الشفاعة المقبولة»[42]

«و برای شما است مودت واجب و درجات بلند و ... شفاعت پذیرفته شده»

منابع روایی اهل سنت
در کتب روایی اهل سنت دهها روایت وجود دارد که اصل شفاعت را پذیرفته و راجع به شرایط آن،‌ توضیح داده اند.

1. احمد حنبل (متوفای 241 ق) از ائمه چهارگانه اهل سنت از پیامبر اکرم (ص) چنین نقل می کند:

« شفاعتي لمن شهد أن لا اله الا الله مخلصا يصدق قلبه لسانه ولسانه قلبه»[43]

«شفاعت من برای کسی است که با اخلاص به وحدانیت خداوند شهادت داده و زبان و دلش یکی باشد.»

2. محمد بن اسماعیل بخاری (متوفای سال 256 ق) و مسلم نیشابوری (متوفای 261 ق) از محدثان نامی اهل سنت،‌ با اندکی تفاوت از پیامبر اکرم (ص) چنین نقل می کنند:

«لكل نبي دعوة فأريد ان شاء الله ان اختبئ دعوتي شفاعة لامتي يوم القيامة»[44]

«هر پیامبری دعایی دارد و من ان شاء الله می خواهم دعایم را برای شفاعت امتم در قیامت نگه دارم»

3. محمد بن یزید قزوینی (متوفای 275 ق) از محدثان معروف اهل سنت در کتاب سنن ابن ماجه روایاتی را با عنوان باب الشفاعة جمع آوری می کند و یازده روایت را ذکر می کند. وی از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند که فرمود:

«إن شفاعتي يوم القيامة لاهل الكبائر من أمتى»[45]

«همانا شفاعت من در روز قیامت برای کسانی از امتم است که مرتکب گناهان کبیره شده باشند.»

و نیز فرمود:

«إذا كان يوم القيامة ، كنت إمام النبيين وخطيبهم وصاحب شفاعتهم»[46]

«وقتی روز قیامت برپا می شود، من پیشوای انبیاء و خطیب آنها و صاحب شفاعت آنها خواهم بود.»

4. محمد بن عیسی ترمذی (متوفای 279 ق) در کتاب معروف سنن ترمذی روایاتی را ذیل عنوان «ما جاء فی الشفاعة» جمع آوری کرده است. از جمله آن روایات، روایتی طولانی است که بر اساس آن، روز قیامت، گرفتاران از امت های پیشین نزد رسول گرامی اسلام (ص) رفته و تقاضای شفاعت می کنند. خداوند خطاب به آن حضرت می فرماید:

«یا محمد ارفع راسک،‌ سل تعطیه،‌ اشفع تشفع»[47]

گفتنی است که ترمذی این روایت را صحیحه می داند.

5. احمد بن شعیب نسائی (متوفای 303 ق) از دیگر دانشمندان اهل سنت در کتاب سنن نسائی از رسول گرامی اسلام (ص) نقل می کند که فرمودند:

«اعطیت خمسا لم یعطهن احد قبلی ... و اعطیت الشفاعة»[48]

«به من پنج چیز داده شد که قبل از من به کسی داده نشده بود.... و شفاعت به من داده شد.»

شفیعان روز قیامت
پس از آنکه ثابت شد، قرآن کریم و نیز روایات بر مسئله شفاعت تاکید فراوان داشته اند،‌ حال باید دانست که خداوند متعال این حق را به چه کسانی عطاء کرده است:

1. پیامبران
مطابق با آنچه که پیشتر از روایات نقل کردیم، روشن می شود که پیامبران بزرگ الاهی از شفیعان روز جزا هستند. محدثان شیعه و سنی روایت زیر را از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل کرده اند:

«یشفع یوم القیامه الانبیاء»[49]

«پیامبران در روز قیامت شفاعت می کنند.»

2. فرشتگان
قرآن کریم در این باره ضمن رد اندیشه مشرکانی که ملائکه را فرزندان خدا می دانستند،‌ آنها را بندگان خدا معرفی کرده و می فرماید:

«ولا يشفعون إلا لمن ارتضى وهم من خشيته مشفقون»[50]

«و ملائکه شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که مورد رضایت خداوند قرار گرفته باشد و ملائکه از ترس خدا بیمناکند.»

3. شهدای راه خدا
پیامبر اکرم (ص) در این باره فرمودند:

«یشفع یوم القیامه الانبیاء ثم العلماء ثم الشهداء»[51]

4. علماء
در این باره روایات فراوانی وجود دارد که افزون بر روایت پیش گفته می توان به این روایت اشاره کرد:

امام صادق علیه السلام فرمودند: «اذا کان یوم القیامه بعث الله العالم و العابد فاذا وقفا بین یدی الله عزوجل قیل للعابد:‌ انطلق الی الجنه و قیل للعالم:‌ قف شفع للناس بحسن تادیبک لهم»[52]

گفتنی است که بر اساس این روایت،‌ ائمه اطهار علیهم السلام نیز از حق شفاعت برخوردارند،‌ چرا که به اعتراف موافق و مخالف آنها معدن علم و معرفت بوده اند.

همچنین در روایات دیگری – که البته اندک هستند- از افراد دیگری نیز به عنوان شفیع یاد شده است. در این راستا ابن عباس از رسول گرامی اسلام نقل می کند که فرمود:

«سبعة لهم شفاعة كشفاعة الأنبياء : المؤذن ، والإمام ، والشهيد وحامل القرآن ، والعالم ، والمتعلم ، والتائب»[53]

«هفت نفر هستند که مانند انبیاء شفاعت می کنند: موذن، امام،‌ شهید،‌ حمل کننده قرآن،‌ عالم، متعلم و توبه کننده»

پاسخ به شبهات پیرامون شفاعت
همانگونه که پیشتر نیز بیان شد، شفاعت مورد اعتقاد شیعیان و بسیاری از اهل سنت به این معناست که برخی از بندگان خاص خداوند در روز قیامت، به اذن خداوند در حق گنهکاران امت شفاعت کرده و بدین وسیله آن گنهکاران وارد بهشت می شوند.

این عقیده که از دیرباز میان مسلمانان رایج بوده و حتی بزرگان اهل سنت خود روایاتی را از پیامبر گرامی اسلام در این باره نقل کرده اند، در قرن هشتم به وسیله مردی به نام ابن تیمیه مورد تردید قرار گرفت و پس از آن در قرن یازدهم هجری نیز به وسیله محمد بن عبدالوهاب مورد انکار قرار گرفت و امروزه یکی از نقاط اختلاف و جدایی فرقه وهابیت با دیگر فرقه های اسلامی نزاع آنها در خصوص مسئله شفاعت است.

البته باید توجه داشت که اینگونه نیست که آنها اصل مسئله شفاعت را انکار کرده باشند، بلکه به اعتقاد آنها نیز در روز قیامت، شفیعان از گنهکاران امت شفاعت خواهند کرد، اما اولا ما نباید در این دنیا و برای امور دنیوی از آنها طلب شفاعت کنیم و ثانیا اگر چه پیامبران حق شفاعت دارند، ولی ما نمی توانیم مستقیما از خود آنها طلب شفاعت کنیم،‌ بلکه باید از مالک حقیقی شفاعت، که خدا باشد، بخواهیم که اجازه شفاعت را به ما بدهد و اگر کسی شفاعت را مستقیما از خودشان بخواهد، مشرک شده است.[54]

بررسی دلایل وهابیت
وهابیت برای ادعای خود،‌ براهینی اقامه کرده اند که برخی از آنها عبارتند از:

1. شرک بودن درخواست شفاعت؛
در اندیشه وهابیون، تقاضای شفاعت شرک است چرا که

طلب شفاعت از شفیع به منزله خواندن غیر خداست؛

خواندن غیر خدا شرک در عبادت است؛

پس طلب شفاعت از شفیع شرک است.

دلیل مقدمه دوم، آیه کریمه «فلا تدعوا مع الله»[55] است.

پاسخ

شرک یعنی اینکه انسان غیر خدا را نیز مانند خدا عبادت کند. حال آنکه معتقدان به شفاعت هنگام طلب شفاعت هرگز قصد عبادت خدا را ندارند. به بیان دیگر خواندن غیر خدا به خودی خود،‌ نه حرام است و نه شرک، چرا که اگر انجام عملی به وسیله یک نفر مشروع باشد،‌ درخواست انجام آن کار از او نیز مشروع است. حال وقتی که پذیرفتیم که اعمال شفاعت از شفیعان،‌ مشروع است، درخواست انجام شفاعت از آنها نیز مشروع است.

آری،‌ اگر کسی شفیعان را بدون اذن خداوند،‌ مجاز در شفاعت بداند و از آنها طلب شفاعت استقلالی کند،‌ مرتکب شرک شده است،‌ حال آنکه ما معتقدیم کسی بدون اذن خداوند قادر بر شفاعت نیست.

قرآن کریم نیز با یادآور شدن داستان حضرت یوسف علیه السلام مسئله شفاعت را تثبیت کرده است،‌ آنجا که از قول فرزندان خطاکار حضرت یعقوب علیه السلام می فرماید:

«قالوا یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین»[56]

«گفتند: ای پدر برای گناهان ما طلب مغفرت کن ما خطاکاریم»

2. محکوم شدن درخواست شفاعت مشرکان از غیر خدا؛
وهابیون معتقدند که خداوند متعال در قرآن کریم،‌ مشرکان عصر رسالت را که از غیر خدا طلب شفاعت می کردند، محکوم کرده و فرموده است:

«و یعبدون من دون الله ما لا یضرهم و لا ینفعهم و یقولون هولاء شفعاؤنا عندالله»[57]

«و غیر خدا را عبادت می کنند که نه آنها را ضرر و نه نفعی نمی رساند و می گویند که غیر خدا شفیعان ما نزد خدا هستند.»

حال چون شیعه نیز از غیر خدا طلب شفاعت می کند،‌ پس از نظر قرآن کریم محکوم است.

پاسخ

آنچه موجب مذمت و محکومیت مشرکان شده است،‌ این است که آنها اولا غیر خدا را عبادت می کردند و ثانیا برای آنها مقام شفاعت قائل بودند در حالیکه خداوند برای معبودهای آنان چنین حقی قرار نداده بود.

به بیان دیگر عبادت غیر خدا به همراه شفیع دانستن معبودهای ساختگی موجب مذمت آنها شده است،‌ در حالیکه در مسئله شفاعت ما بر این باور هستیم که اولا عبادت غیر خدا جایز نیست،‌ ثانیا مقام شفاعت را نیز اصالتا از آن خدا دانسته که به طور اذنی و غیر استقلالی به برخی از بندگان خاص خود داده است و ثالثا شفیعان ما بندگان برگزیده خداوند هستند.

بنابراین هیچگونه اشتراکی میان شفاعت از دیدگاه شیعه و شفاعت از دیدگاه مشرکان وجود ندارد،‌ از این رو نمی توان از این جهت آن را محکوم کرد.

همچنین می توان گفت که اساسا طلب شفاعت از شفیعان، همراه با این عقیده که تا خداوند اجازه ندهد، شفاعتی صورت نمی گیرد،‌ تاکید بر اعتقاد به توحید خداوند است.

3. مختص بودن شفاعت به خداوند؛
وهابیون بر این باور هستند که مطابق آیات قرآنی، شفاعت کردن منحصر به خداوند است،‌ چرا که خود فرموده است:

«قل لله الشفاعة‌ جمیعا»[58]

از این رو اعتقاد به شفاعت غیر خدا،‌ مخالف با آیات نورانی قرآن کریم است.

پاسخ

از مباحث پیشین روشن شد که شفاعت از این جهت که نوعی تاثیرگذاری در سرنوشت بشر است از مظاهر و جلوه های ربوبی خداوند است که اولا و بالذات به خداوند اختصاص دارد؛ اما این مطلب با عقیده به شفاعت منافاتی ندارد، چرا که معتقدان به شفاعت تاکید دارند که شفیعان به طور استقلالی حق شفاعت را ندارند، از این رو باز هم تدبیر امور به دست خداوند است.

4. بی فایده بودن طلب شفاعت از مرده.
در اندیشه وهابیون،‌ اگر چه طلب شفاعت،‌ دعا محسوب می شود،‌ ولی تقاضا کردن از مرده بی فایده است،‌ چرا که آنها در عالم برزخ بوده و حیاتی ندارند. قرآن کریم نیز بر این مطلب اصرار کرده است که مردگان غیر قابل تفهیم هستند:

«انک لاتسمع الموتی و لاتسمع الصم الدعاء اذا ولّوا مدبرین»[59]

«تو نمی توانی مردگان و کران را که به تو پشت می کنند،‌ تفهیم کنی»

اگر چه مراد خداوند متعال در این آیه،‌ مشرکانی است که از قبول سخن پیامبر (ص) رویگردان بودند،‌ اما تشبیه آنها به مردگان نشان از این واقعیت دارد که مشرک و مرده هر دو قابل تفهیم نیستند،‌ از این رو نمی توان از مرده چیزی خواست.

پاسخ

اگر چه وهابیون معمولا در تخطئه دیگر فرقه ها،‌ آنها را متهم به شرک می کنند، اما در این استدلال به گونه ای دیگر عمل کرده اند. در پاسخ باید گفت که روشن است که وقتی روح از جسد جدا می شد، دیگر نمی توان این جسد را مخاطب قرار داد، چرا که قوای درک و شعور را از دست داده است. خداوند نیز در این آیه به دنبال القای همین مطلب است. به بیان دیگر قدرت فهم انسان،‌ به زنده بودن اوست، و مشرکان اگر چه به ظاهر زنده اند، ولی در حقیقت چون نمی فهمند،‌ همانند جسد بی روح هستند.

اگر ما از پیامبر اکرم (ص) طلب شفاعت می کنیم،‌ روشن است که از جسد وی چنین تقاضایی را نداریم، بلکه بر این باور هستیم که حقیقت وجودی وی که روح اوست،‌ همچنان زنده و در حال حیات است. چرا که خداوند راجع به شهیدان می فرماید:

«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»[60]

«گمان نکنید که کسانی که در راه خدا کشته شده اند،‌ مرده اند، بلکه آنها زنده و نزد خدای خود روزی می خورند.»

اگر شهیدان چنین هستند،‌ به طریق اولی پیامبران نیز زنده هستند. حال که آنها را زنده دانستیم،‌ می توانیم از آنها طلب شفاعت کنیم.[61]

نتیجه
شفاعت شفیعان به اذن خدا که از آموزه های قرآنی و اعتقادی اغلب فرقه های اسلام است، مطابق با آیات قرآن کریم و مورد تائید روایات است و شبهات منکران شفاعت،‌ هیچ یک قابل پذیرش نیست.

 

 

پاورقی
[1] . ر.ک. شیخ محمد متولی الشعراوی، الشفاعة و المقام المحمود،‌ بیروت،‌المتکبة المصریة

[2] . خلیل فراهیدی،‌ کتاب العین،‌ ج2،‌ ص 627 ،‌ ابن منظور،‌ لسان العرب،‌ج8،‌ص83 و راغب اصفهانی،‌ مفردات،‌ ج2،‌ص33.

[3] . جعفر سبحانی،‌ الوهابیة‌ فی المیزان،‌ص292 و نجم الدین طبسی،‌رویکرد عقلانی بر باورهای وهابیت،‌ج1،‌ص5.

[4] . ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج6، ص522 و سیدحسن طاهری خرم آبادی،‌شفاعت ، ص104.

[5] . نهج البلاغه فیض الاسلام،‌کلمات قصار، کلمه 60،‌ص1115.

[6] . ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج6، ص522.

[7] . ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج6، ص524.

[8] . این روایات و آدرس های آنها در ادامه نوشتار خواهد آمد.

[9] . سیوطی، الدر المنثور،‌ج1،‌ص329.

[10] . رشید رضا،‌ تفسیر المنار، ج7،‌ص602 و ج8،‌ص7.

[11] . زمخشری،‌ تفسیر کشاف،‌ج3،‌ص444.

[12] . خطیب بغدادی،‌ تاریخ بغداد، ج13،‌ص476.

[13] . طبرانی،‌ الجامع الکبیر،‌ج18، ص547. به نقل از علی کورانی،‌ العقاید الاسلامیة،‌ج3،‌ص130.

[14] . نساء/82.

[15] . نهج البلاغه عبده،‌خ136.

[16] . بقره/254.

[17] . بقره/ 255.

[18] . زخرف/67.

[19] . انعام /51.

[20] . ا نعام/70.

[21] . زمر/44.

[22] . روم/13 و نیز انعام/94،‌یونس/18، زمر/43.

[23] . جعفر سبحانی،‌منشور جاوید،‌ج8،‌ص42

[24] . بقره/ 255.

[25] . یونس/3.

[26] . مریم/87.

[27] . طه/109.

[28] . زخرف/86.

[29] . انبیاء/28.

[30] . ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن،‌ ج6،‌ص516.

[31] . مومن/18.

[32] . امین الاسلام طبرسی،‌ مجمع البیان،‌ج8،‌ص433.

[33] . شیخ طوسی،‌ التبیان،‌ج9،‌ص65.

[34] . فخر رازی،‌تفسیر کبیر، ج27، ص43 و قرطبی،‌الجامع لاحکام القرآن، ج1،‌ص379.

[35] . انبیاء/28.

[36] . شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه،‌ج3،ص574.

[37] . کلینی،‌ الکافی،‌ج6، ص400.

[38] . شیخ صدوق،‌ الخصال،‌ص624.

[39] . شیخ صدوق، علل الشرایع، ج4، ص399.

[40] . شیخ صدوق،‌عیون اخبارالرضا ع ،‌ج1، ص28.

[41] . شیخ صدوق،‌عیون اخبار الرضا ع،‌ج1،‌ص71.

[42] . شیخ صدوق، من لایجضره الفقیه، ج2،‌ص216.

[43] . احمد حنبل، مسند احمد، ج2، ص307 و نیز ر.ک. ج6، ص428، ج3، ص9و ج3، ص50 و 55.

[44] . بخاری، صحیح بخاری،‌ ج8، ص192. و نیز ر.ک. مسلم نیشابوری،‌صحیح مسلم،‌ج1،‌ص131 و محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، ج2، ص1440.

[45] . محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، ج2، ص1441 و نیز ر.ک. ترمذی، سنن ترمذی، ج4، ص45.

[46] . محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، ج2،1443.

[47] . ترمذی، سنن ترمذی، ج4، ص44 و نیز ر.ک، ج5،‌ص247.

[48] . نسائی، سنن نسائی، ج1، ص210 و نیز ر.ک. ج2،‌ص27.

[49] . محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، ج2، ص724 و نیز ر.ک. سید حمیری، قرب الاسناد،ص64.

[50] . انبیاء/28.

[51] . محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، ج2، ص724 و نیز ر.ک. سید حمیری، قرب الاسناد،ص64.

[52] . شیخ صدوق، علل الشرایع، ج4، ص399. ترجمه این حدیث پیشتر بیان شد.

[53] . عبدالکریم بن محمد سمعانی،‌الانساب، ج5، ص623.

[54] . جعفر سبحانی، الوهابیة فی المیزان،ص293 و 294.

[55] . جن/18. ترجمه آیه چنین است: «همراه با خدا کسی را نخوانید.»

[56] . یوسف/97.

[57] . یونس/18.

[58] . زمر/44.

[59] . نمل/80.

[60] . آل عمران/169.

[61] . در این قسمت از کتاب آئین وهابیت آیت الله سبحانی و نیز کتاب سلفی گری، پاسخ به شبهات آقای علی اصغر حلبی استفاده شده است.

منابع و مراجع
1. قرآن کریم

2. راغب اصفهانی،‌ مفردات،‌

3. جمال الدین ابن منظور،‌ لسان العرب، ادب الحوزه، 1405.

4. محمد بن احمد انصاری قرطبی،‌ الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405

5. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری،‌ بیروت،‌ دارالفکر، 1401.

6. محمد بن عیسی ترمذی، سنن ترمذی، بیروت،‌ دارالفکر،‌1403.

7. علی اصغر حلبی،سلفی گری، پاسخ به شبهات، قم،‌ انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1384

8. عبدالله حمیری بغدادی، قرب الاسناد، قم،‌ موسسه آل البیت، 1413.

9. احمد حنبل، مسند احمد، بیروت،‌ دار صادر.

10. احمد بن علی خطیب بغدادی،‌ تاریخ بغداد، بیروت،‌ دارالکتب العلمیه،‌ 1417.

11. فخر رازی، ‌تفسیر کبیر، بیروت، دارالکتب العلمیة،‌ 1411

12. رشید رضا،‌ تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفه

13. محمود زمخشری،‌ تفسیر کشاف، منشورات البلاغة

14. جعفر سبحانی،‌ الوهابیة‌ فی المیزان،‌ قم، موسسه نشر اسلامی

15. ---- ، ‌منشور جاوید، دارالقرآن، 1401.

16. ---- ، آیین وهابیت، قم،‌ دفتر انتشارات اسلامی

17. عبدالکریم بن محمد سمعانی،‌الانساب، بیروت،‌ دار الجنان،‌ 1408.

18. جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، جدّه، دار المعرفة، 1365

19. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین،‌ 1404.

20. شیخ صدوق،‌ الخصال، قم، جامعه مدرسین

21. شیخ صدوق، علل الشرایع، نجف اشرف، المکتبة‌ الحیدریة،‌ 1386ق.

22. شیخ صدوق،‌عیون اخبارالرضا ع، بیروت،‌ موسسه الاعلمی للمطبوعات،‌ 1404

23. سیدحسن طاهری خرم آبادی،‌شفاعت، قم،‌ بوستان کتاب،‌ 1385

24. امین الاسلام طبرسی،‌ مجمع البیان،‌ انتشارات فراهانی.

25. نجم الدین طبسی،‌رویکرد عقلانی بر باورهای وهابیت،‌ انتشارات امیرالعلم

26. شیخ طوسی،‌ التبیان فی تفسیر القرآن، مکتب الاعلام الاسلامی،‌ 1409.

27. خلیل فراهیدی،‌ کتاب العین، انتشارات اسوه،‌ 1414.

28. محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، بیروت،‌ دارالمعرفه.

29. مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری،‌صحیح مسلم، بیروت،‌ دارالفکر

30. محمد بن یعقوب کلینی،‌ الکافی، دارالکتب الاسلامیه،‌ 1388ق.

31. علی کورانی العاملی، العقاید الاسلامیة، مرکز المصطفی للدراسات الاسلامیة.

32. شیخ محمد متولی الشعراوی، الشفاعة و المقام المحمود،‌ بیروت،‌المتکبة المصریة

33. ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، قم،‌ انتشارات مدرسه امیرالمومنین علیه السلام.

34. احمد بن شعیب نسائی، سنن نسائی، بیروت،‌ دارالفکر،‌ 1348.

 

آسیه بانو


چاپ   ایمیل