چرا اهل کوفه در شهادت امام حسین علیه السلام نقش اساسی دارند؟

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 15 - 29 دقیقه)

 چرا وهابیون شیعیان را مقصر اصلی قیام کربلا می دانند؟ چرا اهل کوفه در شهادت امام حسین علیه السلام نقش اساسی دارند؟ مقدمه: وهابیّت سعی دارند شهادت امام حسین (علیه السلام) را به گردنامداد عاشورا شیعه ها بیندازند، لذا در این باره می گویند: شیعیان عراق امام حسین (علیه السلام) را دعوت کردند، بعد او را به شهادت رساندند.

متأسفانه انگشت اتهام را به سمت شیعیان نشانه می گیرند و امروزه هم در سایت ها و کتاب هایشان این شبهه را فراوان ذکر می کنند.

در این مطلب یکی از شبهات وهابیت را مطرح کرده و به نقد و بررسی آنها می پردازیم. در حقیقت پاسخ به این سوال است که اولا : چرا اهل کوفه در شهادت امام حسین علیه السلام نقش اساسی دارند؟

و در ثانی اینکه چرا وهابیت، شیعیان کوفه را مقصر اصلی شهادت امام حسین علیه السلام می دانند؟ که در این مطلب به این سوال پاسخ خواهیم داد.

سه جریان کلی کوفیان در قیام عاشورا در کوفه سه جریان یا طیف مهم و اساسی در جریان قیام عاشور مشارکت داشته اند که هرکدام به طریقی سهمی در قیام عاشورا داشته ا اند که متاسفانه وهابیت همه ی کوفیان را شیعیان واقعی معرفی می کنند..

1- خوارج، گروه دیگری از ساکنان کوفه خوارج، فرقه ی بزرگ دیگری بودند که درشهرکوفه می زیستند. یکی از بزرگان خوارج، اشعث بن قیس پدر جعده، همسر امام حسن مجتبی(علیه السلام) است که آن حضرت را به شهادت رساند. از دیگر بزرگان آن ها، عمرو بن حریث است که در قتل میثم تمّار (صحابی باوفای امیرالمؤمنین (علیه السلام)) دست داشته است.

از دیگر بزرگان آن ها، شبث بن ربعی، حجار بن أبجر و قیس بن اشعث اند که برای سیدالشهداء (علیه السلام) نامه فرستادند وآن حضرت را به کوفه دعوت کردند. با این حال، آنان از سران لشگر و فرماندهان سپاه عمر سعد بودند.

سیدالشهداء در روز عاشورا به آنان خطاب کردند و فرمودند: آیا شما برای من نامه ننوشتید؟)(5)جالب این جاست که سیدالشهداء در سخنی فرمودند: نامه ای برای من نوشته نشد مگر از روی حیله و نیرنگ به من و نزدیک شدن به فرزند معاویه.(6)

2- گروه های نویسنده دعوت نامه به امام حسین(علیه السلام) 1- شیعیان خالص که در اقلیت بودند؛ 2- خوارجی که درکوفه زندگی می کردند؛ 3- عمّال و پیروان بنوامیّه.

3- برنامه های ابن زیاد در شهر کوفه که در پایان به آن اشاره خواهیم کرد.

چرا وهابیون شیعیان را مقصر اصلی قیام کربلا می دانند؟ آنچه وهابیت در مورد شیعیان کوفی بیان می کنند مطلب اساسی است که در اینجا به آن پرداخته می شود.که آیا واقعا کسانیکه در کوفه بودند همه شیعه حقیقی بودند.

1- امام حسین (علیه السلام) درباره نفرین شیعیان احمد الکاتب می گوید: امام حسین (علیه السلام)درباره شیعیان چنین دعا کرد:اللهم ان متعهتم الی حین ففرقهم فرقا، واجعلهم طرائق قددا ولاترض الولاة عنهم ابدا، فانهم دعونا لینصرونا، ثم عدوا علینا فقتلوه.

خدایا! این گروه را تا مدت معینی از دنیا برخوردار ساز و آنان را در فرقه ها و دسته جات متعدّد قرار بده و هیچ گاه والیان را از آنان خرسند مساز؛ زیرا اینان ما را دعوت کردند تا یاری کنند اما برخلاف انتظار با ما دشمنی کردند و ما را کشتند.(1)

2- جنایت شیعیان محب الدین خطیب مصری (م 1389 ه-) در حواشی خود بر کتاب «العواصم من القواصم ابن عربی»، بعد از بیان نظر و کوشش های برخی از کسانی که می خواستند امام حسین را از سفر به عراق منصرف کنند می نویسد:

این همه کوششی که افراد خیرخواه برای ممانعت از سفر حسین بن علی (علیه السلام) به کوفه کردند، بی نتیجه ماند. سفری که برای خود و اسلام و امت اسلامی تا امروز و تا روز قیامت نامیمون و زیان آور بوده و تمام این زیان ها به سبب جنایتی بود که شیعیان مرتکب شدند؛

زیرا آنان بودند که از روی نادانی و غرور و حس فتنه انگیزی و ایجاد شرّ و اختلاف، حسین بن علی را برای قیام و سفر به عراق برانگیختند.(2)

نقد و بررسی

  1. جنگیدن با امام حسین (علیه السلام) منافات با شیعه بودن دارد

شیعه به معنی تابع و پیرو است؛ لذا اقدام کوفیان در قتل امام حسین (علیه السلام) ، منافات با مفهوم شیعه دارد و حتی اگر ثابت شود قاتلین امام حسین (علیه السلام) روزی هم به ظاهر اظهار تشیّع می کردند،

با این جنایت ثابت کرده اند که دشمنان اهل بیت (علیهما السلام) هستند نه پیروان آن ها.

سید امین در این زمینه می نویسد:منزّه است خداوند از این که قاتلین امام حسین (علیه السلام) از شیعیان باشند؛ بلکه کسانی که ایشان را کشتند از اهل طمع بودند که دین نداشتند .

و بعضی از اشرار نااهل بودند و بعضی از ایشان به دنبال رؤسای خود رفتند؛ رؤسایی که دوستی دنیا ایشان را به جنگ حسین بن علی (علیه السلام) کشانده بود؛

و در بین ایشان کسی از شیعیان و دوست داران حضرت نبود؛ اما شیعیان مخلص آن حضرت همگی یاران او شدند و در این که در راه او کشته شوند درنگ ننمودند؛ و او را تا آخرین لحظات زندگانی با تمام نیرو یاری کردند.

و بسیاری از ایشان نیز نتوانستند حضرت را یاری بنمایند یا نمی دانستند که کار حضرت به اینجا منتهی خواهد شد؛ بعضی نیز در این هنگام جان خود را به خطر انداخته و حصاری را که ابن زیاد دور کوفه کشیده بود شکستند و برای یاری حضرت آمدند تا این که در کربلا شهید شدند؛

اما این که ادّعا شود که یکی از شیعیان در جنگ با حضرت حضور داشته است این صحت ندارد؛ و آیا کسی می تواند اعتقاد داشته باشد که حتی یکی از شیعیان و دوست داران حضرت که چنین علاقه ای به حضرت

داشته اند به جنگ ایشان برود؟ هرگز! همیشه چنین بوده است که طرفداران حق در هر زمانی اندک بوده اند و این همیشه دیده شده است و خداوند فرموده است: «و عده ی کمی از بندگان من شکرگزار هستند(3)

2- برخلاف هجمه هایی که بر علیه مردم کوفه از طرف افراد بی اطلاع یا کم اطلاع جامعه صورت می گیرد، مردم کوفه، محبّ اهل بیت بوده اند.

بررسی شرایطی که یزید و ابن زیاد بر کوفه حاکم نموده بودند و دیگر واقعیت های تاریخی که بیان گردیده، ما را وادار می نماید که در مورد دید حاکم بر جامعه در مورد کوفه تجدیدنظر نماییم و بدون اطلاع آنها را مورد اتهام قرار ندهیم

. قیام توابین و همچنین قیام مختار که توسط مردم کوفه در دفاع از اهل بیت و به خونخواهی امام حسین (علیه السلام) صورت گرفت، شاهد این مدعاست.

آیا شیعیان این گونه اند؟ الف) ابن جوزی نمونه ای از جنایات لشکر عمر سعد را این چنین نقل می کند:کودکی در لحظات آخر عمر سیدالشهدا (علیه السلام) در دامنش نشست که آن کودک را نیز بی رحمانه به قتل رساندند.(4)

ب) سیر اعلام النبلاء، نمونه ای دیگر را بیان می کند:

وقتی آن مرد خبیث گوشواره ی فاطمه دختر سیدالشهدا (علیه السلام) را از گوش او می کشید، در همین حال گریه می کند! فاطمه به او می فرماید: چرا گریه می کنی؟! رهایم کن، آن خبیث در جواب می گوید: اگر من این کار را نکنم، فرد دیگری گوشواره را می برد.(5)

ج) ابن اثیر نیز به نقل واقعه ی جانسوز دیگری می پردازدو این گونه می نویسد:وخرجت امرأة الکلبی تمشی الی زوجها فجلست عند رأسه تمسح التراب عن وجهه وتقول: هنیئاً لک الجنة فأمر شمر غلاما اسمه رستم فضرب رأسها بالعمود فشدخه فماتت مکانه(6)

زنی از قبیله ی کلب به سمت جنازه ی شوهر شهیدش رفت و در کنار سر او نشست و خاک را از روی او پاک کرد و گفت: بهشت بر تو گوارا باشد!

در این هنگام شمر به غلامش که رستم نام داشت، دستور داد آن زن را بزند، ضربه ای بر سر آن بانوی ستمدیده و داغدیده وارد کرد که در دم جان داد.

د) بلاذری در مورد آتش سوزی خیمه ها و اهل حرم می نویسد:... و بعد از آتش زدن خیمه ها، زن ها فریاد کشیدند و صدای شیون آنها بلند شد و از خیمه ها خارج شدند... . (7)

2- قاتلین امام حسین (علیه السلام) شیعه آل ابی سفیان بودند امام حسین (علیه السلام) در بیاناتشان، در مورد قاتلین کربلا، لفظ شیعه را به کار برده اند و وهابیّت گمان می کنند که آنها شیعیان و دوستداران اهل بیت بوده اند،

در حالی که ذیل عبارت را می آورند، ولی انتهای آن را حذف می کنند و منظور از شیعه را در اینجا روشن نمی کنند. همچنین اصل منبع را هم ذکر نمی کنند. در بسیاری از روایات آمده است که وقتی حضرت، دشمنان خویش را مورد خطاب قرار دادند، فرمودند: ای شیعیان و طرفداران خاندان أبی سفیان!

ویلکم یا شیعة آل أبی سفیان! إن لم یکن لکم دین، وکنتم لا تخافون یوم المعاد، فکونوا احراراً فی دنیاکم هذه، وارجعوا إلی احسابکم، إن کنتم عرباً کما تزعمون(8)

وای بر شما ای طرفداران خاندان ابو سفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید، در دنیای خودتان آزاده باشید؛ و به اصل خود بازگردید، اگر عرب هستید همان طور که گمان می کنید.

وهابیت این نکته را دستاویز قرار داده و با تحریف آن می خواهند چنین وانمود کنند که شیعیان - یعنی طرفداران امیر مؤمنان - امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رسانده اند.

3- اهل تسنن تنها یاران امام حسین (علیه السلام) را شیعه ی ایشان می دانند زهیر بن قین از یاوران امام حسین (علیه السلام) است؛ در کتاب «تاریخ طبری» در مورد وی می نویسد:فقال له زهیر یا عزرة إن الله قد زکاها وهداها فاتق الله یا عزرة فإنی لک من الناصحین أنشدک الله یا عزرة أن تکون ممن یعین الضلال علی قتل النفوس الزکیة قال یا زهیر ما کنت عندنا من شیعة أهل هذا البیت إنما کنت عثمانیا(9)

زهیر به عزره گفت: ای عزره! خداوند او را پاک گردانید و هدایت نمود؛ پس از خدا بترس که من از خیرخواهان توام؛ تو را به خدا قسم می دهم که مبادا از کسانی باشی که گمراهان را در کشتن جان های پاک یاری می کنی؛

وی پاسخ داد: ای زهیر! ما تو را از شیعیان این خاندان نمی دانستیم (ولی امروز تو را در صف شیعه ی او می بینیم) تو عثمانی (از طرفداران عثمان) بودی!!!

این عبارت به خوبی بیانگر آن است که دشمنان امام حسین (علیه السلام) ، مردم را در دو صف و دو جبهه قرار داده بودند:

الف) شیعیان امام حسین (علیه السلام) : کسانی که در صف یاوران امام حسین (علیه السلام) بودند.

ب) غیر شیعه: کسانی که در طرف مقابل و بر علیه حضرت صف کشیده بودند.

4- شیعه در کوفه در اقلیّت بودند طبق آنچه در مصادر تاریخی آمده است، شیعیان در کوفه تنها عده ی کمی از جمعیت 15000 نفری کوفه را تشکیل می دادند که بسیاری از ایشان در زمان معاویه تبعید شده و یا به زندان افتاده و عده ی بسیاری نیز به شهادت رسیدند.

عده ای از آنان نیز به علت مشکلات به شهرهای دیگر مانند موصل و خراسان و قم پناهنده شدند؛ عده ای هم مانند بنی غاضره می خواستند به یاری حضرت بشتابند که سربازان عبید الله بن زیاد مانع شدند.

در نتیجه این که کوفه شهر شیعیان بوده و آنها امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رسانده اند، ادّعایی بدون دلیل است.

برای اثبات این که شیعیان در کوفه در اقلیّت بودند، مطالب زیر مورد بررسی قرار می گیرد:

الف) معاویه شیعیان را در کوفه از بین برد معاویه بعد از سالی که در آن خشکسالی اتفاق افتاد، نامه ای به یکی از کارگزاران خویش نوشت که هرکس چیزی از فضیلت های ابو تراب، امیر مؤمنان علی (علیه السلام) ، و خاندان او نقل کند، در مقابل او هیچ گونه مسؤولیتی شما را تهدید نمی کند (هرچه با وی کردید جایز است)؛

پس سخنرانان در هر منطقه و بر هر منبری علی را لعن کرده و از او بیزاری می جستند و به او و اهل بیت او دشنام می دادند؛ و بیچاره ترین مردمان در آن زمان، مردم کوفه بودند؛

زیرا شیعه ی علی (علیه السلام) در آن شهر زیاد بود؛ پس معاویه، زیاد بن سمیه را حاکم بر آنجا قرار داده و بصره را نیز تحت امر او قرار داد؛ او به دنبال شیعیان می گشت - او شیعیان را می شناخت،

زیرا در زمان خلافت علی (علیه السلام) از طرفداران او بود - پس ایشان را حتی در زیر هر سنگ و کلوخی پیدا می کرد، می کشت و یا تهدید می کرد؛ و دست ها و پاها را جدا کرده و چشم ها را کور می نمود؛ و ایشان را بر تنه های درخت خرما به دار می کشید؛ و یا از عراق بیرون می کرد؛ تا جایی که کسی از شیعیان شناخته شده در عراق باقی نماند.(10) ب) اکثر کوفیان، طرفداران خلیفه ی دوم بودند

بسیاری از روایات و کلمات تاریخی را می بینیم که به خوبی دلالت می کند که اکثر کوفیان، طرفدار خلفای قبل از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بودند.

از آن جمله می توان به ماجرای ذیل که - آن را بسیاری از مولفین کتب تاریخی روایت کرده اند - اشاره کرد: وقتی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) خلافت را در کوفه به دست گرفتند و خواستند یکی از بدعت های عمر (نماز تراویح) را ریشه کن نمایند؛

و به امام حسن (علیه السلام) دستور دادند که به مسجد رفته و مانع مردم شوند، تا حضرت با این عمل مخالفت نمودند، مردم صدا به اعتراض بلند کرده که «وای سنت عمر از دست رفت».(11)

این ماجرا به حدی گسترده بود که حضرت در ضمن خطبه ای مفصّل می فرمایند: من از شورش عمومی و نیز از بر هم خوردن پایه های حکومت اسلامی در کوفه ترسیدم!!! این خود بیانگر آن است که بیشتر مردم کوفه از طرفداران خلیفه ی دوم بودند و این با شیعه بودن منافات دارد.

امیرمؤمنان (علیه السلام) خطبه ای خوانده و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درود فرستادند؛ سپس فرمودند: ...

خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را از روی عمد داشتند. پیمان او را شکسته و سنّت او را تغییر دادند؛

و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود و به آنچه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود بازگردانم لشکر من از گرد من پراکنده شده تا آنجا که تنها باقی می مانم .

و یا عده ی کمی از شیعه ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را می دانند باقی می مانند.(12)

... قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است؛

پس عده ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند، ندا دادند: ای اهل اسلام سنّت عمر تغییر کرد!!! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می دارند!!!

و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم بشورند آنچه که در این امت،از تفرقه و اطاعت از امامان گمراه و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم.

همان طور که در این روایت صحیح آمده است، حضرت حتی در زمان خویش، شیعیان را اقلیّت کوفه می دانند!!!نمونه ای از شیعیان کوفه، مسیّب بن نجبه است که در شرح حال او می نویسند:

او شیعه بوده است، راوی می گوید:جالست المسیب بن نجبه الفزاری فی هذا المسجد عشرین سنة وناس من الشیعة کثیر، فما سمعت احدا منهم یتکلم فی احد من اصحاب رسول الله الا بخیر، وما کان الکلام الا فی علی وعثمان.(13)

من بیست سال با مسیّب و شیعیان زیادی در همین مسجد همنشین بودم و ندیدم که شیعیان کوفه نسبت به صحابه ای از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جز خیر سخنی بگویند مگر درباره ی علی و عثمان.

ج) طرفداران عثمان در لشکر کوفه به عنوان مثال وقتی در کربلا جلوی آب را گرفتند و بین امام حسین (علیه السلام) و رود فرات مانع شدند، بریر همدانی به ایشان گفت:

این آب فرات است که خوک های کثیف و سگ ها به آن دسترسی دارند، اما بین آن و بین فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مانع شده اند.

پس گفتند:یا بریر قد اکثرت الکلام فاکفف، والله لیعطش الحسین کما عطش من کان قبله یقصد: عثمان بن عفّان. (14)

ای بریر! زیاد سخن گفتی؛ پس کلام را تمام کن؛ قسم به خدا! حسین (علیه السلام) باید تشنه باشد؛ همان طور که کسی که قبل از او بود - مقصودشان عثمان بود - تشنه ماند.

آیا این پاسخ یک شیعه (طبق اصطلاح کنونی) است؟ کلامی که از عزره در مورد زهیر بن قین نقل شد، به خوبی بیانگر این مطلب است.

د) سنّت کوفه یعنی سنّت ابوحنیفه

وقتی در کتب اسلامی و فقهی با این عبارت مواجه می شویم که: «هذا رأی کوفی»؛ این رأی کوفی است، یعنی این از نظرات اتباع ابوحنیفه است. این نشان می دهد که چند سال بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) ، کوفه مرکز احناف شده است و این با شیعه بودن اکثر مردم این شهر در گذشته منافات دارد.

تمامی این شواهد و مدارک جدای از قتل و کشتارهایی است که معاویه در مورد شیعیان امیرمؤمنان و امام حسن‘ انجام داد و بسیاری از ایشان را شهید کرده و عده ی بسیاری را تبعید نمود و یا به زندان انداخت؛

با این همه باز می بینیم که طبق مدارک تاریخی، همان عده ی اندک شیعه باقی مانده در کوفه نیز خواستند به یاری امام حسین (علیه السلام) بیایند،

اما با نیروهای ابن زیاد مواجه شده و دستگیر شدند، و تنها عده ای انگشت شمار مانند حبیب بن مظاهر توانستند از این حصار عبور کنند و هم عده ای بعد از شهادت حضرت به کربلا رسیدند. لذا با این حساب، دیگر شیعه ای در کوفه باقی نمی ماند که بخواهد به جنگ حسین بن علی‘ بیاید.

5- نامه نوشتن کوفیان برای امام حسین (علیه السلام) دلیل بر تشیّع آنان نیست این که در برخی از کتب تاریخی آمده که کوفیان برای حضرت نامه فرستاده اند، دلالت بر شیعه بودن ایشان ندارد؛ زیرا ایشان این عمل را تنها به این اعتبار انجام داده اند که حضرت از صحابه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و نوه ی ایشان می باشد؛

نه به این عنوان که حضرت، امام سوم و معصوم می باشد و این که لیاقت حضرت برای خلافت بدین جهت از دیگران بیشتر است؛

الف) شبث بن ربعی و حجار بن ابجر و قیس بن اشعث و یزید بن الحارث از زمره ی کسانی بودند که برای سیدالشهدا (علیه السلام) نامه فرستادند و حضرت را به کوفه دعوت کردند که حضرت امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا فرمود:

الم تکتبوا الیّ. (15) آیا شما برای من نامه ننوشتید.ب) عمر بن سعد، عروهً بن قیس را احضار کرد و به او فرمان داد تا به نمایندگی پیامی را به امام حسین (علیه السلام) برساند.

وی در پاسخ گفت: من نامه نوشتم و امضا کردم و با این حال، توان دیدن و روبه رو شدن با او را ندارم. (16)

گروه هایی که امام حسین (علیه السلام) را به کوفه دعوت نمودند:نویسندگان نامه ها سه گروهند: 1. شیعیان خالص که در اقلیّت بودند، 2.خوارجی که در کوفه زندگی می کردند، 3. عمّال و پیروان بنی امیه.

6- هیچ یک از سران سپاه یزید جزو شیعیان ذکر نشده است وقتی که به کتب علمای رجال شیعه و سنّی رجوع می کنیم، حتی یک نفر از قاتلان امام حسین (علیه السلام) مانند عمربن سعد و شبث بن ربعی و حصین بن نمیر و شمر بن ذی الجوشن و... را پیدا نمی کنیم.

که در این کتاب ها جزو شیعیان و یا به اصطلاح اهل تسنن روافض ذکر شده باشند. با این که روایات در مورد این که اینها از عموم مسلمانان و طرفداران حکومت جور بوده اند فراوان است.

ناگفته نماند وهابیّت در سایت های اینترنتی و شبکه های ماهواره ای سعی فراوان می کنند که قاتلین امام حسین (علیه السلام) را شیعه معرفی کنند، در حالی که استاد ما آیهً الله میلانی در کتاب ناگفته های عاشورا در این باره می نویسد:

ما در بررسی و تحقیق در شناسایی فرمانده هان سپاه عمر سعد، کسی را نیافتیم که شیعه باشد.

کسانی که ادّعا دارند که قاتلان سیدالشهداء (علیه السلام) شیعیان هستند باید مشخص کنند و افرادی را نام ببرند که قائل به امامت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بوده اند و نام آنها جزء قاتلان سیدالشهداء ثبت شده است.(17)

اما این که ایشان مدت زمانی تحت امر امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بوده اند، نمی تواند دلیل بر این باشد که آنها از شیعیان حضرت بوده اند. همان طور که اگر کسی پشت سر حضرت نماز خوانده باشد و یا در جنگی در کنار حضرت شمشیر زده باشد نیز دلالت بر شیعه بودن وی ندارد؛ زیرا آنها امام علی (علیه السلام) را خلیفه ی چهارم

به حساب می آورده اند و اطاعت او را به این صورت واجب می دانسته اند، نه این که حضرت را خلیفه ی اول و معصوم دانسته و او را به این جهت لازم الاتباع و امام بدانند.

7- گفتار یزید در هویّت قاتلان امام حسین (علیه السلام) یزید بن معاویه هنگامی که نوک پیکان اتهام را به سوی خود می دید، هرگز نگفت که شیعیان، امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رساندند، بلکه آن را به عهده ی عبیدالله بن زیاد والی و فرماندار کوفه می اندازد.

8- تعابیر قاتلان امام حسین (علیه السلام) بویی از شیعه بودن ندارد 1.یا حسین، یا کذاب ابن الکذاب. (نستجیر بالله)ای حسین ای دروغگو فرزند دروغگو. (18)

2.یا حسین ابشر بالنار. (نستجیر بالله) ای حسین تو را بشارت باد به آتش دوزخ. (19)

  1. انها لاتقبل منکم. (نستجیر بالله) این نمازی که شما می خوانید مورد قبول خداوند واقع نمی شود(20)

بنابراین می توان گفت که شیعیان در زمان امیرمؤمنان (علیه السلام) دو گروه بودند: 1

  1. شیعه به معنی خاص: یعنی به دوست داشتن اهل بیت و جانشینی امیرالمؤمنین، علی (علیه السلام) ، بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

و همچنین امامت ائمه دیگر (علیهما السلام) اعتقاد داشتند و آنها در لشکر عمر سعد که با امام حسین (علیه السلام) جنگیدند حضور

نداشتند؛ زیرا یا در کنار حضرت شهید شده و یا در زندان و یا تحت حصار بوده و یا بعد از شهادت حضرت به کربلا رسیده اند.

  1. شیعه به معنی عام: یعنی به اهل بیت (علیهما السلام) علاقه مند بودند، اما به دشمنی با دشمنان ایشان اعتقاد نداشتند و به خلافت شیخین معتقد بودند. ایشان همان گروهی هستند که امامت الهی اهل بیت را (علیهما السلام) و سایر شروط تشیّع را قبول نداشتند، این فرقه در قرن اول(21) رایج بوده است.

    اصلاح طلبی عمر سعد وهابیّت سعی می کنند عمر سعد را فردی اصلاح طلب معرفی کنند، لذا ابن کثیر و دیگران، عمر بن سعد را فردی مصلح، سازشکار و دوستدار حسین (علیه السلام) ترسیم و معرفی کرده اند، که در نامه هایی که به عبیدالله می نویسد.

    سعی دارد مسأله را بدون درگیری پایان دهد. عمر بن سعد کسی است که مانع کشتن امام سجاد (علیه السلام) می شود و امام (علیه السلام) در حقّ او دعا می کنند که خداوند تو را جزای خیر دهد که مرا از شرّ آنان رها کردی! (22)

وهابیت عقیده دارند که عبیدالله بن زیاد به عمر سعد نامه می نویسد که من تو را نفرستادم که با امام حسین (علیه السلام) مدارا و نجوا کنی، کار آنان را یکسره کن، یا فرماندهی را به شمر واگذار کن. (23)

نقد و بررسی روایاتی وجود دارد که نقطه ی مقابل اینهاست. وقتی عبیدالله، شمر را نزد عمرسعد فرستاد و پیغام داد که یا کار را یکسره کن و یا آن را به شمر بسپار، عمر سعد می گوید: هرگز چنین نمی کنم و کار حسین (علیه السلام) را خودم یکسره می سازم. اگر او فردی مردّد بود چرا در این اوضاع از این ننگ خود را رهایی نبخشید؟

عمر سعد بر اساس دستور عبیدالله، با قساوت هر چه تمام تر دستور می دهد تا لشکریان، آب را بر حسین (علیه السلام) ببندند و قسم می خورد که هرگز نخواهد گذاشت.

آنان قطره ای آب بنوشند و همان گونه که عبیدالله گفته بود برای شروع جنگ، او اولین کسی است که به طرف اردوگاه امام حسین (علیه السلام) تیر می اندازد؛

عمر سعد در بامداد عاشورا تیری به طرف یاران اردوگاه حسین (علیه السلام) پرتاب کرد و گفت: گواه باشید که نخستین تیر را من رها کردم. (24) گویی می خواهد این افتخار را برای خود ثبت کند.

عمر بن سعد تنها به کار فرماندهی مشغول نبود، بلکه خود می جنگید و بسیاری از یاران امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رسانید.

وقتی امام حسین (علیه السلام) فرزند خویش، علی اصغر، را در سینه ی خود گرفته بود، عمر بن سعد به حرمله دستور داد گلوی او را نشانه بگیرد.

هنگامی که امام حسین تنها مانده و به جنگ مشغول بود، عمر بن سعد خود مستقیماً برای زودتر از پا درآوردن امام دستور می دهد و می گوید:

همگی با هم بر او از هر طرف حمله برید که او فرزند شجاع ترین فرد عرب است. قطع سر مبارک حسین با اجازه ی او بود. پس ازقتل امام حسین (علیه السلام) عمر سعد فریاد برآورد:

آیا کسی هست که به وسیله ی اسب بر پشت و سینه ی حسین بتازد و بدن وی را زیر سمّ اسبان قرار دهد و ده نفر اعلام آمادگی کردند. (25)

وقتی غائله تمام شد؛ عمر سعد دستور داد که همه ی سرها را قطع کردند و بین افراد تقسیم کردند. قبیله ای که رئیس آنها قیس بن اشعث بود؛ سیزده سر، هوازن که رئیس آنها شمر بود دوازده سر، قبیله ی تمیم هفده سر، بنی اسد شانزده سر، طائفه ی مذج هفت سر و بقیه ی سرها را باقی مانده ی لشکر برداشتند. (26)

حال چرا از او با این همه جنایت و قساوت که بدون هیچ گونه تردید و ترحّمی مرتکب چنین جنایاتی شد، چهره ای مردّد، سازشکار با امام حسین و متمایل به صلح و... ترسیم می شود، سؤالی است که قطعاً وهابیت پاسخ صحیحی برای آن نخواهد داشت.

عامل دیگر در مشارکت کوفیان درقیام عاشورا برنامه های ابن زیاد در شهر کوفه اکنون برای دست یابی به این مطلب مهم و پاسخ به پرسش های مطرح شده، یک بار دیگر وضعیت شهر کوفه را با ورود والی جدید؛ یعنی ابن زیاد بررسی می نماییم.

تهدید زمانی که ابن زیاد وارد شهر کوفه شد کارهائی را در کوفه به اجرا گذارد و ماجراهای فراوانی پیش آورد. وی در نخستین خطبه اش در مسجد به مردم گفت:

یزید سرپرستی شهر شما را به من سپرده و به من دستور داده با مظلومان منصف باشم و به محرومان بخشش کنم و با کسانی که اطاعت و حرف شنوی دارند همانند پدری مهربان باشم. اما کسانی که مخالفت می کنند و عهد و پیمان می شکنند، با تازیانه و شمشیر جوابشان را خواهم داد(27)

وی در نخستین اقدام خود، مردم را تهدید کرد و دستور داد تمام قبایل، شخصیت ها و اشراف شهر کوفه، تک تک شناسائی شوند و به مرور آنان را به حضور طلبید و از آنان تعهّد گرفت تا از او اطاعت کنند.

وی درباره کسانی که به حضورش نمی آمدند، این گونه گفت: اگر کسی نیاید وفاداری اش را ثابت نکند، ریختن خون او و مصادره اموالش برای ما حلال شمرده می شود. هر شخصیتی، از هر قبیله ای که باشد اطاعت نکند، او در همان قبیله به قتل خواهد رسید و در مقابل منزلش به دار کشیده خواهد ش(28)

شایعه پراکنی! ابن زیاد در اقدامی دیگر، دستور داد که عدّه ای در داخل شهر کوفه، شایعاتی پخش کنند و مردم را از لشگر یزید و کسانی که از شام اعزام می شوند، بترسانند و آنان را به پراکنده شدن و پراکنده کردن یکدیگر از اطراف حضرت مسلم علیه السلام وادار کنند.

این شایعات تا حدّی در میان مردم اثر گذارده بود، به گونه ای که مورّخان می نویسند: مردم هم دیگر را می ترساندند و وحشت زده به یکدیگر از سپاه اعزامی شام، خبر می دادند. (29)

عزل و نصب سران قبایل بیشتر مردم کوفه اهل قبیله ها بودند؛ از این رو حضرت مسلم، برای هر قبیله ای رئیس برگزیده بود. ابن زیاد در اقدامی دیگر آن سران را عزل کرد و از هواداران خود، سرانی را برای قبیله ها مشخص نمود و در میان هر قبیله ای رابطی بین آن قبیله و والیان حکومت قرار داد. او فرمان داد که آنان مواظب تک تک افراد قبیله خود باشند.

ارسال جاسوس ابن زیاد در برنامه دیگری، جاسوس هایی را در میان مردم پراکنده نمود که در مسجد و غیر مسجد با مردم ارتباط داشتند و اخبار را برای ابن زیاد گزارش می کردند.

آن گاه که حضرت مسلم به طور مخفیانه از خانه مختار به خانه هانی بن عروه منتقل شد و بنابراین بود که کسی متوجه این امر نشود.

معقل غلام ابن زیاد مأموریت یافت تا با سه هزار درهم به سراغ مسلم بن عوسجه که برای حضرت پول جمع آوری می کرد برود.

او توانست با شیعه نشان دادن خود و با دادن آن پول، اعتماد مسلم بن عوسجه را جلب نماید، او را فریب دهد تا محل اقامت حضرت مسلم را که در خانه هانی بود، پیدا کند. این جریان در همه کتاب های تاریخی آمده است. (30)

نظارت شدید یکی از کارهای بسیار مهم دیگر، محاصره شهر کوفه بود. وی دستور داد تمام مسیرهائی که به این شهر منتهی می شود، به شدّت نظارت شوند.

لذا قیس بن مسهّر که حامل نامه امام حسین علیه السلام برای اهل کوفه بود دستگیر شد و به شهادت رسید. هم چنین عبداللَّه بن یقطر که از طرف امام حسین علیه السلام به سوی مردم کوفه فرستاده شده بود، دستگیر شد. به دستور ابن زیاد وی را همانند قیس بن مسهّر از بالای دار الاماره به زیر انداختند و به شهادت رسید.

این نظارت به قدری شدید بود که وقتی برخی از کوفیان به سیدالشهداء علیه السلام در بین راه برخوردند درباره اوضاع کوفه گفتند:

به خدا سوگند! نظارت به قدری شدید است که نه می توانیم داخل شهر کوفه شویم و نه می توانیم از شهر خارج شویم. (31) ابن زیاد در راستای این نظارت شدید، حصین بن نمیر را به ریاست پلیس شهر کوفه برگزید. (32) وی دستور داد که تک تک خانه های کوفه را زیر نظر بگیرند.

ابن زیاد در فرمانی به او گفت:من تو را بر خانه های مردم کوفه مسلّط کردم.

نتیجه: به طور کلی می توان گفت شیعیان کوفه بر دو دسته بودند شیعیان اعتقادی که گرچه آنان نیز از دعوت کنندگان امام حسین بودند ولی در اعتقاد خود راسخ بوده و البته در ماجرای کربلا یا خود را به امام رسانده ویا زندانی و کشته شدند.

و گروه دیگر شیعیان سیاسی بودند که آنها نیز قسمت قابل توجهی از دعوت کنندگان بودند اما نسبت به امام حسین(ع) باوری اعتقادی نداشته و تنها در مقطعی تاریخی از مدافعان امام علی(ع) بودند اند.

وهابیّت در این توهّم اند.که شیعیان امروزه همان شیعیان کوفی هستند در حالی که شیعیان کوفه خلفاء را قبول داشتند و به سنّت ابو حنیفه عمل می کردند.

بنابراین شیعیانی که به عنوان دوستان اهل بیت (علیهما السلام) و معتقد به خلافت بلافصل حضرت علی (علیه السلام) بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودند اندک بودند و به جرأت می گوییم هیچ نقشی در ر شهادت امام حسین (علیه السلام) نداشتند

پی نوشت: 1.مفید، محمد، ارشاد، ج2، ص110. 2.ابن عربی، ابوبکر، العواصم، ص231پاورقی. 3.امین، سیدمحسن، أعیان الشیعهً، ج 1، ص 585. 4.ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، ج5، ص340. 5. ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج3، ص204. 6.ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج4، صص69 - 70؛ طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص333. 7.بلاذری، احمد، انساب الاشراف، صص808 - 809. 8.امین، سیدمحسن، أعیان الشیعهً، ج1، ص 609؛ ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج 5، ص117؛ ابن صباغ، علی، الفصول المهمه، ج 2، ص827. 9. طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص 316. 10.ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغهً، ج11، ص 44؛ محمد بن عقیل، النصایح الکافیهً، ص 72. 11.ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغهً، ج 12، ص 283؛ حر عاملی، وسائل الشیعهً (الإسلامیهً)، ج 5، ص 192، روایت شماره 2. 12.کلینی، محمد، الکافی، ج 8، ص 58 شماره 21. 13.ابن عساکر، علی، تاریخ مدینه دمشق، ج 58، ص198. 14.امین، سیدمحسن، أعیان الشیعهً، ج1، ص599. 15. مفید، محمد، الارشاد، ج 2، ص98. 16.طبری، محمد، تاریخ طبری، ج5، ص412. 17.میلانی، سیدعلی، ناگفته های عاشورا، ص247. 18.ابن اثیر، علی، الکامل، ج4، ص67. 19.همان، ص66؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج8، ص1838. 20.ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج8، ص158. 21.وهابیّت، امروزه دچار تناقض گویی شده اند، از طرفی می گویند که شیعه در دوران صفویه بوجود آمده است و از طرفی انتقاد می کنند که شیعیان دعوت کنندگان و قاتلین امام حسین (علیه السلام) هستند. 22. ابن کثیر، اسماعیل، البدایهً والنهایهً، ج14، ص137 23. ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج8، مقتل حسین (علیه السلام) . 24.ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج 3، ص 112، طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 5، ص 429؛ ابن اثیر، علی، الکامل، ج 4، ص 65؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایهً والنهایهً، ج 8، ص 181؛ خوارزمی، موفق، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 8. 25.طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 6، ص 161. 26. عمدهً القاری فی شرح البخاری از عین، ج7، ص 656. 27. مقاتل الطالبیین: 94، الکامل فى التاریخ: 4/ 24، تاریخ طبرى: 4/ 267. 28.الارشاد: 2/ 45، الکامل فى التاریخ: 4/ 25، تاریخ طبرى: 4/ 267. 29. الارشاد: 2/ 54، بحار الانوار: 44/ 350، تاریخ طبرى: 4/ 277. 30.تاریخ طبرى: 2/ 270، الاخبار الطوال: 235، سیر اعلام النبلاء: 3/ 307 و منابع دیگر. 31. الارشاد: 2/ 72، تاریخ طبرى: 4/ 295. 32.در بعضى از کتاب‏ها آمده که سمرة بن جندب در این سمت منصوب شد که او نیز از دشمنان سرسخت اهل بیت علیهم السلام بوده است.


چاپ   ایمیل