دیر زمانی است که افرادی مغرض و یا جاهل به سیره سیاسی امام حسن علیهالسلام خُرده میگیرند که چرا او مانند امام حسین علیهالسلام قیام نکرد و با معاویة بن ابی سفیان از درِ سازش و مسالمت وارد گردید. این خردهگیریها و اعتراضات، در زمان حیات خود حضرت و در زمان ائمه بعد از وی نیز صورت گرفته است که آن بزرگواران به آنها پاسخ داده اند(1). شاید بعضی هم واقعا به دنبال این سؤال باشند که علت تفاوت سیره سیاسی امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام چه بوده است؟ آیا امام حسین علیهالسلام بیشتر از امام حسن علیهالسلام در اندیشه نبرد در راه اسلام بوده یا دلیل دیگری داشته است؟
برای کسانیکه زیاد در عمق مطلب دقت نمیکنند، روش سیاسی این دو امام بزرگوار متناقض مینماید، و لهذا برخی گفتهاند اساسا امام دوّم و سوّم شیعیان دو روحیه مختلف داشتهاند؛ امام حسن علیهالسلام طبعا صلح طلب، ولی امام حسین علیهالسلام مردی شورشی و جنگجو بوده است.
ما در این نوشتار از دو جنبه
1. نمونه هایی از این اعتراض و پاسخها در جلد 44 بحارالانوار آمده است.
اعتقادی و اوضاع سیاسی ـ اجتماعی روشن خواهیم ساخت که صلح امام حسن علیهالسلام و قیام امام حسین علیهالسلام نه تنها متناقض نیستند، بلکه هر دو در زمان خود حرکتی لازم و در یک راستا و در تعقیب یک هدف بودهاند.
اسلام و جهاد
قبل از ورود به بحث توضیح مختصری درباره قانون اسلام در موضوع جهاد ضروری است، چون قیام و صلح هر دو به مسئله جهاد برمیگردند. امام حسن علیهالسلام متارکه جهاد نمود و صلح کرد ولی امام حسین علیهالسلام قیام کرد و به جهاد مبادرت ورزید. آیا اسلام دین صلح است یا دین جنگ؟ در قرآن کریم هم دستور به جنگ و جهاد داده شده و هم دستور صلح. آیات زیادی راجع به جنگ با کفّار و مشرکین است، مانند «وَقاتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ»؛(1) «در راه خدا با کسانیکه با شما میجنگند بجنگید.» و آیات دیگری در باب صلح وارد شده است، مانند: «وَاِنْ جَنَحُوا لِلسِّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»؛(2) «و اگر به صلح گراییدند، تو نیز بدان گرای و بر خدا توکل نما که او شنوای داناست.»
بنابراین اسلام نه صلح را به معنای یک قانون ثابت میپذیرد و نه در همه شرائط جنگ را توصیه میکند، بلکه هر کدام از این دو تابع شرایط خاصی است، از اینرو میبینیم پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله در بدر و احد و احزاب با مشرکین میجنگد و در حدیبیه با سرسختترین دشمنان اسلام یعنی مشرکین مکه قرارداد صلح امضا میکند.
سیره سیاسی ائمه علیهمالسلام از جنبه اعتقادی
اگر از لحاظ اعتقادی به حجت الهی بودن ائمه معتقد باشیم و هر حرکتی که از آنها صادر شده را الهی بدانیم، هر روشی که آن بزرگواران در پیش گرفتهاند ـ اعم از صلح و جنگ ـ قابل توجیه و مورد قبول واقع خواهد شد.
ائمه اطهار علیهمالسلام همه نور واحد و معصومند و مرتکب خطا و اشتباه و
1. بقرة/190.
2. انفال/61.
گناه نمیشوند و هدف آنان نیز یک چیز بوده و هست و آن عزّت و اعتلاء و حفظ دین مبین اسلام میباشد، چنانکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «لا یَزالُ الاِْسْلامُ عَزیزا إِلی اِثْنی عَشَرَ خَلیفَة؛(1) اسلام مادام که در سایه وجود دوازده امام و خلیفه است عزیز و مقتدر است.»
بر این اساس ائمه هدی علیهمالسلام به مقتضای عصمت و علمی که دارند، همیشه نافعترین و بهترین راه را برای حفظ اسلام و اعتلای کلمه حق در پیش میگیرند و نهایت تلاش خود را در جهت رسیدن به این هدف مصروف میدارند. تمام دغدغهشان حفظ دین است؛ چه با شمشیر و چه با تدبیر. و حرکت هر یک از آن حضرات ادامه و مکمل حرکت امام دیگر بوده است و همه بر طبق دستور خدا و رسولش عمل کردهاند، چنانکه حضرت ابا عبد اللّه الحسین علیهالسلام در جواب جابر که به آن حضرت عرض کرد: نمیشود شما هم مثل امام حسن علیهالسلام صلح کنید؟ فرمود: «اِنَّ أَخی فَعَلَ بِاَمْرٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنَا أَفْعَلُ بِأَمْرٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ؛(2) همانا برادرم به امر خدا و رسولش عمل کرد، من نیز به امر خدا و رسولش عمل میکنم.»
ابو سعید عقیصا میگوید: به امام حسن مجتبی علیهالسلام عرض کردم: چرا با معاویه صلح نمودی؟ آن حضرت فرمودند: «یا اَبا سَعید! اَلَسْتُ حُجَّةَ اللّهِ تَعالی ذِکْرُهُ عَلی خَلْقِهِ، وَاِماما عَلَیْهِمْ بَعْدَ أَبی عَلَیْهِ السَّلامُ؟ قَلْتُ: بَلی. قالَ: اَلَسْتُ الَّذی قالَ رَسُولُ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله لی ولاِءَخی: اَلْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ إمامانِ قاما اَوْ قَعَدا؟ قُلْتُ: بَلی. قال: فَاَنَا إِذَنْ إمامٌ لَوْ قُمْتُ وَأَنَا امامٌ لَوْ قَعَدْتُ، یا اَبا سَعیدٍ عِلَّةُ مُصالِحَتی لِمُعاوِیَةَ عِلَّةُ مُصالِحَةِ رَسُولِ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله لِبَنی ضَمُرَةٍ وَبَنی أَشْجَعٍ وَلاَِهْلِ مَکَّةَ حینَ إِنْصَرَفَ مِنَ الْحُدَیْبیَّةِ. اُولئِکَ کُفّارٌ بِالتَّنْزیلِ وَمُعاوِیَةُ وَأَصْحابُهُ کُفّارٌ بِالتَّأویلِ، یا اَبا سَعیدٍ إِذا کُنْتُ إِماما مِنْ قِبَلِ اللّهِ تَعالی ذِکْرُهُ لَمْ یَجِبْ أَنْ یَسْفَهَ رَأْیی فیما أَتَیْتُهُ مِنْ مُهادِنَةٍ اَوْ مُحارِبَةٍ، وَإِنْ کانَ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فیما أَتَیْتُهُ
1. محمد محمدی ریشهری، اهل البیت فی القرآن والسنّة، دارالحدیث، 1379، چاپ دوم، ص74، به نقل از صحیح مسلم و مسند احمد.
2. سید محمد موسوی کاشانی، بر امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام چه گذشت، مؤلف، 1372، چاپ اول، ص84.
مُلْتَبِسا؛(1)
ای ابو سعید! آیا من حجت خدای تعالی بر خلقش نیستم و امام بعد از پدرم علی علیهالسلام بر مردم نمیباشم؟ گفتم: چرا هستی. فرمود: آیا من آن کسی نیستم که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله درباره من و برادرم فرمودند: حسن و حسین امامند چه قیام کنند و چه صلح کنند؟ گفتم: چرا هستی. سپس فرمود: پس من چه قیام میکردم و چه صلح مینمودم، امام هستم. ای ابوسعید! به همان علتی که پیامبر با قبایل بنی ضمره و بنی اشجع و با اهل مکه زمانیکه از حدیبیه برمیگشت صلح نمود من هم با معاویه صلح نمودم، [با این تفاوت که] اهل مکه کفّار به تنزیل [یعنی به تصریح قرآن] هستند و معاویه و یارانش کفّار به تأویل میباشند. ای ابو سعید! زمانیکه من امام منصوب از طرف خدا هستم جایز نیست که در رأی و نظرم اعم از اینکه صلح و یا جنگ باشد تخطئه شوم، اگر چه حکمتِ نظرم مشخص نباشد.»
بنابراین حدیث، اگر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در موقعیت و شرایط امام حسن علیهالسلام بود، همان راهی که امام حسن علیهالسلام در پیش گرفت را برمیگزید و طبیعتا اگر امام حسین علیهالسلام هم در آن شرایط و موقعیت بود، راه چاره را تن دادن به صلح میدانست.
این بحث را با کلامی از مقام معظم رهبری در این زمینه به پایان میبریم. ایشان میفرمایند: «ما نباید در تفاوت شیوه عمل ائمه علیهمالسلام به تعداد امامان نظر کنیم، بلکه باید ائمه را بعنوان فردی که 250 سال عمر کرده و بنا به شرائط مختلف و نیازهای هر زمان و امکانات موجود، مختلف عمل کرده است به حساب آوریم. بدون شک اگر خود پیامبر صلیاللهعلیهوآله هم 250 سال عمر میکرد و در زمان خود با شرائط متفاوت روبرو میشد، همانگونه عمل میکرد که ائمه علیهمالسلام عمل نمودهاند.(2)
بررسی شرائط سیاسی ـ اجتماعی دو امام
برای معلوم شدن چرائی روش
1. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، کتابفروشی اسلامیه، 1369، چاپ دوم، ج44، ص2.
2. جواد محدثی، تاریخ سیاسی ائمه علیهمالسلام ، انتشارات مدرسه، 1378، چاپ دوم، ص38، به نقل از پیشوای صادق.
امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام در مقابل معاویه و یزید باید موقعیت و شرائط زمان آن دو امام بزرگوار روشن گردد.
علت تفاوت شیوه این دو امام میتواند مسائل متعددی باشد که ما در اینجا به چهار تفاوت عمده زمان امام حسن علیهالسلام با زمان امام حسین علیهالسلام اشاره میکنیم:
1 ـ تفاوت موقعیت اجتماعی دو امام
امام حسن علیهالسلام در مسند خلافت مسلمین بود ولی امام حسین علیهالسلام چنین نبود. امام حسن علیهالسلام خلیفه مسلمین است و یک نیروی طاغی و باغی علیه او خروج کرده است، کشته شدن او در این وضع یعنی کشته شدن خلیفه مسلمین و شکست مرکز قدرت، ولی امام حسین علیهالسلام یک معترض به حکومت موجود بود، اگر کشته میشد ـ که کشته شد ـ کشته شدنش شهادتی افتخارآمیز بود، همانطوریکه افتخارآمیز هم شد(1).
پس اگر امام حسن علیهالسلام مقاومت میکرد نتیجه نهائی آن ـ آنطور که ظواهر تاریخ نشان میدهد ـ این بود که کشته میشد و یا دست و کت بسته تحویل معاویه داده میشد و اسیر میگردید، و این کشته شدن یا اسارت خلیفه مسلمین در مسند خلافت بود و موجب شکست اسلام میگشت، ولی کشته شدن امام حسین علیهالسلام کشته شدن یک نفر معترض به حکومت فاسد بود و این موجب از بین رفتن فساد و بیداری مردم علیه فساد و حرکت آنان در حفظ اسلام میشد، که چنین نیز شد.
2 ـ تفاوت جو فرهنگی و افکار عمومی
روزی که امام حسن علیهالسلام صلح کرد، هنوز اجتماع به آن پایه از درک و بینش نرسیده بود که هدف امام را تأمین کند. در آن روز مردم کوفه تمایلی به جنگ نشان نمیدادند، بگونهای که وقتی امام آنها را گرد آورد و خطابهای ایراد کرد و آنان را به نیکاندیشی و پایداری و استقامت تشویق نمود و روزها و خاطرههای ستوده جنگ صفین را به یادشان آورد
______________________________
1. مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، انتشارات صدرا، 1372، چاپ هشتم، ص83 ـ 85.
و به آنان چنین وانمود کرد که در مورد پیشنهاد (صلح) معاویه با ایشان مشورت میکند، در آخر خطابهاش فرمود: آگاه باشید معاویه ما را به کاری فراخوانده که در آن نه سربلندی هست و نه انصاف، اگر داوطلب مرگید سخن او را به خودش برگردانید و با زبانه شمشیر او را به محاکمه خدایی بکشیم و اگر خواستار زندگی هستید پیشنهاد او را بپذیریم و خشنودی شما را طلب کنیم، مردم از هر سو فریاد برآوردند: مهلت، مهلت، صلح را امضا کن(1).
آری کوفه زمان امام حسن علیهالسلام کوفهای خسته، ناراحت، متفرق و متشتت بود، کوفهای که امیرمؤمنان علیهالسلام در روزهای آخر ملاقاتش مکرر از مردم آن و عدم آمادگیشان شکایت میکرد.
مردم همین کوفه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و برنامههای ضد انسانی تهدید و گرسنگی معاویه علیه خود را تحمل نمودند؛ بگونهای که ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: در زمان معاویه شیعیان در هرجا که بودند به قتل میرسیدند، بنی امیه دست و پای اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند بریدند، هر کس که معروف به دوستداری و دلبستگی به خاندان پیامبر بود زندانی شد و یا مالش به غارت رفت و یا خانهاش را ویران کردند(2).
و طبری میگوید: زیاد بن سمیّه که حاکم کوفه و بصره بود و به تناوب شش ماه در هر کدام از این دو شهر حکومت میکرد، «سمرة بن جندب» را به جای خود در بصره گذاشت تا در غیاب وی امور شهر را به عهده بگیرد، سمره در این مدت هشت هزار نفر را به قتل رسانید(3).
این ظلم و جورها واقعا مردم را بیتاب کرد و دنبال راه چاره بودند. از
______________________________
1. راضی آل یاسین، صلح الحسن علیهالسلام ، ترجمه آیت اللّه خامنهای مد ظله العالی، انتشارات آسیا، تهران، 1348، ص302، به نقل از ابن خلدون و ابن اثیر.
2. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص43.
3. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ بیروت، ج5، ص237.
این رو حدود هیجده هزار نامه به امام حسین علیهالسلام نوشتند و برای همکاری با آن حضرت اعلام آمادگی کامل نمودند. از نظر تاریخی اگر امام به آن نامهها ترتیب اثر نمیداد، در مقابل تاریخ محکوم بود و میگفتند زمینه مساعدی را از دست داد.
بنابراین از ناحیه کوفه بر امام حسین علیهالسلام برای قیام اتمام حجت میشود بگونهای که امام نمیتواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد، ولی در مورد امام حسن علیهالسلام قضیه بر عکس است و اتمام حجت بر خلاف بود و مردم کوفه عدم آمادگیشان را اعلام کرده بودند(1).
3 ـ تفاوت یاران دو امام
امام حسن علیهالسلام با یاران بیوفایی روبرو بود که عدهای از آنها در مقابل تطمیعهای معاویه خود را باختند و برق سیم و زرهای فتنهگر شام عقل از سرشان ربود و به لشکر معاویه ملحق گردیدند و جمعی دیگر از آنها برای معاویه نامه نوشتند که ما حاضریم حسن بن علی علیهالسلام را دست بسته تحویل دهیم.
امام حسن علیهالسلام یارانی داشت که خود وبال جان آن حضرت شدند بگونهای که در اردوگاه آن حضرت به خیمه حضرتش حملهور شدند و آن را غارت کردند و سجاده را از زیر پایش کشیدند و با گستاخی ردایش را از دوشش کشیدند و در ساباط یکی از یاران وی بنام «جراح بن سنان» جلو آمد و با وقاحت تمام آن حضرت و پدر گرامیش حضرت علی علیهالسلام را متهم به شرک نمود و به ران آن حضرت با شمشیر ضربهای زد که گوشت را شکافت و به استخوان رسید(2). با چنین اصحابی امام چگونه میتوانست در مقابل لشکر منسجم شام به جنگ ادامه دهد؟
در تواریخ آمده است که آن حضرت از یاران بیوفایش چنین شکوه میکند: «به خدا سوگند معاویه برای من از این مردمی که گمان دارند
1. مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، انتشارات صدرا، 1372، چاپ هشتم، ص90 ـ 91.
2. شیخ مفید، الارشاد، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، تحقیق آل البیت، 1413 ه .ق، چاپ اول، ج2، ص12.
شیعه هستند بهتر است.»
و در خطبهای که معاویه هم در آن مجلس حضور داشت فرمودند: «وَقَدْ هَرَبَ رَسُولُ اللّهِ مِنْ قَوْمِهِ وَهُوَ یَدْعُوهُمْ إِلَی اللّهِ حَتّی فَرَّ إلَی الْغارِ وَلَوْ وَجَدَ عَلَیْهِمْ اَعْوانا ما هَرَبَ مِنْهُمْ وَلَوْ وَجَدْتُ أَنَا اَعْوانا ما بایَعْتُکَ یا مُعاوِیَة؛(1) رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با اینکه قومش را به سوی خدا دعوت مینمود، مجبور شد از دست آنها فرار کند و به غار پناه آورد و اگر یارانی داشت هرگز از آنها فرار نمیکرد. من هم اگر یارانی داشتم هرگز با تو ای معاویه بیعت نمیکردم.»
آن حضرت در بیانی دیگر علت صلحش را نداشتن یار و یاور بیان میفرماید: «وَاللّهِ ما سَلَمْتُ الاَْمْرَ إِلَیْهِ إِلاّ اَنّی لَمْ أَجِدْ أَنْصارا وَلَوْ وَجَدْتُ أَنْصارا لَقاتَلْتُهُ لَیْلی وَنَهاری حَتّی یَحْکُمَ اللّهُ بَیْنی وَبَیْنَهُ؛(2) به خدا سوگند من حکومت را به معاویه واگذار نکرم مگر بخاطر نداشتن یاران و اگر انصار و یارانی میداشتم، شبانه روز با او میجنگیدم تا اینکه خداوند بین من و او حکم کند.»
اما حضرت امام حسین علیهالسلام یارانی داشت که هر چند از نظر کمیّت تعدادشان اندک بود ولی از نظر ایمان و استقامت و وفاداری نظیر نداشتند؛ بگونهای که خود آن حضرت آنان را چنین میستاید: «أَمّا بَعْدُ فَإِنّی لا أَعْلَمُ أَصْحابا أوْفی مِنْ أَصْحابی وَلا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَلا أوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتی فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنّی خَیْرا؛(3) من اصحابی با وفاتر از یاران خود سراغ ندارم و خاندانی نیکوتر و مهربانتر از خاندان خود نمیشناسم. خداوند از جانب من به شما پاداش نیک دهد.»
یاران حضرت ابی عبد اللّه الحسین علیهالسلام حقیقتا قابل ستایش بودند و به درستی با ایمان و وفادار بودند، زیرا تا یک نفر از ایشان زنده بود نگذاشتند آسیبی به امام و مولایشان برسد.
4 ـ تفاوت روحیات و رفتار معاویه و یزید
معاویه و یزید هر چند در اصل
1. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، کتابفروشی اسلامیه، 1369، چاپ دوم، جلد 44، ص23.
2. طبرسی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمد هادی به، انتشارات اسوه، 1413 ه .ق، چاپ اول، ج2، ص71.
3. شیخ مفید، الارشاد، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، تحقیق مؤسسه آل البیت، 1413 ه .ق، چاپ اول، ج2، ص91.
هدف (از بین بردن اسلام و غصب حق اهل بیت) متحد بودند و هر دو یک هدف را دنبال میکردند ولی در رفتار و روحیه، دو تفاوت عمده با هم داشتند که همین تفاوتها عکسالعملهای مناسب خود را از ناحیه امامان علیهمالسلام میطلبید:
الف ـ کهنه کار بودن معاویه و خام بودن یزید: معاویة بن ابی سفیان در حل و فصل مشکلات از مهارت خاصی برخوردار بود و به اصطلاح امروزی کهنهکار و آزموده بود و بدینوسیله توانسته بود مردم شام را با خود همراه کند و افکار عمومی را با حکومت شام هماهنگ نماید، ولی یزید بن معاویه جوانی خام و بیتجربه و فاقد این مهارتها بود.
ب ـ قیافه دین گرایانه معاویه و فسق علنی یزید: معاویه کفر را در لباس نفاق پوشانده بود و کینه اسلام و اهل بیت علیهمالسلام چنان در دل او ریشه دوانده بود که در پاسخ «مغیرة بن شعبه» که از او خواسته بود تا قدری درباره خاندان علی علیهالسلام و شیعیانش به عدالت رفتار کند، گفته بود: «لا وَاللّهِ الاّ دَفْنا دَفْنا؛(1) به خدا قسم هدفم دفن [نام پیامبر و اسلام] است.» امّا وی با همه کینهای که نسبت به اسلام داشت، تظاهر به اسلام و دین داری مینمود و ظواهر دینی را رعایت میکرد. او نقاب دین به چهره داشت و بگونهای عمل نمود که مردم را دچار تردید و دو دلی کرد و همانطور که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله خبر داد، دین خدا را مایه فریبکاری و بندگان خدا را بردگانی حلقه بگوش و مال خدا را ملک اختصاصی خویش ساخته بود(2).
این روحیه معاویه، کار امام حسن علیهالسلام را پیچیدهتر نموده بود و باید سالها میگذشت تا چهره مزوّرانه فرزند هند جگرخوار برای مردم آشکار میشد. صلح امام حسن علیهالسلام این مهم را بخوبی به انجام رساند و چهره واقعی معاویه و بنی امیه را به مردم نشان داد. به خاطر همین روحیه
1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، دار احیاء الکتب العربیه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، 1385 ه .ق، چاپ دوم، ج5، ص129 ـ 130.
2. راضی آل یاسین، صلح الحسن علیهالسلام ، ترجمه آیت اللّه خامنهای مد ظله العالی، انتشارات آسیا، تهران، 1348، ص11، مقدمه کتاب.
حیله گرانه معاویه است که امام حسین علیهالسلام در مدت ده سال اول امامتش که در زمان سلطنت معاویه واقع شده بود قیام نکردند، امّا با مرگ معاویه و شروع سلطنت یزید دست به قیام زدند.
ولی یزید به عنوان عنصر مقابل امام حسین علیهالسلام جوانی عیّاش، آلوده به گناه و سگباز بود. او با شرابخواری علنی دستورات دین مبین اسلام را زیر پا میگذاشت. اشعاری که از وی در کتب شیعه و سنی در این زمینه نقل شده، به وضوح نمایانگر اوج فساد و انحراف او میباشد(1).
یزید به صراحت اظهار کفر میکرد، چنانکه وقتی سر مبارک حضرت سید الشهداء علیهالسلام را جلوی او گذاردند با چوب خیزران به لبهای مبارک حضرت اشاره کرد و اشعاری را خواند که از جمله آن اشعار دو بیت زیر است:
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلَ
لَسْتُ مِنْ خَنْدَفٍ إنْ لَمْ أَنْتَقِمْ مِنْ بَنی اَحْمَدَ ما کانَ فَعَل(2)
«بنی هاشم با حکومت بازی کرد، نه از عالم بالا خبری رسیده و نه وحیی نازل شده است. من از نسل قبیله خودم نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام آنچه درباره پدران من انجام دادند را نگیرم.»
چنانکه ملاحظه میفرمائید در این اشعار فرزندزاده طُلَقاء علنا رسالت پیامبر را تکذیب مینماید و با خود عهد میکند که انتقام مشرکین جاهلیت را که بدست پیامبر صلیاللهعلیهوآله به هلاکت رسیده بودند از خاندان آن حضرت بگیرد.
یزید با دهن کجی آشکار به اسلام و دستورات حیاتبخش آن، از نظر اعتبار و آبرو به جایی رسیده بود که «اخطل شاعر» ـ به روایت بیهقی ـ رو به روی او چنین گفت: «ای یزید حقّا که دین تو همچون دین درازگوش است، بلکه تو از هرمز کافرتری.(3)
1. در این زمینه میتوانید به کتاب تذکرة الخواص سبط بن جوزی، از صفحه 286 به بعد مراجعه نمائید.
2. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، چاپ تهران، مکتبة نینوی الحدیثه، ص261.
3. راضی آل یاسین، صلح الحسن علیهالسلام ، ترجمه آیت اللّه خامنهای مد ظله العالی، انتشارات آسیا، تهران، 1348، ص516.
مبلغان » شماره 40 (صفحه 73)
طبیعی است که اعتراض در مقابل چنین حاکمی که آبرویش به خاطر فساد نزد مردم بر باد رفته است، افتخاری بزرگ است، هر چند انسان در این اعتراض جانش را از دست بدهد.
سخن آخر:
امام حسن علیهالسلام صلح نکرد بلکه صلح را بر او تحمیل نمودند، او در مقابل گروه باغی و یاغی شام ابتدا قیام کرد و در رویارویی با معاویه، نیروهایش را به منطقه «مسکِن» گسیل داشت اما بخاطر عواملی که بیان شد، ناچار تغییر سنگر داد و تدبیری اندیشید که بسان شمشیری دولبه به جان معاویة بن ابی سفیان بن حرب افتاد، زیرا معاویه در مقابل تدبیر امام دو راه بیشتر نداشت؛ یا به مواد معاهده صلح عمل کند که در این صورت امام حسن علیهالسلام به هدفش یعنی عمل به احکام اسلام طبق کتاب و سنت، حفظ خون شیعیان و گرفتن خلافت از دست غاصبان کاخ نشین شام میرسید و یا اینکه مواد معاهده را زیر پا بگذارد ـ که معاویه این راه را برگزید ـ و در این صورت نقاب از چهره حیلهگر و فریبکارانه معاویه کنار زده میشد و مردم پی به جنایت و فساد روحی او میبردند و زمینه برای قیام علیه بنی امیه فراهم میگشت، که چنین هم شد.
بنابر این، صلح امام حسن علیهالسلام راه به وجود آمدن نهضت عاشورا را هموار ساخت و نتایج آن را قابل عرضه ساخت و به قول عالم بزرگ و جلیل القدر، مرحوم سید شرف الدین رحمهالله ، شهادت کربلا پیش از آنکه حسینی باشد حسنی بود. از نظر خردمندان، روز ساباط امام حسن علیهالسلام به مفهوم فداکاری بسی آمیختهتر است تا روز عاشورای امام حسین علیهالسلام ؛ زیرا امام حسن علیهالسلام در آن روز در صحنه فداکاری نقش یک قهرمان نستوه و پایدار را در چهره مظلومانه یک از پا نشسته مغلوب ایفا کرد(1).
سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ اُسْتُشْهِدَ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّا.