فدك، نماد مظلومیّت اهل بیت علیهم السلام

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 27 - 53 دقیقه)

«...وَالاْءَمْرُ الاْءَعْجَبُ وَالْخَطْبُ الاْءَفْظَعُ بَعْدَ جَحْدِكَ حَقَّكَ غَصْبُ الصِّدیقَةِ الطّاهِرَةِ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ النِّساءِ فَدَكا، وَرَدَّ شَهادَتِكَ وَشَهادَةِ السَّیِّدَیْنِ سُلالَتِكَ، وَعِتْرَةِ الْمُصْطَفی صَلَّی اللّه ُ عَلَیْكُمْ، وَقَدْ اَعْلَی اللّه ُ تَعالی عَلَی الاْءُمَّةِ دَرَجَتَكُمْ، وَرَفَعَ مَنْزِلَتَكُمْ وَاَبانَ فَضْلَكُمْ، وَشَرَّفَكُمْ عَلَی الْعالَمینَ، فَاَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرَكُمْ تَطْهیرا...»(بخشی از زیارت امیر المؤمنین علیه السلام در روز غدیر)

«... موضوع شگفت انگیزتر و مصیبت هولناك تر، پس از انكار حق تو، غصب فدك بود از صدیقه طاهره، حضرت زهرا سرور زنان علیهاالسلام . پس از آنكه گواهی تو و دو بزرگوار از نسل تو و عترت مصطفی صلی الله علیه و آله را رد كردند. در حالی كه خدای متعال درجه شما را بالا برد و منزلت شما را بر امّت برتری داد، و فضیلت شما را آشكار كرد و از آلودگی زدود و پاك و پاكیزه نمود...»

ماجرای تاریخی فدك از جمله مسائلی است كه همزمان با رحلت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و از روزهای نخستین تاریخ اسلام تا كنون مطرح بوده است؛ مسأله ای كه فراموش ناشدنی است و باید آن را یكی از دردناك ترین فرازهای تاریخ اسلام برشمرد. هر چند طرح این مسأله مانند بسیاری از مسائل تاریخی دیگر، با آثار عملی همراه نیست و در حال حاضر سرزمین تاریخی فدك در صحرای حجاز و در دل بیابان ها و حرّه ها و سنگ های سوخته و پاره ای نخلستان های اطراف مدینه طیبه، گمنام افتاده و كسی را در مالكیت آن دعوا و مرافعه ای نیست. امّا از آنجا كه طیّ قرنها بحث های فراوانی درباره آن بوده و مورّخان و محدّثان و محقّقان سخن ها در این باب گفته اند و یافتن نظر صائب می تواند نكته اتكایی برای مسائل اعتقادی مخصوصا در مسأله خلافت و امامت و مظلومیت اهل بیت علیهم السلام در آن مقطع تاریخ اسلام باشد، لذا طرح آن مانند سایر مسائل تاریخی از بار ارزشی و معنوی و اعتقادی برخوردار است كه می تواند پرده از روی حوادث برافكند و برای آیندگان عبرت آموز باشد. بدینسان نمی توان ماجرای فدك را از حوادث فراموش شده تاریخ اسلام تلقّی كرد. با توجّه به این نكته مهمّ، گذر بر تاریخ پرماجرای فدك و مناقشات آن همواره مورد توجّه عالمان، محدّثان، مورّخان و پژوهشگران شیعه و سنی بوده است.

در حالی كه پیروان اهل بیت مصادره فدك به وسیله نظام حاكم، پس از رحلت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را ظلم مضاعفی در حقّ خاندان پیغمبر پس از غصب خلافت امیر مؤمنان علیه السلام می دانند و حتّی اسفبارتر از آن می شمارند. نظریه پردازان عامّه در مقام توجیه این اقدام برآمده اند و بر مستندات غاصبان صحّه گذاشته و آن را اقدامی مشروع جلوه داده اند!

نكته ای كه تأكید بر آن لازم است این است كه: مسأله فدك پیش از آنكه بار اقتصادی داشته باشد، بار معنوی و سیاسی داشته كه با گذشت زمان به مسائل اعتقادی پیوند خورده است؛ چنانكه امر از آغاز نیز چنین بوده و دفاعیات حضرت زهرا علیهاالسلام و حمایت امیر مؤمنان از دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله در این كشاكش، به روشنی مبیّن این است كه اساسا سخن از منافع اقتصادی نبوده، بلكه بعد معنوی و دینی آن، نقطه محوری را تشكیل می داده است. این دفاعیّات و خشم و خروش ها در راستای دفاع مستمر از اصول ومبانی اسلامی است كه از سوی پروردگار و با رسالت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله پی افكنده شد و خطر ارتجاع زودرس به طور جدّی آن را تهدید می كرد. و این وظیفه سنگرداران ولایت بود كه از حریم شرایع دین دفاع كنند و از گسترش خطر ارتجاع و بدعت مانع شوند و از هرگونه امكانات تبلیغی بهره گیرند. در اعصار بعدی نیز وارثان ولایت در برابر رژیم های حاكم، همان مواضع را دنبال كردند. و حتّی مسأله فدك را به عنوان نمادی از كشور اسلامی مطرح نموده و آن را به گستره حاكمیّت دین و ولایت تعمیم داده اند؛ چنانكه در سخن امام موسی بن جعفر علیه السلام با مهدی عباسی در تحدید حدود فدك روایت آمده كه آن حضرت حدود فدك را با مفهوم رمزی اش به قلمرو حكومت اسلامی و جغرافیای آن روز جهان اسلام پیوند دادند و خواستار شدند كه هرگاه خلیفه عباسی بخواهد آن را به آل رسول بازگرداند باید چنین اقدامی كند؛ یعنی تمام متملّكات دولت اسلامی را واگذارد و این حاكمان نه تنها غاصب فدك اند كه غاصب خلافت نیز هستند. در هر حال با توجّه به اهمّیت موضوع وارتباطی كه با مسأله ولایت پیدا می كند در این مقال برآنیم تا مروری گذرا بر سرگذشت فدك كنیم و مظلومیت اهل بیت و علی و زهرا علیهم السلام را در لحظات واپسین رحلت پیامبر به اجمال بنگریم.

موقعیّت جغرافیایی و سابقه تاریخی فدك
فدك از جمله قرا و قصبات حجاز و حوالی خیبر است كه با مدینه طیّبه دو یا سه روز طی مسافت فاصله دارد كه به مقیاس زمان ما به 130 كیلومتر می رسد. سرزمینی بوده آباد و به لحاظ داشتن آب كافی، از نخلستان های فراوان و محصول برخوردار بوده است. اشتغال مردم این سرزمین را امر كشاورزی و كارهای دستی تشكیل می داده و خرمای آن مشهور بوده و از بافته های فدك در كتب تاریخی سخن به میان آمده است.

فدك با پیشینه تاریخی منزلگاه طایفه «بنو مُرّه» از قبیله بزرگ و مشهور عرب «غطفان» است. به گفته طبری مادر نعمان بن منذر پادشاه حیره از اهالی فدك بوده كه سند معتبری در قدمت تاریخی سرزمین فدك به شمار می رود.(1)

و به گفته برخی دیگر: فدك نام پسرحام بن نوح بوده و این قریه به نام وی موسوم گشته است. فدك با خیبر ده كیلومتر فاصله دارد و به لحاظ اینكه خیبر مركز عمده یهودیان بوده، مردم آن از نظر اجتماعی و مذهبی تابع یهودیان خیبر بوده اند. قلعه مشهور قدیمی فدك به «الشمروخ» شهرت داشته كه در حقیقت حصن و قلعه فدك بوده است.(2)

فدك، با دیرینه ممتدّ تاریخی و موقعیت ویژه اش به عنوان یك سرزمین پر آب و در نتیجه دارای نخلستان ها، نامی مشهور بوده كه علی رغم كوچكی اش از اهمّیت تاریخی و جغرافیایی برخوردار است.

در قرن سوّم هجری، این قریه مسیر و منزل گاه مسافران مدینه بوده كه در حال حاضر این موقعیّت را از دست داده است.

موقعیّت كنونی فدك
بنا به نوشته مؤلّف كتاب مدینه شناسی كه خود از محلّ فدك دیدن كرده است، این منطقه امروزه به «الحائط» موسوم است كه تابع امارت «حائل» است و در مغرب «الحُلیفه» و جنوب «ضرغد» قرار دارد. دقیقا در مرز شرقی خیبر دارای موقعیّت مشخّصی است. به گفته مؤلّف فوق الذكر، تا پایان سال 1975 میلادی، این منطقه شامل 21 روستا و دارای 11000 نفر جمعیت بوده و سكنه «الحائط» بیش از 1400 نفر نبوده است.

فدك سرزمینی است پوشیده از نخلستان ها و برخوردار از امكانات كشاورزی و در عین حال مجاور سرزمین های خشك حرّه و تابش آفتاب گرم.

حائط، بی هیچ نشانی از تاریخ، در لابلای نخلستان ها و صحرای خشك متروك، امروزه اهمّیت خود را به عنوان منزلگاه مسافران از دست داده است.(3)

مشخصات فدك و نخل های آن
چنانكه پیشتر اشاره شد، فدك به لحاظ امكانات كشاورزی، سرزمینی بود پر محصول ورطب آن شهرت بسیارداشت.درخصوص حجم درآمدكشاورزی ونخلستان های فدك، پس از آنكه در تصرف پیامبر قرار گرفت، گزارشهایی به ثبت رسیده است. برخی گویند: نخلستان هایش در قرن ششم هجری معادل نخلستان های كوفه بوده است.(4)

ابن ابی الحدید می نویسد: وقتی عمر بر نیمی از فدك با یهودیان مصالحه كرد از مال عراق پنجاه هزار درهم به آنان داد.(5)

سیّد بن طاووس در كشف المحجّه گفتاری دارد كه درآمد فدك را بیش از این تخمین زده است. وی می گوید: در آمد فدك به روایت شیخ عبداللّه بن حماد انصاری سالانه بالغ بر هفتاد هزار دینار بوده است.(6)

از اینجا می توان علّت واگذاری این سرزمین پرحاصل به فاطمه زهرا علیهاالسلام از طرف پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و به امر پروردگار متعال در آیه وَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه را استنباط كرد. بدیهی است با زندگی زاهدانه ای كه اهل بیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله داشتند آنان را برای اداره معیشت شخصی به این مبلغ نیازی نبوده و حكمت دیگری در این امر مهمّ باید باشد كه شاید بتوان گفت: هدف از این واگذاری داشتن بنیه مالی و توان اقتصادی جهت اداره حكومت اسلامی بوده كه می بایست در خاندان پیامبر مستقر می شد. همانگونه كه تصرّف فدك و خارج ساختن آن از دست اهل بیت به وسیله دستگاه خلافت را در همین نكته باید جستجو كرد كه به شرح آن خواهیم رسید.

فتح خیبر و فدك
در سال هفتم هجرتِ پیامبر صلی الله علیه و آله ، سپاه اسلام موفّق شدند طیّ فتوحات خود قلعه های خیبر را كه دژهای استوار یهودیان بود فتح كنند، دلاوری های امیرمؤمنان علیه السلام در این فتوحات مشهور است. اسطوره شجاعت آن حضرت و به خاك افكندن مرحب، قهرمان غول پیكر یهود و كندن در خیبر با آن حجم افسانه ای اش برگ دیگری است از افتخارات آن فاتح بزرگ در تاریخ اسلام. همینكه خیبر فتح شد و یهودیان سرتسلیم در برابر مسلمانان فرود آوردند، خبر سقوط خیبر با آن عظمت به یهودیان فدك كه از ساكنان قلعه ها و مزارع آن خطّه بودند رسید و از این رهگذر رعب و وحشتی در دل آنان افتاد و پیش از آنكه سپاه اسلام راهی فدك شوند، نمایندگانی نزد پیامبر فرستادند و از تسلیم و مصالحه خود بر نیمی از حاصل باغات و اراضی فدك سخن گفتند.(7)

ابن ابی الحدید از سیره ابن اسحاق چنین نقل می كند: همین كه خیبر فتح شد، رعب و وحشت یهودیان فدك را گرفت، لذا نمایندگان خود را نزد پیامبر فرستادند و درخواست كردند بر نیمی از فدك با آنان مصالحه كند. نمایندگان یهود در خیبر یا در مسیرِ راه و یا در مدینه خدمت پیامبر رسیدند و موضوع را عنوان كردند و آن حضرت پیشنهاد آنان را پذیرفت. از این رو فدك ملك ویژه رسول اللّه شد؛ زیرا بدون جنگ به تصرّف در آمد. همچنین نامبرده از كتاب ابوبكر جوهری با اسناد خود از زهری چنین آورده است: گروهی از اهالی خیبر كه در محاصره قرار گرفتند، تحصّن كرده و از پیامبر خواستند به آنان امان دهد تا جلای وطن كنند. پیامبر پذیرفت. اهالی فدك این را شنیدند و همین پیشنهاد را دادند و پیامبر قبول كرد. و بدینگونه فدك بدون هیچ جنگ و جهاد به تصرّف در آمد و بدین ترتیب ملك خاص پیامبر شد.(8)

مفسران سنّی و شیعی نیز به چگونگی تصرّف فدك اشاره كرده و آن را خالصه و فئ رسول خدا و از زمین هایی برشمرده اند كه بدون سلاح و سپاه فتح شده و آحاد مسلمین در آن نقشی نداشته اند و بنا به نصّ قرآنی، متعلّق به پیامبر خواهد بود:

وَمَا أَفَاءَاللّه ُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلاَ رِكَابٍ وَلَكِنَ اللّه َ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَنْ یَشَاءُ وَاللّه ُ عَلَی كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * مَا أَفَاءَاللّه ُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ كَیْ لاَ یَكُونَ دُولَةً بَیْنَ الاْءَغْنِیَاءِ مِنْكُمْ...(9)

«آنچه را خدا از آنها (یهود) به رسول خود بازگرداند، چیزی است كه شما برای به دست آوردن آن نه اسبی تاختید نه شتری، ولی خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط می سازد و خدا بر همه چیز توانا است. آنچه را خدا از اهل این آبادی بازگرداند «فئ» از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا این اموال میان ثروتمندان شما دست به دست نشود...»

دو آیه فوق الذكر خاطر نشان می سازد كه آنچه بدون جنگ و جهاد به دست آید به خدا و رسول تعلّق دارد و سایر مسلمانان در آن حقّی ندارند. و آنگاه كه در دست پیامبر قرار گرفت، آن حضرت به عنوان ولّی امر مسلمین در مصارفی كه صلاح دین و مسلمین است خرج می كند و آن را ذخیره ثروتمندان نمی سازد. این مصارف به بیان آیه، عبارتند از: راه خدا و ترویج و تقویت دین و اهداف مقّدس رسالت نبوی، خویشاوندان پیامبر و ایتام و مستمندان و در راه ماندگان و به طور كلّی در جهت مصلحت دین و مسلمین.

و هر گاه پیامبر از میان مردم رخت بربندد، زمام چنین اموالی در دست جانشین به حقّ او، امام عادل خواهد بود كه از قبل تعیین شده است كه او نیز در همان مصارف مذكور خرج و صرف خواهد كرد.

واگذاری فدك به فاطمه علیهاالسلام
چنانكه در روایات بی شماری از طریق خاصّه و عامّه آمده است، رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان حیات خود فدك را به فاطمه زهرا علیهاالسلام واگذار كردند و این سه سال قبل از رحلت پیامبر بود؛ یعنی همان ایامی كه فدك به تصرف آن حضرت درآمد.

طبرسی در مجمع البیان، ذیل تفسیر آیه: وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْكِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام و نیز ابوسعید خدری چنین روایت می كند:

«إنّه لَمّا نَزَلَتْ هذِهِ الآیَة عَلَی النَّبِی صلی الله علیه و آله أَعْطاها وَسَلَّمَها فَدَكا وَبَقِیت فِی یَدِها ثَلاث سَنَوات قَبْلَ وَفاتِ النَّبِیّ».(10) همینكه آیه كریمه به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد حقّ ذوی القربی؛ یعنی خویشاوندان پیامبر و مسكین و ابن سبیل را بدهد، آن حضرت فدك را به فاطمه علیهاالسلام داد و سه سال قبل از وفات حضرتش در دست فاطمه بود.

همین مطلب را سیوطی در درّالمنثور از ابی سعید خدری نقل كرده است:

«أخرج البزاز وابویعلی وابن حاتم و ابن مردویه عن أبیسعید الخدری، قال: لَمّا نَزَلَتْ هذِهِ الآیَة وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ... دعا رسول اللّه فاطمة فأعطاها فَدَكا.

چون آیه شریفه نازل شد پیامبر صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را فراخواند و فدك را به او داد.

و نیز از قول ابن عباس آورده: «لما نزلت وَآتِ ذَاالْقُرْبی حَقَّه أقطع رسول اللّه فاطمة فدكا» چون آیه شریفه نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فدك را ملك فاطمه علیهاالسلام قرار داد.

هیثمی در مجمع الزوائد و ذهبی در میزان الاعتدال، متّقی در كنز العمال و برخی دیگر از محدّثان عامّه نیز عین این مطلب را نقل كرده اند.(11)

كوتاه سخن اینكه: فدك خالصه پیامبر گرامی بوده و در زمان حیات خود به امر خداوند آن را به فاطمه زهرا علیهاالسلام داده است. این اقدام پیامبر صلی الله علیه و آله بر اساس مصلحت دین و مسلمین و آینده خلافت اسلام بوده؛ زیرا اوّلاً: هرگاه فدك در دست زهرا و علی علیهماالسلام بود، آن را جز برای دین و مسلمین و مصالح جامعه اسلامی نمی خواستند و همان راه و روش پیامبر را می پیمودند. ثانیا: خلافت آینده اسلام كه می بایست در دودمان اهل بیت استمرار می یافت، به بنیه مالی و پشتوانه اقتصادی نیاز داشت و فدك به عنوان یك منبع درآمد، بخشی از این بودجه را تأمین می كرد و رمز اینكه پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به فاطمه علیهاالسلام دادند و مستقیما به علی علیه السلام نسپردند، شاید این باشد كه فاطمه دختر پیامبر بود و مردم نسبت به او احترامی ویژه داشتند و ذی القربای مستقیم رسول اللّه بود و دادن فدك به حضرتش دستور خداوند در آیه كریمه بود و بدیهی است كه فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز با فدك همانگونه عمل می كرد كه پیامبر می خواست و آن را در جهت خلافت امیرمؤمنان و مصلحت مسلمانان قرار می داد. این در حالی است كه گروهی از اهل نفاق و دنیاطلبان؛ از قبل با خلافت امیرمؤمنان سرستیز داشتند و اگر فدك به طور مستقیم در اختیار آن حضرت قرار می گرفت، عكس العمل هایی نشان می دادند.

در هر حال، وجود فدك در میان اهل بیت، خواه در دست علی علیه السلام یا زهرا علیهاالسلام در حاق واقع فرقی نداشت. اقدام دستگاه حاكمه نیز در غصب فدك همان هدف را تعقیب می كرد كه اشاره شد و آن تهی دست نمودن خاندان پیامبر از بنیه مالی بود و در این جهت فرقی نداشت كه متصرف زهرا باشد یا علی علیهماالسلام .

نكته دیگری نیز در اینجا وجود داشت و آن اینكه اگر زهرا علیهاالسلام تسلیم می شد، می بایست در اصل خلافت نیز تسلیم شود و حقّی را كه خدا و پیامبر در ولایت امّت برای اهل بیت قرار داده، به آنان تسلیم نماید و این به معنای بر باد رفتن كرسی خلافت بود. بنابر این جنبه سیاسی فدك مهمتر از جنبه اقتصادی آن بوده است.

ابوبكر و مصادره فدك
پس از ماجرای سقیفه و تصاحب خلافت، نخستین اقدام خلیفه این بود كه فدك را از تصرّف زهرا علیهاالسلام خارج كند. از این رو دستور داد وكیل آن حضرت را از فدك اخراج كردند و آن را به بیت المال ملحق نمودند. هر چند این اقدام عجولانه و تصرّف غاصبانه هیچگونه مستند شرعی و قانونی نداشت بلكه یك اقدام صرفا سیاسی و در راستای تثبیت حكومت بود امّا وی برای توجیه كار خود به روایتی دست یازید كه جز او هیچیك از صحابه و روات آن را نقل نكرده اند.

در صحیح بخاری آمده است كه ابوبكر در پاسخ حضرت زهرا، كه به اقدام وی اعتراض نمود، چنین گفت: «إنّ رسول اللّه قال: لا نورث ما تركناه صدقة»؛(12) «ما ارث نمی گذاریم، هر چه از ما بماند صدقه است.»

و در برخی منابع دیگر آمده است: «نحن معاشر الانبیاء لا نورث».(13)

در تحلیل این ماجرا نكاتی را باید خاطرنشان ساخت:

1 چنانكه از پیش ملاحظه كردیم، فدك را پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله سه سال قبل از رحلت خود به فرمان خداوند در آیه وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ... به فاطمه واگذار نمودند و بدین ترتیب فدك نحله فاطمه علیهاالسلام است و تا روی كار آمدن ابوبكر در اختیار حضرت بوده و وكیل و نماینده ایشان بر فدك نظارت می كرده و تصدّی آن را در دست داشته است.

و بدینگونه حضرت فاطمه «ذوالید»؛ یعنی متصرّف بوده و اصولاً خلیفه حق نداشت ملكی را كه در تصرّف زهرا علیهاالسلام بوده از وی بگیرد. و یا برای مالكیّت آن، از حضرتش شاهد بخواهد و این چیزی است كه احكام فقه اسلامی به صراحت بیان می كندو آنها نخواستند به حكم خدا عمل كنند.

2 با این وجود هنگامی كه ابوبكر شاهد خواست، حضرت زهرا علیهاالسلام علی علیه السلام و حسنین علیهماالسلام و امّ أیمن را به گواهی فراخواند. امّا خلیفه شهادت این بزرگواران را رد كرد كه این بزرگترین اهانت به ساحت قدس آل اللّه بود كه قرآن به طهارت و صدق و عصمتشان گواهی داده و آیه «تطهیر» در شأن ایشان فرود آمده است و همه راویان؛ اعمّ از شیعه و سنّی اتفاق نظر دارند كه آیه تطهیر جز برای این خاندان نازل نشده و به همین خاطر است كه در زیارتِ غدیرِ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام این اقدام مصیبتی بزرگ تر از غصب خلافت خوانده شده است؛ زیرا اگر غصب خلافت یك ظلم آشكار بود امّا ردّ شهادت صدیقه امت، حضرت فاطمه علیهاالسلام و صدیق اكبر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و دو سبط پیامبر علیهماالسلام از بُعد معنوی خسارتی بود جبران ناپذیر و اهانتی آشكار و پشت سر انداختن آیه تطهیر و نادیده گرفتن مقامات و فضائلی كه رسول گرامی برای علی و زهرا و حسنین علیهم السلام گفته بود و دوست و دشمن و خود ابوبكر بدان گواهی داده اند.

فقه و فضائل فاطمه و علی علیهماالسلام
مگر پیامبر نفرمود: «فاطمه پاره تن من است، هر كه او را بیازارد مرا آزرده است.»

در صحیح بخاری و مسلم است كه ابن مخرمه گفت: شنیدم از پیامبر كه در منبر فرمود: «فاطمة بِضْعَة مِنّی یُؤذِینی ما آذاها ویریبنی ما رابها.»(14)

و مگر نفرمود: «رضای فاطمه رضای خدا و غضب او غضب خداوند است.»

ابن ابی عاصم روایت كرده:

«إنّ النبیّ صلی الله علیه و آله قال لفاطمة إنّ اللّه َ یَغْضِبُ لِغَضَبِكَ وَیَرضی لِرِضاكَ».(15)

همچنین ترمذی از قول زید بن ارقم آورده: «إنّ رسول اللّه قال: علیّ وفاطمة والحسن والحسین، أنا حربٌ لمن حاربهم وسِلْمٌ لمن سالَمَهُم»؛(16) «هر كه با علی و فاطمه و حسنین بستیزد من با آنها بستیزم و هر كه مسالمت كند با وی مسالمت كنم.»

ونیز فرمود: «اشتدّ غضب اللّه عَلی مَن آذانی فی عترتی».(17) «خشم خدا شدّت گرفت بر كسانی كه با آزردن عترتم مرا آزردند.»

دكتر محمّد عبده یمانی، یكی از دانشمندان اهل سنّت عربستان سعودی در كتاب ارزشمند خود؛ «انّها فاطمة الزهراء» فصلی را به فقه حضرت فاطمه اختصاص داده و در بخش هایی از آن می نویسد:

«شكّی نیست كه آن جناب سرآمد زنان عالم است، سیّده فقیهه و فاطمه كه در انتقال دادن دین و دعوت و شناخت قرآن و سنّت توانمندی بالایی داشت... هنگامی كه از فقه و دانش او در قالب روایات سخن می گوییم می بینیم در موارد بسیاری با مسائل فقهی مواجه بوده و در آن مسائل به نور خدای عزّوجلّ می نگریسته و خداوند قلب او را نورانی ساخته و وی را گرامی داشته و از زنان برگزیده عالم قرار داده است.»(18)

«اگر در كتابهای روایی تتبّع كنیم موارد بسیاری از فقه و درایت فاطمه را خواهیم یافت كه به اعتراف اهل تحقیق، به صورت یك كتاب مستقل می توان ارائه داد. حضرت فاطمه علیهاالسلام دارای روحی دانا و فهمی دقیق نسبت به اسلام و احكام آن بود... او با فقه كامل از كتاب خدا و سنّت رسول صلی الله علیه و آله عمل می كرده و اصرار داشته كه همه اعمال و رفتارش تابع سنّت مصطفی و هدایت آن حضرت باشد.»(19)

و در همین كتاب از قول عایشه آورده كه گفت: «كسی را ندیدم راستگوتر از فاطمه»(20)

و بالاخره سراسر این كتاب و صدها نظیر آن از قلم عامّه و خاصّه مشحون از فضائل صدیقه طاهره علیهاالسلام است. و اینها را دستگاه خلافت نیز مانند هزاران راوی و محدّث دیگر به یاد داشته است؛ امّا در ماجرای فدك برخوردشان چنان بود كه دیدیم و نیز درباره امیرمؤمنان علیه السلام و مقامات و فضایل و حقانیت و صدق و علم و منزلت معنوی او احدی تردید نداشته و كتب عامّه نیز آكنده از ذكر مناقب آن حضرت است.

ابن حجر هیثمی با اینكه از متعصّبان سرسخت عامّه است، در كتاب صواعق، چهل حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله در فضائل امیرالمؤمنین آورده و علاوه بر آن، فضائل دیگری برای آن حضرت و خاندانش برشمرده است. از جمله:

«عَلِیّْ مَعَ الْقُرْآن وَالْقُرآن مَعَ عَلِیّ لا یَفْتَرِقان حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوض»؛(21) «علی با قرآن و قرآن با علی است و این دو جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر نزد من آیند.»

و «أقضاكم علیّ»؛ یعنی از همه شما بهتر علی قضاوت و داوری كند. و دعا درباره او كه: «اَللّهُمَّ اهْدِ قَلبَهُ وَثَبِّتْ لِسانَهُ»؛(22) «خدایا قلبش را هدایت كن و زبانش را استوار دار!»

و نیز: «الصدیقون ثَلاثَة؛ وَعَلِیّ بْن أبِیطالِب أَفْضَلُهُمْ»؛(23) «سه تن صدیقان اند، حبیب نجار و مؤمنِ آل یاسین و علی كه افضل همه آنهاست.»

و نیز از سخن پیامبر است: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیّ لَنْ یَزُولا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوض»؛(24) «علی با حقّ است و حق با علی، از یكدیگر جدا نشوند تا در كنار كوثر نزد من آیند.»

و نیز: «عَلِیٌّ مِنّی بِمَنْزِلَة رَأسی مِنْ جَسَدِی»؛(25) «علی نسبت به من، همانند سر من نسبت به پیكر من است.»

همچنین ابن حجر از قول ابوبكر آورده كه گفت: از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم كه می فرمود: «علیّ مِنّی بمنزلتی من ربّی»؛(26) «علی نسبت به من همانند منزلت من با خدای من است.»

حال با چنین فضایلی آیا جای آن داشت كه خلیفه از زهرا علیهاالسلام شاهد بخواهد و شهادت علی علیه السلام را رد كند و گواهی حسنین را نادیده بگیرد؟! اسف بارتر اینكه در مناقشات مربوط به فدك حرمت حریم ولایت را پاس ندارد؟!

ابن ابی الحدید متن خطبه ای را از ابوبكر در پاسخ به خطابه تاریخی حضرت زهرا علیهاالسلام نقل كرده كه از گستاخی و جسارت وی نسبت به اهل بیت پرده برمی دارد و نگارنده این مقال حتّی نقل آن سخنان را دور از ادب می داند.

وی پس از نقل آن خطبه موهن، می نویسد: من سخنان ابوبكر را برای نقیب ابویحیی جعفر بن یحیی بن ابوزید خواندم و گفتم: او به چه كسی گوشه می زند؟ پاسخ داد: گوشه نمی زند بلكه به صراحت می گوید! گفتم: اگر صریح بود از تو نمی پرسیدم. او خندید و گفت: علی بن ابی طالب علیه السلام را اراده كرده است. گفتم همه این سخنان را برای علی گفته است؟! پاسخ داد: آری، پسرم، پادشاهی است! گفتم: انصار كجا بودند؟ گفت: آنها نام علی را فریاد كردند و او برای جلوگیری از بلوا و آشوب آنها را نهی كرد.»(27)

آری پادشاهی است! دنیا و حكومت و ریاست چند روزه كه آدمی را به اینجا می كشاند تا حرمت حریم حق را می شكند و همه ارزشها را زیر پا می گذارد!

3 چنانكه در مناقشات فدك آمد، پاسخ خلیفه به فاطمه زهرا علیهاالسلام در پی اعتراض به غضب فدك استناد به روایتی بود كه جز وی آن را نقل نكرده است؛ «ما پیامبران ارث نمی گذاریم.» در حالی كه در آغاز امر، سخن از میراث نبود. فاطمه رفع تعرض از ملكی را می خواست كه در تصرف وی بوده و پیامبر سه سال قبل از رحلت، خالصه خود را به دخترش داده بود، امّا ابوبكر به جای اینكه با منطق صحیح پاسخ زهرا را بدهد، سخن را به انحراف برد و بحث میراث را پیش كشید.

و چون سخن از میراث به میان آمد، ناگزیر دفاع زهرا علیهاالسلام در این حال به گونه دیگر شد و در حقیقت به یك بحث اساسی در باب میراث به عنوان حكمی از احكام اللّه تبدیل گشت و موضع حضرت زهرا علیهاالسلام در این مناقشه درست ردّ دعاوی خلیفه بود كه مدعی شد «از پیامبر كسی ارث نمی برد.» كه این بر خلاف قانون ارث است كه به صورت عام برای همه در قرآن تعیین شده و تخصیص آن غیر موجّه و بدون دلیل است. همانگونه كه وراثت انبیا نیز در قرآن طی آیاتی مطرح گردیده و در این جهت فرقی میان آنها و دیگران نیست و وارث؛ اعم ازاینكه دختر باشد یا پسر، از اسلاف خود ارث می برد و روایت مورد استناد ابی بكر خبر واحدی بیش نیست كه جز خلیفه راوی ندارد و هرگز نمی توان با چنین روایتی عمومات قرآنی را تخصیص زد. به عبارت دیگر میراث از احكام مصرّح و عام است كه كتاب اللّه بدان ناطق است و روایت ابی بكر به فرض صحّت خبر واحد و قطع نظر از مشخصات راوی، اگر شرایط و قراین حالیه و موقعیّت زمان و مكان و بحران امر خلافت را هم در نظر بگیریم كمترین اعتباری برای آن خبر نمی توان در نظر گرفت. نه تنها از نظر شیعه بلكه از دیدگاه بسیاری از محقّقین عامّه كه تخصیص كتاب اللّه را با خبر واحد جایز نمی دانند. به هر حال با توجّه به شرایط پیشگفته، حضرت زهرا علیهاالسلام مصمّم به میدان آمد تا از حریم دین دفاع كند كه از مسأله فدك فراتر و مهم تر بود.

دفاع زهرا و شكایت به جمع عمومی
پس از آنكه ابوبكر به استناد روایتی به تصرف فدك اقدام كرد و وكیل فاطمه زهرا علیهاالسلام را خلع ید نمود و آن حضرت از این اقدام آگاه شد، چادر بر سر افكند و با جمعی از زنان بنی هاشم راهی مسجد گردید و این در حالی بود كه ابوبكر در جمع مهاجر و انصار حضور داشت. آنگاه پرده ای زدند و زهرا علیهاالسلام ناله ای از دل برآورد كه همه اهل مسجد به گریه افتادند. سپس اندكی درنگ كرد تا صدای گریه فرونشست و آغاز سخن نمود و خطبه غرّایی ایراد فرمود و از نعمت رسالت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و فلسفه احكام آسمانی سخن گفت، آنگاه در مورد خطر رجعت به جاهلیّت به مردم هشدار داد و در فرازی از آن خطابه تاریخی مسأله میراث خود را از رسول خدا عنوان كرد و محرومیّت از ارث پدر را حكم جاهلیّت خواند و مردم را مورد نكوهش قرار داد كه چرا در برابر این جریان سكوت كرده اند؟! گفت: «هیهات، مسلمانان! ای پسر ابی قحافه چرا من از ارث پدر محروم شوم؟ آیا خداوند گفته تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟! چه حكم ناروایی آوردی و گستاخانه به قطع رحم دست یازیدی و عهد و پیمان شكستی! كتاب خدا پیش روی شماست و به عمد به آن پشت پا زدید و به دور افكندید. خدای عزّوجلّ می فرماید: وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ... و در داستان یحیی و زكریا می گوید: فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیّا * یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّا(28) و نیز می فرماید: یُوصِیكُمْ اللّه ُ فِی أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاْءُنثَیَیْنِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ... و همچنین فرمود: إِنْ تَرَكَ خَیْرا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالاْءَقْرَبِینَ...(29)

و شما پندارید كه من بهره و میراثی از پدر ندارم! آیا خداوند آیه ای را به شما اختصاص داده و پدر مرا از حكم آن استثنا كرده است؟ یا می گویید: (ما اهل دو ملت ایم) اهل دو ملّت از یكدیگر ارث نمی برند؟! آیا من و پدرم از اهل یك ملّت و دین نیستیم؟! آیا شما به خاصّ و عام قرآن از پیامبر داناترید؟! و...(30)

چنانكه ملاحظه می كنیم: تمام تكیه سخن دختر گرامی پیغمبر این است كه چرا خلیفه و یارانش كتاب خدا را نادیده گرفته اند و به احكام جاهلیّت رجعت نموده اند. در حقیقت فدك بهانه است برای مسأله ای مهم تر و آن اعتراض به زیر پا گذاشتن آیات صریح قرآن با دستاویز روایتی مجهول كه جز خلیفه راوی ندارد. در حالی كه چند صباحی بیش از رحلت آن حضرت نگذشته و جریان های روز، اسلام و مسلمین را با شتاب به جاهلیت منسوخ پیشین سوق داده است و اگر در لحظات نخستین غیبت پیغمبر چنین رجعتی آغاز گردد، آینده تاریخ چه خواهد شد؟! و این بود رسالت فاطمه زهرا علیهاالسلام در دفاع بی وقفه از آیینی كه پدرش بنیان نهاده و احكامی كه پی افكنده و باید برای آینده بشریت تا رستاخیز جاودانه بماند.

دفاعیّه زهرا علیهاالسلام هر چند در آن لحظه ها در بازگرداندن حق او بی اثر ماند و ابوبكر همچنان در تصرف فدك پای فشرد امّا در وجدان ها و بستر تاریخ اسلام تأثیر عمیق برجای نهاد. حقایقی را روشن كرد. مطالب زیر پرده ای را افشا نمود و خط و نشان ها را نقش بر آب ساخت. پرده از چهره سیاستمداران حاكم برافكند. به همگان آموخت كه چگونه باید از حریم دین و قرآن و ولایت دفاع نمود و به حركت بی امان ادامه داد و با اعراض از دستگاه خلافت و مهجور ساختن آن با مبارزه منفی و وصیت به عدم حضور غاصبان در نماز و تشییع جنازه و دفن و مزارش این طرح مقدس را تكمیل نمود و این پرسش همواره پیش روی انسان هاست كه چرا دختر گرامی پیامبر شبانه دفن شد و قبرش در اختفا ماند؟!

ولأیّ الأمور تدفن سرّا بنت خیر الوری وتعفی ثراها
حدیث مورد استناد در مصادره فدك
از بررسی منابع روایی استفاده می شود كه حدیث: «لا نورث ما تركناه صدقة» كه مورد استناد خلیفه در تصرف فدك بود، از هیچ یك از روات و صحابه، جز ابوبكر نقل نشده است. بخاری از سه طریق به نقل این روایت پرداخته كه هر سه به عایشه منتهی می شود و عایشه نیز از قول پدرش ابوبكر روایت می كند. بنا به روایت بخاری، زهری از قول عایشه نقل كرده كه «فاطمه و عباس نزد ابوبكر آمدند و میراث خود از رسول خدا را مطالبه كردند كه شامل فدك و بخشی از خیبر بود و ابوبكر در پاسخ گفت: شنیدم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: «لا نُورث ما تَرَكْناهُ صَدَقَة...». از ما ارث برده نشود، آنچه به جای ماند صدقه است و خاندان پیامبر نیز از این مال خواهند خورد. ابوبكر اضافه كرد: به خدا كاری را كه پیغمبر می كرد من ترك نكنم. در پی اظهارات ابوبكر، فاطمه علیهاالسلام از او روی برتافت و تازنده بود با وی حرف نزد.»(31)

همچنین ابن ابی الحدید در چند مورد از شرح نهج البلاغه تأكید می كند كه مشهور این است: حدیث «لا نَورث ما تَرَكْناهُ صَدَقَة» را جز ابوبكر كسی از پیامبر نقل نكرده است.(32)

همچنین از بررسی منابع عامّه چنین استفاده می شود كه حدیث مورد استناد را حتّی همسران رسول خدا نشنیده بودند. ابن ابی الحدید از قول عایشه آورده است كه همسران پیغمبر صلی الله علیه و آله عثمان بن عفان را نزد ابوبكر فرستادند تا میراث آنها را از خالصه و فئ رسول اللّه مطالبه كند و من (عایشه) آنها را از این خواسته منع كردم و گفتم از خدا نمی ترسید! مگر نمی دانید كه پیغمبر فرمود: «ما ارث نمی گذاریم...»(33) حال اگر موضوع نفی وراثت از مسلّمات دین بود چگونه همسران رسول خدا آن را نشینده بودند و تنها عایشه به رد و انكار آن پرداخت؟! و چرا عثمان خودش به آنان پاسخ نداد كه از پیامبر كسی ارث نمی برد؟! چنانكه در روایت بخاری ملاحظه كردیم، گفتار عایشه نیز مستند به گفتار پدرش ابوبكر است و مستقیما از پیامبر نقل روایت نكرده است.

از مجموع این وقایع می توان استنباط كرد كه حدیث «نفی وراثت از پیامبر» پایه محكمی نداشته و مورد قبول همگان نبوده است. مؤیّد دیگر بی پایه بودن حدیث فوق، برخورد عمر با مسأله وراثت فدك در ماجرایی است كه ذیلاً از نظر می گذرد.

در صحاح اهل سنّت آمده است كه: «علی علیه السلام و عباس در زمان عمر بر سر فدك اختلاف كردند، علی علیه السلام می گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله آن را در زمان حیات خود به فاطمه علیهاالسلام واگذار كرد و عباس این مطلب را انكار می كرد و می گفت: ملك رسول خدا بودو من وارث او هستم! داوری نزد عمر بردند، امّا عمر از اظهار نظر خودداری كرد و گفت: «من حلّ این مسأله را به خود شما واگذار می كنم، خود بهتر می دانید چه كنید.»(34)

تعبیر یاقوت حموی در معجم البلدان چنین است:

«هنگامی كه عمر به خلافت رسید و فتوحاتی نصیب مسلمانان شد و دولت اسلامی گسترش یافت، عمر با اجتهاد خود در این مسأله بر آن شد كه فدك را به ورثه پیامبر برگرداند.»(35)

اگر این روایات صحیح باشد، دالّ بر این است كه حكم خلیفه اوّل سیاسی و موقّتی بوده و در لحظه های حسّاس خلافتش بدان متمسّك شده است وگرنه چگونه عمر درباره تصمیم خلیفه اوّل اهمال می كرد و آن را به دور می انداخت و فدك را به علی و عباس با عنوان ورثه پیامبر واگذار می نمود؟(36)

افزون بر این، شخصیت امیرمؤمنان علیه السلام و منزلت معنوی و مقام ایمانی اوست كه قوی ترین حجّت در این مسأله است و این چیزی است كه دو خلیفه بارها به آن اعتراف كرده اند و نظر او را در مسائل و معضلات، ملاك عمل قرار می دادند و در اینجا نیز باید ملاك باشد.

به گفته ابن ابی الحدید: «اگر علی علیه السلام و عباس از پیامبر روایتی شنیده بودند كه به موجب آن پیامبر ارث نمی گذارد، چگونه آمدند نزد عمر و طلب میراث كردند؟! آیا عباس این را می دانسته و با این حال مطالبه میراث كرده است؟! و آیا امكان داشت كه علی علیه السلام این را بداند و به همسر خود اجازه دهد چیزی را مطالبه كند كه استحقاق ندارد و به مسجد بیاید و با ابوبكر محاجّه كند و آن سخنان را بگوید؟! به طور قطع علی علیه السلام دعوی فاطمه علیهاالسلام را تأیید می كرده و او را برای دفاع از حقّ خود اجازه داده است.»(37)

ابن ابی الحدید می افزاید:

«اگر صحیح باشد كسی از پیامبر ارث نمی برد، به چه دلیل شمشیر و مركب و نعلین آن حضرت را به علی علیه السلام دادند؟ به اعتبار اینكه همسرش (فاطمه علیهاالسلام ) وارث پیامبر است؛ زیرا اگر میراث از پیامبر صحیح نباشد در این جهت فرقی نیست كه شی ء موروث كم باشد یا زیاد و تفاوتی نمی كند كه از چه نوع و جنس باشد.»(38)

خلاصه اینكه: حدیث «نفی وراثت از پیامبر» را كسی جز ابوبكر نقل نكرده است و اگر در عهد ابوبكر، یار و همراهش عمر بن خطاب، از اقدام ابوبكر حمایت كرده، جنبه سیاسی داشته و یك حكم شرعیِ برگرفته از كتاب و سنّت نبوده است؛ چرا كه اگر حكم شرعی بود، از هر كس سزاوارتر به فهم احكام شریعت و حمایت از آن، علی بن ابی طالب علیه السلام بود كه احدی از صحابه حتّی ابوبكر و عمر نیز منكر آن نشده اند؛ همانگونه كه منزلت معنوی و صدق گفتار فاطمه زهرا علیهاالسلام صدیقه طاهره، پاره تن پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز به اعتراف همه و اقاریر مكرّر عایشه دختر ابوبكر جای تردید و انكار نبوده است. حال چگونه امكان داشت مطلبی در باب فدك یا مسأله میراث، از رسول خدا رسیده باشد و ابوبكر آن را بداند، امّا امیرالمؤمنین علیه السلام كه باب مدینه علم و حكمت و عالم به تأویل و تنزیل قرآن است و نیز صدیقه امّت از آن آگاهی نداشته باشند و نعوذ باللّه چیزی را ادّعا كنند كه به آنان تعلّق نداشته است! و همچنین همانگونه كه دیدیم، خلیفه دوّم نیز در زمان خلافت خود بر اقدام ابوبكر پافشاری نكرد و خلفای بعدی نیز در چند مقطع تاریخی، فدك را به خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله واگذار كردند.

خلیفه و اعتراف به خطا
از گفته های تاریخی می توان استفاده كرد كه شخص ابوبكر نیز در باطن امر، به حقانیت حضرت زهرا علیهاالسلام در امر فدك معتقد بوده است. در این خصوص به چند مورد و شاهد می توان اشاره كرد:

1 در اصول كافی از حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام روایتی نقل شده كه در بخشی از آن آمده است: در پی احتجاجات حضرت زهرا علیهاالسلام و گواهی امیر مؤمنان علیه السلام و أمّ ایمن، ابوبكر در نوشته ای دستور ترك تعرّض از فدك را صادر كرد و چون فاطمه علیهاالسلام نامه را گرفت و برگشت، در راه عمر خبردار شد و آن نامه را گرفت و پاره كرد و دور ریخت.(39)

2 بنابر آنچه در كتاب «الإمامة والسیاسه» ذیل صفحه، به عنوان یك روایت آمده است:

هنگامی كه ابوبكر و عمر برای عذرخواهی! و عیادت به خانه فاطمه آمدند، ابوبكر با اعتراف به اشتباه خود در مورد فدك و خلافت چنین گفت:

«یا حَبِیبَة رَسُول اللّه ، أَ غَضَناكِ فِی مِیراثِكِ منه وَفِی زَوجِكِ».(40)

«ای حبیبه پیامبرخدا، ما تو را درباره میراثت از پدرت و در مورد شوهرت (امر خلافت) خشمگین و ناراحت كردیم.»

و آنگاه فاطمه علیهاالسلام فرمود: «چگونه خاندان تو از تو ارث ببرند و ما از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله ارث نبریم؟!»؛ «ما بالك یرثك أهلك ولا نرث محمّدا».(41)

3 بنابه نوشته مورّخ شهیر، مسعودی: «ابوبكر هنگام مرگ از چند چیز اظهار پشیمانی و تأسف كرد؛ از جمله اینكه گفت: ای كاش به تفتیش خانه فاطمه علیهاالسلام اقدام نمی كردم.»(42)

در متون روایی و تاریخی، مواردی از این قبیل می توان یافت كه بیانگر حقانیت دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله در دعوای خود و مظلومیت اهلبیت و محكومیت دستگاه حاكمه در اقدام خود می باشد. و بهترین داور خداوند است.

تحلیلی از جاحظ در موضوع بحث
علمای اهل سنّت نیز در مواردی بر پذیرش این حقیقت ناگزیر شده و عذر خلیفه را نا موجّه خوانده اند و به طور غیر مستقیم روایت خلیفه را مخدوش دانسته، مدافعات برخی متعصبان عامّه را مردود شمرده اند؛ از جمله آنان جاحظ است كه در رسائل خود به این مطلب پرداخته، می نویسد:

«برخی پنداشته اند كه دلیل صدق گفتار ابوبكر وعمر در منع میراث و برائت آنها، این است كه اصحاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله دعوی آنان را رد نكردند؛ یعنی سكوت صحابه در برابر دعوی خلیفه تأییدی بود بر مدّعای او.

سپس جاحظ به ردّ این پندار پرداخته و می گوید: «اگر ستمدیدگان و آنان كه حقّشان ضایع شده بود و طرح دعوا و شكایت داشتند، معترض نبودند، در این صورت سكوت می توانست دلیل بر صحّت مدعای خلیفه باشد در حالی كه اعتراض فاطمه علیهاالسلام تا بدانجا پیش رفت كه وصّیت كرد ابوبكر بر جنازه اش نماز نخواند و هنگامی كه برای مطالبه حق خود نزد ابوبكر آمد، گفت: ای ابابكر اگر تو بمیری چه كسی از تو ارث خواهد برد؟ پاسخ داد خانواده ام و فرزندانم. فاطمه فرمود: چرا ما از پیامبر ارث نبریم، و بالاخره هنگامی كه ابوبكر فاطمه را از ارث خود منع كرد و حقّش را نداد و فاطمه ناامید شد و یاوری نیافت. گفت: به خدا تو را نفرین می كنم. و ابوبكر جواب داد به خدا تو را دعا می كنم...

جاحظ سپس به نقل گفتگوی فاطمه با ابوبكر و ملایمت ابوبكر در برابر سخنان تند فاطمه علیهاالسلام اشاره كرده، در بیان راز این ملایمت می نویسد: این دلیل بر برائت از ظلم و سلامت از جور نیست؛ زیرا مكر ظالم و سیاست مكّارانه گاه تا آنجا می رسد كه مظلوم نمایی كند و سخن متواضعانه و منصفانه به كار بگیرد و در ادامه با اشاره به اقدام عمر در تحریم متعه می گوید: چگونه می توان عدم اعتراض صحابه را دلیل بر صحّت اقدام كسی دانست در حالی كه عمر در منبر گفت: «مُتْعَتانِ كانَتا عَلی عَهْدِ رَسُول اللّه مُتْعَة النَّساء وَمُتْعَة الْحَجّ أَنَا أنْهی عَنْهُما وَأُعاقِبُ عَلَیهِما»؛ «دو متعه در عهد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود؛ یكی متعه زنان و دیگری تمتّع در حجّ و من از آن دو نهی می كنم و مرتكب آن را مجازات می نمایم.» با این وصف، كسی در صدد انكار و ردّ این اقدام عمر برنیامد و آن را تخطئه نكرد و اظهار شگفتی ننمود و از او توضیحی نخواست.»(43)

مقصود جاحظ این است كه خلفا اقدامات متعدّدی داشتند كه بر خلاف سنّت و سیره نبوی بود و مردم اینها را می دیدند و اعتراض نمی كردند و این دلیل مشروعیت نمی شود.

پس به صرف اینكه مردم دعوی ابوبكر را در مورد ارث نبردن از پیامبر انكار نكردند، دلیلی بر صحت دعوی او نیست و این موارد مشابه دیگری داشته؛ چنانكه در مورد تحریم متعه حج و متعه ازدواج از عمر دیدیم، و به گفته جاحظ سكوت در برابر كسی كه مسلّط بر اوضاع است و امر و نهی و قتل و عفو و حبس و یا آزادی را در دست دارد، دلیل روشن و حجّت قانع كننده نیست.(44)

غصب فدك و جنبه سیاسی آن
برخورد خشونت بار دستگاه خلافت با دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله را اگر به دیده تحقیق بنگریم، جنبه سیاسی داشته نه جنبه دینی. از یكسو می خواستند دست اهل بیت را از مال دنیا تهی كنند كه پشتوانه حركتی در جهت معارضه با غصب خلافت نباشد و از سوی دیگر زمینه را برای باز پس گیری خلافت فراهم نكنند؛ همانگونه كه ابن ابی الحدید می نویسد: در شهر حلّه یكی از علوی ها به نام علی بن مهنا ذكی معروف به ذوفضائل به من گفت: فكر می كنی چرا ابوبكر و عمر فدك را از فاطمه گرفتند؟ پرسیدم: چه هدفی داشتند؟ گفت: «خواستند پس از آنكه خلافت را گرفتند انعطاف و نرمشی نشان ندهند و آن حضرت از آنان انعطاف نبیند و بدینسان زخمی بر زخم های دیگر نهادند، و نیز از قول یكی از متكلمین امامیّه به نام علی بن نقی در بلده نیل آورده كه هدف آن دو در تصرّف غاصبانه فدك و خارج ساختن آن از دست فاطمه علیهاالسلام جز این نبود كه علی علیه السلام با محصول و در آمد آن قدرت پیدا كند و با ابوبكر در خلافت منازعه نماید و از فاطمه و علی و سایر بنی هاشم و فرزندان عبدالمطلب را در خمس منع كردند.»(45) هر چند ابن ابی الحدید اینگونه اظهارات را مورد انكار و استهزا قرار داده امّا حقیقت امر جز این نبوده است.

امیر مؤمنان علیه السلام و ماجرای فدك
دوره بیست و پنج ساله سه خلیفه سپری شد و خلافت ظاهری با همه مشكلات و بحران هایش در كف با كفایت امیرمؤمنان قرار گرفت. در این حال، آن حضرت می توانست حق برباد رفته اهل بیت را به خاندانش برگرداند. امّا چنین نكرد. چرا؟

این مسأله مورد تحلیل های گونان قرار گرفت؛ برخی تصوّر كردند اقدام علی علیه السلام تأییدی بود بر سیره خلفای پیشین و امضای غصب فدك! كه این تفسیر ناروایی است؛ چرا كه آن حضرت از هر كس بهتر می دانست كه فدك متعلّق به فاطمه زهرا علیهاالسلام و اهل بیت است و برای این موضوع شهادت داد كه ابوبكر نپذیرفت! همچنین علی علیه السلام همدرد فاطمه بود و موضع گیری های او را در برابر غاصبان تأیید و از وی حمایت می كرد.

بنابراین، سكوت آن حضرت در مسأله فدك همانند سكوت او در برابر تصرّف خلافت بود، پس از اتمام حجّت های لازم كه مصلحت اسلام و مسلمین آن را ایجاب می كرد.

آنچه برای علی و زهرا علیهماالسلام اهمّیت داشت و هستی خود را به پای آن فدا كردند، شریعت والای احمدی صلی الله علیه و آله بود كه در مقام حفظ آن از هرچه هست می توان گذشت؛ خلافت، فدك و بالاتر از همه اینها، جان و تن و هرچه در توش و توان باشد.

علی علیه السلام پس از شهادت همسر مظلومش نیز راه و روش دیگری اتخاذ نكرد و با مظلومیت خود و خاندانش روزگار گذرانید. او هرگز علاقه ای به مال و مقام دنیا نشان نداد و اندیشه آخرت از فكر دنیا مشغولش می داشت. و چنین بود همسر بزرگوارش فاطمه زهرا علیهاالسلام آنچه در مدافعات آن بانوی بزرگ اسلام محور بود، احكام و سنن الهی بود كه پدرش پایه گذاری كرد و چنانكه گفتیم فدك بهانه ای بیش نبود.

امیرمؤمنان علیه السلام در ماجرای فدك سخنی دارد كه طی نامه ای به عثمان بن حنیف آن را متذكر می شود و این سخن بیانگر موضع آن حضرت در ماجرای تأسّف بار فدك است.

در این نامه می نویسد:

«بَلَی كَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَكُ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ ، فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ ، وَسَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ ، وَنِعْمَ الحَكَمُ اللّهَ . وَمَا أَصْنَعُ بِفَدَكَ وَغَیْرِ فَدَكَ ، وَالنَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ . جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَتَغِیبُ أَخْبَارُهَا ، وَحُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا ، وَأَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرهَا ، لاَءَضْغَطَهَا الحَجَرُ وَالْمَدَرُ ، وَسَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ ، وَإِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقُوَی لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الاْءَكْبَرِ ، وَتَثْبُتُ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ .»(46)

«آری، از تمام آنچه آسمان بر آن سایه افكنده، در دست ما تنها فدك بود كه گروهی بر آن دیده حرص و طمع دوختند و گروهی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و بهترین داور و حَكَم خداوند است. مرا با فدك و غیر فدك چه كار! در حالی كه آرامگاه فردای آدمی قبری است كه در تاریكی آن آثارش محو شود و اخبارش ناپدید گردد؛ گودالی كه اگر با دست گوركن توسعه داده شود سنگ و كلوخ در آن فرو ریزند و انبوه خاك درزهایش را بپوشاند و همانا نفس سركش را ریاضت می دهم تا در آن روزِ هراس انگیز بزرگ با امنیت در آید و در آن لغزشگاه استوار بماند.»

این سخن به صراحت می گوید: واگذاری فدك نه از روی رضایت بلكه از روی بی رغبتی و اعراض از دنیا بود و حكمیت و شكایت را نزد خدا بردن و این خود اعلام وضع صریح آن حضرت است در مورد فدك.

ابن ابی الحدید در شرح این بخش نامه، توضیح جالبی دارد. او می نویسد: «در معنای سخن امام كه می فرماید: «فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ ، وَسَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ» این است: «أی سامحت وأغضت ولَیسَ یعنی هیهنا بالسخاء إلاّ هذا لا السّخاء الحقیقیّ لأنّه علیه السلام وأهله لم یَسْمَحوا بفدك إلاّ غصبا وقسرا وقد قال: هذه الألفاظ فی موضع آخر فیما تقدّم وهو یعنی الخلافة بعد وفات رسول اللّه صلی الله علیه و آله . ثمّ قال: ونِعْمَ الحَكَم اللّه ، الحكم الحاكم وهذا الكلام كلام شاكٍ متظلّم.»(47)

اینكه می فرماید: «گروهی به فدك طمع بستند و گروهی سخاوتمند از آن گذشتند.» بدین معنی است كه فدك را نادیده گرفتند و چشم از آن پوشیدند و نه جز این. سخاوت در اینجا به معنای سخاوت حقیقی نیست؛ زیرا آن حضرت و خاندانش فدك را رها نكردند مگر از روی غصب و زور. آن حضرت نظیر این الفاظ را در مورد غصب خلافت پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز دارد. و این سخنان نشانه نارضایتی اوست. لذا پس از این سخنان می گوید: بهترین حَكَم یعنی داور و حاكم خداوند است. این سخن سخن كسی است كه شكایت دارد و تظلّم می كند.

در زیارت غدیرِ امیرمؤمنان علیه السلام نیز به این تظلّم و شكوه اشاره شده و پس از مطرح ساختن غصب فدك به عنوان مصیبتی اندوهبارتر از غصب خلافت و ردّ شهادت علی و حسنین علیهم السلام از سوی حاكمان چنین آمده است:

«فما أعْمَهَ مِنْ ظُلْمِكَ عَنِ الحَقِّ ثُمَّ أفْرَضوكَ سَهمَ ذَوی القُربی مَكْرا وأحادُوهُ عَنْ أهْلِهِ جَوْرا فَلَمّا آلَ الأمرُ اِلَیكَ أجرَیتُهُم علی ما أجْرَیا رَغْبَةً عَنْهُما بِما عِنْدَ اللّه ِ لَكَ فأشبَهَتْ مِحْنَتُكَ بِهِما مِحَنَ الأنْبِیاءِ علیهم السلام عِنْدَ الوَحْدَةِ وَعَدَمِ الأنْصارِ...»

«چه كور دل است آنكه حقّ تو را به ستم پایمال كرد، سپس سهم ذوی القربی را با نیرنگ از تو گرفتند و با جور از اهلش دریغ داشتند. پس چون كار خلافت به تو بازگشت همانگونه كه آن دو كردند، عمل كردی و به امید ثواب الهی از آن روی برتافتی. بدینسان ابتلای تو به آن دو به ابتلا و امتحان پیامبران شباهت داشت آنگاه كه تنها می شدند و یار و یاوری نداشتند...»

امیرالمؤمنین و تأسّی به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله
نكته دیگری كه در زیارت بدان اشاره شد و روایات نیز به آن توجّه داده اند، این است كه امیرالمؤمنین علیه السلام در ماجرای فدك و خودداری كردن از اعاده آن در دوران خلافتش و تنها اعلام موضع زبانی، به پیامبران خدا و حضرت ختمی مرتبت تأسّی نمود كه اگر از آنان چیزی را به زور می گرفتند از آن چشم می پوشیدند و اعراض می كردند.

در این خصوص چند روایت از امامان معصوم علیهم السلام رسیده است؛ از جمله ابراهیم كرخی از امام صادق علیه السلام می پرسد:

چرا و به چه علّت هنگامی كه امیرالمؤمنین به خلافت رسید فدك را رها كرد؟ امام در پاسخ فرمود:

«اقتداءً برسول اللّه لمّا فتح مكّه وقد باع عقیل بن ابی طالب داره. فقیل یا رسول اللّه ألا ترجع إلی دارك؟ فقال: وهل ترك عقیل لنا دارا. إنّا أهلَ بیتٍ لا نسترجع شیئا یؤخذ منّا ظلما فلذلك لم یسترجع فدكا لمّا ولّی»(48)

«او به پیامبر اقتدا كرد آنگاه كه مكّه را فتح نمود و عقیل خانه آن حضرت را فروخته بود. پرسیدند: یا رسول اللّه ، به خانه خود برنمی گردید؟ فرمود: مگر عقیل برای ما خانه ای گذاشته است؟! ماخاندانی هستیم كه اگر به ظلم از ما چیزی را بگیرند باز پس نگیریم، از اینرو امیرالمؤمنین پس از تصدّی امر، فدك را باز پس نگرفت...»

پرونده فدك در محكمه تاریخ
پرونده فدك هرگز از دفتر محاكمات حذف نشد، نه زهرا و علی علیهماالسلام آن را نادیده گرفتند و نه فرزندانشان؛ زیرا همانگونه كه گفتیم بُعد معنوی فدك اصل بود و نه ارزش مادّی آن. فدك نماد و مظلومیّت اهلبیت بود و مظلوم باید از مظلومیّت خود سخن بگوید وگرنه به ظلم صحه گذاشته و این در منطق دین روا نیست. در آینده تاریخ نیز می بینیم كه فرزندان فاطمه و علی علیهم السلام هرگاه فرصتی می یافتند داستان فدك را تازه می كردند تا از صفحه تاریخ و جغرافیای عقاید محو نشود و اگر خود فدك نیست پرونده اش باز باشد و وجدان ها بر اساس آن داوری كنند و چنانكه وقایع تاریخی نشان می دهد، فدك از محدوده یك دهكده كوچك و یك مزرعه خارج شد و مفهوم وسیع تری گرفت؛ همان مفهومی كه در مدافعات زهرا نیز نقش بنیادین داشت و بعدا پرده از روی آن برداشته شد.

مفهوم نمادین فدك
حقیقت این است كه بحث فدك از مرافعه بر سر یك مزرعه فراتر رفته و شكل كلّی تری به خود گرفته است و آن به اساس حاكمیت مربوط می گردد. برای نمونه، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام گفتاری دارد با مهدی عباسی كه فدك را با مفهوم نمادین آن به تصویر می كشد. علی بن ساباط می گوید: هنگامی كه ابوالحسن موسی علیه السلام بر مهدی عباسی وارد شد و دید كه حقوق غصب شده را باز پس می دهد، گفت: ای خلیفه، چرا آنچه از ما به ستم گرفته شده باز پس نمی دهی؟ مهدی گفت: ای ابوالحسن مقصودتان چیست؟ حضرت داستان فدك و فتح آن برای رسول اللّه صلی الله علیه و آله را به تفصیل بیان كرد و یادآور شد كه این خالصه رسول اللّه بود و به امر حقّ به زهرا داده شد و در حیات پیامبر در دست فاطمه بود تا اینكه با روی كار آمدن خلیفه اوّل از دست او خارج شد ولی با مدافعات زهرا علیهاالسلام و گواهی امیرمؤمنان و امّ ایمن، ابوبكر حاضر شد آن را به فاطمه علیهاالسلام واگذار كند امّا عمر مانع گردید تا بالأخره در تصرّف دستگاه خلافت درآمد.

پس از نقل این ماجرا، مهدی عباسی از امام خواست كه حدود فدك را مشخّص كند و امام فرمود:

«حَدّ مِنها جبل اُحد وحَدّ منها عریش مصر وحدّ منها سیف البحر وحدّ منها دَوْمة الجندل، فقال له كلّ هذا؟ قال نعم. هذا كلّه ممّا لم یوجف علی أهله رسول اللّه نجیل ولا ركاب. فقال كثیرٌ و أنظر فیه».(49)

«یك حدّ آن به كوه احد، حدّ دیگرش به عریش مصر (شهری مجاور مصر قدیم) و حدّ سوم به ساحل دریا، و چهارم به دومة الجندل (ناحیه ای در شام از طریق مدینه) منتهی می شود.

مهدی عباسی گفت: همه اینها؟! امام فرمود: آری اینها سرزمین هایی است كه پیامبر با سپاه و لشكر از اهلش متصرّف نشده، مهدی گفت اینها زیاد است! باید در باره آن فكر كنم!»

شاید مهدی عباسی نیز مقصود امام را فهمیده كه اینگونه پاسخ داده است. و ممكن است مفاد سخن امام این باشدكه قلمرو حكومت اسلامی به غصب درتصرّف حاكمان قرار گرفته و اگر قرار است حق به صاحب آن برگردد، از محدوده فدك فراتر می رود و باید به خاندان پیامبر واگذار شود؛ زیرا آنها ولیّ امر مسلمین و صاحب اختیار كشور اسلامی اند، چون تنها آنها هستند كه با عدل و داد حكومت توانند كرد و از حقوق توده ها حمایت خواهند نمود، چون اگر در اختیار افراد نالایق قرار گیرد سرگذشت فدك نیز بدانجا منتهی می شود كه مثلاً معاویه آن را سه قسم كند، یك ثلث به مروان حكم بدهد، ثلث دیگر به عمرو بن عثمان بن عفان و باقی مانده را به یزید بن معاویه!(50) و یك روز تمام آن در اختیار مروان حكم، دشمن اهل بیت قرار گیرد و همینطور دست به دست خلفا بگردد و نه تنها به بیت المال و مستضعفان نرسد بلكه در مقاصد شخصی و عیش و نوش حاكمان و

حواشی آنها مانند بقیّه بیت المال صرف شود، چنانكه تحوّلات تاریخی فدك این را نشان می دهد.

البته در پاره ای موارد نیز از سوی خلفا همچون عمر بن عبدالعزیز كه تا حدودی به مظالم مردم می رسید، فدك به اهلبیت عودت داده شد. و یا در زمان مأمون نیز به خاندن پیامبر واگذار گردید كه دعبل در این خصوص قصیده ای سرود كه مطلعش این بود:

أصبح وجه الزمان قد ضحكا برد مأمون هاشم فدكا
«بر چهره زمان لبخند شادی نشست آنگاه كه مأمون فدك را به بنی هاشم برگردانید.»

نكته آخری كه در اینجا اشاره می شود این است كه این تحوّلات و واگذاری فدك از سوی برخی خلفا و غصب آن از سوی برخی دیگر، نشانگر دو مطلب است:

1 فدك به عنوان یك ابزار سیاسی و اهرم فشار بر اهل بیت مورد استفاده بوده چنانكه از آغاز نیز چنین بود.

2 آنها پذیرفته بودند كه فدك واقعا متعلّق به اهل بیت است و باید حقّ به حق دارش برگردد و این نتیجه مدافعات فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. كه بعدها نیز در این راستا حركت هایی صورت گرفت.

در هر حال اگر چه فدك به عنوان یك مزرعه یا دهكده اهمّیت آن را نداشت كه آنهمه مورد مناقشه و مناظره قرار گیرد؛ امّا از بُعد سیاسی و بعد معنوی اهمّیت داشت كه این را باید محور اصلی مناقشات دانست.

 

پی نوشتها:

1 . نك : سیّد محمّد باقر نجفی، مدینه شناسی، ج2، ص489

2 . همان، ص490

3 . مدینه شناسی، ج2، ص492

4 . آیة اللّه شهید سیّدمحمّد باقر صدر، فدك در تاریخ، ص27

5 . شرح نهج البلاغه، ج4، ص108، چاپ بیروت.

6 . به روایت محدّث قمی در بیت الاحزان، ص82

7 . معجم البلدان، ماده فدك.

8 . شرح ابن ابی الحدید، ج4، ص108

9 . حشر: آیات 6 و 7

10 . مجمع البیان، و نیز نك : اصول كافی، ج1، ص443

11 . نك : سوگنامه فدك، صص134 و 135

12 . صحیح بخاری، ج8، صص3 و 4 و ج5 ص82

13 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج4، ص117، چاپ بیروت.

14 . به نقل ابن حجر در الاصابه، ج4، ص338

15 . همان.

16 . همان، و مسند احمد حنبل، ج2، ص442 و كتاب فاطمه زهرا، ص253 ترجمه نگارنده.

17 . كنز العمال، ج12، ص93، ح34143

18 . كتاب فاطمه زهرا، صص261 و263 دكتر محمّد عبده یمانی، ترجمه محمّدتقی رهبر.

19 . كتاب فاطمه زهرا، صص261 و263 دكتر محمّد عبده یمانی، ترجمه محمّدتقی رهبر.

20 . انّها فاطمة الزهراء، ص311

21 . صواعق، ص361 و كنز العمال، ج11، ص603

22 . همان، ص351

23 . همان، ص365

24 . راغب، محاضرات، ج2، ص478

25 . صواعق، ص366؛ كنز العمال، ج11، ص603

26 . همان، ص517

27 . شرح نهج البلاغه، ج4، ص111، چاپ بیروت.

28 . مریم :6 و 7

29 . بقره : 180

30 . دلائل طبری، صص116 و 117؛ شرح نهج البلاغه، ج4، صص129 و130

31 . صحیح بخاری، ج8، ص3

32 . شرح نهج البلاغه، ج4، صص114، 117 و 127

33 . شرح نهج البلاغه، ج4، ص115 و نیز معجم البلدان، فدك.

34 . صحیح بخاری، ج8، ص4؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج4، ص114، چاپ بیروت.

35 . معجم البلدان، ماده فدك.

36 . فدك فی التاریخ، صص47 و 48، ضمنا برای شناخت موضع خلیفه دوّم با این مسأله در زمان خلیفه اوّل، بنگرید به كافی، ج1، ص443

37 . شرح نهج البلاغه، ج4، ص116

38 . همان.

39 . اصول كافی، ج2، ص443

40 . الامامة والسیاسه، ص13

41 . همان.

42 . مروج الذهب، ج2، ص301

43 . الغدیر، ج7، ص229 و 230

44 . به نقل از علامه امینی در الغدیر، ج7، ص225

45 . شرح نهج البلاغه، ج4، ص122، چاپ بیروت.

46 . نهج البلاغه، نامه 45

47 . شرح نهج البلاغه، ج4، ص107 چاپ بیروت.

48 . علل الشرایع، ج1، ص154؛ كشف الغمّه، ج1، ص494، و نیز نك : سوگنامه فدك، ص202

49 . كافی، ج1، ص443


چاپ   ایمیل