مجدالملک قمی وزیر شیعی سلجوقیان و نقش او در خدمت‌رسانی به شیعه

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 16 - 31 دقیقه)

چکیده
سلجوقیان پس از تسلط بر ایران، برای اداره قلمرو وسیع خود، از وزرای ایرانی برای کسب مشروعیت، مقبولیت و اداره کشور بهره بردند. رقابت‌های سیاسی در بین وزرا و خاندان سلطنتی، موجب شد تا راه برای ورود پیروان مذهب رقیب به ویژه شیعیان امامی به دربار گشوده شود. البته سیاست تسامح مذهبی ملکشاه و نفوذ ترکان‌خاتون و نزدیکان شیعه او، به نفوذ شیعیان امامی کمک کرد. مجدالملک قمی یکی از وزرای معروف این دوره بود که عوامل فوق در قدرت‌یابی او نقش زیادی داشت. او از وزیران معروف دورة میانی امپراتوری سلجوقی بود که حدود دو سال وزارت برکیارِق را برعهده داشت؛ مجدالملک در مدت وزارت، اقدامات ارزنده‌ای در زمینه نفوذ تشیع‌ در دربار سلجوقی و بازسازی و رونق دادن قبور ائمه‰ و بزرگان شیعه انجام داد. این پژوهش، با روش توصیفی‌ـ‌تحلیلی و از طریق مطالعه کتابخانه‌‌ای، ضمن بررسی زندگی و اقدامات مجدالملک، به نقش او در پیشبرد تفکر شیعی و ترویج اندیشه امامیه و بنای اماکن متبرکه پرداخته و فرجام او را تبیین نموده است.
کلیدواژه‌ها
سلجوقیان؛ مجدالملک قمی؛ تشیع؛ قبور ائمه؛ قم؛ بقیع
اصل مقاله
امیر مجدالملک ابوالفضل اسعد‌بن‌حسن [محمد]‌ بن‌موسی، معروف به مجدالملک در نیمه اول سده پنجم هجری، در سال 441 قمری در یکی از روستاها یا محله‌های قدیمی قم به نام «براوستان» پا به عرصه هستی نهاد. کنیه‌اش «ابوالفضل» و چون به روستای براوستان منسوب بود، براوستانی هم نامیده می‌شد و به مناسبت این که براوستان یکی از روستاها یا محلات شهر قم بوده، به «قمی» مشهور شد. (حموی، 1383، ج1، ص473) مجدالملک در قم نشو و نما کرد و باورهای دینی و اخلاقی‏اش در این شهر شیعه‏نشین و دانشمندپرور شکوفا و مستحکم شد. ولی از آن‏جا که به حوزه سیاست و مسائل اجتماعی گرایش داشت، از قم به سمت اصفهان، مرکز حکومت سلجوقیان، حرکت کرد و در آن شهر اقامت گزید. او که مردی ادیب و اهل قلم بود، در دستگاه حکومت برای کتابت و شغل دیوانی انتخاب گردید. پس از چندی، بر اثر لیاقت و شایستگی سیاسی‏اش در دولت برکیارق، ستاره اقبال او به اوج رسید و برکیارق او را به عنوان صدراعظم انتخاب کرد. (حموی، 1383، ج1، ص473؛ شوشتری، 1354، ج2، ص460) مجدالملک قمی، سالیان متمادی در رأس امور سیاسی و مالی حکومت سلجوقیان قرار داشت و به تدبیر امور می‏پرداخت. اطلاعات پراکنده‌ای در زمینه حیات فردی و اجتماعی وی در منابع تاریخی وجود دارد، اگرچه کتب و مقالات متعددی در مورد دیوان‌سالاری عصر سلجوقی منتشر شده است. کتاب‌های دیوان‌سالاری در عصر سلجوقی، نوشته کارلا کلوزنر و وزارت در عهد سلاجقة بزرگ، نگاشته عباس اقبال آشتیانی، فقط به حوادث سیاسی دوران وزارت وزیران بـزرگ و سـاختار دیوانی اشاره کرده‌اند. هم‌چنین علی احمدی میرآقا و سیداسدالله موسوی عبادی (1389)، در مقاله‌ای با عنوان « بَراوِسْتانی، مجدالملک، وزیر شیعی عهد سلجوقیان و سازنده گنبد بقیع»، به بررسی اقدامات مذهبی این وزیر شیعی پرداخته‌اند. ابوالحسن ربانى سبزوارى(1387) نیز در مقاله زندگی‌نامه «اسعد‌بن‌حسن‌بن‌موسی قمی»، که در مجموعه ستارگان حرم، جلد 12 منتشر شده، به بررسی گوشه‌هایی از حیات دینی و مذهبی ایشان و زمانه و محیط فکری و سیاسی این دوره پرداخته است. محسن مؤمنی (1393) در مقاله «وزارت مجدالملک قمی، واکاوی رقابت خراسانی ـ عراقی» در مجله جستارهای تاریخی، سیدمحمدحسین محمدی و شهرام یوسفی‌فر (1389) در مقاله «تأثیر باورهای مذهبی بر زندگی اجتماعی شهرری در عصر سلجوقی»، همان مجله، دورة اول و ساسان طهماسبی(1382)، در مقاله «رقابت عراقی‌ها و خراسانی‌ها در دیوان‌سالاری سلجوقی»، به بررسی گوشه‌هایی از حیات فکری و سیاسی مجدالملک پرداخته‌اند؛ اما به طور ویژه، نقش این وزیر ترقی خواه و خدمت سلجوقیان در گسترش شیعه در ایران را بررسی نکرده‌اند. بدین ترتیب، سؤال اصلی تحقیق این است که با توجه به تقویت جریانات فکری اهل‌سنت در دوره سلجوقی، مجدالملک قمی چه تأثیر و جایگاهی در خدمت به شیعیان داشته و این جایگاه، چگونه بر موقعیت و سرنوشت او اثر گذاشته است؟

فرض غالب بر این است که وی با توجه به پیشینه فکری به واسطه حضور در قم و نگاه ویژه به تقویت تشیع، نقش مهمی در کمک به تقویت شیعه در آن مقطع داشته است. بدین ترتیب، در ادامه، ابتدا به بررسی پیشینه حیات اجتماعی و اوضاع حاکم بر زمانه مجدالملک و در ادامه خدمات و فعالیت‌های او پرداخته می‌شود.

 

بسترشناسی جغرافیایی، مذهبی و اجتماعی مجدالملک
مجدالملک منسوب به ده براوستان از روستاهای قم بود. دربارة بافت مذهبی این مناطق، باید اذعان کرد که این شهر با پیشینه تاریخی غنی، همواره به عنوان یک شهر وابسته به اهل‌بیت‰ شناخته شده است. وجود حرم مطهر حضرت معصومهƒ و دیگر نوادگان ائمه‰ و مهاجرت علویان نیز بر این عظمت افزوده و این شهر نمونه‌ای کوچک از جامعه و فرهنگ شیعیان و پیروان اهل‌بیت اطهار‰ به شمار می‌آید. براوستان از بزرگ‏ترین روستاهای قم بوده و گفته‌اند نام این ده در قدیم‏الایام «انبارستان» و از منطقه‏های معروف در نزدیک قم بوده، زیرا انبارهای عجم در آن محل قرار داشته است. (قمی،1361، ص‌63) یاقوت حموی جغرافی‏دان پرآوازه اسلامی، براوستان را یکی از روستاهای قم می‌شمارد. (حموی، 1383، ج1، ص473)

داده‏های تاریخی درباره خاندان او و نیز پدرش که چه شخصیت و چه موقعیتی داشته‌اند و این که خود این وزیر شیعی دارای فرزند بوده یا نه، بسیار اندک است. لذا نمی‏توان نظر دقیق و قطعی در این باره داد. مجدالملک از نظر پایگاه خانوادگی، به طبقة کشاورزان بستگی داشت. با ورود اسلام و ترکان به ایران، ساختار طبقاتی دورة پیش از اسلام ازهم پاشید و تحرک اجتماعی عمودی و افقی چشم‌گیری پدید آورد. در این میان، تعدادی از افراد مستعد این طبقه، به سلک دیوانیان راه یافتند و به مقامات عالیه هم‌چون وزارت، استیفا، انشا، اشراف، عرض و غیره رسیدند. مجدالملک از زمرة آن‌هاست. (ابن‌اثیر، 1371، ج23، ص263؛ الامین، بی‌تا، ج3، ص299)

مجدالملک قمی از نظر شخصیتی، فردی بخشنده و عنصری خدمت‌گزار بود که سیاست را با عبادت خداوند متعال درهم آمیخته بود. او از منشیان دیوان ملکشاه به شمار می‌آمد که تدریجاً اعتماد وی را به دست آورد و رئیس دیوان‌خانه او شد، ولی در موقع عزل خواجه نظام‌الملک که تغییرات مهمی در مشاغل ارکان درباری دادند، او را هم برکنار ساختند. (بنـداری، 1356، ص97؛ امین، 1403، ج3، ص299)

 

زمینه حضور در دستگاه دیوان‌سالاری
مجدالملک در زمان ملکشاه، نایب شرف‌الملک خوارزمی، مستوفی کل بود و بعد از او مستقلاً سمت مستوفی کل را به‌دست آورد. بعد‌ها مجدالملک و تاج‌الملک که بر دیوان انشا و طغرا ریاست داشت، با یک‌دیگر رابطه دوستی برقرار کردند و تاج‌الملک در نزد سلطان از او تمجید می‌کرد. این دو با سدیدالملک ابوالمعالی مفضل‌بن‌عبدالرزاق‌بن‌عمر عارض لشکر نزدیک شدند و تاج‌الملک او را نیز در گروه خود که مخالف با نظام‌الملک عامل وحدت‌بخش آن‌ها بود، وارد کرد. (بنداری اصفهانی، 1356، ص‌71؛ اقبال، 1338، ص109ـ‌110) این سه تن به عنوان رهبران نخبگان عراقی و مخالفان نظام‌الملک بودند. از لحاظ جغرافیایی دو تن از آنان یعنی تاج‌الملک و مجدالملک، به عراق عجم ارتباط داشتند و سدیدالملک بنابر اشعار معزی، از اهالی خراسان بود (معزی، 1362، ص107ـ‌108) که با توجه به منافع سیاسی، با عراقی‌ها همراه شد. از لحاظ مذهبی، مجدالملک بی‌شک شیعه بوده است، ولی درباره مذهب تاج‌الملک اختلاف نظر وجود دارد. هم‌چنین درباره سدیدالملک و شیعه بودن او در منابع مطلبی بیان نشده، اما نظام‌الملک برای این‌که نخبگان مخالف خود را از لحاظ مذهبی محکوم کند و با این وسیله آنان را از قدرت کنار بگذارد، آنان را رافضی و بدمذهب معرفی می‌کرد. او به خود جرأت می‌داد که تمام شیعیان را باطنی‌مذهب بخواند. (همدانی، 1368،‌ص305؛ هاجسن، 1346، ص‌120)

ملکشاه سلجوقی در حدود سال 485 قمری، با تلاش‌های نخبگان عراقی و ترکان‌خاتون، عزل و نصب‌هایی انجام داد و نخبگان عراقی را جایگزین نخبگان خراسانی کرد. لذا به جای نظام‌الملک، تاج‌الملک ابوالغنائم به وزارت رسید. نیز به جای شرف‌الملک ابوسعد، مجدالملک ابوالفضل قمی و به جای کمال‌الدوله ابورضا فضل‌الله‌بن‌محمد عارض، سدیدالملک ابوالمعالی منصوب شدند. این تغییر نخبگان، بازتابی خاص در منابع ادبی و تاریخی دوره سلجوقی داشت. تقریباً تمام منابع این دوران، این عمل سلطان را زشت شمرده و نخبگان عراقی را مذمت نموده‌اند. معزی در شعری، این عمل سلطان را این گونه نقد کرده است:

چراهمی بگزینی بر وصال فراق

 

چرا همی ز خراسان روی به‌سوی عراق

(اقبال، 1338، ص‌49)

ابوالمعالی نحاس نیز این‌گونه انتقاد می‌کند:

گر از نظام و کمال و شرف تو سیر شدی

 

ز تاج و مجد و سدیدت نگر چه پیش آمد

(راوندی، 1333، ص‌136)

ظهیرالدین نیشابوری نیز سیاست ملکشاه را چنین نقد می‌کند.

قضا را سلطان در آخر عهد دولت خود، جمله اصحاب مناصب دیوان قدیم را تبدیل و تغییر فرمود؛ آن نیز برو مبارک نیامد، پادشاه را نمی‌شاید بندگان قدیمی خود را به هیچ وجه آزردن و از علو و سمو درجه به‌حموله و سقوط انداختن، سامانیان این خصلت نداشتندی. (نیشابوری، 1332، ص‌33)

 

بستر علمی و ساختاری عصر برکیارق و تقویت جریانات شیعی
آغاز سلطنت برکیارق (485- 498ق) شروع انحطاط سلجوقیان بود. با مرگ ملکشاه، باب رقابت و جنگ‌هاى داخلى از همه طرف گشوده شد. ترکان‌خاتون و تاج‌الملک، محمود پسر چهارساله ملکشاه را به سلطنت رساندند و تاج‌الملک به وزارت انتخاب شد (اصفهانى‏، 1425 ق‏، ص‌236) و امیر انر از امراى ملکشاهى را نیز به سپهسالارى لشکر برگزیدند. پسر ارشد ملکشاه در این هنگام در اصفهان اقامت داشت. ترکان‌خاتون چون می‌دانست که با وجود برکیارق، سلطنت پسرش صورت نخواهد گرفت، امر کرد که برکیارق را در اصفهان به زندان انداختند. ولی غلامان نظامیه در اصفهان، برکیارق را از زندان آزاد و به سلطنت انتخاب کردند. در جنگی که بین محمود و برکیارق در سال 485قمری روی داد، برکیارق پیروز شد و اصفهان به تصرف برکیارق درآمد و تاج‌الملک به قتل رسید.( همدانى، 1368، ص‌42) برکیارق به آسانی بر اصفهان دست یافت و مخالفان خود را به کلى مغلوب ساخت و رسماً به جاى پدر نشست. او ابتدا وزارت خود را به عزالملک حسین و سپس مؤیدالملک از پسران خواجه نظام‌الملک سپرد و با امرای سرکش از جمله عمویش تاج‌الدوله تتش، امیر شام، به مبارزه برخاست و مؤیدالملک این دشمن سرسخت را طی جنگی در نزدیکى رى (سال 488ق) شکست داد و به قتل رساند.(خواند میر،1380، ج2، ص502) پس از نبرد ری، برکیارق با هدایت مادرش زبیده‌خاتون و مجدالملک قمى، مؤیدالملک را از وزارت عزل نمود و فخرالملک برادر بزرگ‌تر او را به وزارت رساند. (مستوفی،1364، ص‌441) مجدالملک با داشتن سمت وزارت زبیده‌خاتون و دیوان استیفا، در حقیقت بر همه کارها مسلط گردید و وزارت فخرالملک، اسمى بلامسمى بود. (بنـداری، 1356، ص97) برکیارق در سال 490 قمری فخرالملک را از وزارت برکنار ساخت و وزارت خود را به مجدالملک قمى واگذاشت. مؤیدالملک بعد از برکناری از وزارت برکیارق، برای گرفتن انتقام از مجدالملک قمى و سلطان سلجوقی، به گنجه پیش محمد برادر دیگر سلطان رفت که بر ارّان و گنجه حکومت می‌کرد. و او را که با سنجر از یک مادر بود، به قیام علیه برکیارق برادر پدرى خود واداشت و او را به طرف همدان و رى حرکت داد. برکیارق به سرعت سپاهیانى جمع آورد و براى دفع برادر از رى به زنجان شتافت. در این محل، جماعتى از سپاهیان سلطانى بر او قیام کردند و قتل مجدالملک قمى را خواستار شدند. عاقبت او را در هیجده شوال 492 قمری (1099م) به قتل رساندند. (مستوفی،1364، ص‌442) این سال مصادف با هجوم صلیبیون به بیت‌المقدس بود. خود برکیارق پس از دوازده سال حکومت، در 25 سالگی، درگذشت. (راوندی، 1333، ص‌138) در زمان او، وجود اختلافات مذهبی اهل‌سنت، به ویژه بین شافعیان و حنفی‌ها، موجب شد تا اتحاد جوامع اهل‌تسنن درهم شکسته شود و زمانی که آنان در ری، اصفهان و نیشابور سرگرم نزاع با یک‌دیگر بودند، شیعه به رشد فکری، علمی و اجتماعی خود ادامه می‌داد. علویان و سادات در این زمان دارای نفوذ معنوی و اجتماعی بودند و پادشاهان سلجوقی، نقبایی را به منظور انسجام و افزایش اعتبار و منزلت این بزرگان تعیین می‌کردند.

 

وزارت و اصلاحات مجدالملک
دوران وزارت مجدالملک قمى در حدود دو سال طول کشید. او در طول این دوران، با پشتوانه حمایت مادر سلطان، توانست بر اوضاع کشور مسلط شود. داده‌های تاریخی، مجدالملک را به برخورداری از اقتدار ستوده‌اند. به نوشته ابوالرجای قمی، «در دولت مبارک سلجوقی، قاهرتر از مجدالملک، دستاردار نبود». (ابوالرجای قمی، 1363، ص‌14) این اقتدار و نیز سخت‌گیری وی بر امرا، خوشایند نظامیان نبود و فرجام وی را رقم زد. (دائرة المعارف اعلمى، ج16، ص105)

در آن زمان، بیش‌تر دیوانیان عراقی از شیعیان امامیه بودند که موفـق شده بودند در دستگاه ترکان‌خاتون، همسر سلطان، نفوذ کنند. ترکان‌خاتون و دیوانیان عراقی طرف‌دار او، پی‌گیر به سلطنت رساندن محمود فرزند ترکان‌خاتون بودند. تاج‌الملک ابوالغنائم وزیر ترکان‌خاتون شد. شاید دلیل تمایل گروه عراقی‌ها به محمـود سـلجوقی، رقابت با رقبای خراسانی بوده باشد. گروه خراسانی‌ها که هواداران نظام‌الملـک بودنـد، بـه این دلیل که دشمن خود یعنی تاج‌الملک را در جبهـه مقابـل می‌دیدنـد، از گزینـه دیگـر سلطنت یعنی برکیارق حمایت کردند. (ابـن‌اثیـر، 1351، ج17، ص192؛ نیشـابوری، 1332، ص26) مجدالملک با شناخت و درک گسست‌های بنیادین جامعه در عرصة سیاست، اجتماع و دین از یک سو و جایگاه، موقعیت و نقش خود در ساختار سیاسی از سوی دیگر، به اجرای اصلاحات متعدد اقدام کرد و اصلاحات مذهبی محوریت آن بود. سرلوحة برنامه‌های او ضمن حفظ وحدت امپراتوری، دفاع از ارزش‌های شیعه بود. این امر نیز بهانه را به دست مخالفان داد و زمینه را برای عزل او فراهم کرد.

باید اذعان نمود، مجدالملک به رغم شیعه بودن، با اهل‌سنت به خوبی رفتار می‌کرد و عدالت را نسبت به همه اجرا می‌نمود و شیعه را بر مکاتب اهل‌سنت مقدم نمی‌داشت. (قزوینی رازی، 1358، ص‌83) مجدالملک دارای تسامح مذهبی بود و این امر باعث شد تا سلطان او را به وزارت خود انتخاب کند. شوشتری روایتی از سیاست مذهبی او می‌آورد که نشان‌دهنده بی‌طرفی او در عرصه مذهب است. این کار برای به‌دست گرفتن قدرت و اداره جامعه امری ضروری بود. شوشتری نوشته است:

در روایتی از کتاب‌های تاریخی آمده که سید سعید فخرالدین شمس‌الاسلام الحسنی روایت نموده که گفت: «روزی در خدمت مجدالملک بودم. بازرگانان غریب درآمدند؛ یکی حلبی شیعی علی نام و دیگری ماورالنهری را که عمر نام بود و هر دو بر سلطان مبلغی قرض داشتند. مجدالملک فرمود تا ماورالنهری حنفی عمر نام را از خزانه زر نقد بدادند و علی حلبی را به یکی از شهرها حواله ساختند. مردی فراش حاضر بود گفت: "‌ای خداوند، این عجب است که عمر را نقد می‌دهی و علی را نسیه!" گفت: "می‌دانم اما این کار جهت آن کردم که جهانیان بدانند که در پادشاهی و معامله تعصب روا نباشد و لهذا رعایت او سنیان را نیز شامل بود». (شوشتری، 1354، ج2، ص459)

 

اقدامات مذهبی و خدمت به تشیع
اعتقادات مذهبى وزیران در سیاست مذهبى آنان، بر جامعه تأثیرگذار بود. آنان گاه با نفوذ بر پادشاهان، خود به طور مستقیم بر جامعه حکم‌رانى مى‏کردند و از جو مذهبى جامعه، در استحکام هرچه بیش‌تر پایه‏هاى قدرت خود بهره مى‏جستند.

در دوره‌ سلجوقی‌ بیش‌تر مردم‌ ایران‌، بر مذهب‌ اهل‌‌سنت‌ بودند. تنها مردمان شهرهای‌ قم‌، کاشان‌، آوه‌، ورامین‌ و شمار فراوانی‌ از ساکنان‌ طبرستان‌، ری‌، اهواز و بخش‌هایی‌ از خراسان‌ مانند سبزوار، مذهب‌ شیعی‌ داشتند. در روزگار نخست‌ سلجوقی‌، شیعیان‌ تا حدودی‌ در فشار به‌سر می‌بردند؛ اما اندک‌‌اندک‌ به‌ دلیل‌ فرهیختگی‌ و مهارت‌ در شغل‌ دبیری‌، توانستند در دستگاه‌ اداری‌ سلجوقی‌ نفوذ کرده‌، موقعیتی‌ به‌ دست‌ آورند. آن‌ها با حمایت‌ از یک‌دیگر، بر نفوذ خود می‌افزودند. اختلاف‌ شدید میان‌ شافعیان‌ و حنفیان‌ در دوره‌ سلجوقی‌، تا حدود زیادی‌ راه‌ رشد شیعه‌ را هموار کرد. در واقع‌، اتحاد سنیان‌ به‌ میزان زیادی‌ شکسته‌ شد و زمانی که‌ آن‌ها در ری‌، اصفهان‌ و نیشابور، سرگرم‌ نزاع‌ با یک‌دیگر بودند، شیعه‌ در این مناطق‌ رشد چشم‌گیری داشت.

عبدالجلیل دوران عهد وزارت مجدالملک براوستانى را، دوره استیلاى دستاربندان قم و کاشان و آبه مى‏داند. (قزوینی رازی، 1358، ص‌141 ـ 142) او نیز چون دیگر وزیران عصر ـ چنان‏که از فحواى کلام عبدالجلیل رازى برمى‏آید ـ با تسلط برکیارق و با جانب‏دارى از مذهب شیعى، مستوفیان و دیوانیان شیعى را نیز بر سر کار آورده بود. از سوى دیگر، بسیارى از امیران دولتى را به وسیله باطنیان از میان برداشته بود و همین نیز باعث شد که به تحریک مخالفانش که اغلب مخالفان مذهبى او بودند، به قتل برسد. (همان، 280)

نفوذ مجدالملک‌ قمی‌، یکی‌ از مظاهر نفوذ تشیع‌ در دربار سلجوقی و دربار برکیارق بود. وی‌ قدرت‌ زیادی‌ داشت و در زمینه دینی کاملاً به اصول اعتقادی و مذهبی پای‌بند بود. او شب‏ها، بسیار عبادت می‏کرد و نماز شبش ترک نمی‏شد؛ از احسان و صدقه فراوان به مردم، مخصوصاً علویان، دریغ نمی‏ورزید؛ از کمک به افراد آبرومند غافل نبود و از خون‌ریزی، بسیار کراهت داشت. او با این که شیعی بود، با سایر فِرَق و طوایف مسلمان عادلانه رفتار می‌کرد (ابن‌اثیر، 1371، ج10، ص299) و اهتمام وافر داشت تا با غیرشیعیان نیز هم‌چون شیعیان، عادلانه و منصفانه رفتار شود. او در انجام دادن خیرات و مبرّات پیشتاز بود و هرگز بر ضرر دیگران اقدامی نکرد و نان کسی را قطع نکرد. (الامین، بی‌تا، ج3، ص299)

از دیگر اقدامات مجدالملک‌ قمی‌ در خدمت به تشیع، بازسازی و رونق دادن قبور ائمه‰ و بزرگان شیعه بود. مهم‌ترین اقدامات عمرانی او در این زمینه عبارتند از:

1. بنای بارگاه برای ائمه بقیع؛ او در قبرستان بقیع، روی قبور امام حسن، امام زین‏العابدین، و امام محمد باقر و امام جعفر صادق:، قبه‏ای ساخت که قبر عباس عموی پیامبر اکرمˆ هم در زیر این گُنبد قرار می‏گرفت.

2. بنای گنبدی برای مرقد حضرت موسی‌بن‌جعفر و حضرت امام جواد‡ در کاظمین.؛

3. بنای یک چهارتاقی روی قبر عثمان‌بن‌مظعون، صحابه بسیار معروف حضرت رسول اکرمˆ، در قبرستان بقیع. (شوشتری، 1376، ج2، ص460؛ الامین، بی‌تا، ج3، ص299؛ قمی، 1970م، ج2، ص67؛ راونـدی، 1333، ص18ـ19)

4. بازسازی باروی شهرری و قم و قبه حضرت فاطمه معصومهƒ و نیز بنای مسجد عتیق در قم. (مجمل‌التواریخ والقصص، 1318، ص‌412؛ ابـن‌اثیـر، 1351، ج17، ص192)

5. بازسازی و توسعه حرم سیدعبدالعظیم حسنی در ری (مصطفوی، ج1، ص146) و تجهیز و تکمیل تعدادی از «مَشاهد سادات علوی و اشراف فاطمی». (قزوینی رازی، 1358، ص‌220)

6. رونق بخشیدن به بارگاه امام‏زاده‏ها و بنای گُنبدی روی قبور مطهر آنان. (همان)

مجدالملک علاوه بر اقدامات عمرانی توجه خاصی به سادات داشت به آنان احسان و عطایا می‌نمود. (رشیدالدین فضل‌الله، 1368، ج2، ص308-309)

با حضور مجدالملک و دیگر امیران شیعی در عراق و ایران و نفوذ دیوانیان امامی‌مذهب در دستگاه دیوان‌سالاری سلجوقی، اقتدار سیاسی شیعیان افزایش یافت. این امر در توسعه افکار و اندیشه‌های شیعی بی‌تأثیر نبود. نفوذ این دبیران و جایگاه اداری‌شان، موجب می‌شد تا سرهنگان و نیروهای اجرایی دولت از آن‌ها پیروی کنند. (قزوینی رازی، 1358، ص‌113)

هدف اصلی مجدالملک از اقداماتش، کمک به پیشبرد تفکر شیعی و یاری شیعیان و نیز ترویج نام امامان بزرگوار شیعه بود. ساختن بارگاه برای مراقد امامان و امام‏زادگان گواه بر این ادعاست. ضمناً ساختن بارگاه و گنبد برای قبور بزرگان دین، از منظر اکثر مذاهب اسلامی، کاری پسندیده و مستحب است. در روزگار این وزیر شیعی، مذاهب اسلامی دیگر مخالف رونق بخشیدن به قبور بزرگان و امامان شیعه نبوده‏اند. ویژگی برجسته دیگر او این بود که در انجام دادن کارهاى خیر بسیار کوشا بود، به ویژه در جهت رونق بخشیدن به بارگاه امامان و امام‌زاده‌ها.

هواداران نظـام‌الملـک کـه همان خراسانی بودند، به همراه شاخة نظامی خراسانی‌ها که غلامان نظامیه به شمار می‌آمدند، برکیارق را در شهرری بر تخت نشاندند. تاج‌الملک و مجدالملک هر دو در کنار ترکان‌خاتون بودنـد. (شبانکاره‌ای، 1363، ص106؛ نیشابوری، 1332،‌ ص26) در پایان عمر نظام‌الملک، گروه مخالف او که عراقی‌ها بودند، موفق شـدند قـدرت را به دست گرفته، خواجه و طرف‌داران خراسـانی او را از قـدرت حـذف کنند. با مرگ ملکشاه و جنگ‌های جانشینی، این رقابت‌ها دوباره شعله‌ور شـد. در دورة برکیارق، هرکدام از دو گروه به تلاش برای کسب قدرت پرداختند که در این میان، نقش و جایگاه مجدالملک قمی به عنوان یکـی از دیـوان‌سـالاران عراقـی در روند حوادث پررنگ‌تر بود. با بررسى عملکرد این مرد بزرگ در زمان صدارت، این نکته به دست مى‌آید که هدف اصلى او از این اقدام، کمک به پیشبرد تفکر شیعى و یارى شیعیان و نیز ترویج نام امامان بزرگوار شیعه بوده است. گواه بر این ادعا، ساختن بارگاه براى مراقد امامان و امام‌زادگان است؛‌ مانند‌ خواجه‌نصیر طوسى که با آن موقعیت بلند علمى و فلسفى، در کنار هلاکوخان مغول قرار مى‌گیرد تا هم مذهب تشیع را ترویج نماید و هم سلطان وقت را از توطئه علیه شیعیان بازدارد. البته در آن روزگاران، خاندان سلجوقیان بیش‌تر به حفظ قدرت مى‌اندیشیدند و براى به‌دست گرفتن قدرت با یک‌دیگر مى‌‌جنگیدند. از این رو، براى رسیدن به سلطنت، گویا توجه چندانى به اختلافات مذهبى نداشتند. (بنـداری،1356، ص97)

 

عزل و قتل
در سال 492 قمری، مؤیدالملک که توطئه‌هایش برای کنار زدن مجدالملک با مرگ انر ناکام مانده بود، به گنجه نزد برادر برکیارق یعنی محمد (تپر) رفت و او را به قیام علیه برادرش تحریک نمود. محمد با اغوای مؤیدالملک در برابر برادر شورش کرد. این اقدام محمد، واکنش برکیارق را به دنبال داشت. برکیارق به همراه مجدالملک و سپاهیانش به طرف آذربایجان حرکت کرد. در نزدیکی زنجان گروهی از سپاهیان و امرای لشکر برکیارق شورش کردند و از سلطان خواستند که مجدالملک را تحویل آنان دهد؛ ولی سلطان از این کار امتناع نمود. (خواندمیر،1380، ج2، ص503) اما این گروه به رهبری امرایی چون اینانج، امیرآخربک، بلکابک، یبغو و طغایرک پسر الیزن و پسران اسفهسالار برسق بر درخواست خود پافشاری کردند و به سلطان گفتند: «چنان‌چه به ما تسلیم نمایند، ما هم بندگانیم و ملازم خدمت و اگر جلوگیری شود، جدا می‌شویم و او را به زور می‌گیریم». (ابن‌اثیر، 1371، ج23، ص264) اما باز هم برکیارق جلو آنان ایستاد. مجدالملک برای سلطان پیام داد و گفت: «مصلحت چنان می‌بینم که امرای دولت خویش را نگه‌داری و خود مرا بکشی و نه این‌که این گروه مرا بکشند که وهن دولت شماست». ولی سلطان قتل وزیر را قبول نمی‌کرد . او به امرا پیام داد: «او را تسلیم می‌نمایم، ولی سوگند یاد کنید که او را حفظ کرده، در یکی از قلاع زندانی‌اش کنید». همین که سوگند یاد کردند، مجدالملک را تسلیم آن‌ها کرد، ولی پیش از آن‌که مجدالملک به آن‌ها برسد، غلامان او را کشتند و سرش را بریده، برای مؤیدالملک فرستادند. با کشته شدن مجدالملک، امرا به برکیارق گفتند تا به ری برگردد و آن‌ها به جنگ محمد خواهند رفت که با برگشت برکیارق، امرا به محمد پیوستند. (ابن‌اثیر، 1371، ج23، ص264؛ راوندی، 1333، ص144ـ‌145؛ منشی کرمانی، 1364، ص52ـ‌53)

مجدالملک با توجه به اوضاع آن دوره و وجود مخالفانش، مرگ خود را پیش‌بینی می‌کرد و همواره در سفر و حضر کفن خود را همراه داشت. (ابن‌اثیر، 1371، ج23، ص265) بعد از قتل او، در حالی که 51 سال بیش‌تر نداشت، پاره‌های تن او را به کربلا برده، در کنار مرقد سالار شهیدان به خاک سپردند. (الامین، بی‌تا، ج3، ص299) قبر مجدالملک در کربلا و متصل به قبر امام حسین† است. (قزوینی رازی، 1358، ص‌41)

 

دلایل قتل
درباره علت توطئه قتل مجدالملک و کشته شدن او به دست شورشیان سپاه برکیارق، چند دلیل در منابع این دوران آمده است؛ از جمله:

 

1. دلایل مالی

بعضی از منابع دلیل شورش امرا بر ضد مجدالملک را دلایل مالی می‌دانند. او پیش از رسیدن به وزارت برکیارق، مدت دو سال رئیس دیوان استیفای سلطان برکیارق بود. مقام مستوفی که به جمع‌آوری مالیات‌ها می‌پرداخت، محاسبه دخل و خرج عمومی را نیز در دست داشت. هر چند دادن گزارش مالی به سلطان از کارها و وظایف وزیر محسوب می‌شد، نظارت مستوفی بر محاسبات، نفوذ زیادی را برایش در پی داشت و این کار او را رقیب وزیر می‌کرد. مجدالملک نیز در طول دو سال ریاست دیوان استیفا، موفق شد جایگاه خود را به ضرر فخرالملک تحکیم کند و از همین جایگاه به وزارت رسید. (لمبتن، 1375، ص‌44) مجدالملک در مدت عهده‌داری دیوان استیفای سلطان، بر تمام دخل و خرج کشور تسلط کامل یافت. این امر مغایر با منافع گروهی بود که بعد از مرگ ملکشاه و جنگ‌های جانشینی، موفق شده بودند از اوضاع مالی به نفع خود بهره‌برداری کنند؛ به همین علت، او را به بخل و خست متهم کردند. (قدیانى،‏ 1387، ج‏2، ص749) در دوران وزارت مجدالملک هم این روند ادامه داشت. عقیلی در آثارالوزرا نوشته است:

مجدالملک بنیاد کار را به عهده گرفته بود و او کار بر امرا به تنگ آورده بود. (عقیلی، 1364، ص‌217)

جلوگیری از سوءاستفاده‌هایی که امرا از اموال حکومت انجام می‌دادند، باعث شد که آنان علیه مجدالملک شورش نمایند (خواندمیر، 1355، ص‌180، مستوفی، 1362، ص‌442؛ غفاری کاشانی، 1404، ص151ـ‌152) از سوی دیگر، نباید از نفوذ و قدرت نظام‌الملک و فرزندانش در بین لشکریان و امرا غافل شد. تحریک و تشویق مؤیدالملک که امرا را به کشتن مجدالملک و جدایی از برکیارق تشویق می‌کرد، در ابیاتی از خواندمیر بازتاب یافته است: زمانی که آنان از برکیارق، تسلیم وزیرش را می‌خواهند و او امتناع می‌کند. نقش خراسانی‌ها در این شورش بسیار مشهود است؛ زیرا امرا به تشویق مؤیدالملک بعد از کشتن مجدالملک، به سلطان محمد می‌پیوندند. هرچند علت تحریک مؤیدالملک رقابت او با مجدالملک بود، امرا هم از سیاست‌های مالی مجدالملک خیلی رضایت نداشتند؛ زیرا مجدالملک از بخشش‌ها و حیف و میل اموال جلوگیری می‌کرد.

 

2. دلایل مذهبی ـ اعتقادی

مجدالملک از وزرای شیعه امامیه بود و اعتقادات خود را آشکارا ابراز می‌کرد. حتی کارهای عمرانی مانند ساختن بقاع متبرکه به نفع شیعیان انجام می‌داد. (مدرس تبریزی، 1374، ج1، ص245) امرای حکومت برکیارق به این دلیل که مجدالملک از قم بود و نسبت به مذهب و اعتقاد او بدبین بودند، علیه او شورش کردند. (همدانی، 1386، ص‌44) البته با توجه به تسامح مذهبی مجدالملک و سیاست خاص او درباره مذهب، می‌توان گفت: مذهب نمی‌توانست مهم‌ترین عامل در کشته شدن او و به همراه آن کم شدن قدرت نخبگان عراقی تأثیرگذار بوده باشد.

 

3. متهم بودن به ارتباط با اسماعیلیان

این اتهام از روش‌های رایج بود که خراسانی‌ها برای حذف نخبگان عراقی از آن استفاده می‌کردند و بعد از آن نیز کاربرد زیادی داشت. اسماعیلیان بعد از مرگ ملکشاه قدرت خود را افزایش دادند. آنان حتی در اسماعیلی کردن توده لشکریان برکیارق توفیق یافته بودند. (ابن‌اثیر، 1371، ج23، ص297؛ لوئیس، 1383، ص‌76؛ هاجسن، 1346، ص‌357) عاملان برکیارق در خراسان، از اسماعیلیان قهستان برای سرکوب مخالفان خود استمداد جستند. در فهرست قتل‌هایی که در وقایع‌نامه‌ها و تاریخ‌های الموت ذکر شده، تقریباً پنجاه قتل به دوران حسن صباح نسبت داده شده که بیش از نیمی از این قتل‌ها، متعلق به دوره سلطنت برکیارق است. (لوئیس، 1383، ص‌78) برکیارق برای این‌که اتهام گرایش به باطنی‌ها را از حکومت خود دور کند، در سال 494 قمری، کوشید تا اصفهان را با قتل‌عام بزرگی از اسماعیلیان پاک‌سازی کند. او با این اقدام و نوشتن نامه به خلیفه، از خود رفع اتهام می‌کرد. (ابن‌تغری بردی، 1413، الجزءالخامس، ص‌165؛ ابن‌کثیر، 1413، الجزء الثانی‌عشر، ص‌196) زمانی که مجدالملک به مقام وزارت رسید، تعدادی از امرا و بزرگان دولت توسط اسماعیلیان به قتل رسیدند. کشته شدن این افراد و عامل تحریک اسماعیلیان به این ترورها را به مجدالملک منسوب کردند. (ابن‌اثیر، 1371، ج23، ص264؛ ابن‌خلدون، 1366، ج4، ص52ـ53)

یکی دیگراز بهانه‌هایی که امرا برای ارتباط مجدالملک با اسماعیلیان مطرح کردند، موضوع قلعه تکریت بود. مجدالملک امور قلعه را بدست یک سردار اسماعیلی به نام کیقباد سپرد (بی‌شک وزیر، تصور می‌کرد که آن سردار مانند خودش شیعه دوازده‌امامی است نه شیعه اسماعیلی). سردار مزبور، دوازده سال تمام آن را نگه داشت و سرانجام آن را برای این‌که به دست سلطان جدید سلجوقی نیفتد، به یک حکم‌ران عرب واگذار کرد که شیعه دوازده امامی بود، ولی امرا این اقدام وزیر را دلیل اسماعیلی بودن او دانستند. (هاجسن، 1346، ص‌163)

در جمع‌بندی دلایل قتل مجدالملک و به دنبال آن کم شدن قدرت عراقی‌ها، باید گفت: در این موضوع نقش مؤیدالملک و خراسانی‌ها پررنگ‌تر بود. آنان با هدایت گروه‌های مختلف و تحریک امرا، موجبات کنار گذاشتن قدرت عراقی‌ها را فراهم کردند. مؤیدالملک برای آن‌که پایگاه عراقی‌ها را که همان حرم سلطان بود نیز از چرخه قدرت خارج کند، مادر برکیارق را به قتل رساند و به این ترتیب حامی اصلی عراقی‌ها حذف شد. مجدالملک به قدری به مادر برکیارق نزدیک بود که قصد داشت او را به نکاح خود درآورد. (قزوینی رازی، 1331، ص87ـ‌88) هم‌چنین اموال مجدالملک را تصاحب نمود. (منشی کرمانی، 1364، ص‌53؛ بنداری اصفهانی، 1356، ص‌100)

 

تأثیر قتل مجدالملک بر جریان‌های عراقی و خراسانی
دوره برکیارق، دورانی از کشاکش نخبگان عراقی با خراسانی بود که سه دوره را به خود دید: ابتدا پیروزی خراسانی‌ها با وزارت مؤیدالملک؛ مرحله دوم وزارت فخرالملک ولی قدرت واقعی در دست عراقی‌ها و مجدالملک بود. دوران وزارت مجدالملک در حدود دو سال طول کوشید. در طول این دوران، مجدالملک با حمایت مادر سلطان، توانست بر اوضاع کشور مسـلط شـود. مؤیدالملک، در سال 492قمری که توطئه‌هایش برای کنار زدن مجدالملک با مـرگ انـر ناکام مانده بود، به گنجه به طرف برادر برکیارق یعنی محمد (تپر) رفت و او را به قیام علیـه برادرش تحریک کرد. (مؤمنی،1393، ص‌146) بدین ترتیب، مرحله سوم وزارت مجدالملک شروع شد که عراقی‌ها جریان امور را به دست گرفتند و این وضع تا زمان مرگ مجدالملک ادامه داشت. کشته شدن مجدالملک ضربه بزرگی به عراقی‌ها بود. بعد از او یک خراسانی دیگر به منصب وزارت رسید. او ابوالحسن دهستانی بود. در این هنگام جنگ‌های دو برادر تشدید شد که مؤیدالملک نقش اساسی در تحریک سلطان‌محمد داشت. در جنگی که در سال 493 قمری بین دو برادر در همدان درگرفت، دهستانی به اسارت محمد درآمد؛ ولی مؤیدالملک شاید به دلیل خراسانی بودن او برخوردی با دهستانی نداشت و دهستانی را به بغداد فرستاد تا خطبه به نام محمد جاری کند. مادر سلطان برکیارق نیز به دست مؤیدالملک به قتل رسید. اما در نبرد دوم در سال494قمری که باز هم بین دو برادر اتفاق افتاد، محمد شکست خورد و مؤیدالملک به دست یکی از غلامان مجدالملک اسیر شد و سلطان برکیارق او را به انتقام خون مادرش به قتل رساند. قتل مؤیدالملک، ضربه بزرگی به خراسانی‌ها وارد کرد و پیروزی بزرگی برای عراقی­ها به حساب می­آمد. (ابن‌اثیر، 1371، ج23، ص278)

 

نتیجه
وزارت در دوران سلجوقى، قدرتمندترین منصب بعد از سلطان در سلسله‌مراتب حکومتى بود. نخستین گام مجدالملک برای رقابت با مؤیدالملک، حذف استاد علی مستوفی، یکـی از افرادی بود کـه بـا مؤیـدالملک رابطـة خـوبی داشـت. مجدالملک، اهل براوستان و از شیعیان قم، با قدرت روزافزون خاندان نظام‏الملک مقابله کرد و با هم‏دستى سدیدالملک، توانست این خاندان متنفذ را که از حمایت شافعیان نظامیه برخوردار بودند، از چشم سلطان بیندازد و زمام امور ملک را در دست گیرد. مجدالملک در بخشندگی، اصلاح‌گرایی، حمایت از عالمان، تکریم ائمه علوى، سادات فاطمى و ترمیم مزارات، نام نیکی از خود به جای گذاشت و در بعد سیاسی نیز با برقراری وحدت سیاسی امپراتوری، تهدید قدرت نظامیان و ترویج روحیه تسامح و تساهل، گرچه موجب شد فرجام نامبارکی برای او رقم بخورد، اقدام او زمینه را برای کاستن تعصبات مذهبی فراهم کرد.

در پایان عمر نظام‌الملک، گروه مخالف او (عراقی‌ها)، موفق شـدند قـدرت را به دست گیرند و خواجه و طرف‌داران خراسـانی او را از قـدرت حـذف کنند. با مرگ ملکشاه و جنگ‌های جانشینی، آتش این رقابت‌ها دوباره شعله‌ور شـد. در دورة برکیارق، هرکدام از دو گروه به تلاش برای کسب قدرت پرداختند که در این میان، نقش و جایگاه مجدالملک قمی به عنوان یکـی از دیـوان‌سـالاران عراقـی در روند حوادث پررنگ‌تر بود. او وزیری وظیفه‌مدار، بادیانت و مردم‌دار بود و سعی داشت دیانت و اخلاق، فدای سیاست نشود و دین ابزاری برای رسیدن به مقاصدش نگردد. او در رفتار سیاسی خود، با توجه به خاستگاه اجتماعی فرودستانه‌اش، با طبقات فرادست کم‌تر سازگاری نشان می‌داد و می‌کوشید از زدوبندهای سیاسی و جناحی به دور باشد؛ به همین علت غضب آنان را موجب شد. او از طرفی سعی کرد با سپردن امور دیوانی به نزدیکان و شیعیان مورد اعتمادش، بین گروه کوچک حامیان خود هم‌بستگی شدیدی ایجاد کند.

با بررسى عملکرد این مرد بزرگ در زمان صدارت، این نکته به دست مى‌آید که هدف اصلى او از این اقدام، کمک به پیشبرد تفکر شیعى و یارى شیعیان و نیز ترویج نام امامان بزرگوار شیعه بوده است. گواه بر این ادعا، ساختن بارگاه براى مراقد امامان و امام‌زادگان است. همان‌گونه که خواجه نصیر با آن موقعیت بلند علمى و فلسفى، در کنار هلاکوخان مغول قرار گرفت تا هم مذهب تشیع را ترویج نماید و هم سلطان وقت را از توطئه علیه شیعیان بازدارد. البته در آن روزگاران، خاندان سلجوقیان بیش‌تر به حفظ قدرت مى‌اندیشیدند و براى به دست گرفتن قدرت با یک‌دیگر می‌جنگیدند. از این رو، براى رسیدن به سلطنت، گویا توجه چندانى به اختلافات مذهبى نداشتند.

 

مراجع
احمدی میرآقا، علی و سیداسدالله موسوی عبادی، «بَراوِسْتانی، مجدالملک، وزیر شیعی عهد سلجوقیان و سازنده گنبد بقیع»، سایت دانشنامه حوزه نمایندگی ولی‌فقیه در امور حج و زیارت،1389.
آقابابایی، رضا، سیدحسن قریشی، آثار تاریخی و فرهنگی قم، قم: زائر، 1384.
ابن‌اثیر، عزالدین، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ‏عباس خلیلى و ابوالقاسم حالت‏، تهران: مؤسسه مطبوعات علمى‏، 1371.
ابن‌تغری بردی، محمدحسین شمس‌الدین، حوادث الدهور فی مدی الایام و الشهور، بیروت: عالم الکتب، 1413ق.
ابن‌خلدون، عبدالرحمان، تاریخ ابن‌خلدون، ترجمه عبدالحمید آیتى، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1366.
ابن‌کثیر، ابوالفدا اسماعیل‌بن‌عمر، البدایه و النهایه، بیروت: داراحیاء التراث العربى، 1413.
ابوالرجا قمی، نجم‌الدین، تاریخ وزراء، به کوشش م. ت. دانش‌پژوه، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363.
اصفهانى‏، عمادالدین محمد‌بن‌محمد‌بن‌حامد، تاریخ دولت آل‌سلجوق‏، تصحح یحیى مراد، بیروت: دارالعلمیة، 1425ق‏/2004م.
اقبال، عباس، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه و یحیی زکاء، تهران: دانشگاه تهران، 1338.
الامین، السیدمحسن، اعیان‌الشیعه، بیروت: دارالتعاریف للمطبوعات، بی‌تا.
بنداری، اصفهانی، تاریخ سلسله سلجوقی یازبدةالنصره و نخبةالعصره، ترجمه م. ج. جلیلی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1356.
پیرنیا، حسن و عباس اقبال آشتیانى، ‏تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه‏، تهران: خیام‏، 1380.
حموی، یاقوت، معجم‌البلدان،‌ تهران: سازمان میراث فرهنگى کشور، 1383.
راوندى‏، محمد‌بن‌على‌بن‌سلیمان، راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آل‌سلجوق‏، تهران: امیرکبیر، ‏1364.
ربانى سبزوارى، ابوالحسن، زندگی‌نامه اسعد‌بن‌حسن‌بن‌موسی قمی، مجموعه ستارگان حرم، ج12 ، قم: زائر، 1387.
شوشتری، قاضی‌نورالله، مجالس المؤمنین، تهران: کتاب‌فروشی اسلامیه، 1354.
طهماسبی، ساسان، «رقابت عراقی‌ها و خراسانی‌ها در دیوان‌سالاری سلجوقی»، نامة انجمن، ش3، سال1382.
خواندمیر، غیاث الدین‌بن‌همام الدین، تاریخ حبیب‌السیر، تهران: خیام‏، 1380.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، دستور الوزراء، تصحیح سعید نفیسی، تهران: اقبال، 1355.
عقیلی، سیف‌الدین، آثار الوزراء، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، بی‌نا،‌ 1364.
غفاری کاشانی، قاضى احمد‌بن‌محمد، تاریخ نگارستان‏، تهران: کتاب‌فروشى حافظ، 1414ق‏.
قدیانى،‏ عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران،‏ تهران: آرون، 1387‏‏.
قزوینی رازی، عبدالجلیل، النقض، به کوشش جلال‎الدین محدث، تهران: انجمن آثار ملی، 1358.
قمی، حسن‌بن‌محمد، تاریخ قم، تهران: توس، 1361.
قمی، عباس، الکنی و الالقاب، نجف اشرف: المطبعة الحیدریه، 1970م.
لمبتن، آن، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران: شرق، 1375.
لوئیس، برنارد، حشاشین فرقه‌ای تندرو در اسلام، ترجمه حسن خاکباز محسنى، تهران: کتاب زمان، 1383.
مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة‌الادب، تهران: خیام، 1374.
مستوفی، حمدالله ، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران: امیرکبیر، 1364.
معزی، امیر، دیوان کامل امیرمعزى، تصحیح، ناصر هیرى، تهران: مرزبان، 1362.
منشی کرمانی، ناصرالدین، نسایم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء، مصحح: میرجلال‌الدین حسینی ارموی، تهران: اطلاعات، 1364.
مؤمنی، محسن، وزارت مجدالملک قمی، «واکاوی رقابت خراسانی ـ عراقی، جستارهای تاریخی»، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سال پنجم، شمارة اول، بهار و تابستان ،1393.
نیشابوری، ابوحامد ظهیرالدین، سلجوق‌نامه، تهران: کلاله خاور، 1332.
هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره اى، تهران: کتاب‌فروشى تهران، 1346.
همدانی، رشیدالدین فضل‌الله، جامع‌التواریخ (تاریخ آل‌سلجوق)، محمد روشن، تهران: میراث مکتوب‏، 1362.
یوسفی‌فر، شهرام و سیدمحمدحسین محمدی، «تأثیر باورهای مذهبی بر زندگی اجتماعی شهرری در عصر سلجوقی»، مجلة جستارهای تاریخی، دورة اول، شماره 1، 1389.

 


نویسنده
سید حسن قریشی کرین 
هیئت علمی


چاپ   ایمیل