چکیده
موضوع اصلی در این مقاله، قیام محمدبنعبدالله نفس زکیه، از حسنیان است. در ابتدا به مبانی و ماهیت فکری جنبش حسنیان پرداخته شده است تا پس از روشن شدن این مبانی، بهتر بتوان دلیل قیام محمد نفس زکیه را تبیین کرد. ازاین رو، سعی نگارنده در این پژوهش بر آن است که به عوامل شکست قیام محمدبنعبدالله و پیامدها و نتایج این قیام بپردازد. عباسیان که خود را در برابر علویان فاقد مقبولیت کافی میدانستند، سعی داشتند استنادات و دلایلی مبنی بر مشروعیت خویش ارائه کنند. در مقابل، حسنیان نیز برای مشروع جلوه دادن خود، استناداتی دال بر حق جانشینی پیامبر9 برای خود قائل شدند. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که حسنیان نسبت به عباسیان، خود را به پیامبر9 نزدیکتر میدانستند و در واقع، خود را مصداق حقیقی خاندان پیامبر9 میشمردند. ازاینرو و مطابق این معیار، با تکیه بر ادعاهایی نظیر وراثت ولایت و امامت حضرت علی7، حسب (افتخارات پدری) و نسب (خون و نژاد) والاتر، و بیعت عباسیان با آنها در عهد اموی، حق جانشینی پیامبر را متعلق به خود میدانستند.
کلیدواژهها
محمدبنعبدالله؛ نفس زکیه؛ منصور؛ حسنیان؛ عباسیان
اصل مقاله
مقدمه
امویان در سال 41 هجری بهقدرت رسیدند؛ اما پس از بهقدرت رسیدن، سنت خلفای راشدین را کنار گذاشتند و به سنتها و معیارهای اسلامی بیاعتنایی کردند. از اوایل قرن دوم هجری، ناخرسندی نسبتبه عملکرد آنان جامعة اسلامی را فرا گرفت و حرکت ضداموی با تکیه بر شعار «شایستگی خاندان پیامبر برای حکومت» شکل گرفت.
علویان بههمراه تیرههای دیگر بنیهاشم، با هدف سرنگونی امویان و تأسیس حکومتی جدید، بهصورت یکپارچه و متحد در نهضت شرکت کردند. سرانجام در سال132ق .حکومت اموی سقوط کرد. عباسیان که برنامههای خود را با تشکیلات منسجم و وسیعی پیش برده، توانستند علویان را کنار بگذارند و خود حکومت را دراختیار بگیرند. در این میان، حسنیان[1]، که از فعالان ضداموی بهشمار میآمدند و از آغاز نسبتبه نهضت خوشبین بودند از سرانجام آن اظهار ناخرسندی کردند و از پذیرش حاکمیت عباسیان سر باز زدند؛ و چون حکومت را حق علویان میدانستند، تصمیم به ادامة نهضت (این بار برضد عباسیان) گرفتند.
این تفکر باعث تقابل بین حسنیان و عباسیان گردید که موجب شکلگیری پنج قیام توسط حسنیان برضد عباسیان، شد. بنابراین، حسنیان فعالیتهای گستردهای را با هدف به چالش کشیدن مشروعیت حکومت عباسی و در صورت امکان، براندازی آن آغاز کردند. یکی از این قیامها و نخستین آن، قیام محمدبنعبدالله معروف به «نفس زکیه» (145ق) است. در این مقاله تلاش شده است تا به پرسشهای ذیل که در بررسی قیام محمدبنعبدالله و پیامدهای آن، اهمیت ویژهای دارند، پاسخ داده شود:
پرسشهای تحقیق
1. دلیل عدم پذیرش حاکمیت منصور از طرف محمدبنعبدالله چه بود؟
2. زیربنا و مشخصة فکری و سیاسی قیام نفس زکیه چه بود؟
3. پیامدها و آثار فکری و سیاسی قیام محمدبنعبدالله چه بود؟
فرضیات
1. حسنیان خود را مصداق حقیقی خاندان پیامبر 9میدانستند. از همین روی، حاکمیت عباسیان را قبول نداشتند؛
2. اندیشة «وراثت بنات»، «مهدویت» و «ایدههای اصلاحی»، مهمترین مشخصة فکری و سیاسی قیام محمدبنعبدالله بود.
3. رشد مرثیهسرایی، سختگیری بر علویان، تأسی به محمدبنعبدالله برای ادامة تلاشهای سیاسی برضد عباسیان، که چندین سال دوام داشت، به تشکیل حکومت ادریسیان در مغرب انجامید.
این پژوهش، از نوع پژوهش تاریخی، و روش انجام آن بهصورت کتابخانهای، و شیوة جمعآوری اطلاعات به شیوة فیشنگاری است. تلاش محقق در این پژوهش آن است که واقعیتهای گذشته را از طریق جمعآوری اطلاعات، ارزشیابی و بررسی صحت و سقم این اطلاعات، ترکیب دلایل مستدل و تجزیه و تحلیل آنها، بهصورتی منظم و عینی ارائه کند و نتایج پژوهش قابل دفاعی را در ارتباط با فرضیهها و پرسشهای پژوهش به دست آورد.
1. ماهیت فکری قیام
امویان پس از روی کار آمدن، سیرة خلفای راشدین را کنار گذاشتند و بر اساس معیارهایمخصوص خود، جامعه را اداره کردند. که این امر باعث نارضایتی بزرگان جامعة اسلامی شد. کمکمقیامهایی بر ضد امویان شکل گرفت که در نهایت، عباسیان (فرزندان عباسبنعبدالمطلب) توانستند با همکاری شیعیان علی7 و دیگر مردم ناراضی، قدرت را بهدست گیرند؛ اما پس از به قدرت رسیدن، علویان را کنار گذاشتند. حسنیان که از آغاز در قیام بر ضد امویها حضور داشتند و آیندة خوبی را برای این قیام پیشبینی میکردند، حالا با دیدن این وضع، قیام را بر ضد عباسیان ادامه دادند و کوشیدند به رهبری عبداللهبنحسن مثنی و فرزندانش فعالیتهای گستردهای را با هدف به چالش کشیدن مشروعیت حکومت عباسیان، و در صورت امکان براندازی آن انجام دهند. یکی از فرزندان عبداللهبنحسن، محمد معروف به «نفس زکیه» است، که نخستین قیام را بر ضد عباسیان آغاز کرد.
پیش از پرداختن به بحث محمدبنعبدالله ابتدا به مبانی و ماهیت فکری جنبش حسنیان پرداخته خواهد شد تا پس از روشن شدن این مبانی، بهتر بتوان دلیل قیام محمد نفس زکیه را تبیین کرد.
ماهیت فکری حسنیان، در قالب سه محور «حقانیت در خلافت» ، «مهدویت» و «اندیشههای اسلامی» تنظیم شده است. هریک از این محورها، یکی از پایههای ماهیت فکری قیام حسنیان، و بالطبع محمد نفس زکیه است، در ادامه، این محورها بررسی میشوند تا ماهیت فکری جنبش تبیین، و ابعاد و زوایای آن روشن شود.
1-1. حقانیت در خلافت
از جمله ادعاهای قیامکنندگان حسنی، حقانیت و شایستگی آنها در جانشینی و خلافت پیامبر9 بود. با شکلگیری نارضایتی از امویان در جامعة اسلامی و فعالیتهای سیاسی بر ضد آنان، عباسیان که از نظر فعالیت سیاسی سابقة کمتری از علویان داشتند و در جامعه در برابر علویان از مقبولیت کمتری برخوردار بودند، در سایة علویان فعالیت میکردند و خود را یکی از گروههای طرفدار ایشان و اهداف آنان معرفی مینمودند. برای این ادعا، دلایلی را میتوان برشمرد:
1. ادعای خونخواهی علویان توسط عباسیان؛ از ابتدا آآاآاااغاز تا مدتی پس از روی کار آمدن عباسیان جنازة یحیی بالای دار بود تا وقتی که دولت عباسی روی کار آمد جنازه او را از بالای دار بهزیر آوردند و بهخاک سپردند. ابومسلم خواست تا کشندگان یحییبنزید را بهقتل برساند. از این رو به تعقیب آنان پرداخت و همة کسانی را که در قتل یحیی بهنوعی شرکت جسته بودند، به قتل رسانید. (اصفهانی، 1349، ص1691)
وقتی سر مروان را نزد ابوالعباس آوردند و پیش روی او نهادند، گفت: دیگر اهمیت نمیدهم که چه وقت مرگم فرا رسد، که به انتقام حسین و برادرانش، دویست کس از بنیامیه را کشتهام و باقیماندة جسد هشام را بهتلافی پسرعمویم زید، سوزانیدهام. (مسعودی، 1374، ص261)
2. نامهنگاری ابوسلمه با دو بزرگ علوی، برای اینکه دعوت را متوجه آنان کند. (همان، ص258)
3. سرگردانی و تناقض عباسیان در عملکرد و گفتار قبل و بعد از تشکیل حکومت عباسی؛ از جمله میتوان به بیعت آنها با محمد نفس زکیه در دورة اموی اشاره کرد. (اصفهانی، 1349، ص197-244)
4. ادعاهای علویان مبنی بر استفادة عباسیان از شعارهای علویان، و استفاده از نیروی پیروان آنها در فعالیتهای سیاسی خود در عهد اموی؛ از جمله نفس زکیه در نامهای به منصور مینویسد: شما به نام ما دعوی این کار کردید و به کمک شیعیان ما دربارة آن قیام کردهاید و به برکت ما توفیق یافتهاید. (طبری بیتا، ج11، ص4806/ ابناثیر، بیتا، ج9، 173)
5. کوفه بهعنوان مرکز نهضت ضد اموی، گرایش علوی داشت، نه گرایش عباسی. کوفه از شهرهایی بود که از جنبش حسنیان حمایت کرد. (اصفهانی، 1349، ص253/ طبری، بیتا، ج11، ص4803)
پس با این تفاسیر میتوان گفت که فعالیتهای سیاسی آشکار عباسیان که از 126ق . به بعد آشکار شد، بهصورت غیرمستقل بوده و آنان بهعنوان یکی از گروههای طرفدار علویان فعالیت میکردند. شروع فعالیتهای سیاسی بنیهاشم به نظر میرسد پس از مرگ ولیدبنیزید باشد. با مرگ ولید و پدید آمدن اختلاف میان فرزندان مروان، طرفداران بنیهاشم برای دعوت مردم پراکنده شدند. آنان ابتدا از راه ذکر فضایل علیبنابیطالب7 و فرزندان آن حضرت و مصیبتهایی که بر سر آنها آمده بود، از کشتوکشتار و دربهدری، و گوشزد سایر مصیبتهای آنان، مردم را بهسوی خود متوجه کردند. چون کارها بر وفق مراد ایشان پیش رفت، و هر دسته مدعی منصب امامت برای رهبر خویش گشت، تا سرانجام بنیعباس رقبای خود را کنار زدند و منصب خلافت را ربودند. (اصفهانی، 1349، ص323)
عباسیان گرچه در سایة شعارهای علویان فعالیت کردند، زمانی که فرصت را مناسب دیدند، سعی کردند امور نهضت ضداموی را دراختیار بگیرند و سرانجام توانستند نهضت را بهنفع خود رقم بزنند. به هر حال، در ربیع الاول سال 132ق . ابوالعباس سفاح به حکومت رسید و حکومت عباسیان آغاز شد. از این هنگام، مخالفت حسنیان با عباسیان آغاز شد. ازآنجا که عباسیان تا پیش از این بهشکل آشکار برای خود تبلیغ نکرده بودند و خود را در برابر علویان فاقد مقبولیت کافی میدانستند، کوشیدند استنادات و دلایلی مبنی بر مشروعیت خویش را ادائه دهند. آنها بدین منظور، به چند مسئله تمسک جستند: 1. اهلبیت بودن عباسیان؛ 2. وراثت اعمام؛ 3. واگذار کردن حق خلافت علویان به عباسیان؛ 4. شکست علویان از عباسیان. در اینجا ابتدا به استنادات عباسیان برای مشروع جلوه دادن حکومت خود میپردازیم و پس از آن به استنادات حسنیان دراینباره خواهیم پرداخت.
1-1-1. استنادات عباسیان
الف) اهلبیت بودن عباسیان
پس از مطرح شدن بحث شایستگی خلافت برای خاندان پیامبر9 کشاکش میان آنها بر سر مسائل سیاسی شروع شد ازآنجا که اصطلاح «اهلبیت پیامبر» اصطلاح کلی بود بار معنایی آن کل بنیهاشم را دربر میگرفت. پس بنیهاشم مترادف و هممعنای خاندان پیامبر9 شد. عباسیان نیز در ابتدای حکومت، اصطلاح «اهلبیت» و دیگر اصطلاحات مشابهی را که در قرآن آمدهاند و جایگاه مخاطبان آنها در میان مسلمانان بالاست، دربارة خود بهکار بردند. در همین مورد، سفاح در نخستین سخنرانی آغاز خلافتش، خاندانش را در شمار «اهلبیت پیامبر»، «ذویالقربی» و «عشیرتک الأقربین» آورد. گویند وقتی با ابوالعباس بیعت کردند، به منبر رفت و گفت: حمد خدای را که... و ما را اهل آن کرد و خویشاوندی و نزدیکی پیامبر خدا را خاص ما کرد و ما را از پدران وی پدید آورد و از شجرة وی برویانید... وی را از ما کرد... و ما را در قبال اسلام و مسلمانان به مقامی والا نهاد؛ و بر این قرار، کتابی بر مسلمانان نازل فرمود... و در قرآن محکم منزل خویش فرمود: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیراً. و نیز فرمود: قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی. و همچنین فرمود: وانذر عشیرتک الاقربین... او در ادامة سخنرانی خود چنین گفت: «آنگاه بنیمروان بهپا خاستند و آن (خلافت) را ربودند... و خاص خویش کردند. و به اهلش ستم کردند خدای مدتی مهلتشان داد تا وی را بهخشم آوردند و چون بهخشمش آوردند، به دست ما از آنها انتقام گرفت و حق را به ما بازگرداند... و توفیق ما اهلبیت بهوسیلة خداست.» (طبری، بیتا، ج11، ص 4618 -4620)
پس با توجه به اشارات قرآنی و اهمیت خویشان نزدیک پیامبر9 در برخی از آیات، عباسیان قصد داشتند با استفاده از اصطلاح «اهلبیت» و اصطلاحاتی همانند آن که در قرآن آمده است، مشروعیت خود را توجیه و گرایش عمومی را بهخود جلب کنند.
ب) وراثت اعمام
عباسیان بهدنبال مشروعیتبخشی برای خود بودند. از جمله مباحثی که آنها مطرح کردند، بحث «وراثت اعمام» بود، که مبدع و طراح آن، منصور بود. در سنت جاهلی عرب، پس از مرگ فرد عموی او، جانشینش او میشود، و وراثت عم، بر بنت ارجحیت دارد؛ و چون پس از وفات پیامبر9 تنها عموی زندة ایشان ، عباس بود، پس حق وراثت پیامبر9 به عباس میرسد و از طریق او به فرزندانش منتقل میشود. پس علویان که مدعی بودند، خلافت را از طریق حضرت فاطمه3 دختر پیامبر9 به ارث میبرند، براساس این سنت جاهلی دیگر نمیتوانستند حقی داشته باشند و از حق ارث محروم بودند. با این اوصاف، عباسیان ادعا میکردند که از حسنیان به پیامبر9 نزدیکترند؛ چون آنها فرزندان عباس، عموی پیامبرند و حسنیان فرزندان علی، پسرعموی پیامبر؛ و چون عمو نسبتبه پسرعمو اقرب است، پس عباسیان به پیامبر نزدیکترند. این اندیشه، نظر حسنیان را که ادعا میکردند فرزندان فاطمه 3 دختر رسول خدایند، رد میکرد. در واقع، مطابق این ادعا، تلاش و تکاپوهای سیاسی پنهان و آشکار علویان در قرن اول و اوایل قرن دوم هجری، که قسمت عمدهای از مشروعیتیابی آنها بهسبب انتساب به پیامبر9 بود، نادیده انگاشته میشد و مبنایی دیگر و بیسابقه، پایه و اساس مشروعیتبخشی قرار میگرفت. منصور سعی کرد این نظریه را ترویج دهد و برای این کار به فقه و سنت استناد کرد و آن را به نظریهای دینی و سیاسی تبدیل نمود و شعرا نیز از آن حمایت کردند.
پس از روی کار آمدن منصور، او بهشدت در برابر ادعاهای سیاسی حسنیان موضع گرفت. یکی از اسناد به جای مانده در خصوص موضعگیری او در برابر حسنیان، نامة او به نفس زکیه است که در آن، ضمن رد ارث برای حسنیان از پیامبر9 از طریق حضرت فاطمه3 حقانیت عباس عموی پیامبر را در ارثبری مطرح ساخت: «گفته بودی شما فرزندان پیامبر خدایید. خدای تعالی در کتاب خویش گوید: «ما کان محمد ابا احد من رجالکم.[2] (احزاب، 40) شما فرزندان دختر اویید. این قرابتی نزدیک است؛ اما نه سبب میراث میشود و نه موجب ولایت و امامت. چگونه بهسبب آن ارث توانی برد؟ » (طبری، بیتا، ج11، ص4810) و همچنین در جای دیگر از نامة خود مینویسد:«همة افتخار تو به قرابت زنان بود که خواستهای اوباش و غوغاییان را بدان گمراه کنی؛ اما خدا زنان را همانند عمویان و پدران و نزدیکان و دوستان نکرده، که خدا عمو را همانند پدر کرده و در کتاب خویش آن را بر مادر دور مقدم داشته است... و سنتی که دربارة آن میان مسلمان خلاف نیست، چنین است که پدربزرگ مادری و دایی و خاله ارث نمیبرند».[3] (همان،
ص 4808-4810)
شاعران مدیحهگوی عباسیان نیز در اشعار خود، از نظریة «وراثت اعمام» حمایت کردند. (همان، ص 4798- 4799) حمایت آنان در دورههای گوناگون از این نظریه، بیانگر دو نکته است: نخست، اهمیت این نظریه برای حکومت عباسی که با تشویق شاعران سعی در گسترش و پخش آن در جامعه داشتند، دوم، عدم انحصار نظریة «وراثت اعمام» به ابوجعفر منصور، و حمایت خلفای بعدی عباسی از این نظریه.
از جمله اشعار سرودهشده در حمایت از این نظریه، اشعار ابنهرمه است. وقتی محمد قیام کرد، ابنهرمه خطاب به ابوجعفر شعری گفت به این مضمون: «...خلافت را کسان به تو ندادند. میراث محمد از آن شماست که وقتی ریشههای حق برفت، شما ریشههای آن بودید» (همان،
ص 4798-4800)
ج) واگذار کردن حق خلافت علویان به عباسیان
در نامهای که منصور برای نفس زکیه مینویسد، هرچند حق علویان را در خلافت میپذیرد، اما ادعا میکند که علویان حق خود در خلافت را فروختهاند. او در نامة خود ادعا میکند که امام حسن7 خلافت را به چند پاره درم به معاویه فروخته است. پس دیگر علویان حقی در خلافت ندارند. (همان، ص4811)
د) شکست علویان از عباسیان
منصور در نامة خود به نفس زکیه، حقانیت عباسیان را به او یادآور شد و به او نوشت: علویان در قیام بر ضد امویان ناکام ماندند و عباسیان بودند که انتقام آنها را گرفتند و قدرت را از چنگ بنیامیه درآوردند. منصور در نامهاش به نفس زکیه، این مطلب را چنین مطرح میکند: «... پس از آن بر ضد بنیامیه قیام کردید، که شما را بکشتند و بر تنههای خرما بیاویختند و به آتش بسوختند و از ولایتها تبعید کردند تا وقتی که یحییبنزید در خراسان کشته شد. مردانتان را میکشتند و کودکان و زنان را اسیر میکردند و در محملهای بیفرش چون، اسیران جلبشده، سوی شام میبردند؛ تا وقتی که ما قیام کردیم و انتقام خون شما را خواستیم و خونهای شما را تلافی کردیم...» (همان، ص4811) و در پایان نامة خود مینویسد: «... از پی انتقام خون شما بودیم و آنچه را نتوانسته بودید و برای خویشتن نگرفته بودید، گرفتیم» (همان، ص4813)
1-1-2. استنادات حسنیان
الف) علویان، وارثان امامت و ولایت حضرت علی7
بزرگترین ادعای سیاسی علویان، بهویژه حسنیان، در عهد اموی و سپس عهد عباسی این بود که وارث امامت و ولایت حضرت علی7 هستند. مهمترین سند در این رابطة نامة نفس زکیه به منصور است.
او در ابتدای سخنان خود چنین میگوید: «حق، حق ماست و شما بهنام ما دعوی این کار کردهاید و بهکمک شیعیان ما دربارة آن قیام کردهاید و به برکت ما توفیق یافتهاید. پدر ما علی، وصی بود؛ چگونه ولایت او را بهارث بردهاید، در صورتی که فرزندان وی زندهاند؟» (همان، ص4806)
ب) حسب و نسب علویان
محمد نفس زکیه پس از اینکه ادعا میکند علویان حکومت و ولایت را از علی7 بهارث میبرند، حسب و نسب علویان را بالاتر از سایر بنیهاشم میداند. وی در نامة خود پس از بیان ارثبری از علی7 چنین مینویسد: «... و نیز میدانی که هیچ کس به طلب این کار برنیامده است که به نسب و حرمت و وضع، و حرمت نیاکان، همانند ما باشد؛ و هیچ کس از بنیهاشم به قرابت و سابقه و فضیلت، همانند ما نیست. ماییم که اعقاب مادر پیامبر خدا فاطمه دختر عمریم که در جاهلیت بود و اعقاب دختر وی فاطمهایم که در اسلام بود، نه شما. خدا ما را برگزید و برای ما برگزید. نیای ما از جمله پیامبران، محمد بود 9؛ و از جمله گذشتگان، نخستین مسلمان، یعنی علی بود؛ و از جمله زنان، خدیجة طاهره سرور زنان بود؛ نخستین کسی که سوی قبله نماز کرد؛ و از جمله دختران ، بهترشان بود؛ فاطمه سرور زنان بهشتی؛ و از موالید اسلام، حسن و حسین، سروران جوانان بهشتی». (همان، ص4806- 4807)
پس از این، محمد نسب خود را چنین برمی شمرد: «نسب علی از دو سوی به هاشم میرسد و نسب حسن از دو سوی به عبدالمطلب میرسد، نسب من از دو سوی به پیامبر خدا 9 میرسد. از سوی حسن و از سوی حسین، که نسب من از همة بنی هاشم والاتر است، و پدرم از همه خالصتر... خداوند پیوسته در جاهلیت و اسلام، پدران و مادران مرا برگزیده است. حتی در جهنم برای من برگزیده که من زادة بهترین نیکانم و زادة بهترین بَدان، زادة بهترین مردم بهشت و زادة بهترین مردم جهنم. (همان، ص4807)
ج) بیعت با محمد نفس زکیه در عهد اموی
اخبار مربوط به بیعت با محمد نفس زکیه در دوران اموی، پراکنده و مختلف است. مهمترین خبردربارة بیعت با محمد در دوران اموی، بیعت بزرگان هاشمی در «ابواء»[4] است. (اصفهانی، 1349، ص197)
ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین این نشست را چنین توضیح میدهد:
«گروهی از بنیهاشم در «ابواء» انجمنی تشکیل دادند که در میان آنها، ابراهیمبنمحمد (معروف به ابراهیم امام)، ابوجعفر منصور، سفاح،[5] و صالحبنعلی، و عبداللهبنحسن، و پسرانش محمد و ابراهیم، و محمدبنعبداللهبنعمروبن عثمان، و دیگران [حضور داشتند]. صالحبنعلی از آن میان گفت: شما خود بهخوبی میدانید که گردنهای مردم تنها بهسوی شما کشیده ( و به شما متوجه هستند) و اینک خداوند شما را در این جایگاه گرد آورده. پس همگی یک تن را از میان خود انتخاب کنید و با او بیعت کنید و هم پیمان شوید تا خدا کار را بر شما راست آرد. عبداللهبن حسن از آن میان برخاست و گفت: « شما همه میدانید که این فرزند من، همان مهدی موعود است؛ پس همگی با او بیعت کنید»
ابوجعفر منصور در تأیید گفتار عبداللهبنحسن گفت: چرا بیهوده خود را گول میزنید؟ بهخدا سوگند، شما بهخوبی دانستهاید که توجه مردم به هیچ کس مانند توجهی که به این جوان (محمدبنعبدالله) دارند، نیست؛ و سخن هیچ کس را مانند سخن او نپذیرند. پس از این سخنان، همگی با محمد بیعت کردند و دست به دست او دادند. (همان، ص197) در ادامة خبر آمده است که جعفربنمحمد7 پس از بیعت با محمد وارد انجمن شد و زمانی که از هدف و نتیجة نشست آگاه شد، (مهدویت) محمد را رد کرد، و از به خلافت رسیدن سفاح و برادران و فرزندان او خبر داد. (همان، ص 198)
گذشته از اخبار مربوط به نشست «ابواء» و اینکه چه کسانی در این انجمن با او بیعت کردند یا نکردند، گزارشهای دیگری وجود دارد مبنی بر اینکه عباسیان در عهد اموی با محمد بیعت کردهاند.
ابوالفرج در مقاتل الطالبین از بیعت همة بنیهاشم بهجز جعفربنمحمد9 با نفس زکیه خبر میدهد. (همان، ص222) همچنین علت اصلی اینکه سفاح و منصور برای دستیابی به محمد و ابراهیم پافشاری داشتند، را بیعت هر دوی آنها با محمد میداند. (همان، ص223-224 و 198)
1-2. مهدویت
1-2-1. مهدویت محمد در معنای نجاتبخش
اخبار و روایات مربوط به «مهدی» و ظهور او در جامعة اسلامی، از زمان پیامبر9 وجود داشت؛ اما از زمانی که ستم امویان در جامعه احساس شد و مردم در تنگنا و فشار زیادی قرار گرفتند و سرکوب گروههای فکری و عقیدتی و سیاسی مخالف در جامعه شدت گرفت، اندیشة انتظار منجی در جامعه نمایان شد. یکی از ابعاد معنایی «مهدویت»، معنای «نجاتبخشی» آن است. بهنظر میرسد اصطلاح «مهدی» برای نفس زکیه، در معنای «نجاتبخش» آن بهکار میرود. نه در معنای «مهدویت» و بحث موعود بودن. روایاتی در مقاتل الطالبیین آمده است که بحث «مهدویت» محمد را نفی میکند و با آوردن روایاتی، در پایان نتیجه میگیرد که چگونه ممکن است نفس زکیه «مهدی» موعود باشد، با اینکه کشته خواهد شد. و نیز با آوردن سخنان منصور که «مهدویت» او را رد کرده و این سخن جعفربنمحمد7 که سرانجام او کشته خواهد شد، میگوید که او ادعای مهدویت نداشت. (همان، ص233- 237)
نفس زکیه چند ویژگی داشت که با مهدی در روایت پیامبر9 مطابق بود: خالی همچون خال پیامبر9 میان دو کتف او بود؛ نام او نام پیامبر و نام پدرش نیز همنام پدر پیامبر بود. (همان، ص227) همچنین نسب پدرش از دو طرف (پدری و مادری) به حضرت فاطمه3 میرسید. (همان، ص232-233) آن گونه که از روایات برخی منابع برمیآید، «مهدویت» محمد پیش از تولدش مشخص بوده است. فاطمه دختر امام حسین7، مادر عبداللهبن حسن، قابلگی زنان فرزندان خویش را برعهده داشت. او در پاسخ به اعتراض فرزندان خود میگفت: من گمشدهای دارم که اگر بدو دسترسی یافتم، از این کار دست میکشم؛ و چون محمدبنعبدالله بهدنیا آمد، از این کار دست کشید. (همان، ص227)
در برخی از اشعار شعرای دوران اموی نیز مسئلة «مهدویت» نفس زکیه در زمان تولدش تبلور یافته است: «...اوست پیشوای هدایت و راهنمای طریقت، و خود راهیافته است. همان کسی است که بنیامیه را پس از عزت خوار کند و هم آلابی العاص را که خود آواره و سرگردان گشتهاند. ...و این مطلب، مژدهای است که از دو جد بزرگوارش علی و احمد به ما رسیده». (همان، ص233) محمد نفس زکیه از همان ایام کودکی بهنام «مهدی» نامیده میشد (همان، ص232) و از هنگامی که بهدنیا آمده بود، پیوسته آل محمد او را پنهان میداشتند و از پیغمبر9 روایت میکردند که نام «مهدی» محمدبنعبدالله است و امید داشتند که مهدی او باشد؛ و از این رو به ولادتش مسرور شده و محبتی به او پیدا کرده بودند. (همان، ص233) عبداللهبنحسن در جلسه «ابواء» که برای انتخاب خلیفه بود، پسرش را «مهدی» خطاب کرد و از همگان خواست با او بیعت کنند. (همان، ص 241 و 197- 198) این شواهد بیانگر آناند که «مهدویت» محمد برای عموم جامعه روشن و آشکار بوده، و با توجه به شباهت اسمی و جسمی میان محمد نفس زکیه با پیامبر9، و احادیثی که از پیامبر9 دربارة شباهتهای پیامبر و مهدی وجود داشت، (ابنطقطقی، 1367، ص224) این مسائل در استقبال عمومی از محمد بسیار مؤثر بود.[6]
در اینجا باز باید بر این نکته اشاره کرد که اصطلاح «مهدی» برای نفس زکیه، با توجه به اسناد و منابع تاریخی و اشعار شعرا، صرفاً در مفهوم منجی معنا مییافت. (اصفهانی، 1349، ص 198 و 241/ ابنطقطقی، 1367، ص 225) و میتوانست در ایجاد محبوبیت او در بین مردم مؤثر باشد و آنان را بهسمت او جذب کند.
3. اندیشههای اسلامی
با روی کار آمدن امویان، بهتدریج سنتهای جاهلی در جامعة اسلامی احیا شد؛ سنتهایی که اسلام آن را نفی کرده بود. روی کار آمدن امویان، همراه با ترک سنت پیامبر9 سیرة خلفای راشدین، و ظهور و احیای اندیشههای جاهلی در عرصة حکومت اسلامی بود. این اعمال باعث نارضایتی جامعة اسلامی و بزرگان شد. اگر در جامعه کسی میتوانست آموزههای اسلامی و سنت نبوی را احیا و تقویت کند، میتوانست از حمایت اکثریت جامعة مسلمان و معتقدان به قرآن و سنت پیامبر9 برخوردار باشد. ازآنرو، اگر هر کس ضد امویها - و پس از آن ضد عباسیها - قیام میکرد و یکی از شعارهای خود را احیا و اجرای اندیشههای اسلامی قرار میداد، از حمایت گروههای بیشماری از مسلمانان برخوردار میشد. شعارهای حسنیان نیز بر همین اساس بود. آنان با تکیه بر شعارهایی اساسی، چون اجرای احکام اسلام و عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر9 حکومت عباسیان را فاقد مشروعیت و غیراسلامی معرفی میکردند. محمد نفس زکیه در نامهای به منصور، او را فرعون نامید. (طبری، بیتا، ج11، ص4806) و همچنین در نخستین سخنرانی خود بعد از تصرف مدینه، منصور را طغیانگر، دشمن خدا و فرعون نامید، که حرام خدا را حلال، و حلال را حرام کرده و گنبد سبز را از روی عناد با قدرت خدا و تحقیر کعبه، نهاده است. (همان، ص4794)
2. قیام محمدبنعبدالله
2-1. محمد نفس زکیه
محمدبنعبداللهبنحسنبنحسنبنعلیبنابیطالب را صریح (و خلّص) قریش میگفتند؛ چون در میان مادران او تا قریش، کنیزی وجود نداشت. علما و دانشمندان آلابیطالب او را «نفس زکیه» و «مقتول احجار الزیت» مینامیدند. (همان، ص222) مسعودی دلیل نامگذاری او را چنین بیان میکند: وی را از فرط زهد و عبادت، نفس زکیه نامیدند. (مسعودی، 1374، ج2، ص298) و همچنین روایتی را به علی7 نسبت میدهند که فرمود: یکی از فرزندان ایشان در احجار زیت بهشهادت میرسد. چون محمد در همان مکان کشته شد. (طبری، بیتا، ج11، ص251) ازاینرو پس از مرگش «نفس زکیه» نامیده شد. (همان، ص222-243) محمد در 93 ق . متولد شد؛ (ابوالعباس حسنی، 1423ق، ص424) اما ابوالفرج زمان تولد او را سال 100ق آورده است. (طبری، ص226) ولی چون هنگام شهادت 52 سال داشت، روایتی که او را متولد 93ق میداند، درست است. محمد در میان خاندان خویش از همه برتر، و نسبتبه علم و دانش به کتاب خدا ازهمگان داناتر بود. او در امور دینی فقیهتر، و شجاعت وجود و صلابت او از همگان بیشتر بود. (طبری، بیتا، ج11، ص222)
3. قیام در مدینه
زمان قیام محمد، در تمامی کتب معتبر، سال 145 هجری قمری ذکر شده است؛ اما در خصوص ماه آغاز قیام، روایتهای مختلفی وجود دارد؛ برخی آن را اواخر ماه جمادیالآخر، و برخی دیگر اوایل ماه رجب دانستهاند. (همان، ص4792/ اصفهانی، 1349، ص250/ ابناثیر، بیتا، ج9، ص164/ مسعودی، 1349، ص322) دربارة علت قیام علنی و سریع محمد نفس زکیه در این زمان، نظرات مختلفی وجود دارد؛ از جمله:
- فشاری که از جانب ریاحبنعثمان در جستوجوی محمد بر او وارد شد و او را ناچار به قیام کرد؛ (طبری، بیتا، ج11، ص4972/ یعقوبی1371، ج2، ص368)
- دستگیری بنیحسن و پیروان نفس زکیه توسط منصور؛ (طبری، بیتا، ج11، ص4786/ ابناثیر، ج9، ص164-165)
- این تاریخ، زمان ازپیش تعیینشدة محمد بود که با برادرش ابراهیم و سایر پیروانش هماهنگ کرده بود؛ (مسعودی، 1374، ج2، ص298)
- برخی یاران محمد، از تأخیر او در قیام انتقاد نمودند و به او اعتراض کردند، تا اینکه سبب شد قیام کند؛ (طبری، بیتا، ص4787/ اصفهانی،1349، ص248)
- ریاح، موسیبنعبدالله را، که در یافتن محمد نفس زکیه مزاحمت ایجاد میکرد، به عراق فرستاد. ازاینرو، محمد برای نجات برادرش قیام کرد. (اصفهانی، 1349، ص247-248)
در هر صورت، محمد قیام کرد و توانست مدینه را بدون مقاومت جدی تصرف کند و مردم در بیشتر شهرها و بادیهها با او بیعت کردند (مسعودی، 1374، ج2، ص298/ و1349، ص322) وقتی خبر قیام محمد به منصور رسید، از یک سو نگران، و از سوی دیگر شادمان شد؛ از اینکه چگونه با قیام روبهرو شود، هراس داشت؛ (اصفهانی،1349، ص252/ طبری، بیتا، ج11،ص4802-4803/ ابن اثیر، بیتا، ج9، ص169) و از اینکه سرانجام محمد قیام کرد و تکلیف را مشخص نمود، خوشحال بود. او میگفت: «بهخدا اگر خبر قیام درست باشد، من او را کشتهام» (اصفهانی، 1349، ص252) نکتة قابل ذکر اینکه فقها و محدثان از قویترین و اساسیترین حامیان جنبش حسنیان بودند فتواهای مالکبنانس فقیه مدینه، و ابوحنیفه فقیه عراق، نقش اساسی در گرایش مردم به نفس زکیه داشت اگر حمایتهای فقها از جنبش حسنیان نبود، اقبال عمومی مردم به حسنیان به این شکل صورت نمیگرفت. مطابق برخی اخبار، مالکبنانس بیعت با منصور را باطلشده اعلام کرد و مردم را به بیعت با نفس زکیه فرا خواند. (همان، ص283/ هارونی، 1417، ص 277/ محلی، 1423ق، ص292)[7]
4. رویارویی دو سپاه
منصور، عیسیبنموسی، برادرزادة خود را به جنگ با محمد فرستاد. مردم مدینه، بیشتر بهدلیل مخالفت با عباسیان با محمد متحد بودند، نه برای طرفداری از او. ازاینرو، چون خبر رسیدن نیروهای عباسی به مدینه رسید، مردم در حمایت از محمد سست شدند.
سرانجام جنگ شروع شد و نیروهای محمد با شعار «احد احد» - که شعار پیامبر در
غزوة حنین بود- وارد جنگ شدند. (طبری، بیتا، ج11، ص4834/ ابن اثیر، بیتا، ج9، ص186) جنگی سخت، از صبح تا عصر درگرفت. (طبری، بیتا، ج11، ص4837/ ابن اثیر، بیتا، ج9، ص186) سپاهیان عباسی، جنگیدن محمد را به جنگیدن حمزه تشبیه میکردند. (اصفهانی،1349، ص258/ طبری، بیتا، ج11، ص4842) محمد، زمانی که شکست را احساس کرد، بیعت را از یاران خود برداشت تا در جنگیدن یا ترک جنگ آزاد باشند. (طبری، بیتا، ج11، ص4839/ ابن اثیر، بیتا، ج9، ص187) بسیاری از مردم محمد را رها کردند. محمد در عصر دوشنبه چهاردهم رمضان سال 145 هجری، در حین جنگ کشته شد. (طبری، بیتا، ج11، ص4844/ ابناثیر، بیتا، ج9، ص94/ اصفهانی، 1349، ص261) سر محمد نفس زکیه به کوفه نزد منصور برده شد و او دستور داد سر را در کوفه و سایر شهرهای دیگر بچرخانند. (طبری، بیتا، ج11، ص4850/ ابناثیر، بیتا، ج9، ص190) زینب خواهر محمد، و فاطمه دخترش، کسی را نزد عیسی فرستادند تا اجازه دهد بدن محمد را دفن کنند. او نیز به آنها اجازه داد و محمد در بقیع دفن شد. (طبری، بیتا، 1349، ص4848/ اصفهانی، 1349، ص261 -262/ ابناثیر، ج1، ص191- 192)
5. زیدیان و قیام نفس زکیه
از مهمترین پیروان قیامکنندگان حسنی پیروان زیدبنعلی بودند. از جمله آنان میتوان به حسین و عیسی، پسران زید، اشاره کرد که در قیام نفس زکیه شرکت داشتند. البته پسر دیگر زید، یعنی محمد، به حسنیان نپیوست و حتی در سپاه عیسیبنموسی شرکت داشت و پیش از جنگ سعی کرد طی یک سخنرانی، پیروان نفس زکیه را از پیرامون او بپراکند. (طبری، بیتا، ج4، ص441 و451/ اصفهانی، 1349، ص267 و 277) عیسیبنزید از یاران برجستة نفس زکیه بود. از او نقل شده است که به نفس زکیه گفت: هر کس از خاندان ابوطالب را که با تو مخالفت کرد، به من بسپار تا او را بکشم. او در همین راستا میخواست عبداللهبنحسین را که با محمد بیعت نکرد، بکشد؛ ولی محمد او را از این کار بازداشت. وی در قیام نفس زکیه فرماندهی یکی از جناحهای سپاه را برعهده داشت. (اصفهانی،1349، ص297 و 283/ الهی زاده، 1383، ص188- 192)[8]
در کتب ملل و نحل نیز عموماً رهبران حسنی را امامان زیدیان خواندهاند. (شهرستانی، 1410ق، ص154- 157) نوبختی گروهی از زیدیان موسوم به «حسینیه» را پیرو محمدبنعبدالله معرفی کرده و نوشته است آنها پس از زید و یحیی و عیسیبنزید به امامت نفس زکیه معتقدند. (نوبختی، 1355، ص 58-59) ابنخلدون در مقدمه مینویسد: گروهی از زیدیان معتقدند یحییبنزید، نفس زکیه را جانشین قرار داد. پس از او ابراهیمبنعبدالله به امامت رسید و پس از ابراهیم، ادریسبنعبدالله امام است. (ابنخلدون، 1410ق، ص200) برخی نویسندگان معاصر نیز از قیامهای حسنیان با عنوان قیامهای زیدیان یاد کردهاند، از جمله، فاروق عمر معتقد است حسنیان و زیدیان ضد عباسیان متحد شدند؛ از اینرو، زیدیان قیامکنندگان حسنی را در شمار امامان خود آوردند. (عمر فوزی، 1999م، ص30)
نکتة قابل ذکر اینکه زیدیان گرچه از رهبران حسنی حمایت کردند و در قیامهایشان شرکت داشتند ولی پیروان مطیعی نبودند و با اظهارنظرها و تذکرات و مخالفتهای خود، اسباب تشنج را در سپاهیان و پیروان رهبران حسنی فراهم میکردند. (اصفهانی، 1349، ص344-345 و 468- 469)
6. عوامل شکست قیام نفس زکیه
حکومت محمد در مدینه، بیش از چند ماه دوام نیاورد و پیش از آنکه قیامش سامانی بگیرد، با حملة سپاه عباسی به شکست انجامید. قیام محمد، مانند هر قیام دیگری، اشکالات و کمبودهایی داشت. میتوان دلایل شکست قیام نفس زکیه را میتوان چنین برشمرد:
6-1. قیام زودهنگام و شتابزده و بدون سازماندهی
از زمانی که نفس زکیه از بیعت سر باز زد، منصور درصدد کشف فعالیتهای مخفیانة او برآمد و با بهکارگیری تدابیر ویژه، از قبیل ارسال جاسوس، فرستادن نامه از زبان پیروان حسنیان مبنی بر حمایت از آنان، و تحت فشار قرار دادن محمد با تعقیب و پیگیری، فعالیتهای او در جهت گسترش و تقویت قیام را بهشدت محدود کرد. (طبری، بیتا، ج11، ص4842-4843 و 4786/ اصفهانی، 1349، ص202-203) واکنش زیرکانة منصور و تلاشهای همه جانبة او سبب شد محمد بدون نیروی کافی و سازماندهی جدی، قیام کند. اصفهانی در مقاتل، به این عجلة محمد اشاره میکند و میگوید: محمد در خروج خویش شتاب کرد و پیش از آنکه فرستادگان او در اطراف، بهطور کامل از مردم بیعت گیرند، به این کار اقدام نمود. (همان، ص247) این تعجیل باعث شد، بین محمد و ابراهیم هماهنگی بهوجود نیاید. اگر محمد و ابراهیم با هماهنگی و بهصورت همزمان از دو سو قیام میکردند، امید به پیروزی بسیار بالا میرفت. (J.Lassener, 1998, p. 71-77)
6-2. تنوع سپاه و بروز اختلافات قبیلهای
سپاه محمد از قبایل و گروههای مختلف تشکیل شده بود که هریک با هدف و انگیزة خاصی به این قیام پیوسته بودند. این تنوع، همراه با تعصبات قبیلهای، خود باعث شکلگیری سلیقههای متفاوت و دودستگی در سپاه میشد. برای نمونه میتوان به ماجرای سلام گفتن خواتبنبکیر و جوانی از قریش به نفس زکیه اشاره کرد (طبری، بیتا، ج11، ص4798) که به اختلاف قبایل بنیسلیم و بنیشجاع، از طرفداران محمد انجامید، و در پیدایش دودستگی، یا دستکم ایجاد درگیری بین سپاهیان محمد مؤثر بود. (همان، ص4825-4826)
6-3. عدم تخصص نیروها از لحاظ نظامی
در سپاه محمد از هر قشری وجود داشت؛ بهگونهای که بسیاری از این افراد مردان جنگی بهشمار نمیآمدند و از لحاظ نظامی، تخصص کافی نداشتند. در مقابل، سپاه عباسی از نیروهای زبده و متخصص در جنگ تشکیل شده بود، و منصور پیش از این، شورشهای بسیاری را با آنها فرو نشانده بود. این مسئله، نقش اساسی در شکست محمد نفس زکیه داشت.
6-4. نامناسب بودن مدینه برای مرکزیت قیام
نفس زکیه مدینه را مرکز قیام قرار داد؛ در حالی که این شهر از حیث نیرو و امکانات همچنین موقعیت استراتژیک، برای قیام مناسب نبود و آمادگی دفاع در برابر سپاه عباسی را نداشت. همان گونه که نافعبنثابت و عبدالحمیدبنجعفر به محمد گوشزد کرده بودند، مدینه نه سلاح، نه نیرو و نه مال داشت. مدینه شهر علم و مذهب بود، نه شهر نظامی. از لحاظ سیاسی نیز آنان به علویان گرایش نداشتند. (همان، ص4814-4825) از لحاظ اقتصادی نیز حجاز خودکفا نبود و مواد غذایی و کالاهای اساسی آن از مناطق دیگر تأمین میشد؛ چنانکه یکی از اقدامات منصور برای مقابله با قیام محمد، محاصرة اقتصادی مدینه بود. (همان، ص4821)
6-5. امکانات و تدابیر منصور
بهرهمندی از امکانات، تدابیر و زیرکی منصور نیز از عوامل شکست قیام محمد است. سپاه عباسی در این زمان، از نیروهای نظامی ماهر و فداکار تشکیل شده بود. منصور از امکانات اقتصادی برای تعقیب و تحت فشار قرار دادن محمد و تبلیغات ضد او استفاده کرد. توان مالی منصور باعث شد تا دست محمدبنخالد را در صرف هزینه برای پیدا کردن محمد باز بگذارد. (همان، ص4757) منصور در رویارویی با این قیام، استبداد رأی بهخرج نداد و از مشورت بزرگان عباسی، صاحبنظران و تدبیر آنها در مقابله با قیام محمد استفاده کرد. (همان، ص4821 و 4803 - 4804/ مسعودی، 1374، ج2، ص298-299/ J.Lassener, 1998, p. 71-77)
سپاه عباسی تا آخرین لحظات پیش از جنگ و حتی در هنگام جنگ، از طریق تبلیغات و نامهنگاری کوشید تا سپاه محمد را تضعیف کند و آنها را متواری سازد. (اصفهانی، 1349، ص254-255)
6-6. اشتباه محمد در تصمیمگیری و بیتوجهی به پیشنهادهای سازنده
محمد به پیشنهادهای درست و سازندهای که در طول قیام به او شد، توجهی نکرد؛ از جمله به محمد پیشنهاد شد که مدینه را مرکز قیام قرار ندهد؛ چون محل مناسبی برای قیام نبود؛ زیرا نه نیرو و سلاح داشت و نه آذوقه و مال؛ ولی محمد نپذیرفت. هنگامی که خبر نزدیک شدن عیسیبنموسی به مدینه رسید، محمد با یاران خود به مشورت پرداخت. عدهای به او پیشنهاد کردند که برای جنگ از مدینه خارج شود؛ چون مدینه را محل مناسبی برای جنگ نمیدانستند. در مقابل، گروهی پیشنهاد کردند در مدینه بمانند و برای دفاع از خود، خندقی دور شهر حفر کنند. محمدبه جای انتخاب نظر گروه اول، نظر گروه دوم را پذیرفت. (همان، ص255/ طبری، بیتا، ج11، ص4814-4825) این کار باعث شد تا مواد غذایی و کالاهای اساسی بهسختی وارد شهر شود. هنگامی که مشاوران منصور شنیدند که نفس زکیه در مدینه قیام کرده است خوشحال شدند؛ زیرا آنجا را برای قیام مناسب نمیدانستند. (طبری، بیتا، ج11، ص4821)
6-7. غفلت محمد از عباسیان و دشمنان درون مدینه
محمد از عباسیان و حامیان آنها در مدینه غفلت کرده بود. آنها در شهر آزاد بودند و این خود یکی از عوامل شکست محمد در جنگ بود. اسماء دختر حسنبنعبداللهبنعبیدالله بن عباس دستور داد روسری سیاهی بر منارة مسجد برافراشتند. این کار باعث شد سپاهیان محمد گمان کنند، عباسیان وارد شهر شدهاند. ازاینرو، جنگ را رهاکردند وگریختند. (همان، ص484/ یعقوبی، 1371، ج2، ص368/ ابناثیر، بیتا، ج1، ص117) یعقوبی مینویسد: «اسماء در مدینه بود و با محمدبنعبدالله دشمنی داشت». (یعقوبی، 1371، ج2، ص368)
7. آثار و پیامدهای قیام
قیام محمد آثار و نتایجی بهدنبال داشت. در این قسمت، سعی شده است نتایج و پیامدهای مستقیم و نیز مسائلی که از قیام نفس زکیه متأثر شدهاند، بیان شوند.
7-1. تلاش عباسیان برای مشروعیت بخشی سیاسی به خود
عباسیان پس از روی کارآمدن، بهدنبال مشروعیت برای حکومت خود بودند. آنان از علویان مقبولیت و مشروعیت کمتری داشتند. علویان از سالها پیش مدعی جانشینی پیامبر بودند و خلافت را حق خود میدانستند. حال، عباسیان پس از بهقدرت رسیدن باید در برابر ادعای آنان، دلایل و استناداتی برای مشروعیتبخشی به حکومت خود بیابند. ازاینرو آنان نظریة «وراثت اعمام» را که منصور مبتدع و مطرحکننده آن بود، مطرح کرند. در سنت جاهلی عرب، وراثت عم بر وراثت بنت ارجحیت داشت. عباسیان از این نظریه استفاده کردند و خود را جانشین پیامبر دانستند؛ اما تلاشهای منصور در جهت جلب نظر فقها و استفاده از آرا و نظرات آنها در این زمینه، نشاندهندة عدم موفقیت نظریة «وراثت اعمام» است.
7-2. رشد مرثیهسرایی در ادب شیعه
شعر، آیینة تمامنمای اوضاع سیاسی و اجتماعی هر جامعه، و بازگوکنندة مسائل و حوادثی است که در یک جامعه اتفاق میافتد. با توجه به سختیها و مصیبتهایی که در زمان منصور بر بنیحسن گذشت، به ویژه ماجرای قیام محمد و بهشهادت رسیدن او، شاهد رشد مرثیهسرایی در این دوره هستیم. مرثیههایی که درباره محمد سروده شده است، در کتاب مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی، و دیوان شعرای قرن دوم هجری یافت میشود.
7-3. سختگیری و فشار بر علویان
پس از سرکوبی قیام محمد، گذشته از دستگیری بزرگان بنیحسن و کشته شدن یا درگذشت بسیاری از آنها در زندان منصور- که میتواند پیامد قیام محمد نفس زکیه باشد- منصور تلاشهای همهجانبهای در جهت کنترل فعالیت علویان آغاز کرد تا از اقدامات احتمالی علویان ضد حکومت خود جلوگیری کند. در این راستا، او اموال و املاک بنیحسن ودیگر علویان، از جمله امام صادق7 را ضبط کرد. (طبری، بیتا، ج11، ص4853/ ابناثیر، بیتا، ج9، ص194)
7-4. تاثیرگذاریبر مدینه
پس از پایان قیام محمد، منصور سیاستهای تنبیهی برای مردم مدینه درپیش گرفت. کسانی را که به محمد پیوسته و از او حمایت کرده بودند، بازخواست و تنبیه کرد. از سوی دیگر، دستور داد مدینه را محاصرة اقتصادی کنند، که تا پایان حکومت منصور پابرجا بود. این امر باعث شد مدینه در قحطی بهسر برد و مردم در سختی باشند. و دیگر از قیامها و فعالیتهای سیاسی دیگر بر علیه عباسیان حمایت نکنند.[9]
7-5. تأثیرگذاری بر قیامهای دیگر
قیام محمد، آغاز فعالیتهای سیاسی بر ضد عباسیان بود. محمد با حرکت خود در برابر منصور، آغازگر جنبش ضد عباسی شد که چندین سال ادامه یافت. پس از او چند تن دیگر از حسنیان نیز راه او را ادامه دادند و در برابر عباسیان قیام کردند. پس از نفس زکیه، ابراهیم در بصره، حسینبن علی (صاحب فخ) در مدینه، یحییبنعبدالله در طبرستان، و ادریسبنعبدالله در مغرب قیام کردند. در این میان، ادریس توانست در مغرب حکومتی تشکیل دهد. بنابراین، وی نخستین حکومت حسنی را پس از چندین قیام تأسیس کرد.
نتیجهگیری
با توجه با استنادهای موجود، میتوان چنین استنباط کرد که حسنیان خود را از عباسیان، به پیامبر9 نزدیکتر میدانستند و در واقع خود را مصداق حقیقی خاندان پیامبر میشمردند. ازاینرو، و مطابق این معیار، حق جانشینی پیامبر را متعلق به خود میدانستند. محمد نیز با تکیه بر ادعاهایی نظیر وراثت ولایت و امامت حضرت علی7 حسب (افتخارات پدری) و نسب (خون و نژاد) والاتر، و بیعت عباسیان با او در عهد اموی، خلافت را حق خود میدانست و حاکمیت منصور را قبول نداشت. نامة محمد نفس زکیه به منصور، گویای این مطالب است. تأکید محمد بر ارتباط نسبیاش با پیامبر9 در سخنرانیها و نامههای خود و بهرهگیری او از این ارتباط بهعنوان معیاری مشروعیتبخش برای جانشینی پیامبر، این مسئله را بهمثابه یکی از مشخصههای فکری قیام نفس زکیه مطرح میکند؛ و در واقع هدف منصور از ارائة نظریة «وراثت اعمام»، یعنی اولویت عمو بر دختر و پسرعمو در ارثبری، پاسخگویی به ادعاهای محمد نفس زکیه است که تحت عنوان «وراثت بنات» مطرح شدهاند.
از مشخصههای دیگر فکری قیام محمد، مسئلة مهدویت اوست که از اوایل قرن دوم هجری در او تجلی کرد و او را به عنوان مهدی موعود و وعدهدادهشدة پیامبر9 مطرح ساخت. البته مهدویت محمد، در معنای نجاتبخش برای او معنا مییابد. این ویژگی تا مرگ نفس زکیه با او همراه بود. مهدویت محمد، در بروز و ظهور و پیشبرد اهداف و آمال سیاسی او بسیار مؤثر و کارساز بود. یکی از شعارهای اساسی محمد، احیا و اجرای احکام اسلامی و عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر9 بود. که بر مبنای آن میتوانست از حمایت گروههای بیشمار معتقد به قرآن و سنت پیامبر9 برخوردار باشد. نفس زکیه بر مبنای این شعارها حکومت عباسیان را فاقد مشروعیت و غیراسلامی معرفی میکند و در نامة خود به منصور، او را فرعون و دشمن خدا مینامد.
قیام محمد، آثار و پیامدهای فکری، اجتماعی و سیاسی بهدنبال داشت. گذشته از عدم موفقیت نظریة وراثت اعمام و رشد مرثیهسرایی در ادب شیعه و سختگیری و فشار بر علویان، این قیام آغازگر تلاشهای سیاسی و نظامی بر ضد عباسیان و درگیریهای دامنهدار علویان و عباسیان در قرن دوم هجری و قرون بعدی بود، که به تشکیل حکومت شیعه نیز انجامید. از نتایج دیگر این قیام، به چالش کشیدن و رسوا کردن رژیمی بود که داعیة جانشینی پیامبر9 و خلافت دینی را با خود داشت.
[1]. اصطلاح حسنیان، از لحاظ تاریخی به فرزندان امام حسن7 برای بازشناسی از فرزندان امام حسین7 (حسینیان) اطلاق میشود.
G. Deverdun, "Hasani" Encyclopedia of Islam. V.III, Leiden. 1979, p 256.
[2] . محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست.
[3]. برای آگاهی بیشتر، ر.ک: طبری، بیتا، ج11، ص4812.
[4]. نام جایی است میان مدینه و جحفه، و فاصلهاش تا جحفه 23 مایل است.
[5]. نام سفاح در روایت، سحیمبنحفص آمده است.
[6]. برای آگاهی بیشتر دربارة نامیدن محمد به «مهدی»، ر.ک: اصفهانی، 1349، ص 227-233.
[7]. برای آگاهی بیشتر از رابطة مالکبنانس و ابوحنیفه با قیام نفس زکیه، ر.ک: طبری، بیتا، ج4، ص414-427/ اصفهانی،1349، ص283/ بلاذری، 1977م، ص88.
[8]. برای آگاهی بیشتر از نیروهای زیدیه در سپاه نفس زکیه، ر.ک: اصفهانی،1349، ج4، ص 444- 448.
[9] . دربارة سیاستهای تنبیهی منصور، ر. ک: طبری، بیتا، ج11، ص4861 - 4867/ ابن اثیر، بیتا، ج9، ص196.
مراجع
فهرست منابع
1. ابناثیر، عزالدین علی، الکامل (تاریخ بزرگ اسلام و ایران)، ترجمة عباس خلیلی، تصحیح مهیار خلیلی، ج9، تهران، مؤسسة مطبوعاتی علمی، بیتا.
2. ابنخلدون، العبر( تاریخ ابنخلدون)، ترجمة عبدالمحمد آیتی، ج2، چاپ اول، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1364.
3. ــــــــــــــــــــــ ، مقدمه، تهران، انتشارات استقلال، 1410ق.
4. ابوالعباس حسنی، احمدبنابراهیم، المصابیح، عبداللهبنعبداللهبناحمدبن احمد الحواتی، الطبعة الثانیة، عمان، مؤسسة الامام زیدبنعلی الثقاقیة، 1423ق
5. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ترجمة سیدهاشم رسولی محلاتی، مقدمه و تصحیح علیاکبر غفاری، تهران، کتابفروشی صدوق، 1349.
6. ابنطقطقی، محمدبنعلی (ابنطباطبا)، تاریخ فخری در آداب ملکداری و دولتهای اسلامی، ترجمة محمدوحید گلپایگانی، چاپ سوم، تهران، علمی و فرهنگی، 1367.
7. اللیثی، سمیره مختار، جهاد شیعه در دوره اول عباسی، ترجمة محمد حاجیتقی، قم، مؤسسة شیعهشناسی،1384.
8.الهیزاده، محمدحسن، جنبش حسنیان؛ ماهیت فکری و تکاپوهای سیاسی، قم، مؤسسة شیعهشناسی، 1385.
9. ــــــــــــــــــــــ ، جنبش حسنیان در اوایل عصر عباسی؛ ماهیت فکری و تکاپوی سیاسی، پایاننامة دکتری، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، 1383.
10. بلاذری، احمدبنیحیی، انساب الاشراف، ج3، تحقیق و تعلیق محمدباقر محمودی، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1977م.
11.جعفری، سیدحسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمة سیدمحمدتقیآیتاللهی، چاپ پنجم، بیجا، نشر فرهنگ اسلامی، 1368 .
12. شهرستانی، محمدبنعبدالکریم، ، الملل و النحل، تصحیح احمد فهمی محمد، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410ق.
13.دینوری، ابوحنیفه احمدبنداود، اخبار الطوال، ترجمة محمود مهدوی دامغانی، چاپ دوم، تهران، نشر نی، 1366.
14. طبری، محمدبنجریر، تاریخ طبری یا تاریخ الرسل والملوک، ترجمة ابوالقاسم پاینده، ج11، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بیتا.
15. عمر فوزی، فاروق، نشأة الحرکات الدینیة و السیاسیة فی الاسلام، اردن، الأهلیة، 1999م.
16. کاظمی پوران، محمد، قیامهای شیعه در عصر عباسی، ، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380.
17. مسعودی، ابوالحسن علیبنحسین، مروج الذهب، ترجمة ابوالقاسم پاینده، ج2، چاپ پنجم، تهران، علمی و فرهنگی، 1374.
18. ــــــــــــــــــــــ ، التنبیه و الاشراف، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1349.
19. مقدسی، مطهربنطاهر، آفرینش و تاریخ، مقدمه، ترجمه و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، ج 4 تا 6، تهران، نشرآگه، 1374.
20. محلی، حمیدبناحمدبنمحمد، الحدائق الوردیة فی مناقب الائمة الزدیة، تحقیق مرتضی المحطوری الحسنی، صفا، مطبوعات مکتبة مرکز بدر، 1423ق.
21. هارونی الحسنی، یحییبنحسینبنهارون، الافادة فی تاریخ الائمة الزیدیة، تحقیق و تعلیق محمد یحیی سالم غران، صعده، دار الحکمة الیمانیة، 1417ق.
22. نوبختی، حسنبنموسی، فرق الشیعة، تصحیح وتعلیق محمد صاد آل بحر العلوم، نجف، مکتبة المرتضویة، 1355.
23. یعقوبی، احمدبنابییعقوب (ابنواضح)، تاریخ یعقوبی، ترجمة محمدابراهیم آیتی، ج2، چاپ پنجم، تهران، علمی و فرهنگی، 1371.
24. G. Deverdun, "Hasani" , Encyclopedia of Islam. V.III, Leiden. 1979.
نویسندگان
صادق آئینه وند؛ هادی بیاتی؛ هادی استهری
25. J.Lassener, The shaoing of Abbasid Rule, New Jersey, New Jersey University press, 1998.