چرا امام حسن(ع) ابن ملجم را نبخشید؟

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 10 - 20 دقیقه)

 چرا امام حسن(ع) ابن ملجم را نبخشید؟ آیا امیرالمومنین دستور قصاص ابن ملجم را به امام حسن (ع)داد؟ پاسخ را در این مطلب جویا شوید235.

مقدمه : با وجود سفارش به عفو و گذشت در آیات قرآن‏ و علی رغم بسیاری از روایات شیعیان در زمینه سفارش و توصیه به بخشش و گذشت، که برخی از آن‌ها از شخص امیر المومنین صادر شده است، سوال این است که چرا آن حضرت قاتل خود را قصاص کرد؟ و چرا امام حسن ابن ملجم را نبخشید؟

اما عفو و بخشش خودش جایگاهی خاصی دارد، در صورتی عفو نیکوست که زمینه ای برای اصلاح فرد مقابل وجود داشته باشد، این طور نیست که هر کسی مستحق عفو و بخشش باشد. امیرالمؤمنین نیز در این زمینه می‌فرماید: «گذشت به همان اندازه که شخص بزرگوار را درست مى‌کند، شخص فرومایه را تباه مى‌گرداند»[1]

و «[بدى یا خوبى را] به نیکى پاداش ده و از بدى درگذر، به شرط آن که به دین لطمه‌اى نزند یا در قدرت اسلام ضعفى پدید نیاورد.» [2] طبق نقل تاریخ، ابن ملجم لیاقت عفو و بخشش نداشت

در این مقاله ضمن اشاره به شرح مختصری از زندگی ابن ملجم و انگیزه او از به شهادت رساندن حضرت علی (ع) به این سوال پاسخ می دهیم که: چرا امام حسن علیه السلام ابم ملجم را نبخشید؟

إبن مُلْجَم مُرادی کیست؟ عَبدالرّحمن بن عمرو بن مُلْجَم مُرادی معروف به إبن مُلْجَم مُرادی از خوارج نهروان ، تبار وی به اعراب حمیری می‌رسد. ابن ملجم از قبیله مراد بود که با بنی جبّله از قبیله کنده هم پیمان بودند.

او جاهلیت را درک کرده است، از قول ابوسعید بن یونس در تاریخ مصر، آورده است که ابن ملجم در گشودن مصر شرکت داشت. عمرو بن عاص، فرمانروای مصر، وی را که از سواران و قاریان بود و قرائت قرآن را از معاذ بن جبل آموخته بود، از مقربان و همراهان خود قرار داد.

گفته‌ اند هنگامی که عمرو بن عاص از خلیفه عمر درباره مشکلات قرآن یاری خواست، عمر طی نامه‌ای به وی فرمان داد که عبدالرحمان ابن ملجم را در کنار مسجد جای دهد تا او قرآن و فقه به مردم بیاموزد، عمرو خانه‌ای را در کنار خانه ابن عدیس به ابن ملجم اختصاص داد. [3]

باید پذیرفت که ابن ملجم هنگام مرگ چندان جوان نبوده است، نیز روشن می‌گردد که وی در قرائت قرآن و معارف دینی آن روزگار چندان مهارت داشت که خلیفه مسلمانان و عمرو بن عاص او را رسماً به کار تعلیم قرآن گماردند. [4]

بیعت ابن‌ ملجم با امام علی علیه‌السلام وقتی عثمان کشته شد و مردم با امیر مؤمنان علی علیه السلام بیعت کردند، مردی به نام «حبیب بن منتجب» از طرف عثمان والی یکی از شهرهای اطراف یمن بود.

حضرت علی علیه السلام او را ابقا کرد و نامه‌ای برای او نوشت و در ضمن آن خواست که ده نفر از میان مردم از عقلا و فصحای آنها که مورد اطمینانشان هستند و از اهل فهم و شجاعت اند و متدین و نیکو رای هستند برگزیند و برای بیعت به سوی آن حضرت بفرستد.

والی یمن ده نفر را انتخاب نمود که یکی از آنها ابن ملجم بود. و گویا سخنگوی آن ده نفر هم ابن ملجم بوده است.[5]

اما ماجرای بیعت ابن ملجم با امیرالمومنین علیه السلام شگفت انگیز است. حسن بن محبوب (بسند خود) از اصبغ بن نباته نقل می کند که گفت: ابن ملجم مرادى در زمره دیگران که (با آن حضرت) بیعت کردند، آمد و با على علیه السّلام بیعت کرد، و رو گرداند (که برود).

أمیر المؤمنین علیه السّلام براى بار دوم او را خواند و بیعت محکمى از او گرفت و تأکید فرمود که بیعت را نشکند، و او چنان کرد، و رو گرداند (که برگردد).

أمیر المؤمنین علیه السّلام براى سومین بار او را خواست و بمحکمى از او بیعت گرفت و تأکید کرد که بیوفائى نکند و بیعت را نشکند. (این بار) ابن ملجم گفت: اى امیر مؤمنان بخدا سوگند ندیدم با کسى این گونه که با من رفتار می کنى رفتار کنى؟ أمیر المؤمنین علیه السّلام به شعری از عمرو بن معدیکرب تمثل جست که می گوید:

أرید حیاته و یرید قتلى * عذیرک من خلیلک من مرادى‏

من زندگى او را می خواهم ولى او اراده کشتن مرا دارد، عذر خود را نسبت بدوست مرادى خود بیاور. آنگاه امام فرمود: اى ابن ملجم برو که بخدا سوگند گمان ندارم بدان چه گفتى وفا کنى!

شعرى که حضرت علیه السّلام بدان تمثل جست از اشعار عمرو بن معدیکرب است که با شخصى بنام قیس بن مکشوح مرادى رفاقت داشت.

و بواسطه پیش آمدى میانه آن دو بهم خورد، و قیس بن مکشوح شروع به کینه‏ توزى در برابر عمرو کرد، و عمرو در برابر باو احسان و نیکى می نمود، و عمرو بن معدیکرب این شعر را در همین باره گفته است.[6]

بعد از مدّتی همراهان ابن ملجم به‌ یمن‌ برگشتند اما ابن ملجم که بیمار شده بود از رفتن باز ماند. در این ایام امام علی علیه السلام از او پرستاری می نمود تا بهبود یافت.[7۳]

انگیزه ابن ملجم در قتل امیرمؤمنان چه بوده است؟ درباره شهادت علی بن ابی طالب(ع) به دست ابن ملجم و انگیزه آن، روایت‌های متفاوتی بیان شده است. ابن سعد، انتقام را انگیزه قتل می‌داند و می‌نویسد: به‌دنبال شکست خوارج در نهروان، سه تن از آنان، عبدالرحمن بن ملجم، برک بن عبدالله تمیمی و عمرو بن بکیر تمیمی در مکه گرد آمدند .

و پس از رایزنی بر آن شدند که هم‌زمان، علی(ع)، معاویه و عمرو بن عاص را بکشند. عبدالرحمن کشتن علی (ع) را به عهده گرفت و به کوفه آمد و با یارانش از خوارج دیدار کرد.

وی در مواجهه زن زیبارویی به نام قُطام دختر شجنة بن عدی به او دل باخت و از او خواستگاری کرد. زن که پدر و برادرش در نهروان کشته شده بودند، این پیشنهاد را پذیرفت و یکی از شرایط ازدواج را کشتن علی (ع) قرار داد.[8]

ابن اعثم کوفی، عشق ابن ملجم به قطام را دلیل بر قتل امیرمؤمنان ذکر کرده و می‌گوید: پس از جنگ نهروان و پیش از رسیدن علی(ع) به کوفه، ابن ملجم به کوفه وارد شد و خبر کشته شدن خوارج را به طرفدارانشان داد.

او در کوفه به زنی به نام قطام دختر اضبع تمیمی دل باخت و از او تقاضای ازدواج کرد. بنا بر این نقل، عبدالرحمن در آن شب در خانه قطام به سر برد و شراب نوشید و مست افتاد .

و چون بانگ اذان صبح برخاست، قطام او را بیدار کرد و به مسجد کوفه فرستاد و سرانجام چون علی(ع) خواست در رکعت دوم به سجده رود، شمشیر ابن ملجم بر سرش فرود آمد.[9]

بنا بر منابع، ابن ملجم مرادی در سحر ۱۹ رمضان سال ۴۰ هجری قمری با شمشیر آلوده به زهر، فرق حضرت علی(ع) را در محراب مسجد کوفه شکافت.[10]

اما روایت مذکور با دیگر منابع تاریخی چندان سازگار نمی‌نماید، ظاهراً اینکه در جریان سوء قصد پای زنی انتقامجو در میان بوده، جای انکار ندارد، اما از یک سو خود این زن به عنوان یکی از زنان متعصب خوارج جلوه می‌کند،

به گونه‌ای که مشارکت وی در قتل علی (علیه‌السلام) بیشتر جنبه اعتقادی و فرقه‌ای به خود می‌گیرد، و از سوی دیگر منش ابن ملجم و وابستگی او به خوارج و به ویژه تعصب شدید عقیدتی و ضدیت او با علی (علیه‌السلام) نشان می‌دهد که وی از انگیزه‌ای نیرومند و مستقل برخوردار بوده است.

وصیت علی (ع) درباره برخورد با ابن ملجم «پسران عبدالمطلب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفته‌اید -و دست‌ها را بدان آلوده- و گویید امیر مؤمنان را کشته‌اند! بدانید جز کشنده من نباید کسی به خون من کشته شود. بنگرید!

اگر من از این ضربت او مردم، او را تن‌ها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او را مبرید که من از رسول خدا (ص) شنیدم می‌فرمود: بپرهیزید از بریدن اندام مرده هرچند سگ دیوانه باشد.» [11]

در یکی از کلمات موجود در نهج البلاغه، سفارشی از امام علی(ع) خطاب به جامعه اسلامی بدین مضمون وجود دارد:

چرا امام حسن(ع) گزینۀ عفو و گذشت را انتخاب نکرد؟! توصیه کلی حضرت علی (ع) به تمام جامعه اسلامی قبل از ضربت خوردن من تا دیروز همراهتان بودم. امروز مایۀ پند و اندرز شمایم و فردا روزی از شما جدا خواهم شد! اگر زنده بمانم که خودم باید خونخواه خویشتن باشم و اگر بمیرم، مرگ وعده گاهم خواهد بود(که در نهایت باید با آن برخورد کنم).

اگر از خون خویش بگذرم، این گذشت، مرا به پروردگار نزدیک کرده و برای شما نیز آثار مثبتی به دنبال خواهد داشت. شما نیز (در زندگانی خود) گذشت را پیشه کنید! آیا نمی‌خواهید که پروردگار از گناهانتان درگذرد.[12]

امیر المومنین (ع) توصیه مطلق به گذشت اولیای دم نفرموده است در این بیان، روی سخن امام علی(ع) نه تنها به فرزندانش، بلکه به تمام جامعۀ اسلامی است و در این گفتار، هیچ توصیه‌ای به گذشت اولیای دم از قاتل خود نفرموده، بلکه ایشان اظهار می‌دارند در صورتی که از این ترور جان سالم به در برند.

دو راه را پیش رو دارند که انتخاب هر کدامشان مشروع است، اما اگر یکی از آن دو راه – یعنی راه گذشت- را انتخاب کنند، پاداش بیشتری خواهند داشت. سپس به مسلمانان نیز توصیه می‌فرماید که اگر آنان نیز در چنین موقعیتی قرار گرفتند، با آن‌که حق قصاص دارند، گذشت را از یاد نبرند.

این موضوع مربوط به زمانی است که عملاً قتلی اتفاق نیفتاده و اگر فرد مجروح از خون خویش گذشت کند، هیچ تهدیدی جامعۀ اسلامی را تهدید نمی‌کند.

همان‌گونه که مشاهده می‌شود، امیر المؤمنین(ع) در این گفتار، هیچ توصیۀ ویژه‌ای به فرزندشان ننموده که اگر این ضربت به شهادت ایشان منجر شود، چه گزینه‌ای را انتخاب نماید.

امام حسن (ع) ابن ملجم را نبخشید تا خون زیادتری ریخته نشود. «وَ لَکمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکمْ تَتَّقُون؛ ای صاحبان خرد! برای شما در قصاص مایه زندگی است، باشد که [از ریختن خون مردم بدون دلیل شرعی] بپرهیزید»[13]

در این زمینه، باید شرایط آن زمان را در نظر داشت. شاید اگر با گذشت امام حسن(ع) هیچ خطری جامعه را تهدید نمی‌کرد، این امام بزرگوار نیز گزینۀ گذشت را از نظر دور نمی‌داشت.

اما قرائن و شواهد، نشانگر آن است که جامعه در آن روز، چنان ملتهب بود که اگر قاتل امیرالمؤمنین(ع) قصاص نمی‌شد، خون‌های بیشتری بر زمین ریخته شده و با انتقام جویی‌های گروهی، افراد بی‌گناه بسیاری نیز آسیب می‌دیدند!

طبیعتاً اگر چنین احتمالی وجود داشت، مجازات یک فرد مجرم، سزاوارتر از بروز فتنه‌ای بود که آتش آن، بی‌گناهان را نیز می‌سوزاند.

قصاص مایه قوام و حیات جامعه شمرده شده است؛ یعنی اگر شخص قاتل قصاص نشود، افراد جامعه احساس امنیت نمی کنند؛ چون ممکن است فرد قاتل گستاخ شده و به قتل ادامه دهد.

کفیت و عدالت درنحوه قصاص امام حسن (ع) بخاطر جلوگیری از فتنه بود. یکی از شواهدی که ادعای فوق را تأیید می‌کند، وصیتی دیگر از امیر المؤمنین(ع) خطاب به بستگان خویش است که طی آن بیمناک بودن خود از بروز چنین فتنه‌ای را اظهار داشته و اتفاقاً بر مجازات و قصاص قاتل برای جلوگیری از چنین فتنه‌ای تأکید می‌فرماید:

ای فرزندان عبد المطلب! نبینم که شما با فریاد «امیر المؤمنین کشته شد! امیر المؤمنین کشته شد!»(خون مرا بهانه کرده) کشتار مسلمانان را آغاز کنید! به شما هشدار می‌دهم! .

هیچ فردی جز قاتل من نباید در این ماجرا کشته شود! هر آن‌گاه که من به دلیل جراحت ناشی از ترور او جان سپردم.

همان‌گونه که او یک ضربت شمشیر به من زد، شما نیز با یک ضربت قصاص کنید و او را مثله نکنید؛ زیرا من از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: حتی سگ هار و درنده را نیز مثله نکنید![14]

جالب این است که امام(علیه السلام) عدالت را درباره قاتل خودش حتى در کیفیت قصاص توصیه مى کند. مبادا ناراحتى هاى شدید شیعیانش سبب شود او را به طرز غیر عادلانه اى قصاص کنند.

حتى در نامه 23 می خوانیم که امام(علیه السلام) درباره قاتل خود به فرزندان و یارانش توصیه می کند و مى فرماید:«إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمِی، وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِیعَادِی، وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ، وَ هُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ، فَاعْفُوا (أَ لَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَکُمْ) [15]

(اگر زنده بمانم، ولىّ خون خویشم [و مى توانم قصاص یا عفو کنم] و اگر از دنیا چشم بپوشم فنا [در دنیا] میعاد و قرارگاه من است و اگر عفو کنم، عفو براى من موجب قرب به خدا و براى شما [در صورتى که از میان شما بروم] حسنه و نیکى در نزد خداست؛ بنابراین عفو کنید، آیا دوست ندارید خدا شما را بیامرزد؟).

امام حسن در قصاص ابن ملجم تجاوز از حق نکرده است اگر ولی دم از قصاص قاتل گذشت نماید و دیه درخواست کند، هر دو باید به نحو احسن به وظیفه خودشان عمل کنند.

با دقت در آیه قصاص متوجه می شویم که جمله «فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ» یعنی، صاحب خون در گذشت کردن از قاتل، از حق پیروی کرده و تجاوز نکند و به نیکی با او رفتار نماید. و جمله «أَداءٌ إِلَیهِ بِإِحْسانٍ» یعنی، قاتل مبلغ دیه را با احسان و نیکی و بدون منت و اذیت پرداخت نماید . [16]

امام حسن (ع) ابن ملجمی را که بعد از قتل پشیمان نبود نبحشید اگر چه عفو و بخشش در جای خود امر پسندیده ای است، امّا اگر این امر موجب گستاخی قاتل یا جرأت دیگران شود، که نتیجتاً منجر به قتل های دیگر می شود، در این صورت قصاص قاتل اولویت دارد.

در مورد قاتل امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام مطلب این چنین است؛ ابن ملجم لعنة الله علیه که یک قاتل و اسیر است، به جای ندامت و پشیمانی، خبث باطنی و شقاوت درونی خودش را به نمایش گذاشت.

از ابو الوفاء بن عقیل روایت شده است که چون ابن ملجم علیه اللّعنة را نزد حضرت امام حسن علیه السلام آوردند، به آن حضرت گفت که یک کلمه با شما آهسته می خواهم بگویم. آن حضرت علیه السلام ابا و امتناع فرمودند.

حضرت فرمودند: غرضش آن است که گوش مرا به دندان بگیرد. پس آن ملعون گفت: واللَّه که اگر می گذاشت، گوشش را از سرش جدا می کردم.

پس هر گاه افعال و اقوال او این باشد در چنین حالی که منتظر کشته شدن است، و کینه او در این مرتبه باشد که در چنین وقتی حفظ نکند، پس چگونه خواهد بود احوال و افعال او در هنگامی که آزاد باشد!.[17]

حال آیا ترحم بر چنین قاتلی جایز است؟! طبعاً گذشت از او ظلم به بشریت است.

❕امیر مومنان علی علیه السلام فرمود ؛« عفو و گذشت ، افراد لیم و #پست را فاسد می کند به همان اندازه که افراد با شخصیت را اصلاح می نماید»[18]

️و در نقل دیگر فرمود:« عفو و گذشت درباره کسی است که اعتراف و اقرار به گناه خود داشته باشد نه در مورد کسی که بر گناه اصرار دارد»[19]

ابن ملجم که لعنت خداوند بر او باد ، نه تنها از قتل علی علیه السلام ناراحت نبود بلکه به آن افتخار می کرد چنان که امام #باقر علیه السلام فرمود.

« چون ابن ملجم را به نزد امام حسن علیه السّلام آوردند، آن ملعون گفت با خدا عهد کرده بودم که پدر تو را بکشم، وفا به عهد خود کردم »[20]

امام حسن (ع) قاتل امام مسلمین را باید قصاص می کرد. ابن ملجم، اقدام به کشتن خلیفه خدا در زمین و امام و رهبر مسلمانان نموده است و این حق مردم است که خون بهای امام خود را بگیرند؛ چرا که او جامعه ای را از بهره مندی از رهبر معصومی منع کرده و باید تاوان این خسارت را نیز بپردازد.

«مِنْ أَجْلِ ذلِک کتَبْنا عَلی بَنی إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمیعاً؛

به همین جهت، بر بنی اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسان ها را کشته، و هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است»[21] قتل معادل با قتل تمام افراد جامعه است

اگر امام حسن (ع) ابن ملجم را می بخشید جامعه دچار هرج و مرج می شد. اگر امام حسن علیه السلام، ابن ملجم لعنة الله علیه را قصاص نمی کرد، ممکن بود در جامعه عده ای از مریدان امام علی علیه السلام و حامیان حکومت دست به قتل ایشان بزنند، که این کار باعث هرج و مرج در جامعه و تداوم قتل های دیگری می شد.

در بحار الانوار این قضیه این گونه نقل شده :پس از شهادت امیرالمؤمنین مردم کوفه و خویشاوندان حضرت ، در فقدان امامشان به شدّت غضبناک بودند.

و اگر ابن ملجم به دست مردم می افتاد، او را قطعه قطعه می‌کردند و دیگر توجهی به سفارش امام و پیامبر نمی‌کردند.

لذا امام حسن (علیه‌السلام) او را در اتاقی محبوس کرد و بعد از دفن امیرالمؤمنین و بر اساس وصیت آن حضرت، یک ضربت بر ابن ملجم زد.

این درحالی بود که مردم کوفه برای قصاص در صحنه حاضر بودند. مردم بدن ابن ملجم را ربودند و او را قطعه قطعه کردند و سپس بدنش را به آتش کشیدند.[22]

امام حسن نبخشید زیرا حکم ابن ملجم با سایر قاتلین فرق داشت علاوه بر این نکاتی که بیان شد، نکتۀ مهم دیگر این است که اصلاً حکم قاتل پیامبر و امام با قاتل سایر مردم فرق می کند.

در روایت وارد شده که کشندۀ پیامبر یا امام معصوم اول باید کشته شود و پس از آن باید بدنش با آتش سوزانده شود.

در روایتی علی علیه السلام فرمود: اگر بهبود یافتم خودم می دانم چه کار کنم. اما اگر از دنیا رفتم همان کار را با او بکنید که با قاتل پیامبر باید انجام داد.[23]

برای کشتن ابن ملجم امام حق انتخاب بین عفو و کشتن داشت جالب است بدانید که آن حضرت در سفارشی که به فرزندشان در مورد قاتل خود دارند فرمودند: به او خوراک و آشامیدنی بدهید و نیکو از او نگهداری کنید؛ اگر بهبود یافتم که خود صاحب اختیار خویشتنم؛ اگر بخواهم او را عفو می کنم و اگر بخواهم انتقام می گیرم.[24]

بخشیدن ابن ملجم حکم نابودی کوفیان را امضا می کرد. چه بسا عدم قصاص ابن ملجم سبب ایجاد جنگی دیگر میان میان مردم اندک اما با وفا و مومن کوفه (و نه همه آنان) با خوارج می‌گردید که در میان مردم کوفه و نواحی اطراف آن زندگی می‌کردند. این جنگ در شرایطی که معاویه در کمین ضربه زدن و تصرف شهر کوفه بود، برای کوفیان حکم نابودی آنان را داشت.

بخشیدن ابن ملجم نشانه ی ضعف حکومت امام حسن (ع) برخی معتقدند: عدم‌ عفو حضرت‌ مجتبی‌ به‌ علّت‌ عدم‌ مساعدت‌ جوّ مناطق اسلامی‌ در آن‌ روز بوده‌ است‌. چون‌ با وجود توطئه‌های‌ معاویه‌، و تمرّد اهالی‌ کوفه‌ از ادامۀ جنگ‌، و اضطراب‌ و تشویش‌ دولت‌ و حکومت‌ اسلام‌.

عفو عبدالرّحمن‌ بن‌ ملجم‌ دلیل‌ بر شکست‌ و ضعف‌ دولت‌ حضرت‌ مجتبی‌ محسوب‌ میشد، فلذا حضرت‌ بر اساس‌ مصلحت‌ عامّۀ مسلمانان‌ قصاص‌ را مقدّم‌ داشتند.

میل‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ به‌ عفو بر اساس‌ کرامت‌ نفس‌ و گذشت‌ شخصی‌ خود بوده‌، و قصاص‌ حضرت‌ مجتبی‌ بر اساس‌ صلاح‌ عامّه‌ و حفظ‌ دولت‌ اسلام‌ بوده‌ است‌.

نتیجه: اما عدم عفو حضرت مجتبى(ع) و بخشیدن ابن ملجم به علت عدم مساعدت جو و منطقه اسلام در آن روز بوده است.

چون با وجود توطئه‏ هاى معاویه و تمرد اهالى کوفه از ادامه جنگ و اضطراب و تشویش دولت و حکومت اسلام؛ عفو عبدالرحمن بن ملجم دلیل بر شکست و ضعف دولت حضرت مجتبى محسوب می‌شد، فلذا حضرت بر اساس مصلحت عامه مسلمانان قصاص را مقدم داشتند.

میل أمیرالمؤمنین(ع) به عفو بر اساس کرامت نفس و گذشت شخصى خود بوده و قصاص حضرت مجتبى(ع) بر اساس صلاح عامه و حفظ دولت اسلام بوده است.

این است که عامه مسلمین در مرگ آن حضرت در سوگ نشستند، چون چنین امام متحقق به حق و عادلى را از دست دادند و این مصیبت تمام شهر مکه و مدینه و خانه‏ هاى آنجا را گرفت.

  1. عفو ، حسن ذاتی ندارد و از حسن اقتضایی فزون‌تر نمی‌باشد. پس امام حسن (ع) نبخشید

  2. با تعدد اولیاء دم، حق فرزند بزرگ‌تر، همچون سایرین است. و امام حسن (ع) خونخواه امام مسلمین بود.

  3. امیرمومنان علیه السلام به قتل ابن ملجم وصیت کرده بود. و حق اختیار به امام حسن (ع) داده بود.

  4. عفو در میراث ماثور اسلامی، همواره پسندیده نبوده و گونه ناپسند نیز دارد. گذشت امام حسن (ع) موچب گستاخی ابن ملجم می شد.

  5. عفو نکردن خداوند متعال و معصومان (علیهم السلام) در میراث مکتوب اسلامی، نمونه‌های واقعی دارد.

  6. قصاص ابن ملجم، مقتضای تدبیر اجتماعی بوده است. زیرا ابن ملجم مصداق واقعی یک جامعه کامل را به قتل رسانده بود.

پی نوشت: 1.الارشاد، شیخ مفید، ج1، ص298. 2.غررالحکم و دررالکلم، تمیمی آمدی، ص341. 3. عسقلانی، احمد، لسان المیزان، ج۳، ص۴۴۰.
4. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۰. 5.منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، میرزا حبیب الله خوئی، ج‏۵، ص ۱۲۷ و ۱۲۸ 6.ارشاد شیخ مفید، ترجمه رسولى محلاتى، ج‏۱، ص ۱۰ 7.حسینی، سید جواد، "ابن ملجم، از مهر امام تا عشق قطام"، مبلغان، رمضان ۱۴۳۳، شماره ۱۵۵ به نقل از بحار الانوار، عـلامه مجلسی، ج ۴۲، ص ۲۶۲. 8.ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۳۵و۳۶. 9.ابن اعثم، کتاب الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۴، ص۲۷۶-۲۷۸. 10.مفید، الارشاد، ۱۴۱۴ ق، ج۱، ص۲۰. 11.نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، نامه ۴۷، صص ۳۲۰ - ۳۲۱. 12.نهج البلاغه، ص ۳۷۸، نامه ۲۳، دار الهجرة، قم. 13. سوره بقره، آیه 179. 14.نهج البلاغه ص ۴۲۲، نامه ۴۷. 15. سوره نور، آیه 22. 16. . سوره بقره آیه 178
17.الدرة الباهرة، 3؛ حلوانی، نزهة الناظر، 55] 18.بحار الانوار ج۷۴ ص۴۱۹ _ کنزالفوائد ج۲ ص۱۸۲ 19.بحار الانوار ج۷۵ ص۸۹ _ الدره الباهره ص۱۸ 20.قرب الاسناد ص ۱۴۴ 21. سوره مائده،32آیه . 22.بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 42، ص297. 23 ارشاد مفید، ج 1، ص 21 و 22. 24.بحارالأنوار ج 42 ص 239.


چاپ   ایمیل