کاوشي پيرامون فرزندان امام حسن عسکري ع و اعتبار سنجي يک امامزاده منسوب به ايشان

امام حسن عسکری (ع) بازدید: 1257
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 24 - 47 دقیقه)

18c

چکيده

در ايران اسلامي، امامزادگان بسياري مدفون هستند و از جمله مباحث مطرح در اين زمينه، صحت انتساب آنان به امامان: مي‌باشد. در اين مورد، كاوش‌هايي نيز صورت گرفته است. اين نوشتار با روش توصيفي ـ تحليلي، درصدد راستي‌‌آزمايي يک امامزاده منسوب به امام حسن عسکري7 در ايران است.

اين جستار با بررسي وکاوش درمتون کهن انساب­نگاري و فضايل نگاري ائمه:، اثبات مي­کند كه امام حسن عسکري7 فرزندي به جز امام مهدي4 نداشته است.

زمانه شناسي روزگار حيات آن حضرت نيز اثبات مي‌کند که امام7 ازسامرا خارج نشده است.

در پايان اين نوشتار نظر كساني‌كه بر اين باورند، امام حسن عسکري7 به ايران مسافرتي داشته و امامزاده‌اي را به ايشان منتسب مي کنند؛ رد خواهد شد.

 

مقدمه

درميان تشيع، به فرزندان يا فرزندزادگان ائمه اطهار:، «امامزاده» مي­گويند و اصطلاحا از باب ذکر حال و اراده محل، به مدفن و مزار متبرک آنان و بزرگان سادات که در سراسر شهرها و روستاهاي ايران پراکنده است، واژه «امامزاده» اطلاق مي گردد (ورجاوند، 1357، ج2: 392).

حضور اين امامزادگان در نقاط مختلف ايران، پيامدهاي سياسي و مذهبي بسياري داشته و باعث شده تا مذهب تشيع در مناطقي كه در آن‌جا نفوذ چنداني نداشت، گسترش يابد و امروزه آنان مورد توجه خاص مردم مي‌باشند (زاهدي، 1390: 12 ـ 14). با وجود اين، در احوال اين معصوم‌زادگان و شناخت نام و نسب آن‌ها، تحقيق جدي صورت نگرفته و اين، سبب شده كه امروزه براي يك امامزاده در شهرهاي مختلف، بقعه و بارگاه­ها ساخته شود (ر.ك: زاهدي، 1390: 47). از سويي ديگر، به اشتباه بارگاهي به يكي از فرزندان ائمه:نسبت داده مي‌شود. براي نمونه مي‌توان به ادعايي كه اخيراً در مورد انتساب مرقدي به عنوان يكي از فرزندان امام حسن عسکري7صورت گرفته است، اشاره كرد (هاشمي‌بيدگلي: 1390). بديهي است به جهت انتساب اين بارگاه به امام عصر7بايد حساسيت بيش‌تري نسبت به بررسي صحت و سقم اين ادعا صورت گيرد تا مغرضان نتوانند به خاطر يک ادعا، مباني اعتقادي شيعه را به سخره بگيرند و سودجويان نتوانند از اين امر سوءاستفاده کنند. از اين رو، براي بررسي دقيق اين ادعا، پژوهش حاضر در سه محور تنظيم گرديد:

    1. بررسي تعداد فرزندان امام حسن عسكري7: تا روشن گردد كه آيا امام، آن‌گونه كه ادعا شده است، فرزندي به نام فاطمه داشته‌اند؟

    2. تحليل اوضاع سياسي عصر حضرت: تا مشخص گردد بر فرض وجود فرزندي به نام فاطمه براي ايشان، آيا شرايط زمانه اين اجازه را مي‌دهد تا وي به همراه فرزند و همسر خود براي زيارت امام رضا7سفر كند؟

    3. بررسي ادله خروج وچگونگي بيرون آمدن امام از سامرا: به منظور روشن شدن صحت و سقم آن.

تعداد فرزندان امام حسن عسكري7و تحليل اقوال مختلف

    1. يک فرزند

نظر مشهور علماي شيعه اين است كه حضرت فرزندي غير از حضرت حجت4نداشته است (جمعي از محققين، 1427، ج13: 124 ـ 125). شهرت اين قول، به حدي است كه برخي بر اين قول، ادعاي اجماع و اتفاق كرده‌اند (رضوي، 1368: 329؛ عطاردي، 1413: 51).

بسياري از علماي شيعه در كتاب‌هاي خود به اين قول تصريح كرده‌‌اند. اين تأليفات را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد:

الف:كتاب‌هاي فضايل نگاري ومناقب نگاري ائمه: كه مهم‌ترين اين كتاب‌ها عبارتند از:

ارشاد (شيخ مفيد، 1413، ج2: 399)؛ تاج المواليد و وفياتهم (علامه طبرسي، بي‌تا: 231)؛ مناقب آل ابي‌طالب (ابن شهر آشوب، 1379، ج4: 454 ـ‌455)؛ كشف الغمه (اربلي، 1421، ج2: 909)؛ مناقب الطاهرين، تحفه الابرار في مناقب الائمة الاطهار (طبري: 1379، ج2: 847 ـ‌848 و همان، 1376: 169)؛ الدر النظيم في مناقب الهاميم (شامي،1420: 749 ـ 750)؛ تاريخ محمدي (كاشي، 1377: 147)؛ انيس المؤمنين (حموي، 1363: 229)؛ ينابيع المودة (قندوزي،1422، ج3: 132) و اعيان شيعه (امين، بي‌تا، ج2: 40).

ب: كتاب‌هاي انساب، كه اهم اين كتاب‌ها عبارتند از:

المجدي في انساب الطالبيين (العلوي العمري، 1380: 130 ـ132)؛ الاصيلي في انساب الطالبيين (ابن طقطقي، 1376: 161)؛ عمدة الطالب الصغري في نسب آل ابي طالب (ابن عنبة، 1430: 242)؛ النفخة العنبرية في انساب خير البرية (اليماني الموسوي، 1377: 69)؛ تشجير عمدة الطالب (ابوجميل، 1386: 80 ـ‌ 81)؛ تحفة الطالب لمعرفة من ينتسب الي عبدالله و ابي طالب (الحسيني السمرقندي، 1389: 57)؛ رسالة زهرة المعقول في نسب ثاني فرعي الرسول (النقيب الشدقمي، 1381: 164) و تهذيب حدائق الالباب في الانساب (الفتوني عاملي، 1380: 313). نكته قابل ذکر اين‌که درميان كتاب‌هاي تاريخ محلي، کتاب «تاريخ قم» نيز به وجود يک فرزند براي امام تصريح کرده است (اشعري قمي، 1385: 531).

    1. دو فرزند: يک پسر و يک دختر

اين قول که درآن به نام دختر امام اشاره‌اي نشده است، در کتاب‌هاي الفوائد الرجاليه من تنقيح المقال (مامقاني، 1431: 408)؛ التتمة في تواريخ الائمة: (حسيني عاملي، 1412: 143) و جنات الخلود (امامي مدرسي، بي‌تا: 18) آمده است. علامه مامقاني)1351ه‍ ق)، اين قول را در ضمن جدولي بيان مي‌كند که خود او به آن جدول اعتماد ندارد و برخي از مطالب آن را خلاف واقع مي­داند (مامقاني، 1431: 405). حسيني عاملي، متوفاي قرن يازدهم، اين نظررا با عبارت «قيل» از كتاب مصباح كفعمي نقل مي‌كند كه علاوه بر اين‌كه لفظ «قيل» بر ضعيف بودن اين نظر دلالت مي‌كند، در كتاب «مصباح» اين قول وجود ندارد.

امامي مدرسي بعد از ذکر اين قول در جدول هيجدهم، مي‌نويسد:

قول صحيح‌تر منحصر است به حضرت صاحب الزمان4 كه از حضرت نرجس بانو متولد شده است.

    1. امام‌ داراي دو فرزند پسر بوده‌

دراين قول سه ديدگاه وجود دارد:

الف: نام دو فرزند امام ذكر نشده و به وفات يكي از آنان در دوران حيات پدر معتقد است.

قائلين اين قول، مسعودي در اثبات الوصيه (مسعودي،1426: 260 ـ 261) و شيخ طوسي در الغيبة (شيخ طوسي، 1425: 245 ـ 246) مي‌باشند که مستند هر دو، روايتي است كه ابراهيم بن ادريس نقل کرده است. سند مسعودي اين‌گونه است: «حدثني الثقة من اخواننا عن ابراهيم بن ادريس…» و سند شيخ طوسي نيز به اين ترتيب است: «عنه (شلمغاني)، قال: حدثني الثقة عن ابراهيم بن ادريس…»، اين روايت از لحاظ سند ضعيف است؛ به دليل اين‌كه ناقل روايت هر دو سند، ابراهيم بن ادريس است كه در كتاب‌هاي رجالي توثيقي براي او ذكر نشده است (خويي، بي‌تا، ج1: 202) و در سند مسعودي، واسطه ميان مسعودي و ابراهيم بن ادريس و در سند شيخ طوسي واسطه ميان شلمغاني و ابراهيم بن ادريس ذكر نشده و از او تعبير ثقه شده است. شلمغاني نيز كه در سند شيخ طوسي قرار دارد در كتاب‌هاي رجالي ضعيف معرفي شده است (خويي، بي‌تا، ج17: 46 ـ‌47).

ب: امام غير از حضرت مهدي4 فرزند ديگري به نام موسي داشته‌اند كه در دوران غيبت صغرا در كنار حضرت حجت4 بوده است. اين قول در دو جاي كمال الدين (شيخ صدوق، 1395، ج2: باب43، ح19: 445 ـ 453 و ح22:‌ 465ـ470) و نوائب الدهور في علائم الظهور (ميرجهاني، 1379، ج3: 339 ـ 342) نقل شده است.

سند شيخ صدوق در كمال الدين، تشرف ابراهيم بن مهزيار و علي بن ابراهيم بن مهزيار به محضر امام زمان7 در دوران غيبت صغرا است ( رک: شيخ صدوق، 1359، ج2: 465 ـ 470 و 445 ـ 453). مشترك بودن موضوع اصلي دو داستان كه جست‌وجو و تفحص از حضرت حجت7 است و تشابه آن دو از جنبه‌ شيوه گفت‌وگو و روش شرفياب شدن به ديدار حضرت؛ اين گمان را تقويت مي‌كند كه هر دو داستان يكي است (طبسي، 1379: 89 ـ‌ 90) و به گمان قوي بر فرض اين‌كه داستان صحيح باشد، به علي بن ابراهيم بن مهزيار مربوط است (مجلسي، 1363، ج52: 46ـ47؛ دواني، بي‌تا: 119 ـ 120 و تستري، 1418، ج7: 263).

راوي اين دو روايت كه علي بن ابراهيم بن مهزيار است؛ هم به لحاظ سند و هم به لحاظ محتوا مورد خدشه و مناقشه است. سند اين روايت، به دليل اين‌که نام علي بن ابراهيم بن مهزيار (همان­گونه که تستري ذکرمي­کند) در هيچ­يک ازكتاب‌هاي رجالي متقدم، مانند رجال نجاشي و رجال و فهرست شيخ طوسي ذکر نشده، ضعيف است (تستري، 1390: 108) و در كتاب‌هاي رجالي متاخر، همچون قاموس الرجال ومعجم الرجال توثيقي براي او ذکر نشده است (تستري،1418،ج7: 263؛ خويي، بي‌تا، ج11: 193). علاوه بر اين، در دو داستان، چند مطلب به شرح ذيل وجود دارد كه باعث تشکيک وخدشه در صحت اين دو جريان مي‌گردد.

    1. در دو داستان، همان‌طور كه ذكر شد، جست‌وجو از اخبار خاندان امام حسن عسکري7 است؛ در حالي كه در دوران غيبت صغرا واسطه ميان شيعيان و حضرت حجت7 سفراي آن حضرت بوده‌ كه معروف حضور شيعيان بودند و شيعيان به آنان مراجعه مي‌كردند بنابراين، چگونه ممكن است علي بن ابراهيم مهزيار به سفراي حضرت رجوع نكند و براي خبر گرفتن از خاندان ابومحمد در كوفه، مدينه و مكه به جست‌وجو بپردازد و از كساني كه از آن اطلاع و آگاهي ندارند، جوياي حال ايشان شود (تستري، 1390:108؛ طبسي، 1379: 90).

2.ذکر نام ‌برادري به نام موسي براي امام زمان4، نيز سبب خدشه دراين داستان است. علامه مجلسي اين مطلب را از امور شگفت‌آور، عجيب و مطلبي جديد بيان مي‌كند (مجلسي،1363، ج52: 47). تستري نيزمعتقداست اين موضوع برخلاف اجماع علماي شيعه مي‌باشد (تستري، 1410، ج1: 316). آيت الله خويي نيزبربطلان وکذب چنين مطلبي اذعان دارد (خويي، بي‌تا، ج1: 206). ازسوي ديگر، بسيار دور مي نمايدکه علي بن ابراهيم بن مهزيار از وجود برادري براي امام زمان آگاه باشد و چنين امري بر وکلا و نواب حضرت مخفي مانده باشد. از اين امر نبايد غافل بود كه شيخ طوسي (طوسي، 1417: 263 ـ 267) و طبري (طبري، 1413: 539 ـ 542)؛ اين داستان را به سند ديگري از علي بن ابراهيم بن مهزيار آورده‌‌اند؛ با اين تفاوت كه در آن دو روايت، نامي از موسي به ميان نيامده است (طبسي، 1379: 90).

ميرجهاني طباطبايي (1281ه‍ ق)، اين روايت را از علي بن مهزيار نقل كرده و مستند ايشان در اين روايت همان‌گونه كه خود نقل مي‌كند، كتاب كمال الدين است كه با تطبيق روايت اين كتاب (ميرجهاني طباطبايي، 1379، ج3: 339 ـ 343) با روايت كتاب كمال الدين (شيخ صدوق، 1395، ج2، ح22: 465 ـ 470) واضح گرديد كه در اين نسخه نوائب الدهور، راوي به جاي علي بن ابراهيم بن مهزيار، به اشتباه علي بن مهزيار چاپ شده است که اين روايت هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ سند مورد بررسي قرار گرفت.

ج. امام يازدهم7غير از حضرت مهدي4، فرزندي به نام علي، يا علي اصغر داشته‌اند. اين قول در سراج الانساب (كياء گيلاني،1409: 94) و عقايد الايمان (كاشاني، بي‌تا: 255) ذكرشده است.

صاحب کتاب سراج الانساب، نسب شناس قرن دهم، براساس شجره‌نامه‌اي، سادات كسكن شهرستان سبزوار را از نوادگان علي اصغر، فرزند امام حسن عسکري 7معرفي مي‌كند. در حالي كه وي در جاي ديگر از كتاب تصريح دارد كه نسل ايشان به امام مهدي4 منحصر است (كياء گيلاني، 1409: 73). نيز كاشاني در عقايد الايمان مي‌نويسد:

ولدش در قائم4 منحصر بود و بعضي علي بن الحسن را افزودند. (كاشاني، بي‌تا: 255).

از اين بيان روشن مي‌گردد كه كاشاني نيز مانند مشهور براي امام حسن عسکري7تنها يك فرزند قائل است و قول ديگر را ضعيف مي‌داند.

    1. سه فرزند

اين قول که نام‌هاي فرزندان حضرت را فاطمه، دلالة و صاحب الامرمي‌داند، تنها در الهداية الكبري نقل شده (خصيبي، 1419: 238)؛ که دراعتبارحسين بن حمدان خصيبي و كتابش خدشه شده است. حسين بن حمدان خصيبي از دانشمندان پركار امامي است كه درباره او اطلاعات كمي در منابع شيعي امامي وجود دارد و اين اطلاعات نيز بيش‌تر در جهت تضعيف اوست. ابن غضائري از او با عنوان «كذّاب، فاسدالمذهب، لايلتفت اليه» ياد كرده است (ابن غضائري،بي­تا:54). نجاشي نيزازاو با عنوان «کان فاسدالمذهب» ياد کرده است (نجاشي، 1418: 68). كتاب الهداية الكبري كه مهم‌ترين اثر او به شمار مي‌رود نيز از لحاظ سند و هم از لحاظ محتوا داراي اشكال است. به لحاظ سند، اكثر استادان حسين بن حمدان افرادي مجهول هستند و از نظر محتوا، محتواي كتاب در برخي موارد با آموزه‌هاي مسلم شيعي در تضاد است (صفري فروشاني، 1384: 15 ـ 46).

    1. چهار فرزند

اين قول دركتاب‌هاي تاريخ الائمة (بغدادي، 1318: 14)؛ الشجرة المباركة (فخر رازي، 1377: 92ـ93)؛ التذكرة في الانساب (ابن المهنا، 1379: 111)؛ النجم الثاقب (طبرسي نوري، 1385: 213)؛ دو جاي كتاب تاريخ اهل‌بيت (حسيني، 1410: 112 ـ 113) و المعقبون من آل ابي‌طالب (رجايي، 1385، ج2: 31) نقل شده است.

اين كتاب‌ها اگرچه در تعداد فرزند با هم اشتراك‌ نظر دارند؛ به لحاظ اختلاف آنان در تعداد پسران و دختران و اسم آن‌ها، به چهار قول تقسيم مي‌شود:

الف: دو پسر به نام‌هاي محمد و موسي و دو دختر به نام‌هاي فاطمه و عايشه. اين قول در كتاب‌هاي تاريخ الائمة (بغدادي،1318: ص14)؛ النجم الثاقب (طبرسي نوري، 1387: 213) و تاريخ اهل‌بيت (حسيني 1410: 112ـ113) ذكر شده است.

ابن ابي ثلج بغدادي (325 هـ. ق) در كتاب تاريخ الائمه بعد از آن‌كه چهار فرزند براي امام حسن عسکري7 معرفي مي‌كند، در خصوص فاطمه مي‌نويسد:

و ذهب علي الفريابي فاطمه من ولد الحسن بن‌علي العسكري8 (بغدادي، 1318: 14).

در زمينه نقل ابن ابي ثلج درمورد چهارفرزند امام حسن عسکري7، كتاب با خورشيد سامرا (طبسي، 1379: 79) و تثقيف الامة بسير اولاد ائمة (حيدر المؤيد، 1416: 498)، ناقل اين روايت را نصر بن‌علي جهضمي مي‌دانند كه اين صحيح نيست؛ به دليل اين‌‌كه نصر بن‌علي جهضمي در سال (250 هـ. ق) وفات يافته است(طهراني،1403 ج3: 212؛ حسيني،‌1410: 18). بنابر اين، وي نمي‌تواند راوي اين قول باشد.

ناقل روايت ابن ابي‌ ثلج، اگر به قرينه روايت بعد از آن، علي فريابي باشد؛ اين روايت و روايت بعد از آن به لحاظ سند مورد اعتماد نيست؛ زيرا نام علي فريابي نه تنها در كتاب‌هاي رجالي نيامده؛ بلکه در سلسله اسناد راويان و مشايخ ابن ابي ثلج نيز نام او ذکر نشده است. او اگر ناقل اين روايت احمد بن محمد فاريابي باشد (طهراني، 1403، ج4: 474؛ حسيني، 1410: 36 ـ 37)؛ روايت باز هم قابل اعتماد نيست؛ براي اين‌كه در كتاب رجالي نام و ذكري از او نيامده و فقط او از كساني است كه در طرق برخي روايات قرار دارد (طهراني، 1403، ج4: 474؛ امين، بي‌تا، ج3: 146). طبرسي نوري(1320 هـ. ق) در نجم الثاقب، منبع اين نظريه را كتاب تاريخ مواليد الائمة:، تأليف نصر بن‌علي جهضمي ذكر مي‌كند (طبرسي نوري، 1387: 213) كه نقد آن به تفصيل گذشت.

همان‌گونه که حسيني در عنوان کتاب تاريخ اهل‌بيت آورده است، مطالب اين كتاب را از بزرگان اهل حديث، مانند ابن ‌ابي ثلج نقل مي‌كند و بي‌ترديد با توجه به شباهت عبارات تاريخ اهل‌بيت (حسيني،1410: 112 ـ 113) و تاريخ الائمة ابن‌ابي‌ ثلج (بغدادي،1318: 14)، به‌نظر مي‌رسد عبارات کتابش را از كتاب تاريخ الائمه گرفته باشد كه تحليل آن گذشت.

ب: نام‌هاي پسران با قول قبل، اشتراك دارد و تفاوت اين قول با قول قبل در نام يكي از دختران است که به جاي عايشه، ام موسي ذکر شده است. اين قول را فخر رازي در الشجرة المباركة كه به او منسوب است (فخر رازي، 1377: 93 ـ 99) و رجايي در المعقبون من آل ابي طالب (رجايي، 1385، ج2: 31) نقل مي‌كنند.

انتساب كتاب الشجرة المباركة به فخر رازي به دودليل صحيح نيست:

    1. درمنابع کهن، کتابي در انساب سادات به فخررازي منسوب نشده است.

    2. فخررازي درعلم انساب تخصصي نداشته است؛ به دليل اين‌که به گواهي تاريخ، ايشان درسال‌هاي آخر عمر از شاگرد خود، عزيز الدين ابوطالب اسماعيل بن‌حسين محمد مروزي ازروقاني (574 ـ 614 يا 626ه‍ ق) درخواست مي‌كند كه كتابي در نسب براي او بنويسد تا بر آن دانش اطلاع يابد (المروزي ازروقاني، 1409: 5). لذا بسيار بعيد مي‌نمايد که فخررازي بعدازمطالعه کتاب شاگردش، به اين حد از توانايي برسد تا کتابي به پايه كتاب الشجرة المباركة بنگارد كه اتفاقاً از لحاظ مطلب تا اندازه قابل توجهي بر كتاب مختصر شاگردش، موسوم به الفخري ارجح هست. مضافاً اين‌كه در كتاب چاپ شده الشجرة المباركة (اگر به نسخه كتاب اعتماد كنيم و در آن زياداتي را تصور ننماييم) آشكارا علايق شيعي ديده مي‌شود (ر.ك: فخر رازي، 1377: 72 ـ 79) كه اين مسئله با روحيه فخر رازي سازگار نيست (ر.ک: حسن انصاري،1390: 463-476). نويسنده کتاب المعقبون من آل ابي‌طالب براي قول خود سندي ذكر نمي‌كند (رجايي، 1385، ج2: 31) و از آن‌جا كه نويسنده از معاصرين است، قول او اعتبار چنداني ندارد. علاوه بر اين، با توجه به شباهتي كه ميان عبارت كتاب المعقبون من آل ابي‌طالب و الشجرة المباركة وجود دارد، به نظر مي‌رسد او اين قول را از كتاب الشجرة المباركة نقل مي كند كه به تفصيل درباره الشجرة المباركة مطالبي ذكر شد.

ج. در اين قول نيز، مانند اقوال ذكر شده، نام‌هاي پسران محمد و موسي و نام يكي از دختران، فاطمه عنوان شده است. تفاوت اين قول با دو قول ذكر شده در نام يكي از دختران است كه نام او دلال عنوان گرديده است. اين قول در التذكرة في الانساب آمده است ( ابن المهنا، 1379: 111).

ابن طقطقي (م709هـ. ق ) كه داراي توثيق بالايي در علم انساب است و از اين جهت مورد ستايش آيت الله مرعشي نجفي قرار گرفته (مرعشي نجفي، 1410: 79)؛ در مورد ابن مهنا (نسب شناس قرن هفتم و صاحب کتاب التذكرة في الانساب) مي‌گويد: ايشان تحقيق كمي داشته و در كتاب او اغلاط بسياري راه‌يافته است (ابن طقطقي، 1376: 300).

د. در اين قول، سه پسر به نام موسي، حسين و الخلف و يك دختر به نام دحلاله براي امام ذكر شده است. اين قول در تاريخ اهل‌بيت بيان گرديده است (حسيني، 1410: 112). سند اين قول نسخه خطي كتاب هداية الكبري است (همان: 27) كه درباره مؤلف و محتويات كتاب به تفصيل، مطالبي ذكر شد.

    1. شش فرزند

اين قول در الدمعة الساكبة (بهبهاني، 1409، ج8: 352) و خلاصة الاخبار (موسوي، 1379: 739) نقل شده است. تفاوت اين دو كتاب، در تعداد فرزندان پسر و دختر و نام‌هاي آنان است. بهبهاني(م 1258 هـ. ق) براي امام حسن عسکري7 سه پسر و سه دختر بر مي‌شمرد و غير از محمد بن الحسن4، نام ديگر فرزندان آن حضرت را ذكر نمي‌كند. موسوي متوفاي قرن سيزدهم، براي آن حضرت، چهار پسر و دو دختر، به نام‌هاي حضرت مهدي4، موسي، جعفر، ابراهيم، عايشه و فاطمه ذكر مي‌كند.

در الدمعة الساكبه، اين مطلب از كتاب نظم درر السمطين زرندي نقل شده است (بهبهاني،1409، ج8: 351). اما مطالب اين كتاب كه نام كاملش «نظم درر السمطين في فضايل المصطفي و المرتضي و البتول و السبطين» است؛ همان‌طور كه از نام كتاب برمي‌آيد؛ تا امام حسين7را در بر مي­گرفت و آن‌چه بهبهاني در مورد زمان شهادت امام حسن عسکري7و تعداد فرزندان آن حضرت از اين كتاب نقل مي‌كند، ديده نشد. بر فرض اين‌كه زرندي اين مطلب را در كتاب خود بيان كرده باشد، از آن‌جا كه زرندي در سال (693 هـ.­­ ق) در مدينه متولد شده (الزرندي، 1377: 5) و در يكي از سال‌هاي (712، 750، 772 و 779 هـ. ق) وفات يافته است (طهراني،1403، ج8: 126)؛ از علماي قرن هشتم به حساب مي‌آيد و طبعاً قول او نمي‌تواند مورد اعتماد و استناد قرار گيرد.

موسوي، متوفاي قرن سيزدهم، در خلاصة الاخبار وقتي مشخصات امام حسن عسکري7را نقل مي‌كند، درباره فرزندان آن حضرت مي‌نويسد:

ولد خلفش، جناب قائم آل محمد، صاحب الامر4؛ بعضي گفته‌اند او را فرزندي به غير از صاحب الامر نبود و بعضي گفته‌اند كه اولاد او موسي و جعفر و ابراهيم و عايشه و فاطمه بوده‌اند و شيخ مفيد گفته است او را به جز خلف صالح فرزند ديگري نمي‌دانيم.

در آخر نيز مي‌نويسد:

حاجب سلام الله عليه، عثمان بن سعيد و پسر آن جناب، محمد بن الحسن (موسوي، 1379: 739).

اين عبارت گوياي آن است كه موسوي بر اين اعتقاد بوده كه حضرت فرزندي غير از امام مهدي7 ندارد و اگر فرزندان ديگري براي امام ذكر مي‌كند، نقل اقوال ديگران است.

    1. هفت فرزند

چهار پسر و سه دختر به نام‌هاي مهدي4، موسي، جعفر، ابراهيم، فاطمه، عايشه و دلاله:

اين قول در راحة الارواح (شيعي سبزواري، 1378: 266 ـ 267) و التتمة في التواريخ الائمه: (حسيني عاملي، 1412: 143) نقل شده است. سبزواري سند اين قول را ذكر نمي‌كند و از آن‌جا كه او از علماي قرن هشتم بوده، به قول او نمي‌توان اعتماد كرد. حسيني عاملي نيز اين قول را از كتاب كشف الغمة اربلي (692ه ق) نقل مي‌كند که در كشف الغمه چنين قولي وجود ندارد؛ بلكه همان‌طور كه اشاره شد، اربلي تصريح مي‌كند كه امام غير از امام زمان4فرزند ديگري نداشته‌اند (اربلي، 1412، ج2: 909).

بر اساس تحليل‌هايي که ذکر شد، قول مشهور علماي شيعه، مبني بر تک فرزند بودن امام حسن عسکري7ثابت مي‌گردد. مؤيد ديگر اين‌که در حوادث زمان شهادت حضرت نيز، اثري از فرزندان ادعايي اين اقوال نيست (مفيد،1413،ج 2: 231؛ ابن شهر آشوب، 1379، ج4: 455).

بررسي زندگي سياسي امام حسن عسکري7

بر فرض وجود فرزندي به نام فاطمه براي حضرت، زندگي ايشان به شدت تحت نظر بوده وتمام اقدامات آن حضرت، به شدت از سوي حاکمان عباسي کنترل مي‌شد؛ لذا خروج ازسامرا براي امام امكان نداشت. در ادامه، نمونه هايي از فشارهاي سياسي توسط حکومت عباسي بر امام ذکر مي‌شود.

امام حسن عسکري 7در سال (234هـ. ق)، به همراه پدر بزرگوارشان از مدينه به سامرا آمدند و تا هنگام شهادت (260ه‍ ق)، بيست و شش سال در سامرا بودند(جمعي از محققين، 1427، ج13: 47). سامرا يک پادگان و شهر نظامي بود (ابن‌طقطقي، 1360: 320-322) و احضار امام هادي و امام عسکري8 (ابن الجوزي، 1418: 322) به اين شهر، براي اين بود كه فعاليت‌هاي آن دو امام کنترل و از خطرات احتمالي عليه حکومت جلوگيري شود.

علاوه بر احضار امام عسکري 7 به شهر سامرا و سکونت درمحله عسکر، حضرت بايست هفته‌اي دو روز (دوشنبه و پنج شنبه) به دارالخلافة مي‌رفت و حضور خود را ثبت مي‌كرد (طوسي، 1425: 215). اين روايت نشان مي‌دهد که حضور امام در سامرا، هر چند به ظاهر محترمانه بوده است؛ در واقع، نوعي حبس حساب مي‌آمد و امام حق خروج از سامرا را نداشت.

طبق نقل مسعودي (436هـ. ق)، امام عسکري 7با شيعيان از پشت پرده سخن مي‌گفت؛ جز روزهايي که سوار مرکب مي شد و به دارالخلافه مي رفت (مسعودي، 1426: 272).

بر اساس نقل الخرائج و الجرائح، در يکي از روزها که قرار بود امام به دارالخلافه بروند و مردم براي ديدار حضرت منتظر بودند، نامه­اي از طرف امام صادر شد که کسي بر من سلام نکند و حتي به طرف من اشاره من نکند و در بين خودتان نيز اشاره نکنيد و مرا به همديگر معرّفي ننماييد؛ زيرا در امان نيستيد (قطب راوندي، 1409، ج1:439). از طرف ديگر، امام در مدت امامت خود چندين بار به زندان افتاد و در زندان، ايشان را مورد اذيت و آزار قرار مي‌دادند که مي­توان به زندان صالح بن وصيف، علي بن نارمش(اوتامش)، نحرير، سعيدحاجب و علي بن‌جرين اشاره کرد (رک: مفيد،1413، ج234:2-334؛ کليني،1362، ج1: 508 و 513؛مجلسي،1363،ج50: 313؛مسعودي، 1426: 253).

شايد علت اصلي اين همه فشار و سختي و تحت نظر داشتن حضرت، اين باشد که از ولادت حضرت مهدي4جلوگيري کنند. به همين دليل، امام، تولد فرزندش را از مردم، جز افراد مورد اعتماد مخفي نگه مي‌داشت (صدوق، 1359،ج2: 433). نيز بر اساس گزارش شيخ مفيد، آن حضرت به دليل دشواري و سختي زمان، فرزندش را مخفي مي‌کرد و چون خليفه‌ عباسي مي­دانست که شيعيان منتظر چنين فرزندي هستند، به شدت دنبال ايشان بود (مفيد، 1413،ج2: 336). اين شرايط نشان دهنده‌ اوج خفقان ايجاد شده از طرف حکومت عباسي است.

طبق نقل کمال‌الدين، امام عسکري 7در نامه‌اي فرمودند:

آن‌ها خواستند مرا به قتل برسانند تا اين نسل را قطع کنند و خداوند قول آن‌ها را دروغ در آورد (صدوق، 1359،ج2: 223).

شبيه اين عبارت در کتاب الغيبة طوسي نيز آمده است (طوسي، 1425: 223). اثبات الوصية نيز مي‌نويسد:

بعد از آن‌که امام از زندان معتمد آزاد گرديد، خط آن‌حضرت ديده شد که نوشته است: آنان اراده کردند که نور خدا را با دهان‌هايشان خاموش کنند؛ ولي خداوند تمام کننده نور خود است؛ هر چند کافران کراهت داشته باشند[1](مسعودي، 1426: 255).

از اين رو، امام به دليل اين شرايط و کنترل شديد خلفاي عباسي بر زندگي ‌ايشان، مادر و فرزند خود را در سال (259هـ.ق) به مکه فرستاد و مادر خود را از حوادثي که در سال (260هـ.ق) رخ مي‌دهد، آگاه کرده و مواريث امامت را به فرزندش سپرد (همان).

مأموران دستگاه خلافت عباسي، به بهانه‌هاي مختلف براي پيدا کردن فرزند گرامي امام و از بين بردن او، به خانه حضرت رفت و آمد بسيار مي‌کردند. گزارش احمد بن‌عبيد اللّه بن‌خاقان، نمونه‌اي از اين حرکت‌ها را نشان مي‌دهد. بر اساس اين گزارش، پس از وفات امام، خانه امام عسكرى 7به دستور خليفه بررسى دقيق شد و همه چيز مهر و موم گرديد و پس از آن، تلاش‌هاى پيگيرانه‏اى براى يافتن فرزندى از آن حضرت آغاز شد؛ حتى كنيزان امام تحت نظر قرار گرفتند تا معلوم شود كدام يك از آن‌ها باردار است و در يك مورد، يكى از آن‌ها را كه حمل او احتمال داده مي‌شد، در حجره‏اى تحت مراقبت قرار دادند تا وقتى كه باردار نبودن وى مسلم شد. آن‌ها در نهايت، ميراث امام را ميان مادر و برادرش، جعفر تقسيم كردند (مفيد، 1413، ج2: 321).

باتوجه به اين گزاره­ها و شواهد تاريخي، آيا سفر امام به ايران به نظر شما ممکن بوده است؟!

نقدوبررسي ادعايي در خصوص حضور امام حسن عسکري 7در آران و بيدگل

در کتابي که درسال (1390ش)، تحت عنوان «نگيني بر انگشتر كوير»[2] در احوال فاطمه، دختر امام حسن عسکري 7به رشته‌ تحرير در آمده، نويسنده درصدد اثبات حضور امام حسن عسكري7 در منطقه آران و بيدگل است و نيز اين‌كه امامزاده سيده فاطمه فرزند ايشان است. وي در ادامه از دلايل و چگونگي آمدن حضرت نيز سخن گفته است. به هررو، اين کتاب با ديدي جامع وعلمي به موضوع مورد بحث نپرداخته و داراي کاستي‌هاي فراواني است. نقدهاي وارد بر اين کتاب در سه حوزه نقد محتوايي، استنادي و ساختاري قابل طرح و بررسي است:

1.نقدهاي محتوايي

الف: استناد به حدسيات شخصي

نويسنده کتاب يکي از دلايل ورود امام، به منطقه آران وبيدگل را اين گونه بيان مي­کند:

توضيح اين‌كه ما از وضعيت مختلف آن عصر چهل حصاران[3] اطلاعي نداريم. احتمال اين كه موقعيت و مسائلي حاد ايجاب شده كه اقتضا مي‌نموده آن حضرت بر اين منطقه عنايت و تفضلي بنمايد؛ همان‌گونه كه ضرورت اقتضا نموده وقتي مردم چهل حصاران و كاشان و فين نزد امام باقر7رفته و درخواست راهنما و پيشوا نمودند، ايشان حضرت سلطانعلي را كه از دلبندان خود بود، به همراه آنان فرستاد (هاشمي‌تبار بيدگلي، 1390: 89).

يكي ديگر از دلايل آمدن امام را، قرار دادن خدام صالح براي نظارت بر امورات بقاع و زنده نگه داشتنن آثار و ابنيه‌ اولاد و احفاد ائمه ذكر مي‌كند ( همان: 95). در اين دو استدلال، دليل قانع کننده­اي براي حضور امام در آران و بيدگل ارائه نمي ­شود، و نويسنده به دلايل حدسي استناد مي کند. در دليل اول، علت حضور امام را صرف احتمالي دانسته و شاهدي نيز براي آن ذکر نشده و براي دليل دوم نيز هيچ سندي ذكر نگرديده است.

ب: استنادبه دلايل ذوقي

نويسنده، يکي ازجهات حضور امام را در آران و بيدگل، تجليل مقام امامزادگان بيان مي­کند. او در توضيح اين دليل مي­نويسد:

يكي از دلايل، روشن نمودن و بيان عظمت و قدر و مقام جلالت امامزادگان در نزد خداوند است كه جز خدا و امام معصوم كسي بر آن واقف نيست. لذا براي درك و شناخت بيش‌تر و تمسك به ذيل عنايت آن بزرگواران، لازم به نظر مي‌رسد امام در مجمعي قدر و مقام امام‌زاده‌اي را بيان نموده، تا مردم بهره‌اي بيش‌تر از انوار مقدسه آنان ببرند.

نويسنده در ادامه، دو حديث از امام رضا و امام حسن مجتبي8 در ثواب زيارت امامزاده هادي، فرزند امام سجاد7 و امام‌زاده هاشم، فرزند امام علي 7ذكر مي‌كند (همان: 95-96). در اين دليل، حديثي در فضيلت و شأن امامزادگان مدفون در آران و بيدگل از امام حسن عسکري7نقل نشده و صرف نقل روايت در شأن و مقام امامزاده‌اي نمي‌‌تواند دليل زيارت امام از آن امامزاده‌ باشد. به عنوان نمونه هيچ منبعي نقل نكرده كه امام حسن مجتبي7به زيارت امامزاده هاشم آمده باشد. ذوق­گرايي نويسنده دراين دليل، به خوبي مشهود است.

ج: استنادبه دلايل غيرمربوط

يکي از دلايل ديگر نويسنده، خط سير و مسير عبوري است که براي رسيدن به خراسان ازدل کوير مي گذرد. او در توضيح اين دليل مي­نويسد:

يكي از دلايل نقلي كه مي‌توان درباره‌ ورود امام عسكري7به چهل حصاران به آن استناد كرد، خط سير و جاده‌‌اي بوده كه از دل كوير به ناحيه خراسان وارد مي‌شد. مورخين از ابن‌حوقل و ابن‌خردابه گرفته تا حمدالله مستوفي درباره اين خط سير اتفاق‌نظر دارند و درباره عبور امام رضا7 از مدينه تا مرو يكي از راه‌هايي را كه نقل نموده‌اند؛ همين مسير است كه احتمالاً امام حسن عسکري7 نيز از همان خط سير عبوركرده و ازچهل حصاران و بيدگل گذشته‌اند. در اين قسمت، به چند سند و نقل در باب مسير حضرت امام حسن عسکري7و چگونگي عبور ايشان از كوير اشاره مي‌نماييم.

نويسنده در ادامه، برخلاف ادعاي خود، سندي در مورد سفر حضرت ارائه نمي‌دهد (همان: 101ـ105). همان‌طور كه اشاره شد، در اين دليل، سندي براي سفر امام ارائه نمي‌شود و اين‌كه يكي از مسيرهايي كه از عراق به مرو منتهي مي‌شود، از دل كوير و ناحيه آران و بيدگل مي‌گذرد و فرض اين‌كه امام رضا7و حضرت معصومه3اين مسير را طي كرده‌ باشند؛ اين امر نمي‌تواند دليل بر خروج امام از سامرا و رفتن ايشان به مرو باشد. علاوه بر اين، مسيري كه امام رضا7 طي كرده‌ و در تمام نقاطي كه از آن‌جا عبور كرده‌اند، اثري از عبور ايشان به چشم مي‌خورد و قدمگاه‌ها و مساجد زيادي ساخته شده است (عرفان‌منش، 1376: 9 ـ 134) و همان‌گونه كه در گرگان كه احتمال حضور امام حسن عسکري 7به وسيله طي‌الارض وجود دارد، قدمگاه و مسجدي به نام آن حضرت ساخته شده است (هاشمي‌تبار بيدگلي، 1390: 122 ـ 123)؛ بايد مانند امام رضا7در تمامي اين مسير اثري از عبور ايشان يافت شود؛ در حالي كه هيچ قدمگاه و مسجدي به نام ايشان در مسيري كه نويسنده به عنوان مسير عبور حضرت ذكر كرده است؛ وجود ندارد. مسجدي نيز كه در قم به نام ايشان است، به گواهي تاريخ به دستور آن حضرت و به وسيله وكيل ايشان، احمد بن اسحاق اشعري ساخته شده است (فقيهي، بي‌تا: 123). لذا اين مسجد، دليلي بر حضور آن حضرت در قم محسوب نمي‌شود.

د: تناقض گويي

نويسنده، بعد از بيان دلايل نقلي در فصل چهارم كتاب، در فصل پنجم با عنوان «چگونگي آمدن امام حسن عسکري7 به چهل حصاران و بيدگل» به زعم خود دليل عقلي طرح كرده و مي‌نويسد:

اين امر براي ما مسلمانان و شيعيان ثابت، قطعي و يقيني است كه حجت خدا عين‌الله الناظره است و از حالات و كارهاي رعيت مطلع است، و دنيا در نزد امام، مانند درهم در دست يكي از ماها است؛ چنان‌که دراخبار بسياري كه اكثر آن‌ها در جلد هفتم بحار آمده است…

وي در ادامه احاديثي را در اين موضوع نقل ‌كرده و براي اثبات اين‌كه امام معصوم با قدرتي كه بر تكوين دارد، مي‌تواند همه ‌جا حضور يابد، نمونه‌هايي از طي‌الارض ائمه: را ذكر مي‌كند كه فقط يکي از آن‌ها به امام حسن عسكري7،‌ مبني بر طي الارض حضرت به جرجان مربوط است. نويسنده بعد از ذكراين دلايل و شواهد باكمك دلايل نقلي اين‌گونه نتيجه مي‌گيرد:

پس، با بيان اين وقايع و حوادث كه نمونه‌اي چند از ده‌ها و صدها نمونه از زندگي ائمه بزرگوار شيعه است، ديگر جاي هيچ‌گونه شك و شبهه‌اي باقي نمي‌ماند كه امام عسكري7با طي الارض به ايران و زيارت جدش، علي بن موسي الرضا 8آمده باشد و به جهات مختلف كه در صفحات قبل گفته شد، در چهل حصاران هم نزول اجلال فرموده باشد و شيعيان به خدمت او رسيده باشند و از طرف ديگر از نظر دشمنان در همان زندان عسكر باشد (هاشمي‌تبار بيدگلي، 1390: 107 ـ 118).

دليل ذكر شده دليل عقلي نيست؛ بلكه دليل نقلي است؛ همان‌طور كه نويسنده اين دليل را از روايات استفاده مي کند. علاوه بر اين، اين‌دليل صرفاً امكان حضور امام در طوس را باطي الارض ثابت مي‌كند؛ اما براي وقوع چنين سفري بايد دليل خاص ارائه شود؛ در حالي که در هيچ كتابي، طي‌الارض امام حسن عسکري7به طوس جهت زيارت امام هشتم نقل نشده و تنها طي الارض امام به جرجان نقل شده است، كه اين نيز خواهد گذشت كه به لحاظ سند، قابل اعتماد نيست. دلايل نقلي، علاوه بر اين‌كه به كمك اين دليل نمي‌آيد، با اين دليل در تناقض است؛ زيرا دلايل نقلي كه نقد آنان گذشت، بر سفر عادي امام دلالت داشته ونويسنده در اين دليل به تناقض گويي دچار شده است؛ زيرا در دلايل قبلي تمام هدف او اين است که سفر عادي امام را ثابت کند؛ از اين رو، خط سير و مسير حركت امام را ترسيم مي‌كند؛ اما دراين دليل، چگونگي آمدن امام را با طي الارض ثابت مي­کند.

2.نقدهايي استنادي

الف:استناد به منابع مجهول وضعيف

نويسنده، علت حضور امام را آران و بيدگل اين‌گونه مطرح کرده است:

در تذكره‌ امامزادگان منقول است:

در هر مكاني كه مرقد امامزاده‌اي بود و امام حسن عسکري7در آن‌جا قدم مي‌نهادند، دستور بازسازي و تعميرات لازم نماي آن را صادر مي‌کردند. از اين رو، كشف و بازسازي توسط امام و معرفي آن بزرگواران به وسيله حجت حق، مي‌تواند دليلي ديگر بر آمدن حضرت باشد.

او همچنين دليل ديگر حضور را اين‌گونه مي‌نويسد:

چون اين بقاع متبركه، منبع درآمدي در ابتداي امر نداشتند؛ در همه تذكره‌جات مكتوب است، چه امام رضا7 و چه امام عسكري7 در موقع زيارت فلان امامزاده مبلغي را صرف حفر قنات يا مزرعه‌اي مي‌نمودند تا منبع درآمدي جهت شمع و چراغ و غيره براي بقاع متبركه باشد (همان:95-94).

نويسنده مستند خود را تذكره‌ امامزادگان ذكر مي‌كند؛ اما مشخصاتي از تذكره‌هايي كه اين سخن را نقل كرده‌اند، ارائه نمي‌دهد. در حقيقت، نويسنده به منبعي مجهول استناد كرده است و روشن نيست تذکره­­­هايي که او به آن‌ها استناد داده است به مرقدهاي امامزادگان آران و بيدگل ارتباطي دارد يا خير. علاوه براين،تذكره‌ها معمولاً سند ندارد و از كتاب‌هاي متأخر نقل شده‌اند؛ همان‌گونه كه در تذكره امامزاده هاشم بن‌علي بيان خواهد شد.

ب: استناد به منابع ضعيف وغيرمعتبر

منابعي که نويسنده براي سفر امام حسن عسکري7وتوقف آن حضرت در آران و بيدگل و وفات دختر هفت يا هشت ساله ايشان به نام فاطمه و دفن جسد او درجوار امامزاده هاشم ذکر مي کند، عبارتند از: تذكره امامزاده هادي، فرزند امام سجاد 7؛ كتاب تحفه‌هاي هاشميه و جنات الثمانيه؛ تذكره‌ امامزاده هاشم بن‌علي؛ زبدة التصانيف و بهجة الواعظين (همان: 62 ـ63‌ و 90). براساس آنچه نويسنده خود به آن اذعان دارد، تمام منابع ذکرشده باواسطه يا بدون واسطه از دو كتاب زبدة‌التصانيف و بهجة‌الواعظين نقل شده است (همان:63 ـ64). اين دو كتاب مورد بررسي قرار مي‌گيرد:

زبدة التصانيف، كتابي فارسي است‌که توسط حيدر بن محمد خوانساري در قرن يازدهم هجري با موضوع عقايد نگاشته شده. (طهراني: 1403، ج12: 22ـ23) كه شامل يك مقدمه، دوازده باب (هر باب، دوازده فصل و يك خاتمه) مي‌باشد. فصل نهم از باب هفتم اين كتاب، به امام رضا7 و فصل يازدهم اين باب به امام حسن عسكري7و حضرت مهدي4اختصاص يافته و در بخشي از آخر كتاب به فضيلت زيارت و آداب آن پرداخته شده است. انتظار مي­رفت در اين فصول، سفر امام به سرزمين طوس و توقف ايشان در آران و بيدگل ذکر شود؛ در حالي که اين‌گونه نيست. علاوه بر اين، در فصل دوازدهم، باب هفتم در بيان مشخصات فردي اهل‌بيت:، فقط حضرت حجت4 را فرزند امام حسن عسکري7معرفي ‌كرده و مي‌نويسد:

يازدهم امام حسن عسكري7… ولد خلفش همين صاحب الامر4 مي‌باشد (خوانساري، بي تا: 130).

در مورد كتاب بهجة الواعظين: از مؤلف و محتواي اين كتاب اطلاعي به دستمان نرسيد و به­رغم تلاش فراوان، اين كتاب در كتابخانه‌ آيت الله مرعشي نجفي هم يافت نشد و در كتاب‌هايي كه به معرفي كتاب‌ها اختصاص يافته‌ و مشخصات كتاب‌ها را از نام نويسنده و موضوع كتاب ارائه مي‌دهند، مانند الذريعة الي تصانيف الشيعه آقابزرگ طهراني و نيز كشف‌الاستار عن وجه الكتب و الاسفار خوانساري؛ اين كتاب معرفي نشده بود. عدم معرفي كتاب، گوياي عدم توجه علما به اين کتاب است. علاوه بر نقدهاي وارد بر اين دو کتاب، بر فرض اين‌كه در آن‌ دو كتاب اين سفر ذکرشده باشد، به‌دليل اين‌که نگارش اين دو بعد از قرن يازدهم هجري و جزء منابع مطالعاتي محسوب مي‌شود و در كتاب‌هاي متقدم، مانند تاريخ قم كه فصلي را به ورود علويان اختصاص داده‌ (اشعري قمي، 1385: 536 ـ 675)؛ به عبور امام حسن عسکري7 از منطقه آران و بيدگل كه در آن زمان از توابع قم بوده؛ اشاره‌اي صورت نگرفته است (هاشمي‌تبار بيدگلي، 1390: 28)؛ اين مطلب قابل اعتنا نمي‌باشد و علاوه بر اين، علماي انساب كه وفات فاطمه دختر حضرت را نقل كرده‌ (ر.ك: فخر رازي، 1377: 92 ـ 93 و رجايي، 1385، ج2: 31)؛ شهري را براي محل وفات ايشان ذكر نمي‌‌كنند. همين امر، دلالت دارد كه او در همان سامرا كه متبادر به ذهن است، از دنيا رفته و در همان‌جا دفن گرديده است و اگر در جاي ديگري غير از سامرا رحلت كرده بود، كتاب‌هاي انساب آن را يادآور مي‌شدند.

ج: استنادبه منابع غيرمرتبط

نويسنده، منابعي را براي سفر امام حسن عسکري7، به سرزمين طوس، جهت زيارت امام رضا7 و توقف آن حضرت در آران و بيدگل ذکر کرده که در آن منابع، از اين سفرسخني به ميان نيامده است. اين منابع عبارتند از: كنزالانساب، بهرالنصاب، بحارالانوار، كرامات الصالحين، مجموعه زندگاني چهارده معصوم:، حديث اهل‌بيت: (هاشمي‌تبار بيدگلي، 1390: 91 ـ 92). اين منابع علاوه براين‌که به بحث ارتباطي نداشته و بر مورد ادعا شده دلالت ندارد، از لحاظ سند و محتوا داراي اشکالاتي به شرح ذيل است:

در كتاب بحارالانوار، در مورد طيّ الارض امام حسن عسکري7 به جرجان روايتي بيان شده (مجلسي، 1363، ج50: 262 ـ 263). اين روايت كه از كتاب الخرائج و الجرائح نقل گرديده (قطب رواندي، 1409، ج1: 424 ـ 425)؛ از لحاظ سند ضعيف است؛ زيرا در سند روايت، جعفر بن شريف وجود دارد که آيت الله خويي;، او را مجهول و روايتش را ضعيف مي‌داند (خويي، بي‌تا، ج4: 73) و مؤلف كتاب كرامات الصالحين، موضوع طي الارض امام به جرجان را از بحارالانوار نقل کرده (شريف رازي، 1375: 190) كه نقد آن گذشت.

کتاب بهرالنصّاب، هم از لحاظ سند و هم از لحاظ محتوا موردخدشه ومناقشه واقع شده است. نويسنده کتاب نگيني بر انگشتر کوير، كتاب بهرالنصّاب را از آثار ابومخنف لوط بن يحيي خزاعي برمي‌شمارد؛ اما در پاورقي در توضيح شخصيت ابومخنف، او را ابومخنف لوط بن يحيي بن سعيد بن مخنف بن سليم ازدي عامدي كوفي معرفي مي‌كند. از آن‌جا كه طبق نقل خود نويسنده، به استناد كتاب كشف الارتياب، ابومخنف، در يكي از سال‌هاي (151، 157، 158هـ. ق) از دنيا رفته است (هاشمي‌تبار بيدگلي،1390: 91)؛ به طور طبيعي نبايد حوادث مربوط به سال‌هاي امامت امام حسن عسکري7 (254ـ260ه‍ ق)، در كتاب ايشان باشد. اين‌جا دو احتمال مطرح مي‌شود:

    1. مؤلف كتاب شخص ديگري است و انتساب اين كتاب به ابومخنف درست نيست؛

    2. بخشي از اين كتاب، از سوي ابومخنف نگاشته شده و شخص ديگري، حوادث سال‌هاي بعد از وفات ابومخنف را به اين كتاب افزوده است. آقابزرگ طهراني قول دوم را تأييد مي‌كند. او درباره اين كتاب مي‌نويسد:

اين كتاب كه در سال هزار و دويست و شصت و هشت به فارسي چاپ شده است ابتداي آن ترجمه اقوال و گفتار ابي‌مخنف و قسمت آخر كتاب، به قلم نصرالله تفرشي نگاشته شده و ايشان كتاب بهرالنصاب را كامل كرده است (طهراني، 1403، ج3: 164 ـ 165).

برعبارتي كه نويسنده از كتاب بهرالنصّاب در مورد امام حسن عسکري7نقل مي‌کند (هاشمي‌تبار بيدگلي، 1390: 92 ـ 93)؛ اشکالات فراواني وارد است که برخي ازآن‌هاعبارتنداز:

    1. ضعف مستندات كتاب: عبارات ذکرشده در کتاب بهرالنصّاب، به دونفر ذيل استناد داده ‌شده است:

الف: شيخ حسن خزاعي كه فردي مجهول است ودرهيچ يک از كتاب‌هاي رجالي از او نامي برده نشده است؛

ب: شيخ مفيد كه مطالب نقل شده از او، در هيچ‌کدام از كتاب‌هاي ايشان وجود ندارد.

    1. عدم سازگاري مطالب با تاريخ و فضاي حاكم بر زندگي امام: در عبارات اين کتاب، از لشکرکشي امام حسن عسكري7، پيروزي ايشان در نبرد با سپاه شام و کشته شدن هفتاد هزار نفر از خوارج به دست حضرت خبر مي‌دهد! که هيچ‌يک از اين گزاره‌ها با فضاي حاكم بر زندگي امام سازگاري ندارد. به علاوه گزارش سفر امام به قم، بدين جهت به شيخ مفيد مستند شده که ايشان (طبق عبارات اين کتاب آن‌چه را ديده است، گزارش مي­‌کند. چگونه ممکن شيخ مفيد (متوفاي 413هـ.ق) حوادث مربوط به دوران امامت امام عسكري7(254-260هـ.ق) را ديده باشد؟!

    2. توجيهاتي بسيار عاميانه و دور ازشان امام معصوم: در عبارات اين کتاب، مواردي عاميانه ديده مي‌شود؛ از جمله اين‌‌كه امام حسن عسكري7 در سفر به ري هدايايي را که مردم براي آن حضرت مي‌آورند، نپذيرفته وعلت آن را اين‌گونه بيان مي‌کند:

خون ناحق ريخته حضرت امام حسين7به‌سبب ملك ري بود!

سوال اين‌جاست آيا اين توجيه نسبت به شهري مانند ري، باسابقه شيعه بودن مردم آن و حضور وکلاي ائمه:، در آن شهر معقول است و آيا شخصي مانند امام اين‌گونه عاميانه استدلال مي کند؟!

    1. اشتباهات بسيار فاحش: در عبارات اين کتاب، امام حسن عسکري 7 هنگام ترک لواسان، يحيي بن عبدالله بن محمد بن فضل بن قاسم بن اسحق بن هارون بن محمد بن حسين بن حضرت امام حسن عسکري 7 را به عنوان وكيل خود در اين شهر قرار مي‌دهند. سوال اين است كه امام عسکري در 28 سالگي به شهادت رسيدند؛ پس چگونه ممكن است نسل نهم بعد از خود را ديده باشند؟! و با توجه به اين‌كه علماي انساب هر سه نفر در يك نسل را به لحاظ زماني صد سال حساب مي‌كنند؛ معناي اين سخن آن است که امام، شخصي را كه سيصد سال بعد از ايشان به دنيا آمده است، ديده و او را وكيل خود قرار داده است!

کتاب كنزالانساب نيز مانند کتاب قبل، به لحاظ مولف و محتوا مورد خدشه و مناقشه است. مؤلف اين كتاب، سيد مرتضي علم‌الهدي (436 هـ. ق) معرفي شده که انتساب كتابي به زبان فارسي به سيد مرتضي علم‌الهدي (436 هـ. ق) به سه دليل صحيح نيست:

    1. سيد مرتضي علم‌الهدي در علومي مانند كلام، فقه، اصول فقه، ادبيات و نحو و شعر و لغت تبحر خاصي داشته است (امين، بي‌تا، ج8: 213 ـ 219؛ قمي، 1351: 476 ـ 480)؛ اما در هيچ‌‌جا تخصص او در علم انساب ذكر نشده است.

    2. رجاليون و شرح‌حال‌نويسان كتابي به اين اسم براي سيد مرتضي علم‌الهدي ذكر نكرده‌اند.

    3. نگارش كتاب به زبان فارسي، دليل بر آن است كه اين كتاب از سيد مرتضي علم‌الهدي نيست؛ زيرا ايشان در سال (355هـ.ق) در بغداد متولد شد و در سال (436هـ.ق) در همان شهر از دنيا رفت (امين، بي‌تا، ج8: 213؛ خضري، 1386: 351). با توجه به اين‌كه مسلك علما، حتي علماي ايراني در آن زمان اين بوده كه كتاب‌هاي خود را به زبان عربي ‌بنگارند، چه ضرورتي باعث شده كه سيد مرتضي علم‌الهدي که عرب‌زبان بوده، كتابي به فارسي تأليف كند؟!

در مورد محتواي اين كتاب، نسابه معاصر، سيد مهدي رجايي، از شاگردان عالم انساب، آيت الله العظمي مرعشي نجفي; مي‌‌گويد: اين كتاب به لحاظ محتوا بسيار ضعيف است و اگر كسي كم‌تر اطلاعي از تاريخ داشته باشد، خود مشاهده مي‌كند كه نوشته‌هاي اين كتاب باوقايع تاريخي سازگاري ندارد.

علاوه بر اشکالات ذکر شده در مورد دو كتاب بهر النصاب و كنزالانساب؛ شواهدي وجود دارد كه سه كتاب بهرالنصّاب، كنزالانساب و بحرالانساب در حقيقت يك كتاب هستند:

    1. فهرست‌واره دست‌نوشته‌هاي ايران (دنا) كه عناوين نسخه‌هاي خطي موجود در كتابخانه‌هاي ايران را فهرست كرده است؛ مي‌نويسد: «بحرالانساب – كنزالانساب - بحرالنصاب و المصاب» ( درايتي، 1389: 414ـ415).

    2. شباهتي كه بين محتواي اين كتاب‌هاي وجود دارد: نويسنده تصويري از صفحه141 كتاب بهرالنصّاب و 1018 كتاب کنزالانساب ارائه داده است (هاشمي‌تبار بيدگلي، 1390: 167). همچنين بر اساس نسخه‌اي كه از كتاب بحرالانساب در كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي وجود دارد و نيز با مشاهده مطالب اين سه كتاب روشن مي‌گردد كه عبارت هر سه کتاب به هم شباهت‌ بسياري دارند. با ذكر اين شواهد بعيد نيست كه مؤلف اين كتاب‌ها يك نفر باشد.

در صفحه اول كتاب، مؤلف بحرالانساب امام صادق7ومترجم سيد مرتضي (436ه‍ ق) ذکر شده و در خصوص اين‌که کتاب چگونه به سيد مرتضي رسيده،آمده است‌: كتاب شريف مدت زمان زيادي در مسجد الاقصي بود،درسال (650 ه‍ ق)، ابوطالب بن‌ابي‌جعفر بن‌عمران بن امام محمدتقي7 اين كتاب را از مسجد الاقصي به سبزوار آورد. بعد از وفات او سيد مرتضي اين کتاب را يافت وبه فارسي ترجمه کرد. سؤال اين است: سيد مرتضي كه در سال (436هـ.ق) از دنيا رفته است، چگونه مي‌تواند كتابي را كه ابوطالب، از نوادگان امام محمدتقي7در سال (650هـ.ق) يافته است، به فارسي ترجمه كند؟!

مطالبي كه در كتاب مجموعه زندگاني چهارده معصوم: در خصوص سفر امام حسن عسکري7، ذكر شده است (عمادزاده، 1348، ج2: 558 ـ 559)، قابل استناد نيست. به دليل اين‌که سندي در اين كتاب براي اين مطالب ذكر نشده و از آن‌جا كه عمادزاده از نويسندگان معاصر است، قولش اعتبار چنداني ندارد. علاوه بر اين، عبارات كتاب گوياي آن است‌كه وي اين مطالب را از كتاب بهرالنصاب، كنزالانساب و بحرالانساب نقل مي‌كند كه به تفصيل درباره آن كتاب مطالبي ذكر شد. همچنين مستند كتاب حديث اهل‌بيت (بهتاش، 1387: 350)، كتاب مجموعه زندگاني چهارده معصوم: است كه درباره اعتبار آن كتاب مطالبي گفته شد.

3.عدم رعايت قواعد پژوهشي

نويسنده قوانين پژوهشي را در استناد به منابع و مآخذ رعايت نکرده است که برخي ازآن‌ها عبارتند از:

    1. نويسنده، هر كتاب و تذكره‌اي را كه حاوي سفري از امام حسن عسکري7است، به عنوان منبع ادعايي خود قرار داده است؛ چه آن کتاب سفر امام را به آران و بيدگل نقل کرده، يا سفرديگري را بيان نموده باشد.

    2. منابع در طول يكديگر ذكر شده است؛ به اين معني که برخي از كتاب‌ها و تذكره‌هاي ذكر شده، منبع مستقل نيستند و از كتاب ديگري كه خود آن كتاب نيز به عنوان منبع ذكر شده؛ اخذ گرديده‌ است. به نظر مي‌رسد تمام هدف نويسنده آن است‌كه با ذكر تعداد بالاي منابع، مخاطب را اقناع كند.

بر اساس مطالب ذکر شده، دلايل نويسنده‌ کتاب نگيني بر انگشتر کوير، نمي تواند حضور امام حسن عسکري7رادرآران وبيدگل ثابت کند.

نتيجه

با بررسي و تحليل اقوال ذكرشده در مورد تعداد فرزندان امام حسن عسکري7، و رد شش قول آن؛ نظر مشهور علماي شيعه مبني بر تک فرزند بودن امام، اثبات مي‌گردد و بر فرض اين‌كه بپذيريم حضرت فرزندي به نام فاطمه داشته‌اند، با بررسي اوضاع سياسي عصر ايشان واضح گشت كه با وجود سخت‌گيري و محدوديتي كه خلفاي عباسي نسبت به آن حضرت داشتند، امكان خروج ايشان از سامرا وجود نداشته است. علاوه بر اين، ادله‌ا‌ي كه براي خروج ايشان از سامرا و سفر آن حضرت به طوس، چه به صورت عادي و چه به صورت طي‌الارض اقامه شده است، کافي نبوده و با آن ادله‌ نمي‌توان خارج شدن امام را به مقصد طوس اثبات كرد.

بنابر اين، انتساب امام زاده سيده فاطمه در آران و بيدگل به امام حسن عسکري7 پذيرفتني نيست.

منابع

ابن المهّنا، جمال الدين ابي المفضل احمد بن محمد(1379ش). التذكره في الانساب المطهرة، تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.

ابن طقطقي، محمدبن‌علي بن‌طباطبا(1360ش). الفخري، ترجمه محمدوحيدگلپايگاني، دوم،تهران،بنگاه ترجمه ونشر.

ابن طقطقي، صفي الدين محمد بن تاج الدين علي(1376ش). الاصيلي في انساب الطالبيين، تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.

ابن عنبة، جمال الدين احمد بن‌علي الحسيني الداوودي (1430ق). عمدة الطالب الصغري في نسب آل ابي طالب، تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، كتابخانه آيت الله العظمي مرعشي نجفي.

ابن غضائري، ابوالحسن احمد بن ابي عبدالله (بي­تا). رجال ابن الغضائري، مصحح سيد محمدرضا حسيني، قم، بي‌نا.

ابن‌شهرآشوب،ابي جعفر محمد بن‌علي (1379ش). مناقب آل ابي طالب، تحقيق يوسف البقاعي، قم، ذوي القربي.

ابوجميل، محمود بن‌علي المنكدم (1386ش). تشجير عمدة الطالب معروف به مشّجر ابوجميل، تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، كتابخانه آيت الله العظمي مرعشي نجفي.

اربلي، علي بن عيسي (1421ق).كشف الغمه في معرفه الائمه،قم، رضي.

اشعري قمي،حسن بن محمد بن حسن بن سائب بن مالك (1385 ق ).تاريخ قم، ترجمه تاج الدين حسن بن بهاء‌الدين علي بن حسن بن عبدالملك قمي، تحقيق محمدرضا انصاري، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.

امامي مدرسي، محمد رضا بن محمد مؤمن(بي تا). جنات الخلود،بي نا.

امين، سيد محسن(بي تا). اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات.

انصاري، حسن (1390ش). بررسي­هاي تاريخي درحوزه اسلام وتشيع (مجموعه نود مقاله و يادداشت)، تهران، کتابخانه موزه ومرکز اسناد مجلس شوراي اسلامي.

بغدادي، ابن ابي‌الثلج (1318ق).تاريخ الائمة:، قم، چاپخانه قم.

بهبهاني، محمد باقر عبدالكريم(1409ق). الدمعة الساكبة، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.

بهتاش، يدالله(1387ش). حديث اهل بيت زندگي‌‌نامه و مصائب چهارده معصوم:، دوم، تهران، نشر سبحان.

تستري،محمد تقي (1410 ق). قاموس الرجال، دوم، قم، موسسه النشر الاسلامي.

تستري، محمد تقي(1390 ق). اخبار دخليه، تهران،‌ كتابفروشي صدوق.

تستري، محمد تقي(1418ق). قاموس الرجال، سوم، قم، موسسه النشر الاسلامي.

جمعي از محققين(1427ق). اعلام الهداية الامام الحسن بن‌علي العسكري8، سوم، قم، مركز چاپ و نشر مجمع عالمي، اهل البيت.

جمعي از مؤلفان(1386ش). تاريخ تشيع، چهارم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

الحسيني السمرقندي المدني، سيد حسين بن عبدالله (1389ش). تحفة الطالب لمعرفة من ينتسب الي عبدالله و ابي طالب،، تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.

حسيني عاملي، سيد تاج الدين(1412ق). التتمة في تواريخ الائمه، قم، بعثت.

حسيني، سيد محمدرضا (1410 ق). تاريخ اهل بيت:، قم، مؤسسه آل البيت.

حموي،محمد بن اسحاق(1363ش). انيس المؤمنين، تهران، بنياد بعثت.

حيدر مويد، شيخ علي(1426 ق). تثقيف الامة بسير اولاد الائمة، بيروت، دارالعلوم للتحقيق و الطباعة و النشر و التوزيع.

خصيبي، ابي عبدالله حسين بن حمدان (1341 ق). الهداية الكبري،بيروت، مؤسسه البلاغ.

خوانساري،مولي حيدر فرزندمحمد (بي تا).زبده التصانيف،بي نا.

خويي،سيدابوالقاسم(بي تا). معجم الرجال الحديث،‌ قم، مدينة العلم.

درايتي، مصطفي(1389ش). فهرست واره دست‌نوشت‌هاي ايران (دنا)، تهران، كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شواري اسلامي.

دواني،علي (بي­تا). مفاخر اسلام، بنياد فرهنگي امام رضا7.

رجايي،سيدمهدي(1385ش). المعقبون من آل ابي طالب، قم، مؤسسه عاشورا.

رضوي، ابوالقاسم بن حسين(1368ش). رسالة السادة في سيادة السادة، تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.

زاهدي، سيد ياسين(1390ش). بررسي احوال فرزندان امام موسي كاظم7 و نقش آن‌ها در تاريخ تشيع، قم، مركز بين‌اللملي ترجمه و نشر المصطفي.

الزرندي الحنفي المدّني، جمال الدين محمد بن يوسف بن الحسن بن محمد(1377ق). نظم درر السمطين، نجف، مطبعة القضاء.

سبط بن جوزي،شمس الدين يوسف بغدادي(1418ق).تذکره الخواص في ذکرخصائص الائمه:،قم، منشورات الشريف الرضي.

كيا گيلاني، سيداحمدبن محمدبن عبدالرحمن (1409). سراج الانساب، تحقيق سيدمهدي رجايي، قم، كتابخانه آيت‌الله مرعشي نجفي.

شامي، جمال الدين يوسف بن حاتم(1420ق).الدر النظيم في مناقب اللهاميم، قم، جامعه مدرسين،

شريف رازي، محمد(1375ش). كرامات الصالحين، دوم، نشر حاذق.

شيعي سبزاوري، حسن بن حسين (1378ش). راحة الارواح در شرح زندگاني، فضائل و معجزات ائمه اطهار:، دوم، تهران، اهل قلم.

صدوق،محمد بن علي بن بابويه(1359ق). كمال الدين، تهران، اسلاميه.

طبرسي نوري، ميرزا حسين (1387ش). نجم الثاقب، مشهد، هاتف.

طبرسي،فضل بن حسن (بي تا).تاريخ المواليد الائمه: و وفياتهم،ِّبي نا.

طبري،محمد بن جرير بن رستم(1413ق). دلائل الامامه، قم بعثت.

طبري، عماد الدين حسن بن‌علي(1376ش). تحفة الابرار في مناقب الائمة الاطهار:، تصحيح و تحقيق سيد مهدي جهرمي، تهران، آينه ميراث.

طبري، عماد الدين حسن بن‌علي(1379ش). مناقب الطاهرين، تهران، سازمان چاپ و انتشارات.

طبسي، محمد جواد (1379ش). با خورشيد سامرا، ترجمه عباس جلالي، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.

طوسي، محمد بن الحسن(1425 ق). الغيبه، قم، مؤسسه المعارف الاسلاميه.

طهراني، آقابزرگ (1403ق).الذريعه الي تصانيف الشيعه، سوم، بيروت، درالاضواء.

عرفان‌منش، جليل(1376ش). جغرافياي تاريخي هجرت امام رضا7 از مدينه تا مرو، دوم، مشهد. بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي.

عطاردي،عزيزالله(1413ق).مسند الامام العسكري ابي محمدالحسن بن علي8، بيروت، دارالصفوة.

العلوي العمري، ابوالحسن علي بن محمد (1380ش). المجدي في انساب الطالبين، تحقيق احمد مهدوي دامغاني، دوم، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي.

عمادزاده،حسين(1348ش). مجموعه زندگاني چهارده معصوم، چهارم، تهران، شركت سهامي طبع كتاب.

الفتوني العاملي،ابي الحسن الشريف بن محمد الطاهر(1380ش). تهذيب حدائق الالباب في الانساب، تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.

فخررازي(1377ش). الشجرة المباركة في النساب الطابية،تحقيق سيد مهدي رجايي، دوم، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.

فقيهي، علي اصغر(بي تا).تاريخ مذهبي قم،تهران، انتشارات اسماعيليان.

قطب راوندي، سعيد بن عبدالله راوندي(1409 ق). الخرائج والجرائج،قم، مدرسة الامام المهدي4.

قمي، عباس(1351ش). مشاهير و دانشمندان اسلام (ترجمه الكني و الالقاب)، مترجم محمد باقر كمره‌اي، تهران، كتابفروشي اسلامي.

قندوزي، سليمان بن ابراهيم (1422ق ).ينابيع المودة، دوم، قم،اسوه.

کليني،محمدبن يعقوب(1362ش). الکافي، دوم،تهران، انتشارات اسلاميه.

كاشاني، ملا حبيب الله(بي تا). عقايد الايمان في شرح دعاي العديله، قم، مكتبة بصيرتي.

كاشي، شيخ حسن(1377ش). تاريخ محمدي، قم، كتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران.

مامقاني، عبدالله (1431 ق ).الفوائد الرجاليه من تفقيح المقال في علم الرجال، تحقيق محمدرضا مامقاني، قم، موسسه آل البيت.

مجلسي،محمد باقر(1363ش). بحارالانوار، تهران، اسلاميه.

مرعشي نجفي، سيدشهاب الدين(1410 ق). كشف الارتياب في ترجمه صاحب لباب الانساب، تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، کتابخانه آيت‌الله مرعشي نجفي.

المروزي ارزقاني،سيد اسماعيل(1409ق). الفخري في انساب الطالبين،تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، کتابخانه آيت‌الله مرعشي نجفي.

مسعودي،علي بن حسين)1426 ق.(اثبات الوصيه، قم، انصاريان.

مفيد،محمد بن محمد بن نعمان)1413ق(.الارشاد، قم، كنگره شيخ مفيد.

موسوي،سيد محمد مهدي(1379ش). تاريخ الانبياء از آدم تا خاتم وزندگاني ومعجزات چهارده معصوم:(خلاصة الاخبار)، دوم، تهران، جمهوري،

ميرجهاني طباطبايي،سيد حسين(1379ش). نوائب الدهور في علائم الظهور، سوم، تهران، كتابخانه صدر.

نجاشي، احمد بن علي بن احمد بن عباس(1418 ق). رجال نجاشي، تحقيق سيد موسي شبيري زنجاني، ششم، قم، موسسه نشراسلامي.

النقيب الشد قمي الحسيني، السيد زين الدين علي بن حسن (1381ش). زهرة المعقول في نسب ثاني فرعي الرسول،‌ تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.

هاشمي تبار بيدگلي، سيد حسين (1390ش). آران و بيدگل ياران مهدي4، بي‌نا.

اليماني الموسوي، محمد كاظم بن ابي الفتوح بن سليمان (1377ش). النفخة العنبرية في انساب خير البرية، تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، كتابخانه آيت الله العظمي مرعشي نجفي.

مقالات:

صفري فروشاني، نعمت‌الله(1384ش). حسين بن حمدان خصيبي، فصلنامه تخصصي طلوع، شمارة شانزدهم، سال4.

ورجاوند، پرويز(1375ش). امام‌زاده، دايرة المعارف تشيع، سوم، تهران، نشر شهيد سعيد محبي.

[1].«يريدون ليطفؤا نورالله بافواههم والله متم نوره و لو کره الکافرون» (صف: 8).

[2]. نويسنده: سيد حسن هاشمي تباربيدگلي.

[3]. قلعه هاي بسياري که براي سکونت در حاشيه کوير بنا شده بود، به جهت کثرت به «چهل حصاران» معروف شد که بيدگل نيز از جمله اين قلعه‌ها بوده است (رک: هاشمي تبار بيدگلي، 1390،31-26).

 

نویسندگان:

محمدمهدي صمصامي-سيد حسن قاضوي-مرتضي حسن‌پور

چاپ