خاستگاه عصمت عصمت ائمّه علیهم السلام

(وقت القراءة: 8 - 15 دقائق)

 

159cدر رابطه با خاستگاه عصمت ائمّه از دو عنصر اساسی نمی توان غافل بود

یکی قابلیت علمی و اخلاقی آنان،

و دیگری فاعلیت و لطف بی کران الهی.

توضیح آن که اهل بیت طاهرین(علیهم السلام) نظر به علم ویژه و اخلاق عظیم خود که تحت تأثیر تربیتی ممتاز و شخصیتی مستعد شکل گرفته است، مورد عنایت خاص و لطف بی کران الهی قرار گرفته، و از توفیق ویژه و امدادهای غیبی پروردگار مهربان برخوردار گردیده اند، و با برخورداری از این دو عنصر ذاتی در جایگاه بلند عصمت قرار گرفته اند.

بنابراین، باید گفت که عصمت ائمه توفیقی الهی است که متناسب با قابلیت و استعداد علمی و اخلاقی امامان به آنان اعطا شده است. و این مطابق با سخن خداوند است که می فرماید: (اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ)؛ (1) یعنی: «خداوند بهتر می داند که رسالت خود را در کجا قرار دهد».

دلایل عصمت ائمّه (علیهم السلام) پیش از هر چیز باید توجّه داشت که عصمت یک ویژگی درونی است که از دسترس شناخت مردم عادی بیرون است. به دیگر سخن، عصمت چیزی نیست که بر پیشانی کسی نوشته شده، یا بر ظاهر کسی نمایان باشد. از این رو، شناخت فرد معصوم جز از خداوند متعال که عالم به ظاهر و باطن است و جز از کسی که با خداوند متعال ارتباط وحیانی دارد ساخته نیست. از این جا است که دلایل عصمت ائمّه(علیهم السلام) را باید در کلام خداوند و نصوص پیامبر اکرم(ص) جست.

روشن ترین آیاتی که برای اثبات عصمت مورد استناد قرار گرفته اند به قرار زیرند:

الف- آیه تطهیر: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (2)

؛ یعنی: «جز این نیست که خداوند اراده دارد تا هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملًا پاکیزه گرداند».

این آیه شریفه که صریحاً خطاب به اهل بیت پیامبر(ص) نازل شده است، از روشن ترین دلایل عصمت آنان به شمار می رود.

حرف «إنّما» در صدر آیه از نظر لغوی به معنای حصر است، و این مفهوم را مورد تأکید قرار می دهد که از یک سو اراده خداوند منحصر به زدودن پلیدی است، و از سوی دیگر اختصاص به اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) دارد. باید گفت که منظور از اراده خداوند نیز نمی تواند اراده ای تشریعی از سنخ اراده مذکور در آیه 3 سوره مائده باشد، که می فرماید: ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ. (3) زیرا در آن آیه منظور این است که خداوند متعال با تشریع احکام و حدود زمینه طهارت معنوی مردم را فراهم کرده است.

اما در آیه تطهیر به سختی می توان چنین مفهومی را برداشت کرد. زیرا اگر مراد از آن نیز زمینه سازی برای طهارت معنوی اهل بیت با تشریع احکام و حدود باشد این پرسش مطرح می شود که آیا برای آنان احکام و حدود ویژه ای تشریع شده است؟!

روشن است که احدی ادّعای تشریع احکام و حدود اختصاصی برای اهل بیت را نکرده است، و چنین ادّعایی به هیچ روی قابل قبول نیست.

تشریع احکام و حدود مشترک میان همگان نیز نمی تواند متعلّق اراده خداوند در آیه تطهیر باشد، زیرا با حرف «إنّما» که دالّ بر اختصاص است منافات می یابد.

بنابراین، روشن است که منظور از اراده خداوند در این آیه گونه ای اراده تکوینی است. یعنی اراده حتمی و عملی خداوند بر این تعلّق گرفته است که هر گونه پلیدی را از اهل بیت بزداید؛ چنان چه می فرماید: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون؛ (4) یعنی: «کار خداوند جز این نیست که چون چیزی را اراده کند به او بفرماید باش پس باشد».

از این جا می توان دریافت که اراده خداوند در رابطه با اهل بیت(علیهم السلام) حتماً و عملًا تحقّق یافته است.

مراد از «رجس» نیز در لغت به معنای پلیدی، پلشتی و هر چیز ناپاک و مورد نفرت طبع آدمی است، که با توجّه به «ال» جنس در ابتدای آن همه انواع پلیدی و ناپاکی از مادی و معنوی را در برمی گیرد، و به روشنی مفهوم گناه و خطا را شامل می شود.

گواه این ادّعا آیات فراوانی است که واژه «رجس» را در معنای گناه، خطا و به طور کلّی آلایش معنوی به کار برده اند. مانند آیه ای که می فرماید: فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ (5) ی عنی: «هر که خدا بخواهد تا او را راه نماید سینه اش را برای اسلام می گشاید، و هر که بخواهد او را گمراه نماید سینه اش را تنگ و گرفته می گرداند آن چنان که گویی به آسمان بالا می رود؛ این گونه خداوند رجس را بر کسانی قرار می دهد که ایمان نمی آورند».

شیعه با توجّه به اطلاق همین واژه، و کاربرد آن در آیات دیگر برآن است که اهل بیت پیامبر(ص) به اراده حتمی و تکوینی خداوند از همه گناهان و رذائل نفسانی پاک و پیراسته اند. آن چه بی گمان این برداشت استوار را تأیید می کند ذیل آیه شریفه است که با تأکید خاصّی می فرماید: وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (6)

؛ و این به روشنی همان عصمتی است که شیعه برای اهل بیت ثابت می شمارد.

پاسخ به یک شبهه

مهم ترین پرسشی که در ذیل آیه تطهیر مطرح شده آن است که مصادیق اهل بیت(علیهم السلام) که خداوند اراده تطهیر آنان را دارد چه کسانی اند؟ برخی از اهل سنّت در پاسخ به این پرسش پا از گلیم انصاف بیرون نهاده اند و با غفلت یا تغافل چشم خود را به روی حقیقت بسته اند. برخی از اینان اهل بیت مذکور در آیه را به معنای زنان پیامبر(ص)، و برخی دیگر به معنای همه خویشان و وابستگان آن حضرت برشمرده اند. ما در این جا پندار این دو گروه را به اختصار بررسی می کنیم:

  1. آیا منظور از اهل بیت پیامبر(ص) همسران آن حضرت اند؟

کسانی که منظور از اهل بیت پیامبر(ص) را همسران آن حضرت می پندارند به وحدت سیاق آیه شریفه با قبل و بعد آن که به روشنی خطاب به همسران پیامبر(ص) است، استدلال می کنند و می گویند از آن جا که پیش و پس آیه تطهیر، سخن خداوند با زنان آن حضرت بوده ناگزیر این آیه نیز سخن با همانان است!

در پاسخ به این شبهه باید گفت که اگر آیه تطهیر واقعاً جزئی از آیه ای باشد که خطاب به همسران پیامبر(ص) نازل شده مدّعای مذکور قابل پذیرش خواهد بود. امّا حقیقت آن است که چینش آیات قرآن به هیچ روی با ترتیب و شأن نزول آن ها ملازمه ای ندارد، و بعدها به دستور پیامبر(ص) یا به احتمال زیاد اجتهاد صحابه صورت گرفته است.

به دیگر سخن، آن چه می تواند با عنوان وحدت سیاق، قرینه ای برای فهم معنای آیات به شمار رود، ترتیب واقعی و تعاقب نزول آیات است نه ترتیب اعتباری و تعاقب نگارش در تدوین قرآن.

در این آیه نیز به اعتراف همه مفسّران و مورّخان اسلامی، و مطابق با روایات و احادیث فراوان، بخش مربوط به اهل بیت شأن نزولی کاملًا جدا و مشخّص داشته، و با شأن نزول آیات پیش و پس، و اساساً همسران پیامبر(ص) مرتبط نبوده است. لذا، آیه تطهیر را باید به صورت کاملًا جداگانه و بدون توجّه به آیات پیش و پس بررسی کرد.

  1. آیا منظور از اهل بیت پیامبر(ص) عموم خویشان آن حضرت اند؟

کسانی که چنین دیدگاهی دارند به سخن زید بن ارقم استناد می کنند که معتقد بود اهل بیت پیامبر(ص) اصل و خویشان پدری اویند که صدقه بر آنان حرام شده است. (7)

امّا باید توجّه داشت که چنین استنادی استناد به سخن صحابی در برابر سخن پیامبر(ص) است. چراکه شخص پیامبر(ص) در احادیث متعدّدی اهل بیت خویش و مصادیق حقیقی آیه تطهیر را معرّفی فرموده است.

برجسته ترین نمونه این احادیث حدیث شریف کساء(/ ردا) است که می توان آن را از طریق شیعه و اهل سنّت متواتر دانست.

در این حدیث شریف آمده است که رسول خدا(ص) علی(ع) و فاطمه(س) را به خود نزدیک نمود و در برابر خویش نشاند، و سپس حسن و حسین(علیهما السلام) را بر زانوهای خود جای داد. آن گاه جامه یا کسایی را بر آنان کشید و خطاب به آنان آیه تطهیر را تلاوت نمود و فرمود: «اللَّهُمّ هؤُلاءِ أَهْلُ بَیْتی وَ أَهْلُ بَیْتی أَحَقّ»؛ یعنی: خداوندا! اینان هستند اهل بیت من، و اهل بیت من سزاوارترند. (8)

در روایت دیگری تأکید شده که آیه تطهیر در همان زمان نزول یافته، و جالب تر آن که امّ سلمه یکی از همسران پیامبر(ص) که آن هنگام در خانه حاضر بوده، از آن حضرت پرسیده است که آیا وی جزو آنان نیست؟ امّا پیامبر(ص) ضمن ستایش او به نیکی، به پرسش مذکور پاسخ منفی داده است. (9)

انس بن مالک نیز روایت کرده است که پیامبر اکرم(ص) تا شش ماه برای نماز صبح بر خانه فاطمه(س) می گذشت و ندا می داد: نماز ای اهل بیت! «جز این نیست که خداوند اراده دارد تا هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملًا پاکیزه گرداند». (10)

به نظر می رسد پیامبر اکرم(ص) با این کار سعی داشته است که اهل بیت خود و مصداق حقیقی آیه تطهیر را به مردم معرّفی فرماید و با تکرار این کار تا شش ماه پس از نزول آیه عملًا این مفهوم را جا بیاندازد.

بنابراین، کاملًا روشن است که منظور از اهل بیت در آیه شریفه تطهیر نه همسران پیامبر(ص) و نه عموم خویشان او، بلکه علی، فاطمه، حسن، حسین(علیهم السلام) و به تبع آنان سایر امامان معصوم از فرزندان حسین(ع) هستند.

ب-- آیه ابتلاء:(وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ). (11)در این آیه شریفه گزارش می شود که خداوند، ابراهیم پیامبر(ع) را به امتحان های دشواری آزموده، و چون آن حضرت از آن آزمون های الهی سربلند درآمده خداوند وی را به مقام امامت بر مردم نصب فرموده است.

ابراهیم(ع) به دنبال پیروزی در آزمون های الهی و انتصاب به مقام امامت، از خداوند متعال مسألت می نماید که برخی از فرزندانش را نیز به مقام مذکور نائل نماید، و خداوند متعال در پاسخ به این تقاضا تأکید می فرماید که عهد او یعنی امامت به ستمکاران نمی رسد.

این آیه را نیز باید از روشن ترین دلایل عصمت امامان(علیهم السلام) برشمرد. برای درک این مفهوم باید توجّه نمود که خداوند در آیه مذکور صریحاً امامت را از کسانی که متّصف به صفت «ظالم» باشند نفی فرموده است.

از سوی دیگر نگرش به آیات قرآنی این باور را به دست می دهد که «ظلم» مفهومی گسترده دارد و همه انواع ظلم از ظلم به خدا، مردم و خویش را در برمی گیرد.

طبیعی است که هر گناه یا لغزش کوچک یا بزرگی به نوبه خود گونه ای ظلم به شمار می رود و کسی که به هر میزان و شکلی مرتکب گناه یا لغزش می شود می تواند مصداق «ظالم» باشد. لذا طبیعی است که بنابر آیه ابتلاء تنها کسی شایسته تصدّی مقام امامت است که از هرگونه گناه و لغزشی پیراسته، و در هیچ زمانی به صفت ظلم آلوده نشده باشد.

هر چند ممکن است گفته شود کسی که در گذشته ظالم بوده و اکنون از ظلم خویش توبه کرده است مصداق ظالم نیست، امّا باید توجّه داشت که قدر مسلّم و متیقّن غیر ظالم کسی است که هیچ گاه ظالم نبوده، و به گناه و پلیدی آلوده نشده باشد.

بی گمان تنها مصداق بارز و قابل ذکر چنین کسانی اهل بیت پاک پیامبر(ص) هستند، که هیچ گاه به ظلم و پلیدی آلوده نشده اند، و شیعه با توجّه به همین آیه بر عصمت آنان پای می فشارد.

صاحب تفسیر المیزان به نقل از برخی اساتید خود استدلال جالبی را برای اثبات اختصاص امامت به کسی که هرگز در گذشته و حال ظالم نبوده آورده است که در این جا مجال طرح آن نیست. (12)

ج-- آیه اطاعت: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ. (13)

این آیه شریفه نیز به روشنی بر عصمت اولی الأمر(/ پیشوایان) دلالت می کند. زیرا بر ضرورت اطاعت از آنان در ردیف اطاعت از خدا و پیامبر(ص) تأکید می نماید، و ضرورت اطاعت با ضرورت عصمت پیشوایان ملازمه دارد.

روشن است که خداوند حکیم هیچ گاه به اطاعت از کسانی که ممکن است خواسته یا ناخواسته به گناه و بدی فرمان دهند امر نمی کند.

به سخن دیگر، اگر اطاعت از کسانی که ممکن است مرتکب گناه و بدی شوند واجب باشد، به هنگام گناه و بدی که مورد نهی خداوند است پیروی از آنان که مورد امر الهی است به ارتکاب گناه و بدی می انجامد، و این به معنای تعارض امر و نهی خداوند خواهد بود که ممکن نیست. بنابراین، اولی الأمر ضرورتاً باید از گناه و بدی مصون باشند؛ و این همان چیزی است که شیعه برای ائمه اهل بیت(علیهم السلام) ثابت می شمارد.

جالب است که فخر رازی(د. 606 ق) یکی از مفسّران معروف اهل سنّت با این برداشت شیعه از آیه اطاعت هم داستان است و اقرار دارد که این آیه، به روشنی دلیل بر عصمت اولی الأمر است، امّا با شیوه ای که می توان نام آن را تعصّب یا مغالطه نهاد، به سادگی ادّعا می کند که این «اولی الأمرِ معصوم» نمی توانند افراد خاصّی از امّت باشند! چراکه اطاعت از افراد خاصّی از امّت متوقّف بر شناخت آن هاست و شناخت چنین افرادی در این زمان برای ما ممکن نیست!

بنابراین، منظور از اولی الأمر، که عصمت شان از این آیه شریفه ثابت است، کسی جز اهل حلّ و عقد(/ عموم صاحب نظران) نمی تواند باشد و این دلیل بر حجیت اجماع امّت است!

ناگفته پیداست که چنین تفسیری از آیه که بر خلاف ظاهر آن و حکم عقل به نظر می رسد، مصداق برجسته تفسیر به رأی و زیر پا نهادن منطق و انصاف است.

این مفسّر گرامی، حتّی به خود زحمت آن را نداده است که توضیح دهد: با وجود احادیث فروان نبوی مانند حدیث ثقلین که به شناساندن اهل بیت(علیهم السلام) و تأکید بر عصمت آنان پرداخته است، بر چه اساسی و به کدامین دلیل شناخت معصومین در این زمان برای ما ممکن نیست؟!

حقیقت این است که دور زدن مسائل و چشم بستن به روی آن ها به جای روبه رو شدن و پاسخ دادن به آن ها شیوه ای غیر علمی و غیر قابل قبول است که برازنده عالمان مسلمان نیست. د- حدیث ثقلین؛ این حدیث شریف به دو گونه بر عصمت ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) دلالت می کند:

یکی بدین گونه که بر پیوند جاودان آنان با قرآن کریم پای می فشارد،

و دیگری بدین سان که پیروی از آنان را ضامن هدایت و عدم گمراهی امّت برمی شمارد.

روشن است که قرآن کریم وحی الهی، و از هرگونه کژی و ناراستی برکنار است. لذا طبیعی است که اهل بیت(علیهم السلام) نیز برای آن که از آن جدا نشوند و پیوندی ناگسستنی داشته باشند ناگزیر باید از هرگونه کژی و ناراستی برکنار باشند. زیرا روشن است که هر زمان مرتکب کژی و ناراستی شوند دیگر همراه قرآن نخواهند بود.

از این گذشته، پیروی از اهل بیت(علیهم السلام) که در این حدیث متواتر ضامن هدایت و عدم گمراهی امّت معرّفی شده، تنها در صورتی ضامن هدایت و عدم گمراهی امّت خواهد بود که آنان هیچ گاه به گناه و بدی آلوده نشوند و به کژی و ناراستی فرمان ندهند. وگرنه روشن است که پیروی از آنان ضامن هدایت و عدم گمراهی نخواهد بود بلکه به گمراهی و تباهی امّت نیز منجر خواهد شد.

1- انعام/ 124 2- احزاب/ 33 3- مائده/ 6 4- یس/ 82 5- انعام/ 125 6- احزاب/ 33 7- مسند احمد، 4/ 367؛ صحیح مسلم، 7/ 123 8- مسند احمد، 4/ 107، 1/ 331؛ صحیح مسلم، 7/ 130 9- مسند احمد، 6/ 292؛ سنن ترمذی، 5/ 30 و 328؛ مستدرک، 2/ 416 10- مسند احمد، 3/ 259 و 285؛ سنن ترمذی، 5/ 31 11- بقره/ 124 12- ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، 1/ 274 13- نساء/ 59159c


طباعة   البريد الإلكتروني