چکيده
يکي از آموزههاي مشترک اديان ابراهيمي، اعتقاد به يک «منجي موعود» است که در پايان تاريخ، براي ايجاد صلح و امنيت و برقراري عدالت و ريشهکن کردن ظلم و فساد از جامعۀ بشري ظهور ميکند. اين اعتقاد، در بين پيروان اديان ابراهيمي، آنقدر داراي اهميت و اشتياق است که هريک از پيروان، آرزوي درک چنين ايامي را در سر ميپروراند. بنابراين، يکي از موضوعاتي که در بين پيروان اديان ابراهيمي مورد بحث و گفت وگو قرار ميگرفته، «توقيت» يا «تعيين زمان آمدن منجي موعود» است و اين مسئله به اين نكته منجر شده كه بعضي افراد، زمان خاصي را براي آمدن منجي معين و بالتبع شور و شوق کاذبي را، ولو براي مدت کوتاهي در بين مردم ايجاد کنند. توقيت، مخصوصاً زماني که از جانب علما مطرح شده، پيامدهاي جبرانناپذيري براي آن دين و پيروان داشتهاست. اين نوشتار ابتدا اصل مشروع بودن «توقيت» را بر اساس متون مقدس هر دين و گفتار علما بررسي و سپس آسيبهايي را که توقيت براي آن دين و پيروان آن ايجاد ميکند، تبيين وترسيم ميسازد.
مقدمه
يکي از دلواپسيهاي بشر در جهان امروز «آينده جهان» استو اين که پايان اين جهان چگونه خواهدبود؛ آيا به تاريکي و ظلمت ختم ميشود، يا به روشنايي و عدالت؟ اديان و مکاتب بشري، هر يک حدسها و گمانهايي نسبت به اين مسئله داشته و آيندهاي براي اين جهان ترسيم کرده که از موضوع بحث ما خارج است؛ اما اديان ابراهيمي از آيندهاي روشن، همراه با عدالت و رفاه فردي و اجتماعي در سايه ظهور منجي سخن ميگويند و معتقدند در آيندهاي نهچندان دور، چنين دوراني را شاهد خواهيم بود. اين امر، سبب گمانهزنيهايي در مورد زمان تحقق اين وعده شده که اين گمانه زنيها موجب گمراهي، انحراف، يأس و نااميدي در بشر گرديدهاست. بنابراين، هـر يک از اديان ابراهيمي بهشدت از توقيت نهي کرده و مردم را از پيروي کساني که زماني را براي آمدن منجي معين ميکنند، برحذر داشتهاست. در آموزههاي اين اديان، بيانشدهاست که تحقق اين وعده، امري ناگهاني و غيرقابلپيشبيني است؛ درنتيجه از پيروان خود ميخواهند که در تمام اوقات، خودشان را براي اين امر مهيا کنند.
توقيت در يهود
يهود، باسابقۀ سههزارساله از پيشقراولان موعود باوري[1] در بين اديان ابراهيمي است. اميد به ظهور «ماشيح» از زمان شکلگيري اين باور، در يهوديت وجود داشتهاست؛ اما اين اميد در كوران سختي و گرفتاريها شدت ميگرفته و وقتي يهوديها در تنگنا و فشار قرار ميگرفتند، به پيشگوييهاي کتاب مقدس دربارۀ ماشيح روي ميآوردند. علماي آنها مدعي بودند که سختيها و مشکلات قبل از ظهور ماشيح، مانند درد زايمان است که ابتدا تحمل آن سخت است؛ ولي درنهايت به آسايش و راحتي ختم خواهد شد. در مورد زمان ظهور ماشيح در بين علماي يهود سه نظريه وجود دارد: گروهي مدعي هستند که زمان مشخصي براي آغاز دوران ماشيح وجود دارد؛ گروه ديگر برآنند كه زمان ظهور ماشيح مخفي است و غير از خدا کسي از آن اطلاع ندارد؛ گروه سوم، بر اين باورند که زمان ظهور ماشيح به عملکرد مردم بستگي دارد. اينک بهتفصيل ديدگاههاي هر گروه را بررسي ميکنيم:
- نظريهٔ معلوم بودن زمان ظهور
پيروان اين نظريه، سعي دارند با استفاده از اعداد و ارقامي که در کتاب مقدس، يا دورههاي مختلف تاريخ مقدسشان وجود دارد، زمان ظهور را به دست آورند. اين اعداد و ارقام غالبا زمان ظهور را بسيار نزديک نشان ميدهند.
ازجمله اين نظريات، محاسباتي است که در «تلمود» يافت ميشود و اغلب آنان، تاريخي در حدود پايان قرن پنجم ميلادي را نشان ميدهند. مثلاً ايلياي نبي به يکي از دانشمندان گفت:
دنيا، دستکم 85 يوبيل[2] (4250 سال) دوام خواهد داشت و در آخرين يوبيل، فرزند داوود خواهد آمد. آن دانشمند از ايليا پرسيد: آيا ماشيح در آغاز آن يوبيل ظهور خواهد کرد، يا در پايان آن؟ ايليا جواب داد: نميدانم (کُهِن، بيتا: 356).
يا يکي از علماي يهود به نام ربيحنينا گفته است:
اگر در سال چهارصد پس از ويراني معبد (471 م.) کسي به تو پيشنهاد كرد زميني را که به يک هزار دينار ارزش دارد، به يک دينار خريداري کن، نپذير؛ زيرا در آن وقت ماشيح ظهور خواهد کرد و ارزش زمين از بين خواهد رفت (گرينستون، 71:1387).
يکي ديگر از علماي يهود گفته است:
من به مردي برخورد کردم که توماري به زبان مقدس عبري، در دست داشت. از او پرسيدم: اين را از کجا آوردي؟ گفت: اين تومار را در بايگاني دولت روسيه درزماني که در ارتش آن كشور، سرباز بودم، يافتم. در آن تومار نوشتهشدهبود: در سال چهار هزار و دويست ونود و يک از آفرينش (531 م.) جهان ويران خواهد شد؛ بخشي بهواسطۀ جنگهاي عظيم دريايي و بخشي به واسطۀ جنگهاي گوگ وماگوگ[3] و آنوقت، ايام ماشيح پيش خواهد آمد و خداوند جهان را از نو نخواهد ساخت، مگر بعد از گذشت هفت هزار سال (کهن، بي تا: 356).
اين پيشگوييها در طول تاريخ يهود ادامه داشت تازمان ظهور اسلام. پيروان يهود، در اين زمان، ظهور ماشيح را حدود نيمۀ قرن هفتم تعيين کردند. ربي ييشماعل مينويسد:
در آينده، فرزندان اسماعيل (عربها) پانزده کار در سرزمين اسرائيل انجام خواهند داد… آنان يک بنا در مکان مقدس خواهند ساخت؛ و دو برادر [به عقيدۀ شربوک، معاويه و زياد] بر ايشان حکومت خواهند کرد که آخرين حاکمان ايشان خواهند بود؛ و در اين ايام، شاخۀ داوود بر خواهد خاست (موحديان عطار و د 1388: 194 و 195).
در مکاشفات سيمون بن يوحاي، پادشاهي عربها، بهمثابۀ زمينهساز ظهور ماشيح از طريق غلبۀ روم فهم شد. در اين برداشت نيز، به (اشعيا 6: 7ـ21) استناد شد که در آن، شترسواران (عربها) پيش از چهارگوش سوار آمدهاند. در قرون وسطي نيز، اين پيشگوييها و محاسبات همچنان ادامه يافت؛ بهعنوان نمونه سعديا گائون – فيلسوف يهودي قرن دهم – در تفسيرش بر کتاب دانيال، زمان ظهور را سال 978 م. تخمين زدهاست (موحديان عطار و … 1388: 194ـ195).
مؤلف کتاب انتظار مسيحا در آيين يهود ميگويد:
بيشتر اين پيشگوييها از اعداد رمزي 7 و 40 بهره ميگيرند و بر باب دوازدهم کتاب دانيال تکيه ميکنند (گرينستون، 1387: 71).
يکي ديگر از کتابهايي که زمان ظهور را پيشگويي کرده، کتاب «زوهر»[4] است که در باب انديشه مسيحايي مقامي رفيع دارد. در اين کتاب، زمان آمدن مسيحا با استفاده از محاسبات پيچيده حروف اسم اعظم خدا (يهوه) تعيينشدهاست. نويسنده اين کتاب، بر اساس رديف کردن مصنوعي ارزش عددي الفباي عبري، نتيجه ميگيرد که عصر مسيحايي در سال 1300م. (5600 يهودي) آغاز خواهدشد و در سال 1840 م. به اوج خود خواهدرسيد. بديهي است وي انتظار داشت آغاز آن عصر در زمان حيات خود او باشد. محاسبهاي که اشاره شد، نمونه روشني از مباني قبالا براي آراي مسيحايي است. در تمام اين نوع محاسبات، اعداد مقدس 7 و 3 داراي نقش مهمي هستند. (همان: 112 و the Zohar,vol.I,P.117b).
يکي ديگر از علماي يهود به نام «اَبَربانِل» از فقرات مختلف کتاب مقدس، مخصوصا از اشارات رمزي کتاب دانيال، استنباط ميكند که مسيحا در سال 5263 يهودي (1503 م.) خواهد آمد و چهار «سال سبتي» پسازآن، به سال 1531 ميلادي، عصر مسيحايي آغاز خواهدشد. وي براي اثبات ادعاي خود، چند عبارت از کتاب مقدس و تلمود را شاهد ميآورد (گرينستون، 120:1387). تعيين تاريخ براي ظهور ماشيح، براي جامعه يهودي مفاسدي در برداشت که در بخش آسيبها به آن اشاره ميکنيم.
- نظريهٔ مخفي بودن زمان ظهور
ازآنجاکه محاسبات در باب زمان ظهورماشيح درست از آب در نميآمد، در بين علماي يهود، ايدهاي شکل گرفت مبني بر اين که تعيين زمان ظهور ممنوع اعلام گردد و آن را سري از اسرار الاهي بدانند. لذا گفتند: غير از خدا، کسي از آن خبر ندارد! بر همين اساس، در نقلي آمدهاست که هفت چيز بر انسان مستور است که يکي از آنها زمان استقرار مجدد پادشاهي داوودي است. بر اساس نقلي ديگر، سه چيز بهطور غيرمترقبه رخ ميدهد: آمدن مسيحا، يافتن گنج و مانند آن و عقرب (موحديان عطار و… 1388: 194).
به همين دليل در تلمود، پس از بيان مواردي از پيشگوييهاي مربوط به زمان ظهور، توقيت نفي گرديده و آمدهاست:
لعنت بر کساني که تاريخ پايان ذلت اسرائيل و ظهور ماشيح را محاسبه ميکنند؛ زيرا ايشان چنين استدلال مينمايند که اگر تاريخ پايان ذلت فرارسيد و ماشيح نيامد، هرگز ديگر نخواهد آمد…؛ لکن همواره منتظر ظهور او باش! چنانکه گفتهشده: اگرچه تأخير كند، در انتظارش باش! (کهن، بي تا: 356؛ طاهري آکردي، 1390: 234 و حبقوق، 2: 3).
يکي از حکما، شعرا و فلاسفه محبوب يهوديان اسپانيا، به نام «ربي يهودا هلوي» (1080-1142 م.) دريکي از اشعار صهيونيستي خود ميگويد:
تاريخ نجات را محاسبه مکن؛ صبورانه منتظر باش؛ مشتاب؛ سرانجام، شکوه عمل من خدا را مشاهده خواهي کرد. به آنان که به دليل داشتن شاهان و شاهزادگان بر خود ميبالند، بگو: پادشاه قدوسِ خاندان يعقوب و همان، صخره نجات من است (گرينستون، 1387: 91).
اين گروه از علما، محاسبه زمان قطعي ظهور را براي ماشيح نهي ميکنند؛ اما نسبت به زمانهاي احتمالي يا بيان نشانههاي ظهور واكنشي ندارند؛ همانطور که «مَنَسّي بن اسرائيل» يکي از بزرگان يهود ميگويد:
تعيين قطعي زمان ماشيح، از طريق محاسبه محال است و اين راز را خدا مکتوم داشته و تلاش براي تعيين آن لزومي ندارد. دوران مسيحا، هنگام فرارسيدن، با نشانههاي غيرقابل اشتباهي اعلام خواهدشد (همان: 134).
- نظريهٔ ظهور ماشيح درگرو عملکرد مردم
نظريۀ ديگري که در مقابل دو ديدگاه قبل وجود دارد، اين است که زمان ظهور ماشيح از قبل معين نشده است، بلکه بنا به کردار مردم تغيير خواهدکرد. اين نظريه از اين بخش استنباط شدهاست:
من، خداوند در وقت خودش آن را تسريع خواهم کرد» (اشعيا، 60: 22).
اين سخن را چنين تفسير کردهاند: اگر ملت اسرائيل استحقاق نجات را داشته باشد، نجات ايشان را تسريع خواهم کرد و اگر استحقاق نداشتهباشد، در وقت خودش آنها را نجات خواهم داد.
توبه، عمل نيک و احترام روز شنبه ازجمله مواردي است که تأثير بهسزايي در تسريع زمان ظهور ماشيح دارد. در تلمود به نقشآفريني هر يک از اينها در زمينه نجات اشاره ميکند: «توبه، کاري عظيم است؛ زيرا نجات را نزديک ميکند». درجاي ديگر آمدهاست:
زمانهايي که براي پايان ذلت بيانشدهبود، سپري گشت (و ماشيح هنوز نيامدهاست). ظهور او فقط به توبه مردم و اعمال نيکي وابسته است که انجام دهند.
در جاي ديگر آمدهاست:
اگر ملت اسرائيل فقط يک روز توبه کند، بلافاصله (ماشيح) فرزند داوود خواهدآمد. اگر ملت اسرائيل فقط يک (شبانهروز) شنبه را بهطور صحيح و کامل نگه دارد، بيدرنگ فرزند داوود خواهدآمد.
در جاي ديگر مينويسد:
اگر ملت اسرائيل دو (شبانهروز) شنبه را طبق قوانين آن نگه دارد، بلافاصله نجات خواهديافت (کهن بي تا: 357 و گرينستون، 1387: 72).
آسيبهاي توقيت در يهود
با اينکه بيشتر دانشمندان يهود، کوشش براي محاسبه و يافتن تاريخ پايان ذلت قوم اسرائيل و ظهور ماشيح، را بهشدت تقبيح كردهاند؛ در طول تاريخ يهود افرادي بودهاند که خواسته يا ناخواسته به توقيت دامن زده و بالتبع مشکلات و انحرافهايي را براي آنها پديد آوردهاند که به مواردي از آنها اشاره ميکنيم:
- بستري براي مدعيان دروغين
يکي از معضلاتي که پيشگويي زمان ظهور ماشيح در برداشت، اينبود که مردم چون توقع داشتند ماشيح در زمان مورد نظر ظهور کند، در چنين مواقعي فردي شياد يا فريبخورده، فرصت را غنيمت شمرده و با ادعاي خود هزاران نفر را به بدبختي و هلاکت مبتلا ميکرد. در طول تاريخ يهود، افراد بسياري بودند که در بستر اين پيشگوييها، ادعاي مسيحايي کردند و گروهي را با خود همراه ساختند و موجبات بدبختي آنها را فراهم کردند که به نمونهاي از آنها اشاره ميکنيم:
1-1. «موسي» از جزيره کرت، که بر اساس اينکه ماشيح در هشتاد و پنجمين يوبيل، يعني 440-490 م. ظهور ميکند، ادعاي مسيحايي کرد (موحديان عطار و … 202:1388).
1-2. «ابراهيم ابوالعافيه اهل طُلَيطِله» (12401291- م.) بر اساس پيشگويي کتاب «زوهر» که سال 1300 م. را بهعنوان سال ظهور معرفي کردهبود، ادعاي مسيحايي کرد. (گرينستون، 1387: 108).
1-3. «مَنَسّي بن اسرائيل» (1604-1657 م.) بر اساس پيشگويي کتاب «زوهر» سال ظهور ماشيح را 1648 م. ميدانست؛ در اين سال ادعاي مسيحا بودن کرد (همان: 132).
1ـ4. «شَبتاي صِبي» (1626-1676 م.) فرد ديگري بود که بر اساس پيشگويي ظهور ماشيح در سال 1648 م. ادعاي مسيحايي کرد (Gershom Scholem, 1972 :142-166).
1ـ5. يک يهودي آلماني به نام «آشِرلِملاين» تحت تأثير پيشگوييهاي «اَبَربانِل»، که سال ظهور ماشيح را 1503 م. ميدانست؛ خود را پيشآهنگ مسيحا معرفي کرد (گرينستون، 129:1387).
بنابراين، يکي از ضربههايي که هميشه بر پيکر يهود وارد شده، از ناحيه مدعيان دروغين مسيحايي بوده است که ريشه برخي از اين ادعاها را بايد در توقيت جستوجو کرد. اين مدعيان دروغين همواره افرادي را بهواسطۀ اين پيشگوييها از بدنه يهود جدا ميکردند و موجب انحراف يا نابودي آنها ميشدند.
- يأس و نااميدي
يکي از آسيبهايي که توقيت براي تمام جوامع، مخصوصاً جامعۀ يهودي، در طول تاريخ به همراه داشته، نااميدي و يأس از آمدن ماشيح است. وقتي مردم به زمان پيشگويي شده نزديک ميشدند، تحول و دگرگوني خاصي در بين آنها ايجاد ميشد. اين شور و شوق درک مسيحا در زماني که يهوديان در تنگنا و فشار بودند، يا زير سلطۀ کشور و يا مذهب خاصي قرار داشتند، چندين برابر ميشد؛ اما وقتي با اين شور و اشتياق با عدم تحقق ظهور ماشيح، رو به رو ميشدند، تمام آرزوهاي خود را بربادرفته ميديدند؛ سرخورده و سرافکنده ميشدند و چه بسا در اصل وجود ماشيح شک ميکردند؛ در نتيجه از دين خود دست ميکشيدند و به دين رسمي کشوري که در آن زندگي ميکردند. گرايش پيدا ميکردند. بدينسبب است که در تلمود نسبت به اين مسئله شديداً اخطارداده شدهاست:
لعنت بر کساني که تاريخ پايان ذلت اسرائيل و ظهور ماشيح را محاسبه ميکنند؛ زيرا ايشان چنين استدلال ميكنند که اگر تاريخ پايان ذلت فرارسد وماشيح نيامد، هرگز ديگر نخواهدآمد… (کهن بي تا: 356).
با اينحال، افرادي بودهاند که با محاسبه زمان ظهور ماشيح و نيامدن ماشيح در زمان موردنظر، موجبات شک و دودلي و انحراف از مسير اصلي دين يهود را براي بعضي از يهوديان فراهم ساختند که به مواردي از آنها اشاره ميکنيم:
با ادعاي موسي از جزيره کرت، يهوديان کسب و کار وزندگي روزمرۀ خود را رها کردند و به همراه وي به ساحل رفتند تا به واسطۀ معجزه و با خشک شدن دريا، به سرزمين مقدس بروند. اين مدعي مسيحايي خود بر صخرهاي ايستاد و به مردم گفت که خود را به دريا بيندازند و مطمئن باشند که دريا شکافته خواهد شد؛ اما اين اتفاق به وقوع نپيوست و درنتيجه عدهاي غرق شدند و جمع زيادي از نجاتيافتگان به مسيحيت گرويدند (موحديان عطار و … 202:1388 و گرينستون، 1387: 74).
آشِرلِملاين خود را پيشآهنگ مسيحا معرفي کرده و مدعي شدهبود كه اگر يهوديان شش ماه را در توبه، رياضت و صدقه سپري کنند، مسيحا ظهور خواهد کرد! گروهي که به دنبال وي به راه افتاده بودند، اوقات خويش را در روزه، نماز و رياضتهاي سخت سپري كردند؛ بهطوريکه آن سال در تاريخ يهود به «سال توبه» معرفيشدهاست؛ اما تمام اين اميدها با مرگ آشِرلِملاين از بين رفت و بسياري از يهوديان که به حرفهاي ساختگي او دلخوش کردهبودند، پس از ناکامي، به مسيحيت روي آوردند (گرينستون، 1387: 121).
وقتي ادعاهاي چنين اشخاصي غلط از آب درميآمد، طرفداران آنها در بين مردم موقعيت اجتماعي ضعيفي پيدا ميکردند و درنتيجه پايههاي شريعت در بين آنها ضعيف ميشد. در نگاه آنها، ديگر ربانيون و شريعت موسوي اعتباري نداشتند و ديگر هيچ نيرويي نميتوانست آنها را در برابر رنجهاي شديد و جانکاه اقوام ديگر برپا نگه دارد. بنابراين، اميد به آيندهاي روشن در دل آنها ميمرد و آنها سرخورده، حيران و نااميد و از آينده، به دين مسيحيت يا ديگر اديان، گرايش پيدا ميکردند.
- تشکيل فرقه
يکي از خسارتهايي که توقيت بر پيکر دين يهودي وارد کرد، جدا شدن گروهي از مردم بهعنوان فرقۀ جديد از بدنۀ دين يهود بود. اين اتفاق در يهود بهمراتب از ساير اديان ابراهيمي کمتر است؛ با اينحال، ميتوان آن را بهعنوان يکي از آسيبهاي توقيت در دين يهود برشمرد. يکي از فرقههايي که بر بستر محاسبات زمان ظهور ماشيح به وجود آمد، فرقۀ «شبتائيه» يا «دونمه» بود که توسط طرفداران شبتاي صبّي ايجاد شد. شبتاي صبّي در بيست و دو سالگي، به سال 1648 م. که در کتاب زوهر بهعنوان سال ظهور ماشيح معرفيشده بود؛ خود را منجي بنياسرائيل معرفي کرد و افراد زيادي که دلباختۀ درک حضور مسيحايي بودند؛ دور او جمع شدند و حتي بعد از مرگ او در سال 1676 م. از اعتقاد به مسيحايي او دست برنداشتند و توسط گروهي از شيادان که بعد از او ادعاي مسيحايي داشتند، فرقهاي به نام شبتائيه يا دونمه تشکيل دادند که در ترکيه، لهستان و ايتاليا گسترش يافت. افراد اين گروه، در حال حاضر، اگرچه تعدادشان کم است؛ هنوز در بعضي از شهرهاي ترکيه فعاليت دارند.
توقيت در مسيحيت
برخلاف يهوديت که در کتاب مقدسشان بر مخفي بودن زمان ظهور صراحتي وجود نداشت؛ در مسيحيت آيات بسياري در عهد جديد وجود دارد که به مخفي بودن زمان ظهور مسيحا تصريح ميکند. در آياتي از انجيل متا، زمان آمدن مسيحا، مانند زمان آمدن طوفان نوح دانسته شدهاست. توضيح اين که زمان طوفان نوح نامشخص بود و کسي از آن جز خدا خبر نداشت، زمان آمدن مسيحا هم مشخص نيست:
هيچکس غير از پدر، از آن روز و ساعت خبر ندارد؛ حتي پسر و فرشتگان آسماني از آن بيخبرند. زمان ظهور پسر انسان، درست مانند روزگار نوح خواهد بود. در روزهاي قبل از طوفان؛ يعني تا روزي که نوح به داخل کشتي رفت، مردم ميخوردند، مينوشيدند، ازدواج ميکردند و چيزي نميفهميدند تا آن که سيل آمد و همه را از بين برد. ظهور پسر انسان، همينطور خواهدبود (متا: 24: 36-39).[5]
در انجيل مِرقُس، آمدن مسيحا به برگشت صاحبخانهاي که به سفر رفته و هيچکس از آمدن او خبر ندارد؛ تشبيه شده است:
ولي از آن روز و ساعت، غير از پدر، هيچکس اطّلاع ندارد؛ نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. پس، بر حذر و بيدار شده، دعا کنيد؛ زيرا نميدانيد که آنوقت کي ميشود. مثل کسي که عازم سفر شده؛ خانة خود را واگذارد و خادمان خود را قدرت داده؛ هريکي را به شغلي خاص مقرر كند و دربان را امر فرمايد که بيدار بماند. پس، بيدارباشيد؛ زيرا نميدانيد که در چه وقت صاحبخانه ميآيد؛ در شام يا نصف شب يا بانگ خروس يا صبح! مبادا ناگهان آمده شمارا خفته يابد! (مرقس، 13: 32-36).
در انجيل لُوقا، آمدن مسيحا به افتادن دامي بر سر آدم تشبيه شده است:
شما از آمدن مسيحا اطلاعي نخواهيد داشت؛ همانطور که انسان يا هر چيز ديگر که در دام گرفتار ميشود، از افتادن دام بر سرخود خبر ندارد؛ پس خود را حفظ کنيد! مبادا دلهاي شما از پرخوري و مستي و انديشههاي دنيوي، سنگين گردد و آن روز ناگهان بر شما آيد؛ زيرا مثل دامي بر ساكنان تمام روي زمين خواهد آمد. پس در هر وقت دعا کرده، بيدار باشيد تا شايستة آن شويد که از جميع اين چيزهايي که به وقوع خواهد پيوست، نجات يابيد و در حضور پسر انسان بايستيد! (لوقا، 21: 34-36)[6].
علاوه بر آيات مذکور که بهصراحت زمان ظهور حضرت مسيح را مخفي عنوان كرده؛ دليل ديگري از كتاب مقدس، بر نامشخص بودن زمان ظهور مسيح ميتوان استفاده کرد و آن عبارتاستاز: آياتي كه زمان ظهور را در آينده نزديک عنوان ميكند (متا 17: 11-13؛ مِرقُس 9: 11-13 و مکاشفه 2: 5 و 16) و آياتي زمان ظهور را در آينده دور (متا 24: 23-27؛ رسالۀ دوم پطرس 3: 9) خبرميدهد که اينها بر نامشخص بودن زمان ظهور مسيح دلالت دارد. آيات مذکور، علاوه بر اينکه گوياي مخفي بودن زمان ظهور است، مبيّن چند نکتۀ است:
اول: همانطور که غلام بايد منتظر صاحبخانه باشد و حق خوابيدن و مشغول شدن به امور ديگري (که او را از صاحبخانه غافل کند) ندارد؛ شما مردم بايد اينگونه منتظر باشيد و هيچگاه اجازه ندهيد امور روزمره، شما را از منجي و ظهور او غافل کند.
دوم: فقط انتظار و چشم به راه بودن کافي نيست؛ بلکه چشم به راه بودن بايد با تلاش، حرکت، صبر و تحمل همراه باشد. از اين رو در اين آيات سفارش شده که تمام اوقات را در حال توجه و دعا بگذرانيد و نگذاريد عيش و نوش دنيا شما را نسبت به اين مسئله غافل و درد و رنج روزگار آخرالزمان شمارا نا اميد کند.
نكته قابل تأمل اين كه اگرچه کتاب مقدس، صراحتاً ظهور عيسي را «ناگهاني» و زمان آمدن او را «مخفي» اعلام ميکند؛ در طول تاريخ مسيحيت افراد بسياري بودند که اين تصريح کتاب مقدس را نا ديده انگاشتند و زمان خاصي را براي ظهور عيسي تعيين کردند؛ مخصوصاً اين مسئله در بين هزارهگراها داراي نمود بيشتري است. در بين افراد اين گروه، موقع نزديک شدن به مهر و مومهاي 1000 و 2000 شور و هيجان خاصي براي درک ظهور حضرت عيسي حکمفرما ميشد؛ اما هماکنون که سال 2000 سپري شده و از ظهور او خبري نشده؛ جمعي به دو هزارمين سال مصلوب شدن و برخاستن وي از قبر؛ يعني حدود سال 2030 م. دلبستهاند!
آسيبهاي توقيت در مسيحيت
توقيت براي ظهور حضرت عيسي پيامدهايي براي مسيحيت داشتهاست که به بعضي از موارد آن اشاره ميکنيم:
- تشکيل فرقههايي در مسيحيت
اعتقاد به ظهور مسيح، مخصوصاً در سالهاي منتهي به هزارهها سبب شدهاست در طول تاريخ، انتظار دمافزوني در جامعۀ مسيحي وجود داشتهباشد. همچنين اين انتظار موجب ظهور گروهها و فرقههاي زيادي شدهاست. براي مثال: در قرن شانزدهم ميلادي گروهي از «آناباپتيست»ها[7] براي آماده کردن سلطنت هزارسالۀ عيسي قيام كردند و برخي از شهرها را براي مدتي در اختيار گرفتند؛ ولي شورش آنان بيرحمانه سرکوب شد.
«ايروينگيان»[8] نيز جماعتي بودند که براي سرعت دادن به ظهور منجي، دوازده حواري تعيين کردند؛ اما چون با مرگ حواريون در هدف خود ناکام ماندند، گروهي از آنان به نام «نوايروينگيان» براي آن حواري جانشين تعيين کردند و اين حرکت را ادامه دادند.
در آغاز قرن نوزدهم ميلادي، اعتقاد به بازگشت عيسي و آغاز هزارۀ خوشبختي گسترش بيشتري يافت و کليساهاي متعددي بر اساس اين باور پديد آمد. در اوايل سال 1800 م. در کشور انگلستان گروهي که جمعيت معتقدان به بازگشت عيسي خوانده ميشدند؛ جامعۀ بزرگي را بهعنوان آرمانشهر خود برگزيدند. اين گروه، پس از چندي به آمريکا رفتند و در سال 1840م. بالغ بر شش هزار نفر تابع پيدا کردند. (موحديان عطار و … 250:1388).
- گسترش فرقههاي هزاره گرا
قرن نوزدهم ميلادي، قرن گسترش «فرقههاي هزاره گرا» است؛ بهطوريکه در اين قرن، اين گروه وجهۀ غالب دينداري مسيحي را به خود اختصاص داده است. در اين نوشتار به چند گروه از اين فرقهها که در بستر محاسبات زمان ظهور مسيحا شکلگرفتهاند؛ اشاره ميکنيم:
2ـ1. ادونتيستها[9]
اين گروه يک نهضت اصلاحي مکاشفهاي است که در فاصله سالهاي 1830-1840 م. در آمريکا ظاهر شد. پيدايش اين نهضت، محصول پيشگويي يک کشاورز انگليسي به نام «ويليام ميلر»[10] (1782-1849م.) است. او در پي مطالعۀ کتاب مقدس، بهويژه کتاب دانيال و مکاشفه، اعلام کرد که بازگشت عيسي در سال 1843 م. خواهد بود.
ميلر پيشگويي خود را بهطور رسمي در طي سخنرانيهاي پراکنده در سال 1831 م. اعلام کرد و توانست جماعت بسياري از مردم را از کليساهاي پدري خود جدا سازد و به کليساي تازهساز «ادونتيسم» در آورد. اين نهضت وقتي به سال موعود رسيد، نهايت بالندگي را پيدا كرد؛ اما وقتي در آن سال، مسيح ظهور نكرد و اين آرزو تحقق نيافت، تاريخ برگشت مسيح اصلاح شد و 22 اکتبر سال 1844 م. براي اين واقعه اعلام گرديد! وقتي در آن سال هم عيسي بازنگشت، در يک عذرخواهي رسمي در سال 1845 م.، پذيرفتند که محاسبه در تعيين روز بازگشت مسيح اشتباه بوده و مسيحيان بايد در انتظار عميق بازگشت عيسي باشند؛ بيآنکه تاريخ آمدنش معلوم باشد!
پس از اين بحران، شمار زيادي از پيروان اين نهضت به کليساي اوليۀ خود بازگشتند؛ ولي کساني که از کليساي خود تکفير و رانده شده بودند، بهاجبار، فرقه و گروههاي ديگري را تشکيل دادند که ميتوان از «ادونتيست هاي روز هفتم»، بهعنوان بزرگترين گروه از اين نهضت اسم برد (رسولزاده، و 333:1389 و موحديان عطار و … 1388: 251 و 252).
2ـ2. انجمن شاهدان يهوه
اين انجمن در اصل، يک سازمان يهودي ـ مسيحي است که از سال 1872 م. فعاليت خود را در ايتاليا آغاز کرده است. اين انجمن نيز، يک نهضت کاملاً مسيحايي است که بر پايۀ پيشگويي مؤسس خود، «چالز راسل»[11] شکلگرفتهاست. وي در پي تأمل و محاسبه عددي در کتاب مقدس، اعلام کرد که مسيح در سال 1874 م. بهصورت روحي نامرئي باز خواهد گشت و در سال 1914م. سلطنت خدا را روي زمين استوار خواهد کرد. البته، با نزديک شدن سال موعود، پيشگوييهاي او آهنگي ملايمتر به خود گرفت و در نهايت، تاريخ بازگشت مسيح به سال 1918 م. تغيير کرد. وقتي در اين سال ـ برخلاف وعدۀ راسل ـ عيسي برنگشت، «رادرفورد» ـ جانشين راسل ـ تاريخ ظهور را تا سال 1925م. به تأخير انداخت! (همان: 253).
- يأس و نااميدي
با تعيين زماني خاص براي ظهور مسيح، توسط بزرگان مسيحي؛ مردم با شور و اشتياق تمام، چشم به آمدن آن زمان ميدوختند تا ظهور مسيح را شاهد باشند و چه بسا از کار وزندگي خويش دست ميکشيدند و حتي بعضي افراد، کليساي اجدادي خود را ترک ميکردند تا شايد به درک حضور مسيح توفيق پيدا کنند؛ اما وقتي زمان مورد نظر فرا ميرسيد و از ظهور مسيح خبري نميشد؛ همۀ کساني که با شوق و اشتياق چشم به آسمان دوخته بودند تا مسيح بيايد، سرخورده و نا اميد ميشدند و بعضاً با شرمساري به زندگي و کليساي قبلي خود برميگشتند.
توقيت از منظر اسلام
در اسلام، بحث موعود باوري با قدمتي به اندازۀ کل تاريخ اسلام، از جايگاه ويژهاي برخوردار است؛ زيرا از ابتدا که دين اسلام توسط پيامبر پايهريزي شد، خود ايشان از وجود فردي در پايان تاريخ که جهان را از عدالت پر ميکند، خبر دادند. بنابراين، اعتقاد به منجي و موعود، از همان لحظۀ تكوين اسلام با اين دين گرهخورده و در معادلات حركتهاي تاريخي داراي نقشي اساسي بوده؛ از اين روي همواره يکي از پرسشهايي که ذهن هر مسلمان را به خود مشغول داشته، اين بوده و ايناستکه زمان ظهور منجي موعود و تحقق اين وعدۀ الاهي کي خواهد بود. در اين مجال به بررسي توقيت در روايات و کلمات علما ميپردازيم:
توقيت در روايات
روايات اسلامي، مانند عهد جديد مسيحيان، توقيت و تعيين زمان ظهور را نهي كردهاند. در روايات اسلامي زمان ظهور، مخفي و نامعلوم عنوان شده است. اين روايات به دو بيان به مخفي بودن زمان ظهور پرداختهاند:
- دروغگو خواندن مدعيان توقيت
در برخي روايات با دروغگو خواندن توقيتکنندگان، در واقع از توقيت نهي كردهاند که به بعضي از آنها اشاره ميکنيم:
ابو بصير ميگويد:
از امام صادق، راجع به قائم پرسيدم؛ فرمود: وقت گذاران دروغ گويند، ما خانوادهاي هستيم که ]براي اين امر[وقت تعيين نميکنيم (کليني، 1407، ج 1: 368).
در روايت ديگري، امام مردم را از عواقب توقيت مطلع ميکند و ميفرمايد که چهبسا توقيت موجب گمراه شدن انسانها گردد؛ مخصوصاً زماني که توقيت با واقع مطابق نگردد. در همين زمينه فضيل بن يسار ميگويد:
به امام باقر عرض کردم: براي اين امر وقتي هست؟ فرمود: «وقت گذاران دروغ ميگويند! وقت گذاران دروغ ميگويند! وقت گذاران دروغ ميگويند! همانا موسي چون (در طور سينا) براي پيغام بردن بر پروردگار خود وارد شد، قومش را وعده سي روز داد، و چون خدا ده روز بر سي روز افزود، قومش گفتند: موسي با ما خلف وعده کرد، و لذا کردند، آنچه کردند ]يعني گوسالهپرست شدند[ پس، اگر ما خبري به شما گفتيم و طبق گفته ما واقع شد، بگوييد: خدا راست فرموده است و اگر به شما خبري گفتيم و برخلاف گفته ما واقع شد، بگوييد: خدا راست فرموده است تا دو پاداش گيريد» (همان،: 368).
در بعضي روايات، امام توقيت کنندگان را در کنار «مُسْتَعْجِلُون» قرار ميدهد. در اين زمينه عبد الرحمن بن کثير ميگويد:
خدمت امام صادق نشسته بودم که مهزم وارد شد و عرض کرد: قربانت! به من خبر دهيد امري که در انتظارش هستيم، کي واقع ميشود؟ فرمود: «اي مهزم! دروغ گفتند وقت گذاران و هلاک شدند شتاب کنندگان و نجات يافتند تسليم شوندگان» (همان: 368).
در بعضي روايات، امام ميفرمايد: خداوند با زمان توقيت کنندگان مخالفت ميکند. در اين مورد ابي بصير ميگويد:
از امام صادق درباره قائم پرسيدم؛ فرمود: «کساني که وقتي را تعيين کنند، دروغ گفتهاند. ما خانوادهاي هستيم که وقت تعيين نميکنيم. سپس فرمود: خداوند جز آن که با وقتي که تعيين کنندگان تعيين کردهاند، مخالفت کند؛ کاري نميکند! (نعماني، 1397: 294).
در توقيعاتي که از ناحيۀ مقدسه رسيده؛ خود امام عصر فرموده است؛ امر ظهور به خدا مربوط است و تعيينکنندگانوقت ظهور دروغگو هستند. (طوسي، 291:1411).
- تشبيه زمان ظهور به زمان قيامت
در بعضي روايات، ظهور حضرت مهدي به «زمان قيامت» تشبيه شدهاست و طبعاً چون زمان وقوع قيامت بر کسي جز خدا معلوم نيست؛ زمان ظهور را هم جز خدا کسي نميداند.
در اين زمينه روايتي با سند صحيح از امام رضا وارد شدهاست. امام در جواب دعبل خزاعي ميفرمايد:
…امّا اين كه ]زمان ظهور[ کي خواهد بود؛ اين إخبار از وقت است و پدرم از پدرانش روايت ميکند که به پيامبر اکرم گفتند: اي رسول خدا! قائم از فرزندان شما کي خروج ميکند؟ فرمود: مَثل او مثل قيامت است که لا يجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيکمْ إِلَّا بَغْتَةً (ابن بابويه، 1395، ج 2: 373).
علامه طباطبايي در ذيل آيه يَسئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا (نازعات:42)؛ مينويسد:
پس جمله لا يجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ… (همان)؛ معنايش ايناستکه قيامت را هويدا نميکند و پرده از روي آن و اينکه چه وقت واقع ميشود، برنميدارد؛ مگر خداي سبحان، و همين معنا دلالت ميکند که ثبوت و وجود قيامت و علم به آنيکي است؛ يعني وقوع و ثبوتش در کمون غيب نزد خدا محفوظ است، و هر وقت خدا بخواهد پرده از آن برداشته و آن را ظاهر ميکند، بدون اينکه غير او کسي به آن احاطه يافته، يا براي چيزي از اشيا، ظاهر گردد (طباطبايي، 1417، ج 8 : 370).
بنابراين، همانطور که علم به وقوع قيامت فقط نزد خداوند است و از طرفي علم به زمان ظهور به علم به زمان قيامت تشبيه شدهاست؛ جز خدا کسي به وقت ظهور علم و آگاهي ندارد و لذا نميتوان براي ظهور زماني را مشخص و تعيين كرد.
توقيت در کلمات علما
با توجه به اينکه توقيت بحثي اعتقادي است، نه فقهي؛ انتظار آن نيست كه فقها در كتابهاي فقهي خود در اين مورد بحث کرده و به جواز يا حرمت آن فتوا داده باشند؛ اما با توجه به اينکه در قديم اکثر محدثين، فقيه هم بودند در کتابهاي اعتقادي و روايي خود، فصل يا بابي با عنوان «نهي از توقيت» يا «باب کراهيت توقيت» اختصاص داده و ديدگاه خودشان را بر حرمت يا کراهت توقيت بيان كرده اند كه ذيلاً به بعضي از آنها اشاره ميکنيم:
کليني در کافي، بابي با عنوان «کِراهِية التَّوقِيت» آورده و ذيل اين باب، هفت حديث دال بر منع از توقيت ذکر کرده است (كليني، 1407، ج1: 368).
شيخ طوسي در الغيبه در فصل هفتم مينويسد:
وَ أَمَّا وَقت خُرُوجِهِ فَلَيسَ بِمَعلُومٍ لَنا عَلي وَجهِ التَّفصِيل بَل هُوَ مَغِيبٌ عَنَّا إلي أَن یَأذَنَ اللهُ بِالفَرَجِ؛ وقت خروج حضرت حجت بهطور مشخص و بهصورت تفصيلي براي ما معلوم نيست، بلکه ايشان از ما غايب است، تا زماني که خداوند به ايشان اجازۀ فرج بدهد (طوسي، 1411:425). ايشان در ادامه به روايات منع از توقيت ميپردازد.
- علامۀ مجلسي در بابي با عنوان «التمحيص و النهي عن التوقيت و حصول البداء في ذلک»، به روايات منع از توقيت پرداخته است (مجلسي، 1403، ج 109: 143). ايشان در کتاب مرآۀ العقول در ذيل حديث اول منع از توقيت، مينويسد:
مراد از كراهية التوقيت، کراهت تعيين وقت براي ظهور قائم است و منظور از کراهت، حرمت است، زماني که توقيت از روي علم نباشد (همان، 1404، ج 4: 170).
- مرحوم ملا صالح مازندراني در شرح خود برکافي در باب «كراهية التوقيت» مينويسد:
تعيين وقت براي ظهور امام زمان کراهت دارد وظهورکراهت درکراهت است و در حرمت محتمل است. (مازندراني، 1382، ج 6: 314).
اگرچه ائمه در روايات فراواني، از توقيت نهيکرده و فرمودهاند كه ما زماني را براي ظهور مشخص نميکنيم وتوقيت کنندگان را دروغگو خوانده و در پيروي از آنها، علما به حرمت يا کراهت توقيت قائل شدهاند؛ در طول تاريخ اسلام افرادي بودهاند که خواسته يا ناخواسته در اين گرداب افتاده و زمانهايي را براي ظهور بيان کردهاند. براي نمونه به برخي از آنها اشاره ميکنيم:
جويني يکي از علماي شيعه، بر اساس روايتي[12] از پيامبر اسلام، سال ظهور مهدي را 302 ق. ذکر ميکند.
محمدباقر سيرجاني يزدي، معروف به لسان العلماء، يکي از علماي شيعه در رد تطبيق روايت ابولبيد بر مدعاي بابيها ميگويد: آنچه از وجوه ادبي و حساب ابجدي اين روايت فهميده ميشود، غير از سالي است که بابيه به آن استدلال ميکنند. ايشان به تاريخ 1335، 1336، 1337، ميرسد. بعد ميفرمايد: به احتمالقوي سال 1337 ق. سال ظهور باشد.» (رضايي مهر، 1394: 123ـ128).
جلالالدين سيوطي، يکي از علماي تسنن، بر اساس روايت «أن النبي لایَمْکُثُ في قَبْرِهِ اَلْفَ سَنَۀ..»؛. و با اعتماد به مفاد اين حديث، به خروج مهدي و دجال و نزول عيسي و ديگر اشراط الساعه در سدۀ دهم ق. فتوا ميدهد. سيوطي در ادامه، بر اساس ديگر احاديث، وقوع اين امور را در قرن دوازدهم قمري ميداند و مينويسد: در بدبينانهترين حالت، اين رخدادها قطعاً پيش از سدۀ پانزدهم قمري. به وقوع خواهد پيوست (سيوطي 1424، ج 2: 103).
پير غلام علي طوسي شريف در رساله خود به نام «مبشّرۀ شاهيه» -که در حوالي سال 950 ق. نوشته؛ کوشيدهاست ادله و شواهدي براي ظهور حضرت حجت در 13 سال بعد؛ يعني سال 963 ق. اقامه کند (جعفريان، 1391: 323).
آسيبهاي توقيت در اسلام
توقيتي که توسط بعضي از افراد در دايرۀ اسلام رخداده، بر دو نوع است: بعضي از توقيتها بهصورت احتمال بيان شده و از زمان ظهور، بهطورقطع صحبت نميکند. بعضي از توقيتها از زمان خاصي براي ظهور نام ميبرد که از ناحيۀ اين نوع توقيت، آسيبهاي متعددي بر پيکر اسلام ومسليمن وارد آمدهاست که ذيلاً به نمونهاي از اين آسيبها اشاره ميکنيم:
- يأس و نااميدي
يکي از آثار سوئي که توقيت براي توقيت کنندگان و پيروان آنها داشته و دارد، نااميدي از وضع آينده جهان و نجات بشراست؛ زيرا وقتي طبق تاريخ پيشگويي شده، حضرت ظهور نکند، بعضي از مردمي که به ظهور دلخوش کرده بودند، چهبسا نسبت به اصل وجود امام و نيز آموزههاي ديني سست و بيرغبت شده و هيچگونه فعاليت و حرکتي در مقوله انتظار و درک دولت حقۀ آن حضرت از خود نشان ندهند. ازاين روست که امام کاظم به علي بن يقطين ميفرمايد:
…بهراستي اگر به ما بگويند اين امر محققاً بعد از دويست، يا سيصد سال است، دلها سخت و سرد شوند و عموم مردم از اسلام برگردند؛ ولي گفتهاند: وه! چه بسيار زودرس است و چه بسيار نزديک است براي دل گرمي مردم و براي نزديک ساختن فَرَج (کليني، 1407، ج 1: 369).
بنابراين، اگر ملاحظه ميشود كه معصومين براي ظهور وقت تعيين نميكنند، يا تعيين کنندگان وقت را دروغگو خواندهاند؛ به خاطر زنده نگهداشتن روحيۀ انتظار و پويايي اين رويكرد در بين مسلمانها و جلو گيري از دل سرد و نااميد شدن آنها از فرج، مخصوصاً در صورت طولاني شدن غيبت است.
- بستري براي مدعيان دروغين و تشکيل فرقهٔ انحرافي
در اسلام ـ برخلاف يهود ـ پيشگويي زمان خاصي براي ظهور که بستري براي مدعيان دروغين شده باشد؛ نداريم؛ زيرا در اسلام ـ برعکس يهود ـ اول مدعيان، ادعاي خود را مطرح ميکردند، بعد براي توجيه ادعاي خويش، خودشان يا پيروان آنها به برخي روايات، يا گفتار بعضي از علما تمسك ميكردند که در آن روايات يا گفتهها به زمان خاصي اشارهشدهبود و مدعيان ميتوانستند آن زمان را بر ادعاي خود ـ ولو با توجيههاي تکلف آميزـ تطبيق کنند. لذا در اسلام به خاطر اين خصيصه، جدايي دو آسيب «بسترسازي براي مدعيان دروغين» و «تشکيل فرقۀ انحرافي» عملاً ممکن نيست؛ زيرا اين توجيهها نوعاً بعد از آن که اين گروه از پيکر اسلام جدا ميشد و فرقۀ خاصي را تشکيل ميداد؛ صورت ميگرفت. بنابراين، در اسلام ادعايي که به تشکيل فرقه منجر شدهباشد، (مانند اغلب آنچه در يهوديت است) و يا تشکيل فرقهاي که بدون مدعي باشد (مانند آنچه در مسيحيت است) متصور نيست. ازاينرو، ما در اين نوشتار به هردو آسيب در کنار هم ميپردازيم و به بعضي از اين مدعيان که گروهي را از پيکرۀ اسلام جدا کرده اند؛ و آنها را تحت لواي ديگري جمع کردهاند؛ اشاره ميکنيم:
ـ شاهان صفوي ازجملۀ کساني بودند که به گفتار علما براي مشروعيت ادعاي خود استفاده کردهاند. آنها بر اساس علم حروف و اعداد اشعار شاه نعمتالله ولي (که حاوي مضامين صوفيانه ومهديانه، با اشارات پيشگويانه است) خود را بهعنوان منجي، يا مقدمۀ مهدي ، بهويژه با تعبير «نايب مهدي» معرفي کرده. مثلاً آنها بر اساس حروف ابجد، نايب بودن اسماعيل هادي را که در 909ق خروج کرد؛ اثبات ميکنند. همچنين بر اساس اشعار ديگر ايشان، به آمدن اسماعيل و طهماسب صفوي خبر ميدهند و ميگويند: بعدازآنها مهدي ظهور ميکند (جعفريان،1391 :133-136).
ـ يکي از کساني که ادعاي مهدويت کرده و ادعاي خود را بر اساس روايتي ازپيامبر که ميفرمايد: «اِنَّ الله یَبْعَثُ لِهذِهِ الأُمة علي رَأسِ کُلّ مِأئةً سَنَةٍ مَنْ یُجَدِّدُ لَها دِينها (الأزدي، 1418: ج 4: 313)؛ مشروعيت ميبخشد؛ غلام احمد قادياني است. او با اتمام قرن سيزدهم قمري، خود را مجدد قرن خواند و حدود صدسال پيش در هند فرقهاي را به نام «قاديانيه» پايهريزي کرد. در حال حاضر طرفداران وي همچنان فعال بوده و مانند بهائيت، از سيستم تبليغاتي پرقدرتي برخوردار هستند (جعفريان،1391، ش: 229).
ازجمله اين افراد که بر اساس روايت «مجدد رأس مأئه» پيامبر، ادعاي مهدويت کرد، محمود پسيخاني (متوفاي 831ق.) مؤسس فرقۀ «نقطويه» يا «پسيخانيه» است. او ميگويد:
در هر صدسال، يک عالم رباني نيک کامل برهاني، خلق را از مغلطه نقصان به فضاي کمال دعوت ميکند و اين همان مجدد رأس مأئه است (ذکاوتي قراگزلو، 1379 :147).
محمود، مانند استادش، فضلالله استرآبادي، بر اساس همين روايت، خود را مهدي موعود ميخواند که پيامبر اسلام به آمدن وي مژده داده است! بر اساس ادعاي وي: دين اسلام برافتاد و دور عرب به پايان رسيد و ازاينپس دين، ديني است که او آورده و دور، دور عجم است و اين دور، هشت هزار سال خواهد بود و در آن هشت مبين خواهند آمد که نخستين ايشان خود اوست! (مشکور، 1386، ش: 117). اين فرقه بعد از سال 1102 ق. که شاهعباس اول، به قلع و قمع ايشان فرمان داد، به جزاندکي از آنها که به هند گريختند؛ نابود شدند.
ـ ازجمله افرادي که ادعاي مهدويت کرد و اطرافيانش با استفاده از اخبار ملاحم وفتن به ادعاي او مشروعيت بخشيدند، عليمحمد باب است. گلپايگاني در فصل ثاني کتاب فرائد مينويسد:
در اين مختصر به ذکر بعضي احاديث صحيحه که فيما بين اهل تسنن و اهل تشيع، مفاهيم آن متفقعليه باشد و با قرآن مجيد منطبق آيد، اکتفا ميشود… ازجمله احاديثي که داله بر ميعاد ظهور است، حديث مشهور ابولبيد مخزومي است… و چون بر وفق فرمان حضرت ابيجعفر، حروف مقطعه اوايل سور را از «الم ذلِک الْکتابُ» تا «المر» بشماري، 1267 ميشود و اين مطابق است با يوم طلوع نَير اعظم از فارس؛ و اين نکته پوشيده نماند که حضرت ابي جعفر تواريخ مذکوره در حديث را از يوم قيام حضرت رسول، بر اعلان دعوت اخذ فرموده و چنانکه در جميع کتب سير مذکور است؛ آن حضرت، هفت سال قبل از هجرت بالعلانيه به دعوت قريش قيام فرمود؛ و چون اين عدد بر سنين هجريه افزوده شود، بالتمام با سنه 1260ق. که سنه ظهور نقطه اولي عز اسمه الاعلي است؛ مطابق گردد (گلپايگاني، 1315: 31-34).
گلپايگاني با اين بيان، مدعي اين نكته است كه ميرزاعلي محمد باب، پسر ميرزا رضاي بزاز شيرازي، همان مهدي موعود يا به قول او «نير اعظم» و «نقطه اولي عز اسمه الاعلي» است! که در سال 1260 ق. ادعاي امام زماني كرد. او با اين ادعا بنيانگذار فرقۀ بابيت شد که در حال حاضر داراي طرفداراني در اطراف دنياست و دين بابيت را تبليغ ميکنند.
نتيجه گيري
ازآنچه گذشت، معلوم ميشود که همه اديان ابراهيمي، بر نهي از توقيت اتفاقنظر دارند. البته بين يهوديت با دو دين ديگر تفاوتي وجود دارد و آن اينکه در متون مقدس يهوديت، نهي صريحي بر توقيت وجود ندارد و بعضي از علماي پيشين، بر توقيت تأکيد داشتند؛ اما با پيامدهاي سوئي که توقيت براي يهوديت در طول تاريخ داشته است، علماي يهود به اين اتفاق دست يافتند که زمان ظهور نامعلوم است وکسي حق ندارد براي آن زماني مشخص کند؛ اما در مسيحيت و اسلام بنابر متون مقدس و منابع اصيل ديني، نهي شديدي نسبت به توقيت و پيروي کردن از توقيت کنندگان وجود دارد.
نکته قابلتوجه در اين اديان، آن است که به رغم نهيهاي شديدي که در هر سه دين در اين زمينه صورت گرفته است؛ گاهي، توقيتهايي توسط بعضي افراد - باانگيزههاي مختلف- مطرح شده که مشکلاتي را براي اين اديان و پيروان آنها در پي داشته است. اين آسيبها که نوعاً در اين اديان مشترک است، در سه عنوان 1. يأس و نااميدي؛ 2. بستري براي مدعيان دروغين؛ 3. تشکيل فرقهها، جاي ميگيرند. البته بهطورقطع، تأثير اين آسيبها در هر سه دين يکسان نيست، بلکه ممکن است بعضي از اين پيامدها در يكي از اديان از دين ديگر پر رنگتر باشد.
منابع
قرآن کريم.
ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم (1397 ق). الغيبة. علياکبر، ترجمه: علي اكبر غفاري، تهران، نشر صدوق.
ابن بابويه، محمد بن علي (1395 ق). کمالالدين و تمام النعمة، ترجمه: علي اكبر غفاري، تهران، اسلاميه.
أبي داود، سليمان (1418 ق). سنن ابي داوود، بيروت، بي نا.
جعفريان، رسول (1391). مهديان دروغين، تهران، انتشارات علم.
ذکاوتي قراگزلو، عليرضا (بهار 1379). «سيري در مطالب «ميزان» محمود پسيخاني»، مجله معارف، ش 49.
رسولزاده، عباس و باغباني، جواد (1389). شناخت مسيحيت، قم، انتشارات مؤسسۀآموزشي و پژوهشي امام خميني.
شاکري زواردهي، روحالله (1389). منجي در اديان، قم، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود.
طاهري آکردي، محمدحسين (1390). يهوديت، قم، مرکز بينالمللي ترجمه و نشر المصطفي.
طباطبايي، سيد محمدحسين (1417 ق). الميزان في تفسير القرآن، ترجمه: سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، انتشارات جامعه مدرسين.
طوسي، محمد بن الحسن (1411 ق). الغيبة، قم، دار المعارف الإسلامية.
عبد الرحمن بن أبي بکر، جلال الدين السيوطي (1424 ق). الحاوي للفتاوي، بيروت، دار الفکر للطباعة و النشر.
القاضي النعمان المغربي (بي تا). شرح الأخبار، تحقيق: السيد محمد الحسيني الجلالي، قم، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة.
کارگر، رحيم (1383). آينده جهان (دولت وسياست در انديشه مهدويت)، قم، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود.
کتاب مقدس (ترجمۀقديم).
کليني، محمد بن يعقوب بن اسحاق،(1407 ق). الکافي ترجمه: علياکبر غفاري و محمد آخوندي، تهران، دار الکتب الإسلامية.
کهن، ا (بيتا). گنجينهاي از تلمود، ترجمه: امير فريدون، گرگاني، بيجا، بينا.
گرينستون، جوليوس (1387). انتظار مسيحا در آيين يهود، ترجمه: حسين توفيقي، قم، انتشارات دانشگاه اديان و مذاهب.
گلپايگاني ابوالفضل (1315 ق). فرائد، قاهره، بي نا.
مازندراني، محمد صالح بن احمد (1382 ق). شرح الکافي، الأصول و الروضة، تهران، المکتبة الإسلامية.
مجلسي، محمدباقر بن محمدتقي (1404 ق). مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، تهران، دار الکتب الإسلامية.
ــــــــــــــــــ، (1403 ق). بحار الأنوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
مشکور، محمدجواد (1386). فرهنگ فرق اسلامي، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي.
موحديان عطار، علي و دوستان (1388). گونه شناسي انديشهمنجي موعود در اديان، قم، انتشارات دانشگاه اديان و مذاهب.
مهدي پور، علياکبر (1384). اوخواهدآمد، قم، مؤسسۀ انتشارات رسالت.
نعيم، ابو عبدالله، الخزاعي المروزي (1412 ق). کتاب الفتن، القاهرة، مکتبة التوحيد.
Gershom scholem1972- –TheMessanic idea in Judaism-Secand Printing 1971by Schocken Books inc.
The Zohar –Translated By Harry Spering and Maurice Simon-Published By The Rebecca Bennet Publications.
[1]. در سنت يهود، بحث «موعود» بعد از سليمان نبي - که شوکت اسرائيل با انحطاط روبه رو شد ـ شکل گرفت و قبل از آن بحث «منجي» مطرح بود. بهعبارتديگر: در زمان داوود و سليمان بحث «منجي موجود» مطرح بود و بعدازاين زمان بحث «منجي موعود» مطرح شد.
[2]. هر يوبيل معادل 50 سال است.
[3]. مراد همان يأجوجومأجوج است.
[4]. اين نام در عبري به معناي «درخشان» و از کتاب دانيال 3:12 اقتباسشده است. اثر مذکور يک تفسير عرفاني پنج سِفرتورات است که تصور ميشود تَنّا رَبّي شَمعون بن يوحاي، به مريدان خودالقا کردهاست. بسياري از آثار بعدي، مانند «ميداش هَنِعِلام» (ميدراش پنهان) و «رَعَيا مِحِمنا» (شبان وفادار) و غيره تحت عنوان کلي «زوهَر» قرار دارند. دو لِئون، نخستين ويرايشگر اين کتاب بود که چند چيز از پيش خود بر آن افزود و آن را منتشر کرد. اين کتاب نهتنها در بين پيروان قَبالا، بلکه تقريباً در بين همه بنياسرائيل جايگاه ويژهاي يافت و بر زندگي و عادات يهوديان تأثير عميقي داشت. در بسياري از جوامع، مطالعه زوهَر بيدرنگ جاي مطالعه تَلْمود را گرفت؛ زيرا آن نوشته را وحي مستقيم خدا به رَبّي شَمْعون بن يوحاي تصوّر ميکردند و قداست آن را با قداست کتاب مقدّس برابر ميدانستند. بسياري از يهوديان تا زمان حاضر معتقدند که قرائت کتاب زوهَر، هرچند طوطيوار باشد؛ براي تهذيب نفس و ارتباطگيري باخدا کفايت ميکند.
[5]. در انجيل متا 24: 44 و در انجيل لوقا 12: 40 به ناگهاني بودن ظهور عيسي اشاره شده است.
[6]. در رسالۀدوم پطرس 3: 10 آمدن مسيحا به آمدن سارق تشبيه شده است.
[7].Anabaptists
[8]. Irvingites
[9] Advantists.
[10].William miller
[11].Charles Taze Russel
[12]. قال رَسُولُالله «تَطلُعُ الشَّمسُ مِن مَغرِبِها عَلي رَأسِ الثَّلاثَمِأَةَ مِن هِجرَتِي» (ر.ک. القاضي النعمان المغربي، ج 3: 418)
نویسنگان:
جمال فلاح يخداني ـ محمدمهدي لطفي