كاوشي در بازشناسي احمدبن هلال عبرتائي از مدعيان دروغين وکالت

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 23 - 46 دقیقه)

141b

چکيده

پيدايش مدعيان دروغين مهدويت از چالش‌هاي مهم اماميه در روزگار غيبت صغرا بوده است. «احمد بن هلال عبرتائي»، از جمله مدعيان شناخته شده در اين روزگار است. در اين پژوهه با هدف بررسي ادعاهاي دروغين وکالت در روزگار غيبت صغرا، طرح ادعاي دروغين احمد بن هلال عبرتائي بيان گرديده است. اين مقاله با روش توصيفي – تحليلي سامان يافته و برحسب هدف تحقيق از نوع اکتشافي و به لحاظ نوع داده‌هاي مورد استفاده، يك تحقيق کيفي است.

همچنين سعي شده است ضمن طرح زيست‌نامه احمد بن هلال عبرتائي، به عوامل پيدايش چنين ادعايي از سوي وي اشاره شود. رفتارشناسي امام عصر در تقابل با او، از جمله مباحث طرح شده در اين پژوهه است. در پايان نيز به بازکاوي شخصيت رجالي احمدبن هلال عبرتائي مي‌پردازيم. بحث پاياني نيز به انبوه روايات نقل شده از وي اختصاص دارد. به دليل برخورد قاطع امام عصر با او، ادعاي وي پيروان چنداني به خود جذب نکرد. البته مرگ وي در همان سال ادعاي دروغين در اين زمينه بي‌تأثير نبوده است.

 

مقدمه

در روزگار غيبت صغرا، ادعاي دروغين وکالت و نيابت بازار داغي داشت. براي نمونه مي‌توان به افرادي همچون ابومحمد حسن شريعي، احمد بن هلال عبرتايي، محمد بن علي بن بلال، محمد بن نصير نميري و محمد بن علي شلمغاني اشاره كرد. ( طوسي،1411: 397 ـ 419). اين ادعاهاي دروغين در حوزة نيابت، سرانجامي جز رسوايي نداشت؛ زيرا شيعيان ملاک‌هاي سنجش و تشخيص را در دست داشتند و مدعيان وکالت را براي يافتن نشانه‌هايي بر صدق گفتارشان مي‌آزمودند. نظارت دقيق امام زمان بر مسئله وکالت و نيابت سبب شد در قبال اين ادعاهاي باطل، نامه‌هايي مبني بر دروغ بودن آن‌ها صادر شود.

نکته اساسي در خور يادکرد اين‌که کار اين عده ابتدا با نيابت خاص امام دوازدهم شروع مي‌شد و پس از مدتي مدعي مقامات بالاتري مي‌شدند که اعتقاد به تناسخ و حلول از جمله آن‌ها است. براي نمونه دربارة عقايد محمد بن نصير نميري از مدعيان دروغين نيابت آمده که او به تناسخ ارواح و حلول، قائل و معتقد بود که خداوند در وجود امام علي حلول کرده است! او ادعاي نبوت داشت و امام عسکري را خدا مي‌پنداشت و اباحي‌گري را در فرقه خود مرسوم كرده بود (ر.ك: نوبختي، 1404: 35).

احمد بن هلال عبرتائي از جمله مدعياني است که با انکار وکالت محمد بن عثمان و ادعاي وکالت دروغين از مسير هدايت منحرف شد. افزون براهميتي که بر بازشناسي مدعيان دروغين مترتب است، شناخت وي به سبب کثرت رواياتش در منابع شيعي و حضور وي به عنوان دانشمند و محدث شيعي در روزگار حيرت شيعه، از اهميت و ضرورت خاصي برخوردار است.

اين جستار پس از بيان زيست‌نامه احمد بن هلال عبرتائي با رويکردي رجالي، تاريخي در تلاش است به پرسش‌هاي زير پاسخ دهد:

  1. چه عواملي سبب طرح ادعاي دروغين از سوي وي شد ؟

  2. امام دوازدهم و وکيل دوم در مواجهه با او چه عکس‌العملي از خود نشان دادند؟

  3. آيا با توجه به طرح ادعاي دروغين از سوي وي، روايات نقل شده از وي قابل پذيرش است؟

زيست نامه احمدبن هلال عبرتائي

احمدبن هلال عبرتايي، که نجاشي کنيه وي را ابوجعفر برمي‌شمرد (نجاشي، 1365: 83)؛ در سال 180ق. به دنيا آمد. وي از قبيله بني‌جنيد[1]است (طوسي،1420: 83) و در بين رجاليون به عَبَرتائي[2] شهرت دارد؛ «عَبَرتا» نام روستايي است از نواحي نهروان بين بغداد و واسط[3]( حموي،1995،ج4: 78). برخي نيز او را به کَرخ[4] (طوسي،1411: 399) و بغداد (طوسي،1373: 384) نسبت داده‌اند.[5] وي روزگار امام رضا تا سال هفتم غيبت صغرا را درک کرد و در سال 267 ق. در 87 سالگي در بغداد فوت کرد (طوسي،1420: 83). از محل دفن او در بغداد گزارشي نقل نشده است. شيخ طوسي در رجال خود وي را جزء اصحاب امام هادي و امام حسن عسکريبرمي‌شمرد (طوسي،1373: 384و397) و با توجه به جو خفقان و فشار سياسي بني‌عباس در آن زمان، از معدود کساني بود که در زمان حيات امام يازدهم، حضرت مهدي را ملاقات کرد (طوسي ،1411: 357).

ملازمت وي با امامين عسکريينو نقل احاديث از آن بزرگواران سبب شده وي را جزء عالمان و راويان حديثي شيعه برشمرند. او از استاداني همچون محمد بن ابي‌عمير[6] که از ثقات اماميه وصاحب کتاب نوادر و حسن بن محبوب[7] (که از اصحاب اجماع و صاحب کتاب المشيخه است) بهره برده و احاديثي نقل کرده است (حلي،1411: 202).

نجاشي دو کتاب «يوم و ليله» و « النوادر»[8] را از تأليفات وي ذکر مي‌کند و طريق خود به آن دو کتاب را ذکر مي‌کند[9] (نجاشي،1365: 83؛ آقابزرگ تهراني، 1408، ج‏24: 323)

جاسم حسين وي را از معدود متکلماني مي‌داند که بيش‌تر کتاب‌هاي شيعه را روايت کرده است (جاسم حسين، 1377: 163).

شيخ صدوق بر انحراف عقيدة وي تأکيد مي‌كند. شيخ صدوق در کمال‌الدين او را «ناصبي»[10] (صدوق،1395،ج1: 76) و شيخ طوسي در فهرست (طوسي،1420: 83) و رجال (طوسي،1373: 384) او را «غالي» معرفي کرده‌اند. البته مامقاني کاربرد واژة ناصبي را در چنين مواقعي به دليل غلو احمد بن هلال مي‌داند. وي دليل اطلاق چنين واژ‌ه‌اي را بر غاليان به جهت گسترة معنايي اصطلاح «ناصب» مي‌داند (مامقاني، 1424، ج 8: 215).

بنابر تمايز اين دو واژه در چرايي علت غلو يا نصب وي، مطلبي در مجامع تاريخي و يا رجالي يافت نشد.

مقام وکالت از ويژگي‌هاي او بيان شده است که از عبارت شيخ طوسي در کتاب الغيبه سابقة وکالت او برداشت مي‌شود؛ زيرا وي را جزء وکيلان مذموم در فصل سفراي امام مهدي برشمرده است و در ذيل آن، توقيع وارد شده از ناحيه مقدسه را نقل مي‌کند (طوسي،1411: 353)؛ اما در نقلي که کشي از توقيع مي‌آورد، به درستي دانسته مي‌شود وي سابقة وکالت نداشته و به دروغ ادعاي وکالت كرده است:

… لَا رَحِمَهُ اللَّهُ بِمَا قَدْ عَلِمْتَ لَمْ يَزَلْ لَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذَنْبَهُ وَ لَا أَقَالَهُ عَثْرَتَهُ دَخَلَ [يداخل]فِي أَمْرِنَا بِلَا إِذْنٍ مِنَّا؛ خدا او را نيامرزد و هرگز از گناه او نگذرد و خطايش را چشم‌پوشى نكند! بدون اين‌كه ما بپذيريم، خود را به ما بست (کشي، 1348: 535).

عبارت مذکور گوياي اين نکته است که وي اساساً وکيل نبوده وبا توجه به جايگاهي که داشته ادعاي وکالت نموده و در امور اهل‌بيت  بدون اذن آن‌ها دخالت كرده است. جالب توجه آن‌که در بخش ديگري از کتاب الغيبه نيز نام وي جزء مدعيان دروغين نيابت ذکر شده است (طوسي1411: 399) که مويد و گوياي ادعاي دروغين او است.

زهدگرايي افراطي از ديگر ويژگي‌هاي شخصيتي وي بوده است. کشي در شرح حال او به سفرهاي متعدد وي به حج اشاره مي‌کند که بيست بار آن با پاي پياده صورت پذيرفته است (کشي، 1348، 535). شايد بر اساس همين ترفند وي بوده که امام در توقيع خود خطاب به شيعيان، آن‌ها را از رابطه با او بر حذر مي‌دارد و تعبير «احْذَرُوا الصُّوفِيَ‏ الْمُتَصَنِّع؛ از اين صوفي رياکار برحذر باشيد»؛ را در مورد او به‌کار مي‌برد. (همان). آنچه در اين زمينه جالب توجه به نظر مي‌رسد اين است که در ميان مدعيان دروغين روزگار غيبت صغرا که توقيعي بر رد آنان صادر شده؛ فقط در مورد احمد بن هلال عبارت «صوفي رياکار»[11] به کار برده شده که گوياي اتخاذ شيوه‌ و طريقه خاصي از سوي وي براي جذب مخاطب بوده است. رياکاري‌هاي وي چنان جايگاهي به وي داده بود که برخي از شيعيان انحراف وي را نپذيرفتند تا اين‌که از ناحيه مقدسه سه توقيع در طرد او صادر شد و اين امر انحراف او را براي همگان باورپذير کرد (همان). به هر روي، درخواست امام براي دوري شيعيان از او و نيز کاربرد واژه رياکار براي او بر مذمت وي اشاره دارد.

احمد بن هلال پس از رحلت عثمان بن سعيد، منکر وکالت محمد بن عثمان شد. بنابر گزارش ابوعلى محمد بن همام إسکافي، از چهره‌هاي سرشناس اماميه در روزگار غيبت صغرا و از دستياران سفير دوم و سوم، احمد بن هلال صرفاً به دليل نشنيدن وکالت محمد بن عثمان منکر وکالت وي شد؛ اگرچه عثمان بن سعيد را وکيل منصوص امام مي‌دانست (طوسي،1411: 399).

اين در حالي است که وکالت محمد بن عثمان از قبل به شيعيان گوشزد شده بود و امام حسن عسکري فرموده بودند:

اشهدوا علي أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ سَعِيدٍ الْعَمْرِيَّ وَكِيلِي وَ أَنَّ ابْنَهُ‏ مُحَمَّداً وَكِيلُ ابْنِي مَهْدِيِّكُمْ؛ گواه باشيد عثمان بن سعيد عمرى وكيل من است و فرزندش، محمد بن عثمان وكيل فرزند من، مهدى است (همان: 356).

افزون برآن، عثمان بن سعيد پيش از وفات به دستور امام به پسرش، محمد وصيت و او را به عنوان وکيل پس از خود تعيين کرده بود (صدوق،1395،ج2: 433). ازجمله تصريحات بر وکالت وکيل دوم توقيعي است که به دست محمد بن عثمان رسيد که در آن وفات پدر به او تسليت گفته شده او را جانشين پدر معرفي مي‌کنند:

وَ كَانَ مِنْ كَمَالِ سَعَادَتِهِ أَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَلَداً مِثْلَكَ يَخْلُفُهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ يَقُومُ مَقَامَهُ بِأَمْرِهِ و از كمال سعادت اوست كه خداى تعالى فرزندى مثل تو به او ارزانى فرموده كه جانشين و قائم مقام وى باشد(همان:510).

با توجه به موارد ذکر شده بهانه‌اي براي انکار وکالت محمد بن عثمان از سوي احمد بن هلال باقي نمي‌ماند، مگراين‌که بگوييم وي از وکالت محمد بن عثمان واقعاً اطلاعي نداشته که اين مدعا باتوجه به اين‌که وي از محدثين بوده و با سازمان وکالت در ارتباط بوده است، قابل پذيرش نمي باشد.

اين نکته افزودني است که رجاليون، بيش‌ترين اهتمام را در بازشناسي شخصيت وي داشته‌اند. در ميان متقدمين، در کتاب‌هاي رجال نجاشي (نجاشي، 1407: 83)؛ الفهرست (طوسي، 1420: 83) و در رجال طوسي در ميان اصحاب امام هادي (طوسي، 1373: 384) و امام عسکري(همان: 397) و در رجال کشي(اختيار معرفة الرجال، 1409: 535)؛ رجال ابن‌داود (ابن داود حلي،جزء دوم، باب همزه: 425)؛ خلاصة‌الاقوال (علامه حلي، فصل اول، باب چهارم: 202 و خاتمه فايده ششم: 274) و ابن‌الغضائري به نقل علامه حلي (همان)؛ از اوسخن به ميان آمده است و از متاخرين و معاصرين نيز مي‌توان به کتاب‌هاي الوجيزة‌في‌الرجال(مجلسي، 1420: 25)؛ منتهي‌المقال(حائري مازندراني1416،ج1: 326)؛ خاتمة‌المستدرک (محدث نوري،1320، ج4: 58)؛ قاموس‌الرجال (تستري،1410،ج1: 671)؛ تنقيح‌المقال(مامقاني،1424،ج8: 207)؛ معجم رجال الحديث (خوئي، 1410، ج2: 355)؛ مستدرکات علم رجال‌الحديث (نمازي،1424،ج 1: 505)؛ نقدالرجال (تفرشي1418،ج1: 178) و موسوعه‌طبقات‌الفقهاء (سبحاني،بي تا،ج3: 111و112) اشاره كرد. که برخي از متأخرين تنها به نقل قول قدما بسنده كرده‌‌اند.

چرايي طرح ادعاي دروغين نيابت از سوي احمدبن هلال عبرتايي

امامان شيعه در تعيين و نصب وکلا، با توجه به شرايط خاص، ازجمله وثاقت و عدالت، آن‌ها را انتخاب مي‌كردند. ترديدي نيست که ريشه اصلي انحرافات و خيانت‌ها، فقدان نفس سليم است. صرف نظر از اين نکته، انحراف احمد بن هلال را مي‌توان در چند امر برشمرد:

  1. سوءاستفاده از شرايط زمانه

غيبت امام دوازدهم در سال 260ق، تحولي جديد در جامعه شيعه پديد آورد كه تا مدتي دست كم بخش عمده‌اي از جامعه شيعه را به حيرت و سردرگمي دچار كرد. پيش از اين، شيعيان همواره بر لزوم وجود امامي زنده و حاضر در هر عصري، به عنوان اصلي اساسي در دين تأكيد داشتند و با غيبت آن حضرت، مي‌بايست از مستور شدن امام خود دفاع كنند. براي درك وضعيت پيش آمده، بايد به انشعابات شيعه در اين روزگار توجه كرد. نوبختي چهارده فرقه (نوبختي، 1404: 79) و مسعودي بيست فرقه (مسعودي، 1374، ج2: 599) براي شيعيان ذكر مي‌كنند. شايد به همين جهت بوده که از اين روزگار به «روزگار حيرت» تعبير شده است. اين مشکل، محدثان و متکلمان امامي را بر آن داشت به تفصيل دربارة مسئله غيبت و رفع حيرت به تأليف و خلق آثاري در اين باره بپردازند و ابعاد آن را روشن کنند.

در کتاب‌هايي که در اين دوره نوشته شده، به وجود و وقوع حيرت در اين روزگار تصريح شده؛ حتي کتاب‌هايي تحت همين نام و يا با اشاره به مسئله حيرت و وقوع آن، نگارش يافته است. ابن‌بابويه قمي (متوفاي 329)کتاب «الامامة و التبصرة من الحيرة» را نگاشت. وي در مقدمه کتابش مي‌نويسد:

ديدم بسياري از کساني که پيمان ديني آن‌ها درست بود، و بر دين الاهي ثابت قدم بودند و خشيت آن‌ها به درگاه خدا آشکار بود، امر غيبت آنان را به حيرت واداشته و اين دوران بر آن‌ها طولاني شده؛ به طوري که وحشتي بر آن‌ها داخل شده و اخبار وارد شده و آثار مختلف، ايشان را به تفکر واداشته است… از اين رو، اخباري را گرد آوردم که پرده از اين حيرت بردارد و اندوه را برطرف سازد و دربارة عدد (امامان) خبر دهد و وحشت طول دوران غيبت را به انس بدل کند (ابن بابويه،1404: 9).

عبدالله بن جعفر حميري از اصحاب امام هادي وامام عسکري  است و از مشايخ قم کتاب الفترة و الحيرة را نگاشت (خوئي،1410،ج10: 140) و سلامة بن محمد ارزني (م339)، ازبزرگان و فقهاي اماميه که در عصر غيبت صغرا مي‌زيسته است، کتاب الغيبة و کشف‌الحيرة را تأليف کرد.[12] به هر رو، اين شرايط، فضا را براي سوءاستفاده مدعيان وکالت و نيابت مهيا مي‌کرد (خوئي،1410، ج 8: 177).

از سويي ديگر، با بررسي تطبيقي روزگار وکيل اول و دوم متوجه مي‌شويم روزگار وکيل دوم آغاز طرح ادعاهاي دروغين نيابت بوده و برخلاف آن، عثمان بن سعيد با مشکل چنداني از سوي مدعيان دروغين مهدويت مواجه نبوده است. اين امر به شخصيت وجايگاه ويژه او در بين وکلا برمي‌گردد. او مورد اعتماد امام هادي و امام حسن عسکري  بوده و نزد مردم سابقه طولاني وپيشينه نيکويي داشته است و شخصيت والا و مسلّم وي نزد شيعيان هر ادعاي دروغيني را با پيامد انکار از سوي شيعيان مواجه مي‌کرد. از ديدگاه سيد محمد صدر، روزگار نيابت عثمان بن سعيد، روزگار ابتدايي غيبت صغرا بوده و حاکمان عباسي و مزدورانشان در پي يافتن امام مهدي‌ بودند و فشارها بر اماميه در اين زمينه مشهود و طبيعي بود سفارت و نيابت از امام در روزگار وکيل اول به منزلة جهادي بزرگ و فداکاري برجسته‌اي بود. با اين اوصاف، کسي جرأت ادعاي دروغين نيابت را نداشت و چنين کاري هزينه زيادي را در برداشت. علاوه بر اين، مردم در آغاز غيبت صغرا، با منصب سفارت چندان آشنايي نداشتند، بلکه اين مسئله به زمان نيازمند بود (صدر 1412: 496).

  1. اهميت و جايگاه ويژه منصب وکالت

با توجه به مقام و منزلت والاي وکالت و نيابت از امام در جامعه اسلامي و در ميان مردم و اين‌كه شخص به اين وسيله مي‌توانست از امکانات مالي يا معنوي زيادي بهره‌مند شود؛ اشخاص زيادي ادعاي منصب وکالت را در سر خويش مي‌پرورانيدند و مي‌توان فرض كرد احمد بن هلال مترصد استفاده از اين منصب بوده که لازمه آن در ابتدا انکار وکالت محمد بن عثمان و سپس ادعاي دروغين وکالت بوده است.

  1. حسادت

در ريشه‌يابي علل و منشأ حسادت عواملي دخيل مي‌باشد که مي‌توان به مواردي همچون دشمني و کينه‌توزي، به خود نازيدن، غرور و تکبر، اظهار شگفتي از داشته‌هاي ديگران، ترس از دست دادن داشته‌هاي خود، و خبث نفس اشاره كرد.[13] در منابع تاريخي به صراحت به اين علت در مورد احمد بن هلال اشاره شده است و حداقل مي‌توان به عنوان فرضيه به اين علت اشاره كرد؛ چرا که وي از دانشمندان و محدثين شيعه محسوب مي‌شد و با توجه به سابقه وکالت و سنش نسبت به نيابت وکيل دوم حسادت ورزيد و مخالفت خود را اعلام كرد. بعدها نيز حسادت محمد بن علي شلمغاني به سفير سوم سبب طرح ادعاي دروغين از سوي وي شد. منابع کهن به حسادت وي تصريح کرده‌اند.[14] چنين تصريحي فرضيه حسادت احمد بن هلال را تقويت مي‌کند.

يکي از پژوهشگران معاصر معتقد است ارتقاي رتبه برخي از اعضاي سازمان وکالت موجب تحريک روحيه حسادت در ديگران مي‌شد. آنان با اخذ رويه مخالفت و کارشکني کينه و حسادت دروني خود را نسبت به اين دسته از وکلا و اعتراضشان را نسبت به امام معصوم بروز مي‌دادند. از ديدگاه وي، احمد بن هلال از اين گونه افراد است (ر.ک: جباري،1382،ج2: 643).

  1. انگيزه‌هاي مالي

يکي از مهم‌ترين وظايف سازمان وکالت اخذ وجوهات شرعي از مردم و فرستادن آن‌ها براي امام بود. در برخي مواقع اين وجوهات به مبالغ کلاني مي‌رسيد. از سوي ديگر، پراکندگي جمعيتي شيعيان و عدم تمرکز باعث شده بود اين وجوهات مدتي در دست وکيلان باقي بماند. اين امر سبب تحريک برخي از وکلاي فزون طلب و دنياطلب مي‌شد و گاه به سرقت اموال دست مي‌زدند.

در اين زمينه گفتني است سران اوليه واقفيه با طرح ادعاي زنده بودن امام هفتم و توقف بر امامت او، اموال زيادي را به دست آوردند. سه تن از وکيلان، به نام‌هاي علي بن ابي‌حمزه بطائني،[15] زياد بن مروان قندي[16] و عثمان بن عيسي رؤاسي[17] از سران اوليه وقف بودند که فقط نزد دو نفر از آنان، صد هزار دينار جمع شده بود.[18] آنان براي اين‌که دنياطلبي‌شان براي مردم آشکار نشود، به كمك همين اموال، به ترويج عقايد بدعت‌آميز خود پرداختند و درصدد جذب ديگران بر آمدند. اگرچه بزرگان اصحاب ائمه، نظير يونس بن عبدالرحمان و صفوان بن يحيي فريب واقفه را نخوردند (طوسي، 1411: 64؛ نجاشي، 1407: 197).

احمد بن هلال عبرتايي نيز براساس فزون‌طلبي و زياده‌خواهي منکر نيابت وکيل دوم شد؛ چرا که امام در مورد او فرمود:

فَيَتَحَامَى مِنْ دُيُونِنَا لَا يَمْضِي مِنْ أَمْرِنَا إِيَّاهُ إِلَّا بِمَا يَهْوَاهُ وَ يُرِيد؛ وجوهات را براي خود نگه داشته و از اجراي فرامين ما سر باز زده است؛ جز آن‌هايي را که به مذاق وي خوش آمده باشد (کشي، 1348: 816).

رفتارشناسي امام و وکيل دوم درمواجهه با احمد بن هلال عبرتائي

رفتار‌شناسي مواجهه امامان معصوم با مدعيان دروغين، به معناي شناسايي شيوة برخورد آنان با پديدة مدعيان دروغين در زمان‌هاي مختلف است. به عبارتي، پاسخ‌گويي به اين پرسش که امامان معصوم با تکيه بر اصول، چه شيوه مناسبي براي مقابله با مدعيان دروغين مهدويت به کار مي‌گرفته‌اند. در موضوع مورد نظر نيز به دنبال فرايند نوع مواجهه با احمد بن هلال در روزگار غيبت صغرا هستيم. نوع مواجهه با وي در اين فرايند قابل طرح است:

  1. تلاش براي هدايت و اتمام حجت با وي

بر اساس آيات نوراني قران، از جمله آية «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» (رعد: 7)؛ يکي ازاهداف امامان انذار و هدايت و زدودن ضلالت و انحراف در جامعه است امام باقر در روايتي مي‌فرمايد: رسول خدا بيم‌دهنده است و در هر دورانى از ما رهبرى است كه آن‌ها را بدان چه پيغمبر خدا آورده رهبرى كند. سپس رهبران پس از وى على است و اوصياي بعد از او يكى پس از ديگرى‏ (کافي،1407، ج1: 191).

در منابع متقدم گزارش يا روايتي مبني بر تلاش امام براي هدايت و اتمام حجت با احمد بن هلال يافت نمي‌شود؛ اما امام در يکي از توقيعات عبارتي به کار مي‌برد که اين عبارت گوياي تلاش‌ها براي هدايت وي يا اتمام حجت با وي بوده است. امام وي را «يَسْتَبِدُّ بِرَأْيِهِ» (کشي، 1348: 535) به معناي «خود رأي» مي‌خواند. آن‌چه از اين عبارت به ذهن متبادر مي‌شود، گوياي وجود مذاکراتي بين احمدبن هلال و امام يا فرستادگان امام بوده است؛ اما وي به دليل پافشاري بر عقيدة باطل خويش از ادعاي دروغين وکالت خويش برنگشته و از پذيرش وکالت وکيل دوم نيز سرباز زده است. طبيعي است استبداد در نظر و عقيده يک شخص در گفت‌ و گوها مشخص مي‌شود.

  1. برخورد شديد در قالب طرد، لعن و نفرين

برخورد شديد در زماني صورت مي‌گرد که ارشادهاي امام مورد پذيرش مدعي قرار نگيرد، در مورد احمدبن هلال نيز نوع مواجهه امام از توقيعاتي که درباره او صادر شده است؛ مشخص مي‌شود. با عدم پذيرش وکالت سفير دوم، امام او را موردلعن قرار دادند (طوسي، 1411: 399) و يا در توقيع ديگري که از سوي قاسم بن علاء به دست اصحاب رسيد، امام فرمودند:

ما درباره اين رياکار و متظاهر، ابن هلال، نظر خويش را اعلام داشتيم؛ چنان‌که مي‌داني خداوند گناهان او را نخواهد آمرزيد و هرگز گناهان او را نخواهد بخشيد.

در بيان علت اين امر، امام مي‌فرمايد:

او بدون اجازه و رضايت ما، در کار ما دخالت مي‌کند، مستبد و خود سر است و وجوهات امام را براي خود نگه داشته است.

در جايي ديگر نيز خواص شيعه را در مواجهه با او برحذر داشتند و فرمودند: «اِحْذَرُوا الصُّوفِيَ الْمُتَصَنِّع»‏ (ر.ک: کشي، 1348: 535). امام در ادامه توقيع مي‌فرمايد:

…در زمان حياتش به عده قليلي از دوستداران نزديکمان اطلاع داديم و به آن‌ها سفارش کرديم آن را به پيروان صميمي ما ارائه دهند. ما برائت و دوري ميجوييم از او؛ خدا او را رحمت نکند و برائت مي‌جوييم از کساني که از او کناره نگيرند(همان:535).

يا در توقيعي که درباره شلمغاني صادر شد، امام ضمن اعلام انزجار از شلمغاني از احمدبن هلال نيز اعلان انزجار نمود ( طوسي، 1411: 411). درتوقيع ديگري امام او را نفرين كرد كه به واسطه نفرين امام، او به هلاکت رسيد[19] (صدوق،1395،ج2: 489).

در بيان چرايي اين برخورد شديد در تقابل با احمد بن هلال، بايد گفت امامان معصوم در مواجهه با مدعيان دروغين مهدويت، ميان کساني که فريب مدعيان را مي‌خوردند و کساني که با يقين به حقيقت، ادعاي دروغي را مطرح مي‌کردند، تفاوت قائل بودند. ائمه در مواجهه با فريب‌خوردگان، سعي داشتند، حتي الامکان با برهان و دليل و بيان عقايد صحيح و مناظره آنان را هدايت کنند. امام هنگامي که اين امور در مورد سران ادعاگر کارساز نبود، تصميمات شديدتري اتخاذ مي‌کردند. البته به نظر مي‌رسد در تقابل ائمه با جريانات انحرافي درون شيعي، اين تصميمات اتخاذ مي‌شده است و در مورد کساني که از اعيان شيعه بوده و داراي اعتقادات انحرافي بودند، به شدت اجرا مي‌شده است. به عنوان نمونه فارس بن حاتم قزويني[20] را مي‌توان مثال زد که از وکلا و علماي شيعه بود؛ سپس منحرف شد، به غاليان پيوست، بدعت‌هاي فراواني گذاشت و بسياري از مردم را فريب داد. امام هادي ابتدا بسيار محتاطانه با وي برخورد کردند و شيعيان را از معاشرت و مشورت با وي برحذر داشتند (كشي، 1348: 327). با استمرار انحراف و فساد فارس بن حاتم، امام هادي طي دو مکتوب او را لعن و طرد کردند (ر.ك: طوسي، 1411: 213). شدت حساسيت و اهميت اين مسئله از تصميم امام دانسته مي‌شود که خون وي را هدر اعلام کرد و فرمود: هرکس مرا از دست او راحت کند و او را بکشد، من بهشت را براي او ضامن مي‌شوم (كشي، 1409: 325).

عناد احمد بن هلال عبرتايي، از جمله مواردي است که قاطعيت در تصميم‌گيري را در مواجهه با وي توجيه‌پذير مي‌کند؛ زيرا وي نه تنها در مقابل وکالت سفير دوم سر تعظيم فرود نياورد؛ بلکه بالاتر از آن، با مراجعه شيعيان به او و بيان نيابت محمد بن عثمان، او در برابر آنان موضع گرفت و به شيعيان گفت: «َأَنْتُمْ وَ مَا سَمِعْتُم‏؛ شما را با گفته هايتان!» و اين در حالي است که وکالت سفير دوم ساليان قبل به آن‌ها گوشزد شده بود.

زمانه‌شناسي روزگار غيبت صغرا و نيز زمانه طرح ادعاي دروغين احمد بن هلال ما را در چرايي اتخاذ چنين تصميم قاطعي رهنمون مي‌کند؛ زيرا در روزگار سفير دوم موجي از ادعاهاي دورغين وکالت به وقوع پيوست که در آن برهة زماني سه تن از شخصيت‌هاي سابقه‌دار، يعني احمد بن هلال، ابوطاهر محمد بن علي بن بلال و محمد بن نصيرالنميري ادعاي نيابت كردند که طبيعي است اين ادعا، برخورد شديد امام را مي‌طلبيد. مضافا اين‌که با غيبت امام دوران حيرت شيعه آغاز گشته و انشعاباتي در درون شيعه شکل گرفته، يا در حال شکل گيري است و عدم مقابله امام با خواص منحرف و آگاه سازي مردم از نوع انحرافات، احتمال تشکيل انشعابات ديگري را در درون شيعه تشديد مي‌كرد.

پيامدهاي ادعاي دروغين احمد بن هلال عبرتائي

ادعاهاي دروغين وکالت در روزگار غيبت صغرا خواسته و ناخواسته پيامدهاي خاص خود را به دنبال دارد. برخي از اين ادعاها، به پيدايش فرقه‌اي انحرافي منجر شد. به عنوان نمونه فرقه «نصيريه»[21] منتسب به محمدبن نصير فهري نميري‌ است که از مدعيان دروغين وکالت در روزگار غيبت صغرا مي‌باشد. اما آن‌چه درباره احمد بن هلال عبرتايي گفتني است، اين‌كه ادعاي او به تشکيل انشعاب و فرقه‌اي خاص منجر نشد. عباس اقبال در كتاب «خاندان نوبختي»، به نقل از کشي به فرقه «هلاليه» اشاره مي‌کند و ظاهرا مشکور نيز به همين جهت نام اين فرقه را در فرهنگ اسلامي ضبط کرده است اما در منابع اوليه، از جمله کشي از فرقه‌اي به نام هلاليه نام نبرده و به نوشته برخي از پژوهشگران معاصر انحراف وي به گونه‌اي نبوده است که براي خود دار و دسته‌اي تشکيل بدهد و فرقه‌اي به نام هلاليه راه‌اندازي کند (صفري فروشاني: 1380، ص75).

با اين‌که فرقه‌اي مبتني بر ادعاي وي در زمان او تاسيس نشد؛ پيامدهايي براي ادعاي وي متصور است که برخي مثبت و برخي منفي هستند. از جمله پيامدهاي مثبت ادعاي وي، بازنمايي اصالت جايگاه وکالت در روزگار غيبت صغرا بود؛ چرا که احمد بن هلال با وجود اين‌که وکالت سفير دوم را قبول نکرد؛ اصل وکالت را منكر نشد؛ بلکه شخص محمد بن عثمان را منكر گرديد. شايد بتوان گفت عدم انکار نيابت به اين دليل بود که خود بتواند ادعاي نيابت داشته باشد و از همين رو، خود ادعاي نيابت کرد و با تلاش امام و محمد بن عثمان و ساير وکلا در ادعاي خود ناکام ماند. ادعاهاي دروغين نيابت در روزگار غيبت صغرا بهترين شاهد بر اصالت نيابت خاصه در اين روزگار است.

از پيامدهاي منفي ادعاي وي، مي‌توان به ايجاد شک و ترديد در بين شيعيان اشاره کرد. وي از چنان شخصيت و جايگاهي برخوردار بود که انحراف وي برخي از شيعياني که تحت‌تأثير شخصيت وي بودند؛ به شک و ترديد فروبرد. شک و ترديد شيعيان را مي‌توان از گزارش احمد بن ابراهيم مراغي متوجه شد. وي روايت مي‌کند عده‌اي از شيعيان پس از صدور توقيعي در مذمت احمد بن هلال که به دست قاسم بن علاء رسيده بود، پس از ديدار با احمد بن هلال آن را انکار کردند و صدور توقيع ديگري را خواستار شدند (ر.ک: کشي، 1348: 536). عدم پذيرش مذمت احمد بن هلال از سوي برخي از شيعيان خود شاهدي است بر شک و ترديد آنان در اين زمينه.

ايجاد چالش در برابر وکيل دوم، از ديگر ابعاد منفي ادعاي وي بود؛ با توجه به اين‌که جامعه شيعي که در آن زمان از سوي وکلا اداره مي‌شد، آنان با سختي‌هايي روبه‌رو بودند. آنان از سويي دغدغه حفظ جان و مکان امام را بر عهده داشتند و از سويي ديگر بايد به مسائل ديني مردم و مشکلات معيشتي آنان اهتمام مي‌ورزيدند و حل و فصل اين امور در زمان محمد بن عثمان همچنان ادامه داشت؛ اما دغدغه و مشکل بزرگ وي بروز مدعيان دروغين نيابت و بابيت بود. ادعاي دروغين وکالت از سوي احمد بن هلال از آن جهت که وي داراي سابقه ممتازي بود، چالش بزرگي براي وکيل دوم به حساب مي‌آمد.

گونه‌شناسي روايات نقل شده از احمد بن هلال عبرتائي

در معجم رجال الحديث در بيان تعداد روايات وي، به بيش از شصت روايت اشاره شده است (خوئي،1410،ج2: 355). برخي از اين احاديث فقهي در ابواب مختلف، از جمله ابواب وضو (وسائل 1409، ج1: 210)، غسل (همان، ج2: 252)؛ صلاه (همان، ج4: 376) و حج (همان، 14: 71) نقل شده است. البته برخي از روايات نقل شده از وي به موضوعات تفسيري (رک: بحراني، 1416،ج1: 207) و اعتقادي (نعماني،1397: فصول مختلف ) مربوط مي‌شود.

با بررسي صورت گرفته در کتاب‌هاي روايي، بيست و پنج روايت از احمدبن هلال در عرصه‌ مهدويت نقل شده است که موضوعات زير را شامل مي‌شوند:

ضرورت وجود امام در هر زمان، دو روايت (صدوق 1395،ج1: 204؛ صدوق،1378، ج1: 272)؛ امامت امامان دوازده‌گانه، دوروايت (صدوق، 1395،ج1: 253؛ کليني،1407،ج1: 529)؛ امام مهدي امام دوازدهم؛ يک روايت (صدوق،1395، ج1: 256)؛ نص بر امامت امام مهدي، سه روايت (صدوق، 1395، ج2: 324و همان، ج2: 333؛ طبري ،1413: 453)؛ مسئله غيبت، علل غيبت و دوران حيرت، چهار روايت (صدوق،1395،ج2: 481؛ نعماني،1397: 150و همان:176وهمان: 185)؛ وجود سنت انبياي الاهي در موردامام مهدي، دو روايت (صدوق، 1395،ج1: 145و همان، ج1: 318)؛ امامت در سنين کودکي، يک روايت (نعماني،1397: 322)؛ رؤيت حضرت در کودکي، يک روايت (طوسي،1411: 353)؛ نشانه‌هاي ظهور، چهار روايت (صدوق،1395،ج2: 650؛ نعماني،1397: 281وهمان:307؛ طوسي،1411: 440)؛ ويژگي‌ها و دستاوردهاي عصر ظهور، دو روايت (صدوق،1395،ج1: 256ونعماني،1397: 150)؛ نزول حضرت­عيسي، يک روايت (مجلسي،1403،ج 16: 366)؛ ياران حضرت، دو روايت (مفيد،1413: 21وبحراني،1374، ج 16: 366).

تمامي اين روايات قبل از انحراف وي از او نقل شده است و در محتواي روايات نقل شده از وي مشكلي وجود ندارد.

بازکاوي شخصيت رجالي احمد بن هلال عبرتائي

در مورد پذيرش و عدم پذيرش روايات او در بين فقها و رجاليون گفت‌وگو فراوان است؛ چرا که در توثيق و عدم توثيق وي ديدگاه‌هاي مختلفي وجود دارد که در مجموع به سه ديدگاه کلي مي‌توان اشاره کرد: در ديدگاه اول تمامي روايات احمدبن هلال تضعيف و پذيرش روايات وي انکار شده است. شيخ صدوق،[22] شيخ طوسي در کتاب‌هاي استبصار[23] و تهذيب الأحکام[24] و علامه حلّي[25] چنين ديدگاهي دارند.

ديدگاه دوم، روايات او را مورد پذيرش قرار مي‌دهد. نجاشي در مورد احمد بن هلال مي‌نويسد: «صالح الروايه، يعرف منها و ينكر، و قد روى فيه ذموم من سيدنا أبي محمد العسكري» (نجاشي، 1365: 83).

مرحوم خويي در مدخل احمد بن هلال عبرتايي، پس از بيان اقوال علماي علم رجال؛ ضمن اشاره به فساد عقيده احمد بن هلال، قائل است فساد عقيده به پذيرش و عمل روايات او لطمه‌اي نمي‌زند؛ چرا که نجاشي او را «صالح‌الروايه» مي‌داند. ذکر نام او در اسناد تفسير قمي، کامل الزيارات،[26] و نيز تفصيل شيخ طوسي مبني بر پذيرش روايات او قبل از انحراف که خود دليل بر توثيق احمد بن هلال از سوي شيخ طوسي است؛ از جمله قراين موجود در زمينه توثيق او مي‌باشد(خوئي،1410،ج2: 358).

در اين زمينه افزودني است که آيت الله شبيري زنجاني ضمن اشاره به انحراف وي، رواياتش را مي‌پذيرد و دليل آن‌ را تعبير «صالح الروايه» از سوي نجاشي و مقبوليت وي در ميان طايفه مي‌داند (زنجانى، 1419،ج‌20: 6327).

نکته اساسي در خور يادکرد اين‌که در علم رجال ميان فساد عقيده و عدم پذيرش روايت تلازمي نمي‌باشد. در بسياري از موارد که به فساد عقيده راوي تصريح شده؛ ولي توثيق شده است. اين مهم را مي‌توان در مورد راويان واقفي در رجال نجاشي به وضوح مشاهده کرد. نجاشي براي عبدالکريم بن عمرو بن صالح خثعمي که از راويان واقفي است، عبارت «ثقة ثقة» را به کار مي‌برد (نجاشي،1407: 245) و براي هفت نفرکه عبارتند از: ابراهيم بن صالح انماطي اسدي ( همان:24)؛ حسن بن محمد بن سماعه (همان: 40)؛ احمد بن حسن بن اسماعيل (همان: 74)؛ ادريس بن فضل بن سليمان (همان: 103) ؛ حميد بن زياد (همان:132)؛ عبدالله بن جبلة (همان:216) ؛ وهيب بن حفص (همان:431) نيز عنوان ثقه به کار برده است.

ديدگاه سوم در مورد وي به تفصيل قائل مي‌شود. ابن‌غضائري در اين زمينه مي‌گويد:

در احاديث منقول از احمد بن هلال بايد توقف کرد؛ مگر رواياتي که احمد بن هلال از حسن بن محبوب از کتاب مشيخه و از محمدبن ابي عمير از کتاب نوادر نقل کرده باشد؛ چرا که بيش‌تر اصحاب، اين دو کتاب را ديده و بدان اعتماد دارند ( حلي،1411: 202).

مامقاني به ابن‌غضائري خرده مي‌گيرد که وجود روايتي در کتاب‌هاي معتبري چون مشيخه و نوادر دليل بر اعتبار و اعتماد به آن روايت نيست (مامقاني، 1424،ج1: 257).

به نظر مي‌رسد روايات منقول از احمدبن هلال عبرتائي را نمي‌توان به طور مطلق ردّ كرد؛ بلکه اگر بين روايات منقول از وي قبل و بعد از انحراف تفصيل دهيم و روايات قبل از انحراف را پذيرفته و روايات بعد از انحراف او را نپذيريم، به صواب نزديک‌تر است؛ چرا که قدما روايات منقول از احمد بن هلال را قبول کرده‌اند. در اين جا مي‌سزد شواهدي که اين نظريه را تقويت مي‌کند، بيان کنيم:

شيخ طوسي با اين‌که وي را فاسد المذهب مي‌داند؛ در بحث حجيت خبر واحد ديدگاهي بر اين اساس مطرح مي‌سازد که رواياتي که غاليان آن‌ها را نقل مي‌کنند، اگر معلوم شود راوي، آن روايت را قبل از انحراف يا بعد از انحراف نقل کرده، به رواياتي که قبل از انحراف نقل شده عمل مي‌شود و اگر بعداز انحراف نقل شده باشد، آن روايت ترک مي‌شود. شيخ طوسي، احمد بن هلال عبرتايي را به عنوان نمونه مطرح مي‌کند که به روايات او قبل از انحراف عمل مي‌شود (خاتمة المستدرک،1417، ج7: 86).

شيخ صدوق در کمال‌الدين در سلسله اسناد يک روايت، در خصوص احمد بن هلال عبرتايي تعبير «في حال استقامته» دارد که گوياي پذيرش چنين ديدگاهي از سوي وي مي‌باشد (صدوق،1395، ج1: 204). همچنين مجلسي اول در شرح «مشيخه من لا يحضره الفقيه» در بررسي شخصيت رجالي احمد بن هلال مي‌گويد:

شيخ با اين‌که وي را ضعيف دانسته؛ رواياتي که از او نقل نموده است به صحت آن‌ها يقين داشته است؛ چرا که اخبار قبل از انحراف وي نزد ايشان ضبط شده و ملاک پذيرش روايات زمان نقل بوده و او در آن زمان صلاحيت نقل روايات را داشته است (محمد تقي مجلسي، 1406،ج47: 14).

از جمله شواهدي که پذيرش روايات احمد بن هلال را ياري مي‌کند، وجود روايات وي در دو کتاب «کافي» و «من لا يحضره الفقيه» است؛ زيرا مبناي نويسندگان اين دو کتاب، همان‌گونه که در مقدمه کتاب خود ذکر کرده‌اند؛ نقل روايات صحيح بوده است (کليني، ج 1: 16؛ صدوق، ج 1: 3).

افزون بر اين، با جست‌وجو در روايات، روايتي از احمد بن هلال يافت نمي‌شود که داراي غلو، يا انديشه‌اي انحرافي باشد و اين شاهدي است بر اين‌که کسي بعد ازانحراف او به وي توجه نکرده و از او روايتي نقل نکرده است.

آنچه قابل توجه است اين‌که او در همان سال(267ق) که انحراف عقيده پيدا کرد، از دنيا رفت (طوسي،1420: 84) و قاعدتا با توجه به توقيعات صادر شده کسي از او روايت نقل نمي‌کند. بنابراين، مي‌توان دريافت بيش‌تر روايات منقول از او در زمان استقامت وي نقل شده است. به هر رو، اگر قرينه‌اي وجود داشت که او روايتي را بعد از انحراف خودش نقل کرده است، روايت او پذيرفته نمي‌شود.

تبيين رجالي عبارت نجاشي در خصوص احمد بن هلال عبرتائي

آن‌چه در تبيين کلام نجاشي- از آن جهت که مورد استناد برخي معاصرين واقع شده - ضروري به نظر مي‌رسد؛ توضيح عبارات وي در خصوص احمد بن هلال است. در گام اول بايد عبارت «صالح الروايه» را توضيح داد. اين عبارت در رجال وي تنها در مورد احمد بن هلال استفاده شده و به معناي عدم جعل روايت از راوي (احمد بن هلال) است. طبق نظر برخي رجاليون اين اصطلاح به زمان استقامت راوي اشاره دارد (مامقاني، ج 8: 218). نجاشي از عبارت «یُعرَف و یُنکَر» نيز در مورد احمد بن هلال بهره مي‌برد. در تبيين اين عبارتِ نجاشي ديدگاه‌هاي گوناگوني مطرح است[27]. برخي اين عبارت را به معناي عدم خلل در عدالت راوي دانسته‌اند (حسيني كاظمي، 1415، ج1: 164؛ كني، 1379: 211). برخي ديگر، اين عبارت را ذم روايت منقول از راوي مي‌دانند؛ اگرچه بر ذم شخص راوي دلالتي ندارد (مامقاني، 1411، ج2: 299).

برخي ديگر عبارت «یُعرَف و یُنکَر» را به معناي اختلاف علما در عمل به روايات منقول از وي مي‌دانند و اين عبارت را دليلي بر ضعف روايت نمي‌دانند (صدر، 1323: 437).

از ديدگاه برخي رجاليون، اين لفظ از اسباب جرح و ضعف حديث نمي‌باشد؛ ولي اگر در روايات تعارض به وجود آمد و در آن روايت در وصف راوي اين عبارت به کار رفته باشد، يکي از اسباب مرجوحيت روايت، هنگام تعارض با ديگر روايات همين لفظ است.

آن‌چه در تبيين موضوع مورد بحث اهميت فراوان دارد، اين است که در علم رجال، گاهي از صفات عملي راوي سخن به ميان مي‌آيد؛ مثل وثاقت، عدالت، فسق و بار ديگر از صفات علمي او سخن به ميان مي‌آيد؛ مثل دقت درضبط، تخليط، خبط ويک بار نيز به لحاظ مضمون اخباري که نقل مي‌کند، راوي مورد توجه قرار مي‌گيرد؛ همانند عبارت «یُعرَف و یُنکَر» که از ميان اين‌ها، تنها در مورد اول است که حجيت اخبار منقول از راوي زير سؤال مي‌رود. اما در دو مورد ديگر به طور مطلق نمي‌توان گفت اين الفاظ بر جرح رواي دلالت دارند. لذا اخبار از حجيت ساقط است و زماني که اين تعبير در کنار تعبير «صالح الروايه» قرار گيرد كه بر توثيق و مدح راوي دلالت دارد؛ مي‌توان به روايات او عمل كرد.

نجاشي عبارت سومي در مورد احمد بن هلال دارد که گوياي مذمت او از سوي امام حسن عسکري  است. در اين زمينه افزودني است بنابر شواهد تاريخي موجود، تنها منبع طرد و ذم او توقيعات است که تمامي آن از ناحيه مقدسه، پس از شهادت امام حسن عسکري صورت گرفته است؛ چرا که با صدور توقيع در مذمت وي، شيعيان انحراف وي را نپذيرفتند و به همين دليل سه توقيع از سوي قاسم بن علاء که از وکيلان ناحيه بود، به دست شيعيان رسيد و اگر مذمت وي در زمان امام عسکري بود، براي پذيرش انحراف وي به توقيعات سه‌گانه نيازي نبود. از سويي ديگر، انحراف وي با انکار نيابت سفير دوم و بعد از شهادت امام حسن عسکري آغاز گرديد (بحراني، 1429: 279).

نتيجه‌گيري

بر اساس آنچه گذشت، مهم‌ترين نتايج بحث عبارتند از:

  1. احمد بن هلال عبرتائي در روزگار غيبت صغرا با انکار نيابت وکيل دوم، مورد طرد و لعن امام عصر وشيعيان قرار گرفت. ادعاي وي پيروان چنداني به خود جذب نکرد و خيلي زود به رسوايي او انجاميد. اين امر به سبب برخورد قاطع امام عصر در تقابل با وي بود. البته مرگ وي در همان سال ادعاي دروغين در اين زمينه بي‌تأثير نبوده است.

  2. سوءاستفاده از شرايط زمانه، اهميت و جايگاه ويژه منصب سفارت، دنياپرستي و حسادت از جمله علل و عوامل پيدايش چنين ادعايي از سوي وي مي‌باشد.

  3. در پذيرش و عدم پذيرش روايات وي، با توجه به نظريه‌اي كه اختيار نموديم، بايد ميان قبل و بعد از انحراف وي تفصيل دهيم؛ بدان معنا که روايات قبل از انحراف وي پذيرفته مي‌شود. تشخيص نقل روايت در زمان استقامت به قرينه نياز دارد وبا توجه به اين‌که احمد بن هلال در همان سال ادعا از دنيا رفته است و فضاي جامعه هم طوري بوده که پس از انحراف کسي از او روايت نقل نکرده است؛ خود قرينه بر اين است که روايات منقول از او در زمان استقامت وي بوده است .

  4. توجه به سنخ رفتار امامان معصوم  در مواجهه با انحرافات و به خصوص روزگار غيبت صغرا، داراي اهميت ويژه‌اي است که مي‌تواند به مثابة الگويي براي جامعه امروزي شيعيان نقش‌آفريني کند.

  5. به هر رو، ضرورت‌هاي اهتمام به چنين موضوعاتي، علاوه بر ويژگي‌هاي خاص روزگار غيبت صغرا، نظير وجود وکلاي اربعه و موقعيت خاص زماني که شيعيان اولين بار با آن مواجه مي‌شدند؛ به نقش الگويي آن در مواجهه با مدعيان دروغين مهدويت در روزگار کنوني را پررنگ‌ مي‌كند.

  6. واپسين نکته آن‌که تنها مذهبي که توانست در ميان شيعيان خود را در مرکز خلافت اسلامي حفظ کرده و حضور خود را نگه دارد، مذهب اماميه بود. اين نكته گوياي آن است که اقدامات صورت گرفته و مقدماتي که از پيش براي چنين تحولي ترتيب داده شده بود، و نيز مديريت و رهبري امام زمان، از چنان دقت و استحکامي برخوردار بود که به راحتي از گرفتاري اکثر شيعه در وادي فرقه‌سازي‌هاي مخرب جلوگيري کرده است. اين موضوع زماني اهميت پيدا مي‌کند که متوجه شويم شيعه امامي تنها مذهبي بود که به وجود مصداق متعين و مشخص براي عينيت رهبر خود اعتقاد داشت.

منابع

قرآن كريم.

  1. ابراهيم، علي عزيز (1419ق). العلويون في دائرة الضوء، بيروت، مرکز الغدير للدراسات الاسلاميه.

  2. ابن ابي زينب، محمد بن ابراهيم (1397ق).الغيبة، مصحح: علي اکبر غفاري،تهران،نشر صدوق.

  3. ابن اثير،عزالدين ابوالحسن علي بن ابي الکرم (1385ق).الکامل،بيروت،دارالصادر.

  4. ابن الفقيه، عبدالله احمد بن محمد اسحاق (1416ق). البلدان،تحقيق: يوسف الهادي،بيروت،عالم الکتب

  5. ابن بابويه، علي بن حسين (1404ق). الامامة و التبصرة من الحيرة، قم، مدرسه امام مهدي.

  6. ابن بابويه، محمد بن على‏(1413ق). من لا يحضره الفقيه‏، مصحح: غفارى، على اكبر، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏

  7. ابونصر سراج، (بي‌تا). اللمع في التصوف، چاپ افست تهران، بي‌نا.

  8. اصفهاني،محمد تقي،(1406ق). روضه‌المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، دوم، قم، موسسه فرهنگي هنري کوشانپور.

  9. بحراني، سيد هاشم، (1416ق).البرهان في تفسير القران، تهران، بنياد بعثت.

10.بحراني،محمد سند (1429ق). بحوث في مباني علم الرجال، قم، مکتبة فدک

11.تستري،محمد تقي (1410ق). قاموس‌الرجال، موسسه نشر اسلامي.

12.تفرشي، مصطفي(1418ق). نقد الرجال، قم، موسسه آل البيت.

13.تهراني، محمد محسن (1408ق). الذريعه الي تصانيف‌الشيعه، قم،اسماعيليان و کتابخانه اسلامي تهران.

14.جاحظ، عمرو بن بحر (1351ق). البيان و التبيين، قاهره، حسن سندوبي.

15.جاسم، حسين (1377).تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ترجمه محمدتقي آيت‌اللهي،تهران، انتشارات امير کبير.

16.جباري، محمد رضا (1382). سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.

17.جديدي نژاد، محمد رضا (1380). معجم مصطلحات الرجال و الدرايه، قم، موسسه دارالحديث. .

18.حائري، ابوعلي (1419ق). منتهي‌المقال،بيروت،موسسه آل البيت لاحياء التراث.

19.الحريري، ابوموسي (1984م). النصيريون،بيروت، دارالاجل المعرفه.

20.حسيني‌کاظمي، محسن (1415ق). عدة الرجال، قم، موسسه الهدايه الاحياء التراث.

21.حلّى، علامه، حسن بن يوسف بن مطهر (1411ق). خلاصة الأقوال في معرفة أحوال الرجال‌، قم، دارالذخائر.

22.خصيبي، حسين بن حمدان(1419ق).الهدايه الکبري،بيروت، البلاغ.

23.خويي،ابوالقاسم (1410ق).معجم رجال‌الحديث، قم،مرکز نشر آثار شيعه.

24.زنجانى، سيد موسى شبيرى،(1419ق). كتاب نكاح (زنجانى)، قم، مؤسسه پژوهشى راى‌پرداز.

25.سبحاني، جعفر،(بي تا).موسوعة طبقات‌الفقهاء، قم،موسسه امام صادق.

26.صدر، سيد حسن (1323ق). نهايه الدرايه في شرح الوجيزه، بي‌جا، مطبع عمادالاسلام .

27.صدر،سيد محمد (1412ق). تاريخ الغيبه الصغري، بيروت،دارالتعارف للمطبوعات

28.صدوق،محمد بن علي (1395ق).کمال‌الدين و تمام‌النعمة، مصحح علي اکبرغفاري، تهران،اسلاميه.

29.ـــــــــــ (1378ق).عيون اخبار الرضا،مصحح: مهدي لاجوردي،تهران،نشر جهان.

30.طبري، محمد بن جرير (1413ق). دلائل الامامة، مصحح قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، قم،بعثت

31.طوسى، محمد بن الحسن‏ (1373). رجال‌الطوسي، مصحح: جواد قيومي اصفهاني،قم، مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجامعة المدرسين بقم المقدسه‏.

32.ـــــــــــ (1390ق). الاستبصار، تهران،دارالکتب الاسلاميه.

33.ـــــــــــ (1407ق).تهذيب الاحکام، تهران،دارالکتب الاسلاميه.

34.ـــــــــــ (1411ق).الغيبة، مصحح: عبادالله تهراني و علي احمد ناصح، قم، دارالمعارف الاسلاميه.

35.ـــــــــــ (1420ق).الفهرست، مصحح عبدالعزيز طباطبائي،قم، مکتبه محقق طباطبائي.

36.عاملي،محمد بن حسن(1409ق). وسايل‌الشيعه، قم، موسسه آل البيت.

37.کشي،محمد بن عمر (1348).اختيار معرفة الرجال (رجال کشي ) مصحح: طوسى، محمد بن الحسن مصطفوى، حسن‏،مشهد،موسسه نشر دانشگاه مشهد.

38.کليني، محمد بن يعقوب (1407ق). الکافي، مصحح: علي اکبر غفاري،تهران، دارالکتب الاسلامي.

39.کني، علي (1379). توضيح المقال في علم الرجال، قم،دارالحديث.

40.مازندراني،محمد بن اسماعيل(1416ق).منتهي المقال في احوال الرجال، مصحح: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت ،قم، موسسه آل البيت.

41.مامقاني،عبدالله (1411ق).مقباس الهدايه،قم، موسسه آل البيت.

42.ــــــــ (1424ق).تنقيح‌المقال،قم،موسسه آل البيت لاحياء التراث.

43.مجلسي،محمد باقر (1403ق).بحار الانوار، بيروت، دارالاحياء التراث العربي .

44.ـــــــــ(1420ق). الوجيزه، مصحح محمد کاظم رحمان ستايش،تهران،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.

45.مجلسى، محمدتقى ‏(1406ق). روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه‏، مصحح: موسوى كرمانى، حسين و اشتهاردى على پناه‏،قم،مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانپور.

46.غزالي، محمدبن محمد (1417ق)، احياء علوم الدين، بيروت، بي‌نا.

47.محمدمهدي بن ابي ذر نراقي(1967م)، جامع السعادات، نجف، چاپ محمد کلانتر.

48.مسعودي، علي بن حسين (1374). مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي.

49.مفيد، محمد بن محمد (1414ق). الفصول العشره في الغيبه، تحقيق فارس حسّون، بيروت، دارالمفيد.

50.ــــــــ (1413ق). الاختصاص، مصحح: غفارى، على اكبر و محرمى زرندى، محمود،قم،الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد.

51.موسوي، سيد حسن(1386). زندگي سياسي و فرهنگي شيعيان بغداد، قم، بوستان کتاب.

52.نجاشي، احمد بن علي (1407ق).رجال نجاشي، قم، مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجامعة المدرسين بقم المقدسه.‏

53.نمازي شاهرودي، علي(1412ق).مستدرکات علم رجال‌الحديث، تهران،حسينيه عماد زاده.

54.نوبختي، حسن بن موسي (1404ق). فرق‌الشيعه، بيروت، دارالأضواء.

55.نوري،ميرزا حسين(1417ق). خاتمه‌المستدرک، قم، موسسه آل البيت.

56.هاشم عثمان (1980م). العلويون بين الاسطوره و الحقيقه،بيروت،موسسة الاعلمي للمطبوعات.

ــــــــ (1997م) تاريخ العلويين وقائع و احداث، بيروت،موسسة الاعلمي للمطبوعات

[1] . يکي از قبايل بزرگ عراق که در نواحي نهروان، بين بغداد و واسط ساکن بوده‌اند. ابن‌جنيد اسکافي، فقيه‌ و متکلم‌ امامي‌ سدة چهارم قمري، از چهره‌هاي سرشناس خاندان‌ بني‌ جنيد مي‌باشد (ر.ک: حموي، معجم البلدان، ج1، ص 252).

[2] . البته به غير از احمد بن هلال، نجاشي از رجاء بن يحيي عبرتائي نيز نام مي‌برد (ر.ک: رجال نجاشي، ص 166، رقم 439).

. [3] «واسط» نام منطقه‌اي ميان کوفه و بصره است که از سوي حجّاج در سال 83 ق تأسيس شد (ابن الفقيه ، البلدان: 260 و ابن اثير ،کامل‏‏، ج 13، ص102).

[4]. «کَرخ» نام محله‌اي در بغداد است که در سمت غربي دجله واقع شده و محله‌اي آباد و محل سکناي بازرگانان ثروتمند بوده است و اين محل از آغاز بناي بغداد شيعه‌نشين بوده است (تاريخ بغداد، ص 78) در عراق امروزي منطقه اي با نام «کرخ» در غرب بغداد کنار دجله وجود دارد.

[5]. در برخي منابع، از جمله الغيبه، شيخ طوسي در يک جا از وي با عنوان عبرتائي(الغيبه، ص353 ) و در جايي ديگر با عنوان کَرخي(الغيبه، ص399 ) نام مي‌برد. البته اين اختلاف در تعبير، گوياي دو شخص متفاوت نيست؛ زيرا منابع رجالي هر دو تعبير را بر يک شخص تطبيق داده‌اند وحتي متعرض احتمال تعدد آن دو نشده‌اند. علاوه براين مي‌توان گفت لقب کرخي برگرفته از کرخ ناحيه‌اي از بغداد و عبرتا هم ناحيه‌اي در نزديکي بغداد بوده است و بعيد نيست احمد بن هلال مدتي را در کرخ و مدتي را در عبرتا زندگي کرده باشد.

[6] . ابواحمد محمد بن ابي عمير بغدادي، از امام کاظم و امام رضا روايات فراواني را نقل کرده است. نجاشي او را بزرگ مرتبه و داراي منزلت نزد شيعيان و مخالفان مي‌داند (ر.ک: رجال نجاشي، ص 326).

[7] . حسن بن محبوب السراد، به وثاقت و جليل القدر بودن وي تصريح شده است. براي وي کتاب‌هاي بي‌شماري نقل شده است (ر.ک: رجال الطوسي، ص 334؛ الفهرست، ص122؛ خلاصه الأقوال، ص37.) کشي او را از اصحاب اجماع مي‌داند. (ر.ک: کشي، اختيار معرفه الرجال، ص 556.) او در سال 224ق فوت کرد. (ر.ک: تفرشي، نقدالرجال، ج2، ص 56).

[8] . «نوادر» عنواني کلي است که بيش‌تر­ به­رواياتي که به خاطر کم بودن يا نادربودن در يک باب قرار نمي گرفتند(جديدي نژاد،1380: 184) از اين رو، تا قرن چهارم مرسوم بوده است که اين سنخ احاديث را در يک کتاب مستقل به نام« النوادر» تدوين کنند. آقابزرگ طهراني از 186کتاب نوادر سخن به ميان مي‌آورد (ر.ک: آقابزرگ تهراني، الذريعه، ج‏24، ص: 316).

[9]. أخبرني بالنوادر أبو عبد الله بن شاذان عن أحمد بن محمد بن يحيى عن عبد الله بن جعفر عنه به و أخبرني أحمد بن محمد بن موسى ابن الجندي قال حدثنا ابن همام قال حدثنا عبد الله بن العلاء المذاري عنه بكتاب يوم و ليلة. (ر.ک: نجاشي، رجال، ص83).

[10]. شيخ صدوق به نقل سعد بن عبدالله مي‌نويسد : «مَا رَأَيْنَا وَ لَا سَمِعْنَا بِمُتَشَيِّعٍ رَجَعَ عَنِ التَّشَيُّعِ إِلَى النَّصْبِ إِلَّا أَحْمَدَ بْنَ هِلَالٍ» (کمال الدين، ج1، ص76).

[11] . به نظر مي‌رسد واژه صوفي در قرن دوم کاربرد داشته است. جاحظ (متوفاي 255ق.) در البيان و التبيين واژگان صوفي و صوفيه را به کار برده است و برخي همچون ابوهاشم کوفي را از جملة صوفيان خوانده است (جاحظ ،1351ق،ج1،ص 283) ابونصر سرّاج از حسن بصري (متوفاي 110) و سفيان ثوري (متوفي 161) جملاتي را نقل مي‌کند که حاکي از رواج واژه صوفي در قرن دوم است. (ابونصر سراج،بي‌تا، ص 21). نجاشي نيز واژه صوفي را در کنار اسم احمد بن يحيي بن حکيم به کار مي‌برد و وي را ثقه برمي‌شمرد (ر.ک: رجال نجاشي، ص81) که نشان مي‌دهد صرف اتصاف به صوفي سبب رد روايت نيست.

[12] . ر.ک: نجاشي، رجال، ص514 پس از او محمد بن احمد صفواني که در 346ق زنده بود، نيز کتابي به همين نام نگاشت. در اين زمينه (ر.ک: آقابزرگ طهراني، الذريعه، ج16، ص 84).

[13]، جامع السعادات، ج۲، ص۲۰۵ـ۲۰۸.

[14] . مفيد، الفصول العشرة، ص 16، رجال نجاشي، ص 378.

[15] . ابوالحسن علي بن ابي‌حمزه سالم بطائني کوفي که نجاشي براي وي تعبير«أحد عُمُد الواقفه» را به کار مي‌برد؛ و کتاب‌هاي صلاه، زکات و تفسير را از جمله کتاب‌هاي وي برمي‌شمرد (ر.ک: نجاشي، رجال، ص 249) و نيز (ر.ک: طوسي، الفهرست، ص 96، و طوسي، رجال، ص 339). وي وکيل امام کاظم در کوفه بوده است. او ابتدا با انکار شهادت امام کاظم و ادعاي بازگشت حضرت طي هشت ماه و عدم تحقق چنين پيش‌بيني اعتبار خود را از دست داد (همان).

[16]. از روايات برمي‌آيد که زياد بن مروان قندي همچون علي بن ابي‌حمزه بطائني تا آخر عمر بر عقايد انحرافي خويش پايبند بوده‌ است. آن دو هيچ‌گاه حاضر نشدند وجوهات مالي را که تصرف کرده‌اند، به امام رضا مسترد کنند. آنان تمامي اموال را نزد خويش نگاه داشتند (ر.ک: طوسي، الغيبه، ص 38).

[17] . بنا به برخي از اخبار، وي سرانجام به توبه موفق شد و اموال و وجوهات را به امام رضا تحويل داد؛ و بنابر خوابي که ديده بود، به همراه دو پسرش از کوفه خارج و به حيره (کربلا) رفت و تا آخر عمر در آن‌جا به عبادت مشغول بود. وي در همان‌جا مرد و دفن شد و فرزندانش به کوفه بازگشتند (ر.ک: کشي، ص 598، ح 1120).

[18] . ر.ک: طوسي، الغيبه، ص 64؛ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج2، ص 1103؛ علي بن حسين بن بابويه قمي، الامامة و التبصرة من الحيرة، ص 75.

[19]. «أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَمْرِ الصُّوفِيِّ الْمُتَصَنِّعِ يَعْنِي الْهِلَالِيَّ فَبَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ ثُمَّ خَرَجَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ و فَقَدْ قَصَدَنَا فَصَبَرْنَا عَلَيْهِ فَبَتَرَ اللَّهُ تَعَالَى عُمُرَهُ بِدَعْوَتِنَا».

[20] . «فارِس بن حاتم بن ماهويه قزويني» از جمله وکلاي شناخته شده امام هادي در سامرا، و رابط ميان حضرت و شيعيان مناطق جبال و قزوين بود. وي به همراه ديگر وکيلان، نظير «علي بن جعفرهماني» و «عثمان بن سعيد عمري» به فعاليت در سامرا مشغول بود؛ ولي وي با «علي بن جعفر هماني» اختلاف پيدا کرد و انحراف خود را با اختلاس وجوهات شرعي آغاز کرد (ر.ک: طوسي، الغيبه، ص 213).

[21] . در زمينه اعتقادات، باورها و سير تاريخي اين فرقه (ر.ک: ابوموسي حريري، العلويون النصيريون: بحث في العقيده و التاريخ؛ علي عزيز ابراهيم، العلويون في دائرة الضوء؛ هاشم عثمان، العلويون بين الأسطورة و الحقيقة؛ همو، تاريخ العلويين: وقايع و احداث).

[22] . شيخ‌صدوق در کمال‌الدين در مورد او به نقل از سعد بن عبد اللَّه مي‌گويد: عمل به هر روايتى كه تنها احمد بن هلال آن را روايت كرده باشد، جايز نيست‏ و در جايي ديگر بعد از نقل روايتي مي‌نويسد: اين روايت از احمد بن هلال است، و او نزد مشايخ ما مجروح و غير موثّق است (صدوق، كمال الدين، ج1، ص76).

[23] . «أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ وَ هُوَ ضَعِيفٌ فَاسِدُ الْمَذْهَبِ لَا يُلْتَفَتُ إِلَى حَدِيثِهِ فيما يختص بنقله»؛ احمد بن هلال از راويان ضعيف و فاسد المذهب است و به احاديث وي اعتناء نمي شود (ر.ک: طوسي، الاستبصار، ج‌3، ص28).

[24] . «أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ فَإِنَّهُ مَشْهُورٌ بِالْغُلُوِّ وَ اللَّعْنَةِ وَ مَا يَخْتَصُّ بِرِوَايَتِهِ لَانَعْمَلُ عَلَيْه» (ر.ک:ِ طوسي، تهذيب الاحكام، ج9، ص204).

[25] . علامه حلّي در کتاب خلاصة الأقوال مي‌نويسد: «عندي أن روايته غير مقبوله» که کنايه از عدم توثيق و عدم پذيرش روايت هاي اوست (ر.ک: حسن بن يوسف بن مطهر، خلاصة الاقوال في معرفة احوال الرجال، ص202)

[26] . . يکي از توثيقات عام - طبق نظر كساني كه اين توثيق عام را قبول دارند - توثيق راويان تفسير علي بن ابراهيم قمي و توثيق راويان واقع در اسناد کامل الزيارات است.

.[27] آنچه درنقل قول علما در عبارت يعرف وينکر در ادامه مي آيد از کتاب مصطلحات رجال و درايه تاليف آقاي جديدي نژاد نقل شده است .

نویسندگان:

مسلم کامياب ـ امير محسن عرفان

 


چاپ   ایمیل