چکيده
جریان «احمد الحسن بصری»، یکی از جریانهای خطرناک در موضوع مهدویت است. در حالی که استناد به خواب و استخاره، وجه مشترک احمد الحسن با بعضی از مدعیان دیگر است؛ ارائه تحلیلهای جدید از روایات و مبانی خاص در رویکرد روایی، او را از ديگران متمایز کرده است. در چند سال اخیر، فعالیتهای تبلیغی این جریان، چه به صورت مجازی در پالتاک و وب سایتهای مختلف و چه به صورت چهره به چهره افزایش یافته است. استناد احمد الحسن به بعضی رویکردهای حدیثی رایج در میان گروهی از حدیث گرایان و نیز منطبق ساختن خود با شرایط و حوادث روز، با توجه به زمان شناسی خاص؛ از دیگر ویژگیهای اوست. این نکات، ضرورت نقد و بررسی این جریان و نشان دادن اشکالات آن را دو چندان میکند. احمد الحسن بصری که مدعی است، مهدی اول و یمانی موعود است، خود را همانند دیگر امامان، از علم الاهی بهره مند و از هرگونه اشکال و اشتباه مصون میداند. بر این اساس، اثبات حتی یک اشکال در کتابهای وی، برای رد تمام ادعاهای او کافی است. اشتباهات احمد الحسن را میتوان در موضوعات مختلف قرآنی، حدیثی، کلامی، ادبی، فقهی و تاریخی دنبال کرد. مقاله حاضر، به شیوه توصیفی ـ تحلیلی و انتقادی، به اشتباهات قرآنی احمد الحسن، با تاکید بر تطبیقهای متعارض با دلایل عقلی و نقلی میپردازد و در این زمینه، به پنج نمونه از اشتباهات وی اشاره میکند.
مقدمه
«احمد بن اسماعیل» (مشهور به احمد الحسن بصری) در سال 1970 میلادی در شهر بصره عراق متولد شد و تحصیلاتش را در رشته مهندسی معماری ادامه داد. وی مدعی است در خواب و سپس در بیداری، با امام مهدی ملاقات و آن حضرت، وی را به هدایت انسانها مامور کرده است. بر اساس ادعای او، در اواخر سال 1999 میلادی، زمانی که 29 سال داشته، امام زمان به او امر کرده که با هجرت به نجف، به اصلاحات علمی، عملی و مالی در حوزه علمیه نجف بپردازد. بعد از دعوت مخفیانه و ایمان آوردن بعضی از افراد به او، وی دعوت خود را در سال 2002 میلادی در نجف اشرف علنی کرد؛ دعوتی که با مخالفت شدید علمای حوزه همراه شد (ر.ک: آیتی، 1393: ص12-13؛ همان، 1396: 14-15و شهبازیان، 1393: ص 16-18). احمد الحسن، مدعی است که بر اساس وصیت پیامبر و روایات اهل بیت، بعد از امام مهدی، 12 مهدی به عنوان حجتهای الاهی بر روی زمین خواهند بود. بر این اساس، وی بر این باور است که او مهدی اول، یمانی موعود، حجت خدا بر زمین، فرستاده امام دوازدهم و از نوادگان اوست (ر.ک: احمد الحسن، 1431ب: ج1، ص16-19ـ 24؛ ص33-34 و 1431ث: ج4، ص41-48).
جریان احمد الحسن بصری، یکی از جریانهای خطرناک در موضوع مهدویت است و بعضی ویژگیها، این جریان را از سایر جریانهای مدعی دروغینِ مرتبط با آموزه مهدویت متمایز میکند. از سویی، در چند سال اخیر، فعالیتهای تبلیغی این جریان، چه به صورت مجازی در پالتاک و وب سایتهای مختلف و چه به صورت چهره به چهره افزایش یافته و از سوی دیگر، گرایش معدودي از طلاب كه حاكي از عدم مهارت آنها در مواجهه با فرقههاي انحرافي است به این جریان، حساسیت موضوع را افزایش داده است. طرفداران این جریان که به «انصار امام مهدی» معروفند، در فضای مجازی فعالیت قابل توجهی دارند. وب سایت اصلی این جریان، به 4 زبان عربی، انگلیسی، فارسی و فرانسوی فعال است. در مسنجر پالتاک نیز حداقل 3 اتاق به زبانهای عربی، انگلیسی و فارسی برای تبلیغ این جریان وجود دارد که هر روز ساعتهای بسیاری را برای دعوت افراد به پذیرفتن احمد الحسن، به عنوان فرستاده امام مهدی صرف میکنند. حضور افراد با ملیتهای مختلف، از تمام قارهها در این اتاقها، گویای این است که این گروه، در تبلیغ احمد الحسن بصری، نگاهی بین المللی دارد؛ چنان که انصار احمد الحسن بر اساس آموزههای وی، مخاطبان خود را صرفا شیعیان نمیدانند، بلکه با معرفی احمد الحسن، به عنوان فرستاده ایلیا، مسیح و امام مهدی، یهودیان، مسیحیان و اهل سنت را نیز در کنار شیعیان، به پیوستن به مکتب خود دعوت میکنند. تجربه چند صد ساله مدعیان دروغین نشان داده که بنا به دلایل مختلف، قابلیت گمراه شدن عوام، توسط این افراد، بسیار پررنگ است و به باور نگارنده، جریان احمد الحسن بصری به سبب بعضی شاخصهها (مانند استناد به روایات، استناد به خواب، استناد به استخاره)؛ توانایی بالقوه بیشتری برای جذب عوام دارد. بر این اساس، نقد علمی این جریان، کاملا ضروری به نظر میرسد. نشان دادن اشتباهات علمی احمد الحسن، یکی از کاربردیترین راهها برای اثبات انحراف و دروغگویی چنين فردی است که مدعی حجت خدا بودن و معصوم بودن است. بر این اساس، مسئله اصلی این مقاله، نشان دادن بعضی از اشتباهات وی در تطبیق آیات قرآن، با استفاده از شیوه توصیفی ـ تحلیلی و انتقادی است.
احمد الحسن، برای اثبات ادعای خود، برای شناخت حجت الاهی راههایی معرفی میکند؛ از جمله: یکم. نص مباشر از طرف خدا به صورت مکاشفه یا رویا؛ دوم. نص مباشر از طرف خلیفه و حجت قبلی؛ سوم. نص غیر مباشر، مانند وصیت پیامبر هنگام وفات؛ چهارم. علم و حکمت و پنجم. برافراشتن پرچم الحاکمیه لله.
احمد الحسن مدعی است با هر یک از این راهها، میتواند حجت الاهی بودن خود را اثبات کند.
بر اساس راه چهارم، وی مدعی بهرهمندی از علم الاهی است و خود را از هرگونه اشکال و اشتباه مصون میداند (ر.ک: احمد الحسن، 1431ث: ج4، ص41-48؛ 1431ت: ص48 و1431الف: ص10). با توجه به این ادعا، اثبات حتی یک اشکال در کتابهای وی برای رد تمام ادعاهای او کافی است. اشتباهات احمد الحسن را میتوان در موضوعات مختلف قرآنی، حدیثی، کلامی، ادبی، فقهی و تاریخی دستهبندی کرد. در این مقاله، به بعضی از اشتباهات احمد الحسن در تطبیق آیات قرآن میپردازیم.
پیشینه بحث
اشتباهات احمد الحسن بصری در زمینه قرآن، در بعضی از کتابهای عربی و فارسی که در نقد وی نگاشته گردیده مطرح شده است. با توجه به سخنرانیهای منسوب به وی، اشتباهات وی در قرائت قرآن، به تفصیل در دو کتابِ ذیل، بحث شده است: (آل محسن، 1434: ص180-183 و طالب الحق، 1432: ص 58-60). اشتباهات احمد الحسن در تفسیر آیات قرآن نیز فی الجمله در بعضی از کتابها عنوان شده است؛ از جمله آیتی (1396: ص113-134؛ آل محسن، 1434: ص188-196 و الحسینی البصری، 1432: ص25-60). وجه تمایز این مقاله بررسی اشتباهاتِ احمد الحسن بصری در تطبیق آیات قرآن است. بر این اساس، مواردی که در این مقاله، به آنها اشاره میشود در آثار قبلي منتشر نگردیده یا مطرح نشده و یا به تفصیل به آنها پرداخته نشده است.
اشتباهات احمد الحسن بصری در تفسیر، تاویل و تطبیق آیات قرآن
این بخش، مهم ترین بخش در زمینه اشتباهات قرآنی احمد الحسن بصری است. وی در کتابهای مختلف، به تفسیر و تاویل و تطبیقِ آیات قرآن پرداخته که مهمترین آنها، کتاب 4 جلدی المتشابهات است. وی از یک سو، مدعی است کل قرآن، برای غیر معصوم، متشابه است:
فالقرآن بالنسبه لغیر المعصومین کله متشابه لأن غیر المعصوم لا یمیز المحکم من المتشابه فیه؛
پس تمام آیات قرآن، برای غیر معصومان متشابه است؛ زیرا غیر معصوم نمیتواند آیات محکم را از آیات متشابه تمییز دهد (احمد الحسن، 1431ت: ج1، ص42).
از سوی دیگر، خود را در زمره کسانی میداند که به تاویل متشابهات علم و آگاهی دارند؛ چنان که ناظم العقیلی در مقدمه جلد اول المتشابهات مینویسد:
و از این جا معلوم میشود که تاویل قرآن و معرفت محکم از متشابه، مختص معصوم است و آن را کسی جز اوصیای به حق پیامبر نمیداند و ممکن نیست که از غیر آنان، فهمانده شود. همچنین از روایت قبلی معلوم میشود که تاویل قرآن در عصر غیبت امام را فقط امام مهدی میداند یا کسی که با او رابطه مستقیم دارد و علم لازم را از ایشان گرفته باشد. از این جا میفهمیم که حضرت مهدی یا کسی که با او در ارتباط است، از طریق معرفت محکمات قرآن از متشابهات آن و همچنین معرفت احکام قرآن از بین همه علمای حاضر شناخته میشود؛ همان طوری که پدران او، امامت خود را از طریق همین علم خاص، اثبات کردند. پس بر زمامداران و کسانی که ادعای مرجعیت دینی میکنند، واجب است با سید احمد الحسن درباره این علم مقدس، مناقشه کنند و اگر از مناقشه عاجزند یا این که جوابی برای آن ندارند؛ در این حال، حق سید احمد الحسن ثابت میشود و این که او جانشین و فرستاده حضرت امام است چرا که این علم وجود ندارد، مگر نزد اوصیای پیامبر اکرم؛ همان طوری که از روایات متواتر معلوم گشت (احمد الحسن، 1431چ: ج1، ص20).
قرآن کریم در آیه هفتم سوره آل عمران، آیات قرآن را به دو دسته محکمات و متشابهات تقسیم میکند:
هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَاما الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَة وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب؛
و او كسى است كه كتاب را بر تو نازل كرد. بعضى از آيات آن، آيات محكم است كه اصل كتابند، و بعضى ديگر آيات متشابهند؛ اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است، تنها آيات متشابه را پيروى مىكنند تا به اين وسيله فتنه به پا كنند و به همين منظور آن آيات را به دلخواه خود تاويل مىكنند، در حالى كه تاويل آن را نمىدانند، مگر خدا و راسخان در علم؛ مىگويند به همه قرآن ايمان داريم كه همهاش از ناحيه پروردگار ما است و به جز خردمندان از آن آيات پند نمىگيرند.
درباره این آیه، بحثهای بسیاری در کتابهای تفسیری مطرح شده است؛ از جمله مقصود از آیات محکم، آیات متشابه و راسخون در علم و نیز این که آیا تاویل متشابهات را فقط خداوند میداند یا «الراسخون فی العلم» نیز از آن بهرهمندند. صرف نظر از این بحثها، مطالعه کتاب چهار جلدی المتشابهات و نیز سایر کتابهایی که در آنها آیات قرآن، تفسیر، تاویل یا تطبیق داده شدهاند؛ نشان میدهد که رویکرد غالب در آنها، عدم استناد به دلیل عقلی و نقلی است و بهترین تعبیر برای آن چه احمد الحسن بیان کرده، تفسیر به رأی و تاویل و تطبیق به رأی است. او در ظاهر، بسیاری از آیات قرآن را تفسیر یا بر معانی باطنی، تاویل یا بر مصادیق غیر ظاهر، تطبیق میکند؛ اما هیچ مستندی برای این موارد ارائه نمیشود و روشن نیست که چرا خواننده باید این معانی غیر ظاهر را از احمد الحسن بپذیرد؛ بهویژه در زمینه تاویلاتی که احمد الحسن، در مورد خود و جریان خود، مصادره به مطلوب میکند.
مسلما شمار این گونه تاویلها و تطبیقهای بدون مستند، بسیار است؛ با این حال، ممکن است پیروان احمد الحسن بصری مدعی شوند که وی، با توجه به این که از علم لدنی بهرهمند است، به دلیل و مستند نیاز ندارد و بر پایه همین علم الاهی، هرگونه تفسیر، تاویل و تطبیق که از سوی وی صورت بگیرد، پذیرفتنی است. آن چه مطمح نظر این مقاله است، دقیقا رد این ادعاست. به بیان دیگر، صرف نظر از درستی یا نادرستی مبانی و روشهای احمد الحسن بصری در تفسیر، تاویل و تطبیق آیات قرآن؛ فرض را بر آن میگذاریم که وی به عنوان مدعی بهرهمندی از علم لدنی، این حق را دارد که در تفسیر، تاویل و تطبیق آیات قرآن کریم، تبیینها و مصادیقی را بیان کند که به هیچ دلیل قرآنی و روایی مستند نیست؛ اما نکته مهم آن است که این اظهارات، نباید با دلایل عقلی و نقلی (آیات و روایات) در تضاد باشد. بر این اساس، آن چه این مقاله به دنبال اثبات آن است، این واقعیت است که صرف نظر از تفسیرها و تاویلها و تطبیقهای بدون مستند احمد الحسن، مواردی وجود دارند که با دلایل عقلی و نقلی در تعارضاند. بر این اساس، آن چه در این مقاله مطرح میشود، صرفا پنج مورد از تطبیقهایی است که مخالفت آنها با دلایل عقلی و نقلی آشکار است:
یکم. در کتاب شئ من تفسير سورة الفاتحه، احمد الحسن، مراد از «خیر أُمه» را در آیه كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ (آلعمران:110) را انصار امام مهدی میداند و صراحتاً اعلام میکند که این آیه کسانی را که قبل از زمان انصار بودهاند، شامل نمیشود:
و هذا یبین لنا شرف أمة محمد و عظم شأنها حیث انها التی تقیم حکم الله علی أرضه فی حدث لیست له سابقة و لا نظیر و تنصر خلیفه الله المهدی فی یوم الدین أو جولة الجزاء و الحساب فی هذه الأرض. و تلک الأمة أنصار و أصحاب الإمام المهدی، هم خیر أمه أخرجت للناس یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر. اما من سبقهم فلا یمکن إطلاق إسم أُمه محمد علیهم بهذا الوصف، أی: یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر. کیف و قد قتلوا خلفاء الله علی و ولده، سواء من نصر الطواغیت أم من خذل المعصومین؛ و این قضیه، شرف و عظمت شان امت محمد را به ما تبیین میکند؛ چون این امتی است که حکم خداوند را در زمین در یک حادثه بینظیر و بیسابقه اقامه میکند و جانشین خدا، حضرت مهدی را در «یوم الدین» یاری مینماید، یا در میدان پاداش و حساب در زمین او را یاری میکند و این امت، انصار و اصحاب حضرت مهدی، بهترین امتی است که برای مردم ظاهر شده که امر به معروف و نهی از منکر میکند؛ اما کسانی که قبل از آنها بودند، اطلاق اسم امت محمد با این وصف (امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر) بر آنها جایز نیست. چگونه است در حالی که خلفاء الله (علی و فرزندانش) را به قتل رساندند؟! چه کسانی که طاغوت را یاری کرده وچه کسانی که معصوم را خوار کرده و یاری نکرده؛ هر دو یکسان هستند (احمد الحسن، 1431ح: ص43-44).
احمد الحسن در توضیح این آیه، ادعا میکند که تا پیش از عصر وی و پیروانش، این آیه مصداقی نداشته و از عصر نزول این آیه تا کنون، هیچ گروهی نبودهاند که بتوان آنها را «امّت محمد» با وصف «آمران به معروف و ناهیان از منکر» نامید. اشکال مهم آن است که چگونه میتوان ادعا کرد که آیهای که در عصر پیامبر نازل شده و مسلمانان همان زمان را خطاب قرار داده، قرنها مصداقی نداشته باشد و مخاطبانش صرفا کسانی باشند که قرنها بعد متولد میشوند؟! این اشکال احمد الحسن که آنها اهل بیت را کشتهاند و شایستگی نه تنها عنوان «خیر أمۀ»، بلکه حتی عنوان «أمۀ محمد» را ندارند؛ موجه نیست؛ چراکه اولا، در میان اصحاب پیامبر، کسانی بودهاند که بعد از وفات ایشان، از پیروان حضرت علی بودهاند؛ ثانیا در میان اصحاب پیامبر کسانی بودهاند که در زمان حیات پیامبر، شهید شده و یا از دنیا رفتهاند و عصر بعد از وفات حضرت را درک نکردند تا بتوان به آنها اتهام تنها گذاشتن معصوم وارد کرد؛ ضمن این که در عصر هر یک از ائمه، اصحاب صالح متعددی از پیروان آنها بودهاند. بنابراین، در عصر هر یک از معصومان، از پیامبر تا امام مهدی، افرادی بودهاند که اشکال احمد الحسن بر آنها وارد نیست و در نتیجه، هر یک از آنها میتواند یکی از مصادیق «خیر أمۀ» قرار گیرد. بر این اساس، این ادعا که این آیه قرنها مصداقی نداشته و یگانه مصداق آن، یاوران امام مهدی هستند، با صراحت آیه و واقعیتهای تاریخی مغایر است.
دوم. احمد الحسن در چند مورد، به تفسیر حروف مقطعه پرداخته است. آن چه وی درباره این حروف ارائه کرده، چنان بیمبناست که یکی از منتقدان وی مینویسد:
ثمّ یجیب أحمد الحسن عن معنی (ألم) فی سوره البقره بأجوبة تضحک الثکلی و صاحب المصيبة فی یوم مصیبته؛ سپس احمد الحسن درباره معنای «ألم» در سوره بقره، پاسخهایی ارائه میدهد که زن فرزند مرده و فرد مصیبت زده را در روز مصیبتش میخنداند (الحسینی البصری، 1432: ص34).
احمد الحسن در جلد اول المتشابهات، در پاسخ به این سوال که مراد از حروف مقطعه در ابتدای سورهها چیست مینویسد:
در سوره بقره «الم»: «م» محمد، «ل» علی و «أ» فاطمه است. حروف مقطعه در ابتدای سورهها 14 حرف هستند؛ یعنی نصف تعداد حروف زبان عربی که 28 حرف هستند. اینها حروف نورانی هستند که در مقابل آنها حروف ظلمانی قرار دارند؛ یعنی حروفی که نورشان کمتر از اینها است، نه اینکه کاملاً ظلمانی باشند. این حروف، مانند منازل 14 گانه قمر (منزل گاههای ماه) هستند که در اواسط ماه قرار دارند؛ یعنی زمانی که هفت روز از ماه میگذرد شروع میشوند، و حرف «م» مثل زمانی است که ماه کامل میشود و حرف «ل» مثل ماه شب قبل از آن و «أ» مثل ماه شب بعد از آن و اینها خود شبهای اشراق هستند. حضرت محمد ماه تمام و کامل است و علی و فاطمه مانند ماه شبیه به کامل هستند... و «م» در مقابل الله در بسمله است، و «ل» در مقابل الرحمن و «أ» در مقابل الرحیم و همان طور که بسمله در هر سوره، خود نمایی برای بسمله سوره فاتحه از یک جهت معین است. لذا این حروف خود نمایی از حضرت محمد و حضرت علی و حضرت فاطمه و ائمه هستند و در هر جایی، از جهتی معین، نمایی از آنهاست و هر آنچه معرفت معصوم نسبت به خداوند بیشتر شود، جهات و ظهوراتش در قرآن افزایش مییابد و تکرار حرف او که نقش وی را ادا میکند، در قرآن فزونی مییابد و در اینجا «م» 17 بار و «ل» 13 بار و «أ» 13 بار تکرار شدند و همانا این حروف خود برگزیده قرآن هستند و از آنها اسم اعظم به وجود میآید و این سر بین خداوند و امام است که اسم اعظم را از آنها تألیف میکند و اگر بیشتر ازاین، اجازه صحبت کردن در این مورد داشتم صحبت میکردم (احمد الحسن، 1431چ: ج1، ص52).
در پاسخ به سوال 45 در جلد دوم المتشابهات درباره تفسیر آیات ابتدایی سوره بقره نیز چنین مینویسد:
الم: امیر المؤمنین میفرمایند: »«من: «ح» حوامیم هستم، من: قسم «الم» هستم؛ من ترجمان هستم، من ن و قلم هستم» (الشيعه والرجعه، ص150: خطبه البيان)؛ و این حروف اسمای اهل بیت میباشند، و در اینجا «م» محمد و «ل» علی و «الف» فاطمه است و اگر این حروف را بشمارید، خواهید دانست که تعداد آنها به تعداد اهل بیت، چهارده حرف هستند. حرف «م» هفده بار تکرار شده و حرف «ل» سیزده بار و حرف «الف» نیز سیزده بار تکرار شده است و قرآن از این حروف تألیف شده است و در واقع، آنها خود قرآن هستند و از این حروف اسم اعظم تألیف میشود (طبق روایاتی که از اهل بیت به ما رسیده است) و نیز آنها اسم اعظم هستند؛ همان گونه که در روایت آمده است یعنی آنها تجلی اسم اعظم هستند و چیزی که به واسطه آن بتوان چیزی از اسم اعظم ـ یا بهتر است بگوییم اسم اعظم ـ را در عالم (ممکنات) شناخت؛ همان گونه که نوشتن از اختلاط این چهارده حرف نورانی با چهارده حرف دیگر ظلمانی تألیف میشود؛ وجود مخلوق یا (ممکن) نیز از اختلاط نور آنها با ظلمات تألیف میشود؛ یا میتوان گفت تجلی انوار آنها در ظلمات؛ کما اینکه آنها تجلی نور خداوند در ظلمات هستند و منظور از ظلمات عدم قابل الوجود است، خداوند میفرماید: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاة فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَة الزُّجَاجَة كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَة مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَة لا شَرْقِيَّة وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ؛ خدا نور وجود بخش آسمانها و زمین است. داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن چراغی روشن باشد و آن چراغ در میان شیشهای که تلألؤ آن گویی ستارهای است درخشان و روشن از درخت مبارک زیتون با آن که شرقی و غربی نیست، شرق و غرب جهان بدان فروزان است و آتش زیت ]روغن[ آن را برافروزد خود به خود جهانی را روشنی بخشد که پرتو آن نور حقیقت به روی نور معرفت قرار گرفته و خدا هر که را خواهد، به نور خود و اشراقات وحی خویش هدایت کند. این مثلها را خدا برای مردم هوشمند میزند که به راه معرفتش هدایت یابند و خدا به همه امور غیب و شهود عالم داناست (نور: 35). آنها مثال نور خداوند هستند (احمد الحسن؛ بیتا ب: ج2، ص24-25).
حروف مقطعه که در ابتدای 29 سوره قرآن آمدهاند مجموعا 14 حرف هستند که عبارتند از أ، ح، ر، س، ص، ط، ع، ق، ک، ل، م، ن، ه، ی. احمد الحسن به درستی بیان کرده که حرف «م» 17 بار و حرف «أ» و «ل» 13 بار در حروف مقطعه تکرار شدهاند و از این جهت، پرتکرارترین حروفند. بر این اساس، «ك»«و»«ن» بیش از یك بار نیامده، «ع»، «ی»، «ه»، و «ق» دو بار، «ص» سه بار، «ط» چهار بار، «س» پنج بار، «ر» شش بار، «ح» هفت بار، «أ» و «ل» سیزده بار و «م» هفده بار تکرار شدهاند.
درباره جایگاه علم حروف و اعداد در تفسیر قرآن، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. از سوی دیگر، با شیوههای مختلف محاسباتی، ممکن است نتایج متفاوت و احیانا متناقضی بهدست آید. با این حال، باز هم صرف نظر از این نکته، پیش فرض را همان روش محاسباتی احمد الحسن بر اساس حروف مقطعه و میزان تکرار آنها قرار میدهیم و اشکالات ناشی از این تفسیر عجیب از حروف مقطعه را بیان میکنیم:
وی به درستی میگوید که حروف مقطعه 14 حرفند و نصف حروف زبان عربی؛ اما این ادعا که این 14 حرف، نورانی و 14 حرف دیگر، ظلمانی و به تعبیر دیگر، قلیل النورند بسیار عجیب است. این 14 حرف ظلمانی عبارتند از «ب»، «ت»، «ث»، «ج»، «خ»، «د»، «ذ»، «ز»، «ش»، «ض»، «ظ»، «غ»، «ف» و «و». حال سوال این است که مگر کل قرآن، از تمام این 28 حرف استفاده نشده است؟ پس چگونه میتوان ادعا کرد که بخش قابل توجهی از قرآن، از حروف ظلمانی تشکیل شده است؟ آیا ارزش کلمات و آیات و سورههایی که در آنها این 14 حرف نورانی کمتر به کار رفته است، از کلمات و آیات و سورههایی که در آنها از این 14 حرف نورانی بیشتر استفاده شده کمتر است؟ مگر میتوان بر اساس تکرار حروف، ارزشگذاری کرد و کلمات را نورانی و ظلمانی خواند؟
وی در تفسیر «ألم» معتقد است که «أ» به فاطمه، «ل» به علی و «م» به محمد اشاره دارد. نخستین اشکال آن است که دلیل این مدعا چیست؟ اگر ملاک، اولین حرف این اسامی است این ملاک صرفا در محمد وجود دارد و در فاطمه و علی، حروف مربوط، نخستین حرف نیستند. بر این اساس، باید گفت که فاطمه با حرف «ف» شروع شده که اساسا جزء حروف مقطعه و نورانی نیست و علی نیز با حرف «ع» شروع شده که تنها دو بار در حروف مقطعه آمده است. اگر همین ملاک در مورد اسامی سایر اهل بیت استفاده شود، در مورد نام امام ششم یعنی «جعفر» باید گفت حرف «ج» نیز در زمره حروف ظلمانی است!
اشکال فاحش دیگر این که بر فرض، ملاک، نخستین حرف نباشد؛ بلکه حرفی باشد که احمد الحسن دلخواهانه انتخاب کرده است آن گاه، به چه سبب حرف «أ»، یعنی همزه با حرف الف ممدوده در کلمه فاطمه یکی انگاشته شده است؟ کاملا روشن است که در زبان عربی، حرف «أ» که در ابتدای «ا» آمده با حرف «الف» در «فاطمه» متفاوت است. برای مثال، همزه در ابتدا، وسط و آخر کلمات قرار میگیرد (أذهب، سأل، قرأ) اما الف ممدوده هیچگاه در ابتدای کلمات قرار نمیگیرد و آنچه به شکل الف در ابتدای بعضی کلمات دیده میشود، در واقع، همزه است، نه الف ممدوده. تفاوت دیگر آن است که همزه، تمام حرکات (نصب، رفع و جر) ونیز سکون را میپذیرد؛ اما الف ممدوده حرکت نمیپذیرد و همیشه ساکن است.
ادعای عجیب دیگر این است که میزان معرفت هر یک از معصومان به میزان تکرار حرفشان در قرآن بستگی دارد: «کلما زاد المعصوم معرفۀ بالله ازدادت جهاته و ظهوراته فی القرآن و زاد تکرار الحرف الذی یمثله»؛ اگر مراد احمد الحسن، میزان تکرار حرف در حروف مقطعه باشد، صرف نظر از بیمبنا بودن این ادعا، نتیجه این خواهد بود که از آن جا که نام حرفی که ممثل نام محمد است، «م» است و این حرف، پرتکرارترین حرف در حروف مقطعه است؛ جایگاه حضرت محمد بالاتر است. حال نکته این است که نام امام پنجم و نهم و دوازدهم نیز محمد است و با همین منطق باید گفت که معرفت این سه امام همانند پیامبر و از حضرت علی و حضرت زهرا بالاتر است؛ ضمن این که اگر در مورد نام امام هفتم ملاک اولین حرف نام ایشان باشد، نام موسی نیز با «م» شروع شده و لذا معرفت امام کاظم نیز باید به همین صورت باشد. باز هم با این منطق باید گفت که نام امام چهارم و هشتم و دهم نیز با «ع» شروع شده و لذا معرفت این سه امام، همانند معرفت حضرت علی و حضرت زهرا است. اگر در نام حسن و حسین، ملاک اولین حرف باشد، حرف «ح»، 7 بار آمده است. نتیجه آن میشود که با همین منطق، معرفت امام دوم، سوم و یازدهم، از سایر امامان کمتر است، به جز امام ششم که نخستین حرف از نام آن حضرت، اساسا در حروف نورانی نیست! البته در مورد نام جعفر، حرف «ف» علاوه بر «ج»، در حروف ظلمانی است و صرفا «ع» و «ر» میماند. اگر ملاک حرف عین باشد، معرفت امام ششم مانند معرفت حضرت علی و حضرت زهرا میشود؛ ولی اگر ملاک، حرف «ر» باشد، این حرف صرفا 6 بار تکرار شده و این بار باید گفت معرفت امام ششم، از سایر ائمه کمتر است! و این داستان مضحک ادامه دارد. اما اگر مراد احمد الحسن، تکرار این حروف در کل قرآن باشد، داستان به مراتب پیچیدهتر و اشکالات، متعددتر میشود. برای مثال، پرتکرارترین حرف در قرآن، «ا» است، نه «م». بعد از حرف «ا»، پرتکرارترین حرف، «ل»، سپس «ن» و سپس «م» است. بر این اساس، با توجه به منطق احمد الحسن، معرفت حضرت فاطمه، از معرفت حضرت علی بیشتر و معرفت حضرت علی بیش از معرفت پیامبر است؛ ضمن این که معرفت کسی که حرف ممثلش «ن» است نیز از پیامبر بیشتر است!
سایر ادعاهای احمد الحسن، مانند این که محمد در مقابل «الله»، علی در مقابل «الرحمن» و فاطمه در مقابل «الرحیم» در بسمله است؛ یا این که حروف مقطعه به تعداد منازل 14 گانه است و ... نیز کاملا بیمبنا و بیمنطق است و بار دیگر باید تکرار کرد که «احمد الحسن درباره معنای «ألم» در سوره بقره، پاسخهایی ارائه میدهد که زن فرزند مرده و فرد مصیبت زده را در روز مصیبتش میخنداند!».
سوم. آیه 124 سوره بقره در مباحث مربوط به امامت چه در روایات چه در کتابهای کلامی، بسیار پرکاربرد است: وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ؛ در روایات و منابع کلامی، مصادیق مختلفی برای «ظلم» عنوان شده است. در این جا به کلام شیخ صدوق در معانی الأخبار بسنده میکنیم:
قوله عزوجل لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ يعني بذلك أن الإمامه لا تصلح لمن قد عبد وثنا أو صنما أو أشرك بالله طرفه عين و إن أسلم بعد ذلك و الظلم وضع الشيء في غير موضعه و أعظم الظلم الشرك قال الله عز و جل إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ و كذلك لا يصلح للإمامه من قد ارتكب من المحارم شيئا صغيرا كان أو كبيرا و إن تاب منه بعد ذلك و كذلك لا يقيم الحد من في جنبه حد فإذا لا يكون الإمام إلا معصوما (صدوق، 1361: ص131).
بنابراین، آنچه مسلّم است این که ظلم در این آیه، به نوعی گناه اشاره دارد که میتواند مصادیق متعددی داشته باشد. با این حال، احمد الحسن، که گویا خاص بودن خود را در مخالفت با ظواهر آیات و صریح روایات میبیند تفسیر کاملا متفاوتی ارائه میکند:
... فقال تعالی: لا یَنالُ عَهدی الظّالِمینَ أی الظالمین من الأنبیاء و ظلم الأنبیاء لیس کظلم غیرهم و إنما هو من نوع «حسنات الأبرار سیئات المقربین» أی إتیانهم بالعمل لیس علی الوجه الأمثل بسبب التمایز بالمعرفه بینهم فکل منهم یعبده سبحانه بحسب معرفته و لذا تتفاوت عبادتهم ... (احمد الحسن، 1431ث: ج4، ص24).
بر این اساس، مراد خداوند این است که بعضی از انبیا در مقایسه با انبیای برتر از خود، ظالم هستند و به همین سبب، به درجه «امامت» نخواهند رسید!
اشکال مهم در این تفسیر، مخالفت آن با تفسیر این آیه در روایات ائمه است؛ روایاتی که صراحتا مراد از ظلم را بت پرستی و شرک دانستهاند؛ از جمله:
ـ فَقَالَ اللَّهُ: لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاماً؛ «خداوند فرمود: عهد من به ظالمین نمیرسد. پس هر کس بت یا صنمی پرستیده باشد نمیتواند امام باشد.» (کلینی، 1365: ج1، ص174؛ نیز ر.ک مفید، 1413: ص22؛ صفار، 1404: ص373؛ صدوق، 1403: ج1، ص310؛ مجلسی، 1404: ج11، ص55).
ـ «عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ... قَالَ الصَّادِقُ ... فَأَيْنَ يَا مُفَضَّلُ الْآيَاتُ مِنَ الْقُرْآنِ فِي أَنَّ الْكَافِرَ ظَالِمٌ قَالَ نَعَمْ يَا مَوْلَايَ قَوْلُهُ تَعَالَى وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ وَ الْكَافِرُونَ هُمُ الْفاسِقُونَ وَ مَنْ كَفَرَ وَ فَسَقَ وَ ظَلَمَ لَا يَجْعَلُهُ اللَّهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ الصَّادِقُ أَحْسَنْتَ يَا مُفَضَّلُ؛ مفضل بن عمر نقل میکند: ... امام صادق فرمود: ... ای مفضل! کدام آیات قرآن بیان میکند که کافر، ظالم است. گفتم: مولای من! این آیه که کافران ظالم هستند و کافران فاسق هستند. هر کس کافر و فاسق و ظالم باشد خداوند او را امام مردم قرار نمیدهد. امام صادق فرمود: آفرین بر تو ای مفضل!» (مجلسی، 1404: ج53، ص24).
ـ جَاءَ بَعْضُ الزَّنَادِقَه إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَال ... ْ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ ...لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ أَيِ الْمُشْرِكِينَ لِأَنَّهُ سَمَّى الشِّرْكَ ظُلْماً بِقَوْلِهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ فَلَمَّا عَلِمَ إِبْرَاهِيمُ ع أَنَّ عَهْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ اسْمُهُ بِالْإِمَامَهِ لَا يَنَالُ عَبَدَةَ الْأَصْنَامِ قَالَ وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ؛ زندیقی نزد امیر المومنین آمد و گفت: امام به او فرمود: ... عهد من به ظالمان نمیرسد، یعنی به مشرکان نمیرسد؛ چرا که خداوند، شرک را در این آیه ظلم نامیده است. زمانی که ابراهیم فهمید عهد خداوند برای امامت، به بت پرستان نمیرسد گفت: «مرا و فرزندانم را از بت پرستی دور گردان (همان ج90، ص116).
ـ عن أبي جعفر محمد بن علي قال ... قالَ إبراهيم: وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ قال الظالم [ظالم] من أشرك بالله و ذبح للأصنام ... فلا [يجوز أن] يكون إمام أشرك بالله و ذبح للأصنام لأن الله تعالى قال لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ. «امام باقر فرمود: ... ابراهیم گفت: آیا از ذریه من نیز امام خواهند شد؟ خداوند فرمود: عهد من به ظالمان نمیرسد. ظالم، یعنی کسی که به خدا شرک ورزیده و برای بتها، قربانی کرده. ... بنابراین، امام نمیتواند کسی باشد که به خدا شرک ورزیده و برای بتها قربانی کرده باشد؛ زیرا خداوند تعالی میفرماید: عهد من به ظالمان نمیرسد (فرات الکوفی، 1410: ص222).
بنابراین، در روایات اهل بیت، «ظلم» در آیۀ 124 سوره بقره به بت پرستی، کفر، شرک و فسق تفسیر شده است. حال چگونه میتوان این امور را به انبیا نسبت داد و ادعا کرد که مراد از «الظالمین»، انبیای ظالم است؟!
چهارم. احمد الحسن در ادامه تطبیقهای بیمبنای خود، سراغ آیه 17 سوره «الرحمن» رفته است: رَبُّالْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّالْمَغْرِبَيْنِ. او در پاسخ به سوال 141 در جلد چهارم المتشابهات درباره تفسیر این آیه مینویسد:
هما الحمره المشرقیه و الحمره المغربیه. تشیر الحمره المشرقیه إلی دم علی و الحمره المغربیه إلی دم الحسین، هذا فی الأئمّه. اما فی المهدیین فتشیر الحمره المشرقیه إلی دم أحد المهدیین نظیر علی و الحمره المغربیه تشیر الی دم أحد المهدیین ایضا نظیر الحسین. فهم مشرقان و مغربان، مشرق فی الأئمه و مشرق فی المهدیین و مغرب فی الأئمه و مغرب فی المهدیین (احمد الحسن، 1431ث: ج4، ص38-39).
صرف نظر از اشکال خلط کردن تفسیر با تأویل و صرف نظر از روایاتی که این آیه را به صورت علمی تفسیر کردهاند؛ سراغ یگانه روایتی میرویم که تأویل این آیه را بیان کرده و صرفا در تفسیر علی ابن ابراهیم قمی نقل شده است:
و في روايه سيف بن عميره عن إسحاق بن عمار عن أبي بصير قال سألت أبا عبد الله عن قول الله رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ، قال المشرقين رسول الله و أمير المؤمنينو المغربين الحسن و الحسين و في أمثالهما تجري (قمی، 1367: ج2، ص344).
فرض را بر صحت این روایت در مقام تطبیق میگذاریم و کلام احمد الحسن را بررسی میکنیم:
احمد الحسن به عنوان کسی که به این روایت تمسک کرده است، باید توضیح دهد که ارتباط مشرق با رسول خدا و امیرالمومنین و ارتباط مغرب با حسنین چیست و وجه این تسمیه و تشبیه چیست؟ نیز بر اساس ادعای احمد الحسن، این دو، با دو تن از مهدیین دارای چه ارتباطی هستند؟
آن چه، هم در آیه و هم در روایت مطرح شده، خود «مشرقین» و «مغربین» است، نه «حمره مشرقیه» و «حمره مغربیه». احمد الحسن به چه دلیل، متن آیه را عوض کرده و برای این که آن را با تطبیق خود متناسب کند، آن را به «خون» معصومان تأویل کرده است؟ اگر قرار است «خون» اضافه شود، آیا «خون» پیامبر هم مراد است؟ آیا به همین دلیل است که وی نام پیامبر را حذف کرده است؟! دلیل حذف نام امام حسن چیست؟
چنان که گفته شد، لازمه استناد به این روایت آن است که دقیقا بر اساس مفاد آن عمل کنیم؛ گرچه روایت میگوید: «و فی أمثالهما تجری»، در وهله اول، روایت صراحتا مشرقین را پیامبر و امام علی معرفی میکند، نه امام علی و یکی از مهدیین؛ چنانکه مغربین را صریحا حسنین معرفی میکند، نه امام حسین و یکی از مهدیین.
پنجم. تطبیق بیمعنای دیگر احمد الحسن، به «دابۀ من الأرض» در آیه: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّۀ مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ (نمل: 82) مربوط است. وی در کتاب المتشابهات در پاسخ به سوال 145 در شرح این آیه مینویسد:
و الدابة هو المهدی الأول الذی یقوم قبل القائم و یکلم الناس و یبکتهم و یبین لهم کفرهم بآیات الله الملکوتية (الرویا و الکشف) و رکونهم إلی المادة و الشهوات و إعراضهم عن ملکوت السماوات» (احمد الحسن، 1431ث: ج4، ص51).
بر این اساس، احمد الحسن، خودش را «دابۀ من الأرض» معرفی میکند. با این حال، این ادعا که این تعبیر به مهدی اول اشاره دارد، به هیچ روایتی مستند نیست، بلکه روایات متعددی تصریح میکنند که مراد از آن در مقام تطبیق، حضرت علی است، مانند:
ـ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ يَأْكُلُ خُبْزاً وَ خَلًّا وَ زَيْتاً فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّة مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ فَمَا هَذِهِ الدَّابَّهُ قَالَ هِيَ دَابَّهٌ تَأْكُلُ خُبْزاً وَ خَلًّا وَ زَيْتا (مجلسی، 1404: ج53، ص112).
ـ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ أَيُّ شَيْءٍ يَقُولُ النَّاسُ فِي هَذِهِ الْآيَهِ وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابّة مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ فَقَالَ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (همان).
ـ قَالَ الرِّضَا فِي قَوْلِهِ تَعَالَى أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّة مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ قَالَ عَليٌّ (همان: ص117).
ـ فروي في الخبر أن رسول الله انتهى إلى أمير المؤمنين و هو راقد في المسجد قد جمع رملا و وضع رأسه عليه فحركه رسول الله برجله و قال قم يا دابة الأرض فقال رجل من أصحابه يا رسول الله أ يسمي بعضنا بعضا بهذا الاسم فقال لا و الله ما هي إلا له خاصه و هو الدابة التي ذكرها الله في كتابه و هو قوله عز و جل: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابهً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ ثم قال رسول الله يا علي إذا كان آخر الزمان أخرجك الله في أحسن صورة و معك ميسم فتسم به أعداءك (حسینی استرآبادی، 1409: ص401).
ـ قال أبو عبد الله قال رجل لعمار بن ياسر يا أبا اليقظان آية في كتاب الله قد أفسدت قلبي و شككتني قال عمار و أي آية هي قال قول الله: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّة مِنَ الْأَرْضِ، الآية فأي دابة هي قال عمار و الله ما أجلس و لا آكل و لا أشرب حتى أريكها فجاء عمار مع الرجل إلى أمير المؤمنين و هو يأكل تمرا و زبدا، فقال له يا أبا اليقظان هلم فجلس عمار و أقبل يأكل معه، فتعجب الرجل منه، فلما قام عمار قال له الرجل سبحان الله يا أبا اليقظان حلفت أنك لا تأكل و لا تشرب و لا تجلس حتى ترينيها، قال عمار قد أريتكها إن كنت تعقل (القمی، 1367: ج2، ص131).
با وجود این همه روایت، چگونه میتوان آیه را بر فردی غیر از امام علی تطبیق داد؟ نکته جالب توجه این که احمد الحسن خود متوجه این روایات بوده و لذا پیش از این ادعا مینویسد:
فالدابة فی هذه الآیة إنسان و توجد روایات بینت أنه علیبن ابیطالب و هذا فی الرجعة فعلی هو دابۀ الأرض فی الرجعة یکلم الناس و یبین المومن من الکافر بآیات الله سبحانه و قبل الرجعة قیام القائم و أیضا له دابّه تکلّم الأرض و تبین لهم ضعف ایمانهم بآیات الله الحقه فی ملکوت السماوات و هی الرؤيا و الکشف فی الیقظه ... (احمد الحسن، 1431ث: ج4، ص48-49).
بنابراین، احمد الحسن معتقد است خودش قبل از رجعت، به عنوان «دابۀ من الأرض»، خروج میکند و امام علی، «دابۀ من الأرض» بعد از رجعت است!؛ اما دو اشکال عمده بر این دیدگاه وارد است:
آن چه در آیه ذکر شده است، «دابۀ مِنَ الأرض» است که تصریحاً بر یک شخص تطبیق میکند، نه بر دو نفر. اگر خروج دو نفر با یک عنوان مورد نظر آیه بود، میبایست از تثنیه استفاده میشد.
نکته مهم این است که روایاتی که «دابۀ مِنَ الأرض» را به حضرت علی تطبیق دادهاند، با ذکر آیه 82 سوره نمل چنین کردهاند. بر این اساس، چگونه احمد الحسن میتواند عین همین آیه را نقل کند و آن را بر خود تطبیق دهد و در عین حال، ادعا کند که به آن روایات نیز پایبند است؟!
نتیجهگیری
احمد الحسن، حتی با این ادعا که وی از علومی بهرهمند است که دیگران از آن بیبهرهاند؛ نمیتواند پاسخگوی اشکالاتی باشد که یا بر اساس مبانی خودش و یا بر اساس روایات موجود در منابع حدیثی، بر وی وارد است. روشن است که اگر ادعاهای بدون دلیل و مبنای وی در تطبیق آیات، در زمره اشتباهات او قرار میگرفت، فهرست بلندبالایی از این گونه اشتباهات شکل میگرفت.
مواردی که در این مقاله به آنها اشاره شد، صرفا بخشی از اشتباهات احمد الحسن در مقوله تطبیق آیات قرآن است. بر این اساس، منحصر کردن «امةً وسطاً» به پیروان خود، خلاف صریح آیه و واقعیتهای تاریخی است. تبیین احمد الحسن از حروف مقطعه و روش محاسباتی وی با استفاده از این حروف، اشکالات متعددی به همراه دارد؛ به گونهای که خود وی نيز نمیتواند به این لوازم پایبند باشد. همچنین تطبیق «الظالمین» در آیۀ 124 سوره بقره بر «انبیای ظالم» و نیز نکات تطبیقی وی درباره رب المشرقین و رب المغربین و نیز «دابۀ من الارض» در تعارض صریح با آیات و روایات است.
چنان که قبلا گفته شد اشتباهات احمد الحسن به این موضوع منحصر نیست، بلکه وی در تمام موضوعات اسلامی، از جمله قرآن، حدیث، کلام، فقه و تاریخ و غيره اشتباهات فاحشی مرتکب شده است. نکته مهم آن است که با توجّه به نوع نگاهی که پیروان احمد الحسن به وی به عنوان مهدی اول و امام معصوم دارند؛ اگر در میان دهها اشکال موجود، صرفا یکی از آنها اثبات شود، اساس و بنیان این رویکرد ویران خواهد شد.
فهرست منابع
قرآن کریم.
آل محسن، الشیخ علی (1434ق). الرد القاصم لدعوه المفتری علی الامام القائم، النجف الاشرف، مرکز الدراسات التخصصیه فی الامام المهدی.
آیتی، نصرت الله (1393). از تبار دجال، قم، انتشارات موسسه آینده روشن.
ــــــــــــــ (1396). ناقوس گمراهی، قم، انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود.
احمد الحسن (1431ق. الف). وصی و رسول الامام المهدی فی التوراه و الانجیل و القرآن، بیجا، اصدارات انصار الامام المهدی.
ـــــــــــ (1431ق. ب). الجواب المنیر عبر الاثیر، ج1-3، بيجا، اصدارات انصار الامام المهدی.
ـــــــــــ (1431ق. پ). العِجل، ج1-2، بیجا، اصدارات انصار الامام المهدی.
ـــــــــــ (1431 ق. ت). المتشابهات، بیجا، اصدارات انصار الامام المهدی.
ــــــــــــ (1431 ق. ج). شیء من تفسیر سورة الفاتحه، بیجا، اصدارات انصار الامام المهدی.
ــــــــــــ (1431 ق. چ). متشابهات، ترجمه: انصار امام مهدی، بیجا، انتشارات انصار امام مهدی.
ــــــــــــ (1431 ق. ح). گزیدهای از تفسیر سوره فاتحه، ترجمۀ انصار امام مهدی، بیجا، انتشارات انصار امام مهدی.
ـــــــــــــ (بیتا). پاسخهای روشنگرانه، ج3، ترجمه انصار امام مهدی، بیجا، انتشارات انصار امام مهدی.
ـــــــــــــ (بيتا، پ)، فتنۀ گوساله، ج1-2، ترجمه انصار امام مهدی، بیجا، انتشارات انصار امام مهدی.
حسینی استرآبادی، سید شرف الدین (1409ق)، تأویل الآیات الظاهرة، قم، منشورات جامعه المدرسین.
الحسینی البصری، سید عبدالله (1432ق). الرد القاطع علی احمد الگاطع، لندن، موسسه انصار المنتظر العالمیه للرد علی العقائد الباطله.
شهبازیان، محمد (1393). ره افسانه، قم، انتشارات مرکز تخصصی مهدویت.
صدوق، محمد بن علی (1361). معانی الأخبار، قم، منشورات جامعه المدرسین.
ـــــــــــــــــــــــ (1403ق). الخصال، قم، منشورات جامعه المدرسین.
صفار، محمد بن حسن (1404ق). بصائر الدرجات، قم، مکتبه آیت الله المرعشی.
طالب الحق (1432ق). دعوة احمد الحسن بین الحق و الباطل، بیجا، بینا.
عیاشی، محمد بن مسعود (1380ق). تفسیر العیاشی، تهران، چاپخانه علمیه.
فرات الکوفی (1410ق). تفسیر فرات الکوفی، تهران، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت ارشاد اسلامى.
القمی، علی بن ابراهیم (1367). تفسیر القمی، قم، دار الکتاب.
کلینی، محمد بن یعقوب (1365). الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه.
مجلسی، محمد باقر (1404ق). بحار الأنوار، بیروت، موسسه الوفاء.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413ق). الإختصاص، قم، کنگره شیخ مفید.
نویسندگان:
نصرت الله آیتی ـ مرتضی کریمی