پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله جامعه اسلامی دچار تشتت شد. معتقدان به وصایت و انتخاب امام و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله از جانب خود ایشان،این جانشینی را منحصرا در امام علی علیه السلام میدیدند و آنها هسته اولیه شیعه را شکل دادند.گرچه تشیع در دوران خلافت امام علی علیه السلام نهادینه و در قرن اول هجری به سازمان و گروه منسجم و متشکل دینی و سیاسی تبدیل شد. موضوع انحصار امامت در خاندان و اهلبیت نبوت یا به عبارت دیگر،در نسل فاطمه علیهاالسلام و نیز ارادت به آن خاندان،محوری استراتژیک بود که تمام اندیشهها و نحلههای فکری پراکنده شیعه را در ابتدا متحد میکرد،اما با پیدایش علم کلام و نیز پس از شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش و همچنین قیامهایی که به منظور خونخواهی آن شهیدان صورت گرفت،این اتحاد استراتژیک به تبع پراکندگیها و انشقاق ایجاد شده در جامعه اسلامی قرن اول و دوم هجری خدشهدار گردید و در نهایت به ظهور فرقههای مختلف منجر شد.نوشتار حاضر به بازشناسی عوامل دینی و سیاسی ایجاد فرقههای شیعه میپردازد و درصدد پاسخ به این سؤال است که چرا تشیع دچار چنین پراکندگی در تاریخ شد.فرضیه این تحقیق این است که«پیدایش علم کلام و عدم دستیابی شیعه به حاکمیت سیاسی باعث پراکندگی و ایجاد فرقهها و عدم اتحاد در جامعه شیعه شد».
وحدت و اتحاد مسلمانان اندکی پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله دچار تزلزل شد و تنها پس از تلاشهای فراوان اوضاع تا حدودی تثبیت و در ظاهر اتحاد و همدلی بین مسلمانان برقرار گردید.اما شبه جزیره،بهویژه تا نیمه قرن اول هجری آبستن حوادث زیادی شد که پیامد آن پیدایش نحلهها و مذاهب فکری جدید بود که هر یک در پی هدفی گرد آمده بودند.برخی از آنها برخاسته از ساختار سیاسی نظام قبیلهای و ارزشهای آن در عصر جاهلیت بودند،برخی دستمایههای کلامی و اعتقادی داشتتند و برخی نیز نشئت یافته از اندیشههای سطحینگر و تأویلات ظاهری و بیاساس از قرآن و حدیث بودند.در واقع میتوان گفت که پیشبینی رسول خدا صلی الله علیه و آله مبنی بر اینکه«امت من،پس از من به 73 فرقه تقسیم خواهند شد»،یکی دو قرن پس از رحلت ایشان تحقق یافت.1
بدیهی است تشیع نیز در این مسیر از این امر مستشنا نبود.اگر چه ویژگیهای کلی،همه فرقههای شیعه پدید آمده را از لحاظ استراتژی با یکدیگر متحد میساخت،اما به لحاظ تاکتیک،هر یک راه جداگانهای در پیش گرفته و رویه خاصی را اتخاذ کردند.اصلیترین اختلاف برخی از این فرقههای شیعه،بحثهای کلامی و پس از آن،اختلافات سیاسی بود. محبت به اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و اعتقاد به جانشینی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله از بنیهاشم و فرزندان امام علی علیه السلام از محورهای استراتژیک و پیوند دهنده فرقههای شیعی و در مقابلِ اعتقاداتی مانند نص و جانشینی منصوص،عصمت،امامتِ موروثی،از نسل حضرت فاطمه علیهاالسلام،رجعت،بداء،امامت بلاواسطه و بلا انقطاع،افضلیت امام،امامت واحد،امامت صامت و ناطق،امامت مستودع و مستقر،امامت بالسیف،الوهیت امام و قدرت فوق بشری ائمه،مهدویت،علم امام،مرجعیت دینی،وقوف در امامت،وجوب امامت و...بود.بهطور کلی اینها از مباحث اختلاف برانگیزی بود که به ایجاد فرقهها و نحلههای فکری جدیدی با عنوان شیعه زیدیه،کیسانیه،امامیه،واقفیه،اسماعیلیه،غلات،نصیریه،اهل حق،جارودیه،
(1)-.امام المنصور باللّه،کتاب الاساس لقائد الماکیاس،ص 207.
ابتریه،افطحیه و دهها فرقه دیگر انجامید که عامل بیشتر این اختلافات مباحث کلامی بود.
الف)عوامل سیاسی و سیر تاریخی تشیع در سده اول هجری
در مکتب تشیع از آغاز پیدایش،حاکمیت و اندیشه سیاسی تعریفی خاص داشته که با آنچه در جامعه آن عصر و در میان بیشتر مسلمانان،بهویژه زمامداران جامعه رواج داشته، کاملاً متمایز و متفاوت بوده است.اندیشه سیاسی در آیین تشیع پیش از آنکه سیاسی باشد، دینی و کلامی است و از منظر ایدئولوژی تعریف شده است.از این رو،مقوله امامت در میان تشیع با حاکمیت و خلافت تفاوت ماهوی داشت.همین تفکر،نخستین تفاوتها را در اندیشه سیاسی و حاکمیت در جامعه تشیع و فراتر از آن در جامعه اسلامی پدید آورد.امامت از نظر تشیع،ادامه نبوت و رسالت در قالبی دیگر بود و تنها کسانی میتوانستند در آن جایگاه قرار گیرند که ویژگیهای یکی نبی را داشته باشند.تنها تفاوت،ارتباط مستقیم نبی با خداوند از طریق وحی و نزول جبرئیل بود.همه گروههای شیعه،صرف نظر از اختلافات جزئی،در بحث امامت اتفاق نظر داشتند.البته در ضرورت امامت و وجوب آن،بین همه مذاهب اسلامی اشتراک و اتحاد نظر وجود دارد با این تفاوت که وجوب آن از منظر شیعه،عقلی و از نظر اهلسنت نقلی است،و بالاتر آنکه در نظر شیعه از اصول مذهب و در منظر اهلسنت از فروع مذهب است.1البته در نوع ضرورت امامت و وجوب آن در میان فرقههای شیعه اختلاف است؛برخی آن را ضرورت دینی و الهی و برخی نیز ضرورت سیاسی میدانند و برخی نیز معتقد به هر دو هستند.2
جامعه پس از پیامبر صلی الله علیه و آله-صرف نظر از تعداد محدودی که در قالب شیعیان و پیروان امام علی علیه السلام قابل تعریف هستند-در شورایی به نام سقیفه بنیساعده،جانشینی پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله را با اصحاب حل و عقد رقم زدند.بعدها نیز در تفکر و اندیشه سیاسی اهلسنت، انتخاب اصحاب حل و عقد یکی از راههای تعیین خلیفه و امام در جامعه شد.3اما پیروان امام علی علیه السلام که معتقد بودند حاکمیت و جانشینی پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله باید در خاندان او باشد و
(1)-.ابوحامد غزالی،الاقتصاد فی الاعتقاد،ص 236.
(2)-.شیخ طوسی،تمهید الاصول،ص 248.
(3)-.همان،ص 178.
نیز بر اساس انتخاب ایشان صورت گیرد،به مسئله«نص»و انتخاب«منصوص»و نیز وصایت از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله که آن هم از طرف خداوند اعلام شد و پیامبر صلی الله علیه و آله آن را در مقاطع مختلف،بهویژه غدیر خم ابلاغ فرمود،اشاره و تأکید میکردند.آنها به این نوع انتخاب در سقیفه معترض شدند و از آن روی برتافتند.میتوان ادعا کرد که هسته اصلی و سیاسی تشیع از همین زمان شکل گرفته است.آنان بیعت با خلیفه وقت را بر این اساس نپذیرفتند،زیرا معتقد بودند که اولاً:علی علیه السلام از همه بیشتر صلاحیت و شایستگی به این امر را دارد،ثانیا: پیامبر صلی الله علیه و آله او را وصی خود قرار داده است.وصی به معنای کارگزار،امین،مأمور،اختیاردار و ولیّ است و آنان در سخنان خود در اعتراض به مسئله انتخاب خلیفه،بحث وصایت که معنای جانشینی و ولایت را دارد،مطرح ساختند تا روشن کنند مردم در انتخاب جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله اختیاری ندارند،چنانکه قیس بن سعد بن عباده در سقیفه،خطاب به پدرش بر حقانیت امام علی علیه السلام به جانشینی،از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله تأکید1و در اشعارش به انتخاب منصوص امام علی(ع)در غدیر خم از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره میکند.2همینطور حسان بن ثابت که در اشعارش به منصوص بودن ولایت امام علی علیه السلام از طریق وصایت اشاره دارد.3در اشعار فضل بن عباس4و سخنان ابو ذر،عمار بن یاسر،سلمان فارسی،5مقداد
(1)-.ابن ابی الحدید،شرح نهجالبلاغه،ص 44-46.
(2)-.سبط بن جوزی،تذکرة الامه فی معرفة الائمه،ص 20.
علیّ امامنا و امام لسوانا اتی به التنزیل یوم قال النبی من کنت مولاه فهذا علی مولاه خطب جلیل ان ما قال النبی علی الامه حتمٌ ما فیه قال و لاقیل
(3)-.تاریخ الیعقوبی،ج 2،ص 107 و ابن بکار،الاخبار الموفقیات،ص 596.
و ناداهم یوم الغدیر بنبیهم بخم و اسمع بالرسول منادیا
«مسلمانان را پیامبرشان در روز غدیر خم چنین ندا کرد،این سخن را از رسول صلی الله علیه و آله که منادی آن بود بشنو،آن روزی که فرمود:هر کس را که من مولای اویم،علی مولای اوست.او از بین نیکان علی را برگزید و گفت:ای علی برخیر که من از تو راضیام که پس از من امام و هادی امت باشی.خدایا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که دشمن میدارد دشمنش بدار».
(4).تاریخ الطبری،ج 3،ص 449.
الا ان خیر الانس بعد محمد وصی النبی المصطفی عند ذی ذکر و اول من صلی مع بنیه و اول من اردی الغواة لدی البدر
(5).شیخ صدوق،الخصال،ج 2،ص 544-547.
اساس وصایت و نص،بلکه از طریق طرح سبقت در اسلام،قرابت با رسول خدا صلی الله علیه و آله،بنیهاشمی و قریشی بودن و...تأکید میکردند، و بدیهی بود که پذیرش بیعت با کسی از خاندانهای کوچک قریش،مثل تیم بن مره برای آنان ناگوار بود.این دسته را میتوان شیعه سیاسی نامید.کسانی چون خاندان عباس،زبیر،اشعث بن قیس و دیگران از این دسته هستند.در دوران سه خلیفه،تحول عمدهای در این اعتقاد پدید نیامد و پیروان امام علی علیه السلام همواره در مواضع سیاسی به پیشوایشان اقتدا میکردند تا اینکه امر خلافت با استقبال عمومی جامعه اسلامی به امام علی علیه السلام واگذار شد.
پس از جنگ جمل،مرکز خلافت به کوفه انتقال یافت.این شهر که پایگاه و اردوگاه نظامی بود در عصر خلیفه دوم به شهر تبدیل شده بود.عمده ساکنان کوفه،اهل یمن و اعراب جنوب بودند.از دیرباز اعراب جنوبی اختلافات و کینههای عمیقی به اعراب شمالی یا عدنانی داشتند.در دوره خلافت امام علی علیه السلام جبهه عراق در برابر جبهه شام قرارگرفت که تحت حاکمیت بنیامیه از اعراب عدنانی بود.علت اصلی این رویارویی نیز عدم تبعیت معاویه از امام علی علیه السلام بود.
از این پس اختلاف و شکاف بین شیعیان سیاسی و مذهبی امام علی علیه السلام آغاز شد.شیعیان سیاسی بهرغم آنکه امام علی علیه السلام را خلیفه مشروع میدانستند،اعتقادی به نص و جانشینی ایشان از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله و نیز به تبع آن از طرف خداوند نداشتند.این دسته تنها زمانی در کنار امام علی علیه السلام قرارمیگرفتند که جنگی با جبهه شام و در حقیقت،اعراب عدنانی در میگرفت.بنابراین،با بالا رفتن قرآنها بر سر نیزه در جنگ صفین و مطرح شدن حکمیت،شکاف و اختلافی میان یاران امام پدید آمد که ابعاد آن پس از حکمیت و اعلام حکم داوران مبنی بر عزل امام علی علیه السلام و نصب معاویه و در حقیقت،پیروزی ظاهری جبهه شام در برابر عراق،وسیعتر و عمیقتر شد.شیعیان سیاسی و شیعیان مذهبی با دیدگاههایی کاملاً متفاوت و متمایز،هستههای اصلی جریانها و فرقههای سیاسی شیعی را شکل دادند.جدایی خوارج از جرگه پیروان امام علی علیه السلام که نمیپسندیدند عراق تحت حاکمیت شام و معاویه درآید، و نیز پناه آوردن برخی از یاران سست ایمان امام علی(ع)به معاویه،به پالایش و ریزش شیعیان و
پیروان امام علی علیه السلام منجر شد و غربال تبعیت از امام،پیروان ناخالص سیاسی را از مذهبیون جدا کرد.پیروان سیاسی و مذهبی امام علی علیه السلام و در حقیقت،تشیع پس از شهادت امام نیز چنین آزمونی را تجربه کردند.موضوع تندادن امام حسن علیه السلام به صلح با معاویه که اعتراض بسیاری از شیعیان سیاسی و سطحینگر را در پی داشت،بهویژه تلاشهای معاویه برای فریب دادن و تطمیع آنان،باز هم باعث پالایش و ریزش شیعیان سیاسی و ناخالص شد و تنها اندکی از یاران وفادار مذهبی و مکتبی،مثل قیس بن سعد بن عباده در کنار امام حسن علیه السلام باقی ماندند.همین امر در تبعیت از امام حسین علیه السلام و موضوع قیام کربلا رخ داد.
شیعه سیاسی تا این عصر دچار آلودگیها و انحرافات زیادی شده بود و با آنکه هنوز دوستدار اهلبیت و امام علی علیهمالسلام و دو فرزندش بودند،عملکرد و استراتژی آنها بهرهبرداری از این محبت در راستای اهداف سیاسی خود بود.شیعیان سیاسی در کوفه که سالها حقارت و ذلت در پناه حاکمیت بنیامیه را تحمل کرده بودند،امید و آرزویی جز دعوت امام حسین علیه السلام برای رهایی از این وضع موجود برای خود ندیدند.از این رو با فرستادن صدها نامه،آن حضرت را به قیام فراخواندند.امام حسین علیه السلام نیز بر اساس این دعوت از مدینه به سمت کوفه حرکت کرد،اما همان دعوت کنندگان،راه را بر امام بستند.در این میان،شیعیان مذهبی و خلّص که بعدها نهضت توابین را به راه انداختند به علت تدابیر شدید امنیتی یا ترس از جان،توان همراهی با امام را نیافتند.از سوی دیگر، بسیاری از یاران سیاسی کوفه و عراق،خود برای سرکوبی امام علیه السلام حرکت کردند.چنانکه میدانیم،در میان سپاهیان عبیداللّه بن زیاد و سرکوب کنندگان قیام امام حسین علیه السلام،حتی یک نفر از مردم شام حضور نداشتند،بلکه همه از مردم عراق بودند که در ظاهر،دل با اهلبیت داشتند و در باطن،دل با معاویه و به گفته محمد بن حنفیه که به امام حسین علیه السلام گوشزد کرد:«قلوبهم معک و سیوفهم مع بنیامیه».از جمله آنها میتوان به کسانی چون شمر بن ذیالجوشن که در جنگهای عصر امام علی علیه السلام از فرماندهان نظامی ایشان بود،اشاره داشت.
پس از شهادت امام حسین علیه السلام،شیعیان مذهبی عراق به علت اهمال و کوتاهی خود دچار عذاب وجدان شدند،از این رو،برایجبران مافات،دست به قیام زدند و بهرغم دعوت یکی از
شیعیان سیاسی اهلبیت،یعنی مختار که انگیزه سیاسی او بیش از انگیزه دینی بود،خالصانه برای رسیدن به شهادت و گرفتن انتقام خون شهیدان کربلا به جنبش درآمدند.قیام توابین-چنانکه از نامش پیداست-باهدف پاک شدن از گناه عظیم یاری نکردن و تنها گذاشتن امام حسین علیه السلام،امام عصر خویش،صورت گرفت.در این قیام، چهار هزارنفر شرکت یافتند که بیشتر آنها در رویارویی با عبیداللّه بن زیاد به شهادت رسیدند.1
از این پس بیشتر کسانی که به گونهای در پی رهایی از ظلم و ستم بنیامیه بودند تحت لوای انتقام از خون امام حسین(ع)جنبشهایی را برپا کردند و سرتاسر سرزمینهای اسلامی را به حرکت در آوردند.قیام مختار از آن جمله بود که اولین اختلاف و شکاف را نیز در تاریخ تشیع ایجاد کرد.مختار با شعار خونخواهی قیام امام حسین علیه السلام موفق شد بخش عمدهای از شیعیان سیاسی و مذهبی اهلبیت،بهویژه ایرانیان را پیرامون خود گرد آورد و در نهایت، انتقام خون شهیدان کربلا را از مرتکبان آن بگیرد.اما دعوت مختار به نام محمد بن علی معروف به محمد حنفیه آغاز شد.اگر بپذیریم کیسان،نام مختار یا غلام او و یا محمد بن حنفیه بوده است،در این هنگام نخستین فرقه شیعه،یعنی کیسانیه در تاریخ تشیع شکل گرفت.این فرقه با عقاید کلامی جدید و با پشتوانه مهدویت،آن هم در شخص محمد بن حنفیه که هم نام پیامبر صلی الله علیه و آله بود،فعالیت خویش را آغاز کرد.کیسانیه به امامت فرزند امام حسین علیه السلام،یعنی امام سجاد علیه السلام اعتقادی نداشتند،بلکه به برادر امام حسین علیه السلام،یعنی محمد بن حنفیه روی آوردند.2آنها او را مهدی موعود دانستند،به گونهای که پس از مرگ محمد بن حنفیه،قائل به جاودانگی و رجعت او شدند.آنان حتی میگفتند که او نمرده،بلکه در کوه رضوی پنهان شده است و زمانی که خداوند بخواهد او باز خواهد گشت و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.3
کیسانیه برخلاف امامیه که امامت را از نسل امام حسین علیه السلام میدانستند،نخستین افتراق را در تشیع پدید آوردند،اما کار به اینجا ختم نشد.پس از چندی فرزند امام سجاد علیه السلام،یعنی
(1)-.ر.ک:حسین جعفری،تشیع در مسیر تاریخ،ص 200-207.
(2)-.حسن بن موسی نوبختی،فرق الشیعه،ص 27.
(3)-.همان،ص 31.
زید بن علی و سپس یحیی بن زید قیام کردند.یارانشان شرط امامت را قیام به سیف و امر به معروف و نهی از منکر دانستند.آنان حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردند که«من امر بالمعروف و نهی عن المنکر من ذریتی فهو خلیفة اللّه فی ارضه و خلیفة رسوله و خلیفة کتابه»1و بر این اعتقاد تأکید کردند که یکی از شرایط ضروریِ امامت،قیام است.2بنابراین، پس از امام سجاد علیه السلام این فرقه جدید به زیدیه معروف شد.عقاید کلامی و سیاسی زیدیه بر شکافها و اختلافات میان شیعیان افزود.با شهادت زید و فرزندش،طرفداران و پیروان آنها امامت را در هر یک از فرزندان و نوادگان امام حسن علیه السلام یا امام حسین علیه السلام که با شمشیر قیام کنند جایز و مشروع دانستند،از جمله پس از امام سجاد علیه السلام به امامت زید،سپس یحیی و آنگاه محمد نفس زکیه که از نسل امام حسن علیه السلام بود و نیز برادرش ابراهیم و سپس حسین بن علی شهید فخ و...تن دادند.3
فرقه زیدیه خود به هشت فرقه دیگر تقسیم شد که بیشتر اختلافات آنها در مباحث کلامی و اعتقادی بود.4پذیرش و مشروعیت داشتن خلافت ابوبکر و عمر در دیدگاه زید بن علی نیز از دیگر عوامل مهم در ایجاد شکاف در جامعه شیعه بود.آنانی که عقیده زید را مبنی بر پذیرش امامت مفضول بر فاضل برنتافتند،از زید جدا شدند و این کلام وی«رفضتمونی؛ مرا ترک کردید»باعث شد تا از آن پس امامیه نزد زیدیه و نیز اهلسنت به رافضی معروف شوند.آنان در مخالفت با امامیه تا آنجا پیش رفتند که گفتند زید به ایشان(یاران جدا شده) که از عقوبت هشام ترسیده بودند و از وی کناره گرفتند،گفت:«اللهم اجعل لعنتک و لعنت ابایی من قبلی و لعنتی علی هؤلاء الروافض الذین رفضتمونی،اللهم انی استحل دماءهم کما استحل امیرالمؤمنین دماء الخوارج،الذین خرجوا علیه یوم نهروان»5که البته به نظر میرسد این حدیث،ساخته و پرداخته تندروان زیدیه باشد،زیرا از شخصیتی متقی و زاهدی چون زید بعید است که خون شیعیان و دوستداران اهلبیت را،اگر چه وی را قبول نداشته باشند،حلال
(1)-.احمد بن علی طوسی،المنیر علی مذهب الامام الهادی الی الحق،ص 99.
(2)-.همان،ص 193.
(3)-.همان.
(4)-.حسن بن موسی نوبختی،فرق الشیعه،ص 53-54.
(5)-.احمد بن علی طوسی،همان،ص 277.
بداند.فرقه زیدیه پس از چندی توانستند در منطقه یمن به حکومت دست یابند که تا چندی پیش نیز بر اریکه قدرت در آن دیار قرار داشتند.
حدود یک دهه پس از شهادت زید و یحیی و با قیام عباسیان،بیشتر گروههای شیعی و نیز ایرانیان که از ستم یک سده و تحقیر بنیامیه به ستوه آمده بودند و در پی گریزگاهی از وضع موجود میگشتند،آمال و آرزوهای خود را زیر پرچمهای سیاه عباسیان و ابومسلم دیدند.شعار«الرضا من آل محمد»که رنگ و لعابی شیعی و علوی داشت به محوری برای تجمیع بیشتر گروههای شیعی با همه سلائق تبدیل شد.اما استفاده ابزاری عباسیان از این شعار،چندان طول نکشید و آنها خیلی زود چهره واقعی خود را نمایاندند.شایان گفتن است در این دوران که مصادف با امامت امام صادق علیه السلام بود یا قبل از آن در دوران امامت امام باقر و امام سجاد علیهما السلام ائمه شیعه هیچگونه نقشی در این قیامها نداشتند.آنها شرایط را برای قیام فراهم نمیدیدند و با آن که از آن قیامها بهویژه قیام مختار،زید،یحیی و محمد نفس زکیه خشنود بودند با آنها همراهی نکردند.
فوت اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام نیز شکاف دیگری در پیکره تشیع پدید آورد و گروهی معروف به اسماعیلیه در دو فرقه خطابیه و مبارکیه سربرافراشتند و در نهایت با عقاید و دیدگاههای کلامی جدید،از امامیه اثناعشری جدا شدند.اسماعیلیه که بعدها قرامطه از دل آنان بیرون آمدند،موفق شدند در اعصار بعدی به حکومت و خلافت دست یابند.فاطمیان در افریقا و مصر،و اسماعیلیه در هند و ایران هر یک به دهها شعبه و فرقه تقسیم شدند.در حال حاضر نیز اسماعیلیان در قالب آقاخانیه و بهرهها در هند و پاکستان و ایران جمعیتی قابل توجه دارند.
ب)عوامل اعتقادی و دینی
1.امامت و ویژگیهای آن
چنانکه گفته شد یکی از محورهای اتحاد استراتژیک شیعیان موضوع امامت بود.عموم شیعیان و حتی اهلسنت بر این مسئله،یعنی ضرورت وجود امام اتفاق نظر دارند با این تفاوت که اهلسنت امامت را در معنای خلافت،امری شرعی و الهی میدانند و امام جامعه را به دلیل جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله که البته از طریق اجماع اصحاب حل و عقد انتخاب میشود،
خلیفه واجب الاطاعه میدانند.1اما در منظر شیعه امامیه انتخاب مردم در آن راهی ندارد و در سایر فرقههای شعیه نیز انتخاب مردم،پس از امامت امام علی و حسنین علیهمالسلام جایز شمرده میشود.در دیدگاه کلامی شیعه در خصوص ویژگیها و ماهیت امامت،اختلافات جدی و اساسی بروز یافت.در واقع،در بحث امامت به عنوان یک ضرورت سیاسی،اختلافی وجود نداشت،اما امامت به عنوان یک ضرورت دینی و الهی،بسیار بحثانگیز بود.بهطور مسلم امامت،رهبری عمومی جامعه اسلامی در امور دینی و دنیوی است که ناظر به هر دو وجه سیاسی و معنوی است:«الامامة ریاسة عامة فی امور الدین و الدنیا».2امام رضا علیه السلام در این باره میفرمایند:
امامت،متولی دین،مایه انتظام مسلمانان،صلاح دنیا و عزت مؤمنان است.امامت،بنیاد و اساس استوار و فرع نمایان اسلام است.به واسطه امام،نماز،زکات،روزه،حج و جهاد تکمیل میشود،همه نیازمندان از سرمایههای عمومی بهره میبرند،حدود و احکام الهی اجرا و مرزها و سرحدات کشور اسلامی از تهاجم دشمنان حفظ میشود.امام حلال خداوند را حلال و حرام او را حرام میشمارد و حدود الهی را برپا میدارد و از دین دفاع میکند و با حکمت و موعظه پسندیده و حجت قوی و رسا مردم را به سوی پروردگار فرا میخواند.3
آنچه از کلام امام برمیآید،وظایف الهی امام در دو بعد سیاسی و دینی است که در میان فرقههای شیعی نیز در این خصوص اختلافی وجود ندارد.تنها موضوع اختلاف،نوع ضرورت امامت است.تفکرات زید بن علی و پیروانش در خصوص قیام به شمشیر و نیز اجرای امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یکی از وظایف اصلی امام،ضرورت دستیابی به حکومت و نیز امامت بر اساس شمشیر را مورد تأکید قرار میدهد،4زیرا امر به معروف و نهی از منکر با ابزارهای حکومتی و سیاسی به طور کامل اجرا میشوند.از این رو،ضرورت امامت نزد آنان، ضرورت سیاسی است نه ضرورت دینی.زیدیه با چنین تفکری نخستین اختلاف را در اندیشه
(1)-.ماوردی،الاحکام السلطانیه،ص 34.
(2)-.شیح طوسی،همان،ص 248.
(3)-.کلینی،اصول کافی،ج 1،کتاب الحجه.
(4)-.احمد بن علی طوسی،همان،ص 99.
سیاسی و کلامی شیعه پدید آوردند.بر اساس این تعریف،امام برای اجرای امر به معروف باید با شمشیر قیام کند و حکومت را به دست گیرد.بدیهی است امامی که دست به قیام نزند در منظر آنان از امامت ساقط است؛آنگونه که ائمه شیعه امامیه علیهمالسلام پس از امام سجاد علیه السلام هیچ یک شرط ضروری امامت را از دیدگاه آنان نداشتند.در مقابل،اندیشه سیاسی شیعه امامیه، ضرورت امامت را ضرورت دینی و نه سیاسی میدانست،هر چند اجرا و دخالت در امور و شئون سیاسی نیز از وظایف امام بود.1
2.اعتقاد به نص و امامت منصوص
نص در اعتقاد شیعه به معنای تأکید صریح بر امامت فردی از طرف خداوند،پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام قبلی است.از نظر شیعه،مقام امامت،تالی مقام نبوت،جزئی از آن و به عبارتی،تداوم بخش نبوت و علل مبقیه رسالت است،و همانگونه که رسول از جانب خداوند تعیین میشود، امام نیز باید از سوی خدا تعیین و بر آن تصریح شود.در قرآن کریم به بسیاری از انبیا،از جمله ابراهیم،اسحاق و یعقوب اشاره شده که علاوه بر مقام نبوت،مقام امامت نیز داشتهاند.2در دیدگاه سیاسی شیعه امامیه،امامت باید از طرف خداوند تعیین شود و پیامبر صلی الله علیه و آله باید آن را معرفی کند و امر انتخاب امام را نمیتوان برعهده مردم گذاشت،زیرا به گفته امام رضا علیه السلام مقام امامت برتر،بزرگتر و عمیقتر از آن است که عقول بشر آن را درک کند و به اراده آنان سپرده و با گزینش آنان تعیین شود.خداوند مقام امامت را که نزد رسولخدا بود از جانب ایشان به علی علیه السلام سپرد و این مقام در پاکان و برگزیدگان از فرزندان او باقی است و تا قیامت ادامه خواهد داشت،زیرا پیامبری از این پس برانگیخته نمیشود.3در حقیقت،همانگونه که هدف ارسال پیامبران هدایت بشر است،هدف از امامت نیز هدایت باطنی و معنوی انسانهاست که باید از طرف حق تعیین شود.این یک ضرورت عقلی است که اختیار انتخاب امام همچون پیامبران از عهده مردم سلب شود،زیرا تعیین معصوم برای انسانها ممکن نیست و تنها خداوند بر عصمت بندگانش آگاه است.4
(1)-.شیخ طوسی،همان،ص 248.
(2)-.بقره 2 آیه 124 و انبیاء(21)آیه 73:«وجعلنا
ائمة یهدون بأمرنا
».
(3)-.کلینی،همان،ج 1،ص 154.
(4)-.سیدمرتضی،الفصول،ص 120.
ابوسهل نوبختی بر لزوم وجود امام منصوص و عالم به کتاب و سنت که واجبالاطاعه است و نیز بر وجود عقلی نص از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام مؤمنان اشاره میکند.او شخص امام را حجت خداوند تلقی میکند که بهواسطه وجود اوست که شرایع خداوند پایدار میماند.1 این کار در غدیرخم توسط پیامبر صلی الله علیه و آله در خصوص معرفی علی علیه السلام به امامت مسلمانان با عبارت«من کنت مولاه فهذا علی مولاه»صورت پذیرفت.بسیاری از یاران امام علی علیه السلام پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و انتخاب خلیفه اول در سقیفه در مدینه و پیرامون آن،بهویژه در یمن،به انتخاب مردم در سقیفه بنیساعده اعتراض کردند که در مبحث قبل به آن اشاره کردیم.این نص بر اساس اعتقاد امامیه در دوازده امام از طریق رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام قبلی و وصیت او بر جانشین تداوم مییابد.2البته این نص باید با علائمی چون مشاهده علم و فضل امام همراه باشد.3
اما اصل نص و انتخاب امام از طریق پیامبر و امام قبلی با ارائه اندیشه سیاسی جدیدی توسط زید بن علی،یعنی احراز امامت از طریق قیام با شمشیر،دچار اختلاف و شکاف شد و پیروان زید از این اندیشه روی برتافتند و خود را از جامعه شیعه جدا ساختند.به اعتقاد زیدیه، مسئله نص به صورت خفی و آن هم برای امام علی و حسنین علیهمالسلام بود،4زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله بنا بر مصالحی راز امامت علی علیه السلام را پنهانی به خواص و بعضی اصحاب فرمودند.5اما پس از آنان هر یک از فرزندان ایشان و فرزندان فرزندان ایشان چه از نسل حسن علیه السلام و چه از نسل حسین علیه السلام،یعنی از نسل فاطمه در صورت قیام علیه حکومتِ ظالم میتوانستند مقام امامت را احراز کنند.6در حقیقت،انتخاب امام قبلی و نص از طرف او در دیدگاه زیدیه معنا و مفهومی نیافت.از آنجا که در تفکر زیدیه مهمترین رکن دینی و اعتقادی امر به معروف و نهی از منکر
(1)-.ابوسهل نوبختی،التنبیه،ص 95.
(2)-.صفار،بصائر الدرجات،ص 470.
(3)-.کلینی،همان،ج 1،ص 285.
(4)-.امام هادی بن ابراهیم الوزیر،نهایة التنویه فی الازهاق التمویه،ص 102.
(5)-.احمد بن علی طوسی،همان،ص 36 و 193 و الهادی الی الحق،الاحکام فی الحلال و الحرام،ج 2،ص 465.
(6)-.ابن مرتضی،البحر الزخار،ج 1،ص 91.
بود،امامت نیز تابعی از آن به شمار میرفت.1از این رو،آنان به اهلسنت نزدیکترند تا به شیعه امامیه،زیرا امامت نزد آنان ضرورت اجتماعی-سیاسی تلقی میشود تا دینی،بنابر این، بحث امامت منصوص در میان آنان معنا و مفهومی نمییابد،بلکه معتقدند امام،مشروعیت خود را نه از خداوند،بلکه از اجماع امت میگیرد.
در واقع،زیدیه در بحث امامت،انتخاب را بر نص،و شورا را بر وصایت ترجیح میدهند و انتخاب از طریق شورا و اجماع مردم یا خبرگان امت نزد ایشان مشروعیت مییابد.با این حال،این اجماع و انتخاب باید از نسل فاطمه علیهاالسلامچه امام حسن علیه السلام و چه امام حسین علیه السلام باشد نه از میان سایر نسلها.2در مجموع،پذیرش مردم و مقبولیت عام برای امام از تفکرات برجسته زیدیه است.در باور آنان امام شخصی نبود که از پیش تعیین شده باشد و امت تنها مکلف به پذیرش امامت او باشند،بلکه پذیرش امت نقشی اساسی دارد.3در مقابل،در تفکر امامیه و اسماعیلیه،امامت،منصبی الهی است و از جانب خداوند تعیین میشود.آنان امامت را برترین ارکان دین میدانند و معتقدند امام علی علیه السلام به امر الهی و با نص پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیاتش برگزیده شد و امامت به صورت موروثی در نسل علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام از طریق حسین علیه السلام ادامه مییابد و جانشین امام بعدی از طریق نص امام قبلی صورت میگیرد.
3.عصمت امام
امامت در دیدگاه شیعه،ادامه نبوت است،لذا امام باید صفات یک نبی را نیز داشته باشد. مقوله عصمت و دوری از خطا و گناه عمدی و سهوی امام،از اعتقادات منحصر به فرد شیعه امامیه است.امام باید معصوم باشد تا در بیان احکام الهی که از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله به وی واگذار شده،و در هدایت جامعه در مقام جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله به راه خطا نرود.همچنین برای جلوگیری از تحریف و تبدیل احکام شریعت و نیز تشخیص حق از باطل،معصوم بودن امام از ضروریات است.4این امام معصوم که حضورش در هر عصری ضروری است باید عالمترین
(1)-.الهادی الی الحق،همان،ج 2،ص 462.
(2)-.همان،ج 1،ص 36 و ابن مرتضی،همان،ج 1،ص 91.
(3)-.اربعة کتب اسماعیلیه،ص 96.
(4)-.صفار،همان،ص 387 و کلینی،همان،ج 1،ص 285.
مردم به تفسیر شریعت و حلال و حرام و تشخیص حق از باطل باشد،زیرا حفظ شریعت برعهده اوست.1
در دیدگاه امامیه،مقام عصمت تنها به ائمه شیعه تعلق دارد که سکاندار هدایت جامعه هستند و در قرآن کریم از آنان به عنوان«اولی الأمر»یاد شده است و تبعیت از آنها همانند خداوند و رسولش واجب است.در حدیثی از امام رضا علیه السلام آمده است:
الامام المطهر من الذنوب و المبرأ من العیوب...فهو معصوم مؤید،موفق مسدد، قد أمن من الخطایا و الزلل و العثار،یخصه اللّه بذلک لیکون حجته علی عباده و شاهده علی خلقه.2
اما زید عصمت ائمه را فقط در پنج نفر،یعنی اصحاب کساء پذیرفت و اظهار داشت که جز آنان بقیه از ما اهلبیت همانند مردم گناه میکنند و نیکی میکنند؛نیکو کار ما چند برابر اجر دارد و گناهکار ما چند برابر عقاب.3در این دیدگاه،عصمت مقامی است اکتسابی،اما با این تفاوت که اگرچه آنان معصوم نیستند،ولی تقدیر خداوند برای آنان رسیدن به مقام عصمت را رقم زده است.4اما برحسب آیه«انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس»،پنج تن آلعبا عصمت ذاتی دارند و امام علی و حسنین علیهمالسلام علاوه بر عصمت،ایمان و عدالت(دو شرط قطعی)را دارند که از شروط امامت است.5اسماعیلیه بر خلاف زیدیه نسبت به مقام عصمت ائمه نظر خلافی ارائه کردند.آنان امام را بر اساس حدیث معروف سفینه،عامل نجات مردم از ضلالت و گمراهی میدانستند که هر کسی که سوار آن کشتی نشود در دامان بدعت و ضلالت میافتد و غرق میشود و مادامی که به ولایت ائمه استوار باشد و بر فرامین و نواهی آنان عمل کند، نجات مییابد و کسی که چنین نکند یا در عصمت آنان شک کند و توبه ننماید در طوفان گمراهی،هلاک خواهد شد و به عذابی دردناک دچار میگردد.6البته آنان در عصمت ائمه فقط تا امام صادق علیه السلام با شیعه امامیه هم اعتقاد هستند.
(1)-.خیاط،الانتصار،ص 205 و 234.
(2)-.کلینی،همان،ج 1،ص 154.
(3)-.احمد بن علی طوسی،همان،ص 296 و امام هادی بن ابراهیم الوزیر،همان،ص 102.
(4)-.امام هادی بن ابراهیم الوزیر،همان،ص 102.
(5)-.امام منصور باللّه،همان،ص 155.
(6)-.اربعه کتب اسماعیلیه،ص 32-33.
4.افضلیت امام
یکی دیگر از مباحثی که باعث بروز اختلافاتی در میان تشیع شد،موضوع افضلیت امام در مقایسه با دیگران بود.از منظر امامیه امام باید افضل زمان خود باشد.بنابراین تا زمانی که چنین شخصی در جامعه وجود داشته باشد-که یقینا وجود دارد و هیچگاه جهان خالی از چنین افضلی به عنوان حجت نیست-اگر کسی به اقتضای زمان و شرایطی استثنایی به امامت و زعامت مسلمانان دست یافت،خلافت و زعامت او نامشروع است.بر این اساس،خلافت مفضول بر افضل و یا فاضل در هیچ شرایطی جایز نیست و با وجود امام علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله که افضل صحابه است،خلافت دیگران جایز نبود.اما این دیدگاه از سوی زید بن علی علیه السلام خدشهدار شد و وی خلافت خلیفه اول و دوم را اگر چه به مفضول بودن آنان در مقایسه با امام علی علیه السلام اقرار داشت،مشروع میدانست.1زید،خلافت مفضول بر فاضل را در شرایط خاصی مجاز دانست و به هیچ وجه در برابر اعتراضات شیعیان(اثناعشری)و ملامت او به سبب این اندیشه،عقبنشینی نکرد.بسیاری از شیعیان مخالف این اندیشه،از زید جدا شدند.این دسته ابتدا از سوی زیدیه به«رافضه»معروف شدند،2زیرا زید خطاب به آنان گفت:«رفضتمونی؛مرا ترک کردید».3بعدها اهلسنت از این عبارت به نفع خود برای تحقیر شیعیان اثناعشری بهره برده و آنان را«روافض»خواندند.البته در مبحث قبل به گفته زید در این خصوص اشاره کردیم.
به سبب مشروع دانستن خلافت خلیفه اول و دوم از جانب زید،بسیاری از اهلسنت به این قیام پیوستند و علمای آنان نیز قیام او را تأیید کردند.از این رو،زیدیه در میان شیعه، طبقهای یا گروهی محافظه کار به شمار میروند.با این حال،زیدیه هرگز برای چنین مطلبی به جز موارد استثنایی اعتقاد ندارند و در شرایط عادی آن را جایز نمیدانند؛یعنی عقلاً ترجیح امامت مفضول را بر فاضل نمیپذیرند و حتی بر اعتقادات معتزله خرده میگیرند که چرا آنان میگویند با این که علی علیه السلام افضل صحابه بود،با مفضول خود،یعنی خلفای پیشین بیعت کرد. آنان این گفته را علاوه بر عقل،بر اساس کتاب و سنت نیز باطل میدانند،زیرا میگویند
(1)-.امام هادی بن ابراهیم الوزیر،همان،ص 102.
(2)-.ابوحاتم رازی،کتاب الزینه،ص 17.
(3)-.شهرستانی،الملل و النحل،ص 154.
خداوند طاعت فاضل را بر مفضول جایز و واجب کرده است و اگر فاضل بخواهد از مفضول تبعیت کند صحیح نیست،زیرا مفضول به امر و نهی خدا جاهل است و فاضل به احکام شریعت در مقایسه با او عالم،و عقلاً اطاعت فاضل از مفضول محال است.1آنان به روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله استناد میجویند که میفرمود:
من تقدّم علیه قدم من المسلمین،یری انّ فیهم من هو افضل منه،فقد خان اللّه و رسوله و المسلمین؛2هر کسی بر زعامت مسلمانان پیشقدم شد در حالی که در میان آنان فردی افضل وجود داشته باشد،به خدا،رسول و مسلمانان خیانت کرده است.
شایان ذکر است که امامیه برای همه دوازده امام خویش چنین تفکر و اعتقادی دارند،ولی زیدیه فقط برای امام علی و حسنین علیهمالسلام و آن گاه همگی اهلبیت از فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام3البته هنگامی که با سیف و امر به معروف و نهی از منکر قیام کنند.
موضوع افضلیت امام هم البته مورد توجه برخی از علمای اهلسنت نیز قرار گرفت.به عنوان مثال،قاضی ابوبکر باقلانی(م403 ق)با استناد به حدیث یاد شده اذعان میدارد که هرگاه افضلیت در امام جماعت برای نماز مطلوب باشد،در پیشوایی جامعه اسلامی به طریق اولی مطلوب خواهد بود.4
5.اعلمیت و مرجعیت علمی و دینی
موضوع علم امام و میزان و حد و حدود آن،همواره از دیگر بحثهای کلامی در جامعه تشیع بوده است.امام برای هدایت و رهبری جامعه باید به احکام شریعت و مصالح و مفاسد مسلمانان آگاه و از علم کافی برای تحقیق هدف امامت برخوردار باشد.از این رو او باید در مقایسه با همگنان و هم عصران خود عالمتر و به عبارتی،اعلم باشد.اعلمیت یکی از صفات امامت در شیعه است و آن هم از صفات ضروری و شرایط عقلی نزد امامیه.امام رضا علیه السلام در این باره میفرمایند:
(1)-.احمد بن علی طوسی،همان،ص 155.
(2)-.طوسی،تمهید الاوایل،ص 472.
(3)-.امام المنصورباللّه،همان،ص 154 و 169.
(4)-.کلینی،همان،ج 1،ص 321 و شیخ مفید،الارشاد،ص 317.
امام دانایی است که نادانی در او راه ندارد.رهبر و نگهبانی است که ضعف و سستی در او نیست.سرچشمه قدس،پاکی،زهد،پارسایی،علم و عبادت است.دانشش فراوان و حلمش کامل و خبره امامت و دانای سیاست است.1
بنا بر نظر امامیه،امام عالمترین کس از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است که تفسیر شریعت و تعلیم حلال و حرام و تشخیص حق از باطل و حفظ شریعت از تحریفات و بدعتها و تضمین اصالت آن را برعهده دارد.2از این رو نقش امام در مرجعیت دینی جامعه در مقایسه با نقش سیاسی او اهمیت بیشتری مییابد.در میان امامیه نیز در میزان علم امام اختلافاتی وجود دارد و دیدگاههای مختلفی ارائه شده است؛برخی علم امام را اکتسابی و برخی ذاتی و لدنّی دانستهاند و در سرچشمه آن نیز به مباحثی پرداختهاند.آنان که علم امام را ذاتی میدانند، معتقدند چون علم پیامبر صلی الله علیه و آله که نبی و رهبر امت است ذاتی و از جانب خداوند است،پس علم امام و جانشین او هم باید غیر اکتسابی باشد.امامان،معارف و علوم دین را از طریق الهامهای غیبی و ربوبی دریافت کردهاند و بخشی از آن نیز از طریق رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام به آنان رسیده است.3آنها تا آنجا پیش رفتند که گفتند کودکان در قنداق از خاندان آل محمد صلی الله علیه و آله در دانش و بینش همانند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هستند،زیرا هیچ یک از ایشان به آموختن از کسی نیازی ندارد و خداوند همه علوم را به آنان آموخته است.4
در قرن سوم،جریانی تحت عنوان غالیان شکل گرفت که برخی از آموزههای آنان در میان امامیه نیز وارد شد که از آن جریان با عنوان«مفوضه»یاد شده است.آنان معتقد بودند که علم امام لدنّی است و از طریق وحی الهی کسب میشود.آنان به ائمه،علم غیب و قدرت فوق بشری و خلق رزق مردم را از طریق آنان،به ایشان نسبت دادند که علمایی چون طبرسی،شیخ طوسی و کشی کوشیدند این باورها را تکذیب کنند.5زیدیه هم به شدت آن را انکار و حتی حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل میکردند که ایشان از خداوند نسبت به کسانی که
(1)-.شیخ مفید،اوائل المقالات،ص 74.
(2)-.همان،ص 295.
(3)-.خیاط،همان،ص 205.
(4)-.حسن بن موسی نوبختی،فرق الشیعه،ص 54.
(5)-.ابوسهل نوبختی،التنبیه،همان،ص 96 و شیخ مفید،اوائل المقالات،ص 75.
به او و سایر امامان نسبت دانستن علم غیب میدادند،بیزاری میجستند.1زیدیه این دیدگاه را که امامان عالم به دنیا میآیند بهشدت رد میکنند،2اما در این میان،اسماعیلیه هم مانند غالیان و برخی از امامیه به این امر معتقد شدند که خداوند ائمه را از نیات خلق و آنچه در قلبهای آنان میگذرد آگاه کرده است.کسی حرکت نمیکند و ساکن نمیشود مگر آنکه آنان خبر دارند،چون همه آنها از جدشان این علم را گرفتهاند.3اسماعیلیه در این تفکر با غالیان نزدیکاند.اما در میان امامیه هم برخی نظریه معتدلتری در خصوص علم ائمه و اکتسابی بودن آن ارائه دادند.آنان معتقد بودند امام صرفا عالم به کتاب خدا و سنت است،از جمله شیخ مفید معتقد است امامان در مقام جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله برای تنفیذ احکام و برپا داشتن حدود الهی و پاسداری از شرایع تربیت شدهاند.4به گفته صفار،امامان بر اساس توراث،کتابهایی از امامان قبلی در اختیار دارند که مسائل مستحدثه در هر عصر را بر اساس قواعد و کلیات یادشده در این کتابها از طریق استنباط فروع از اصول استخراج میکنند.5
6.حجت و استمرار امامت
استمرار امامت و در حقیقت بلافصل بودن آن و اینکه زمین هیچگاه نباید از حجت خالی باشد،از جمله موضوعاتی است که کمتر در باره آن اختلاف شده است و در آن،زمینه اجماع نسبی در میان فرقههای شیعه وجود دارد،البته با اندکی تفاوت.امامیه معتقد است چون امامت،استمرار نبوت است و هیچگاه بشر از وجود هادی و راهنما بینیاز نبوده و همیشه خداوند بهطور دائم برای مخلوقات خود نبی و راهنما فرستاده است،در موضوع امامت نیز چنین فرضی وجود دارد.در حقیقت،امامیه با وجود اینکه به ختم نبوت پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله معتقد است حفظ و استمرار شریعت و دین خداوند را جز از طریق وجود مستمر «حجت»امکانپذیر نمیداند.در تداوم این سنت،وجود حجت در زمین تا برپایی قیام،
(1)-.احمد بن علی طوسی،همان،ص 298.
(2)-.همان.
(3)-.اربعة کتب اسماعیلیه،ص 116.
(4)-.شیخ مفید،اوائل المقالات،ص 46.
(5)-.صفار،همان،ص 387 و ابوسهل نوبختی،التنبیه،ص 96.
ضرورت عقلی و دینی است و این بر اساس قاعده لطف خداوند در حق بندگانش است که چنین تقدیری را برای بشریت رقم زده است تا هیچگاه زمین از حجت خالی نباشد و مردم به انحراف میل نکنند و به هدایت رهنمون شوند.در حقیقت،شخص امام حجت خداوند تلقی میشود و بهواسطه وجود اوست که شرایع خداوند،زنده و پایدار میماند و در صورت نبودن امام و حجت در زمین،شریعت خداوند تعطیل میگردد.وجود تکلیف برای مردم،عقلاً ضرورت وجود استمرار و همیشگی بودن حضور امام را از جانب خداوند واجب میسازد.بر این اساس،تصرف امام در امت،لطف است و مصلحت دینیِ آنان را در بردارد.1اعتقاد به لطف از موضوعات منحصر به فرد در عقاید کلامی امامیه است.اسماعیلیه هم در این میان بر اساس نظر امامیه معتقدند که امامت تا ابد ادامه دارد و جهان هستی بدون وجود امام استمرار نمییابد و بدون وجود او جهان نابود میشود.2
7.توارث و امامت مستقر و مستودع
بر اساس روایات نقل شده از پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد ائمه دوازدهگانه یا به عبارت راویان اهلسنت،«نقبای دوازدهگانه»که در نسل امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام قرار دارند، ناخودآگاه بحث توراث در فرزندان ذکور ائمه به میان میآید.اگر چه موضوع نص در تفکر امامیه و اثناعشری فی نفسه به معنای توارث نیست(زیرا امامت در میان فرزندان ائمه محقق میشود نه در برادرانشان،به استثنای امامت امام حسن و امام حسین علیهما السلام)،اما در میان جامعه تشیع،موروثی بودن نیز اهمیت مییابد،البته نه اینکه اصل در امامت باشد؛یعنی امام بعدی باید از فرزندان ذکور امام قبلی انتخاب و معرفی شود.
موضوع امامت پس از شهادت امام صادق(ع)دچار چنین چالشی شد.فطحیه معتقد به انتقال امامت به برادر(مشابه انتقال امامت از امام حسن علیه السلام به امام حسین علیه السلام)شدند و برخلاف امامیه،امامت را در موسی بن جعفر ندیدند و به عبداللّه افطح برادر ایشان گرایش یافتند.هنگام فوت اسماعیل،فرزند امام صادق علیه السلام نیز برخی از طرفداران اسماعیل به
(1)-.شیخ مفید،اوائل المقالات،ص 46.
(2)-.قاضی نعمان،دعائم الاسلام،ص 2 و اربعة کتب اسماعیلیه،ص 49.
فرزندش محمد گرایش یافتند و تفکر و اندیشه جدید و منحصر به فردی با عنوان امامت «مستقر و مستودع»ارائه کردند.1بر اساس این تفکر،امامت میتواند به عنوان ودیعه در برادر قرار گیرد و سپس به فرزندان برادر که امام مستقر هستند منتقل شود.آنان در تأیید این تفکر، امامت امام حسن علیه السلام را مثال میزنند که امامت در ایشان ودیعه بود و امام مستقر،برادرشان امام حسین علیه السلام بودند،لذا امام حسن علیه السلام این ودیعه را به برادر سپرد تا او پس از خود در فرزندانش مستقر سازد.بر این اساس،فرزندان امام حسن حق امامت ندارند،زیرا امامت در پدرشان ودیعه است و او نمیتواند آن را به فرزندانش منتقل کند.2آنان معتقدند ولایت مستقر همیشگی نیست مگر آن مستقری که خداوند او را از زمانی که آدمیان را آفرید،او را خلق کرد.البته رتبه و جایگاه هر مستودعی در برابر جایگاه مستقر همیشگی است.3
همچنین ادعای امامت توسط جعفر بن علی علیه السلام،برادر امام عسکری که نزد امامیه به «جعفر کذاب»معروف شد،بخشی از جامعه تشیع را دچار پراکندگی کرد.پیروان جعفر تأکید میکردند که موروثی بودن امامت الزامی نیست،چنان که امامت در دو برادر،یعنی حسن و حسین علیهما السلام قرار گرفت.در مقابل،امامیه بر این امر تأکید کردند که امامت در فرزندان ذکور ائمه قرار دارد و آن هم قبلاً از جانب رسولخدا صلی الله علیه و آله معین شده است و اگر امام قبلی جز یک فرزند خردسال نداشته باشد،امامت در او متعین میشود نه در برادر یا در عمو و....زیدیه هم اصل توارث در امامت را جز در امام علی علیه السلام تا یحیی بن زید بیشتر نپذیرفتند و هر یک از اهلبیت را که شمشیر به دست گیرد و برای امر به معروف اقدام کند،امام خود دانستند.
8.مهدویت
یکی از موضوعات بسیار بحثانگیز در جامعه تشیع که باعث ایجاد تفکرات و اندیشههای مختلفی شد،موضوع مهدویت و ظهور منجی برای اقامه قسط و عدل و حکومت جهانی است.این موضوع همواره دغدغه اصلی جریانهای مذهبی و سیاسی تشیع و حتی اهلسنت
(1)-.اربعة کتب اسماعیلیه،ص 49.
(2)-.همان.
(3)-.حسن بن موسی نوبختی،فرق الشیعه،ص 33 و اربعة کتب اسماعیلیه،ص 49.
بوده است.از آنجا که بنیادهای حکومت و خلافت بنیامیه برظلم و جور،بهویژه برتری قائل شدن برای نژاد عرب بوده است،تودههای ستم کشیده و تحقیر شده به محض یافتن روزنههایی از امید برای خلاصی از وضع موجود،دست به قیام میزدند و با کسی که مدعی مهدویت بود،همراه میشدند.اما قاطبه جامعه شیعی در آن عصر،تعریف مشخصی از بحث مهدویت نداشتند و فقط به این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله استناد میکردند که«فردی از نسل من که هم نام و کنیه من است ظهور خواهد کرد تا جهان را پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده است،پر از عدل و داد کند».بنابراین،در هر دورهای کسی که برای مقابله با ظلم و ستم قیام میکرد،بهویژه اگر نام او محمد و از خاندان اهلبیت و رسالت بود،با استقبال جامعه شیعی و حتی غیر شیعی روبهرو میشد.بدین ترتیب،جامعه تشیع در هر دورهای بر این مبنا دچار تشتت و اختلاف میشد و هر از گاهی شیعیان گرد یک فرد که ادعای مهدویت میکرد و او را مهدی میدانستند،جمع میشدند و دست به قیام میزدند.
نخستین کسی که از عنوان مهدویت برای محمد بن حنفیه فرزند امام علی علیه السلام استفاده کرد و موفق شد تودههای ستم کشیده،بهویژه شیعیان و ایرانیان را گرد خود جمع کند،مختار بن ابوعبیده ثقفی بود.او قیام خود را با نام محمد بن حنفیه که هم نام پیامبر صلی الله علیه و آله و نیز از خاندان رسالت بود،آغاز کرد.بعدها پیروان محمد بن حنفیه اعتقادات خاصی در مورد شخصیت او یافتند.برخی گفتند او زنده است و در کوه رضوی پنهان شده است و هرگاه خداوند بخواهد،ظهور خواهد کرد و امام قائم و امام عصر است و«هیچ کس را از خاندان او نسزد که با وی از درِ ناسازگاری درآید و از امامت او بیرون شود و بیدستور وی شمشیر برکشد، زیرا حسن بن علی علیه السلام به فرمان وی به جنگ معاویه رفت و به دستور او صلح کرد و با وی از درِ دوستی در آمد.حسین بن علی علیه السلام نیز به دستور او آهنگ کوشش و نبرد با یزید کرد.اگر آن دو بیفرمان وی به این کار دست میزدند،هر آینه گمراه و تباهکار میشدند.پس هر که با محمد حنفیه راه خلاف پیش گیرد،کافر و مشرک است».1آنان معتقد بودند که محمد حنفیه، مختار را پس از شهادت امام حسین علیه السلام بر عراقین حکومت داد و او را به خونخواهی وی امر
(1)-.حسن بن موسی نوبختی،همان،ص 29.
کرد.این فرقه در تاریخ به«کیسانیه»معروف شدند،زیرا برخی آن را لقب مختار که مردی زیرک و با کیاست بود و برخی لقب غلام او و حتی برخی لقب محمد حنفیه دانستهاند.
بعد از مرگ محمد بن حنفیه،پیروان او به چند دسته تقسیم شدند:دستهای گفتند او مهدی موعود است و علی علیه السلام او را بدین نام خوانده و او نمرده و نخواهد مرد و شایسته مرگ نیست،بلکه پنهان شده است و به زودی باز میگردد و بر جهان سلطه مییابد،امامی پس از او نمیآید مگر آنکه او خود باز گردد.این گروه که پیرو ابنکرب بودند به«کربیه»معروف شدند.عدهای دیگر که از حمزة بن عماره بربری پیروی میکردند میگفتند که محمد بن حنفیه خداوندگار بزرگ والاست و حمزه،امام است و به وسیله هفت چیز که از آسمان بر وی فرود آید،زمین را بگشاید و جهان از آن او گردد.امام صادق علیه السلام حمزة بن عمار را لعنت میکرد.گروهی نیز گفتند محمد بن حنفیه مرده است و پس از وی امامت به پسرش ابوهاشم عبداللّه رسیده است.این عده را«هاشمیه»گویند.1گروهی دیگر معتقد بودند مهدی قائم، ابوهاشم فرزند محمد حنفیه است و بر آفریدگان ولایت یابد و باز گردد و به کارهای مردم رسیدگی کند و جهان از آن او شود و جانشین پس از وی نباشد.فرقههای دیگری نیز از دل کیسانیه بیرون آمدند،مثل بیانیه،صائویه،حادثیه،منصوریه و...که هر یک در باره مهدویت نظر خاصی داشتند.
اما پس از چندی فردی از نوادگان امام حسن علیه السلام به نام محمد بن عبداللّه بن حسن بن حسن علیه السلام معروف به«محمد نفس زکیه»علیه حکومت عباسیان قیام کرد.اگر چه او به طور مستقیم ادعای مهدویت نکرد،اما یارانش او را که همنام پیامبر صلی الله علیه و آله و ملقب به نفس زکیه بود، مهدی موعود دانستند و علیه ظلم و ستم عباسیان شوریدند و سرانجام شمار زیادی از آنان همراه محمد نفس زکیه به شهادت رسیدند.پیروان محمد معتقد بودند که او نمرده و نخواهد مرد و در کوهی به نام«علمیه»بر سر راه مکه زندگی میکند.او همان مهدی است که همنام پیامبر است و بر اساس گفته آن حضرت«نام او نام من و نام پدرش نیز نام من»است. بنابراین،محمد بن عبداللّه محض پس از محمد حنفیه،دومین کسی است که عدهای قائل به
(1)-.همان.
مهدویت او شدند.دیری نپایید که محمد دیگری ظهور کرد و او را مهدی موعود دانستند.1او فرزند اسماعیل پسر امام صادق علیه السلام بود.پس از آنکه اسماعیل در زمان حیات امام صادق علیه السلام از دنیا رفت،عدهای که معتقد بودند وی جانشین امام صادق علیه السلام بوده است به امامت فرزندش محمد بن اسماعیل معتقد شدند و پنداشتند وی نمرده و زنده است و در شهرهای روم زندگی میکند.او همان قائم و مهدی موعود است.آنها حتی تا آنجا پیش رفتند که او را از پیامبران اولوالعزم دانستند و گفتند او دین محمد را نسخ خواهد کرد و به این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله استناد جستند که«لوقام قائمنا علمتهم القرآن جدیدا؛2اگر قائم ما برخیز قرآن را تازه خواهید یافت». آنان برداشتی بسیار سطحی از این روایت داشتند و اندیشههای جدیدی را عرضه کردند و مقامی بسیار شامخ در حد نبوت برای محمد بن اسماعیل قائل شدند.
در این زمان گروهی دیگر،امام کاظم علیه السلام را مهدی موعود دانستند و وفات ایشان را در زندان باور نکردند و گفتند او نمیمیرد تا اینکه شرق و غرب زمین از آنِ او گردد و گیتی پر از ستم را از داد پر کند.او روزی از زندان بیرون رفت و کسی او را ندید و از کار وی آگاه نشد،اما خلیفه و یاران او به نیرنگ و دروغ،وانمود کردند او از دنیا رفته،حال آنکه وی زنده است. عدهای نیز گفتند امام کاظم علیه السلام امام قائم است که از نظرها پنهان شده و با خواص خود ارتباط برقرار میکند.برخی دیگر گفتند که خداوند او را نزد خود به آسمان برده و هنگام قیام دوباره برمیگردد.3اینان در مجموع به«واقفه»معروف شدند،زیرا بر امامت موسی بن جعفر توقف کردند.
پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام یاران ایشان به چهارده دسته تقسیم شدند:برخی از آنان معتقد به زنده بودن و مهدی قائم بودن امام حسن عسکری علیه السلام شدند و حتی گفتند او پسری نداشت که غایب شود و خود زنده است.برخی وفات امام حسن علیه السلام را پذیرفتند،اما گفتند پس از مرگ،زندگی را از سرگرفت و او مهدی قائم است.ولی امامیه و اثناعشریه به مهدویت فرزندش مهدی نظر دارند که در پنج سالگی از نظرها غیب شد.او زنده است و هرگز نمیمیرد تا آنکه قیام کند و جهان را پر از عدل و داد گرداند.
(1)-.همان،ص 57.
(2)-.همان،ص 65 ر.ک:هاجسن،فرقه اسماعیلیه.
(3)-.همان،ص 71.
نتیجه گیری
جامعه تشیع به رغم اتحاد استراتژیک،در برخی مقولههای سیاسی و دینی،در قرنهای اول و دوم هجری،از درون با چالشهای جدی روبهرو و دچار پراکندگیهایی شد که این چالشها تا عصر حاضر نیز استمرار یافته است.علل و عواملی را که میتوان در یک تجزیه و تحلیل تاریخی در چنین رویدادی مطرح کرد،در دو قالب سیاسی و مذهبی است.در محور اول،اندیشه سیاسی،بحث حاکمیت سیاسی و دستیابی به قدرت سیاسی،مهمترین عامل جدایی در جامعه تشیع بوده است.در محور دوم،باید به پیدایش علم کلام و برداشتهای ظاهری و باطنی از قرآن و حدیث اشاره کرد که هر چند باعث رشد و بالندگی اندیشهها و عقول شد،اما در ایجاد پراکندگیها نیز بسیار مؤثر بود.در محور اول،دو تفکر قابل طرح بود: یکی،ضرورت سیاسی و دیگری،ضرورت دینی وجود امامت.در تفکری که بعدها زیدیه از درون آن پدیدار شد،امامت،ضرورت سیاسی برای اجرای امر به معروف و نهی از منکر تلقی میشد که لزوما برای اجرای آن باید به حکومت دست یافت و برای دستیابی به آن چارهای جز قیام به شمشیر نبود.بر این اساس،امامت نه تنها ضرورتی سیاسی است،بلکه شرط آن نیز قیام است.این اولین افتراق در جامعه تشیع بود که زیدیه امامت را در زید بن علی و فرزندانش دید،در صورتی که امامیه(اثناعشریه)آن را ضرورتی دینی تلقی میکرد.
در مباحث کلامی و محور دوم،مهمترین بحثهای چالش برانگیز،از قبیل نص و انتخاب منصوص امام بود که برخی چون کیسانیه معتقد بودند این نص فقط در امام علی علیه السلام قرار یافته است و در مورد امامان بعدی صدق نمیکند.زیدیه هم آن را منحصرا در امام علی علیه السلام و حسنین دانستند.اسماعیلیه نیز چنین اعتقادی را تا زمان امام صادق علیه السلام ترویج دادند و خود را از جامعه تشیع جدا ساختند و بعد امامیه آن را منحصر در نسل امام حسین تا دوازدهمین امام که از طریق امام قبلی معین خواهد شد،دیدند.بحث عصمت امام،علم و اعلمیت مرجعیت دینی و علمی امام،مسائلی چون افضلیت و اعتقادات دیگری چون رجعت،بدا،مهدویت و... نیز باعث افتراقاتی در جامعه تشیع شد.علاوه بر این،نگرش خاصی چون اولوهیت نسبت به مقام ائمه و غلو در حق آنان نیز که حتی این تفکرات،آن گروهها را از دایره اسلام خارج
ساخت،بسیاری از متفکران شیعه امامیه و سایر فرقهها را به چالش جدی کشانید.رگههای این تفکر در فرقههایی چون دروزیه،نصیریه،اهلحق(یارسان)،علی اللهیها و...بروز یافت که اقلیت قابل توجهی را در کشورهای اسلامی تشکیل میدهند.
اما این اختلاف دیدگاهی و کلامی از یک طرف باعث عدم اتحاد و انسجام درون شیعه شد و تشیع هرگز نتوانست به رغم این اختلافات،در برابر اندیشه غالب و اکثریت،به اتحادی استراتژیک برسد و در نتیجه،معارضانشان،بهویژه حاکمیت بنیامیه و بنیعباس توانستند به راحتی از این افتراق بهره برده،آنان را سرکوب و کنترل و دست ایشان را از حاکمیت سیاسی کوتاه نمایند و گروههایی از آنان را که دست به قیام زدند از طریق برخورد نظامی سرکوب کنند. از سوی دیگر نیز این افتراقات باعث گسترش و بسط علم کلام و شکوفایی اندیشهها در میان جامعه تشیع شد و دستاوردهای قابل توجه علمی را در این زمینه برای آنان فراهم آورد.ارائه دهها و شاید صدها متن علمی و کلامی برای تشریح این عقاید و اندیشهها توسط اندیشمندان شیعی برای تقابل با اندیشههای مخالف و معارض در همه فرقههای شیعی،از جمله میراث کهن و ماندگار کلامی شیعه است.در نهایت به نظر میرسد اگر جامعه تشیع به حاکمیت سیاسی دست مییافت و از قدرت دور نمیشد،افتراق و انشقاق در درون آن نیز پدیدار نمیگردید.بر این اساس،یکی از مهمترین دلایل ایجاد افتراق و پیدایش فرقههای مختلف شیعه،عدم حاکمیت سیاسی تشیع است و دیگری نیز که البته برخاسته از همین عامل نخستین است،پیدایش علم کلام در جامعه اسلامی است که آن را دچار تشتت و پراکندگی ساخت و شیعه نیز از این امر مستثنا نشد.
فهرست منابع
1.ابن ابیالحدید،عزالدین ابوحامد عبدالحمید،شرح نهجالبلاغه،تحقیق ابوالفضل ابراهیم، قاهره،داراحیاء الکتب العربیه،1378ق.
2.ابناعثم کوفی،احمد بن محمد،الفتوح،حیدر آباد دکن،دائرة المعارف العثمانیه،1388.
3.ابن بکار،ابوعبداللّه زید بن عبداللّه،الاخبار الموفقیات،تحقیق سامی کلی عانی،بغداد، مطبعة العانی،1972م.
4.ابنجوزی،یوسف بن حسام الدین(سبط)،تذکرة خواص الأمه فی معرفة الأئمه،تهران، چاپ سنگی،1285ق.
5.ابنمرتضی،احمد،البحر الزخار،به کوشش عبداللّه بن عبدالکریم جرافی،بیروت، دارالمطبوعات،1394ق.
6.ابنندیم،ابوالفرج محمد بن اسحاق،الفهرست،مصر،مکتبه التجاریه،1348ق.
7.اربعة کتب اسماعیلیه،تصحیح اشتر و تمان،گوتینگن،افست بغداد،مکتبة المثنی،[بیتا].
8.امام المنصور باللّه قاسم بن محمد بن علی،کتاب الاساس لقائد الاکیاس فی معرفة رب العالمین و عدله فی المخلوقین و ما یتصل بذلک من اصول الدین،تعلیق محمد قاسم عبداللّه هاشمی،یمن-صعده،مکتبة التراث الاسلامی،1415ق.
9.امام هادی بن ابراهیم الوزیر،نهایة التنویه فی الازهاق التمویه،تحقیق احمد بن درهم بن عبداللّه،یمن-صعده،مرکز الدراسات الاسلامیه،1421ق.
10.جعفری،حسین،تشیع در مسیر تاریخ،ترجمه محمدتقی آیتاللهی،تهران،دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1363.
11.خیاط،عبدالرحمن،الانتصار،به کوشش نیبرگ،قاهره،[بینا]،1925م.
نامه تاریخ پژوهان » شماره 12 (صفحه 120)
12.رازی،ابوحاتم احمد،الزینه،بغداد،[بینا]،1394ق.
13.رازی،ابوحاتم احمد،الزینه،ترجمه علی آقانوری،قم،مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب،1382.
14.سیدمرتضی،(شریف مرتضی)،الفصول المختاره،قم،1413ق.
15.شهرستانی،محمد،الملل و النحل،به کوشش محمد گیلانی،بیروت،1395ق.
16.صدوق،ابوجعفر محمد،خصال،ترجمه و تصحیح سیداحمد فهرسی،[بیجا،بینا،بیتا].
17.صفار،محمد،بصائر الدرجات،تبریز،[بینا]،1381ق.
18.طبرسی،ابو منصور احمد بن علی،الاحتجاج علی اهل اللجاج،محمد حسین خلف، رمضانعلی کاشانی،تهران،چاپ سنگی،دارالطباعه،1302ق.
19.طبری،محمد بن جریر،تاریخ الطبری،قاهره،مطبعة الاستقامه،1357ق.
20.طوسی،ابوجعفر محمد بن حسن،تمهید الاصول،به کوشش عبدالمحسن مشکوة الدینی، تهران،1362.
21.طوسی،ابوجعفر محمد بن حسن،تمهید الاوایل،بیروت،دارالفکر،1408ق.
22.طوسی،احمد بن علی طوسی،المنیر علی مذهب الامام الهادی الی الحق یحیی بن الحسین،تحقیق علی سراج الدین عدمان،یمن-صعده،1421ق.
23.غزالی،ابوحامد محمد،الاقتصاد فی الاعتقاد،بیروت،دارالفکر،1408ق.
24.قاضی نعمان،دعائم الاسلام،به کوشش آصف بن علی اصغر فیضی،قاهره،1383ق.
25.قندوزی حنفی،ینابیع الموده،بیروت،دارالکتب الاسلامیه،1405ق.
26.کلینی،محمد،الکافی،به کوشش علی اکبر غفاری،تهران،1377ق.
27.ماوردی،ابویعلی،الاحکام السلطانیه،قاهره،دارالتعارف،1409ق.
28.مجلسی،محمدباقر،بحارالأنوار،تهران،1388ق.
29.مفید،محمد بن نعمان،الارشاد،تصحیح کاظم موسوی میاموی،بیروت،دارالکتب الاسلامیه،1377ق.
30.مفید،محمد بن نعمان،اوائل المقالات،به کوشش واعظ چرندابی،تبریز،1363ق.
نامه تاریخ پژوهان » شماره 12 (صفحه 121)
31.نوبختی،ابوسهل اسماعیل،التنبیه،حاشیه اکمال الدین شیخ صدوق،به کوشش حسین اعلمی،بیروت،1412ق.
32.نوبختی،حسن بن موسی،فرق الشیعه،ترجمه محمد جواد مشکور،تهران،انتشارات علمی و فرهنگی،1381.
33.هاجسن،مارشال.گ.س،فرقه اسماعیلیه،ترجمه فریدون بدرهای،تهران،انتشارات علمی و فرهنگی،1378.
34.هادی الی الحق(حسین بن علی)،الاحکام فی الحلال و الحرام،یمن-صعده،1410ق.
35.یعقوبی،احمد بن ابی یعقوبی،تاریخ الیعقوبی،نجف،مکتبة المرتضویه،1358ق.
نویسنده : قائدان، اصغر