واکاوی جریان غلو و جعل حدیث در فرقۀ خطابیه و رفتار ائمه (ع) با آنان

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 19 - 37 دقیقه)

چکیده
بازشناسی اندیشه‌ها و رفتارهای فرق و مذاهب اسلامی یکی از نیازهای علمی جامعه به شمار می‌آید. زیرا می‌تواند به شناخت دیدگاه‌های مختلف اعتقادی و مذهبی که در ادوار مختلف تاریخ اسلامی وجود داشته و آثاری که از خود بر جای گذاشته کمک کند. از جمله این فرق که تأثیرات درخور توجهی داشته، فرقه خطابیه است. رئیس این فرقه محمد بن مقلاص اسدی، معروف به ابوالخطاب بوده که در نیمۀ نخست سدۀ دوم، افکار غالیانه را ترویج می‌کرده و پیروانی داشته است. نوشتۀ پیش رو به این سه مسئله پاسخ داده است: 1. چه عواملی سبب غلو آنان بوده است؟ 2. آیا این فرقه زمینه‌های جعل حدیث را فراهم کرده است؟ 3. امامان (ع) چه واکنشی به این جریان داشته‌اند؟ بررسی منابع فرقه‌شناختی، حدیثی و رجالی نشان می‌دهد رسیدن به منافع مادی و برخی اهداف سیاسی و ریاست‌طلبی از مهم‌ترین انگیزه‌های غلو خطابیه بوده است و عمده‌ترین بسترهای جعل حدیث را آنان، به‌ویژه در زمینه فضایل و علم غیب ائمه (ع) و نیز حوزه‌های کلامی همچون اعتقاد به حلول خداوند در اشخاص فراهم کردند. روش به‌‌کاررفته در این پژوهش توصیفی- ‌تحلیلی است.
کلیدواژه‌ها
خطابیه؛ غلو؛ جعل حدیث؛ ائمه (ع)؛ امام‌ صادق (ع)
اصل مقاله
مقدمه
شکل‌گیری فرق اسلامی، از جمله فرق تشیع و نیز اندیشه‌ها و اقداماتی که آنان انجام داده‌اند، بر اساس علل و عوامل و زمینه‌هایی بوده که آگاهی از آنها می‌تواند در شناخت صحیح از سمت و سوگیری‌های آنان و نحوۀ تأثیرگذاری بر جریان‌های پسینی در ادوار مختلف کمک شایانی کند. یکی از این فرق، فرقۀ خطابیه بوده که باورهای آنان و عملکردی که داشته‌اند، تبعات بسیاری از خود بر جای گذاشته است که هر کدام تحقیق خاص خود را می‌طلبد. از جملۀ آنها موضوع غلو است که در تاریخ بشری دامنه‌ای گسترده دارد که بدون استثنا گریبان‌گیر همۀ ادیان و مذاهب و مکاتب، اعم از الاهی و غیرالاهی، در طول تاریخ شده است و نتیجۀ آن ترسیم چهره‌ای تحریف‌شده و به دور از اعتدال از دین است.

غلو، در اندیشۀ یهودیت و مسیحیت ریشه دارد؛ زیرا طبق قرآن، یهودیان حضرت عزیر (توبه: 30) و مسیحیان حضرت عیسی را پسر خدا می‌خواندند (نساء: 171؛ مائده: 77). هرچند عقیدۀ غلو حتی پیش از اسلام مطرح بوده، به مرور زمان این لفظ اغلب برای شیعیانی که در حق علی (ع) و اهل‌ بیت ایشان غلو کردند، به کار رفته است. از نظر شیخ صدوق، «غالی» کسی است که امام یا پیغمبر را از حد عبودیت خارج کرده و برای آنان استقلالی در قدرت معتقد باشد (ابن‌بابویه، بی‌تا: 1/83). تعریف دقیق‌تر از این واژه همان است که شیخ مفید آورده است: «غالیان از تظاهرکنندگان به اسلام هستند؛ کسانی که به امیر مؤمنان (ع) و امامان دیگر از نسل آن حضرت نسبت خدایی دادند و آنان را به چنان فضیلتی در دین و دنیا ستودند که در آن از اندازه بیرون رفتند و از مرز اعتدال فراتر رفتند» (مفید، 1414: 131). این پدیده که می‌توان آن را به صورت جریانی تاریخی پیگیری کرد، در زمان حضور ائمه (ع) و مشخصاً در عصر هویت‌بخشی به تشیع در دورۀ صادقین (ع) رشد خود را آغاز کرد و ضربه‌های محکمی بر جریان اصیل تشیع وارد ساخت؛ زیرا علاوه بر آشفتگی در عقاید و اعتقادات آنان و ایجاد تفرقه و اختلاف بین مؤمنان، شیعیان را در نظر دیگران، افرادی بی‌قید و بند در فروعات دینی نشان می‌داد و دستاویزی برای فرقه‌های متعصب اهل سنت ایجاد می‌کرد تا آنان به بهانۀ تفکرات انحرافی غلات، همۀ شیعیان را سرکوب، تحقیر و شماتت کنند.

ابوالخطاب محمد بن مقلاص اسدی، مؤسس فرقۀ خطابیه است. وی در زمان عباسیان دست به غلو زد. دربارۀ آغاز گرایش ابوالخطاب به غلو، در منابع، گزارش صریحی دیده نشده؛ اما روایت حمیری در حور العین حکایت از آن دارد که انحراف وی زمانی بوده که امام ‌کاظم (ع) در سنین کودکی به سر می‌برده است (حمیری، 1413: 335). وی ظاهراً در حوالی سال 130- ۱۳۵ ه.ق. از عقاید امامیه منحرف شده و احتمالاً عقاید غلوآمیزش را به عنوان فلسفۀ حرکت‌های انقلابی خویش در کوفه مطرح کرده است (انصاری، 1390: 27). خطابیه افزون بر عقایدی مانند الوهیت امام (بغدادی، 1992: 27؛ تهانوی، 1996: 1/752)، تشبیه (مقریزی، 1418: 4/181)، تناسخ (اسفراینی، 1359: 106؛ غفار، 1415: 131)، حلول روح الاهی در ائمه (ع) (رازی، 1413: 46-47؛ بغدادی، 1408: 242)، انکار قیامت (ایجی، 1325: 8/386) بر علم غیب مطلق دربارۀ امامان (کشی، 1409: 291-292؛ مجلسی، 1403: 25/321-322) و توانایی ایشان در تقسیم روزی بندگان (واسطی بغدادی، 1364: 87؛ نجاشی، 1365: 416) تأکید می‌کردند. مروجان آن برای مشروعیت‌بخشی به دیدگاه‌های خود و استوارسازی آن، علاوه بر تأویل ناروا از آیات قرآن (نوبختی، 1404: 42-43؛ اشعری قمی، 1360: 51؛ حسنی رازی، 1364: 171؛ اشعری، 1400: 12) به جعل حدیث دست می‌زدند (کشی، 1409: 244) تا مردم عامی را به خود متوجه و اذهان آنان را مسموم کنند. امامان معصوم (ع) نیز در مقابل این اقدامات آنان موضع‌گیری می‌کردند.

برای نمونه یکی از کارهای پیروان ابوالخطاب، ادعای الوهیت امام‌ صادق (ع) بود. از جمله مالک ‌بن ‌عطیه از برخی اصحاب امام ‌صادق (ع) روایت می‌کند که سیاهان مدینه با امام ‌صادق (ع) رفتاری غیرمتعارف داشته‌اند و در مواجهه با ایشان لبیک گفته‌اند (کلینی، 1381: 269 ؛ حر عاملی، 1425: 5/376؛ جزایری، 1427: 2/139).

بنا بر برخی گزارش‌ها خطابیه پس از کشته‌شدن ابوالخطاب (آمدی، 1423: 5/56؛ سبحانی، گوناگون: 7/16) و بنا بر برخی دیگر پس از طردشدن از طرف امام‌ صادق (ع) چند فرقه شدند (اشعری قمی، 1360: 51).

علاوه بر مطالبی که در کتب فرق و ملل و نحل درباره فرقۀ خطابیه ذکر شده، مقالاتی نیز به طور مستقل و تخصصی دربارۀ این فرقه و مؤسس آن نگاشته شده است. از جمله: «شخصیت‌شناسی ابوالخطاب» اثر علی‌رضا کاوند و «شخصیت غالیانۀ ابوالخطاب و واکاوی مواضع ائمه در برابر او و پیروانش» به قلم یداللّه حاجی‌زاده، که بیشتر دربارۀ محور شخصیتی ابوالخطاب کار کرده‌اند.

در این نوشتار کوتاه می‌کوشیم نقش فرقۀ خطابیه در جعل و وضع حدیث را بررسی کنیم و به این پرسش‌ها پاسخ دهیم: خطابیه با چه اهداف و انگیزه‌هایی دست به غلو زده‌اند؟ در چه زمینه‌هایی جعل حدیث کرده‌اند؟ و رفتار امامان شیعه (ع) با آنان چگونه بوده است؟

1. انگیزه‌های فرقۀ خطابیه از غلو
با نگاهی گذرا به کتب حدیثی و تاریخی، به‌سهولت می‌توان پی‌ برد که از صدر اسلام تاکنون افراد به انگیزه‌ها و دواعی گوناگون دست به غلو زده و مطالبی را به رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) نسبت داده‌اند و این بزرگواران آنها را تکذیب و از غلو به‌شدت انتقاد کرده‌اند. همچنین، غالیان را لعن و طرد کرده‌اند و به شیعه هشدار داده‌اند که فریب آنها را نخورند. عمده‌ترین دواعی این پدیده از جانب فرقۀ خطابیه را می‌توان به صورت زیر دسته‌بندی کرد:

1. 1. منافع مادی
در طول تاریخ، دنیاپرستی و قدرت‌طلبی برخی افرادِ حریص و دنیادوست، حوادث و جنایات فراوانی را آفریده است. اینان دین را وسیلۀ کسب دنیا قرار داده بودند و برای به ‌دست ‌آوردن مال و مقام هر جا کم می‌آوردند، از حدیث مایه می‌گذاشتند و سخنان دروغ را به پیامبر (ص) و ائمه (ع) نسبت می‌دادند. برای کسب موقعیت اجتماعی و جلب منافع مادی و گردآوری مرید، افکار غلوآمیز را در بین مردم تبلیغ می‌کردند. از موقعیت اجتماعی ائمه (ع) در بین مردم سوء استفاده می‌کردند و به شیادی دست می‌زدند. پیامبر (ص) و امامان (ع) را خدا می‌دانستند تا از این راه به ثروت برسند و وقتی از طرف ائمه (ع) طرد می‌شدند، خود را هم‌ردیف آنان یا برتر از آنها معرفی می‌کردند. وقتی واجب‌الطاعه ‌بودن سران غلات، در نتیجۀ نبوت و امامت آنان اثبات می‌شد، نوبت به سرازیرشدن پول و ثروت به سمت آنها می‌رسید. امام ‌جواد (ع) در حدیثی ضمن لعنت ابوالخطاب و یارانش، به این موضوع اشاره می‌کند و می‌فرماید:

ابوالعمرو (در رجال‌ کشی ابوالغمر بیان شده) و جعفر بن‌ واقد و هاشم ‌بن ‌هاشم به نام ما، اعتبار ما، مال مردم را می‌خورند، در حالی ‌که مردم را به تعالیم ابوالخطاب دعوت می‌کنند. خدا ابوالخطاب و آنان که با او بودند و آنان که سخنان وی را قبول کنند، لعنت کند (کشی، 1409: 528-529؛ مجلسی، 1403: 25/319).

السامرایی، مورخ معروف عراقی، در این زمینه می‌گوید:

با بررسی زندگانی و شخصیت رهبران غلات مانند ابوالخطاب، مغیرة ‌بن ‌سعید، ابومنصور عجلی و بیان ‌بن‌ سمعان درمی‌یابیم آنان افرادی زیرک و سیاس بودند و برای رسیدن به جاه و مال و منال برای خود دسته‌بندی‌هایی ایجاد کردند و با بهانه‌کردن الوهیت ائمه (ع)، خود را پیامبر و منصوب از طرف آنان دانستند و به این ترتیب از احساسات مردم ساده‌دل استفاده کردند، آنان را به بیراهه کشاندند و چند روزی از بهره‌های این حرکت خود برخوردار شدند تا اینکه بالأخره حساسیت حکومت را برانگیختند و به هلاکت رسیدند (السامرایی، 1392: 15).

با دقت در این نقل‌ها مشخص می‌شود بهره‌مندی از مال و منال دنیا، یکی از انگیزه‌های ابوالخطاب بود که افکارش را راه رسیدن به این منافع قرار داده بود.

1. 2. منافع سیاسی
شاید دور از حقیقت نباشد که بگوییم عامل اساسی در پیدایش غلو، همان اغراض و اهداف سیاسی و چیره‌شدن بر مردم است؛ به گونه‌ای که این عامل سبب شده است بسیاری از حاکمان برای کاستن جایگاه اهل ‌بیت (ع) نزد مردم بکوشند و به ایشان تهمت‌هایی بزنند. مانند خدایی این بزرگواران و توصیفشان به بعضی صفات خدایی که از توان بشر خارج است. همۀ این کارها برای کاستن منزلت و مقام آنان و به انگیزۀ پراکندن مردم از پیرامون ایشان صورت می‌گرفته است. زیرا همان‌گونه که روشن است، اجتماع مردم پیرامون اهل ‌بیت (ع) قدرت حاکمان مسلط بر مردم را تهدید می‌کرد. بنابراین، از برجسته‌ترین روش‌های حاکمان در ترویج غلو، واردکردن برخی غالیان و نفوذدادن آنان میان صفوف مسلمانان بود (حیدری، 1391: 21).

جاسم حسین، متخصص تاریخ اسلام، در کتاب تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عج) می‌گوید:

سیاست تقیۀ امام ‌صادق (ع) بخش عظیمی از پیروانش را ارضا نکرد. جاه‌طلبی‌های سیاسی آنان موجب ایجاد شکاف در میان امامیه شد و تحریک‌کنندۀ این جریان سیاسی ابوالخطاب بود. وی پس از آنکه به خاطر بینش عقیدتی افراطی‌اش از سوی امام ‌صادق (ع) طرد گردید، کوشید تا با ابزار نظامی به تقویت آن بپردازد (حسین، 1367: 64).

ابوالخطاب و گروهش برای ترویج عقایدشان و مستندکردن گفته‌های خود به تکیه‌گاهی محکم، احادیث فراوانی جعل کردند و به امام ‌صادق (ع) نسبت دادند. محتوای این احادیث همان مطالبی بود که اندیشه‌های آنان را تأیید می‌کرد. یعنی ربوبیت امام ‌صادق (ع) و پیغمبری ابوالخطاب و مباح‌بودن همۀ گناهان و ملغاشدن تکلیف‌های واجب (صالحی نجف‌آبادی، 1384: 105).

خطابیه، همان‌طور که حاجیان در موقع بستن احرام لبیک می‌گویند، برای امام‌ صادق (ع) لبیک می‌گفتند و حتی در کوفه که مرکز اصلی آنها بود، گاهی به نام امام (ع) تلبیه می‌گفتند؛ و قصدشان از این لبیک‌گفتن ادعای الوهیت برای امام (ع) بود (مجلسی، 1404: 26/157؛ مجلسی، 1398: 34 و 283؛ نوری، 1408: 9/197؛ عده ای از علماء، 1423: 192).

افزایش غلو در جامعه، در نهایت به کاهش وحدت و سلب اعتماد مردم منجر می‌شود. افزایش بی‌رویۀ این پدیده زنگ خطری برای دین، امنیت و وحدت در جامعۀ اسلامی است. ابوالخطاب با آگاهی از پیامدهای غلو، کوشید به منظور دست‌یابی به اغراض سیاسی خود، عقاید ناروایش را ترویج کند و شیعیان را به جمع پیروان خود بکشاند.

همواره در میان شیعیان، افراد ضعیف‌النفسی وجود داشته‌اند که وقتی کرامتی از امام معصوم می‌دیدند، عقلشان تحمل نمی‌کرد و غلو می‌کردند. افراد سودجو و ریاست‌طلبی چون ابوالخطاب ضمن سوء استفاده از این روحیۀ مردم صاحبان این روحیات را منحرف می‌کردند و به سوی خود می‌کشاندند. ابوالخطاب برای رسیدن به مقام دنیوی و نفوذ و تأثیر در مردم و جلب مرید خود را به امامان شیعه وابسته می‌دید و در حالی‌ که نسبت‌های غلوآمیز به آنان می‌داد، خود را نیز با مرتبط آنان شریک می‌پنداشت یا خودش را نایب آنان معرفی می‌کرد (مشکور، 1386: 346).

هدف ابوالخطاب، که گروه خود را در کوفه تشکیل داده بود، ریاست بود و برای رسیدن به این مقصود گاهی هم به سفرهای دسته‌جمعی به مدینه و تماس‌گرفتن با امام ‌صادق (ع) مبادرت می‌کرد. او در یکی از سفرهایش با هفتاد نفر از گروه خود به منزل امام جعفر صادق (ع) رفت تا بدین‌وسیله‌ وجهه کسب کند و مردم ادعای دروغ او را بپذیرند (صالحی نجف‌آبادی، 1384: 104).

علی ‌بن‌ عقبه از پدر خود نقل کرده است که گفت:

من خدمت حضرت صادق (ع) رسیده، سلام کردم و نشستم. به من فرمود: در همین ‌جا که نشسته‌ای، ابوالخطاب با هفتاد نفر نشسته بود که هر کدام به واسطۀ پیروی از ابوالخطاب به مصیبت و گرفتاری مخصوصی دچار خواهند شد. بر آنها ترحم نموده، به ایشان گفتم: نمی‌خواهید فضایل مسلمان را توضیح دهم؟ تمام آنها گفتند: چرا فدایت شویم. گفتم از فضایل مسلمان این است که بگویند فلان کس قاری قرآن و کتاب خدا است و دارای ورع و پرهیزکاری است و فلان کس در عبادت پروردگار کوشا است. این است امتیازات شخص مسلمان. شما را چه به ریاست‌طلبی؟ مسلمانان همه در یک ردیف هستند. بپرهیزید از گردآمدن و دسته‌بندی که این خود موجب هلاکت است. من از پدرم (ع) شنیدم که می‌فرمود: شیطانی وجود دارد به نام «مذهب». می‌تواند به هر شکلی درآید، جز به صورت پیامبر یا وصی پیامبر. می‌دانم آن شیطان برای رهبر شما مجسم شده، از او بپرهیزید. شنیده‌ام آن هفتاد نفر با ابوالخطاب کشته شده‌اند. خداوند آنها را از رحمت خود دور کند (کشی، 1409: 292-293).

بنا بر این روایات، جاه‌طلبی که نکوهش شده و موجب نفاق و بی‌دینی معرفی شده، آن است که به منظور حاکمیت بر مردم برای کسب قدرت، شهرت و ثروت‌اندوزی باشد. این نوع جاه‌طلبی یکی از رذایل اخلاقی است که ابوالخطاب گرفتار آن شد و دین‌زدایی یکی از آسیب‌هایش بود.

1. 3. انگیزۀ فرهنگی
یکی از انگیزه‌های خطرناک غلات انگیزۀ فرهنگی و دینی است که با توسل به آن اصول و فروع دین را به سخره گرفتند و هر کجا کم می‌آوردند، از حدیث برای تأیید آرا و عقاید خود بهره می‌بردند. خطابیه در بعد احکام به‌کلی اباحی‌مذهب و بی‌بندوبار بودند و همۀ محرمات از قبیل زنا، لواط، دزدی و شراب‌خواری را مجاز می‌دانستند. واجبات از قبیل نماز، روزه، زکات و حج را انجام نمی‌دادند. آنها می‌گفتند واجبات، کنایه از مردانی است که باید ولایت آنها را بپذیریم و محرمات، کنایه از مردانی است که باید ولایت آنها را رد کنیم (صفری فروشانی، 1388: 106).

ابوالخطاب با ترویج اباحه‌گری و بی‌بندوباری، خسارت‌های جبران‌ناپذیری به فرهنگ دینی شیعه وارد کرد. پیروان ابوالخطاب، امام ‌صادق (ع) را خدا می‌نامیدند و برای اینکه پیامبری ابوالخطاب را ثابت کنند، به دستور وی واجبات را ترک می‌کردند و غرق در هرزگی می‌شدند و با این اعمال و رفتارها ضربۀ سنگینی به شیعه و حضرت وارد کردند. چون برای عامۀ مردم قابل درک نیست که ببینند گروهی که ابراز علاقۀ شدید به امام ‌صادق (ع) می‌کنند، غرق در گناه هستند و نماز نمی‌خوانند، بنابراین تودۀ مردم به حضرت بدبین می‌شدند و از ایشان دوری می‌کردند.

ابوالخطاب به پیروانش می‌گفت: «من عرف الامام فقد حل له کل شی‌ء کان حرم علیه؛ هر کس امام را بشناسد، هر چیزی که قبلاً بر او حرام بوده، حلال می‌شود» (ابن‌حیون، 1385: 1/50؛ احمدی میانجی، 1426: 4/220؛ نوری، 1408: خاتمه ج1/137). بدین‌ترتیب می‌بینیم که انگیزه‌های دنیاپرستانه هدف اصلی ابوالخطاب و فرقۀ او در ترویج و گسترش اندیشه‌های غالیانه بوده است که در قالب ریاست‌طلبی، اباحی‌گری و منافع مادی تجلی یافته است. شاید بتوان گفت هدف اصلی ابوالخطاب کسب مقام ریاست بوده است تا بتواند به تبع آن به منافع مادی هم دست پیدا کند. برای رسیدن به این هدفش از روش‌های سیاسی و فرهنگی مدد گرفته است.

2. خطابیه و زمینه‌های جعل حدیث
فرقۀ متعصب خطابیه در همۀ زمینه‌ها با ائمه (ع) وارد میدان مبارزه شدند. هم در صحنۀ عقیده و هم در صحنۀ احکام فقهی و ... . آنها اخبار غلوآمیز را جعل می‌کردند و در کتاب‌های حدیثی اصحاب ائمه وارد می‌کردند و این کار را به پیروان خود نیز آموزش می‌دادند. جعل احادیث و واردکردن آنها در کتاب‌های اصحاب به گونه‌ای انجام می‌شد که کسی نفهمد این احادیث جعلی است. آنان احادیث را با سند جعل می‌کردند و هر حدیثی را با سند جعلی آن رونویس می‌کردند.

2. 1. فضایل ائمه (ع)
فرقۀ خطابیه در پی مآخذی بودند که به آن تکیه کنند و تفکرات خود را به آن نسبت دهند و با این حرف‌ها شیعیان ساده‌دل را فریب دهند و بر پیروان خویش بیفزایند. در این میان ائمه (ع) برای آنان بهترین مآخذ به حساب می‌آمدند تا آن بزرگواران را سرچشمۀ افکار خود تلقی کنند. مثلاً ابوالخطاب برای اینکه پیغمبری خود را پذیرفتنی جلوه دهد، لفظ «الله» در آیۀ 45 سورۀ زمر را بر حضرت علی (ع) تطبیق داد تا خدایی امام را به دوستان ایشان القا کند و راه را برای پیامبری خود هموار سازد. حبیب خثعمی می‌گوید در محضر امام‌ صادق (ع) از گفته‌های ابوالخطاب سخن به میان آمد. امام فرمود: «بعضی از گفته‌های او را برای من توضیح بده». گفتم او دربارۀ این آیۀ قرآن «وَ إِذا ذُکرَ اللّه وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یسْتَبْشِرُونَ» (زمر: 45) می‌گوید: مقصود از «الله» در این آیه امیرالمؤمنین است و مقصود از «الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ» فلان و فلان است. امام ‌صادق (ع) سه‌ بار فرمود: «کسی که چنین بگوید، مشرک است» و سه‌ ‌بار فرمود: «من برائت می‌جویم از او. خداوند از کلمۀ «الله» خودش را قصد کرده است» (حر عاملی، 1425: 5/389). این اعتقاد خطابیه که ادعای الوهیت برای امام (ع) داشته‌اند، با نص صریح قرآن و روایات ائمه (ع) و ادلۀ عقلی در تضاد است.

2. 2. تبلیغ علم غیب امام ‌صادق (ع)
ابوالخطاب دربارۀ امام ‌صادق (ع) ادعای علم غیب می‌کرد که امام ‌صادق (ع) این ادعای وی را رد کرد. عنبسة‌ بن‌ مصعب گفت حضرت صادق (ع) به من فرمود:

از ابوالخطاب چه شنیدی؟ گفتم: او می‌گفت: شما دست بر روی سینۀ او گذاشته‌ای و فرموده‌ای حفظ کن این مطلب را و فراموش نکن و اینکه شما دارای علم غیب هستید و به او فرموده‌اید که گنجینۀ علم ما است و حافظ اسرار و امین بر مرده و زنده ما است. فرمود: نه به خدا قسم بدنم به هیچ موضعی از بدن او نرسیده، مگر دستش، اما اینکه مدعی شده که من علم غیب دارم، به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، نمی‌دانم، خدا مرا در خصوص اموات و مردگانم پاداش ندهد و نه خیر و برکتی از جهت زندگان به من بدهد، اگر چنین چیزی به او گفته باشم، راوی گفت: جلوی امام دخترکی سیاه‌پوست راه می‌رفت، فرمود: من نسبت به مادر این دختر یا نسبت به این دختر (تردید از راوی است) تصمیمی داشتم به مقدار یک خط نوشتن امکان داشت انجام شود که همین دختر آمد، اگر علم غیب می‌داشتم نباید او می‌آمد. قرار بود باغی را با عبداللّه ‌بن ‌حسن تقسیم کنیم. به او زمین هموار و آبگیر رسید و به من قسمت کوهستانی؛ اما ادعای او که من گفته‌ام او گنجینۀ علم ما و مخزن اسرار و امین بر زنده و مردۀ ما است، خدا مرا در خصوص فوت‌شدگانم پاداش ندهد و نه خیر و برکتی دربارۀ بستگان و خویشاوندانم دهد، اگر من هرگز ذره‌ای از این حرف‌ها را به او زده باشم (کشی، 1409: 291-292؛ مجلسی، 1403: 25/321-322).

مسلماً شیعه و اهل‌ سنت معتقدند علم غیب «بالذات» مخصوص خداوند متعال است. آنچه در این روایت موجب موضع‌گیری امام (ع) در برابر ابوالخطاب شده، اعتقاد آنان به علم غیب ذاتی امام بوده است. طبق آیات قرآن و روایات، رزق‌دادن از شئون ربوبیت خداوند است. فقط خداوند رازق بندگان است و ائمه (ع) و بزرگان دین همواره خود را محتاج به رزق خداوند می‌دانسته‌اند.

2. 3. احکام و نظریات فقهی
این فرقه همچنین در زمینۀ احکام اسلامی و نظریات فقهی احادیثی جعل کرده‌اند. مثلاً معتقدند با شناخت امام دیگر نیازی به انجام‌دادن واجبات نیست. یحیی بن عبدالحمید حمانی در کتاب خود که دربارۀ اثبات امامت علی (ع) است، می‌نویسد:

به شریک گفتم، گروهی گمان می‌کنند جعفر بن‌ محمد ضعیف‌الحدیث است. گفت: جریان را برایت شرح بدهم؛ جعفر بن ‌محمد مردی صالح و مسلمان و پرهیزکار بود. گروهی از جهال اطرافش را گرفتند و می‌آمدند و می‌رفتند و می‌گفتند که جعفر بن‌ محمد چنین برای ما حدیث کرد. حدیث‌هایی را نقل می‌کردند که تمام آنها ناصحیح و ساختگی بود و به او نسبت می‌دادند، تا از این راه به نان و نوایی برسند و از مردم پول بگیرند و از هر کار زشتی خودداری نمی‌کردند. مردم عوام این حرف‌ها را از آنها می‌شنیدند، بعضی قبول می‌کردند و هلاک می‌شدند و بعضی نمی‌پذیرفتند. اینها از قبیل مفضل‌ بن‌ عمر (خطابی) و بنان و عمر نبطی و دیگران گفته‌اند که حضرت (صادق) به آنها گفته است: معرفت امام آنها را از روزه و نماز بی‌نیاز می‌کند و ایشان از پدر و جد خود حدیث نموده، راجع به رجعت قبل از قیامت و اینکه علی (ع) در میان ابرها است، که با بادها پرواز می‌کند و او بعد از مرگ سخن می‌گوید و بر روی تختۀ غساله بدنش حرکت می‌کرده و اینکه الاه آسمان و الاه زمین، امام است. بدین‌وسیله برای خدا شریک قرار دادند، نادانان و گمراهان. به خدا قسم هیچ ‌کدام از آنها را حضرت صادق (ع) نفرموده. آن جناب پرهیزکارتر و باورع‌تر از این حرف‌ها است. مردم که این حرف‌ها را شنیدند، احادیث آن جناب را ضعیف دانستند. اگر او را مشاهده کنی، خواهی فهمید شخصیتی بی‌نظیر است (مجلسی، 1363: 3/222).

محمّد بن أبی عمیر با یک واسطه از امام‌ صادق (ع) روایت کرده است که شخصی به آن حضرت گفت:

ابوالخطّاب از شما نقل می‌کند که به او فرموده‌اید: هر گاه حقّ را شناختی، پس هر چه می‌خواهی بکن. فرمود: خدا ابا الخطّاب را لعنت کند، به خدا قسم من به او این‌چنین نگفته‌ام، و لکن گفتم هر گاه حق را شناختی، پس هر چه اعمال نیک که خواستی انجام ده که از تو پذیرفته می‌شود، چون خدای عزّ و جلّ فرموده است: «وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِک یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یرْزَقُونَ فیها بِغَیرِ حِسابٍ»‌. همچنین خداوند متعال می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً» (نحل: 97) (ابن‌بابویه، 1377: 2/403؛ مجلسی، 1363: 5/143).

بشیر دهان از حضرت صادق (ع) نقل کرده است که ایشان به ابوالخطاب نوشت:

شنیده‌ام تو عقیده داری زنا مردی است، شراب مردی و نماز مردی و روزه مردی است و فواحش مردی است. آن‌طور که تو می‌گویی نیست. من ریشه و اصل حق هستم. فروع و شاخه‌های آن فرمان‌برداری از خدا است. دشمن ما نیز ریشۀ شر است و شاخه‌هایش کارهای بد است. چگونه می‌توان فرمان‌برداری کرد از کسی که او را نمی‌شناسی و از کجا شناخته می‌شود، کسی که اطاعت از او نمی‌شود (مجلسی، 1363: 2/255).

همچنین، روایت دیگری با همین مضمون در کتاب اثباة الهداة نقل شده است (حر عاملی، 1425: 5/389).

خطابیه معتقد بودند روزۀ ماه شعبان همانند ماه رمضان واجب است و برای کسی که آن را افطار کند، کفاره قائل بودند (مجلسی، 1414: 6/294؛ حر عاملی، 1409: 10/491؛ طوسی، 1390: 2/138؛ طوسی، 1407: 4/309). ممکن است این پرسش در اینجا مطرح شود که: چگونه از طرفی آنان در رفتارشان اباحی‌گری داشتند و از سوی دیگر روزۀ ماه شعبان را واجب می‌دانستند؟ نوعی تعارض در اینجا دیده می‌شود؛ آنچه به ذهن می‌رسد و به عنوان تحلیلی در این ‌باره می‌توان بیان کرد، این است که آنان در عین باور به اباحی‌گری، برای فریب عوام مردم چنین عملی را واجب می‌دانسته‌اند تا با این ترفند افراد بیشتری را جذب کنند یا شاید همان‌گونه که در برخی نقل‌های پیش اشاره شد، آنان معاف‌بودن افراد را از برخی تکالیف الاهی در وضعیت‌های خاصی قائل بودند، از جمله شناخت ائمه (ع) که امام ‌صادق (ع) این پندار را باطل و مردود دانستند.

خطابیه نماز مغرب را تا زمانی که شفق غایب و ستارگان دقیق پیدا شود به تأخیر می‌انداختند. امام ‌صادق (ع) فرمودند: «من به ابوالخطاب گفتم که نماز شام را در وقت ذهاب حمرۀ مشرقیه بخواند، او در وقت ذهاب حمرۀ مغربیه خواند و او هنگامی که شفق غایب می‌شد، نماز می‌خواند» (طوسی، 1407: 2/259). همچنین، از امام ‌رضا (ع) روایت می‌کنند که فرمود: «ابا الخطاب همۀ اهل کوفه را به فساد کشانده؛ در حالی ‌که آنها (اهل کوفه) نماز مغرب را تا زمان زوال شفق به جای نمی‌آوردند و بلکه آن را برای مسافر، شخص هراسان و شخص حاجتمند قرار می‌دادند» (طوسی، 1407: 2/33؛ کشی، 1409: 294).

در روایات معتبر آمده است برای هر نمازی دو وقت است، الّا نماز مغرب که یک وقت دارد و همان وقت وجوب آن غروب آفتاب است و با برطرف‌شدن سرخی شفق وقت آن می‌رود (حر عاملی، 1409: 4/187).

با توجه به روایات ذکرشده، مشخص می‌شود خطابیه در حوزۀ عمل به لوازم دینداری از خود پای‌بندی نشان نمی‌دهند. تبلیغات گسترده و دسیسه‌های مستمر آنان، در بسط و گسترش این پدیده نقش داشته است. در اثر تلقی نادرست از مفهوم محبت و ولایت اهل ‌بیت (ع) بر این گمان‌اند که محبت اهل ‌بیت (ع) اکسیری است که نیاز به هیچ عبادتی ندارد.

2. 4. جعل روایت در حوزۀ علم کلام
2. 4. 1. حلول
سمعانی در الانساب آورده است:

فرقۀ خطابیه قائل به حلول روح خداوند در اشخاص بوده‌اند. به همین جهت آنان قائل به الوهیت ائمه و امام ‌صادق (ع) بوده‌اند. آنان همچنین مدعی الوهیت ابوالخطاب و حلول روح الاهی در وی بودند و برای اثبات عقیدۀ خود به آیۀ «فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ» (حجر: 29) استناد می‌کردند و می‌گفتند آیه درباره حضرت آدم است و ما فرزندان آدم هستیم؛ پس روح الاهی در ما هم دمیده شده است (سمعانی، 1382: 4/219).

بغدادی می‌گوید «همۀ خطابیه حلولیه هستند؛ زیرا ادعا می‌کنند روح خدا در امام ‌جعفر (ع)، و بعد از آن در ابوالخطاب حلول کرده است» (بغدادی، 1408: 242؛ همو، 2003: 265).

علی ‌بن ‌حسان از یکی از صحابه نقل کرد:

در خدمت حضرت صادق (ع) صحبت از جعفر بن‌ واقد و چند نفر از یاران ابوالخطاب شد. یکی از حاضرین گفت او برای گمراه‌کردن من، رفت و آمد داشت با من و می‌گفت این آیه دربارۀ امام نازل شده: «وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ». گفت منظور، امام است که در زمین و آسمان خدا است. حضرت صادق (ع) فرمود: «نه به خدا قسم هرگز من و او در زیر یک سقف جمع نشده‌ایم. آنها بدتر از یهود، نصارا، مجوس و مشرکان هستند. به خدا قسم کسی توهین به خدا نکرده، به قدری که ایشان کرده‌اند. عزیر در دلش خطور کرد، آنچه یهود دربارۀ او می‌گفتند. خداوند نامش را از جملۀ پیامبران محو کرد. به خدا قسم اگر عیسی اقرار کند به آنچه نصرانیان درباره‌اش می‌گفتند، خداوند او را تا روز قیامت کر و ناشنوا می‌کرد. من نیز اگر بپذیرم آنچه اهل کوفه درباره‌ام می‌گویند، زمین آن را فرو خواهد برد. من جز بنده‌ای زار نیستم که اختیار سود و زیانی ندارم» (مجلسی، 1363: 3/217؛ کشی، 1409: 300).

اندیشۀ حلول در بیشتر متون کلامی و فلسفی ادیان توحیدی مردود بوده و ساحت خداوند، عاری از حلول در مکان و محل دانسته شده است.

2. 4. 2. جسمانیت خداوند
یکی دیگر از موضوعات مطرح‌شده در فرقۀ خطابیه، مسئلۀ تشبیه و جسمانیت خداوند متعال است. خطابیه دربارۀ خداوند قائل به جسمانیت بودند. علت این اعتقاد آنان، ممکن است تأویل نادرست آیات قرآن باشد. با وجود اینکه قرآن کریم با صراحت جسمانیت را نفی می‌کند و نشان می‌دهد که خداوند مثل و مانندی ندارد و هیچ‌کس نمی‌تواند او را درک کند و ببیند، این فرقه به دلیل استفاده‌نکردن از عقل و خرد قائل به جسمانیت شده‌اند.شهرستانی می‌گوید: «خطابیه معتقدند امام ‌صادق (ع) خدای روزگار خویش است. وی آن کسی نیست که او را حس، و از او روایت می‌کنند، چون از عالم بالا به این جهان نزول کرده. صورت آدمی به این شکلی که مردم می‌بینند پذیرفته است» (شهرستانی، 1364: 1/210).

فرقۀ مخمسه، که از فروع خطابیه است، معتقدند خداوند همان محمد است و در پنج صورت، محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین، ظاهر شد که همان پنج تن هستند (اشعری قمی، 1360: 56؛ غفار، 1415: 67). طیاره غالی در بعضی از نوشته‌های خود از مفضل نقل کرده که او گفته است:

با ابواسماعیل، یعنی ابوالخطاب، هفتاد پیامبر کشته شد که همۀ آنها خدا را دیده‌اند و روبه‌رو به گفتن لا اله ‌الا اللّه پرداخته‌اند. و مفضل گفته است حضرت صادق (ع) پیش ما آمد. دوازده نفر بودیم. شروع کرد به یکایک ما سلام‌دادن و هر یک از ما را به نام پیامبری نامید. به یکی گفت: السلام علیک یا نوح. به دیگری: السلام علیک یا ابراهیم. آخرین کس را فرمود: السلام علیک یا یونس. سپس گفت: بین پیامبران فرقی و امتیازی مگذار (کشی، 1409: 324؛ مجلسی، 1363: 3/237).

مقریزی نیز خطابیه را جزء مشبهه دانسته است (مقریزی، 1418: 4/181). با دقت در این نقل‌ها به دست می‌آید که خطابیه معتقد به جسمانیت خداوند بوده‌اند. ولی همان‌گونه که مبرهن است و بنا بر اعتقادات اصیل شیعه، خداوند متعال از هر گونه جسمانیت منزه است و چنانچه امام ‌رضا (ع) فرمودند هر کس قائل به این صفت دربارۀ خداوند باشد، مشرک محسوب می‌شود (ابن‌بابویه، 1377: 1/229). سبحانی در کتاب سیمای عقاید شیعه می‌گوید: «فرقه‌های غلوّکننده در حق ائمه (ع) شیعه نیستند؛ هرچند خود را به شیعه نسبت دهند» (سبحانی، 1386: 213). بنا بر آنچه بیان شد، فرقۀ خطابیه به تجسیم، تشبیه و حلول قائل‌اند. یعنی هیچ ‌کدام از مراتب توحید را به آن معنایی که شیعه اعتقاد دارند قبول ندارند.

2. 4. 3. تقسیم ارزاق بندگان
خداوند متعال، عالِم به گذشته، حال و آینده است و قبل از آفرینش مخلوقات، رزق و روزی هر یک را به اندازۀ معین در تقدیر آنان نوشته است. اما یکی دیگر از اعتقادات این گروه غالی، تقسیم ارزاق بندگان به دست ائمه (ع) است. صفوان ‌بن ‌یحیی از ابن‌مسکان نقل می‌کند:

حجر بن ‌زائده و عامر بن جذاعه ازدی خدمت حضرت صادق (ع) رسیده، عرض کردند: فدایت شویم، مفضل ‌بن ‌عمر می‌گوید: شما ارزاق مردم را می‌دهید؟ فرمود: به خدا قسم رزق ما را جز خداوند کس دیگری نمی‌رساند، به خدا قسم برای خانوادۀ خود احتیاج به خوراک پیدا کردم، ناراحت شدم. و به فکر فرو رفتم تا بالأخره برای آنها خوراک تهیه کردم. آن وقت راحت شدم. خدا او را لعنت کند و از او بیزار باشد (کشی، 1409: 323).

خداوند رزق و روزی هر کسی را که بخواهد و صلاح بداند، توسعه می‌دهد و او را بی‌نیاز می‌کند. ائمه (ع) خود نیز از رزق خداوند بی‌نیاز نیستند. بنابراین، با وجود نیاز خودشان به رزق از طرف خداوند، نمی‌توانند رازق باشند.

3. موضع‌گیری ائمه در برابر خطابیه
یکی از برنامه‌های اصلی دین اسلام، مبارزه با غلو و کوشش در راه ارشاد افراد غالی است. ائمه (ع) ضمن نفی عقاید باطل غلات و اعلام انزجار از آنها، عقاید درست را تبیین می‌‌کردند و آنها را کافر می‌خواندند و از ولایت خدا و پیامبر خارج می‌دانستند.

حنان ‌بن ‌سدیر از حضرت صادق (ع) نقل کرد که گفت:

من خدمت آن جناب نشسته بودم و میسر نیز نزد ایشان بود (در سال 138)، میسر که لباس‌فروش بود، گفت: فدایت شوم، من تعجب می‌کنم از گروهی که تا اینجا با ما آمده‌اند، اما دیگر اثری از آنها باقی نمانده و از بین رفته‌اند. امام (ع) فرمودند: منظورت چه اشخاصی هستند؟ گفت: منظورم ابوالخطاب و یاران او است. امام (ع) تکیه کرده بود، حرکت به خود داده، نشست و انگشتان خود را به جانب آسمان بلند کرد و فرمود: لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم بر ابوالخطاب باشد! من گواهی می‌دهم که او فاسق و کافر است و با فرعون محشور می‌شود و شب و روز دچار عذابی سخت است. به خدا من افسوس می‌خورم بر پیکرهایی که با او در آتش خواهند افتاد (مجلسی، 1363: 3/206؛ کشی، 1409: 296).

یونس ‌بن ‌یعقوب از برید عجلی از امام ‌صادق (ع) نقل می‌کند: «که دربارۀ سخن خداوند «آیا خبر بدهم که شیاطین به چه کسانی فرود می‌آیند، آنها به هر دروغ‌زن گنهکار فرود می‌آیند» فرمود: آنان هفت نفر بودند: مغیرة ‌بن‌ سعید، بنان و صائد، حارث شامی، عبداللّه ‌بن ‌حارث، حمزة بن عماره بربری و ابوالخطّاب»‌ (کشی، 1409: 290).

یحیی حلبی از پدر خود، عمران، نقل کرد که از حضرت صادق (ع) شنیدم که می‌فرمود: «خدا ابوالخطاب را لعنت کند! و خدا لعنت کند هر که با او جنگ کرده و هر کس از این گروه باقی مانده و خداوند لعنت کند هر کس در دل خود نسبت به آنها ترحمی احساس کند» (مجلسی، 1363: 3/205).

محمد بن‌ موسی بن متوکل از حسین بن خالد صیرفی روایت کرد که حضرت رضا (ع) فرمود:

هر کس معتقد به تناسخ باشد، کافر است. سپس فرمود: خداوند غلات را از رحمتش دور گرداند، کاش یهودی بودند، ای کاش مجوسی بودند، ای کاش نصرانی بودند، ای کاش قدری‌مذهب بودند، کاش از مرجئه بودند، کاش حروری بودند!؟ (یعنی غالی از همۀ این منحرفین بدتر است)، آنگاه فرمود: با اینان (یعنی غلات) همنشینی نکنید، رفاقت و دوستی ننمایید، و از آنان بیزاری جویید، خداوند از آنان بیزاری جسته است (ابن‌بابویه، 1372: 2/486-487).

یونس (یونس ‌بن ‌عبدالرحمن) گفت:

شنیدم از مردی که جزء غالیان بود و با حضرت رضا (ع) دربارۀ یونس‌ بن‌ ظبیان صحبت می‌کرد که او گفت: در یکی از شب‌ها طواف خانۀ کعبه می‌کردم. ناگاه ندایی از بالای سرم شنیدم: یونس، من خدای یکتایم که خدایی جز من نیست. مرا بپرست و نماز را به یاد من به پای دار. سر بلند کردم، ناگهان جبرئیل را دیدم. از شنیدن این سخن چنان علی بن موسی الرضا (ع) خشمگین شد که نتوانست خودداری کند. به آن مرد فرمود: از پیش من خارج شو. خدا تو را و کسی که این حدیث را برایت نقل کرده و یونس‌ بن ‌ظبیان، هزار بار لعنت کند و متعاقب آن هزار لعنت دیگر که هر یک از آن لعنت‌ها تو را رهسپار قعر جهنم کند. من گواهی می‌دهم که جز شیطان کس دیگری به او چنین نگفته. یونس و ابوالخطاب در شدیدترین عذاب گرفتارند و یاران آن دو تا این شیطان با فرعون و هواداران در شدیدترین عذاب‌ها مبتلایند. این سخن را از پدرم، موسی ‌بن ‌جعفر (ع)، شنیدم (کشی، 1409: 363-364؛ مجلسی، 1403: 25/264).

علی ‌بن ‌مهزیار می‌گوید: «از امام ‌جواد (ع) شنیدم راجع به ابوالخطاب صحبت شده بود، فرمود: خدا ابوالخطاب و یاران و کسانی که شک در لعنت او دارند و کسانی که توقف در لعنت او دارند و شک در ادعایش دارند لعنت کند» (مجلسی، 1363: 3/234). در توقیع امام ‌زمان (عج) نیز چنین آمده است: «و اما ابوالخطاب محمّد بن أبی زینب اجدع، او و اصحابش ملعون‌اند و با هم‌فکران او مجالست مکن، که من از آنها بیزارم و پدرانم نیز از آنها بیزار بودند» (ابن‌بابویه، 1380: 2/238؛ طوسی، 1411: 291-292؛ قطب‌الدین راوندی، 1409: 3/1114).

ائمه اطهار (ع) همواره شیعیان و پیروان خویش را به میانه‌روی در مسائل مختلف توصیه می‌کردند و همواره بر مخلوق‌بودن، عجز و نیاز خود به خدا تأکید داشته‌اند. با جست‌وجو در روایات صحیح شیعه و سخنان اهل‌ بیت (ع) درباره این مسئله، به دست می‌آید که هیچ ‌کس به اندازۀ امامان شیعه انحراف غالیان و مبارزه با این جریان را تبیین نکرده است.

نتیجه
یکی از فرقه‌هایی که دچار اندیشه‌های غالیانه شدند و حدیث جعل می‌کردند، فرقۀ خطابیه به رهبری محمد بن مقلاص بن ابی زینب است، که به‌شدت مسئلۀ غلو دربارۀ امامان شیعه را گسترش می‌دادند و برای این کار انگیزه‌های مختلفی داشته‌اند. رسیدن به منافع مادی و برخی اهداف سیاسی و ریاست‌طلبی از مهم‌ترین این اهداف به شمار می‌آید. عمده‌ترین بسترهای جعل حدیث نزد آنان فضایل و علم غیب ائمه (ع) و نیز حوزه‌های کلامی و فقهی بوده است. البته باورها و عملکرد این فرقه با واکنش تند امامان، به‌خصوص امام‌ صادق (ع)، مواجه شده و می‌توان گفت تعابیر تندی که از آن بزرگواران دربارۀ این فرقه صادر شده در کمتر جایی می‌توان سراغ گرفت.

مراجع
قرآن کریم.

آمدی، سیف ‌‌‌الدین (1423). ابکار الافکار فی اصول الدین، تحقیق: احمد محمد مهدی، قاهره: دار الکتب.

ابن بابویه، محمد بن‌ علی (1372). عیون اخبار الرضا (ع)، ترجمه: حمیدرضا مستفید، علی‌اکبر غفاری، تهران: نشر صدوق، چاپ اول.

ابن بابویه، محمد بن‌ علی (1377). معانی الاخبار، ترجمه: عبدالعلی محمدی شاهرودی، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم.

ابن بابویه، محمد بن ‌علی (1380). کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، قم: دار الحدیث، چاپ اول.

ابن بابویه، محمد بن ‌علی (بی‌تا). الخصال، مصحح: احمد فهری زنجانی، تهران: علمیه اسلامیه، چاپ اول.

ابن حیون، نعمان بن محمد (1385). دعائم الاسلام، قم: مؤسسۀ آل البیت علیهم السلام، چاپ دوم.

احمدی میانجی، علی (1426). مکاتیب الائمة علیهم السلام، قم: دار الحدیث، چاپ اول.

اسفراینی، ابوالمظفر (1359). التبصیر فی الدین، تعلیق: محمد زاهد کوثری، قاهره: المکتبة الازهریة للتراث، الطبعة الاولی.

اشعری قمی، سعد بن ‌عبداللّه (1360). المقالات والفرق، تهران: مرکز انتشارات علمی فرهنگی، چاپ دوم.

اشعری، ابوالحسن (1400). مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ویسبادن: فرانس شتاینر، چاپ
سوم.

انصاری، مهدی (1390). «فرقۀ اسماعیلیه خالصه و نقش اسماعیل بن جعفر صادق (ع) در آن»، در: مسکویه، س6، ش16، ص25-40.

ایجی، میر سید شریف (1325). شرح المواقف، افست، قم: الشریف الرضی، چاپ اول.

بغدادی، عبد القاهر (1408). الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، بیروت: دار الجیل- دار الافاق.

بغدادی، عبد القاهر (1992). الملل والنحل، بیروت: دار المشرق، الطبعة الثالثة.

بغدادی، عبد القاهر (2003). اصول الایمان، تحقیق: ابراهیم محمد رمضان، بیروت: دار و مکتبة الهلال.

تهانوی، محمد علی (1996). موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، بیروت: مکتبة لبنان ناشرون، الطبعة الاولی.

جزایری، نعمت ‌‌‌‌اللّه ‌بن ‌عبداللّه (1427). ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار، بیروت: مؤسسة التاریخ العربی، الطبعة الاولی.

حر عاملی، محمد بن‌ حسن (1409). وسائل الشیعة، قم: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، الطبعة الاولی.

حر عاملی، محمد بن ‌حسن (1425). اثبات الهداة، بیروت: اعلمی، الطبعة الاولی.

حسنی رازی، سید مرتضی بن داعی (1364). تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ دوم.

حسین، جاسم (1367). تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عج)، ترجمه: سید محمدتقی آیت‌اللهی، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم.

حمیری، عبد اللّه بن جعفر(1413). قرب الإسناد، قم: مؤسسه آل البیت، چاپ اول .

حیدری، سید کمال (1391). الغلو: حقیقت و اقسام آن، ترجمه: پژوهشکدۀ حج و زیارت، تهران: نشر معشر.

رازی، فخرالدین (1413). اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، قاهره: مکتبة مدبولی، الطبعة الاولی.

السامرائی، عبداللّه سلوم (1392). الغلو والفرق الغالیة فی الحضارة الاسلامیة، بغداد: انتشارات دار الحریة للطباعة.

سبحانی، جعفر (1386). سیمای عقاید شیعه، ترجمه: جواد محدثی، تهران: نشر مشعر، چاپ اول.

سبحانی، جعفر (گوناگون). بحوث فی الملل والنحل، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، مؤسسة الامام الصادق (ع).

السمعانی، ابو سعید عبدالکریم بن محمد (1382). الانساب، تحقیق: عبد الرحمن بن یحیی المعلمی الیمانی، حیدرآباد: مجلس دائرة‌المعارف العثمانیة، الطبعة الاولی.

شهرستانی، محمد بن عبد الکریم (1364). الملل والنِّحل، قم: الشریف الرضی، الطبعة الثالثة.

صالحی نجف‌آبادی، نعمت‌‌اللّه (1384). غلو: درآمدی بر افکار و عقاید غالیان در دین، تهران: کویر، چاپ اول.

صفری فروشانی، نعمت‌اللّه (1388). غالیان: کاوشی در جریان‌ها و برآیندها تا پایان سده سوم، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی، چاپ دوم.

طوسی، محمد بن ‌الحسن (1390). الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، محقق/مصحح: خرسان، حسن الموسوی، تهران: دار الکتب الاسلامیة، الطبعة الاولی.‌

طوسی، محمد ‌بن ‌الحسن (1407). تهذیب الاحکام (تحقیق خرسان)، تهران: دار الکتب الاسلامیة، الطبعة الرابعة.

طوسی، محمد بن ‌الحسن (1411). الغیبة، تحقیق: عباداللّه تهرانی، ابی احمد ناصح، قم: المعارف الاسلامیة، الطبعة الاولی.

عده‌ای از علما (1423). الاصول الستة عشر (ط- دارالحدیث)، محققان: ضیاءالدین محمودی، نعمت‌اللّه جلیلی، مهدی غلامعلی، قم: مؤسسة دار الحدیث الثقافیة، الطبعة الاولی.

غفار، عبد الرسول (1415). شبهة الغلو عند الشیعة، بیروت: دار المحجة البیضاء، الطبعة الاولی.

قطب‌الدین راوندی، سعید بن هبة اللّه (1409). الخرائج والجرائح، قم: مؤسسه امام ‌مهدی (عج)، چاپ اول.

کشی، محمد بن‌ عمر (1409). رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، مشهد: مؤسسۀ نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول.

کلینی، محمد بن ‌یعقوب (1381). بهشت کافی (ترجمه روضه کافی)، ترجمه: حمیدرضا آژیر، قم: انتشارات سرور، چاپ اول.

مجلسی، محمد باقر (1363). بخش امامت (ترجمۀ ج23-27 بحارالانوار)، ترجمه: موسی خسروی، چاپ دوم، تهران: ناشر اسلامیه.

مجلسی، محمد باقر (1398). زندگانی حضرت امام جعفر صادق (ع) (ترجمۀ ج47 بحارالانوار)، ترجمه: موسی خسروی، تهران: اسلامیه.

مجلسی، محمد باقر (1403). بحار الانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الثانیة، ج64.

مجلسی، محمد باقر (1404). مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران: دار الکتب الاسلامیة، الطبعة الثانیة.

مجلسی، محمد باقر (1414). لوامع صاحبقرانی (شرح فقیه)، قم: مؤسسه اسماعیلیان.

مشکور، محمدجواد (1386). فرهنگ فرق اسلامی، مقدمه و توضیحات: کاظم مدیر شانه‌چی، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی، چاپ پنجم.

مفید، محمد بن ‌محمد (1414). تصحیح اعتقادات الامامیة، قم: کنگرۀ شیخ مفید، چاپ دوم.

المقریزی، أحمد بن علی (1418). المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولی.

نجاشی، احمد بن ‌علی (1365). رجال النجاشی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجامعة المدرسین بقم المشرف، الطبعة السادسة.

نوبختی، حسن ‌‌‌بن‌ موسی (1404). فرق الشیعة، بیروت: دار الاضواء، الطبعة الثانیة.

نوری، حسین بن محمد تقی (1408). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، الطبعة الاولی.

واسطی بغدادی، احمد بن ‌حسین (1364). الرجال (لابن الغضائری)، قم: دار الحدیث، الطبعة الاولی.

 


چاپ   ایمیل