چکیده
علی بن اسماعیل بن شعیب بن میثم تمار از اصحاب امام رضا (ع) و از شخصیتهای علمی بسیار برجسته قرن دوم و سوم است. نجاشی وی را از شخصیتهای کلامی شیعه خوانده و ابنندیم او را نخستین شخصیتی معرفی کرده که بر اساس مذهب امامیه «تکلّم» کرده است. احوال شخصیه علی بن اسماعیل میثمی، تفسیر این سخن ابنندیم و وجه جمع آن با این حقیقت که شخصیتهایی همچون هشام بن حکم از نظر زمانی بر ابنمیثم متقدماند، بخشی از محتوای این مقاله را تشکیل میدهد. در بخش دیگر، دیدگاههای اعتقادی ابنمیثم در باب حقیقت ایمان، توحید (اثبات صانع، اتهام تشبیه و تجسیم، اراده خداوند)، نبوت (منبع علم پیامبران، معجزات پیامبر اسلام (ص)) امامت (ضرورت وجود امام، گستره و منابع علم امام، ولایت تکوینی امام و مباحث امامت خاصه) بر اساس روایات برجایمانده از او و گزارشهای منابع تاریخی، رجالی و فرقهشناختی مطرح شده است.
کلیدواژهها
علی بن اسماعیل میثمی، ابنمیثم، مکتب کلامی کوفه، مکتب کلامی بصره، شاگردان هشام بن حکم،
اصل مقاله
درآمد
در شرح حال محدثان و عالمان شیعی، به شخصیتهایی از تبار یار باوفای حضرت علی (ع) برمیخوریم که در اصطلاح دانشوران رجال به «بنومیثم» )ابنبطریق، 1407: 298) یا «میثمی» شهرهاند (تمیمی سمعانی، 1382: 12/518). مشهورترین شخصیت این خاندان علی بن اسماعیل بن شعیب بن میثم بن یحیی التمار، معروف به ابوالحسن میثمی، از اصحاب امام رضا (ع) و از موالی بنیاسد است (طوسی، 1373: 1/17).
1. احوال شخصیه
درباره وفات ابنمیثم تاریخهای متعددی ذکر شده است، اما آنچه به واقع نزدیکتر مینماید اوایل قرن سوم است (ذهبی، 1419: 12/316؛ برای اقوال دیگر در این باب و ارزیابی آن نک.: علیپور، 1394: 22). وی کوفیالاصل بوده و بعدها به بصره نقل مکان کرده است (اشعری، 1360: 239). احتمالاً او به دلیل حضور فعّال معتزلیان در بصره به این شهر نقل مکان کرده است. مناظرات متعددی که ابنمیثم با سران معتزله همچون ابوهذیل علاف و نظّام داشته میتواند کاشف از آن باشد که وی به دنبال نقد افکار معتزله و گروههای دیگر در آن منطقه بوده است.
2. جایگاه علمی
شواهد حکایت از آن دارد که علی بن اسماعیل جز کلام، در فقه و تاریخ امامان نیز دستی داشته است. در کتب اربعه شیعه، روایات فقهی رسیده از او را علما و فقهای بزرگی همچون محمد بن حسن ابنولید، صدوق (صدوق، 1376: 378) و طوسی (طوسی، 1407: 8/79) نقل کردهاند. آوردهاند که علی بن اسماعیل در دوره خود از همگان آگاهتر و آشناتر به تواریخ زندگانی و فرزندان ائمه (ع) و از عارفان به تاریخ بوده است (صدوق، 1372: 1/14؛ بحرانی، 1411: 4/337).
نجاشی در معرفی او تعبیر «من وجوه المتکلمین» را به کار برده است (نجاشی، 1365: 251). این نشان میدهد که علی بن اسماعیل در زمان خود از شخصیتهای برجسته در کلام بوده است. مسعودی در تاریخ خود به جلسات مناظره و گفتوگویی اشاره کرده که یحیی بن خالد برمکی، وزیر عباسیان، تشکیل میداده و ابنمیثم در آن شرکت داشته و سخن میرانده است (مسعودی، 1385: 3/371).
ابنمیثم در کلام، شاگرد هشام بن حکم است (کشی، 1363: 2/560). او به دلیل شاگردی هشام تکفیر شد و به زندان افتاد (همان: 2/263). هرچند چنانکه خواهیم دید، در مسائلی همچون اراده الاهی، ایمان، تحدیث و الهام به ائمه (ع) و مالکیت امام بر زمین با استاد خویش اختلافنظر دارد.علی بن اسماعیل از هشام با عبارت «عضدنا و شیخنا والمنظور الیه فینا» یاد کرده و آورده است که اگر هشام کشته شود علم با او دفن میشود (همان: 2/263). این گزارش میتواند دلیلی بر اوج شیفتگی و دلدادگی ابنمیثم به شخصیت علمی هشام بن حکم تلقی شود.
از دیگر نکات شایان ذکر در باب جایگاه ابنمیثم در دانش کلام، سخنی است که نخستین بار ابنندیم در فهرست خود درباره او ابراز کرده و از آنجا به برخی منابع بعدی راه یافته است. ابنندیم آورده است که: «اوّل من تکلّم علی مذهب الامامیة، علی بن اسماعیل بن میثم التمار» (ابنندیم، 1381: 223). این سخن ابنندیم، فارغ از تفاسیر گوناگون و نقض و ابرامهایی که برخی بر آن روا داشتهاند، کاشف از نگاهی است که حدود یک و نیم قرن پس از وفات ابنمیثم، در میان اهالی علم و فرهنگ در بغداد آن روزگار، راجع به وی وجود داشته است. طرفه آنکه، شیخ طوسی نیز حدود یک قرن پس از ابنندیم، همین سخن را تکرار کرده است (طوسی، 1420: 263).
از لحاظ اهمیتی که این ادعای ابنندیم دارد و هم از اینرو مناقشاتی که در میان رجالشناسان و تراجمنگاران بعدی برانگیخته است، جا دارد درباره آن کند و کاو بیشتری کنیم.
3. کنکاشی درباره ادعای ابنندیم
اشاره کردیم که نخستین بار ابنندیم علی بن اسماعیل را نخستین کسی در میان امامیه معرفی کرده است که به کار کلامی پرداخته و او را «اول من تکلّم علی مذهب الامامیة» خوانده است. شواهد حاکی از آن است که این سخن در میان پسینیان دو گونه واکنش برانگیخته است. شیخ طوسی، که میدانیم در تألیف فهرست خود به فهرست ابنندیم نظر داشته، این سخن را نقل و تلقی به قبول کرده است (همان: 263). حلی در خلاصة الاقوال (حلی، 1411: 93) و ابنداوود در کتاب رجال (ابنداوود حلی، 1342: 238) نیز به تبع شیخ طوسی ادعای ابنندیم را تکرار کردهاند. از متأخران نیز قهپایی در مجمع الرجال (قهپایی، 1384: 4/167) و موسوی خویی در معجم رجال الحدیث (موسوی خویی، 1398: 11/275 و 278) این مطلب را آورده و آن را تلقی به قبول کردهاند.
از حدود 50 منبع تاریخی و رجالی اهل سنت که بررسی شد، منابعی همچون الکامل ابناثیر (ابناثیر، 1408: 4/176)، تاریخ مسعودی (مسعودی، 1385: 3/371)، تلخیص المتشابه (بغدادی، 1424: 1/249)، تاریخ بغداد (بغدادی، بیتا: 6/98) متعرض حال علی بن اسماعیل شدهاند، ولی از آنچه ابنندیم آورده سخنی نراندهاند. در این میان، فقط در دو کتاب المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار (مقریزی، 1418: 4/180) و هدیة العارفین[1](بابانی بغدادی، 1951: 1/669)، علی بن اسماعیل «اول من تکلم علی مذهب الامامیة» خوانده شده است؛ و در ذیل آن اسماء تمام آثار را آورده است. این دو اثر آوردهاند که اولین کسی که در مذهب امامیه به کار کلامی پرداخته علی بن اسماعیل بن میثم تمار معرفی شده است.
از دیگر سو، نجاشی، که از حیث دقت نظر در میان رجالیان شهره است، با آنکه فهرست ابنندیم و فهرست شیخ طوسی را در اختیار داشته، به همین اندازه که ابنمیثم را از شخصیتهای شیعه در فن کلام دانسته اکتفا کرده و به ادعای ابنندیم وقعی ننهاده است (نجاشی، 1365: 251).
در میان رجالیان پسین، تبریزی در معجم الثقات (تجلیل تبریزی، 1404: 319)، مجلسی در رجال (مجلسی، 1415: 182)، و تفرشی در نقد الرجال نیز (تفرشی، 1418: 3/232) به نجاشی اقتدا کرده و سخن ابنندیم را نادیده گرفتهاند. برخی از آنان بهصراحت این مطلب را توهّمی بیش ندانسته و گفتهاند این سخن که او اولین کسی است که در امامیه به بحث و مناظره پرداخته است درست نیست. زیرا قبل از او هشام بن حکم به بحث و مناظره پرداخته است (تستری، 1415: 3/371).
حال باید معلوم کنیم که مراد ابنندیم از سخنش چه بوده و آیا میتوان محمل صحیحی برای ادعای او، که بزرگانی همچون شیخ طوسی، حلی و ابنداوود نیز تکرار کردهاند یافت؟
در تفسیر کلام ابنندیم دو احتمال هست: نخست آنکه «اول من تکلم» را به نخستین مناظرهکننده بر مذهب امامیه تفسیر کنیم. دو دیگر آنکه، بگوییم مراد ابنندیم نخستین کسی است که در باب نظریه امامت شیعی دست به تألیف کتاب زده است.
درباره احتمال نخست برخی محققان بر آن شدهاند که مراد از کلامی که بنا به ادعای ابنندیم نخستین بار ابنمیثم بدان پرداخته، کلام در قالبی فنی و رسمی بوده است نه مباحث و مناظرات کلامیِ معمول که قبل از او نیز مطرح بوده است. بنابراین، سخن ابنندیم بدان معنا است که ابنمیثم نخستین کسی است که به صورت فنی و ساختارمند به مناظرات کلامی پرداخته است (مددی، 1386: 1386).
احتمال دوم آن است که بگوییم مراد ابنندیم آن بوده است که علی بن اسماعیل نخستین مؤلف در کلام امامیه بوده و اولین کتاب کلامی در اعتقادات امامیه یا مبحث امامت را او نگاشته است.
در مقایسهای اجمالی احتمال نخست با ظاهر سخن ابنندیم سازگارتر است و احتمال اخیر خلاف ظاهر مینماید. درباره این احتمال نیز دیدگاههای مختلفی وجود دارد؛ گروهی همچون مطهری (مطهری، 1377: 3/93) و حسنزاده آملی (حسنزاده آملی، 1365: 255) سخن ابنندیم را بر آن حمل کرده و آن را تلقی به قبول کردهاند، و دیگرانی با استناد به اینکه قبل از علی بن اسماعیل تصنیفاتی در باب امامت موجود بوده این نظر را رد کردهاند.
در تحلیل تفسیر دوم از سخن ابنندیم، که بر ارجاع «اول من تکلم» به «اول من صنّف» استوار است، توجه به یک نکته ضروری است. نجاشی در عداد آثار هشام از کتابی با نام المجالس فی الامامة (نجاشی، 1365: 433) یاد کرده است. از دیگر سو، به ابنمیثم هم کتبی نسبت داده که از آن جمله کتاب مجالس هشام بن حکم است (همان: 251). این احتمال وجود دارد که این کتاب ابنمیثم همان کتاب المجالس فی الامامةای باشد که به هشام بن حکم نسبت داده شده است. زیرا در آن دوران جمعآوری سخنان استاد در مجالس و مناظرات به همت برخی شاگردان مرسوم بوده است. چنانکه علی بن منصور نیز کتاب التدبیر را از سخنان استاد خود هشام جمع کرده است (همان: 250؛ طوسی، 1420: 494). طبیعی است که در چنین موقعیتهایی کتاب گاه به صاحب مطالب نسبت داده میشود و گاه به کسی که سخنان او را تدوین و تقریر کرده است. ابنندیم خواسته است علی بن اسماعیل را نخستین مؤلف اثری کلامی بر اساس مذهب امامیه معرفی کند.
4. آرای کلامی ابنمیثم
مطالعه آرای اندیشمندان عصر حضور از دو جهت مهم است. نخست آنکه، این آرا را میتوان انعکاسی از دیدگاههای ائمه (ع) دانست و بر اساس آن به تفسیر احادیث رسیده از معصومان دست یازید. دو دیگر آنکه، آرا و اندیشههای کلامی آنان در تدوین تاریخ جامع کلام امامیه تأثیرگذار بوده و از ضروریات علمی قلمداد میشود. در این مجال، بر اساس گزارشهای موجود، مروری بر اهم آرای کلامی علی بن اسماعیل میثمی به عنوان شخصیتی که به جریان فکری هشام بن حکم متعلق است، خواهیم داشت.
4. 1. معنای ایمان از نگاه علی بن اسماعیل
در نگاه ابنمیثم، اگر شخصی معتقد به خداوند، پیامبر و عترت طاهرین (ع) و تمام فرمانهای آنها باشد و آنها را به نحو احسن انجام دهد مسلمان و مؤمن است. امّا اگر به همه این امور معتقد بود ولی به نحو احسن دستورها را اجرا نکرد، مسلمان هست ولی مؤمن نیست و فاسق محسوب میشود. یعنی عمل به ارکان را ندارد (اشعری، 1400: 54). حاصل آنکه، علی بن اسماعیل در معنای ایمان به همان شاخصههایی اشاره میکند که امام رضا (ع) به آنها اشارت دارد (علی بن موسی الرضا (منسوب)، 1406: 14).
4. 2. توحید
اثبات صانع؛ نقل است که علی بن اسماعیل در مجلس حسن بن سهل، با ملحدی مواجه شد. وقتی مجلس آرام گرفت، ابنمیثم به ملحد گفت: «امروز چیز عجیبی دیدم که یک کشتی بدون ناخدا و کشتیبان مردم را جابهجا میکند». مرد زندیق گفت: «باور نکنید؛ چون او دیوانه است». حسن گفت: «چرا؟». گفت: «چطور ممکن است چیزی که فاقد عقل و شعور و حیات و نیرو است (کشتی)، بتواند مردم را جابهجا کند؟». علی گفت: «این کار شگفتانگیزتر است یا اینکه آب دریاها و نهرهایی که روی زمین جاریاند، یا درختان و گیاهانی که به سبب نزول باران سرسبزند؟! آیا تو گمان میکنی اینها خالق و تدبیرکنندهای ندارند؟» (مفید، 1413 الف: 76).
اراده خداوند؛ بنا به گزارش اشعری در مقالات الاسلامیین، شیعه در بحث از کیفیت اراده خداوند چهار گروهاند که یک گروه از آنها ابومالک حضرمی و علی بن میثم و تابعان آنان است. اشعری آورده است که آنان همچون هشام بن حکم و هشام بن سالم معتقدند اراده خداوند حرکتی است و خدا هر گاه اراده کند حرکتی میکند و بدینصورت آنچه او اراده کرده است واقع میشود. با این تفاوت که هشام اراده را نه خدا میدانست و نه غیر او؛ اما حضرمی و ابنمیثم و تابعان آنان اراده را چیزی غیر از خداوند تلقی میکنند (اشعری، 1400: 41 و 42).
در باب اراده خداوند و دیدگاه قدریه، مناظرهای از علی بن اسماعیل از زبان خود او در دست است. در این مناظره که میان ابنمیثم و خادم قدریمسلک او رخ داده است، ابنمیثم در حالی که خادمش او را عصبانی کرده از او میپرسد: «آیا خداوند به چیزی که آن را نمیخواهد امر میکند؟». پس از آنکه مرد قدری به این پرسش پاسخ منفی میدهد، ابنمیثم از او میپرسد: «آیا خدا که ابراهیم را به ذبح فرزندش اسماعیل امر کرد، ذبح را اراده کرده بود؟». قدری از پاسخ درمانده و خدمت به ابنمیثم را رها میکند[2] (التیمی الأصبهانی، 1419: 2/79).
ابنمیثم و اتهام تشبیه و تجسیم؛ درباره هشام بن حکم و ابنمیثم آمده است که قائلاند به اینکه پیامبر اکرم (ص) خدا را در شکل جوانی به اندام دیده که سی سال از عمر او میگذشته و پایش سبز بود. او (خداوند) تا ناف میانتهی و بقیهاش، پُر است (کلینی، 1407: 1/101؛ ابنابیالحدید، 1404: 3/224). نیز قائل بوده است به اینکه خداوند را در قیامت میتوان به چشم سر دید و دارای صورت و هیئت است (حسنی رازی، 1364: 174؛ خیاط، 1413: 6). در تفسیر آیه «اللّه نُورُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ» (نور: 35) نیز از او نقل کردهاند که مراد از نور، نوری به صورت و جسم انسان است (ابنابیالحدید، 1404: 3/224). نقد این نسبتها در این مجال نمیگنجد. در موضعی دیگر بهتفصیل به نقد این سخنان پرداختهایم (علیپور، 1394: 87).
بهاجمال میتوان ادعا کرد که نظر او در باب توحید آن است که خداوند خود خالق رنگها و کیفیتها است و او که خود خالق است نمیتواند مخلوق هم باشد (صدوق، 1376: 410؛ فتال نیشابوری، 1375: 1/34).
4. 3. نبوت
علم پیامبران؛ یکی از منابع علم پیامبر، کلام خدا است. علی ابن اسماعیل در روایتی نقل میکند که از امام صادق (ع) پرسیدند: «حضرت نوح (ع) از کجا میدانست که قومش فرزندی جز فاجر و کافر به دنیا نخواهند آورد؟». حضرت پاسخ میدهند: «آیا قول خداوند به حضرت نوح را نشنیدی که به او خطاب کرد: أَنَّهُ لَنْ یؤْمِنَ مِنْ قَوْمِک إِلَّا مَنْ قَدْ آمَن (هود: 36)؛ به جز کسانی که ایمان آوردهاند کسی دیگر ایمان نخواهد آورد؟». در اینجا به صورت ضمنی به یکی از منابع علم پیامبران که علم الاهی باشد اشاره شده است (قمی، 1404: 2/388).
علم پیامبر اکرم (ص) بهیقین با علوم پیامبران دیگر تفاوت دارد. زیرا خداوند آنچه را پیامبر اکرم (ص) در دوره خود و امت او در عصر فرانبوی نیازمند بوده فرستاده است (برقی، 1342: 1/270)، ولی چون در خصوص پیامبران دیگر خاتمیت مطرح نبوده، علم آنها نیز در چارچوبی خاص قرار داشته و اینگونه نبوده که دورههای مابعد خود را نیز بینیاز کنند. این حدیث اشاره دارد به اینکه خداوند تمام امور لازم برای امت را ابلاغ کرده است و میتواند دلیل و نشانهای بر امامت و زعامت اهل بیت (ع) بعد از حضرت رسول (ص) تلقی شود. زیرا بعد از حضرت، تکمیلشدن مسائل باید به دست کسانی باشد که بتوانند مسیر عاری از خطای حضرت را ادامه دهند و آن هم به دست اهل بیت (ع) بوده است.
معجزات پیامبر اسلام (ص)؛ علی بن اسماعیل در حدیثی نقل کرده است که رسول خدا (ص) به یکی از یاران دستور ذبح حیوانی را دادند. صحابی مزبور پس از ذبح و خوردن حیوان به هنگام خروج از خانه همان حیوان را در جلوی درب خانه دید (صفار، 1404: 1/273).
4. 4. امامت
4. 4. 1. امامت عامه
ضرورت وجود امام؛ علی بن اسماعیل در حدیثی در باب ضرورت وجود امام آورده است که خداوند متعال زمین را خالی از حجت و عالم نمیگذارد؛ حجتی که کم میکند آنچه زیاد شده و زیاد میکند آنچه را که کم شده و اگر حجت خدا در زمین نباشد تمامی امور مردم به هم میریزد و در زندگی آنها اختلال ایجاد میشود (ابنبابویه قمی، 1404: 35).
ابنمیثم در ضمن حدیثی دیگر که به اصل ضرورت وجود نبی و امام در هر دورهای اشاره میکند، آورده است که خداوند متعال در هیچ دورهای زمین را خالی از عالم و حجت قرار نمیدهد (صفار، 1404: 1/235).
4. 4. 2. امامت خاصه
نصب امام؛ علی بن اسماعیل روایتی را از طرق اهل سنت از برید اسلمی نقل کرده است که بر اساس آن پیامبر (ص) بعض اصحاب خویش را امر فرمود تا به علی به عنوان امیر مؤمنان (ع) سلام کنند. مردی به اعتراض گفت: «به خدا سوگند چنین نمیکنیم! چراکه نبوت و خلافت در یک خاندان جمع نمیشود!». پس این آیه نازل شد که: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ یحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیهِمْ یکتُبُون» [3](زخرف: 79).
در مقابلِ کسانی که قائلاند نص صریح بر جانشینی آن حضرت وجود ندارد یا اگر هم موجود است نص بالوصف است، این سخن پیامبر (ص) میتواند نص صریحی بر جانشینی آن حضرت باشد و همین مسئله به دلالت التزامی درباره دیگر امامان (ع) نیز صادق است (استرآبادی، 1409: 553).
بطلان گواهی انصار بر خلافت ابوبکر؛ ابنمیثم در مناظرهای با ابوالهذیل به اثبات انتصاب امام بعد از رسولاللّه (ص) و باطلکردن دلیل اجماع که از طرف مخالفان مطرح شده، پرداخته است. در این مناظره، علی بن میثم از ابوالهذیل چنین میپرسد که: «اگر کسی در قضیهای اقرار به دروغگویی و ادای شهادت دروغین کرده باشد آیا شهادت او در همان واقعه برای دیگران نافذ و معتبر است؟». ابنمیثم پس از آنکه پاسخ منفی ابوالهذیل به پرسش مزبور را میشنود، میپرسد: «پس چگونه انصار، نخست، امارت و خلافت بعد از رسولاللّه (ص) را برای خودشان ادعا کردند؟ سپس خود را در آن قضیه تکذیب کردند و بر اینکه خلافت حق ابوبکر است گواهی دادند؟» (مفید، 1413 الف: 24).
امامت امامان اثناعشر در کتب انبیای پیشین؛ میثمی در حدیثی جریان پرسش و پاسخ مردی یهودی با حضرت علی (ع) را نقل میکند. در بخشی از این حدیث حضرت علی (ع) میفرمایند: «حضرت جبرئیل به پیامبر (ص) فرمود باید بدانی که جای پیامبر (ص) در جنّت عدن است و آن بهشتی است که خداوند به دست خود آفریده و با او دوازده نفر از اوصیایش هستند. یهودی گفت به خدا قسم راست گفتی! چه اینکه این مطلب در کتاب داوود هست» (ابنعقده کوفی، 1424: 46).
آیات نازلشده در شأن ائمه (ع)؛ چنانکه در بحث نصب امام گذشت، بر اساس روایت برید اسلمی از رسول خدا (ص)، ابنمیثم شأن نزول آیات 79 تا 80 سوره زخرف را اعتراض بعضی اصحاب به نصب علی (ع) به امارت بر مؤمنان میدانسته است (استرآبادی، 1409: 553).
ابنمیثم نیز نقل کرده است که صعصعة بن صوحان، در حالی که حضرت امیر (ع) به دیدار او رفته بود، به آن حضرت عرضه داشت: «یا امیرالمؤمنین! ما علمتک إلا أنک باللّه لعلیم و أن اللّه فی عینک لعظیم و أنک فی کتاب اللّه لعلی حکیم (زخرف: 4) و أنک بالمؤمنین لرؤوف رحیم» (بحرانی، 1374: 4/846).
افضل صحابه؛ دیدگاه منتسب به ابنمیثم و پیروانش در بحث تقدیم مفضول بر فاضل این است که قائلاند به این مسئله که علی (ع) افضل و شایسته امامت و بهترین مردمان پس از پیامبر اکرم (ص) بوده است، اما امت مسلمان از جهت قبول ولایت ابوبکر و عمر مرتکب لغزشی نشدهاند که بتوان به آن نام گناه داد، ولی از لحاظ اینکه ترک افضل کردهاند و از مفضول پیروی کردند کارشان نادرست بوده است و خطاکارند (اشعری، 1360: 8). نیز از ابنمیثم نقل شده است که یکی از علل قیامنکردن و سکوت حضرت نداشتن یار و همراه کافی بوده است. ابنمیثم و پیروانش از عثمان دوری میجویند و محاربان با علی (ع) را کافر میدانند (نوبختی، 1404: 9).
نص بر امامت علی (ع)؛ پیشتر به حدیث برید اسلمی از رسول خدا (ص) اشاراتی داشتیم. این حدیث، که ابنمیثم مفاد آن را پذیرفته و نقل کرده است، از نصوص دالّ بر نصب علی (ع) به امارت بر مؤمنان محسوب میشود. طبق این حدیث پیامبر اکرم (ص) به اصحاب خود رو کرده و فرمود: «سلّموا علی علی بن أبی طالب (ع) بإمرة المؤمنین» (استرآبادی، 1409: 553).
در موضعی دیگر، علی بن اسماعیل بهصراحت آورده است که در جانشینی بعد از رسولاللّه (ص) به نص و تنزیل عمل نشد (مفید، 1413 الف: 70)؛ و در جایی دیگر میگوید شخصی که بعد از پیامبر خود را جانشین ایشان میدانست و به نص تعیین نشده بود، غاصب حق اهل بیت (ع) و گمراه بود (همان: 29).
علی بن میثم در باب دلیل اولویت علی بن ابیطالب (ع) بر ابوبکر در مسئله امامت آورده است اهل قبله بر اینکه امیرالمؤمنین (ع) وقت وفات رسول (ص) مؤمن، عالم و کافی بود اجماع داشتند، ولی درباره ابوبکر و اینکه چنین فضایلی داشته باشد، اجماع نکردند. شخصی از ابنمیثم پرسید: «چه کسانی در این مسئله مخالفاند؟». وی پاسخ داد: «من و اصحاب حال و گذشتهام» (همان: 86).
ابنمیثم میگوید هرچند خلافت بعد از رسولاللّه (ص) حق حضرت علی (ع) بود، آن حضرت از خوف اینکه مردم مرتد شوند آنان را به خود دعوت نکرد. او سکوت کرد. زیرا میدانست اگر اصل اسلام حفظ شود و مردم در گمراهی باشند، بهتر از این است که مرتد و کافر شوند (صدوق، 1966: 1/149).
ابنمیثم رهبر فکری قطعیه؛ پس از رحلت امام کاظم (ع)، گروهی که بخش اعظم شیعیان بودند، با توجه به وصیت آن حضرت و دلایل و شواهد کافی، امامت فرزند ایشان، علی بن موسی الرضا (ع) را پذیرفتند و وی را به عنوان امام هشتم تأیید کردند. این دسته که بزرگان اصحاب امام کاظم (ع) بودند به «قطعیه» مشهور شدند (اشعری، 1360: 239). مقریزی در کتاب خود آورده که تفکر قطعیه از علی بن میثم و همفکرانش به وجود آمده است. زیرا آنها در ارتباط با امامان خویش قائلاند که امامت از علی بن ابیطالب (ع) شروع شده و در امامان بعدی ادامه داشته است تا در علی بن موسی (ع) ختم شده است و امامت را در ایشان قطعی کردهاند (مقریزی، 1418: 4/180).
امّا گروه دیگری از اصحاب امام هفتم (ع) از اعتراف به امامت علی بن موسی الرضا (ع) یا هر کس دیگری سر باز زدند و در امامت حضرت موسی بن جعفر (ع) توقف کردند. ابنمیثم، که رهبر قطعیه بود، با آنها درباره امامت امام رضا (ع) مناظره کرد ولی در نهایت آنان لجاجت کردند و ابنمیثم آنها را کلاب ممطوره خواند (اشعری، 1360: 92).
مهدویت؛ ایشان درباره نشانههای قائم (ع) آورده است که قبل از قیام ایشان منادی از آسمان ندا میدهد و بعد فردی از اولاد پیامبر (ص) خروج میکند و فرمان به خروج میدهد (کشی، 1363: 263).
4. 4. 3. گستره علم امام
از مباحث بسیار مهم درباره ویژگیهای امامان (ع)، مسئله علم امام است. درباره علم ائمه (ع) مسائل مختلفی مطرح است که در روایات علی بن اسماعیل میثمی به برخی از آنها پرداخته شده است، از جمله:
علم به خیر و شر عالَم؛ در مسئله نصب امام، ابنمیثم قائل به علمی عادی برای امام نیست. زیرا وقتی از ابوالهذیل پرسید که آیا امام تو به تمام خیر و شر آگاهی دارد و پاسخ منفی او را شنید، بدو گفت: «پس شیطان اعلم از امام تو است!». این سخن ابنمیثم نشان میدهد که او به امامی که به همه امور، اعم از خیر و شر، عالم باشد اعتقاد دارد (مفید، 1413 الف: 23).
در بحث ضرورت وجود امام، به حدیث عبدالاعلی بن اعین از امام باقر (ع)، که ابنمیثم آن را به واسطه ثعلبة بن میمون نقل کرده است، اشاره کردیم. در این حدیث امام (ع) فرمودهاند: «خداوند زمین را از وجود عالمی که کم و زیاد موجود در روی زمین را میداند، خالی نمیگذارد. آنچه را که آنان [به دین] بیفزایند میکاهد و آنچه را کم گذارند میافزاید، و اگر چنین نبود، امور بر آنان مشتبه میشد»[4] (ابنبابویه قمی، 1404: 35).
این کلام خود بهروشنی نشان از آن دارد که علم امام علمی عادی نیست. زیرا اگر علم ایشان مثل سایرین باشد دیگر نیاز به او نیست.
علم به زبانهایدیگر؛ ابنمیثم در ضمن روایتی نقل میکند روزی اصحاب امام باقر (ع)، خدمت ایشان شرفیاب شدند. وقتی وارد دهلیز شدند متوجه صدای خوشی شدند که به زبان سریانی میخواند و میگریید تا اینکه آنها را نیز گریاند، ولی نفهمیدند چه میگوید. خیال کردند یک نفر از اهل کتاب است که میخواند. وقتی صدا قطع شد اصحاب وارد شدند، اما کسی را نزد امام (ع) ندیدند. پرسیدند: «یا ابن رسول اللَّه! ما صدای زیبایی شنیدیم که به زبان سریانی میخواند». حضرت فرمود: «خودم بودم که مناجات الیاس پیامبر را به یاد آوردم و آن را خواندم و گریستم» (مفید، 1413 ب: 291).
نقل این دست از روایات میتواند بیانگر آن باشد که علی بن اسماعیل قائل به این بوده که امام میتواند به همه زبانها سخن بگوید.
علم به زبان حیوانات؛ ابنمیثم درباره منطقالطیرداشتن امام به قضیهای از امام سجاد (ع) به نقل از ابوحمزه ثمالی اشاره میکند که روزی امام (ع) به من خطاب فرمودند که آیا میدانی این گنجشکان در خانه که صدا میدهند چه میگویند؟ به ایشان عرض کردم خیر. امام فرمودند خدا را تسبیح میگویند و درخواست رزق خود را میکنند (بحرانی، 1374: 4/209).
تا بدین جا روشن شد که ابنمیثم به علمی فراعادی برای معصومان (ع) قائل بوده است. در مقابل این احادیث، ابنمیثم جریانهای دیگری درباره ائمه (ع) نیز نقل کرده است که درجه علم امام را همچون دیگر مردم تصویر میکند. از آن جمله روایتی است که ابنمیثم در اصل خود آورده است و بر اساس آن زمانی که ماه رمضان میرسید امام سجاد (ع) هر روز صدقه میداد تا از فضیلت تصدق در شب قدر بهرهمند شود (ابنطاووس، 1409: 1/64). این کلام میتواند بدین معنا باشد که امام (ع) نمیداند شب قدر در چه تاریخی است.
میتوان گفت این عمل حضرت جنبه تعلیمی داشته است. احتمالاً ابنمیثم نیز که در کنار نقل روایات پیشگفته این حدیث را نقل کرده چنین دیدگاهی داشته است.
4. 4. 4. منابع علم امام
یکی از مسائل مهم درباره علم امام، بحث از منابع آن است که در کتب روایی از آن به «جهات علم امام» تعبیر شده است (کلینی، 1407: 1/264).
تفضل الاهی؛ ابنمیثم از مادرش و او از مادر حضرت رضا (ع) جناب نجمه نقل میکند که آن حضرت لحظاتی بعد از تولد به تسبیح و تمجید و تهلیل پرداخت. در این هنگام امام کاظم (ع) به نجمهخاتون فرمود که این فرزند و ذکرگفتن او از تفضلات الاهی است (صدوق، 1372: 1/20).
مصحف فاطمه؛ مصحف فاطمه یکی از جهات بهرهمندی علمی امام معصوم (ع) است. ابنمیثم نیز به این نکته اشاره کرده و چنین آورده است که امام صادق (ع) پاسخ پرسشی در باب زکات را به سائل دادند. سپس عبداللّه بن الحسن محضر امام (ع) رسید و از ایشان پرسید این پاسخ را چگونه به دست آوردهاید. حضرت فرمودند در کتاب مادرت فاطمه (س) آن را خواندم (کلینی، 1407: 3/507).
4. 4. 5. ولایت تکوینی ائمه (ع)
ابنمیثم درباره ولایت ائمه (ع) آورده است که دنیا به دنبال ائمه است اما ائمه دنیا را نمیخواهند. مستند ابنمیثم در این جریان قضیهای از حضرت علی (ع) است که آن حضرت تعدادی سنگ در دستشان گرفتند. پس از آنکه دست مبارک را گشودند همه سنگها تبدیل به جواهر شده بود (صفار، 1404: 1/375). نیز ابنمیثم از جدش میثم تمار نقل میکند شبی از شبها امیرالمؤمنین (ع) مرا با خود از کوفه به خارج آن برد و به سوی صحرا میرفتیم. دیدم حضرت سر در چاه برده و تا نصفِ بدنِ خود را در چاهی سرازیر کرده و مشغول گفتوگو با چاه بود. او با چاه سخن میگفت و چاه پاسخ میداد (ابن مشهدی، 1419: 149).
قدرت به سخن درآوردن جمادات میتواند یکی از مصادیق ولایت تکوینی قلمداد شود.
نتیجه
هرچند علی بن اسماعیل میثمی از جایگاه علمی والایی در دانش کلام بهرهمند است، ولی این ادعای ابنندیم را که او نخستین کسی است که بر اساس مذهب امامیه «تکلّم» کرده، محققانی همچون نجاشی نپذیرفتهاند. در مقابل، محققان سرشناسی همچون شیخ طوسی، حلی، ابنداوود، قهپایی، خویی، مطهری و حسنزاده آملی آن را تلقی به قبول کردهاند. در این میان، برخی سخن ابنندیم را بر ظاهر آن حمل کرده و ابنمیثم را اولین متکلم امامی معرفی کردهاند؛ بعضی گفتهاند مراد ابنندیم معرفی نخستین کسی است که به صورت فنی، ساختارمند و رسمی به کلام پرداخته است؛ و دیگرانی نیز سخن ابنندیم را به «نخستین مؤلف امامی در فن کلام» تفسیر کردهاند.
مطالعه منابع در باب دیدگاههای اعتقادی علی بن اسماعیل نشان از آن دارد که صرف نظر از اعتقادات تشبیهی و تجسیمی منسوب به علی بن اسماعیل، دیگر اعتقادات او همسان دیدگاههای رایج امامیه امروزین است و شذوذاتی در آرای او به چشم نمیآید.
پینوشتها
[1]. هدیة العارفین از منابع معاصر اهل سنت است که اسماعیل پاشا بابانی (متوفای 1399 ه.ق.) در آن اسماء مؤلفان و آثار آنان را ذکر کرده است.
[2]. «و قال علی بن میثم: کان رجل یخدمنا و کان قدریا، فغاظنی یوماً فقلت له: یأمر اللّه بشیء لا یریده؟ قال: معاذ الله. قلت أمر اللّه إبراهیم أن یذبح إسماعیل؟ قال: نعم. قلت: فأراده - یعنی الذبح - فسکت. فکان لا یخدمنی بعد ذلک».
[3]. «عَنْ بُرَیدَةَ الْأَسْلَمِی أَنَّ النَّبِی (ص) قَالَ لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ سَلِّمُوا عَلَی عَلِی بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ لَا وَاللّه لَا یجْتَمِعُ النُّبُوَّةُ وَالْخِلَافَةُ فِی أَهْلِ بَیتٍ أَبَداً فَأَنْزَلَ اللّه عَزَّ وَ جَلَ أَمْ أَبْرَمُوا ... ».
[4]. «مَا یتْرُک اللّه الْأَرْضَ بِغَیرِ عَالِمٍ، ینْقُصُ مَا زَادُوا، وَ یزِیدُ مَا نَقَصُوا، وَ لَوْلَا ذَلِک لَاخْتَلَطَتْ عَلَی النَّاسِ أُمُورُهُم».