فدائی امامت رفاعة بن شداد بجلی

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 5 - 10 دقیقه)

فدائیان امامت

رفاعة در دوران معاویه
پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، وضعیت سیاسی به نفع معاویه تغییر یافت و حكومت امام مجتبی علیه السلام، در دام نیرنگ دشمنان مكار و پیمان شكنی دوستان كج مدار گرفتار آمد (1) و از ادامه حكومت بازماند. هنگامی كه معاویه در آستانه رسیدن به آرزوهای خود به سر می برد و می رفت تا با از بین بردن شیعیان و مؤمنان راستین، اساس دین خدا را دگرگون كرده و به سلطنت اموی رنگ ابدی بخشد، پذیرش صلح، از سوی امام حسن علیه السلام جان و مال شیعیان را از خطر نابودی رهانید و به رؤیاهای شیطانی فرزند هند خط بطلان كشید. هر چند معاویه به وسیله كارگزاران خود در شهرهای گوناگون، در از بین بردن هسته های مبارز شیعه سعی زیادی می نمود و در این راه از هر حربه ای سود می برد، اما پیروان مكتب سرخ علوی با بهره مندی از حكمتهای ژرف و روشنگرانه امیرالمؤمنین علیه السلام كه در گنجینه ذهن خود جای داده بودند، در برابر شبیخون فرهنگی و تصفیه های خونین معاویه و دست نشاندگانش با قدرت می ایستادند و از كورانهای سخت به آسانی عبور می كردند. رفاعة بن شداد بجلی یكی از آنان بود، او در كوفه زندگی می كرد. كوفه شهر بزرگی بود كه در عراق، مركز اصلی شیعیان اهل بیت شمرده می شد و از اینرو در میان مسلمانان از اهمیت زیادی برخوردار بود. در سال 51 هجری، معاویه برای از بین بردن شیعیان علی علیه السلام، حكومت عراق را به زیاد بن ابیه سپرد (2). اصولا معاویه در به كار گرفتن افراد ناپاك و بی رحم، به ویژه فرومایه و بی اصل رغبت می ورزید (3) و بیشتر پستهای مهم كشور در سلطنت او به دست چنین اشخاصی اداره می گردید. زیاد یكی از فرومایه ترین و بی اصل ترین آنان بود، و چون پدرش معلوم نبود، او را زیاد بن ابیه (زیاد پسر پدرش) می خواندند. با این حال او نخستین كسی بود كه حكومت عراقین (بصره و كوفه) را با هم داشت و بر قسمت وسیعی از ایران نیز فرمان می راند. او در كوفه بر شیعیان بسیار سخت می گرفت و آنها را از حقوق اولیه خویش محروم می داشت، و به بهانه های ساختگی با سخت ترین شیوه مجازات می نمود (4).

ظلم ستیزی و زندگی مخفی
در نخستین سال حكمرانی زیاد بن ابیه بر كوفه كه برای استقرار پایه های قدرت خود به هر حربه ای دست می یازید، و هر ندای مخالفی را، با شدیدترین شیوه ممكن پاسخ می داد. قیام حجر بن عدی با همكاری گروهی از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام رخ نمود و رفاعة در آن فعالانه شركت جست. پس از شهادت حجر و هفت تن از یاران فداكارش، رفاعة در خانه یكی از شیعیان كوفه پنهان شد، تا سرانجام در یك نیمه شب تاریك، همراه با عمرو حمق خزاعی كه از صحابه برجسته رسول خدا صلی الله علیه و آله و نیز از یاران فرهیخته امیرالمؤمنین علیه السلام بود گریخت. آن دو؛ شب را می رفتند و روز، خود را از چشم دشمن پنهان می داشتند. بدین سان مدتی گذشت. سرانجام در كنار شهر موصل، در كنار روستای نسبتا بزرگی، غاری دیدند كه از نظر آنان مكان مناسبی - هرچند كوتاه مدت - برای زندگی به شمار می رفت، غار در منتهی الیه كوه، در بلندترین نقطه آن واقع بود. مكان از نظر جغرافیایی برای آنان موقعیت ویژه ای داشت، عمرو و رفاعة با بهره گیری از آن موقعیت می توانستند به خوبی از اطراف خود مواظبت كنند و گروههای تجسس دشمن را از دورترین ناحیه زیر نظر بگیرند. از این رو به سوی غار رفتند و در آن مخفی شدند (5). هر چند غار برای آن دو، چشم انداز مناسبی به شمار می آمد، اما وجود آنها نیز از دورترین منطقه، حتی از لابلای تپه ها و كوره راههای دور، از چشم رهگذران و كشاورزان آن وادی دور نمی ماند. چندی گذشت تا اینكه برخی از مردم روستا كه از آن سو رفت و آمد روزانه داشتند، به تدریج از وجود آنان باخبر شدند و به كدخدای منطقه خبر دادند. كدخدا همراه گروهی از مردم و جمعی از ملازمان به سمت غار حركت كرد. عمرو و رفاعه كه از دور نظاره گر آنان بودند. نخست آهنگ گریز كردند، اما وضع جسمانی عمرو از فرار بازشان داشت. شكم عمرو، آن صحابی دیرین رسول خدا صلی الله علیه و آله آب آورده بود (6) و ضعف بدنی شدید، او را از دفاع كردن و یا گریختن و نجات یافتن مانع می گشت. عمرو چاره ای جز تسلیم شدن نداشت، و حتی از پایان كار خود نیز كاملا آگاه بود (7).

اما رفاعة بن شداد بجلی كه جوانی نیرومند بود، خواست تا در برابر هجوم دشمن از دوست خود «عمرو» دفاع كند (8) ، اما عمرو او را از نبرد باز داشت و گفت: «پیكار تو برای من سودی ندارد، اگر می توانی، خویش را برهان؛ شاید كه در آینده برای اسلام سودمندتر گردی. رفاعة بر اسب نشست، بر گوشه ای از جمعیت حمله برد، هر چند با تیر یكی از تیراندازان مجروح شد، لیكن راهی گشود و جان به سلامت برد (9). هرچند قیام حجر بن عدی با شهادت او و گروهی از نخبگان شیعه به پایان رسید و رفاعة نیز به دست ماموران بنی امیه مجروح گردید و از معركه به سختی رهید. لیكن از آن پس باز، بدون ترس از پیش آمدهای یادشده و حكومت پلیسی معاویه، به مبارزه با سلطنت اموی و دفاع از مكتب سرخ علوی، در قالب زندگی مخفی ادامه داد و لختی از پایداری خود نكاست. در طول سالیان سیاه و سراسر اختناقی كه در دوران فرمانروایی فرزند ابوسفیان بر شیعیان گذشت، نام رفاعة، در شمار مدافعان اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله می درخشید.

یار خورشید
پس از مرگ معاویه در سال شصت هجری. «امام حسین علیه السلام » با سلطنت یزید مخالفت نمود و از مدینه به عزم هجرت وارد مكه شد. شیعیان كوفه پیش آمد یادشده را، به فال نیك گرفتند و در منزل سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمدند. آنها ضمن سخنان فراوان پیرامون اوضاع دوران، دعوت از امام حسین علیه السلام را پایه دین و دنیای خویش دانسته تصمیم گرفتند طی نامه هایی، آن حضرت را به عنوان پیشوا و رهبر خود به سوی كوفه فراخوانند. رفاعه نیز كه یكی از چهره های برجسته و شخصیتهای بزرگ شیعه در كوفه به شمار می رفت، از نخستین دعوت كنندگان امام بود. در نامه رفاعه و دوستان نزدیك او كه با كمی تفاوت در متون تاریخی ذكرشده چنین آمده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

به حسین بن علی علیه السلام از سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد و حبیب بن مظاهر و مؤمنان و مسلمانان كوفه، سلام علیكم: سپاس پروردگاری را كه جز او معبودی نیست و دشمن فرومایه تو را نابود ساخت؛ دشمنی كه با ستم چیره گشت و با غصب حكومت، به جور فرمان راند. نیكان امت را كشت و بدان ایشان را عزیز داشت. اموال عمومی را به نااهلان می سپرد و ثروت خدادادی را در اختیار دولت مردان قرار می داد. نزد ما بیا كه جز تو پیشوایی نداریم تنها تو را رهبر و راهنمای خود می دانیم. نعمان بن بشیر را كه از جانب یزید پلید، فرمانروای ماست، به رسمیت نمی شناسیم و در نماز او حاضر نمی شویم. اگر از ورود شما به سوی خویش آگاه گردیم، بی درنگ او را از شهر بیرون می رانیم و بر نام تو درود می فرستیم. والسلام (10).

این نامه در دهم رمضان سال شصت از هجرت، در مكه به دست مبارك امام علیه السلام رسید و در تاریخ از آن به نخستین پیك شیعیان عراق یاد گردیده است. البته تشكلهای دیگری هم در كوفه وجود داشته، كه به نظر می رسد بیشتر در قالب فعالیتهای دینی و سیاسی، منافع شخصی و قبیله ای را منظور می داشته اند. از آنجا كه آنان نیز نخست مرگ معاویه را افق مناسبی در جهت امیال و آرزوهای خود می پنداشته اند، برای كسب موقعیتهای تازه، نامه هایی در دعوت از امام حسین علیه السلام به جانب مكه گسیل داشته اند. با این حال از قراین تاریخی پیداست، كه نامه یادشده، نزد آن حضرت، از ارزش مخصوصی برخوردار بوده است؛ زیرا برخی از مورخین كه بر بیان حوادث قرن اول هجری، به ویژه شهادت حسین بن علی علیه السلام همت داشته اند، نامه رفاعة بن شداد بجلی و دوستانش را به عنوان عاملی مهم، در حركت آن حضرت به سوی كوفه نگاشته اند.

در قیام توابین
قیام توابین یكی از حركتهای خونین شیعی در دوسده نخست هجری است. این قیام كه در سال 66 هجری و پس از پنج سال از شهادت امام حسین علیه السلام رخ نموده، جلوه زیبایی از فداكاری و ایمان استوار شیعی را به نمایش گذاشت. در این قیام كه رفاعة بن شداد بجلی از رهبران و طلایه داران اصلی آن بود، هیچ شوقی، از دنیاخواهی و دست یازی به پست های حكومتی و امثال اینها مشهور نیست. قیام توابین چنانكه از نامش پیداست، حركتی بود كه به دست پنج تن از بزرگان شیعیان كوفه، چون: سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه فزاری، عبدالله بن سعد بن نفیل ازدی، عبدالله بن وائل تمیمی و رفاعة بن شداد بجلی با هدف جبران گناه و گرفتن انتقام از قاتلان كربلا، پی ریزی و هدایت گردید. آنان با پشیمانی و احساس نفرتی كه از خویش به خاطر كوتاهی در یاری امام حسین علیه السلام در دل داشتند، خود را مصداق آیه 54 سوره بقره شمرده و حركت خود را با بهره از آن آغاز نمودند. آیه یادشده در باره قوم تبهكار بنی اسرائیل است. آنگاه كه حضرت موسی علیه السلام برای خودسازی و دریافت پیام الهی به كوه سینا رفت، پس از چهل روز كه به میان بنی اسرائیل باز گشت، بیشتر آنها را گوساله پرست دید، بنی اسرائیل را به دین پروردگار باز خواند و پایه بازگشت دوباره آنان به دین الهی را، كشتن نفس شمرد. خداوند در آیه مذكور می فرماید:

«و اذ قال موسی لقومه یا قوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الی بارئكم فاقتلوا انفسكم ذالكم خیر لكم عند بارئكم فتاب علیكم انه هو التواب الرحیم ».

«یاد دارید وقتی را كه موسی به قوم خود گفت: ای قوم، شما با پرستش گوساله بر خود ستم نمودید، اینك به سوی آفریدگار خویش باز گردید و در این راه نفس خود را بكشید، كه این برای شما بهتر (از گمراهی) است. توبه كنید كه خداوند توبه شما را می پذیرد كه خداوند توبه پذیر و مهربان است ».

توابین كوتاهی خود در یاری امام حسین علیه السلام را، همسنگ با گوساله پرستی و ارتداد، می شمردند و تنها راه بازگشت به سوی خداوند را، در عملیات كوبنده و انتحاری، بر علیه جنایت پیشگان كربلا می دانستند. از این رو هنگامی كه خانه های خویش را به سوی میدان نبرد ترك می گفتند، دیگر به بازگشت و زندگی تازه نمی اندیشیدند و حتی مرگ را در راه انتقام، از زندگی دنیا دوست تر می داشتند. آنان در سرزمینی به نام عین الورده با سپاه شام كه فرماندهی آن را عبیدالله بن زیاد بر عهده داشت، دلیرانه جنگیدند.

پی نوشت:

1) ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، ص 217 - تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 216.

2) ابن اعثم كوفی، الفتوح، فصل 5، ص 774.

3) ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج 2، ص 456 - 486.

4) الفتوح، ص 788.

5) ابن قتیبه، المعارف، 291 - ابن عبدالبر قرطبی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 3، ص 157 - ابن كثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 8، ص 82.

6) ابن اثیر، همان، ج 2، ص 492.

7) یعقوبی، ج 2، ص 492.

8) ابن اثیر، همان، ج 2، ص 492 - ابن خلدون، العبر، ج 3، ص 14 - بلاذری، انساب الاشراف، ج 8، ص 381.

9) المعارف، ص 291 - الاستیعاب، ج 3، ص 489 - ابن قتیبه الدینوری، الامامه و السیاسه، ج 2، ص 7 - طبری، ج 2، ص 265.

10) مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 97 تا 99 - ابن اثیر، همان، ج 2، ص 533 - ابن شهراشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 96 - ابن خلدون، العبر، ج 3، ص 26 - تاریخ الاسلام، سالهای 61 تا 80، ص 50 - شیخ مفید، الارشاد، ص 378 - انساب الاشراف، ج 3، ص 369 - الامویون فی الشرق و الغرب، ج 1، ص 201.


چاپ   ایمیل