خواجه نصیرالدین طوسی از بزرگترین علمای شیعی در قرن هفتم هجری است که در علوم مختلفی چیرهدست و صاحبنظر بوده است. این نوشتار، گذری بر زندگینامهی وی و خدمات شایانی است که جهت پیشبرد مکتب تشیع انجام داده است. خواجه طوسی در علومی همچون اخلاق، ریاضیات، هندسه، مثلثات، فلسفه، کلام و نجوم دارای تألیفات است. چنانکه معروف است وی در سرنگونی دولت عباسیان نقشی نداشته است. خواجه، جهت حفظ جان خود به قلاع اسماعیلیه پناه برده و به همین دلیل و نیز به جهت حفظ جان مردم با مغولان همکاری کرد. همکاری وی با مغولان تأثیر بهسزایی در پیشبرد مکتب تشیع داشت، تا آنجا که در آینده سلطان محمدخدابنده به این مکتب گرائید.
مقدمه
شروع عصر غیبت کبـری که از آن به عنوان دوران حیرت شیعه یاد می شود ، آغاز پرچمداری فقهای عادل به نیابت از سوی امـام غایب (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) در دفاع از احکام و آرمانهای اسلام و تشیع است ؛ و از همان زمان تا کنون علمای اسلام در این راه پرفراز و نشیب با همه توان قدم نهاده اند و به طرق مختلف انجام وظیفه نموده اند .
هرگــاه که لازم بوده با سلاح قلم و کلام و تألیف و تدریس به نشر معارف اسلام پرداخته اند و آنگاه که نیاز به بـذل جان و مـال و آبرو بوده از آن دریغ نورزیده اند . در این میان بوده اند نخبگانی که با تلفیق علــم و عمــل و دیانت با سیاست نقش های کم نظیری را ایفا کرده و توانسته اند در طوفانهای سهمگین حوادث دهـــر کشتی فرهنگ و تمدن اسلامی شیعی را به سلامت عبور داده و حــافظ حریم آن باشند چنانکه با گذشت زمان و با وجود دشمنان بد خواه ، نه تنها رو به ضعف نرفته بلـکه روز به روز بر رشد و بالندگی آن افزوده شده است ؛ از جمله این بزرگان خواجه نصیــرالدین طوسی است که این مقاله می پردازد به نقش او در حفظ و پیشبرد مکتب تشیع و شیعه .
معرفی خواجه نصیرالدین طوسی
زندگینامه خواجه
محمـــد بن محمد بن حسن مشهور به محقق طوسی از رجال بزرگ قرن هفتم در سال 597 در جهرود قم یا در طوس متولد شد .[1] برخی اصلیت خواجه را از ساوه دانسته اند که اجدادش از آنجا به طوس نقل مکان کرده و خواجـه در طوس متولد شده است.[2] احتمالاً علت اینکه برخی او را از قــم و برخی از ساوه می دانند این است که جهرود را هر کدام به یکی از این دو شهر نسبت داده اند.
القاب متعددی به او نسبت داده شــده که از جمله خواجهی طوس ، محقق طوسی ، استاد البشر ، عقل حادی عشر و معلم ثالث[3] می باشند .
خواجه علوم نقلی را از پدرش و علوم عقلی را از دایی خود و سپس از فریدالدین داماد نیشابوری آموخت و در علم ریاضی شاگرد محمـــد حاسب بود.[4] از دیگر اساتید وی معین الدین ســـالم بن بدران مصـــری و شیخ ابوالسعادات اصفهانی و قطب الدین مصری را می توان نام برد که قانون بوعلی سینا را نزد قطب الدین آموخت.[5]
چنانکه در تاریخ زندگی خواجه نصیـــر آمده ، مدتی در قهستان و قلاع اسماعیلیه ساکن بوده که در آنجا به مطالعه و تـألیف کتب مشغول بوده، از جمله اینکه به خواهش ناصـرالدین عبدالرحیم بن منصور حاکم قهستان، کتاب الطهاره ابو علی مسکویه رازی را به فـــارسی ترجمه و به اختصــار در آورده و سپس مطالبی بر آن افزوده، آن را اخلاق ناصــری نامید. نیز رسالهی معینیه در علم هیئت و شرح فارسی آن به نام معین الدین پسر ناصرالدین و ترجمهی اخــلاق محتشمی و اساس الاقتباس را نیز در قلاع اسماعیلیه تألیف کرد.[6]
وی در قلعهی الموت دارای کتــابخانه ای بزرگ شامل انواع کتب گرانبهای علمی و همچنین ابزار و لوازم رصــدی بوده که به تحقیق و تألیف اشتغال داشته است و با حمله مغول و در هم شکستن دولت اسمـاعیلیان از ملازمان هولاکو شده و به بغداد رفت و در آنجا پیشنهاد وزارت هولاکو را به شرط عدم دخالت در امور سیاسی و مالی پذیرفت.[7] او تا آخر عمر مورد علاقه و احترام هولاکو و آباقاخان بود و حتی زمانیکه در بغداد بیمار شده بود آباقا به عیادتش رفت. سـرانجام خواجه در سال 672 در بغداد در گذشت و در حرم کاظمین و در قبری که قبلاً ناصــر بالله برای خود آماده کرده و قسمتش نشده بود، دفن گردید.[8]
آثار و شاگردان خواجه
خواجه در کــــلام شیعی، حکمت و فلسفه و ریاضیات از نوابغ و درخشان ترین چهره های فـرهنگ اسلام بود و با تحقیقات او در علم مثلثات ، پیشرفت این علم به اوج خود رسید . تــألیفات وی را بالغ بر 57 تا 78 کتاب دانسته اند که از جمله آنها می توان به این موارد اشـــاره کرد : آداب المتعلمین ، اخـــلاق ناصــری ، اوصاف الاشراف ، شکـل القطاع ، تجرید الاعتقاد ، اساس الاقتباس ، تذکرهی نصیریه ، تنسوق نامه ایلخانی ، شرح اشارات ، رسالـهی جواهر ، خلافت نامه ، رسالهی اسطرلاب ، تحریر اقلیدس ، تحریر مجسطی و ...[9]
از جمله آثار خواجه نصیر تأسیس کتابخانه و رصدخانه در مراغه بود. خواجه در عمر پر برکت خود به پرورش شاگردان و علمایی پرداخت که بعضی از آنها چون علامه حلی از ستارگان آسمان علم و دانش شیعـــه می باشد. از دیگر شاگردان او می توان به قطب الدین شیـــرازی، رکن الدین استرآبادی، ابن الفوطی کمــال الدین بغدادی، ابن الخوام عمادالدین عبدالله و کمال الدین افسطی آبی اشاره کرد.[10]
علت حضور خواجه در قلاع اسماعیلی
در بارهی دلیل رفتن خواجه به قلعـــهی الموت نظـــریات متفاوتی وجود دارد. برخی نوشته اند در حملهی مغول به ایران که ابتدا از خراسان و نیشابور شروع شد، اوضاع بسیار آشفته بود و عدهی زیادی از مـــردم به دنبال یافتن پناهگــاه امن به قلاع اسماعیلی که در مقابل لشکـــر مغول مقاومت کرده بود، پناه آوردند. اتفـــاقاً در همین ایام ناصـرالدین عبدالرحیم بن منصور، حـاکم قهستان که مردی دانشدوست و خواهان علم بود خواجه نصیر را به آنجا دعوت کرد و بسیار مورد احترام قرار داد.[11]
قاضی نورالله شوشتـــری می نویسد، خواجــه نامه ای به ابن علقمی وزیر شیعی عباسیان نوشت تا به آنجا رفته و با کمک او به تبلیغ شیعه بپردازند ولی وزیر که زمینه را مساعد نمی دید پاسخ نامهی او را نداد و با توجه به اینکه خراسان در معرض خطـر حملهی مغول بود و از طرفی منطقهای سنینشین بوده و خواجه در آنجا امنیت نداشت، مجبور شد برای حفظ جانش به دعوت ناصرالدین لبیک گفته و به قلعهی الموت برود.[12]
بعضی دیگر نوشته اند خواجه در واقع از قربانیان حملـهی اول مغول در زمان چنگیز خان بود و مجبور شد برای حفظ جـــان خود به همراه مــردم دیگر به قلاع اسماعیلیان برود[13] و در آنجا هم چندان راضی نبود؛ چون مجبورش می کردند طبق عقاید آنان کتاب بنویسد که این، ناقض استقلالش بود و حتی مـــدتی هم در آنجا زندانی بود، چـــرا که اسماعیلیان از نامه اش به ابن علقمی و خلیفـهی عباسی مبنی بر رفتنش به بغداد مطلع شده و بر آشفته بودند.[14]
در هر حـال خواجه چه به دعوت حکام اسماعیلی و چه با امر آنها در قلعهی الموت ساکن و یا زندانی شده باشد، این فـرصت را یافت که به دور از هیاهوی حمله مغول در آن مکان به تحقیق و تـألیفات خود ادامه داده و آثار گرانقدری چون اخلاق ناصری را از خود به یادگار گذارد.
خواجه نصیر و سقوط عباسیان
اگر چه برخی نویسندگان متعصب سنی مذهب چون ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم و معدودی از مستشرقین، سقوط دولت عباسی به دست مغول را متوجـــه خواجه نصیر دانسته اند و بعضی شیعیان نیز در تحلیلی احساسی و در جهت مدح خواجـه این نظر را پذیرفته اند، ولی نویسندگان معاصر و یا نزدیک به عصر خواجه همچون منهاج ســـراج و حمدالله مستوفی اشاره ای به این مطلب نکرده اند[15] و اصولاً چنین چیزی از شأن عـــالم متعهدی چون خواجه نصیـــر بعید است چـــرا که از دیدگاه او هیچگاه مغول کـافر بر مسلمان، اگر چه که سنی باشد ترجیهی نخواهد داشت .
به نظــر می رسد علاوه بر تعصب برخی نویسندگان، امر دیگری که موجب شده این اتهام به خواجه نسبت داده شود، نقل بعضی منـابع تاریخی در مورد تصمیم هولاکو به قتل خلیفــهی عباسی و تردید و نگـــرانی او با وجود شایعــهی زوال ناپذیری حکومت عباسیان و حــــدوث بلایای طبیعی در صورت صدمه به خلیفه می باشد. آورده اند که هولاکو از خواجه چگونگی و حقیقت این مسئله را می پرسد و خواجه در پاسخ با اشاره به این مطلب که بسیاری از بزرگان دین و حتی خلفـــای عباسی تا کنون کشته شده اند ولی اتفـــاقی نیفتاده این شایعـــه را رد کند. در نتیجه هولاکو تصمیم خود مبنی بر قتل خلیفه و انقراض دولت عباسیان را عملی می سازد.[16]
البته باید گفت ، طبیعی است که دانشمنـــدی چون خواجه نصیــــر به هیچ وجه طرفدار شایعات و خرافات نبوده و بر اساس صـداقت و علم راستینش گواهی داده است و مصلحتی هم نمی دیده تا به دروغ مصلحتی تن بدهــد، چرا که ممکن بود جانش نیز در خطر افتد چنانکه حســـام الدین منجم از نزدیکان خود هولاکو به دلیل درست نبودن پیشگوئیش کشته شد.[17] بنابر این چنین اتهامی را نمیتوان به خواجه نسبت داد و در هر صورت مغولان همـانطور که سرزمینهای وسیعی از ایران را به تسخیر در آورده بودند دولت و سرزمین عبــاسیان را نیز مسلماً از قلم نمی انداختند چرا که آنها فرسنگها راه را با همین هدف کشورگشایی و گسترش قلمرو خویش آمده بودند .
در این مورد تنها می توان گفت، این از الطــــاف الهی بود که باعث شد تا هنگام سقوط عباسیان مـرشد و عالمی چون خواجه نصیـــر در آنجا باشد و با هوش معنوی و استعدادهای خدادادیش به دفـــاع از آثار و فرهنگ اسلام و شیعه پرداخته و قومی را که جز تخریب و نابودی کیـــان اسلام از آنها انتظار نمی رفت به محــافظان علوم و تمدن اسلام و تشیع تبدیل نموده و زمینـــه را برای مسلمــــان شدن مغولان و سرانجام تشیع سلاطینی چون خـــدابنده، فراهم نماید؛ چنانکه خـداوند همواره در پرتگاههای خطر، خود حافظ و نگهبان دینش بوده است!
نقش خواجه در حفظ و گسترش مکتب تشیع و شیعه
از زمانی که سیل بنیانکن مغولان به سوی ایران سرازیر شدند و از مناطق خراسان شروع کرده و در مدت 40 ســـال تا بغداد و مرکز خلافت عباسی پیش رفتند، کشتار و تخریب تنها ارمغــان آنها بود و در این مسیر هیچ قدرتی جلودار آنها نبود چنانکه دولت خوارزمشاهیان و حتی اسمـــاعیلیه را که در قلعـه های مستحکمی بیش از 200 سال در مقابل سلجوقیان مقـــاومت کرده بودند، درهم شکستند.[18] برای این قوم صحـرانشین و عاری از فرهنگ، آثار و تمدن فرهنگ بشری نیز ارزشی نداشت و هر چه که بر سـر راه آنها قرار می گرفت در معرض تخریب و سوزاندن واقع می شد.
در چنین موقعیتی که انتظار می رفت تمام آثار تمـدن اسلامی رو به نابودی رفته و نامی از اسلام و تشیع در ایران و عراق باقی نماند، حضور عــالم برجستهی شیعی، خواجه نصیر الدین طوسی، نور امیــدی بود در دل تاریکیها چرا که ایشان به پیروی از پیشوایان معصوم شیعه با سلاح تقیه در مبارزه با دشمن قد علم کرده و با علم و درایتش نگاهبانی از جامعه مسلمین و آثار اسلامی را به عهــده گرفت و در اوج نا امیدی جان تازه ای در پیکر نیمه جان امت اسلام و خصوصــاً تشیع دمیـــد که در این بخش به ابعاد فعالیتهای خواجه در زمینه حفظ و گسترش شیعه و تشیع پرداخته می شود.
فعالیتهای خواجه
حفظ جان مردم و علما
خواجـه که خود به خوبی از خشونتهای حملات مغول آگاه بود و آوازهی آن را در خراسان شنیده و در قلاع اسماعیلی به چشـم دیده بود، دریافت که مقابله با چنین لشکر خونریزی ممکن نیست؛ از این رو در اولین قدم تنها راه نجات را در تسلیم و همـراهی کردن با آنها دید و پیوسته مردم و سلاطین را توصیـــه به این امـــر نموده و بدینوسیله سعی در کاهش تلفات و تخریبها داشت، چنانکه در حملـــهی هولاکو به قلمرو اسماعیلیان، رکن الدین خورشاه، آخرین حــاکم آنجا به پیشنهاد خواجه و به همراه او تسلیم شدند[19] و در مسیر فتح بغداد نیز همواره با توصیـــه مردم به آرامش و تسلیم، باعث نجـــات آنها از هلاکت می شد.[20]
این روش خواجـــه نه تنها در ابتدای امــر بلکه بعدها نیز با نفوذ هوشمندانهی وی در سلاطین مغول و کشف منزلتش ادامه یافت و بلکه بیشتر شد چرا که بارها با تدابیر ایشان جان بسیاری از مردم و علما از خطر مرگ نجات یافت ؛ چنانکه شارح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید و برادرش را تنها با پیشنهاد گرفتن جان شیرین خود بجای آنها، خطــاب به هولاکو نجات داد.[21] در حالیکه می دانست قـرب و منزلتش نزد هولاکو او را از اقدام به قتلش باز خواهد داشت.
همچنین در زمانی که خـان مغول حکم اعدام علاءالدین جوینی را صادر کرده بود خواجه در اقدامی جالب و زیرکانه با استفاده از حرفه منجمیش و تظاهر به احتمال نزول بلا بر خان نه تنها جان جوینی را نجــات داد بلکه جهت حفظ و دوام دولت خان و رفع بلا، پیشنهاد دادن صدقـه آنهم از طریق آزادی کل زندانیان و عفو آنان را نمود که سلطان مغول به راحتی پذیـرفت و بدینوسیله بی آنکه حتی خواجه نام جوینی را برده باشد او و همه زندانیان را نجات داد. از جملــهی این افراد ابن فوطی بود که پس از آزادی در زمرهی یاران و شاگردان خواجه نصیر در آمد.[22]
قدر مسلم چنین رفتاری از سوی خواجـــه هر روز بر شرافت و منزلتش نزد مردم افزوده و بر خیل شیفتگانش می افـزود؛ چه بسا که از طـــریق این دلدادگیها گرایش به مرام خواجه و تشیع نیز گسشترش یافته باشد!
هنر نفوذ خواجه در سلاطین مغول
هوش سیاسی و استعــداد خاصی که خواجه داشت باعث می شد از علوم مختلفی که در سینه داشت بهترین استفاده را برده و در قلب حکومت مغول نفوذ نماید. به ویژه در جاییکه سلاطین مغول بسیــار علاقهمند به پیشگویان و منجمان بودند، از علـــم نجومش در این راه بهترین بهره را گرفت؛[23] و همین امر باعث شده بود چنان در هولاکو نفوذ کند که بی اذن او سوار بر مـرکب نشده و به مسافرت نرود و در هر جاییکه خواجه صلاح بداند اموال را خرج کند.[24]
روشهای خاص نفوذ هوشمندانه خواجـــه نصیر در سلاطینی چون هولاکو بود که توانست فرهنگ و تمدن اسلامی را از طوفان دهشتبار حملـــهی مغول به سلامت عبور داده و مغولانی را که کمــر به نابودی اسلام بسته بودند به حامیان و مروجان دین تبدیل نماید و بارها جان بسیاری از مردم و علما را نجات دهد.[25]
علاوه بر این قـدرت معنوی خواجه نیز چنان مغولان را تحت تأثیر قرار داد که این گروه که از کشتن عارف و عالم ابایی نداشته و به تخریب آثار علمی و باستانی عادت داشتند، به احترام علما و اشاعهی علم و فـــرهنگ روی آوردند و به ساخت رصدخانه و کتابخانه همت گماردند.[26]
جای تعجب است که این تأثیر گـــذاری و قدرت نفوذ خواجه با وجود متعصبان سنی و حسودانی که غالباً در اطـــراف سلاطین هستند با گذشت زمان نه تنها کاسته نشد، بلکه روز به روز افزایش یافت و در سلاطین بعـــد از هولاکو نیز ادامــه داشت چنانکه آباقان جانشین هولاکو با توصیـــه و همراهی خواجه حاضـــر به تاجگذاری و پذیرش سلطنت شد و همواره ضمن عمل به نصـــایح خواجـــه، احتــــرام فراوانی برای او و شاگـــردانش قائل می شد و به توصیه خواجـــه به هر یک از علما و شاگردانش پست مناسبی داده و شهریهی کافی اختصـــاص داد [27] و حتی وقتی که خواجــه بیمار شد، خود به عیادت او رفت و تا دم مرگ حرمتش را نگاه داشت .
جالب است که خواجـــه در نامه اش به آباقاخـــان در هنگــام تاجگذاری ضمن یادآوری نامناسب بودن آن سال از نظـر نجومی، دستوراتی برای موفقیت او داده بود[28] که مطالب آن یادآور توصیههای مولی علی (علیهالسلام) به فرماندارانش می باشد. آنجا که رسیدگی به ایتام و زنان بی شوهر و درویشان را توصیه کرده و صبـر و حلم را قبل از عصبانیت و تصمیمگیری از روی عقل، مشورت، عدالت و تلاش در آبادانی مملکت و تقویت ساز و برگ سپاه و تخفیف به رعایا و ... را یادآور شده است.
حفظ کتب اسلامی و منابع شیعی با تأسیس کتابخانه
از جملــه اقدامات مهم خواجه نصیر در جهت حفظ فرهنگ اسلام و تشیع، جمع آوری کتابها از کتابخانههای شهرهای بغداد و شام و جزیره بود که در جریان حملهی مغول تخریب شده بودند و انتقال همه آثار به کتابخانه ای در کنار رصدخانه مراغه ساخته بود. به این صورت خواجــه توانست بسیاری از منابع ارزشمند شیعه را در آنجا حفظ کرده و از دسترسی تاراج مغول دور نگهـــدارد. تعداد کتابهای این کتـــابخانهی عظیم را بالغ بـر چهارصدهزار جلد برشمرده اند.[29]
ضمناً بنا بر قولی، این دانشمند سیاستمــدار به اتفــاق جوینی توانستند از به آتش کشیده شدن کتـــابخانه بزرگ حسن صبــاح در قلعهی الموت به دست مغولان جلوگیری کند.[30]
توسعهی مکتب تشیع با تقویت علوم شیعه
شاید بتوان عمـــده خدمات خواجــه را خدمات علمی او دانست که بیشتر دوران حیاتش را به آن اختصــاص داده بود. حتی زمانیکه به عنوان وزیر هولاکو مطرح شده و ظاهراً به جمع سیاستمداران پیوست، چندان در امور سیاسی دخالت نکرده و همه وقتش را صرف ترویج علم و معرفت و رواج شیعه و تحکیم پایههای آن نمود.[31]
با توجه به اینکه خدمـات علمی خواجه در رشتههای مختلف علوم بوده، در این بخش به بعضی از آنها اشاره می شود:
علم کلام
قرن هفتم هجری را می توان دورهی واقعی تألیف آثار کلامی شیعـه و تدوین این علم دانست و در رأس متکلمـــان این دوره ، خواجه نصیر می باشد که با تألیف کتب مختلفی چون تجریدالاعتقاد ، فصول العقائد و قواعدالعقائد به اثبات حقانیت شیعه با تکیه بر اصول عقلی متقن پرداخت و علاوه بر آنها با نوشتن رسالهی امـامت نیز بر استحکام کلام شیعهی دوازده امامی افزود.[32]
فلسفه
خواجه نصیرالدین طوسی یکی از شارحان کتاب اشارات و تنبیهات ابن سینا است که تصنیف این کتاب، خود نشان از تسلط وی به مباحث فلسفی دارد. افزون بر آن، وی در بخش اول از کتاب تجرید الاعتقاد به طور مفصل از امور عامهی علم کلام که همان مباحث فلسفی مورد نیاز در علم کلام هستند، سخن به میان آورده است.
نظرات فلسفی خواجــه نصیر از جهت دیگری نیز حائز اهمیت است که بر حکیم ملاصـدرا بطور مستقیم و غیر مستقیم تأثیر گذار بوده؛ یعنی هم از طریق حکمت مشائی ابن سینا که خواجه در احیاء این مکتب فکـری نقش مهمی داشته و هم مستقیماً از طریق نظریات کلامی خودِ خواجـــه در کتب مختلفش ، که به خوبی این تأثیــرات را در آثار صدرالمتألهین می توان دید.[33]
عرفان
خواجه در کتاب اوصـــاف الاشراف ضمن بیان حــالات صوفیه و عرفا بر خلاف بسیاری از علما که افـرادی چون حلاج و بایزید را به دلیل گفتن «اناالحق» و «سبحانی ما اعظم شأنی» کافر و زندیق می دانستند ، حال آنها را مرحله ای از مراتب سیر و سلوک و عروج معنوی قلمداد کرده و معتقد است اینان نفی انیّت خود کـــرده اند و مردم مقصود آنها را نفهمیده و به حساب کفرشان گـــذاشته اند.[34] با این حــال خواجه از درویشان و قلندران که کارشان گدایی و عــرض حاجت بوده و تظاهر به بی نیازی می کردند ، بیزار بوده و آنها را مردمانی زائد و بی فایده می دانست .[35]
اخلاق و تربیت
آراء اخلاقی و آموزه های تربیتی خواجه بیشتر در کتابهای اخلاق ناصری و آداب المتعلمین آمده است که بعضی اخلاق ناصــری را کاملترین کتاب فارسی در علم اخلاق می دانند. این کتاب در ســـال 623 تألیف شد و آمیـــزه ای است از کتاب الطهاره ابن مسکویه، تدابیر المنازل ابن سینا، کتاب سیـاست مدینهی فارابی و آداب ابن مقفع روزبه و رسائل افلاطون و ارسطو و یعقوب کندی.[36] هنوز هم با گـــذشت سالهای زیاد ، نظریات تربیتی خواجه زینتبخش کتب اخـــلاق و تربیت بوده و مورد استفــادهی مربیان کودک می باشد .
خواجه نصیــر علم اخلاق و آئینهای آن را والاترین علمهــا دانسته و معتقد بود با رعایت شرایط اخـــلاق، پستترین موجودات را می توان به اشرف مخلوقات تبدیل کرد[37] و خود نیز در عمل درستی این سخن را اثبات کرد؛ چرا که صداقت، امانت و معنویت خواجه و پایبندی به اصول اخــلاقی و انسانی او سبب شد که بتواند مغولان عـــاری از فرهنگ و ادب را که جز یاسای چنگیــز آداب و معیاری نداشتند و جنگ و تخریب تنها پیشهی آنها بود، به دوستـــداران علم و حافظان شــریعت تبدیل کند و از میان همین قوم سرانجام پاسداران مدافع تشیع، سلطان محمد خدابنده برخیزد که منادی و مروج مذهب حقهی اهل بیت گردد .
خواجــه در عمل به اصول اخلاقی چنان موفق و الگو بود که هر گاه لازم می دید تن به شاگردی در مقابل شاگـــردانش می داد و در همان حــال نیز مهارت استادیش به خوبی نمایان می شد چنانکه نوشتهاند خواجه وقتی به حله رفت، محقق حلی به احترام او درس را تعطیل کرد ولی به خواهش خواجه، کتاب الشرایع را در مبحث قبله برای وی تدریس کرد؛ سپس خواجه سؤالات و شبهاتی بر نظریات محقق حلی دربارهی جهت قبله مطرح کرد و پاسخهای وی را شنید و سکوت کرد. بعد از رفتن خواجه، محقق حلی که گویی خود از پاسخهایش قانع نشده بود رساله ای در حـــل اشکالات خواجه نوشت و خدمتش فرستاد که مورد تحسین او واقع شد.[38]
تأسیس دانشگاه و حوزه در قالب رصد خانه
خواجه در سال 657 هجری قمری با موافقت و همکــاری هولاکو و آباقاخان به بنای رصدخانه مراغه مشغول شد. به فرمان هولاکو همـــه اوقاف ممالکِ تحت نفوذ ایلخانان مغول در اختیار خواجه قـــرار گرفت تا از آن در ساخت رصدخانه و هزینههای مربوط به آن استفاده کند.[39] خواجه حکمــا و منجمان اسلامی را از شهرهای مختلف به همکاری طلبید و نیز از یک دانشمند چینی که در مــراغه بود دعوت کرد تا به کمک یکدیگر آلات رصدی را تکمیل کنند و بعضی از آلات رصد را نیز خود اختراع کرد.[40]
خواجه در بنای رصـــدخانه ساختمانهایی را جهت تحصیل فلسفــه و مدرسهای جداگانه مخصوص علــــم طب و مـــدرسهای برای طلاب علوم دینی ساخت و برای دانشجویان هر رشته متناسب با هزینههای تحصیل و فعالیتهایشان حقوقی معین کرد.[41] همـــه این هزینه ها از اوقاف بود که خواجه این اموال را به گونه ای صرف میکرد که منافعش شامل حال همه مسلمانان خصوصاً شیعیان و علویان بشود.[42]
همچنین خواجـه از علاقهی هولاکو و آباقاخان به علما و علم به خصوص نجوم و رصد بهترین استفاده را کرد و مجموعـهی رصدخانهی مراغه را تبدیل به دانشگاهی جامع نمود که جویندگان علـــم را از بلاد مختلف به خود جلب کرده و پایگاه عظیم نشر افکار خواجه نصیر و فرهنگ غنی اسلامی و شیعی او گردید.
خواجه و ترسیم عملی نظریهی ولایت فقیه
خواجه نصیرالدین طوسی، عالم بزرگ شیعه چنانکه از زندگی سیاسی او پیداست شخصاً نظریهی ولایت فقهـای عادل را در جامعهی اسلامی اجرا کرد و شیوهی عمل او نشانگر اعتقادش به این اصل اساسی می باشد.[43] وی در واقع به آنچه که شیخ مفید، سید رضی، سید مـــرتضی، ابن ادریس و ابن براج در بارهی «پــذیرش ولایت از سوی سلطان جور به عنوان مصـــداق امر به معروف و نهی از منکر»[44] در کتب فقهی خویش فرموده اند جامهی عمل پوشاند و در نقش وزیر و مشـــاور حکام مغول تنها با پــذیرش سرپرستی اوقاف ممـــالک اسلامی و ساماندهی آن توانست به ترویج مــذهب شیعه و تقویت علــوم آن پرداخته و در سختترین شرایط زمانه که می رفت که اســلام و تشیـع را برای همیشه نابود سازد، پرچم دفاع از شریعت را برافراشت و با تدابیر هوشمندانهاش که مصـــداق احکام ثانوی اسلام متناسب با مقتضیات زمان و حکم حکومتی فقیه بود، جان بسیاری از شیعیان را نجات داد و به احیاء جامعه نیمه جان شیعه پرداخت.
او در ولایت عملی خویش و امـــر به معروف و نهی از منکر چنان موفق شد که حکام خونریز مغول با إذن او تمامی زندانیان را آزاد کـرده و اعدامیان را عفو می کردند؛ او حتی توانست به عنوان یارغوجی در محکمــه دستگـاه مغولان بر مسند قضا نشسته و حکم کند.[45]
نتیجهگیری
نتایج این تحقیق عبارتاند از:
1. خواجه نصیرالدین طوسی از بزرگترین عالمان قرن هفتم هجری است که در کــــلام شیعی، حکمت و فلسفه و ریاضیات از نوابغ و درخشان ترین چهره های فـرهنگ اسلام بود.
2. حضور خواجه در قلاع اسماعیلیه اگر چه قطعی است، اما دلیل آن حفظ جان خود و مردم بود.
3. قدرت معنوی و هوش سیاسی خواجـه باعث شده بود که چنان در سلاطین مهاجم مغول نفوذ کرده و بر عقل آنان چیره گردد که عملاً ولایت جـامعهی اسلامی و رتق و فتق امور آنان را خود به عهده گرفته و حاکمان مغول را به آنچه که خود صلاح می دانست وامی داشت.
4. خواجه طوسی با نفوذی که در حاکمان مغول پیدا کرده بود، توانست جان مردم و علما را نیز حفظ کرده، آن ها را به آداب و فرهنگ شیعی تربیت کند.
5. ساخت رصدخانهی مراغه یکی دیگر از خدمات خواجه نصیرالدین طوسی بود که با کمک حاکمان مغول و نیز دیگر علما ساخته شد.
فهرست منابع
1- آفتاب شرق (مجموعه مقالات علمی اولین کنگرهی خواجه نصیــرالدین طوسی) ، دانشگـــاه صنعتی خواجه نصیر ، اسفند 1387
2- پور جوادی ، نصـرالله و وسل ، ژیوا ، دانشمنـــد طوس (مجموعه مقالات گردهمایی علم و فلسفه در آثار خواجه نصیر) ، مرکز نشر دانشگاهی و انجمن ایران شناسی فرانسه در ایران ، تهران ، چاپ اول 1379
3- تهامی ، سید غلامرضـــا ، فرهنگ اعـــلام تاریخ اسـلام ، شرکت سهامی انتشار ، تهران ، چاپ دوم ، سال 1386
4- تقی زاده داوری ، محمــد(مدیر مسئول) ، فصلنامه تخصصی شیعه شناسی ، سال سوم ، شماره 10 ، تابستان 1384
5- جعفـــریان ، رسول ، تاریخ تشیع در ایران از آغـــاز تا طلوع دولت صفوی ، نشـر علم ، چاپ سوم ، سال 1388
6- جوهری زاده ، سید محمد رضا ، دایرة المعارف شیعه ، مؤسســـه انتشارات اسلامی تهران ، چاپ دوم ، سال 1352
7- حسینی دشتی ، سید مصطفی ، معارف و معاریف ، انتشارات اسماعیلیان قم ، چاپ اول ، سال1369
8- روانبخش ، سید کاظم، زندگانی و شخصیت خواجه نصیرالدین طوسی ، چاپخانه شفق ، اردیبهشت 1329 ، بی جا
9- شوشتری ، قاضی نورالله ، مجالس المؤمنین
10- عطاران، محمد، آراء مربیان بزرگ مسلمان در بارهی تربیت کودک،انتشارات مدرسه ، تهران ، چاپ سوم ، سال 1371
11- عاملی، مصباح(مدیر مسئول) ، فصلنامـــه اندیشه حوزه ویژه ولایت فقیـه ، انتشارات آستان قدس رضوی ، سال پنجم ، شماره اول ، تابستان 1378
12- گلشنی، مهدی(مدیر مسئول) ، نشریه فرهنگ ویژه بزرگداشت خواجه نصیر ، پزوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، تهران ، سال پانزدهم ، زمستان 81 و سال شانزدهم بهار82
13- مدرس رضوی، محمد تقی، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی، انتشارات اساطیر ، چاپ دوم 1370 بی جا
14- مصاحب، غلامحسین و دیگران ، دایرة المعارف فارسی ، شرکت سهامی کتابهای جیبی ، وابسته یه انتشارات امیر کبیر ، تهران ، چاپ چهارم ، سال 1387
15- مدرسی زنجانی، محمـــد، سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی ، مؤسسهی انتشارات امیر کبیر ، تهران ، چاپ اول ، سال 1363
16- ولایتی ، علی اکبر ، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران ، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه ، تهران ، چاپ سوم ، زمستان 1388
17- وفایی ، عبدالوحید ، خواجه نصیر یاور وحی و عقــل (دیدار با ابرار شماره 29) ، چاپ و نشر تبلیغات اسلامی ، چاپ اول ، سال 1372
18- یغمایی ، اقبال ، خداوند دانش و سیاست خواجه نصیـرالدین طوسی ، انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر ، آبان 2535
19- یوسفی راد ، مـــرتضی ، اندیشهی سیاسی خواجه نصیــرالدین طوسی ، بوستان کتاب قم ، چاپ اول ، سال 1380
[1] . حسینی دشتی ، سید مصطفی ، معارف و معاریف، ج 5 ص 2237 – 2239.
[2] . مدرس رضوی ، محمد تقی ، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی، ص 4 به نقل از حمدالله مستوفی
[3] . همان ص 3
[4] . حسینی دشتی، سیدمصطفی، معارف و معاریف، ج 5 ص 2239
[5] . مدرس رضوی، محمد تقی، احوال و آثار خواجه، ص 6.
[6] . همان، ص8.
[7] . تهامی، سید غلامرضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج 2، ص 2059.
[8] . مدرس رضوی ، محمد تقی، احوال و آثار خواجه ص 60 و حسینی دشتی، سیدمصطفی، معارف و معاریف ج 5 ص 2240
[9] . همان و جواهری زاده ، سید محمد رضا ، دایرةالمعارف شیعه، ص 975 و مصاحب غلامحسین و دیگران ، دایرةالمعارف فارسی ، ج 2 ص 3033 و تهامی فرهنگ اعلام، ج 2 ص 2059
[10] . مدرس رضوی، محمد تقی، احوال و آثار خواجه، ص 238 تا 257.
[11] . همان ، ص 8.
[12] . شوشتری ، قاضی نورالله ، مجالس المؤمنین ، ج 2
[13] . فصلنامه تخصصی شیعه شناسی ، شماره 10 ص 228 به نقل از امین ، سید حسن ، خواجه نصیر در تعامل با اسماعیلیان و مغولها
[14] . روانبخش، سیدکاظم، زندگانی و شخصیت خواجه نصیرالدین طوسی، ص 19 و 20.
[15] . جعفریان، رسول ، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا دولت صفوی، ص 642 و 646.
[16] . همان، ص 650.
[17] . همان، ص 651.
[18] . جعفریان، رسول ، تاریخ تشیع در ایران، ص 639.
[19] . حسینی دشتی، سیدمصطفی، معارف و معاریف، ج 5 ص 2240.
[20] . جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص 655.
[21] . مدرسی زنجانی، محمد ، سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیر الدین طوسی ص 74 و جعفریان ، رسول ، تاریخ تشیع در ایران ص 654.
[22] . همان.
[23] . فصلنامه تخصصی شیعه شناسی سال سوم ، شماره 5، ص 228 به نقل از سید محسن امین ، خواجه نصیر در تعامل با اسماعیلیان و مغول.
[24] . جعفریان، رسول ، تاریخ تشیع در ایران، ص 653 و 654 به نقل از فوات الوفیات
[25] . ولایتی ، علی اکبر ، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج 2 ص 738
[26] . آفتاب شرق ( مجموعه مقالات علمی اولین کنگره خواجه نصیرالدین طوسی)، ص 227.
[27] . مدرس رضوی، محمدتقی، احوال و آثار خواجه نصیر، ص 56.
[28] . مدرسی زنجانی، محمد، سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیر، ص 63.
[29] . یوسفی راد، مرتضی، اندیشه سیاسی خواجه نصیر طوسی، ص 27 و جعفریان، رسول ، تاریخ تشیع در ایران، ص 654.
[30] . وفایی، عبدالوحید، خواجه نصیر یاور وحی و عقل، ص 56.
[31] . یوسفی راد، مرتضوی ، اندیشه سیاسی خواجه نصیرالدین طوسی، ص 27.
[32] . همان، ص 21.
[33] . نشریه فرهنگ ( ویژه بزرگداشت خواجه نصیر طوسی )، ص 247.
[34] . پور جوادی ، نصرالله و وسل ، ژیوا ، دانشمند طوس ص 50 و مدرس رضوی، محمدتقی، احوال و آثار خواجه نصیر، ص 95.
[35] . یغمایی، اقبال، خداوند دانش و سیاست خواجه نصیرالدین طوسی، ص6.
[36] . عطاران، محمد، آراء مربیان بزرگ مسلمان در باره تربیت کودک ص 21 به نقل از تاریخ فرهنگ ایران.
[37] . یغمایی، اقبال، همان.
[38] . مدرس رضوی، محمدتقی، احوال و آثار خواجه نصیر، ص 37.
[39] . حسینی دشتی، سیدمصطفی، معارف و معاریف، ج 5، ص 2240.
[40] . ولایتی ، علی اکبر ، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج 2، ص 744.
[41] . وفایی، عبدالوحید ، خواجه نصیر یاور وحی و عقل ص 61.
[42] . جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران ص 654 به نقل از فوات الوفیات.
[43] . فصلنامه اندیشه حوزه (ویژه ولایت فقیه) ص 194 به نقل از ریحانة الادب.
[44] . همان، ص193.
[45] . جعفریان ، رسول ، تاریخ تشیع در ایران، ص 653.
افسانه جمشیدی پارودباری