تصوف از منظر روایات اهل‌بیت علیهم السلام

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 5 - 9 دقیقه)

با وجود آنچه گفته شد، ممکن است این سؤال در ذهن‌ها خطور نماید که اگر رابطه عرفان اسلامی و دین این گونه است که گفته آمد، چرا در روایاتی چند که از اهل‌بیت معصومین علیهم السلام نقل می‌شود، تصوف مورد مذمت و نقد و رد قرار گرفته‌اند و به بیان دیگر اگر دین به عنوان «میزان عام عرفان اسلامی» پذیرفته شده است، متون دینی به‌ویژه روایات اهل‌بیت علیهم السلام حاکی از رد تصوف می‌باشد. برای آنکه مسئله روشن شود، لازم است روایاتی که در این زمینه وجود دارد ـ هرچند به نحو گذرا ـ مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد.( ما با تفصیل بیشتری این موضوع را در مقاله‌ای تحت عنوان «تصوف در گستره روایات» که در مجله تخصصی معارف عقلی مرکز دایره‌المعارف وابسته به مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله علیه، شماره ۸، زمستان ۱۳۸۶، انتشار یافته است، بررسی کرده‌ایم)

واژگان صوفی و تصوف ـ همچنان‌که پیش‌تر گفته شد ـ از نیمه اول قرن دوم هجری پدید آمدند لذا هرچه از این تاریخ به زمان‌های متأخرتر پیش می‌رویم، حجم روایاتی که در آنها واژه صوفی و یا تصوف به کار رفته است، بیشتر می‌شود و می‌توان مجموعه این روایات را در چهار گروه دسته‌بندی کرد:

گروه اول: اولین گروه از این روایات، روایاتی است که به طور ضمنی از تصوف و صوفی مدح کرده است. از جمله آنها روایتی است که آیت‌الله بهبهانی رحمه الله علیه از شارح فاضل، مقداد سیوری نقل می‌کند. در این روایت آمده است:

صوفی حقیقی کسی است که لباس پشمینه از روی صفا بپوشد و دنیا را پشت سر خود نهد و راه مصطفیˆ در پیش گیرد و طلا و سنگ و نقره و کلوخ برای او یکسان باشد، در غیر این صورت سگ کوفی از هزار صوفی بهتر است. (بهبهانی، خیراتیه، ج ۱، ص ۴۵)

در روایت دیگری که شیخ احمد احسائی در عوالی اللئالی نقل کرده، آمده است:

تصوف برگرفته شده از صوف است که دارای سه حرف (ص و ف) است، صاد اشاره دارد به صبر و صداقت و صفا، و واو اشاره دارد به ودّ (دوستی) و وفا و فاء اشاره دارد به فقر و فرد و فنا.

این دو روایت هرچند از نظر سند، در بررسی‌های کنونی ضعیف می‌باشند، لکن با روح حاکم بر روایات دسته دوم و سوم که عمدتاً دارای سند‌های قوی‌تری هستند، هماهنگ می‌باشند و در دل خود نوعی نقّادی و سره‌سازی دارد که حاکی از پذیرش اصل و حذف پیرایه‌ها و ناخالصی‌ها است.

گروه دوم: دسته دوم از این روایات، روایاتی است که در آنها، امامان معصوم علیهم السلام به نقد روش سلوک و طرز تفکر صوفیان می‌پردازند که نمونه روشن آن، روایتی است که کلینی در باب اول از کتاب معیشت اصول کافی نقل می‌کند، سفیان ثوری، صوفی معروف قرن دوم و عده‌ای از همفکران او، با کج‌فهمی در معنای زهد به امام صادق علیه السلام و لباس او ایراد می‌گیرند و حضرت در سخنانی طولانی به پاسخ مستدل می‌پردازد و راه صحیح را به ایشان نشان می‌دهد.

 

گروه سوم: در گروه سوم از این دست روایات، شخصیت ریاکار و متظاهر و متقلب بسیاری از منتحلین به تصوف و به تعبیر دیگر صوفی‌نمایان، مورد نقد قرار گرفته است و آنچه دقیقاً مورد انتقاد ائمه‌ هدی علیهم السلام قرار گرفته است، ریاکاری، تصنّع، عوام‌فریبی و ظاهرسازیِ مدعیان تصوف است، خصوصاً آن عده‌ای که با این ابزار به نوعی مقابله با امامان معصوم علیهم السلام می‌پرداختند و مردم را از باب عصمت و هدایت دور می‌کردند و سیرابی کاذب پدید می‌آوردند.

در کتاب حدیقه الشیعه ملااحمد اردبیلی مشهور به مقدس اردبیلی(ره) از شخصی به نام محمد بن حسین بن ابی الخطاب نقل شده است که می‌گوید:

من با امام هادی علیه السلام در مسجدالنبی بودیم، که جمعی از یاران آن حضرت از جمله ابوهاشم جعفری که نزد امام منزلتی داشت آمدند، پس از اندی، گروهی از صوفیان داخل مسجد شده، به صورت دایره‌وار در گوشه‌ای نشستند و شروع به تهلیل و ذکر لا اله الا الله کردند. در این هنگام حضرت فرمودند:

به این فریب‌کاران توجه نکنید که جانشین شیطان و ویرانگران پایه و ارکان دین‌اند. در جهت راحت‌طلبی و تن‌آسایی، تظاهر به زهد و پارسایی می‌کنند و برای شکار چهارپایان شب‌ها بیدار می‌مانند. عمری به خود گرسنگی می‌دهند تا الاغ‌هایی (توده ناآگاه) را برای پالان نهادن رام نمایند، کلمه لا اله الاّ الله را جز برای فریب مردم بر زبان نمی‌آورند و از غذای اندک استفاده می‌کنند تا ظرف‌های بزرگ خود را پر از غذا کنند و دل‌های مردم پست و فرومایه را مجذوب خود سازند. (نقدی جامع بر تصوّف ترجمه رساله الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه، ترجمه عباس جلالی، ص۴۵)

این روایت هرچند از نظر سند، ضعیف است که پس از این اشاره‌ای بر ضعف آن خواهد شد، اما از نظر محتوا، دقیقاً دلالت بر چیزی که متذکر شده‌ایم می‌نماید.

در کتب علماء شیعه، چند روایت مشابه این نیز نقل شده است اما روایت قوی‌السندی که کاملاً قابل تأمل و بررسی است، توقیع شریفی است که درباره احمد بن هلال صادر شده است. احمد بن هلال مورد وثوق اصحاب رجال همانند نجاشی است و از اصحاب امام هادی علیه السلام بوده و اکثر اصول اصحاب ائمه علیهم السلام را روایت کرده است لکن گاهی در حق ائمه علیهم السلام متهم به غلوّ بوده و در عبادات و ریاضات در پایه‌ای بود که چهل و پنج بار به زیارت خانه خدا رفت که بیست مرتبه آن را با پای پیاده انجام داد. با همه این احوال در مسئله نوّاب حضرت ولیّ عصر عج الله تعالی فرجه الشریف دچار انحراف شد و گرچه نیابت عثمان بن سعید را پذیرفت ولی نیابت فرزند او محمد بن عثمان را انکار کرد و کار را به جایی رساند که در توقیعی که توسط حسین بن روح منتشر شد، حضرت او را فاسق فاجر خواند و خطاب به شیعیان فرمود:

احذروا الصوفی المتصنّع (بنگرید به: سیدابوالقاسم خویی رحمة الله علیه، معجم رجال الحدیث، ج ۳، ص ۱۵۵)

این عبارت بسیار پرمعناست و آنچه مورد تأمل است آن است که حضرت او را صوفی ریاکار و متصنّع خوانده است، و پرواضح است که ریاکاری در کار حَسَن و پسندیده معنا دارد، یعنی در این کلام اصل تصوف مورد مدح بلیغ قرار گرفته است.

گروه چهارم: اما گروه چهارم و آخرین دسته‌ از روایات باب، اصل تصوف را انکار می‌کند، در این گروه چند روایت نقل شده است، از جمله آنها روایتی است که شیخ حرّ عاملی رحمه الله علیه و محدث نوری رحمه الله و غیر ایشان از ملا احمد اردبیلی نقل می‌کنند. مقدس اردبیلی در حدیقه ‌الشیعه درباره ابوهاشم صوفی کوفی، روایتی را از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند که آن حضرت فرمودند:

وی جداً فاسدالعقیده است و از پیش خود مذهبی را ابداع کرده که آن را تصوف می‌گویند و ابوهاشم آن را مفرّی برای عقاید فاسد خود قرار داده است.

این روایت در حالی به امام صادق علیه السلام نسبت داده می‌شود که برخی از شاگردان و اصحاب خود آن حضرت که در میان آنها شخصیت‌هایی مثل جابر بن حیان قرار دارند، ملقب به صوفی بوده‌اند (وی از مفاخر شیعه و از شاگردان درجة اول امام صادقعلیه السلام بوده است. ابن خلکان در تاریخ خود و در شرح حال امام صادق علیه السلام می‌نویسد، جابر بن حیان صوفی، کتابی در هزار صفحه نگاشته است و در آنجا به پانصد رساله از رسائل ابی‌جعفر صادق علیه السلام اشاره کرده است. عبدالحسین شبستری در کتاب اصحاب الامام الصادق (ج ۱، ص ۲۷۷) می‌نویسد، جابر بن حیان... از مفاخر علمای شیعه امامیه و از مشاهیر دانشمندان فلسفه و حکمت و طب و ریاضیات و فلک و منطق و نجوم بوده است، وی متصوف (صوفی)، ادیب، زاهد، واعظ بود و در انواع دانش تألیف دارد. جابر شاگرد امام صادق علیه السلام بود و علوم خود را از آن امام اخذ کرده است. جابر در سال ۱۲۰ ق در طوس به دنیا آمد... و در سال ۱۶۰ یا ۱۸۰ ق... وفات نمود).

و ساختار این حدیث همانند روایات دیگر این گروه، بسیار محل تأمل و تردید است، لذا هیچ یک از منابع معتبر حدیثی مانند کافی آن را نقل نکرده‌اند و همه محدثان متأخر حدیث را از حدیقه الشیعه محقق اردبیلی رحمه الله علیه نقل می‌کنند که این طریق از دو جهت مورد تأمل جدی است:

الف: انتساب حدیقه الشیعه و یا لااقل قسمتی که در رد صوفیه است به مقدس اردبیلی ره در میان متخصصان فن محل بحث و نقاش قرار دارد.

ب: اگر هم استناد کتاب به مقدس اردبیلی را قطعی بدانیم، وی در نقل حدیث متفرد است و مصادر پیشین ـ بنابر تتبّع صورت گرفته ـ خالی از این حدیث است و هرچند در حدیقه الشیعه از قرب‌الإسناد ابن بابویه قمی نقل شده است ولی در قرب‌الاسناد چنین حدیثی یافت نشده است.

در اینجا به نقل همین یک روایت بسنده می‌کنیم لکن بقیه روایاتی از این دست که شیخ حر عاملی رحمه الله علیه همه را در کتاب رساله الاثنی عشریّه فی الرّد علی الصوفیه گرد آورده است، نیز همانند این حدیث، در هیچ یک از منابع معتبر حدیثی نیامده است، با توجه به آنکه اگر واقعاً چنین روایات تند و تیزی در خصوص مسئله صوفیه که حساسیت فراوانی از همان آغاز روی آن وجود داشت، از ائمه معصومین علیهم السلام صادر می‌شد، قطعاً از طرق مختلف و به وسیله بزرگان از اصحاب امام صادق علیه السلام و ائمه بعد از ایشان علیهم السلام نقل می‌شد و در کتب معتبر در صدر ابواب انتقال می‌یافت.

در مقام جمع‌بندی این بحث باید گفت که با توجه به روایات گروه دوم و سوم که از سندیت قوی‌تری برخوردارند، از دیدگاه اهل‌بیت معصومین علیهم السلام، اصل تصوف که همانا رعایت تقوا و زهد و پرهیزکاری ـ با عنایت بیشتر و جدی‌تر ـ و ترقی در ایمان و رسیدن به حقایق الهی است، مورد تأیید و تشویق ایشان است لکن کج‌فهمی‌ها و سوء استفاده‌ها و انحرافات و بدعت‌ها مورد انتقاد و رد آن بزرگواران می‌باشد.

منابع :

امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 107 به بعد


چاپ   ایمیل