ورود اسلام به ایران از مسائلی است که همواره محققان تاریخ اسلام به آن توجه داشتهاند. بیشتر راههایی که برای ورود تاکنون بررسی شده ارتباط مسلمانان با ایران، حضور برخی ایرانیان در حجاز و فتوحات از طریق خشکی است. این نوشتار به نقش دریایی خلیج فارس در ورود اسلام به پسکرانههای شمالی آن و سپس گسترش اسلام به سایر مناطق میپردازد تا نشان دهد که آیا خلیج فارس نقشی در انتقال اسلام داشته و آیا از آن میتوان به عنوان مسیر دوم برای فتح بخشهای دیگر ایران یاد کرد یا خیر. با تأکید بر نقش خلیج فارس در این خصوص، با تتبع در منابع و استفاده از روش توصیفیتحلیلی و مراجعه به منابع دست اول، به چگونگی ورود اسلام به ایران و حوادث پیشآمده از این مسیر اشاره خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که این منطقه از ایران تا پیش از سال 28 ه.ق. فتح شده، هرچند به طور کامل مسلمان نشدند و جمعیتی از اعراب به این منطقه مهاجرت کرده و ساکن شدند.
کلیدواژهها
گسترش اسلام؛ خلیج فارس؛ پسکرانههای شمال؛ فتوحات اعراب
اصل مقاله
مقدمه
چگونگی ورود اسلام به ایران موضوعی است که در پذیرش اسلام از سوی ایرانیان مؤثر است. از راههایی که به آن پرداخته شده، فتوح و حمله به مرزهای ایران است که اغلب به ورود لشکر اسلام به ایران از مسیر عراق اشاره شده و جنگ معروف قادسیه نمادی برای شکست لشکر ایران و ورود مسلمانان به ایران است. آنچه در این مقاله مطمح نظر است ورود اسلام از راه دریا و بهویژه سواحل پسکرانههای شمالی خلیج فارس است. اگرچه این مناطق در آن زمان حکومت مستقلی نداشت و بخشی از ایالت فارس و کوره ارجان محسوب میشد و شهرهای آن با نامهای دیگری اشتهار داشت ولی پرداختن به آن میتواند بخشی تقریباً مغفولمانده یا کمتر به آن پرداختهشده از تاریخ گوشهای از ایران اسلامی را روشن کند. با همین نگاه، در سطور آینده، چگونگی حمله اعراب مسلمان از راه دریا به سواحل ایران و ورود به پسکرانههای شمالی خلیج فارس و نیز فتح شهرهای تاریخی توجّ، جنابه، ریشهر، سینیز، مهروبان و سیراف را بررسی خواهیم کرد؛ و نقش دریایی خلیج فارس را در ورود اسلام به پسکرانههای شمالی خلیج فارس و مناطق پیرامونی آن نشان میدهیم و نیز ورود اسلام از این طریق به عنوان مسیر دیگری به ایران را اثبات خواهیم کرد. شایان دقت است که فتح همه این مناطق در بازه زمانی خاصی اتفاق افتاده که به آن اشاره خواهد شد. همچنین، برای شناخت بهتر منطقه مذکور به جغرافیای تاریخی و معرفی اجمالی برخی مناطق در آن دوره تاریخی که فتح آن عمدتاً در زمان خلیفه دوم (13-23 ه.ق.) اتفاق افتاده است خواهیم پرداخت. در خصوص موضوع بحث به صورت مستقل مقاله یا اثری منتشر نشده، اما از برخی مطالب کتاب تاریخ بوشهر اثر محمدحسین سعادت، که مربوط به یک قرن پیش است، بهره فراوان بردهایم.
جغرافیای تاریخی پسکرانههای شمالی خلیج فارس
پرداختن به موقعیت جغرافیایی پسکرانههای شمالی خلیج فارس تا زمان ورود اسلام به منطقه و پس از آن برای روشنشدن بهتر موضوع تحقیق ضروری به نظر میرسد. محدوده مد نظر در این نوشتار استان بوشهر کنونی است. محدوده زمانی تحقیق هم دوران خلفای راشدین است. در آن زمان شهرها و مناطق فعلی یا وجود نداشته یا با نام دیگری مشهور بوده و نیز مناطق و شهرهایی وجود داشته که اکنون اثری از آنها نیست و فقط برخی بقایای شهرها وجود دارد. لذا به موقعیت آنها اشاره کرده و به مناطق مهم همان عصر پرداختهایم. البته بیشتر مناطقی که ذکر شده مناطقی است که لشکر اسلام فتح کرده و پس از آن قبایلی از مسلمانان در آن ساکن شده و در نشر اسلام نقش داشتهاند.
آنچه میتوان از بررسی مصادر اولیه تاریخی به آن اذعان کرد این است که نواحی حاشیه خلیج فارس در زمان سلطنت هخامنشی و کیانی تابع حکومت مرکزی اِلام یا عیلام، یعنی خوزستان و لرستان فعلی، بوده، ولی به طور خاص در زمان سلطنت ساسانیان (224-652 م.) این سواحل جزء مملکت فارس محسوب میشده و در تقسیمات کشوری آن ایالت، که هر قسمتی را کوره[i] مینامیدهاند، داخل بوده است. ایالت فارس به پنج کوره تقسیم میشده[ii] که کوره پنجم آن کوره قباد و مرکز حکمرانی آن ارگان (ارّجان) بوده و اکنون به جای آن بهبهان بنا شده است (ابنبلخی، 1374: 341). سواحل خلیج فارس تا بندر سیراف (طاهری فعلی) ضمیمه این کوره بوده است. برخی بخشی از سواحل را ضمیمه اردشیر خره دانسته و به قسمتهای ساحلی این کوره، سیف، یعنی کناره، میگفتند (لسترنج، 1373: 266-277).
بندر ریشهر
ذیضهر (ریشهر) را، که به ربیان معروف است، لهراسپ کیانی[iii] ساخت و شاپور اردشیر بابکان تجدید عمارتش کرد (مستوفی، 1381: 188). ریشهر به عقیده حمزه، مخفف و مختصر ریو اردشیر است؛ و آن ناحیهای از خاک ارّجان است[iv] (حموی، 1995: 1/773). این شهر (ریشهر) به کسر اول و فتح شین شهری است در خوزستان (فیروزآبادی، 1987: 2/36). گفته شده که در قدیم، ریشهر گاهی تابع حکومت ارّجان و گاهی نیز تابع حکومت خوزستان بوده که در برخی از تقسیمات کشوری آن زمان ذکر شده است (سعادت، 1380: 52). البته این مطلب صحیح به نظر نمیرسد؛ چراکه در منابع، دو ریشهر ذکر شده که یکی از آنها در نزدیکی ارّجان و دیگری ریشهر محل بحث است (لسترنج، 1373: 281 و 292).
بندر سیراف
بندر باسابقه سیراف در فاصله 240 کیلومتری بوشهر، و 380 کیلومتری بندرعباس قرار دارد (سمسار، 1337: 9). شاپور دوم (310-379 م.)[v] بندر سیراف را برای حراست از مرزهای آبی ایران در خلیج فارس و نظارت بر آن احداث کرده بود. در زمان ساسانیان دژی نظامی در سیراف احداث شده بود. مورخان به شکوه و عظمت این بندر اشاره کردهاند. ابنخردادبه در کتاب المسالک والممالک که در سال 232 ه.ق. تألیف شده، نام سیراف را به عنوان یکی از بخشهای «کوره اردشیر خوره» ذکر کرده است (ابنخردادبه، 1889: 44؛ مشایخی، 1384: 1/133). ابنفقیه همدانی (متوفای 365 ه.ق.) مینویسد: «نوبندجان از استان اردشیر خره است. روستاهای آن چنین است: جور و میمند ... و سینیز و سیراف» (ابنفقیه همدانی، 1349: 15). همو از اصمعی نقل میکند که دنیا سه جا است: «عمان، ابله و سیراف» (همان).
ابنبلخی سال 510 ه.ق. درباره بندر سیراف مینویسد: «سیراف در گذشته بزرگ و آبادان بود و پرنعمت و مشروب، به عهد خلفای گذشته در وجه خزانه بودی و مالی بسیار از آنجا بخاستی تا آخر روزگار دیلم برین جملت بود» (ابنبلخی، 1384: 136). سیراف با تمام شکوهش به سه دلیل اصلی زیر رو به خاموشی گذاشت:
سقوط آلبویه (علت سیاسی)
برآمدن کیش (علت اقتصادی)
زلزله سیراف (عامل طبیعی) (مشایخی، 1384: 2/81-97)
نجیرم
از دیگر بندرهای مهم منطقه نَجیرَم است. این بندر از حیث وسعت و موقعیت به سیراف نمیرسد، ولی ترانزیت کالا در آن وجود داشته و در حوزه معارف اسلامی دانشمندانی داشته است. محل بندر نجیرم را در حوالی روستای زیارت ساحلی فعلی در بوشهر میدانند. صاحب حدود العالم مینویسد: «نجیرم بر ساحل دریا و محل اقامت بازرگانان زیاد است» (حدود العالم من المشرق الی المغرب، 1423: 145). فاصله بین سیراف و نجیرم را 13 و برخی نیز 12 فرسنگ ذکر کردهاند (الحمیری، 1980: 575). یاقوت حموی درباره نجیرم مینویسد:
نجیرم بلدی مشهور به غیر از سیراف است و در کنار کوه بنا شده و بین سیراف و بصره است. من بارها به نجیرم سفر کردهام. شهر کوچکی است اما آثار و بناهای باستانی آن نشان از عظمت گذشته میدهد. در بصره هم محلهای است به نام نجیرم که همان نجیرمیهای مهاجر به بصره هستند. از نجیرم عالمان و دانشمندان زیادی برخاستهاند (حموی، 1995: 5/274).
سمعانی نیز معتقد است نجیرم شهر معروفی به غیر از سیراف است (سمعانی، 1419: 7/137). محقق دیگری نجیرم را کنار دریا میداند که دارای دو مسجد جامع است که صحن یکی از آنها از سنگ تراشیده شده است. بازاری نزدیک در بیرون شهر دارد. از چاه و برکهها میآشامند که از باران انباشته شده است (مقدسی، 1411: 427).
جنابه/ گناوه
طبق نقل مقدسی، جنابه در کنار شعبهای از دریا قرار دارد (همان)؛ و نیز یاقوت میگوید: «در ساحل دریای بزرگ واقع نیست، بلکه از طریق خلیجی منشعب از دریا است. کشتیها به آن میرسند. بین شهر و دریا تقریباً سه مایل یا کمتر از آن فاصله است» (حموی، 1995: 2/122). با توجه به این نظر، نمیتواند گناوه امروزی باشد. چون گناوه بندر است و در کنار دریا واقع شده است. برخی مورخان جنابه را بزرگتر از بندر مهروبان دانسته و هوای آن را بسیار گرم و زمین آن را حاصلخیز شمردهاند (اصطخری، 1373: 31)؛ و نیز گناوه را شهری بزرگ و خرم و جای بازرگانان با خواستهای بسیار دانسته که از وی جامههای گوناگون خیزد و درّ دریای آن را معدن مروارید میدانند (حدود العالم من المشرق الی المغرب، 1423: 145).
توز/ توجّ/ توه
تَوَجّ/ تَوَزّ هر دو اسم به فتح تاء و تشدید واو آمده است. یکی از شهرهایی است که تسخیر آن برای مسلمانان بسیار مهم بوده است. جزء خوره اردشیر بر رود شاپور نزدیک کازرون و در 32 فرسنگی شیراز قرار داشته است. این شهر بندری تجاری و اقتصادی بوده که در زمان خلیفه دوم از راه دریا و با کشتی به تصرف مسلمانان درآمد (حموی، 1995: 2/56-58). در دوران عضدالدوله دیلمی[vi] جمعیت این شهر بسیار کم شده بود. در نتیجه وی قومی از اعراب شام را به آنجا کوچ داد. در قرن ششم هنوز این اعراب در توّج ساکن بودند، اما شهر رونق سابق را نداشت (ابنبلخی، 1374: 236) و رو به انحطاط نهاد و در قرن هفتم بهکلی ویران شد (قبادیانی مروزی، 1354: 222).
مهروبان
بندر مهروبان در ساحل دریا بین عبادان و سیراف قرار داشت و جزء کوره ارّجان محسوب میشد. این بندر در قرن چهارم هجری آباد بود. در سال 443 ه.ق.، ناصرخسرو که به آن دیار سفر کرده آن را چنین توصیف میکند:
شهری بزرگ است بر لب دریا نهاده بر جانب شرقی و بازاری بزرگ دارد و جامعی نیکو، امّا آب ایشان از باران بود و غیر از آب باران چاه و کاریز نبود که آب شیرین دهد. ایشان را حوضها و آبگیرها بود که هرگز تنگی آب نبود؛ و در آنجا سه کاروانسرای بزرگ ساختهاند، هر یک از آن چون حصاری است محکم و عالی و در مسجد آدینه آنجا نام یعقوب لیث دیدم (همان: 163).
آثار و خرابههای این بندر در یک فرسخی شمال بندر دیلم و در مصب رود هندیان است (ستوده، 1346: 2/237). برخی بهاشتباه بندر مهروبان را با گناوه کنونی یکی دانستهاند (میریان، بیتا: 280).
سینیز
از بندرهای قدیمی خلیج فارس نزدیک بندر فعلی دیلم است که مورخان و جغرافیدانان از عمران و آبادی گذشته آن یاد کردهاند.[vii] سینیز از شهرهای بازرگانی عصر ساسانی بود که تا اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم از رونق برخوردار بود. حدود این شهر را تا دیلم و حتی تا هندیجان ذکر کردهاند که در آن زمان جزء ارجان محسوب میشد.
در منابع ذکر شده است که این شهر دارای منبر[viii] بود (ابنحوقل، 1983: 39). پارچه و نیز روغن چراغ آن معروف است که به سایر نقاط صادر میشد (مستوفی، 1381: 157). «نعمت بسیار و هوای درست دارد و جامههای سینیز به همه جا برند» (حدود العالم من المشرق الی المغرب، 1423: 132). سینیز در حقیقت رقیب بندر مهروبان در شمال دیلم بوده که البته از آن بزرگتر بوده است. همچنین، دارای مسجد، دارالاماره و نخلستان و میوههای گرمسیری بوده و محققان از آن بهخوبی یاد کردهاند (مقدسی، بیتا: 426). دلیسی اولیرری، دانشمند انگلیسی، نیز از وجود دانشگاه یا مدرسه عالی در این شهر، که طب و نجوم در آن تدریس میشد، خبر داده است (دلیسی، 1374: 110).
جزیره خارک/ خارگ
عمر این جزیره به حدود سه هزار سال پیش از میلاد میرسد و جزء قلمرو کشور ایلام بوده است. هرچند فقط دو قرن پیش ذکر آن در منابع تاریخی آمده است (خرمی، 1342: 14-15). نام این جزیره برخلاف برخی جزایر از آغاز تاریخ اسلام تا به حال تغییر نکرده و همان است که جغرافینویسان قرون اولیه اسلامی نوشتهاند (فرامرزی، 1347: 34). حدود این جزیره را یک فرسنگ در یک فرسنگ گفتهاند و آن را از کوره قباد خوره[ix] شمردهاند (مستوفی، 1381: 168). در کتب تاریخی و جغرافیایی مختلف نام این جزیره ذکر شده است.[x] اصطخری، خارک را دارای منبر دانسته است (اصطخری، 1373: 32 و 107). ابنحوقل نیز خارک را دارای منبر دانسته و گفته دارای سکنه و مردم بسیاری است که تجارت و صادرات در آن وجود دارد (ابنحوقل، 1983: 2/267).
اقدامات مسلمانان برای ورود به ایران از راه دریا و فتح سواحل
اولین ناحیه از خاک ایران که در خلیج فارس به دست مسلمانان فتح شد جزیره بحرین است. در سال دهم هجری جارود بن عَمرو، از قبیله عبدالقیس، که ساکن بحرین بود با طایفه خود که مسیحی بودند به مدینه طیّبه مسافرت کرد؛ و با حضور در محضر پیامبر مسلمان شدند.[xi] پیامبر اکرم (ص)، علاء بن الحضرمی را که از صحابه بود برای دعوت با جارود روانه بحرین کرد (ابناعثم کوفی، 1411: 1/40؛ بلاذری، 1988: 85؛ خورموجی، 1380: 122) که قبیله عبدالقیس، بکر بن وائل و ربیعه مسلمان شدند (حسینی فسایی، 1386: 1/171). پس از رحلت پیامبر (ص) تمامی آنها از دین اسلام برگشتند، ولی قبیله عبدالقیس و جارود که رئیس آنها بود بر دین اسلام باقی ماندند. علاء بن الحضرمی از بحرین به مدینه رفت و خلیفه اول را از ارتداد آنها مطلع کرد. خلیفه لشکری را با دو هزار مرد جنگی از مهاجر و انصار تحت فرماندهی علاء روانه بحرین کرد (طبری، 1901: 3/427). پس از ورود به بحرین قبیله عبدالقیس با آنها همراهی کرد. با سایر قبایل مرتد و سربازان عجمی که ساسانیان به کمک آنها فرستاده بودند جنگیدند و آنها را شکست دادند و مرتدان را به دین اسلام بازگرداندند (ابناعثم کوفی، 1411: 1/46).
یعقوبی میگوید ریشهر در دوران ابوبکر فتح شد. عثمان بن ابیالعاص با کمک قبیله عبدالقیس که مسلمان شده بودند به پسکرانههای شمالی خلیج فارس حمله کردند و شهر توجّ/ توز را فتح کردند و سپس راهی مناطق دیگر ایران شدند (یعقوبی، بیتا: 2/134). این گزارش را فقط یعقوبی (292 ه.ق.) نقل کرده و سایر مورخان مانند طبری (310 ه.ق.)، بلاذری، ابناثیر، فتح این مناطق را به دست علاء حضرمی در دوران خلافت خلیفه دوم میدانند و گزارش این مورخان نسبت به گزارش یعقوبی از شهرت بسیاری برخوردار است و خلیفه اول در دوران کوتاه خلافت خود به جنگ با رده پرداخته است. هیندیز، نخستین اعزام نیروها به طرف سواحل فارس از طریق دریا را در سال چهاردهم ه.ق. میداند (وثوقی، 1384: 90) که در دوران خلافت خلیفه دوم است. بنابراین، گزارش یعقوبی صحیح به نظر نمیرسد و فتح بوشهر و توابع در دوران خلیفه دوم رخ داده است.
اکثر فتوح در دوران خلیفه دوم رخ داد و تصرف ایران نیز برای خلیفه مهم بود. خلیفه دوم در مشورتی که با هرمزان ایرانی تازهمسلمان داشت از او درباره شهرهای اصفهان و آذربایجان پرسید. هرمزان در پاسخ، اصفهان و آذربایجان را به دو بال و فارس را به سر تشبیه کرد و با این تشبیه اهمیت فتح فارس برای آنان روشن شد (ابنفقیه همدانی، 1416: 406). فتح این منطقه برای مسلمانان بسیار سخت بود؛ به اندازهای که خلیفه دوم به مردم بصره میگفت سواد عراق و اهواز از آن شما باشد اما ای کاش بین ما و فارس کوهی از آتش قرار داشت که نه ما به آنان برسیم و نه آنها به ما برسند.[xii] به همین دلیل، وی تسخیر فارس را در اولویت قرار داد. بلاذری مینویسد فارس در دوران عمر به دست علاء حضرمی و عثمان بن ابیالعاص فتح شد. البته در سال 17 ه.ق./ 638 م. علاء حضرمی، حکمران بحرین، با فرماندهی هرثمة بن عَرفَجَه بارقی از قبیله ازد به فرمان خلیفه دوم، عمر بن خطاب، جزیرهای را در دریای خلیج فارس و نزدیک استان فعلی بوشهر فتح کرد (بلاذری، 1988: 374). برخی این جزیره را «لارو» [لارک] دانستهاند (ابنبلخی، 1374: 1/271). برخی نیز جزیره فتحشده را خارگ دانستهاند (فرامرزی، 1347: 38).
پس از مدتی خلیفه دوم علاء بن الحضرمی را معزول و عثمان بن العاص ثقفی را به جای وی منصوب کرد (بلاذری، 1988: 374). بلاذری علت این عزل را بیان نکرده، ولی در منابع دیگر میتوان علت آن را یافت که نوشتهاند علاء به خاطر حسادتی که به سعد بن ابیوقاص پیدا کرده بود، چون خبر استیلای وی بر عراق را شنید، به خیال فتح فارس از راه دریا و منطقه بوشهر افتاد، در حالی که خلیفه او را از این کار منع کرده بود (طبری، 1964-1965: 4/79؛ ابناثیر، 1385: 2/538؛ ابنمسکویه رازی، 1379: 1/386).
علاء بعد از مشورت با سران سپاه خود به ساختن چند کشتی بزرگ و کوچک مشغول شد و بدون اجازه از خلیفه، سال هفدهم هجری، لشکری را به سرکردگی جارود بن معلی و سوار بن همام العبدی با ریاست و امارت خلید بن منذر بن ساوی و قبایل عرب مسلمان عبدالقیس از راه دریا به سوی کرانه خلیج فارس روانه کرد. سپاه خود را بین ریشهر و گناوه، که در آن زمان آباد بودند، در ساحل پیاده کرد و برای تسخیر شهر اسطخر، مرکز حکومت فارس، روانه شد. هیربد، حاکم فارس، شهرک، فرماندهی قشون فارس را، که داماد یزجرد پادشاه ایران بود، مأمور مقابله با اعراب کرد. وی با لشکرش به مقابله با اعراب رفت و میان لشکر عرب و دریا حائل شدند؛ کشتیهای آنان را غرق کرد؛ مسلمانان راه بازگشت نداشتند و در حالی که در محاصره سپاه شهرک قرار داشتند مجبور به نبرد شدند. در بین جنگ سوار بن همام و جارود بن معلی کشته شدند و خلید در حالت محاصره مشغول دفاع شد. خبر به خلیفه رسید. وی در نامهای علاء را از حکومت بحرین برکنار کرد و دستور داد تحت امر سعد بن ابیوقاص قرار گیرد. خلیفه دوم در نامه دیگری به عتبة بن غزوان، والی بصره، ماجرای کشتهشدن مسلمانان و محاصره آنها به سبب خودسری علاء را خبر داد و به وی دستور داد به کمک خلید برود. وی لشکر دوازده هزار نفرهای را به سرکردگی احنف بن قیس به مدد خلید فرستاد. آنها را از محاصره نجات داد و از راه ارّجان به رامهرمز و جراحی[xiii] به سمت بصره فرار کردند (طبری، 1964-1965: 4/79).
چون خبر به مدینه رسید خلیفه دوم دستور داد تمامی لشکر عرب از شهرهای بصره، بحرین و عمان بر تمامی فارس هجوم ببرند. به مجاشع بن مسعود دستور داد کوره (استان) اردشیر را تسخیر کند و دستوری به عثمان بن ابیالعاص ثقفی داد که کوره اسطخر را تسخیر کند. نامه دیگری به سارمة بن زنیم کنانی فرستاد و او را مأمور کوره داربجرد کرد. سرداران سهگانه سال هجدهم از بصره حرکت کردند و نواحی دورق و جراحی را به تصرف درآوردند. در این زمان هیربد، والی فارس، و شهرک،[xiv] فرمانده لشکر ایران، در شهر توَّج (توز) بودند. چون برتری عرب را در برخی نواحی شنیدند لشکر خود را برای جلوگیری از اعراب به اطراف روانه کردند و پس از جنگ شدید بالأخره فتح نصیب اعراب شد. شهر را به قهر و غلبه گرفتند. مردمش را کشتند. اموالشان را تاراج کردند و بازماندگان را با گرفتن جزیه امان دادند؛ و به نشانه فتح و پیروزی مسجدی در آن بنا کردند (بلاذری، 1988: 374).
عثمان بن ابیالعاص پس از فتح کوره اردشیر قصد فتح اسطخر را کرد. شهرک، داماد یزجرد، چون تاب مقاومت نداشت صلح کرد. سردار عرب پس از آن از جلگه شیراز و دشت ارژن گذر کرد و کازرون را به تصرف درآورد و از آنجا قصد تسخیر ارّجان را کرد که کوره قباد است. آن شهر و تمام نواحی آن را فتح کرد و برای فتح جنابه (گناوه) حرکت کرد. در زمان کمی آنجا را فتح و سپس به سمت ریشهر حرکت کرد (ابناثیر، 1385: 3، 16؛ رائیین، 2536: 1/87؛ افشار، 1369: 115).
فتح توّج
بنا بر گزارش دیگری از طبری، خلیفه دوم یک بار علاء را برکنار کرد و به جای او قدامة بن مظعون را به بحرین فرستاد و سپس قدامه را برداشت و علاء را دوباره برگرداند (طبری، 1964-1965: 4/79). دلیل این اقدام مشخص نیست و طبری هم اشاره نکرده است، اما شاید به این دلیل که علاء از طرف پیامبر (ص) والی بحرین بوده و ابوبکر هم او را ابقا کرده و آشنایی کامل او به منطقه بحرین، خصوصاً در جریان جنگ مرتدان، این بار خلیفه خواسته از او در امور جنگی با تجربهای که داشته استفاده کند. هرچند به او سفارش شده بود که از راه دریا به فارس حمله نکند، ولی او تمرد کرد. بلاذری درباره علاء حضرمی گزارش کرده که علاء پس از برکناری به شهر توّج آمد و همان جا ساکن شد (بلاذری، 1988: 88).
با توجه به این گزارش حضور مسلمانان در این مناطق از طریق علاء حضرمی رقم خورده است. علاء پس از مدتی از توّج به بحرین بازگشت و در همان جا درگذشت و دفن شد. وی در دوران عمر به سال 19 ه.ق. یا 21 ه.ق. به علت بیماری درگذشت (خورموجی، 1380: 122). طبق گزارش بلاذری[xv] خلیفه دوم علاء را برکنار کرد و عثمان بن ابیالعاص را به جای وی به امارت بحرین فرستاد. عثمان بن ابیالعاص بحرین و عمان را در اختیار خود درآورد و برادرش حکم بن ابیالعاص را به همراه قبایل عرب عبدالقیس، ازد، تمیم و بنیناجیه از راه دریا به سوی فارس فرستاد. آنها جزیره بنیکاوان [را که روشن نیست مراد چه جزیرهای است] و سپس شهر توّج را تسخیر کردند (بلاذری، 1988: 374). بلاذری از ابیمخنف نقل کرده که خود عثمان بن ابیالعاص شهر توّج را تسخیر کرد و در آن مسجد بنا کرد و قبایل عرب را سکنا داد و برادرش حکم را به جای خود گمارد و آهنگ ارّجان کرد (همان: 375). در حدود سال 24 ه.ق. اعضای قبیله ازد در محلههای توّج ساکن شدند که پیش از آن در اختیار قبیله عبدالقیس بود (ولایتی، 1391: 104).
به هر حال، اولین شهر مهمی که در حمله از راه دریا در دوران عمر فتح شد شهر توّج است. توّج در سال 19 ه.ق. به تصرف سپاه اسلام درآمد. مدائنی حتی ماه وقوع جنگ را در ذیالحجه ذکر کرده است. در حالی که تاریخ و ترتیب فتوحات مسلمانان در توّج و راشهر [ریشهر] واضح به نظر میرسد، امّا مکان دقیق وقوع جنگ را نمیتوان بهدرستی مشخص کرد (وثوقی، 1384: 96). این شهر از کوره اردشیر خُره بوده است (اصطخری، 2004: 106). پس از تصرف مسلمانان به شهر مهم و آبادی تبدیل میشود و طبق نقل ابنبلخی برمیآید که به عنوان قرارگاه اصلی حمله به نواحی مختلف پارس استفاده شده است؛ و شهرهای سینیز، کازرون، جره و نوبندجان با اعزام سپاه از این شهر فتح شدند. توّج برای مسلمانان و ایرانیان اهمیت ویژهای داشت؛ چراکه مردم فارس در شورش سال 22 ه.ق. علیه فاتحان عرب در توّج گرد آمدند و اجتماع بزرگی را تشکیل دادند، به گونهای که اعراب بهسختی توانستند شورشیان را سرکوب کنند (ابنبلخی، 1374: 3/556). تا قرن ششم این شهر وجود داشته است. احداث مسجد و اسکان قبایل عرب در این شهر و از همه مهمتر پایگاه حملات سپاه اسلام به مناطق مختلف از ویژگیهای شهر توّج است (بلاذری، 1988: 376). در زمان عمر شهر توّج فتح، و به عنوان دارالهجره مقرر شد (المقدسی، بیتا: 5/184؛ دینوری، 1368: 133).
فتح ریشهر
با فتح شهر توجّ به دست عثمان بن ابیالعاص، شهرک، فرمانده لشکر فارس، به سمت ریشهر گریخت و در آنجا سپاه انبوهی گرد آورد و آماده دفاع در مقابل سپاهیان عثمان بن ابیالعاص شد. عثمان بن ابیالعاص برادرش حکم را مأمور تسخیر ریشهر کرد و جنگ سختی بین لشکر ایران و عرب واقع شد. بالأخره شهرک به دست ناب بن جره کشته شد، لشکر ایران شکست خورد، و ریشهر به دست اعراب فتح شد (ابنبلخی، 1374: 72-73). این جنگ در بزرگی و سختی، مانند جنگ قادسیه بود، چنانکه «وقعة ریشهر» را یکی از ایام عرب به شمار آوردهاند و فتح آن را برابر با فتح قادسیه دانستهاند (حموی، 1995: 3/113؛ بلاذری، 1988: 375). پس از فتح ریشهر عثمان بن ابیالعاص از بلوک دشتستان گذشت و بخشهای دیگری را مسخر کرد. ساریة بن زنیم نیز کوره داراب تا بندرعباس را فتح کرد؛ و بالأخره تمام منطقه فارس و سواحل خلیج فارس، شهرها و آبادیهای بوشهر (خارک، ریگ، گناوه، سینیز، مهروبان، دشتستان، توّج و ریشهر) به فاصله سالهای 17 تا 23 ه.ق. / 638 تا 649 م. به تصرف اعراب درآمد و اسلام وارد این مناطق شد (بلاذری، 1988: 13؛ نویری، 1364: 241).
فتح بندر مهم سیراف
بعد از فتح نقاط مختلف پسکرانههای شمالی خلیج فارس، مسلمانان متوجه سیراف شدند و در صدد فتح و تصرف آن برآمدند. ظاهراً پس از فتح مجدد اسطخر در سال 29 ه.ق./650 م. اعراب مسلمان تصمیم به هجوم و حمله به سیراف گرفتند. بلاذری به نقل از فضیل بن زید رقاشی حمله مسلمانان را اینگونه گزارش میکند:
سپاهیان اسلام به فرماندهی عبداللّه بن کُریز بن ربیعه بن حبیب بن عبد شمس که فرماندهای بزرگ بود و شهرها و بلاد بسیاری را فتح کرده بود، پس از فتح مجدد اسطخر در سال 29 ه.ق./650 م. از راه فیروزآباد به سیراف رسیدند و شهر را محاصره کردند. مردم شهر که در فاصله ده سال گذشته، یعنی طی سالهای 19 تا 29 ه.ق./ 640ـ650 م. شاهد و ناظر حمله و هجوم اعراب به نواحی فعلی جنوب غربی ایران و کرانههای شمالی خلیج فارس بودند و طبعاً آمادگی قبلی داشتند دفاع کردند و با تازیان مهاجم جنگیدند. چون تعداد سپاهیان عرب پرشمار بود، سیرافیها برای دفاع از شهر و دیار خود به دژ نظامی شهر، که آن را «سوریانج» مینامیدند و اعراب آن را «شُهرَیاج» میخواندند (بلاذری، 1988: 379)، پناه بردند و به جنگ و مقاومت پرداختند.
عمرو ناقد از مروان بن معاویه فَزاری و او از عاصم احول و او از فضیل بن زید رقاشی روایت کرده که گفت ما شهر شُهریانج را یک ماه طولانی در محاصره داشتیم و هر روز میپنداشتیم که آن را فتح خواهیم کرد. روزی اهل شهر با ما نبرد کردند. ما به لشکرگاه بازگشتیم (همان: 378). بلاذری مینویسد:
روزی اهل شهر با ما نبرد کردند و ما به لشکرگاه بازگشتیم. بردهای مملوک عقب ماند و پنداشتند که گریخته است. همان برده امانی برای ایشان بنوشت و با تیر به سویشان انداخت. وی [فضیل بن زید رقاشی] میگوید که ما به قصد نبرد رفته بودیم ولی آنان از حصار بیرون آمدند و گفتند این امان شما است! ما در این باب به عمر نوشتیم و او پاسخ داد که: برده مسلمان از مسلمان است و ذمه او همچون ذمه ایشان. پس امانش باید تنفیذ شود. ما امان را تنفیذ کردیم (همان: 378).
با فتح سیراف حلقه فتوح لشکر مسلمانان از راه دریا تکمیل شد.
بلاذری گزارش دیگری نیز از فتح سیراف و دژ سوریانج داده که شبیه گزارش اول است، اما حاوی اسامی تاریخی تازهای است (همان). از لحاظ تاریخی، گزارش بلاذری حاوی تناقض مهمی است. او فتح سیراف را پس از فتح دوباره اسطخر و ذیل حوادث سال 29 ه.ق. ذکر کرده، اما وقتی از خلیفه وقت نام برده «عمر» را ذکر کرده، در حالی که عمر از سال 13 ه.ق. تا 23 ه.ق./634 تا 644 م. خلیفه بوده و سال ۲۳ ه.ق. به دست آسیابان ایرانی به قتل رسیده است (طبری، 1378: 4/190). اواخر قرن دوم ه.ق./ هشتم م. مردم سیراف به اسلام گرایش پیدا کردند. هیچ چیز اسلامی مربوط به قرنهای اول و دوم در بررسیها و کاوشها تاکنون به دست نیامده و بر اساس برخی آثار تا اواسط قرن سوم اکثر اهالی سیراف را زرتشتیها تشکیل میدادند (یاحسینی، 1384: 40).
نتیجه
دریا و سواحل خلیج فارس راه دوم و مهمی بوده است که لشکر مسلمانان برای فتح بخشهایی از ایران انتخاب کرده بودند؛ و پس از فتح بحرین با ساخت کشتی و انتقال لشکر به سواحل پسکرانههای شمالی خلیج فارس تقریباً به موازات لشکرکشی از طریق خشکی به ایران اقدام به فتح ایالت مهم فارس کردند. فتح این منطقه برای مسلمانان بسیار اهمیت داشته، به گونهای که پس از فتح ریشهر از آن به عنوان «وقعة ریشهر» یاد کردند و فتح آن را با فتح قادسیه برابر دانستند. آخرین نقطه مهمی هم که فتح شد بندر پرآوازه و باسابقه تجاری سیراف بود که در ابتدای خلافت عثمان و پایان خلافت عمر صورت گرفت. شهر توج نیز، پس از فتح، پایگاه نظامی مسلمانان قرار داده شد و قبایلی از اعراب در آن ساکن شدند. بنابراین، مسیر دوم فتح قسمتهایی از سرزمین پهناور ایران از این طریق صورت گرفته که کمتر به آن توجه شده است.
پینوشتها
[i]. کوره اسم فارسی است که عرب آن را استعاره برای استان آورده و کوره به معنای استان است، همانگونه که اقلیم را از یونان گرفتند و به جای کشور در فارسی به کار میبرند (حموی، 1383: 1/36). ابنبلخی میگوید کوره معرب خُره است. خوره در حقیقت به معنای نوری است که از جانب خدا بر بندگان فایض میشود که به وسیله آن قادر بر ریاست و بزرگی میشوند (ابنبلخی، 1374: 899).
[ii]. ابوعبداللّه محمد بن احمد مقدسی در احسن التقاسیم درباره تقسیمات فارس مینویسد: «من فارس را به شش خوره و سه ناحیت بخش کردهام» (مقدسی، 1361: 2/630-631).
[iii]. لهراسپ از پادشاهان کیانی است که کیخسرو وی را به جانشینی خود برگزید. در شاهنامه فردوسی از وی به عنوان پدر گشتاسب یاد شده است.
[iv]. ارّجان معرب ارگان یا ارّغان، بهبهان فعلی است.
[v]. شاپور دوم یا شاپور بزرگ و نیز معروف به ذوالاکتاف دهمین پادشاه ساسانی بود که مدت سلطنت وی را هفتاد سال ذکر کردهاند.
[vi]. عضدالدوله، ابوشجاع فناخسرو (پناهخسرو) از امرای آلبویه که در سیزدهسالگی در شیراز بر سریر قدرت نشست و بر ایران و عراق حکومت داشت.
[vii]. ابنحوقل در قرن 4، ابنبلخی در قرن 5، یاقوت حموی در قرن 7 و حمدالله مستوفی در قرن هشتم مورخانی هستند که به سینیز در آثار خود پرداختهاند.
[viii]. راوندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران به نقل از متز در کتاب الحضارة الاسلامیة مینویسد علامت شهر منبر بود. بنابراین، اگر گفته شده جایی دارای منبر است یعنی شهر بوده است (راوندی، 1382: 3 /198).
[ix]. مرکز قباد خوره «قیر» بوده که این بخش از فارس در شکم اردشیر خوره قرار داشته است (فرامرزی، 1347: 35).
[x]. ابنبلخی در فارسنامه، ص122، مسعودی در مروج الذهب، ص66 و مقدسی، ابوالفداء، و ابنسعد نام خارک را در گزارشهای خود ذکر کردهاند. همه جغرافیدانان قدیم خارک را جزء کوره اردشیر خره میدانند. ابنحوقل در صورة الارض، ج2، ص267، اصطخری در مسالک والممالک، ص106 و 107، به این نکته اشاره کردهاند.
[xi]. وی در فتوحات دوران خلیفه دوم در منطقه فارس کشته شد (ابنخلدون، 1408: 2/476 و 65).
[xii]. تاریخ طبری، ج2، ص645، جمله خلیفه دوم را کنایه از این دانسته که ای کاش بین ما و اهل فارس جنگی رخ نمیداد. زیرا فتح فارس برای مسلمانان بسیار سخت بود. چون: 1. در مشورت با هرمزان ایرانی فارس به سر و آذربایجان و اصفهان به دو بال تشبیه شده بود؛ 2. منطقه فارس مرکز حکومت سلاطین و پادشاهان ساسانی بود و تصرف آن بهراحتی شکل نمیگرفت؛ 3. فارس بسیار بزرگ و پهناور بود و تسخیر آن سالها طول میکشید تا اینکه در سال 29 فارس به تصرف کامل درآمد.
[xiii]. منطقهای در خوزستان فعلی.
[xiv]. شهرک نام مرزبان و سپهسالار لشکر فارس بوده است.
[xv]. بین گزارش طبری و بلاذری درباره عزل و نصب علاء و جانشین وی اختلاف است که هر دو گزارش به دلیل اهمیت نقل شده است.
مراجع
منابع
ابن اثیر، علی بن ابی الکرم (1385). الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر.
ابن اعثم کوفی، احمد ابن علی (1411). الفتوح، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الاضواء.
ابن بلخی (1374). فارسنامه، مصحح: منصور رستگار فسایی، شیراز: بنیاد فارسشناسی.
ابن حوقل (1983). صورة الارض، لندن: مطبعة بریل.
ابن خردادبه (1889). المسالک والممالک، افست لیدن، بیروت: دار صادر.
ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد (1408). تاریخ ابن خلدون، بیروت: دار الفکر، ج2.
ابن فقیه همدانی، احمد بن محمد (1416). البلدان، بیروت: عالم الکتب.
ابن مسکویه رازی، احمد ابن محمد (1379). تجارب الامم، تحقیق: امامی، تهران: سروش.
اصطخری، ابراهیم بن محمد (1373). المسالک والممالک، ترجمه: تستری، بیجا: انتشارات ادبیتاریخی.
افشار، ایرج (1369). نگاهی به بوشهر، تهران: نشر دانش، چاپ اول، ج1.
بلاذری، احمد بن یحیی (1988). فتوح البلدان، بیروت: دار و مکتبة الهلال.
حدود العالم من المشرق الی المغرب (1423). محقق و مصحح: الهادی یوسف، قاهره: دار الشافیة للنشر، الطبعة الاولی.
حسینی فسایی، میرزا حسن (1386). فارسنامه ناصری، مصحح: رستگار فسایی، تهران: امیرکبیر.
حموی، یاقوت بن عبداللّه (1383). معجم البلدان، تهران: سازمان میراث فرهنگی.
حموی، یاقوت بن عبداللّه (1995). معجم البلدان، بیروت: دار الصادر، الطبعة الثانیة.
حمیری، محمد بن عبدالمنعم (1980). الروض المعطار فی خبر الاقطار، مصصح: احسان عباس، بیروت: ناصر الثقافة.
خرمی، خسرو (1342). جزیره خارک در دوره استیلای نفت، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی.
خورموجی، میرزا جعفرخان (1380). نزهة الاخبار، مصحح: سید علی آلداوود، تهران: شرکت چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
دلیسی، اولیری (1374). انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، ترجمه: احمد آرام، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم.
دینوری، احمد بن داود (1368). اخبار الطوال، قم: منشورات الرضی.
راوندی، مرتضی (1382). تاریخ اجتماعی ایران، تهران: نگاه، چاپ دوم، ج3.
رائیین، اسماعیل (2536). دریانوردی ایرانیان، تهران: بیجا.
ستوده، حسینقلی (1346). تاریخ آل مظفر، تهران: دانشگاه تهران.
سعادت، محمدحسین (1380). تاریخ بوشهر، تهران: کازرونیه و میراث مکتوب اول.
سمسار، محمدحسن (1337). جغرافیای تاریخی سیراف، تهران: زیبا.
سمعانی، ابوسعید (1419). الانساب، تعلیق: عبداللّه عمر بارودی، بیروت: دار الفکر.
طبری، محمد بن جریر (1378). تاریخ طبری، بیروت: دار التراث، الطبعة الثانیة، ج4.
طبری، محمد بن جریر (1964-1965). تاریخ الامم والملوک، لیدن: چاپ دخویه (افست تهران)، ج4.
فرامرزی، احمد (1347). جزیره خارک، مصحح: حسن فرامرزی، تهران: کتابخانه ابنسینا، چاپ اول.
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب (1987). قاموس المحیط، بیروت: مؤسسة الرسام.
قبادیانی مروزی، ناصر خسرو (1354). سفرنامه، تصحیح: محمد دبیر سیاقی، تهران: بینا.
لسترنج، گای (1373). سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه: محمود عرفان، تهران: علمیفرهنگی.
مستوفی، حمداللّه (1381). نزهة القلوب، مصحح: دبیر سیاقی، قزوین: حدیث امروز.
مسعودی، علی بن حسین (1374). مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران: علمیفرهنگی، چاپ پنجم.
مشایخی، عبدالکریم (1384). مجموعه مقالات کنگره بینالمللی سیراف، بوشهر: بوشهرشناسی، ج1 و 2.
مقدسی، محمد بن احمد (1361). احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه: علی منزوی، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
مقدسی، مطهر بن طاهر (بیتا). البدأ والتاریخ، مصحح: پورسعید، بیروت: مکتبة الثقافة الدینیة.
میریان، عباس (بیتا). جغرافیای تاریخی خلیج فارس و دریای پارس، خرمشهر: کتابفروشی میریان.
نویری، احمد بن عبدالوهاب (1364). نهایة الارب فی فنون الادب، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول.
وثوقی، محمدباقر (1384). تاریخ خلیج فارس و ممالک همجوار، تهران: سمت.
ولایتی، علیاکبر (1391). خلیج فارس در عصر ظهور اسلام، تهران: امیرکبیر، چاپ اول.
یاحسینی، قاسم (1384). سیراف شهر گفتوگوی تمدنها، بوشهر: شروع، چاپ اول.
یعقوبی، احمد ابن واضح (بیتا). تاریخ یعقوبی، بیروت: دار صادر.