چکیده
کافی از مهمترین جوامع روایی معتبر امامیه است و از زمان نگارش تا کنون، همواره مورد رجوع و استناد دانشمندان بزرگ شیعه بوده است. این جایگاه ویژه موجب شده تا دکتر ناصر بنعبدالله قفاری ـ از علمای معاصر وهابی ـ در کتاب اصول مذهب الشیعه، به نقد این اثر بپردازد. وی با استناد به برخی نقلها، بخش زیادی از کافی را حاصل نگارش علمای متأخر شیعه برشمرده و با تکیه به برخی روایات که از نظر سند یا متن دچار ضعف یا دستکم نیازمند شرح و توضیحاند، این اثر را سرشار از روایاتِ دال بر تحریف قرآن توصیف کرده و به نقد آن پرداخته است. این نوشتار با بررسی مستندات قفاری، نشان داده است تمام کافی حاصل نگارش کلینی بوده و روایاتی که قفاری به آنها استناد کرده، هیچگونه دلالتی بر تحریف قرآن ندارند، بلکه بیان میکنند امامان شیعه به تمام معانی ظاهری و باطنی قرآن آگاهی کامل دارند.
کلیدواژهها
کلینی؛ کافی؛ قفاری؛ اصول مذهب الشیعه؛ تحریف
اصل مقاله
محمد بنیعقوب کلینی از دانشمندان مورد اعتماد شیعه است (نک.: نجاشی، 1407: 377، ش1026؛ طوسی، 1381: 439، ش6277؛ طوسی، بیتا: 393، ش603) و کتاب کافی تنها کتابی است که از وی به دست ما رسیده است (نک.: کلینی، 1392: 1/ 75). این اثر از مهمترین جوامع و منابع روایی امامیه به شمار میرود (نک.: مفید، 1413 ب: 70؛ مجلسی، 1404: 105/ 75). این جایگاه ویژه موجب شده تا دکتر ناصر بنعبدالله قفاری به نقد این اثر توجه کند؛ اما این عالم وهابی تلاش کرده است این کتاب مهم شیعی را به لحاظ اعتبار و محتوا، مخدوش و غیرقابل اعتماد جلوه دهد. وی بخش زیادی از کتابهای کافی را حاصل نگارش علمای متأخر شیعه دانسته (نک.: قفاری، 1415: 1/ 360) و با استناد به برخی روایات کافی، این اثر را سرشار از روایاتِ دال بر تحریف قرآن توصیف کرده است (نک.: قفاری، 1415: 1/ 353، 370، 371 و 377). در ادامه، این ادعاها را بهتفصیل، نقل و بررسی خواهیم کرد. گفتنی است اگرچه پژوهشگران در پاسخ به اشکالها و ادعاهای قفاری شیعه کتابها، مقالهها و رسالههای متعددی ــ چون نقد کتاب اصول مذهب الشیعه،[1] الرد علی کتاب اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه للقفاری،[2] مع الدکتور ناصر القفاری فی اصول مذهبه حول القرآن الکریم و التشیع[3] ــ نگاشتهاند، موضوع پژوهش حاضر در هیچیک از این آثار بررسی و به آن پاسخ داده نشده است.
شناخت قفاری
ناصر بنعبدالله قفاری از استادان دانشگاه محمد بنسعود ریاض و نویسنده اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض و نقد[4] است. وی در مقدمه این کتاب ادعا میکند به کتابهای مورد اعتماد شیعه در موضوعات تفسیر، حدیث، رجال، عقاید، فِرق، فقه و اصول مراجعه کرده و با استناد به آنها ــ که به زعم او، متکی به روایات فراوان شیعه و آرای دانشمندان امامیهاند ــ اعتقادات شیعه را نقل و نقد کرده است (نک.: قفاری، 1415: 1/ 17ـ24). این کتاب در اصل رساله دکتری وی به راهنمایی محمد رشاد سالم[5] بوده است که در سال ۱۴۰۷ق در دانشگاه محمد بنسعود، در بخش عقاید و مذاهب معاصر، دفاع شده و به چاپ و تبادل آن بین دانشگاهها توصیه شده است (نک.: قفاری، 1415: ۱/ ۴، 26 و 27). از جمله دیگر آثار وی فکره التقریب بین اهل السنه والشیعه، الموجز فی الأدیان و المذاهب المعاصره، نواقض توحید الاسماء و الصفات، بروتکولات آیات قم حول الحرمین الشریفین، حقیقه ما یسمی زبور آل محمد است. قفاری در کتاب اصول مذهب الشیعه، بارها نظرات و آرای ابنتیمیه[6] را نقل و افکار و عقاید وی را بازنشر کرده (نک.: قفاری، 1415: 1/ 342، 343 و 345، 2/ 467، 620 و 692، 3/ 1215، 1262 و 1263) و با اوصافی والا همچون «شیخ الاسلام ابنتیمیه» (قفاری، 1415: 1/ 384، 388 و 389) و «ائمه الاسلام» (همان: ۱/ 366) و مانند آن، از وی یاد کرده است. شگفت آنکه شیوه نقادی و ادبیاتی که ابنتیمیه در منهاج السنه در مورد شیعیان و دانشمندان شیعه اظهار کرده، در نوشتار قفاری در اصول مذهب الشیعه هم تکرار شده است؛ برای نمونه، ابنتیمیه آشکارا به علامه حلی[7] و کتابش منهاج الکرامه اهانت کرده و با نجس و پلید توصیفکردن وی، او را از بتپرستان و منافقان دانسته و کتابش را منهاج الندامه نامیده است (نک.: ابنتیمیه، 1406: 1/ 21). قفاری نیز درباره علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) میگوید: «هذا الرافض الرافضی المغفل، أو الزندیق المرتدی ثوب الإسلام» (قفاری، 1415: 3/ 1104) یا درباره محدث نوری مینویسد: «المجوسی الملحد» (قفاری، 1415: 3/ 1158). قفاری با توهینهای مکرر به علمای شیعه، آنان را شیوخ فریبکاری توصیف کرده (نک.: قفاری، 1415: 1/ 375، 3/ 1287) که مذهب شیعه را مطابق با هوا و هوس خویش و نقل مطالب از راویان کذاب برپا کردهاند (همان: 1/ 383). نمونه دیگر اینکه ابنتیمیه با افتراها و اهانتهای بسیار به شیعیان، آنان را پلید دانسته و شباهتهای آنان با یهود را بیان کرده است (نک.: ابنتیمیه، 1406: 1/ 20ـ22). قفاری نیز در سراسر کتابش از شیعیان با ضمیر غایب یاد کرده تا آنان را جدا از دنیای اسلام و غریبه با مسلمانان معرفی کند، بلکه آشکارا آنان را کافر توصیف کرده است: «و روشن شد که آنان کافرانی هستند که بهرهای از اسلام ندارند» (همان: 3/ 1287)؛ نیز در بحث از صفات خداوند میگوید: «عقیده باطلِ جسمانگاری برای خداوند، در میان یهود مشهور است. اول کسانی که در میان مسلمانان این عقیده را ابداع کردند، روافض (شیعیان) بودند» (همان: 2/ 528).
بررسی ادعاهای قفاری
۱. تعداد کتابهای کافی
قفاری میگوید:
حسین بنحیدر کرکی عاملی که متوفی 1076 قمری است و نزد آنها (شیعه) ثقه است، میگوید کافی پنجاه کتاب است؛ اما شیخ طوسی که متوفی 360 قمری است،[8] میگوید کافی مشتمل بر سی کتاب است. آیا بین قرن پنجم تا یازدهم، بیست کتاب به کافی افزوده شده است؟ در حالی که هر کتاب شامل ابواب و هر باب شامل مجموعهای از احادیث است (قفاری، 1415: 1/ 360).
قفاری در ادامه ــ با بیانی دور از آداب ــ میافزاید: «گویا این روشی رایج [بین شیعه] است؛ زیرا کسانی که به پیامبر خدا و صحابه و نزدیکان پیامبر دروغ میبندند، به طریق اولی به شیوخ خودشان نیز دروغ میبندند» (همان).
با ذکر مقدمهای کوتاه، نظر علمای متقدم و متأخر درباره این موضوع را بیان میکنیم، آنگاه به علتِ اختلاف گزارشها میپردازیم.
کافی مهمترین کتاب کلینی است (نجاشی، 1407: 377، ش1026؛ طوسی، 1381: 439، ش6277؛ همو، بیتا: 393، ش603) و تألیفش بیست سال طول کشیده (نجاشی، 1407: 377، ش1026؛ ابنطاووس، 1409: 182؛ عاملی 1401: 85) و شامل سه بخش است: اصول (شامل روایات اعتقادی)، فروع (شامل روایات فقهی) و روضه (شامل روایات مختلف در موضوعات گوناگون). اصول و فروع کافی از کتابهای متعددی تشکیل شده و هر کتاب نیز شامل ابواب مختلفی است. در هر باب، روایات به ترتیبِ اعتبار و با سند کامل گنجانده شدهاند. در روضه کافی نیز احادیث مختلف در موضوعات گوناگون (شامل مباحثی مانند خطبهها و نامههای امامان، مطالب تاریخی، قصص) بدون نظم و ترتیب خاص و بدون ابواب، بلکه تحت عناوینی متناسب آمدهاند. کافی ــ همانگونه که نجاشی و طوسی اشاره کردهاند ــ از «کتاب العقل و الجهل» آغاز میشود و با «کتاب الروضه» خاتمه مییابد (نک.: نجاشی، 1407: 377، ش1026؛ طوسی، بیتا: 393 و 394، ش603). در اینکه تمام این کتاب به قلم کلینی بوده، تردیدی وجود ندارد؛ هم بزرگان رجال که همعصر یا نزدیک به زمان کلینی بودهاند، از آن خبر دادهاند و هم اینکه کافی از جمله منابع بسیاری از کتابهای روایی بعدی بوده است.[9] کلینی برای شاگردانش (نک.: طوسی، بیتا: 394، ش603) و دیگر دانشمندان شیعه برای شاگردانشان (نک.: مجلسی، 1404: 104/ 146، 105/ 26، 75 و 159؛ ابوغالب زراری، 1411: 176)، اجازه نقل روایات کافی را صادر میکردند. نجاشی و طوسی نام کتابهای کافی را ذکر کرده (نک.: نجاشی، 1407: 377، ش1026؛ طوسی، بیتا: 393 و 394، ش603) و طریق خود به روایات آنها را بیان کردهاند (نک.: همان). صدوق نیز طریق خود به روایات کلینی و کافی را ذکر کرده است[10] (صدوق، 1404: 4/ 534)؛ بدین ترتیب این کتاب منتشر شده و از همان اوان تا کنون، از مراجع روایی بسیاری از کتابهای روایی دیگر بوده است (نک.: همان: 4/ 203، ح5472، 222، ح5526، 227، ح5538 و 231، ح5548؛ طوسی، 1390، 1/ 73، ح1 و 84، ح1، 2/ 68، ح20؛ مفید، 1413 ب: 70؛ ابنطاووس، بیتا الف: 362، 520 و 367؛ همو، 1367، 4، 15، 17 و 64 و صدها کتاب معتبر دیگر).
الف) گزارش متقدمان
شیخ طوسی سی کتاب برای کافی نام برده است که چنیناند: «کتاب العقل و فضل العلم، کتاب التوحید، کتاب الحجه، کتاب الإیمان و الکفر، کتاب الدعاء، کتاب فضل القرآن، کتاب الطهاره و الحیض، کتاب الصلاه، کتاب الزکاه، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب العتق و التدبیر و المکاتبة، کتاب الأیمان و النذور و الکفارات، کتاب المعیشه، کتاب الشهادات، کتاب القضایا و الأحکام، کتاب الجنائز، کتاب الوقوف و الصدقات، کتاب الصید و الذبائح، کتاب الأطعمه و الأشربه، کتاب الدواجن و الرواجن، کتاب الزی و التجمل، کتاب الجهاد، کتاب الوصایا، کتاب الفرائض، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب الروضه» (طوسی، بیتا: 393 و 394، ش603). نجاشی نیز ــ با اختلافاتی[11] ــ همین کتابها را برای کافی ذکر کرده است (نجاشی، 1407: 377، ش1026).
ب) گزارش متأخران
حسین بنعبدالصمد نیز کافی را دارای سی کتاب معرفی کرده است (عاملی 1401: 85)؛ اما در اجازهنامه علامه حلی به مهنا بنسنان مدنی (نک.: مجلسی، 1404: 104/ 146) و اجازهنامه محمد بنمحمد بنخاتون عاملی به علی بنحسین کرکی (همان: 105/ 26) و اجازهنامه شهید ثانی به حسین بنعبدالصمد (همان: ۱۰۵/ 159) و اجازهنامه آقا حسین خوانساری به شاگردش امیر ذوالفقار (همان: 107/ 90) و اجازهنامه حسین بنحیدر کرکی عاملی به محقق سبزواری (نک.: موسوی خوانساری، 1390: 6/ 114)، گفته شده که کافی پنجاه کتاب دارد. در همه این اجازهنامهها کافی با تعبیر «و هو خمسون کتابا» توصیف شده و تعلیلی ذکر نشده است.
ج) علت اختلاف گزارشها
شمارشِ پنجاه کتاب برای کافی، ظاهراً از زمان علامه حلی[12] به بعد، در برخی اجازهنامههای علما نقل شده است؛ بنابراین باید علت اختلاف شمارش تعداد کتابهای کافی را در موضوعی جستوجو کرد که در زمانی نزدیک به وی مطرح بوده و آن، تفاوت در تقسیمبندی کتابها و ابواب مختلف فقهی است.
توضیح مطلب چنین است که علم فقه و منابع حدیثی آن، از گذشته دارای کتابها و ابواب مختلف بودهاند؛ اما تقسیم و دستهبندی معروف همان است که محقق حلی[13] در کتاب شرائع الاسلام آورده است (مطهری، 1380: 3/ 104). وی فقه را به چهار قسمت کلی عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم کرد و برای هر یک ابواب متعددی برشمرد و آنها را تحت عنوان «کتاب» آورد (همان: ۳/ 104و105). محقق حلی مجموع ابواب فقه را 48 باب قرار داد: عبادات 10 باب،[14] عقود 15 باب،[15] ایقاعات 11 باب،[16] و احکام 12 باب[17].[18] ظاهر این است که شمارش گزارششده از تعداد کتابهای کافی در اجازهنامههای علامه حلی و برخی عالمان پس از وی، ناظر به همین دستهبندی است که محقق حلی ارائه کرده و فروع کافی نیز بر مبنای آن، شمارش و گزارش شده است، در نتیجه با شمارش گزارششده از دانشمندان گذشته ــ مانند نجاشی و طوسی (نک.: نجاشی، 1407: 377، ش1026؛ طوسی، بیتا: 393 و 394، ش603) ــ شمارش کتابها تفاوت ظاهری پیدا کردهاند.
ذکر این نکته لازم است که قفاری در این مسئله، تعارض سخن دانشمندان متقدم و متأخر شیعه را دلیل بر اختلاف در تعداد کتابهای کافی دانسته و با بیان اینکه طوسی تعداد کتابهای کافی را سی کتاب گزارش کرده، ولی حلی و عدهای دیگر آن را پنجاه کتاب گزارش کردهاند، تلاش میکند نتیجه بگیرد بین قرن پنجم تا یازدهم، بیست کتاب به کافی افزوده شده است (نک.: قفاری، 1415: 1/ 360). این در حالی است که شیخ طوسی ــ که سی کتاب را گزارش کرده ــ عناوین کتابها را هم ذکر کرده است (نک.: طوسی، بیتا: 393 و 394، ش603)؛ اما علامه حلی و عدهای دیگر که در اجازهنامههایشان گفتهاند کافی دارای پنجاه کتاب است، فقط به تعداد کتابها اشاره کردهاند و عناوین را ذکر نکردهاند (نک.: مجلسی، 1404: 104/ 146، 105/ 26، 159، 107/ 90). از این رو نمیتوان ادعای علامه حلی و موافقانش را بهدرستی بررسی کرد که منظورشان کدام کتابها بوده و تفاوتش با کتابهایی که شیخ طوسی گزارش کرده کدام است. منطقی این بود که قفاری ابتدا نسخهای خطی از کتاب کافی را که متعلق به قرن پنجم تا یازدهم بوده و شامل پنجاه کتاب است، ارائه کند و بعد با استناد به سخن شیخ طوسی ــ که سی کتاب برای کافی گزارش کرده ــ این پرسش را مطرح میکرد که چرا در این نسخه از کافی که مثلاً متعلق به قرن هشتم هجری است، پنجاه کتاب وجود دارد، ولی شیخ طوسی در قرن پنجم هجری گزارش کرده که کافی سی کتاب دارد. در این صورت، با مقایسه عناوین کتاب خطیِ مورد ادعا و موجود با عناوین گزارششده در کلام شیخ طوسی، ابهام موضوع بررسی و روشن میشد؛ اما ادعای قفاری از این منطق برخوردار نیست و بررسی را ناممکن کرده است، زیرا وی به گزارش مبهم علامه حلی و عدهای دیگر از علمای شیعه که در اجازهنامههایشان گفتهاند کتاب کافی دارای پنجاه کتاب است، استناد کرده است. از آنجا که آنان نامی از آن عناوین کتابها نبردهاند، بررسی تطبیقی و مقایسهای مقدور نیست و تنها میتوان از منظر ریشهیابی این اختلافها، بررسیهایی ــ مانند آنچه انجام دادیم ــ ارائه کرد. گفتنی است نگارنده با هدف مقایسه تطبیقی، به کتابخانههای متعددی که دارای نسخههای خطی کافی بودند، مراجعه کرد و نسخههای متعددی را نیز بررسی کرد؛ اما به نسخهای که دارای پنجاه کتاب باشد، دست نیافت.
۲. روضه کافی
قفاری میگوید:
امامیه اختلاف دارند آیا کتاب روضه ــ که یکی از کتابهای کافی و شامل مجموعهای از ابواب است و هر باب نیز تعداد زیادی از احادیث را در بر میگیرد ــ تألیف کلینی است یا بعدها بدان افزوده شده است (قفاری، 1415: 1/ 360).
کسانی که روضه را نوشته کلینی نمیدانند، دلایل و شواهدی ارائه کردهاند، از جمله:
۱. روضه کافی، مانند اصول و فروع کافی، دارای کتابها و ابواب مختلف نیست.
۲. روایات روضه از نظر استحکام متن و سند، در ظاهر همسانِ روایات دو بخشِ دیگر نیست.
۳. از خلیل بنغازی قزوینی نقل شده که روضه تألیف کلینی نیست، بلکه نوشته ابنادریس است (نک.: امین، 1403: 6/ 355؛ غفّار، 1416: 1/ 408).
اما این ادعا و دلایل آن صحیح نیست؛ زیرا:
۱. ملاخلیل قزوینی در ادامه شرح کافی، روضه را نیز شرح کرده و در مقدمه هیچ اشارهای به اینکه روضه از کلینی نیست نکرده است؛ بنابراین انتساب این سخن ــ که روضه تألیف کلینی نیست ــ به ملاخلیل چندان قطعی نیست و کسانی که این مطلب را نقل کردهاند نیز استناد خود را بیان نکردهاند (قزوینی، 1388: 1/ 19).
۲. همه راویان مذکور در آغاز اسناد روضه، از طبقه هشتم یا نهم راویاناند و کلینی ــ که از طبقه نهم راویان محسوب میشود ــ از آنان روایت کرده است؛ اما ابنادریس ــ که از طبقه پانزدهم راویان است ــ نمیتواند بدون واسطه از آنان نقل قول کند (غفّار، 1416: 1/ 408 و 409).
۳. سند روایات روضه مشابه سند روایات اصول و فروع کافی است. (برای مقایسه تطبیقی اسناد مورد نظر نک.: همان: 1/ 409ـ411).
۴. نجاشی و طوسی تصریح کردهاند روضه تالیف کلینی و آخرین کتاب کافی است (نجاشی، 1407: 377/ ش1026؛ طوسی، بیتا: 394/ ش603).
۵. در نسخههای خطی کافی نیز کتاب روضه به عنوان آخرین کتاب کافی قرار دارد (برای اطلاع جامع از این نسخهها نک.: صدرایی خویی، ۱۳۸۷: 354ـ364).
۶. سید بنطاووس در دو کتاب فرج المهموم و فلاح السائل، روایات بسیاری از روضه کافی نقل کرده و معمولاً عبارتش چنین است: «از محمد بنیعقوب در کتاب روضه روایت میکنم» (نک.: ابنطاووس، 1368: 85 و 88ـ90؛ همو، بیتا ب: 158 و 212). در مواردی نیز تصریح میکند: «از محمد بنیعقوب در کتاب روضه کافی روایت میکنم» (نک.: همو، 1368: 87؛ ابنطاووس، بیتا ب: 158). وی طریق روایت خود تا کلینی را هم آورده است (همو، بیتا ب: 14).
۷. دانشمندان دیگر مانند علی بنیونس نباطی بیاضی در صراط المستقیم[19] (نباطی بیاضی، 1384: 2/ 258 و 262) و ابراهیم بنعلی عاملی کفعمی (۹۵۰ق) در مصباح[20] (عاملی کفعمی، 1405: 161) نیز از کتاب روضه کلینی نقل روایت کردهاند؛ بنابراین کتاب روضه، آخرین کتاب کافی و تألیف کلینی است.
قفاری مینویسد: «روضه شامل مجموعهای از ابواب است» (قفاری، 1415: 1/ 360). این ادعا نیز صحیح نیست؛ زیرا در روضه کافی، احادیث مختلف در موضوعات گوناگون بدون نظم و ترتیب خاصی گنجانده شده است. کتاب روضه 597 روایت دارد[21] و برخلاف ادعای قفاری و برخلاف روش مرسوم در اصول و فروع کافی، روایاتش تحت بابهای مختلف تنظیم نشده، بلکه تحت عناوین آمده است.
قفاری هر باب روضه را شامل تعداد زیادی از احادیث میداند (همان). این ادعا نیز نادرست است؛ زیرا ذیل عناوین کتاب روضه، گاهی فقط یک روایت آمده است، مانند: «خُطْبَةٌ لِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (ع) وَ هِی خُطْبَةُ الْوَسِیلَة» (کلینی، 1365: 8/ 18، ح4)، و «حَدِیثُ أَبِیعَبْدِالله (ع) مَعَ الْمَنْصُورِ فِی مَوْکبِهِ» (همان: ۸/ 36، ح7) و «رِسَالَةُ أَبِیجَعْفَرٍ (ع) إِلَی سَعْدٍ الْخَیرِ» (همان: 52/ ح16) و «خُطْبَةٌ لِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ ع» (همان: ۸/ 58، ح21، 63، ح22، 67، ح23، 170، ح193 و 352، ح550)، و «کلَامُ عَلِی بنالْحُسَینِ (ع)» (همان: ۸/ 72، ح29) و «حَدِیثُ زَینَبَ الْعَطَّارَةِ» (همان: 153/ ح143)، و گاهی فقط دو روایت نقل شده است، مانند «صَحِیفَةُ عَلِی بنالْحُسَینِ (ع) وَ کلَامُهُ فِی الزُّهْدِ» (همان: ۸/ 14، ح2 و 3)، «خُطْبَةُ الطَّالُوتِیةِ» (همان: ۸/ 31، ح5 و 6)، «حَدِیثُ النَّبِی (ص) حِینَ عُرِضَتْ عَلَیهِ الْخَیلُ» (همان: ۸/ 69، ح27 و 28)، «قِصَّةُ صَاحِبِ الزَّیتِ» (همان: ۸/ 77، ح31 و 32)، «حَدِیثُ أَهْلِ الشَّامِ» (همان: ۸/ 94، ح67 و 68) و «حَدِیثُ آدَمَ ع مَعَ الشَّجَرَه» (همان: ۸/ 113، ح92 و 93).
3. روایات طعن و تحریف قرآن در کافی
قفاری میگوید:
در کافی روایاتی در باب طعن و تحریف قرآن نقل شده است و علامه مجلسی در مرآة العقول آن روایات را ــ که به اجماع مسلمانان کفر است ــ صحیح دانسته است (قفاری، 1415: 1/ 353). جابر در کتاب کافی روایت کرده که هرگز همه قرآن را جز امامان جمع نکردند (همان: ۱/ 377). آنان (شیعیان) به کلینی اعتماد کردهاند که افسانه تحریف قرآن را بیان کرده و به صورت گسترده در کافی آورده است (همان: ۱/ 370). به همین دلیل، کاشانی در تفسیرش صافی، و نوری طبرسی در فصل الخطاب و محمود نجفی طهرانی در قوامع الفضول گفتهاند کلینی قائل به تحریف قرآن بوده است و ابوزهره گفته کسی که چنین اعتقادی داشته باشد، مسلمان نیست. با این حال، ابنمطهر حلی، کلینی را معتمدترین و دقیقترینِ مردمان در روایت دانسته است (همان: ۱/ 370 و371).[22] پس بنگر که آنان چگونه به روایات کفار[23] اعتماد کردهاند (همان: ۱/ 371).
برای ارزیابی این مدعا، روایات مورد نظر قفاری را از کتاب کافی، نقل و بررسی میکنیم:
۱. کلینی در باب «جز امامان کسی همه قرآن را جمع نکرد»[24] (کلینی، 1365: 1/ 228 و 229) شش روایت نقل کرده که همگی جزو اخبار واحدند، نه متواتر یا محفوف به قرائن قطعی (نک.: جوادی آملی 1386: 169) و همگی بر علم والا و کامل امامان به تفسیر قرآن دلالت دارند (نک.: همان: 170؛ معرفت 1386: 67). متن کامل روایت اول ــ که قفاری به صورت اجمالی به آن اشاره کرده ــ چنین است:
جابر میگوید از اباجعفر شنیدم که فرمود: «هیچیک از مردم ادعا نکرد همه قرآن را آنگونه که نازل شده جمع کرده، مگر اینکه بسیار دروغگو است و کسی آن را همانند آنچه خداوندِ بلندمرتبه نازل کرد، جمع و حفظ نکرد، مگر علی بنابیطالب و امامان بعد از او» (کلینی 1365: 1/ 228، ح1).[25]
روایت دوم این باب نیز ناظر به سخن دیگری از امام باقر(ع) است: «هیچکس جز اوصیای پیامبر نمیتواند ادعا کند همه قرآن، اعم از ظاهر و باطنش، نزد او است» (همان: 1/ 228، ح2).[26]
چیزی که موجب شده برخی تحریف قرآن را از این روایات برداشت کنند، عبارت «مَا جَمَعَهُ» (همان: ح1) و «عِنْدَهُ جَمِیعَ الْقُرْآنِ کُلِّهِ» (همان: ح2) است که در این روایات آمده است و حال آنکه قید «حَفِظَهُ» (همان: ح1) در روایت اول و قید «ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ» (همان: ح2) در روایت دوم، نشان میدهند که منظور آگاهی و علم امامان به تمام معانی ظاهری و باطنی قرآن است (نک.: کلینی 1365: 1/ 228؛ کلینی بیتا: 5/ 360). نیز احتمال دارد در روایت اول، عبارت «مَا جَمَعَهُ» ناظر به مصحف امام علی(ع) باشد، «زیرا به ترتیب نزول و دربـردارنـده تـنزیل و تأویل قرآن بود و آن مصحف را فرزندان او ــ پیشوایان معصوم ــ به ارث بردند» (معرفت، 1386: 67) و عبارت «حَفِظَهُ» و نیز تمام پنج روایت بعدی، ناظر به همه امامان باشد، زیرا «این حدیثها بیش از این دلالت ندارند که علم به همه کتاب ــ ظاهر و باطن آن ــ تنها نزد اهل بیت است که به آنچه در خانه است، آگاهترند؛ زیرا وقتی پیامبر خدا (ص) شـهـر دانـش بود، بهاجماع مسلمانان، آنان دروازههای آنجا هستند که دیگران را به آن رهنمون میشوند» (همان).
۲. در باب نوادر ــ از کتاب فضل القرآن کافی ــ نیز روایتی وجود دارد که میتواند مورد نظر قفاری باشد و آن را دال بر تحریف قرآن برشمرد. متن آن روایت چنین است:
احمد بنمحمد بنابینصر گفت که امام رضا قرآنی به من داد و گفت: «در آن نگاه مکن». پس من آن را باز کردم و در آن، سوره لَمْ یکنِ الَّذِینَ کفَرُوا را خواندم و در آن نام هفتاد نفر از قریش را به نامهای خودشان و نام پدرانشان یافتم. بزنطی گفت سپس امام کسی را نزد من فرستاد تا قرآن را پس بگیرد[27] (کلینی، 1365: 2/ 631، ح16).
این روایت نیز بر تحریف قرآن دلالتی ندارد؛ زیرا:
الف) در سند این روایت «بعض اصحابه»[28] وجود دارد که مجهول است و موجب ضعف سند این روایت شده است.
ب) متن روایت صراحت ندارد که آیا آن نامها در متن آیه آمده و بر تحریف دلالت دارد یا اینکه به عنوان تفسیر آیه در حاشیه آن مصحف نگارش شده یا اینکه در صفحهای جداگانه داخل آن مصحف تعبیه شده است. متن روایت از این نظر ابهام دارد و قابل استناد نیست.
ج) انتساب چنین کاری به راوی بزرگی همانند بزنطی دور از ذهن مینماید؛ زیرا احمد بنمحمد بنابینصر بزنطی، که روایت به او نسبت داده شده، از اصحاب خاص امام رضا و امام جواد(ع) بوده و جایگاه والایی نزد ایشان داشته (نجاشی، 1407: 75؛ طوسی، بیتا: 51؛ حلی، 1411: 13؛ حلی، 1411: 13) و از راویان مورد اعتماد (طوسی، بیتا: 51؛ طوسی، 1381: 332؛ حلی، 1411: 13) و جلیلالقدر (طوسی، 1381: 332؛ حلی، 1411: 13) و از اصحاب اجماع است (کشی، 1348: 556؛ حلی، 1411: 13). فردی با چنین جایگاه والا بعید است چنان خطای کوچکی مرتکب شده و از نهی امام سرپیچی کند.
د) احتمال دارد مصحفِ در این روایات ناظر به کتابی غیر از قرآن باشد؛ زیرا نگاه به آیات کریمه قرآن در مصحف شریف عبادت است (کلینی، 1365: 2/ 613، ح5) و دلیل ندارد که حضرت از نگاه به آن نهی کند. نتیجه سخن اینکه این روایت از نظر سندی و متنی ضعیف است و دلالتی بر تحریف ندارد.
۳. روایت دیگری که قفاری میتواند به آن استناد کند، آخرین روایت باب نوادر از کتاب فضل القرآن است که هشام بنسالم از امام صادق(ع) نقل کرده است: «قرآنی که جبرئیل برای محمد آورده، هفده هزار آیه بوده است»[29] (کلینی، 1365: 2/ 634، ح28).
سیوطی شمارش آیات را از مسائل مشکل مربوط به قرآن دانسته و از اختلاف در این موضوع سخن گفته و تعداد آنها را ــ که بین 6000 تا 6616 است ـ نقل کرده (سیوطی، 1416: 1/ 181ـ183) و ریشه این اختلاف را فهم متفاوت کاتبان قرآن از وقف و وصلهای آیات توسط پیامبر اکرم(ص) بیان کرده است[30] (همان: ۱/ 182، ح869).
احتمال دارد واژه عشر در روایت مورد بحث، زائد باشد و به اشتباه به دست ناسخان یا راویان افزوده شده باشد. نقل این روایت بدون واژه عشر در برخی کتابهای روایی، این احتمال را تقویت میکند[31] (نک.: فیض کاشانی 1406: 9/ 1780 و 1781).
شیخ صدوق توجیه دیگری ذکر کرده و آن این است که: «وحیی که قرآن نبوده بر پیامبر نازل شده که اگر با قرآن جمع شود، تعدادش به هفده هزار آیه میرسد»[32] (صدوق 1414: 84 و 85). آنگاه برای وحی غیرقرآنی مثالهایی ذکر میکند و میگوید همه اینها وحی است، اما قرآن نیست و امیرالمؤمنین آنها را در مصحفش جمع کرد (همان: 86). «وحی غیرقرآنی (وحی بیانی) در کلام صدوق، روایاتی است که جبرئیل به عنوان تفسیر و تبیین آیات بر پیامبر اکرم(ص) فرود آورد و امام علی(ع) آنها را با تعلیم پیامبر، در حاشیه مصحف خود نگاشت» (نک.: جوادی آملی 1386: 168).
۴. برخی از روایات، در متنی که از قرآن نقل میکنند، واژگان یا عباراتی اضافه دارند. این واژگان و عبارات اضافه، ناظر به فضایل یا ولایت اهل بیت(ع) است (برای نمونه نک.: کلینی، 1365: 1/ 422، ح47، 51). اینگونه روایات، عمدتاً بیانگر تبیین مضامین آیات یا وحی بیانیاند (نک.: جوادی آملی 1386: 148ـ151).
نکته شایان توجه این است که یک کتاب از اصول کافی، شامل روایاتی درباره فضایل قرآن است (کلینی، 1365: 2/ 596). کلینی در این کتاب، روایات متعددی درباره فضیلت قرآن کریم نقل کرده است: ثواب حفظ و عمل به قرآن (همان: ۲/ 603)، ثواب یادگیری قرآن (همان: ۲/ 606)، ثواب قرائت قرآن (همان: ۲/ 611)، آداب قرائت قرآن (همان: ۲/ 614، ح1ـ3)، توجه به معانی آیات (همان: ۲/ 617، ح2 و 618، ح5)، فضیلت خانههایی که در آن قرآن قرائت میشود (همان: ۲/ 610)، ثواب قرائت قرآن از روی مصحف شریف (همان: ۲/ 613)، ثواب قرائت قرآن با صدای نیکو (همان: 614)، تخفیف اخروی والدین اگرچه کافر باشند (همان: ۲/ 613، ح1و4)، عبادتبودن نگاه به آیات کریمه قرآن که در مصحف شریف است (همان: ۲/ ۶۱۳، ح5) و شکایت مصحف وانهاده از قرائت به پیشگاه خداوند متعال (همان: ۲/ ۶۱۳، ح3). این روایات بهروشنی دال بر سلامت، اعتبار و قداست مصحف کنونیاند و جز با این عقیده، قابل فهم و عمل نیستند. چگونه میتوان قائل به تحریف قرآن بود، اما نگاه و حفظ و عمل به آیات آن را ــ که در همین مصحف شریف موجود است ــ دارای ثواب بسیار و تخفیف عذاب والدین دانست و آداب قرائت برایش تعیین کرد و در صورت قرائتنکردن، آن را شاکی روز قیامت به شمار آورد؟ ختم ششروزه قرآن (همان: ۲/ 618، ح5) یا ختم ماهانه آن در غیر ماه رمضان (همان: ۲/ 617، ح1)، ختم سهروزه آن در ماه رمضان (همان: ۲/ ۶۱۷، ح2) و سفارش به اینکه هر مسلمانی سزاوار است روزانه [دستکم] پنجاه آیه قرآن را قرائت کند (همان: ۲/ 609، ح1)، جز با اعتقاد به اعتبار، سلامت و تحریفنشدن قرآن کنونی سازگار نیست.
نتیجهگیری
۱. قفاری با تردید در تعداد کتابهای کافی، مدعی زیادشدن آن به دست علمای متأخر شیعه شده است، در حالی که اختلافهای نقلشده درباره تعداد کتابهای کافی، ناشی از تفاوت در تقسیمبندی ابواب مختلف فقهی و کتابهای ناظر به آنها است. پس از تقسیمبندیِ محقق حلی در ابواب فقهی بود که علمای شیعه کتابهای فقهی کافی را نیز تقسیمبندی و شمارش کردند؛ از این رو تعداد کتابهای کافی که در برخی اجازهنامههای علمای متأخر (مانند علامه حلی و شهید ثانی) نقل شده، با گزارشی که برخی دانشمندان گذشته (مانند نجاشی و طوسی) بیان کردهاند، تفاوت ظاهری پیدا کرده است.
2. قفاری انتساب روضه به کافی و کلینی را از مسائل اختلافی شیعه برشمرده است، در حالی که عدم انتساب روضه به کلینی قائل مشخصی ندارد. از یک سو تصریح نجاشی و طوسی به اینکه روضه تألیف کلینی و آخرین کتاب کافی است و از سوی دیگر، نقلهای فراوان دیگر دانشمندان امامیه از روضه کافی با تصریح به اینکه بخشی از کافی و نوشته کلینی است و نیز مراجعه به نسخههای خطی کافی از سوی سوم، نشان میدهد کتاب روضه، نگاشته کلینی و آخرین کتاب کافی است.
۳. قفاری با استناد به برخی روایات، کافی را سرشار از احادیثی دانسته که بر تحریف قرآن دلالت دارند، در حالی که بررسیها نشان میدهد برخی از این روایات سندی ضعیف دارند و برای اثبات مدعا قابل استناد نیستند. برخی دیگر نیز با موضوع تحریف ارتباطی ندارند. برخی دیگر نیز این مطلب را بیان میکنند که امامان شیعه به همه معانی ظاهری و باطنی قرآن آگاهی دارند. افزون بر اینکه توجه به روایات کتاب فضل القرآن کافی ــ که ناظر به اهمیت، فضیلت، قداست و سلامت مصحف کنونی و آیات آن است ــ باب هر گونه تردید درباره انتساب ادعای تحریف به کافی و کلینی را مسدود میکند.
پینوشتها
[1]. اثر محمد حسینی قزوینی، قم: مؤسسه ولی عصر (ع)، 1434ق.
[2]. اثر عبدالقادر عبدالصمد، بیروت: دار الوحده الاسلامیه، 1422ق.
[3]. اثر ابوالفضل اسلامی، قم: نشر الفقاهه، 1381ش.
[4]. این کتاب که نقدی مفصل بر عقاید و آرای شیعه است، از یک مقدمه و پنج باب تشکیل شده است. مؤلف در مقدمه کتاب، درباره شیعه و تاریخ پیدایش آن و فرقههایش و دیگر مسائل مرتبط سخن گفته است. وی در باب اول درباره اعتقاد شیعه درباره منابع اسلام بحث کرده و این باب شامل سه فصل است: فصل اول: اعتقاد شیعه درباره قرآن، فصل دوم: اعتقاد شیعه درباره سنت و فصل سوم: اعتقاد شیعه درباره اجماع. قفاری در باب دوم به بررسی اعتقادات شیعه درباره اصول دین پرداخته که شامل چهار فصل است: فصل اول: اعتقاد شیعه درباره توحید الوهیت، فصل دوم: اعتقاد شیعه درباره توحید ربوبی، فصل سوم: اعتقاد شیعه درباره توحید اسما و صفات و فصل چهارم: اعتقاد شیعه درباره ایمان و ارکانش. وی در باب سوم درباره باورهای خاص شیعه بحث کرده و درباره امامت، عصمت، تقیه، مهدویت، غیبت، رجعت، ظهور، بداء و طینت، ادعاها و نقدهایی را مطرح کرده است. در باب چهارم نیز درباره تشیع کنونی و ارتباطش با گذشتگان سخن گفته و در باب پنجم هم درباره حکم شیعه و تأثیر آن در جهان اسلام، مباحثی مطرح کرده و مطالبش را با خاتمه و نتایجی از مباحث پیشین به پایان رسانده است.
[5]. محمد رشاد بنمحمد رفیق سالم؛ تولد و وفاتش در قاهره بوده (1347-1407ق) و در سال 1379ق با موضوع «موافقه العقل للشرع عند ابنتیمیه» به درجه دکتری نائل شده است. وی در تدریس آرای ابنتیمیه و انتشار آثار او اهتمام زیادی داشته است (نک.: قفاری، 1415: 1/ 26).
[6]. احمد بنعبدالحلیم بنعبدالسلام معروف به ابنتیمیه (م 728 ق) (نک.: ابنکثیر، بیتا: 14/ 156).
[7]. صفدی در ترجمه علامه حلی، از ایشان با عنوان «ابنمطهّر» یاد کرده و با توصیف وی به «علامه ذو فنون، دانشمند و فقیه شیعه و پیشوا در علوم عقلی و کلامی» مینویسد: «در بحث امامت کتابی نگاشته که شیخ تقیالدین ابنتیمیه بر آن ردیهای در سه جلد نوشته است و او را ابنالمنجس مینامید» (صفدی، :13/ 54و55).
[8]. تاریخ صحیح 460ق است (نک.: حلی، 1411: 148، ش46).
[9]. برای نمونه: الغیبه نعمانی، ارشاد و امالی مفید، تهذیب الاحکام طوسی، المناقب ابنشهرآشوب، اقبال الاعمال، جمال الأسبوع، فرج المهموم، فلاح السائل و کتابهای بسیار دیگر.
[10]. «و ما کان فیه عن محمد بنیعقوب الکلینی رحمه اللّه علیه فقد رویته عن محمد بنمحمد بنعصام الکلینی، و علی بنأحمد بنموسی، و محمد بنأحمد السنانی رضی اللّه عنهم عن محمد بنیعقوب الکلینی، وکذلک جمیع کتاب الکافی فقد رویته عنهم عنه عن رجاله».
[11]. در گزارش نجاشی، تعداد کتابهای کافی 31 کتاب و نحوه شمارش کتابها با گزارش شیخ طوسی متفاوت است. نجاشی «کتاب العقل» و «کتاب فضل العلم» را دو کتابِ مستقل از یکدیگر به شمار آورده است (نک.: نجاشی، 1407: 377، ش1026)؛ اما طوسی آنها را یک کتاب شمارش کرده است (نک.: طوسی، بیتا: 393 و 394، ش603). نجاشی «کتاب الأطعمه» و «کتاب الأشربه» را دو کتابِ مستقل از یکدیگر به شمار آورده است (نک.: نجاشی، 1407: 377، ش1026)؛ اما طوسی آنها را یک کتاب شمارش کرده است (نک.: طوسی، بیتا: 393 و 394، ش603). نجاشی «کتاب الزکاه و الصدقه» را یک کتاب برشمرده است (نک.: نجاشی، 1407: 377، ش1026)؛ در حالی که شیخ طوسی هر یک از آن دو را کتابی مستقل به شمار آورده و کتاب دوم را با عنوان «کتاب الوقوف و الصدقات» ذکر کرده است (نک.: طوسی، بیتا: 393 و 394، ش603). نجاشی «کتاب القضایا و الأحکام» و شیخ طوسی «کتاب العِشرَه» و «کتاب العقیقه» را از قلم انداخته است.
[12]. نک.: حلی، 1411: 45 و 48؛ موسوی خوانساری، 1390: 2/ 282.
[13]. نک.: حلی، 1383: 83.
[14]. شامل: کتاب طهارت، کتاب صلاه، کتاب زکات، کتاب خمس، کتاب صوم، کتاب اعتکاف، کتاب حج، کتاب عمره، کتاب جهاد، کتاب امر به معروف و نهی از منکر.
[15]. شامل: کتاب تجارت، کتاب رهن، کتاب مفلس، کتاب حجر، کتاب ضمان، کتاب صلح، کتاب شرکت، کتاب مضاربه، کتاب مزارعه و مساقات، کتاب ودیعه، کتاب عاریه، کتاب اجاره، کتاب وکالت، کتاب وقوف و صدقات، کتاب سکنی و حبس، کتاب سبق و رمایه، کتاب وصیت، کتاب هبات، کتاب نکاح. استاد مطهری در توضیح این بخش میگوید: «محقق حلی در اول بخش عقود گفت: "عقود 15 تاست"؛ اما عملاً بیشتر شد. معلوم نیست چرا اینطور است. شاید اشتباه لفظی بوده یا از آن جهت بوده که محقق، بعضی ابواب را با بعضی دیگر یکی میدانسته است» (مطهری، 1380: 3/ 120).
[16]. شامل: کتاب طلاق، کتاب خلع و مبارات، کتاب ظهار، کتاب ایلاء، کتاب لعان، کتاب عتق، کتاب تدبیر و مکاتبه و استیلاد، کتاب جعاله، کتاب اقرار، کتاب أیمان، کتاب نذر.
[17]. شامل: کتاب صید و ذباحه، کتاب اطعمه و اشربه، کتاب غصب، کتاب اِحیاء موات، کتاب شفعه، کتاب لقطه، کتاب فرائض، کتاب قضاء، کتاب شهادات، کتاب حدود و تعزیرات، کتاب قصاص.
[18]. برای توضیح هر یک از این ابواب نک.: همان: ۳/ 105ـ138.
[19]. «و من کتاب الروضه للکلینی» (نباطی بیاضی، 1384: 2/ 258).
[20]. «و فی کتاب الروضه للکلینی عن الصادق».
[21]. مطابق با: الکافی، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چ۴، 1365ش.
[22]. نهتنها ابنمطهر حلی، بلکه بسیاری از دانشمندان شیعه، کلینی را اینگونه توصیف کردهاند و شاید بهترینش، توصیف نجاشی باشد که پیشتر از همه بیان کرده و گفته است: «و کان اوثق الناس فی الحدیث و اثبتهم؛ مورد اعتمادترین و دقیقترین مردمان در نقل روایت بوده است» (نجاشی، 1407: 377، ش1026).
[23]. یعنی کلینی و دیگر دانشمندان شیعه.
[24]. «بَابُ أَنَّهُ لَمْ یجْمَعِ الْقُرْآنَ کلَّهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ ع وَ أَنَّهُمْ یعْلَمُونَ عِلْمَهُ کلَّهُ».
[25]. «مُحَمَّدُ بنیحْیی عَنْ أَحْمَدَ بنمُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِمَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بنأَبِیالْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ (ع) یقُولُ مَا ادَّعَی أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ کلَّهُ کمَا أُنْزِلَ إِلَّا کذَّابٌ وَ مَا جَمَعَهُ وَ حَفِظَهُ کمَا نَزَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَی إِلَّا عَلِی بنأَبِیطَالِبٍ (ع) وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ (ع)».
[26]. «مُحَمَّدُ بنالْحُسَینِ عَنْ مُحَمَّدِ بنالْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بنسِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بنمَرْوَانَ عَنِ الْمُنَخَّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ (ع) أَنَّهُ قَالَ مَا یسْتَطِیعُ أَحَدٌ أَنْ یدَّعِی أَنَّ عِنْدَهُ جَمِیعَ الْقُرْآنِ کلِّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَیرُ الْأَوْصِیاءِ».
[27]. «عَلِی بنمُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَحْمَدَ بنمُحَمَّدِ بنأَبِی نَصْرٍ قَالَ دَفَعَ إِلَی أَبُو الْحَسَنِ (ع) مُصْحَفاً وَ قَالَ لَا تَنْظُرْ فِیهِ فَفَتَحْتُهُ وَ قَرَأْتُ فِیهِ لَمْ یکنِ الَّذِینَ کفَرُوا فَوَجَدْتُ فِیهَا اسْمَ سَبْعِینَ رَجُلًا مِنْ قُرَیشٍ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ قَالَ فَبَعَثَ إِلَی ابْعَثْ إِلَی بِالْمُصْحَفِ».
[28] یعنی: بعض أصحاب علی بنمحمد علان الکلینی.
[29]. «عَلِی بنالْحَکمِ عَنْ هِشَامِ بنسَالِمٍ عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ (ع) قَالَ إِنَّ الْقُرْآنَ الَّذِی جَاءَ بِهِ جَبْرَئِیلُ (ع) إِلَی مُحَمَّدٍ (ص) سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ آیه».
[30]. «وقال غیره سبب اختلاف السلف فی عدد الآی أن النبی صلی اللّه علیه وسلم کان یقف علی رؤوس الآی للتوقیف فإذا علم محلها وصل للتمام فیحسب السامع حینئذ أنها لیست فاصله».
[31]. «علی بنالحکم عن هشام بنسالم عن أبیعبداللّه (ع) قال إن القرآن الذی جاء به جبرئیل (ع) علی محمد (ص) سبعه آلاف آیه». اگر به این روایت ایراد گرفته شود که هفت هزار نیز شمارش دقیقی برای تعداد آیات قرآن نیست، میتوان به پاسخ علامه شعرانی اشاره کرد که این روایت را ناظر به عدد تقریبی ــ و نه دقیق ــ دانسته است. وی میگوید: «از آنجا که عدد تقریبی آیات قرآن حدود هفت هزار آیه است، در این روایت، همان عدد تقریبی ــ بدون در نظر گرفتن کسر آن ــ اعلام شده است و اینگونه اعلام آمار و ارقام، رایج و معمول است؛ چنانکه میگوییم: کتاب کافی مشتمل بر شانزده هزار حدیث است یا در روایت آمده است که امام چهارم(ع) بعد از شهادت پدر چهل سال گریه کرده است، در صورتی که کتاب کافی به طور دقیق 16199 حدیث دارد و امام چهارم(ع) نیز ۳۵ سال بعد از پدر، بیشتر زندگی نکرده است» (قنبری، 1387: 2/ 45).
[32]. «بل نقول: إنّه قد نزل الوحی الذی لیس بقرآن، ما لو جمع إلی القرآن لکان مبلغه مقدار سبعه عشر ألف آیه».
مراجع
منابع
ابنتیمیه، احمد بنعبدالحلیم (1406ق)، منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه، تحقیق: محمد رشاد سالم. ج1، چاپ اول، ریاض: جامعه الإمام محمد بنسعود الإسلامیه.
ابن خلکان، محمد بنابیبکر (1364ش)، وفیات الاعیان، ج 1، قم: نشر الشریف الرضی.
ابنطاووس، علی بنموسی (1368ق)، فرج المهموم، قم: نشر دارالذخائر.
ابنطاووس، علی بنموسی (1370ق)، کشف المحجه لثمره المهجه، نجف: نشر الحیدریه.
ابنطاووس، علی بنموسی (1367ش)، إقبال الأعمال، چاپ دوم، تهران: نشر دار الکتب الإسلامیة.
ابنطاووس، علی بنموسی (1409ق)، فتح الأبواب، چاپ اول، قم: مؤسسه آل البیت علیهمالسلام.
ابنطاووس، علی بنموسی (بیتا الف)، جمال الأسبوع. قم: نشر رضی.
ابنطاووس، علی بنموسی (بیتا ب)، فلاح السائل، قم: نشر دفتر تبلیغات اسلامی.
ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بنعمرو (1419ق)، تفسیر القرآن العظیم، ج4، چاپ اول، بیروت: نشر دار الکتب العلمیه.
ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بنعمرو (بیتا)، البدایه والنهایه، تحقیق: علی شیری، ج14، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
ابوغالب زراری، احمد بنمحمد (1411ق)، رساله أبی غالب الزراری، چاپ اول، قم: مرکز البحوث و التحقیقات الإسلامیه.
اربلی، علی بنعیسی (1381ق)، کشف الغمه، تبریز: نشر مکتبه بنیهاشمی.
امین، محسن (1403ق)، اعیان الشیعه، ج 6، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات.
جوادی آملی، عبدالله (1386ش)، نزاهت قرآن از تحریف، تحقیق: علی نصیری، چاپ سوم، قم: نشر اسراء.
حلی، حسن بنیوسف (1411ق)، رجال العلامه الحلی، قم: نشر دار الذخائر.
خویی، سیدابوالقاسم موسوی (1410ق)، معجم رجال الحدیث. قم: مرکز نشر آثار شیعه.
ذهبی، محمد بناحمد (1406ق)، سیر اعلام النبلاء، ج6، چاپ چهارم، بیروت: مؤسسه الرساله.
ذهبی، محمد بناحمد (بیتا)، تذکره الحفاظ، ج1، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
رستمی، علیاکبر (1380ش)، آسیبشناسی و روششناسی تفسیر معصومان، ج1، چاپ اول، رشت: کتاب مبین.
سبحانی، جعفر (1425ق)، کلیات فی علم الرجال، چاپ ششم، قم: مؤسسه نشر اسلامی.
سیوطی، جلالالدین (1416ق)، الإتقان فی علوم القرآن، تحقیق: سعید المندوب. ج1، چاپ اول، لبنان: دارالفکر.
صدرایی خویی، علی (۱۳۸۷ش)، کافیپژوهی در عرصه نسخههای خطی، تصحیح: سیدصادق حسینی اشکوری، چاپ اول، قم: دار الحدیث.
صدوق، محمد بنعلی بنحسین بنبابویه (1404ق)، من لا یحضره الفقیه، تصحیح و تعلیق: علیاکبر غفّاری، ج4، چاپ دوم، قم: نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه.
صدوق، محمد بنعلی بنحسین بنبابویه (1414ق)، اعتقادات الإمامیه، چاپ دوم، قم: کنگره شیخ مفید.
صفدی، خلیل بنأیبک بنعبدالله (1420ق)، الوافی بالوفیات، تحقیق: احمد الأرناؤوط و مصطفی ترکی. ج13، بیروت: دار إحیاء التراث.
طوسی، محمد بنحسن (1390ق)، الإستبصار، ج 1 و 2، چاپ سوم، تهران: نشر دار الکتب الإسلامیه.
طوسی، محمد بنحسن (1381ق)، رجال الطوسی، نجف: نشر حیدریه.
طوسی، محمد بنحسن (بیتا)، فهرست الطوسی، نجف: المکتب المرتضویه.
عاملی، حسین بنعبدالصمد (1401ق)، وصول الأخیار إلی اصول الأخبار، تحقیق: سیدعبداللطیف کوهکمری، قم: نشر مجمع الذخائر الاسلامیه.
عاملی کفعمی، ابراهیم بنعلی (1405ق)، المصباح للکفعمی، چاپ دوم، قم: نشر رضی.
عسقلانی، احمد بنعلی (1326ق)، تهذیب التهذیب، ج2، چاپ اول، هند: دائرة المعارف النظامیه.
غفّار، عبدالرسول عبدالحسن (1416ق)، الکلینی و الکافی، ج1، چاپ اول، قم: مؤسسه نشر اسلامی.
فیض کاشانی، محمدمحسن (1406ق)، الوافی، ج 9، اصفهان: نشر کتابخانه امام امیرالمؤمنین.
قزوینی، خلیل بنغازی (1388ش)، صافی در شرح کافی، تحقیق: حمید احمدی جلفایی و محمدحسین درایتی، ج1، قم: مؤسسه دارالحدیث.
قفاری، ناصر بنعبدالله بنعلی (1415ق)، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض و نقد، ج1 و 3، چاپ دوم، قاهره: نشر دارالحرمین.
قنبری، محمد (1387ش)، شناختنامه کلینی و الکافی، ج 2، قم: دارالحدیث، قم.
کشی، محمد بنعمر (1348ش)، رجال الکشی، مشهد: نشر دانشگاه مشهد.
کلینی، محمد بنیعقوب (1365ش)، الکافی، ج1، 2 و 8، چاپ چهارم، تهران: نشر دار الکتب الاسلامیه.
کلینی، محمد بنیعقوب (1392ش)، الکافی، تحقیق: محمدحسین درایتی، ج1، چاپ سوم، قم: نشر دارالحدیث.
کلینی، محمد بنیعقوب (بیتا)، الکافی، شرح محمدصالح مازندرانی، ج5، تهران: نشر المکتبه الاسلامیه.
مجلسی، محمدباقر (1404ق)، بحار الأنوار، ج14، 104، 105 و 107، بیروت: مؤسسه الوفاء.
مدرس تبریزی، محمدعلی (1369ش)، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب، ج4، چاپ سوم، تهران: خیام.
مطهری، مرتضی (1380ق)، کلیات علوم اسلامی، ج3، چاپ بیست و چهارم، تهران: نشر صدرا.
معرفت، محمدهادی (1386ش)، صیانه القرآن من التحریف، قم: مؤسسه التمهید.
مفید، محمد بنمحمد بننعمان (1413ق الف)، المقنعه، چاپ اول، قم: کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.
مفید، محمد بنمحمد بننعمان (1413ق ب)، تصحیح الاعتقاد، چاپ اول، قم: کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.
موسوی خوانساری، محمدباقر (1390ش)، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج2 و 6، چاپ اول، قم: اسماعیلیان.
نباطی بیاضی، علی بنیونس (1384ق)، الصراط المستقیم، ج2، چاپ اول، نجف: نشر کتابخانه حیدریه.
نجاشی، احمد بنعلی (1407ق)، رجال النجاشی، قم: نشر جامعه مدرسین.