براهین کلامی ـ قرآنی تضاد تثلیث و توحید

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 25 - 49 دقیقه)

297c

چکیده

در این مقاله تبیین شده است که: قرآن کریم از یک سو انجیل را تصدیق و نبوت، موحد بودن، مخلوق بودن و توحیدی بودن دعوت حضرت مسیح را تایید و آموزه‌های توحیدی آن حضرت در انجیل را با قرآن مطابق می‌داند.

و از سوی دیگر قول به «تثلیث» و تحریف در توحید که به مرور زمان از سوی مسیحیان شکل گرفته را نفی، و در آیاتی به ویژه از جنبه کلامی ضمن خداشناسی توحیدی و مسیح شناسی، الهیات تثلیثی و اعتقاد به فرزند داشتن خدا، الوهیت، پسر و زاییده خدا بودن مسیحn و این همانی الله و مسیح را با صراحت و با نگرش انتقادی  با ده دلیل عقلی و نقلی ابطال نموده و اثبات کرده که چنین اعتقادی کفر و شرک است.

مفهوم شناسی، دلیل کاربرد اندک تثلیث در کتب لغت و تفسیر، تصدیق مسیح و انجیل در قرآن، تثلیث در قرآن،ریشه‌های شرک در قرآن، تبیین اعتقاد مسیحیان به تثلیث، ده دلیل عقلی و نقلی برای تضاد تثلیث با توحید، پاسخ یک شبهه، عمومیت نداشتن اعتقاد به تثلیث نزد مسیحیان و نتیجه‌گیری،مطالب محتوایی مقاله را تشکیل می‌دهند.

 

 

مفهوم شناسی

مفهوم «تثلیث»

واژه «تثلیث» از ریشه «ثلث» در لغت به معنای یکی از اجزاء سه گانه، سه بخش کردن، سه گوشه کردن و سه کردن است(راغب اصفهانی، ۱۳۹۲ق: ۷۷؛ ابن معروف، ۱۳۴۴: ۱/ ص۳۱۶). این واژه در کتاب‌های لغت به ویژه کتب متقدمین، در معنای مسیحی آن اشاره نشده است؛ هرچند در شرح مفهوم این اصطلاح، ذیل واژه سریانی «اقنوم» و «اقانیم» ثلاثه مباحثی آمده است که واژه «اقنوم» به معنای «اصل» آمده است(بیهقی، 1366: ۱/ ۱۱۶؛عمید،۱۳۶۳: ۳۷۵).

«تثلیث» بر نوعی کثرت در الوهیت دلالت دارد، و در اصطلاح به معنای خدا را سه دانستن است (پدر، مسیح، روح القدس) با این توضیح که پدر و پسر و روح القدس هر یک خدایند و به رغم تمایز، سه خدا نیستند و در عین حال، صرفا سه نام نیستند که هریک در شرایط متفاوت بر خداوند اطلاق شده باشد، همچنان که هر یک از این سه، جنبه و جزوی از خداوند به شمار نمی‌آید(ر.ک، جوادی آملی، ۱۳۹۱: ۶۱7-۶۱3؛ طباطبایی، ۱۳۸۰: ۳/ ۴۵2-۴۵1).

دلیل کاربرد اندک «تثلیث» در کتب لغت و تفسیر

ظاهرا کاربرد اندک واژه «تثلیث» در کتاب‌های لغت و تفسیر، به علت ذکر نشدن آن در قرآن است.

قرآن با دو تعبیر ﴿... وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌ ...﴾(نساء (۴): 171)؛ ﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖ﴾(مائده (۵): 73) به اعتقاد مسیحی تثلیث اشاره کرده است.

شاید بتوان اولین کاربرد تثلیث را در آثار تفسیری، نقل قولی از ابن عباس دانست؛ و کلبی در تفسیر آیات مذکور قول ابن عباس را نقل و خود نیز واژه تثلیث را به کار برده است(قرطبی،1405: ۶/ ۲۳).از دیگر منابع تفسیری وکلامی متقدم که این واژه در آن‌ها به کار رفته عبارت است از : طوسی،۱۳۶۲: 1/ 94؛ باقلانی،۱۳۶۶: 1/ 82-83و 85 ؛ قاضی، ۱۹۶۵: 5/ 86 . ظاهرا از قرن چهارم هجری به بعد کاربرد این واژه در متون اسلامی و تفاسیر متاخرین از جمله تفسیر المیزان علامه طباطبایی رایج شده است(طباطبایی، ۱۳۸۰: 5/ ص244-249).

تصدیق مسیح و انجیل در قرآن

قرآن کریم در آیاتی ضمن تایید نزول انجیل بر مسیحn و تصدیق نبوت آن حضرت، نزول انجیل را سبب هدایت، روشنی دلها، مصدق تورات، راهنمای خلق، اندرز برای پرهیزگاران، معیار حکم و قضاوت مسیحیان و فاسق بودن مخالفان آن برشمرده است.﴿... وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَ فِيهِ هُدٗى وَنُورٞ وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ﴾،«و به او انجيل را عطا كرديم كه در آن، هدايت و نورى است و تصديق كننده توراتِ قبل از آن است، و براى پرهيزگاران رهنمود و اندرزى است.»(مائده(۵): 46)﴿وَلۡيَحۡكُمۡ أَهۡلُ ٱلۡإِنجِيلِ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فِيهِۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ﴾،« و اهل انجيل بايد به آنچه خدا در آن نازل كرده داورى كنند، و كسانى كه به آنچه خدا نازل كرده حكم نكنند، آنان خود، نافرمانند.»(مائده (۵):47)﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِ ...﴾،« و ما اين كتاب ‏[‏=قرآن‏]‏ را به حق به سوى تو فرو فرستاديم، در حالى كه تصديق كننده كتابهاى پيشين و حاكم بر آنهاست.»(مائده (۵): 48)

تثلیث در قرآن

در دو آیه قرآن کریم سخن از «تثلیث» به میان آمده است.

آیه اول:﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا ١٧١ لَّن يَسۡتَنكِفَ ٱلۡمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبۡدٗا لِّلَّهِ وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَۚ وَمَن يَسۡتَنكِفۡ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَيَسۡتَكۡبِرۡ فَسَيَحۡشُرُهُمۡ إِلَيۡهِ جَمِيعٗا ١٧٢﴾«اى اهل كتاب، در دين خود غلوّ مكنيد، و در باره خدا جز ‏[‏سخن‏]‏ درست مگوييد. مسيح، عيسى بن مريم، فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوى مريم افكنده و روحى از جانب اوست. پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد ‏[‏خدا]سه‌گانه است. باز ايستيد كه براى شما بهتر است. خدا فقط معبودى يگانه است. منزّه از آن است كه براى او فرزندى باشد. آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آنِ اوست، و خداوند بس كارساز است.»(نساء (۴): 172-171)

خطاب آیات به طائفه خاص از نصارا نه عموم اهل کتاب

علامه طباطبایی می‌فرماید:« ظاهر این خطاب (البته به قرینه‌ی اینکه در این خطاب در باره‌ی مسیح سخن گفته شده این است که مورد خطاب خصوص نصارا باشد نه عموم اهل کتاب؛و اگر نصارا را به عنوان اهل کتاب (که عنوانی است مشترک بین یهود و نصارا) مورد خطاب قرار داد، برای اشاره به این حقیقت است که نصارا بدان جهت که اهل کتابند باید از حدودی که خدای تعالی نازل کرده و در کتب آسمانیش بیان فرموده تجاوز نکنند؛ و یکی از آن حدود همین مساله مورد بحث است و آن اینکه درباره‌ی خدای تعالی به جز حق چیزی نگویند.»(طباطبایی، ۱۳۸۰‌‌‌: 5/ 243)

به لحاظ اینکه همه نصارا قائل به تثلیث نیستند فرموده است:﴿... إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ ...﴾که در حقیقت از باب خصوصی کردن خطابی عمومی است تا تکلیف خاص طائفه خاصی از مخاطبین را بیان کند. چنانچه مشابه این عبارت از زبان خود عیسیn در آغازین روز‌های تولد آمده است که می‌فرماید:﴿قَالَ إِنِّي عَبۡدُ ٱللَّهِ ءَاتَىٰنِيَ ٱلۡكِتَٰبَ وَجَعَلَنِي نَبِيّٗا﴾«‏[‏كودك‏]‏ گفت: منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است،»(مریم (۱۹): 30)مراد از کلمه‌ی «ثلاثه» سه اقنوم مسیحیت است که با این کیش را تشکیل می‌دهد و آن عبارت است از: پدر، پسر و روح القدس.

آیه دوم:﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۚ قُلۡ فَمَن يَمۡلِكُ مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔا إِنۡ أَرَادَ أَن يُهۡلِكَ ٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَأُمَّهُۥ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗاۗ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَاۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾«كسانى كه گفتند: «خدا همان مسيح پسر مريم است» مسلماً كافر شده‌اند. بگو: اگر [خدا] اراده كند كه مسيح پسر مريم و مادرش و هر كه را كه در زمين است، جملگى به هلاكت رساند، چه كسى در مقابل خدا اختيارى دارد؟ فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آن خداست. هر چه بخواهد مى‌آفريند، و خدا بر هر چيزى تواناست.»(مائده (۵): 17)

در این آیه شریفه مراد از کفر بودن «ثالث ثلثه» یکی از سه چیزی که به ترتیب عبارتند از: 1.پدر 2.پسر 3.روح القدس؛ یعنی کلمه الله بر هریک از این سه چیز منطبق است؛ و آن چه در ابواب مختلف کتاب‌های انجیل زیاد به چشم می‌خورد این است که: اب، اله است، ابن، اله است و روح، اله است. که در هر صورت کفر است.

ریشه‌های شرک در قرآن

شرک اعم از«وثنیت»، «ثنویت» و «تثلیث» مهم‌ترین مشکل بشر استکه باید درمان شود؛ لذا شناخت علل پیدایش ریشه‌های شرک برای ریشه کن کردن آن امری ضروری و حائز اهمیت فراوان است.

قرآن کریم که شفای همه دردهای معنوی بشریت است، علل فراوانی برای پیدایش و استمرار شرک بیان کرده که به بعضی از آنها اشاره می‌شود:

۱. هواپرستی: از نظر قرآن مشرکان هیچ دلیل علمی برای نفی توحید ندارند و آیات حاکی از آن است که پرستش غیر خدا در واقع تن دادن به هواهای نفسانی است. ﴿وَإِن تُطِعۡ أَكۡثَرَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ﴾؛ «و اگر از بيشتر كسانى كه در ‏[‏اين سر‏]‏زمين مى‌باشند پيروى كنى، تو را از راه خداگمراه مى‌كنند. آنان جز از گمان ‏[‏خود‏]‏ پيروى نمى‌كنند و جز به حدس و تخمين نمى‌پردازند.»؛ (انعام (۶): 116)﴿إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ﴾؛ «[‏اين بتان‏]‏ جز نام‌هايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نامگذارى كرده‌ايد ‏[‏و‏]‏ خدا بر[‏حقّانيّت‏]‏ آنها هيچ دليلى نفرستاده است. ‏[‏آنان‏]‏ جز گمان و آنچه را كه دلخواهشاناست پيروى نمى‌كنند، با آنكه قطعاً از جانب پروردگارشان هدايت برايشان آمده است.»؛ (نجم (۵۳): 23)﴿قُلۡ إِنِّي نُهِيتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ قُل لَّآ أَتَّبِعُ أَهۡوَآءَكُمۡ قَدۡ ضَلَلۡتُ إِذٗا وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ﴾؛ «بگو: «من نهى شده‌ام كه كسانى را كه شما غير از خدا مى‌خوانيد بپرستم!» بگو: «من ازهوسهاى شما پيروى نمى‌كنم، و گر نه گمراه شوم و از راه يافتگان نباشم.»(انعام (۶): 56) مفاد این آیه آن است که پرستش غیر خدا در واقع تن به هواهای نفسانی دادن است (ر. آیه 23 جاثیه).

۲. جهالت: در بسیاری از آیات، علت اعراض از توحید و انگیزه دلبستگی به شرک و الحاد، سفاهت و جهالت ذکر شده است.﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾؛ «و چه كسى -جز آن‌كه به سبك مغزى گرايد- از آيين ابراهيم روى برمى تابد؟ و ما او رادر اين دنيا برگزيديم؛ و البته در آخرت [نيز‏]‏ از شايستگان خواهد بود.»(بقره (۲): 130)؛ (ر.آیات: اعراف (۷): 138، هود (11): 29، نمل (27): 55-54، زمر (39): 64)جهل، معمولا در مقابل علم ذکر می‌شود، لیکن در بسیاری از موارد کتاب خدا و سنت معصومانp، در مقابل عقل نیز به کار رفته است، ولی از جهل در مقابل عقل بیشتر مذمت شده است؛ چون زمینه ساز بودن آن برای شرک و الحاد بیشتر مطرح است.

۳.حس‌گرایی:معرفت بسیاری از افراد عادی، به علت انس با عالم طبیعت در همان شناخت حسی خلاصه می‌شود؛ و آنان هرگز از عالم حس به عالم عقل و از محدوده محسوسات طبیعی به معارف عقلی و طبیعی صعود نمی‌کنند. در این صورت بدیهی است اصل توحید را یا انکار می‌کند و خرافات می‌داند و یا در همان حد حسی تنزل می‌دهد.﴿فَأَعۡرِضۡ عَن مَّن تَوَلَّىٰ عَن ذِكۡرِنَا وَلَمۡ يُرِدۡ إِلَّا ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا ٢٩ ذَٰلِكَ مَبۡلَغُهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱهۡتَدَىٰ ٣٠﴾،«پس، از هر كس كه از ياد ما روى برتافته و جز زندگى دنيا را خواستار نبوده است، روىبرتاب.اين منتهاى دانش آنان است. پروردگار تو، خود به [حال] كسى كه از راه او منحرف شدهداناتر، و او به كسى كه راه يافته [نيز] آگاه‌تر است.»(نجم (۵۳): 30-29)(ر.آیات: نجم (53): 83، قلم (68): 15، اعراف (7): 138، بقره (2): 55، نساء (4): 153، فرقان (25): 21)

۴. تنوع موجودات و تشتت حوادث: یکی از سرچشمه‌های شرک و دوگانه پرستی یا چند گانه پرستی، تنوع موجودات و تشتت حوادث عالم است.﴿إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ﴾؛«[‏اين بتان‏]‏ جز نامهايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نامگذارى كرده‌ايد ‏[‏و‏]‏ خدا بر‏[‏حقّانيّت‏]‏ آنها هيچ دليلى نفرستاده است. ‏[‏آنان‏]‏ جز گمان و آنچه را كه دلخواهشاناست پيروى نمى‌كنند، با آنكه قطعاً از جانب پروردگارشان هدايت برايشان آمده است.»(نجم (53): 23)(ر.آیات: اعراف (7): ۷1-70، اسراء (17): 46،زمر(39): 45، یوسف (12): 40-39)

۵. تقلید کورکورانه: تقلید یعنی قبول و پذیرش گفتار و روش شخصی دیگر بدون دلیل؛ و این به ویژه درمسائل اساسی دین که با مبدا و معاد و نبوت و رسالت سر و کار دارد، هرگز روا نیست.﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَايَهۡتَدُونَ﴾؛«و چون به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد» مى‌گويند: «نه،بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافته ايم، پيروى مى‌كنيم.»آيا هر چندپدرانشان چيزى را درك نمى‌كرده و به راه صواب نمى‌رفته‌اند [باز هم در خور پيروىهستند‏]‏؟»(بقره (2): 170)(ر.آیات: انبیاء (21): 54-53، شعراء (26): 74، شعراء(26): 137-136، قمر (54): 24، صافات (37):70-69، اعراف (7): 28، مائده (5): 50) در مسیحیت چنین بود که جاذبه راهبان و قدرتشان مردم را چشم بسته تسلیم آنها کرده بود، در قرآن از همین تسلیم بدون تحقیق، تعبیر به اتخاذ ارباب از سوی آن قوم شده است.

۵. سردمداران زر و زور: بی شک زمامداران زور مدار و زر اندوزان آزمند و علمای سوء، از علل مهم ایجاد و تثبیت و اشاعه شرک در بین مردم بوده‌اند.﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ ذَرُونِيٓ أَقۡتُلۡ مُوسَىٰ وَلۡيَدۡعُ رَبَّهُۥٓۖ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمۡ أَوۡ أَن يُظۡهِرَ فِي ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡفَسَادَ﴾؛«و فرعون گفت: «مرا بگذاريد موسى را بكشم تا پروردگارش را بخواند. من مى‌ترسم آيينشما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد كند.»(غافر (40): 26) (ر.آیات: اعراف (7): 127، انبیاء (21): 68، طه (20): 88، هود (11): 54، اعراف (7): 90، ص (38): ۷-۶، نحل (16): 24، احزاب (33): 67، نساء (4): 51)

۶. شخصیت پرستی: یکی از علل مهم شیوع بت پرستی بین افراد سطحی نگر، شخصیت پرستی است.﴿وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾؛«و ‏[‏نيز‏]‏ شما را فرمان نخواهد داد كه فرشتگان و پيامبران را به خدايى بگيريد. آيا پساز آنكه سر به فرمان ‏[‏خدا‏]‏ نهاده‌ايد ‏[‏باز‏]‏ شما را به كفر وامى دارد؟»(آل عمران (۳): 80)

۷. منافع پنداری: در قرآن به انگیزه‌های شرک اشاره شده است که در راستای منفعت طلبی انسان قرار دارد. مانند: «شفاعت» ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبِّ‍ُٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾؛«و به جاى خدا، چيزهايى را مى‌پرستند كه نه به آنان زيان مى‌رساند و نه به آنان سود مى‌دهد. و مى‌گويند: «اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند.» بگو: «آيا خدا را به چيزىكه در آسمانها و در زمين نمى‌داند، آگاه مى‌گردانيد؟» او پاك و برتر است از آنچه [با وى] شريك مى‌سازند.»(یونس (10): 18)«تقرب به خدا»:﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَكَٰذِبٞ كَفَّارٞ﴾،«آگاه باشيد: آيين پاك از آنِ خداست، و كسانى كه به جاى او دوستانى براى خود گرفته‌اند ‏[‏به اين بهانه كه:‏]‏ ما آنها را جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديكگردانند، نمى‌پرستيم، البته خدا ميان آنان در باره آنچه كه بر سر آن اختلاف دارند،داورى خواهد كرد. در حقيقت، خدا آن كسى را كه دروغ پرداز ناسپاس است هدايت نمى‌كند.»(زمر (39): 3)«طلب نصرت»:﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يُنصَرُونَ﴾،«و غير از خدا‏[‏ى يگانه‏]‏ خدايانى به پرستش گرفتند، تا مگر يارى شوند.»(یس (36): 74)«عزت طلبی»:﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗلِّيَكُونُواْ لَهُمۡ عِزّٗا﴾،«و به جاى خدا، معبودانى اختيار كردند تا براى آنان ‏[‏مايه‏]‏ عزّت باشد.»(مریم (19): 81)«تعصب و لجاجت:﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ يَنۢبُوعًا ٩٠ أَوۡ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٞ مِّن نَّخِيلٖوَعِنَبٖ فَتُفَجِّرَ ٱلۡأَنۡهَٰرَ خِلَٰلَهَا تَفۡجِيرًا ٩١ أَوۡ تُسۡقِطَ ٱلسَّمَآءَ كَمَا زَعَمۡتَ عَلَيۡنَا كِسَفًا أَوۡ تَأۡتِيَ بِٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ قَبِيلًا ٩٢ أَوۡ يَكُونَ لَكَ بَيۡتٞ مِّن زُخۡرُفٍ أَوۡ تَرۡقَىٰ فِي ٱلسَّمَآءِ وَلَن نُّؤۡمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَيۡنَا كِتَٰبٗا نَّقۡرَؤُهُۥۗ قُلۡ سُبۡحَانَ رَبِّي هَلۡ كُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا ٩٣﴾،«و گفتند: «تا از زمين چشمه‌اى براى ما نجوشانى، هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد.يا ‏[‏بايد‏]‏ براى تو باغى از درختان خرما و انگور باشد و آشكارا از ميان آنهاجويبارها روان سازى،يا چنانكه ادعا مى‌كنى، آسمان را پاره پاره بر ‏[‏سر‏]‏ ما فرو اندازى، يا خدا وفرشتگان را در برابر ‏[‏ما حاضر‏]‏ آورى،يا براى تو خانه‌اى از طلا‏[‏كارى‏]‏ باشد، يا به آسمان بالا روى، و به بالا رفتن تو‏[‏هم‏]‏ اطمينان نخواهيم داشت، تا بر ما كتابى نازل كنى كه آن را بخوانيم. «بگو:» پاكاست پروردگار من، آيا ‏[‏من‏]‏ جز بشرى فرستاده هستم؟»(اسراء (17): 93-90)(ر.آیات:انعام (6): 7، بقره (2): 111، حجر (15): 15-14، انعام (6): 124، یس (36): 46، انفال (8): 6، نوح (71): 7، لقمان (31): 7، بقره (2): 146-144، ق (50): 26-24)

تبیین اعتقاد مسیحیان به «تثلیث»

«تثلیث» در الهیات مسیحی به معنای آموزه‌ای بنیادین است که الوهیت خدای سه گانه پدر، پسر و روح القدس را بیان می‌کند(هاکس،۱۳۷۷: ۳۴5-۳۴4؛ میشل، ترجمه توفیقی، ۱۳۸۱: ۷6-۷3).

نظریه تثلیث، بیانگر ادراک طیفی از مسیحیت در باره خدا به عنوان یک حقیقت سه گانه است؛ بر اساس این بیان، وجود و ذات الهی، یگانه است؛ ولی در سه شخص یا اقنوم متمایز پدر، پسر و روح القدس ظهور یافته است. آن سه در عین داشتن تشخیص و تمایز، دارای یک ذات بوده و از یکدیگر جدا نیستند (همان، ص75؛ ایلخانی،۱۳۷۴: ش۳، 100-۷۳).

در آثار متکلمان و نویسندگان مسیحی، با تاکید بر توحید اهمیت زیادی که ادراک یگانگی خدا در مسیحیت دارد، هر گونه تفسیری از تثلیث و سه گانگی ذات خدا در صورت ناسازگاری با وحدانیت او رد و تاکید بر یگانگی، در عین سه گانگی ذات خداوند شده است. در مقام تمثیل، این سه در یک و یک در سه بودن به چراغ تشبیه شده است که سه جزء آن(روغن و پنبه و آتش) با چراغ یکی هستند؛ با این که خورشید با سه جزء جسم، نور و اشعه در عین واحد بودن متشکل از سه اصل است(فخر رازی، ۱۴۲۱: 12/ 60).

این طیف که بنیان گذار آن پولس است، نظام الهیاتی و کلامی آنها مبتنی بر الوهیت عیسیn است. پولس، آموزه‌ها، اعمال و رسالت آن حضرت را در چهار چوب مفاهیم جهان شناختی، انسان شناختی و نجات بخشی ادیان و فلسفه‌های یونانی مآب برای یونانی زبانان تبلیغ و تبیین کرد(ایلخانی، همان:9، 20-18). وی عیسیn را کلمه خدا، ازلی، غیر مخلوق، سهیم در آفرینش، خدای مجسم، و به سبب رستاخیزش او را فرزند خدا و دارای ذات الهی دانست، و خداوند از سر مهر، فرزند خود مسیح را فرستاد تا با فدا شدن بر فراز صلیب، گناه و آلودگی آدمیان را پاک کند و انسان با ایمان به مسیح، ضمن آشتی با خداوند، مقام فرزندی خدا را باز یابد (کتاب مقدس رومیان، 5:1، 21-6؛ 6: 11-2، 23-20؛ 8: 14-11، 30-29).

البته طیف دیگری از مسیحیان(حواریان به سرکردگی پولس) بر خلاف مبانی کلامی پولس و بعد از آن لوگس که شکل فلسفی تری به خود گرفت و آشکارا از الوهیت مسیحn سخن گفت مبنای کلامی شان مبتنی بر بنده و پیامبر بودن مسیحn است.

مبانی کلامی پولس و لوگوس هر چند در قرن‌های بعد با فراز و نشیب‌ها و انتقادهایی از سوی مخالفین مسیحی و غیر مسیحی مواجه شد، ولی در سده سوم این منازعات کلامی تثلیث به ویژه الوهیت مسیحn به عنوان یک اصل پذیرفته شده همگانی بود و بیان میزان و چگونگی ارتباط آن با خدای پدر،مشکل اصلی به شمار می‌رفت(ایلخانی، همان: 94).

در «اعتقاد نامه نیقیه» که حدود سال 317 میلادی تنظیم شد، بر اتحاد اقانیم سه گانه درباره «راز بزرگ تثلیث در وحدت» تاکید شد. در این اعتقاد نامه آمده است: ما ایمان داریم به خدای واحد، پدر قادر مطلق و خالق همه چیز‌های مرئی و نامرئی، و به خداوند واحد، عیسی مسیح پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولود که از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، که مولود است نه مخلوق، از یک ذات با پدر، به وسیله او همه چیز وجود یافت. آنچه در آسمان است و آنچه بر زمین است و او به خاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول کرد و مجسم شده و انسان گردید و زحمت کشید و روز سوم بر خاست و به آسمان صعود کرد و خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری نماید(و ایمان داریم) به روح القدس و کلیسای جامع رسولان و لعنت باد بر کسانی که می‌گویند زمانی بود که او وجود نداشت و یا آنکه پیش از آنکه وجود یابد نبود، یا آنکه از نیستی به وجود آمد و بر کسانی که اقرار می‌کنند، وی از ذات یا جنس دیگری است و یا آنکه پس خدا خلق شده یا قابل تغییر و تبدیل است.»(گوستاولوبون، ۱۳۹۳: 3/ 769؛ گریدی، ۱۳۸۴: 150، چ دوم؛ ایلخانی، همان: 95-94)

همزمان کشیشی به نام آریوسariusبه اعتراض و نقادی پرداخت و با نفی ازلی بودن و جوهر الهی داشتن پسر، انسان بودن مسیح را دو باره مطرح کرد و با این کار، وحدت نظر کلیسا را به خطر انداخت. این مناقشه از قرن دوم وجود داشت، ولی در این زمان درگیری شدید دو جناح فکری کلیسا و امپراطوری را با آشوب و بحرانی شدید رو به رو ساخت (گوستاولوبون، همان: 3/ 769؛ ایلخانی، همان، 98).

نتیجه این کشمکش‌ها در سال 325 تشکیل شورایی از 318 اسقف در شهر نیقیه شد. در این شورا جناح آریوس با رد هم ذات بودن شخصیت‌های تثلیث بر«ذات مشابه» داشتن آنها تاکید می‌کرد. در مقابل مخالفان بر شدت بر هم ذات بودن پسر و روح القدس با پدر اصرار داشت. مخالفان به ویژه «آتاناسیوس» هر چند پذیرفتند که مجسم ساختن سه شخص با وجودی متمایز در یک خدا، اشکال دارد، اما در مقام دفاع، آن را رازی خواندند که باید عقل در برابرش سر تعظیم فرود آورد(گوستاولوبون، همان: 3/ 770).

سر انجام مخالفان عقیده هم ذات بودن پسر و روح القدس با پدر به همراه آریوس تکفیر و تبعید شدند و همه کتاب هایشان سوزانده و مجازات مرگ برای پنهان نگه داشتن آن تعیین شد. و اعتقاد نامه نیقیه به عنوان نخستین سند رسمی تثلیث به شمار آمد(همان، 771).

براهین کلامی قرآنیتضادتثلیث وتوحید

بر خلاف تلاش بعضی از دانشمندان مسیحی که سعی می‌کنند تثلیث را با توحید سازگار بدانند، ولی گفتار و کردار عموم اهل کلیسا با این هماهنگی در تضاد است. و این تضاد از مجموع آیات مربوط به مسیحn و قول به تثلیث پیروان، آشکار و نمایان است. مثلا غسل تعمید را به اسم پدر (خدا)، پسر(مسیح) و روح القدس انجام می‌دهند. یعنی، به جای «بسم الله» که توحید است به اسم پدر(خدا)، پسر و روح القدس تعمید می‌دهند و غیر خدا را در کنار و هم عرض خدا قرار می‌دهند، یعنی تاثیر مستقل یا سهمی از شرکت برای غیر خدا قائل می‌شوند که آن استقلال با این اشتراک به هیچ وجه با توحید سازگار نیست.

نقد و بررسی فرض‌های سازگاری توحید با تثلیث

۱. مریم، روح القدس و عیسیn مصداق امری جامع باشند که خداست و خدا دارای سه فرد است.

نقد

این احتمال درباره تثلیث حتما با توحید تنافی دارد و شرک واضح است، چون فرض یک جامع کلی مانند ماهیت امکانی، مستلزم تنزل دادن خدای سبحان در حد ممکنات و پذیرفتن ترکیب در خدای سبحان است، که با واجب الوجود و غنی بالذات بودن خدا و بساطت ذات او تناقض دارد. پس با این توجیه نمی‌توان بین تثلیث و توحید را التیام داد.

۲. مجموع این امور سه گانه خدا باشد، یعنی اینها اجزا و عناصر شی واحد را تشکیل دهند و خدا حقیقتی مرکب از سه جزء باشد.

نقد

شرک بودن این فرض از فرض نخست روشن‌تر است؛ زیرا این فرض به روشنی ترکیب را برای مبدا جهان ثابت می‌کند و ترکیب شرک است.

۳. جمیع امور سه گانه خدا باشند، نه جامع و نه مجموع، یعنی هر یک از پدر، پسر و روح القدس مستقلا خدا باشند.

نقد

این فرض را نصارا به شدت انکار می‌کنند. (ولی به اعتراف خودشان فرض مزبور طرفدارانی دارد.) بطلان این وجه به قدری واضح است که خود آنها نیز آن را تحریف عقیده‌ی مسیحیت می‌دانند و متکلمان برجسته‌ی مسیحیت آن را محکوم می‌کنند.

۴. این فرض بیان فلسفی تثلیث و مشهور بین آنهاست، می‌گویند: دریافت ما از طبیعت واحد خدای سه گانه چنین است که خدا گرچه صفات متعددی دارد ولی سه صفت وی مانند خود او ازلی و ضروری است. صفات مذکور عبارت است از: طبیعت ذاتی و متعالی خدا (پدر)، کلمه‌ی خدا که در عیسای مسیح مجسم شد و وجود فعال و حیات بخش خدا در مخلوقات.این صفات، ذاتی خداست و ذات او پیوسته ثابت است و دگرگونی در آن راه ندارد. پس صفات یادشده برای خدا ضروری و غیر قابل انکار است؛ چون همه آنها عین ذات وی هستند.

نقد

این فرض شبیه اشاعره (جبریون) است که صفات ذاتی خدای سبحان را زاید بر ذات او می‌دانند. اگر حضرت مسیح و مادرش به منزله‌ی صفات خدا باشند، کلام آنها با نظر اشاعره همخوانی دارد؛ چون نظر آنها شبیه این نظر است که صفات الهی زائد بر ذات خداست.

هردو در صفات خدا گرفتار غلط شده‌اند. مسیحیان گرفتار تثلیث و اشاعره گرفتار تثمین(هشت) یا تتسیع (نه) قدیم شده‌اند. لازم کلام اشاعره این است که اگر صفات ذاتی خدا هفت باشد با ذات وی هشت قدیم خواهیم داشت. و اگر هشت صفت باشد با ذات خدا نه قدیم خواهیم داشت. و این کلام بدتر از تثلیث است که قرآن آن را شرک معرفی کرده است.

و لازمه‌ی کلام مسیحیان در این فرض که می‌گویند: پدر، پسر و روح القدس سه صفت ذاتی، ازلی و ضروری برای خداوند است و خصوصیت صفات ذاتی آن است که عین ذات نامحدود موصوف‌اند، آن است که همان گونه که کسی به ذات خدا راه ندارد به صفات ذاتی وی نیز راه ندارد. ذات و صفات ذاتی، بر خلاف صفات افعالی، مظهر تام ندارند.

درحالی که می‌پرسیم چگونه حضرت مسیح صفت ذاتی حق تعالی است؟ آیا او-العیاذ بالله- عین ذات خداست؟ لازم این سخن همان است که قرآن نقل کرده که بعضی از آنها گفتند مسیح خداست، یا خدا همان مسیح است. و این معقول نیست که موجود ممکن عین ذات خدا و صفات ذاتی نامحدود وی باشد. بله ممکن می‌تواند مظهر اسمای حسنای خداوند باشد.

۵. مسیحیان تثلیثی از یک طرف می‌گویند حضرت مسیح از صفات ضروری و ازلی خداست و از طرف دیگر می‌گویند او همراه با ذات خداست. لازم معیت در ذات همانا کثرت ذات و ترکب درذات است و کثرت با وحدت، و ترکب با بساطت ذات حق سازگار نیست و اصل بساطت ذات هرگز خدشه بردار نیست، چون ترکیب در ذات، همراه است با فقر و نیاز که از خصوصیات ممکن است و هرگز در واجب الوجود راه ندارد.

نقد

اگر فرض این باشد که مقصود آنها زاید بودن صفات ذاتی خدا بر ذات او است، می‌گوییم آیا این صفات خدا قدیم اند یا حادث؟ اگر بگویند حادث است، پس خداوند در مقام ذات و در عهد قدیم واجد این صفات نبوده است! این سخن، تالی فاسد‌های فراوان دارد که هیچ موحدی به آن ملتزم نیست. اگر بگویند این صفات عین ذات خداست و حادث نیست، یعنی همان گونه که ذات خداوند ازلی و ابدی است این صفات و حضرت مسیح که صفت ذاتی خداست، نیز ابدی و سرمدی است، در این صورت چند گانگی در قدیم ذاتی پیدا خواهد شد و این همان شرک مشهور است.

6. فرض دیگر آن است که خدا همان حضرت مسیح است! چنانچه بعضی به این فرض معتقدند.

نقد

فساد این قول از فرض‌های متصور قبل بدتر است.  قرآن کریم به صراحت به قائلین این قول حکم به تکفیر نموده است. «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ.»« كسانى كه گفتند: «خدا همان مسيح پسر مريم است» مسلماً كافر شده‌اند»(مائده (5): 17)

بعضی مانند صاحب المنار از فخر رازی و بیضاوی در مقام توجیه بر آمده‌اند و گفته‌اند:«منظور از این گفته که خدا همان مسیح است، اعتقاد به اتحاد و طول است. یعنی مسیح و خدا متحدند و یا خدا در حضرت مسیح حلول کرده است، نه اینکه مبدا هستی جهان فقط حضرت مسیح باشد.»(حسن، ۱۴۲۱: 6/ 307)

عده‌ای از مبلغان مسیحیت نیز تلاش دارند این کلام قرآن را-العیاذ بالله- رد کنند؛ مثلا توماس میشل، کشیش مسیحی معاصر و از راهبان فرهیخته ژزوئیت، می‌گوید: «می‌خواهم تاکید کنم که مسیحیان عصر حاضر همراه با مسیحیانی که در گذشته از حقیقت دین خود آگاه بوده اند، به آنچه قرآن ناروا شمرده بی اعتقاد بوده‌اند.»(توماس، همان: 79)

برای رد این سخن و نیز نقد استظهار صاحب تفسیر المنار، بعضی از کلمات خود نصارا ذکر می‌شود: «خداوند یعنی عیسی که همه چیز اوست و ما از او هستیم.»(پولس، ۵۱م، 6:8)

آیا معنای این جمله جز این است که خدا همان مسیح است؟عهد جدید هنگام اشاره به خدا، از واژه‌ی یونانی الاصل «هوئیوس» استفاده کرده است. این کلمه به معنای خدای ازلی، آفریننده، زنده کننده، مولای توانا به کار می‌رود(توماس، همان، 73) آنگاه در انجیل یوحنا(20:28) حضرت مسیح را هوئیوس خوانده است. یعنی حضرت مسیح هم ازلی، خدا، آفرید گارو هم قادر و مولا است. از این بحث صحت ادعای قرآن کریم ثابت می‌شود و چنین نیست که طبق ادعای مسیحی مزبور، قرآن در خلا سخن گفته باشد و مدعای آن واقعیت خارجی نداشته باشد.

مسیحیان به پیروی از قطعنامه‌ی شورای نیقیه حضرت مسیح را مولود از خدا، غیر مخلوق، هم ذات خدا و خدای حقیقی می‌دانند. این قطعنامه در سال 325 م یعنی سه قرن پیش از نزول قرآن تهیه شده و تا این زمان نزد مسیحیان کاملا اعتبار دارد(توماس، همان 79).

افزون بر این‌ها می‌توان به صاحب المنار گفت، آن احتجاجی که قرآن کریم از صحنه‌ی قیامت نقل می‌کند و در آن گفت و گو خداوند به حضرت عیسیn می‌فرماید:« آیا تو به مردم گفتی من و مادرم را همچون دو خدا بجای خدا بپرستید؟»﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَيۡسَ لِي بِحَقٍّۚ إِن كُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَۚ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ﴾« و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود: «اى عيسى پسر مريم، آيا تو به مردم گفتى: من ومادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد؟» گفت: «منزهى تو، مرا نزيبد كه ‏‏]‏‏درباره خويشتن[ چيزى را كه حق من نيست بگويم. اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را مى‌دانستى. آنچه در نفس من است تو مى‌دانى; و آنچه در ذات توست من نمى‌دانم، چرا كه توخود، داناى رازهاى نهانى.»(مائده (5): 116)

این آیه حکایت از آن دارد که کسانی بوده‌اند که حضرت مسیحn را به عنوان رب و معبود پرستش می‌کردند، پس نمی‌توان گفت که آنها درباره‌ی حضرت مسیح فقط در حد اتحاد یا حلول متحد بودند.

البته این کلام به معنای نفی اعتقاد به اتحاد یا حلول در بین آنها نیست، شاید این نظر هم در بین آنها وجود دارد، مانند این کلام منقول از عهد جدید:« عیسی گفت: من و پدر یکی هستیم» لیکن اینگونه اعتقادات به معنای آن نیست که در مقطعی یا گروهی از آنها معتقد نباشند که خدا همان عیسی است، گرچه همه‌ی اینها باطل است و حلول و اتحاد نیز شرک است و محال، ولی وضوح الحاد این کلام که خدا همان عیسی است بیش از همه سخنان شرک آلود دیگر است.

7.پاسخ نقضی قرآن

اگر سبب اعتقاد مسیحیت به الوهیت حضرت عیسیn این است که او بدون داشتن پدر متولد شده، باید این سمت را درباره‌ی حضرت آدم بطور مسلم بگویند؛ چون او نه پدر داشت و نه مادر، چگونه درباره‌ی آدم مشکلی ندارد و به آسانی مخلوق بودن او را باور دارند؟﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾ «در واقع، مَثل عيسى نزد خدا همچون مَثل ‏[‏خلقت‏]‏ آدم است ‏[‏كه‏]‏ او را از خاك آفريد; سپس بدو گفت: «باش»؛ پس وجود يافت.»(آل عمران (۳): 59)

بنا بر این صرف نداشتن پدر نمی‌تواند دلیل برای غلو باشد که حضرت عیسی فرزند خداست. ضمنا ذات خدا همسر و کفو ندارد تا فرزند داشته باشد.﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَكُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ﴾، «پديدآورنده آسمانها و زمين است. چگونه او را فرزندى باشد، در صورتى كه براى اوهمسرى نبوده، و هر چيزى را آفريده، و اوست كه به هر چيزى داناست.»(انعام (6): 101)

8. بی‌نیازی خداوند و نیازمندی عیسی و مادرش

بی‌نیازی یکی از اوصاف خدای سبحان است و حال آنکه حضرت مسیح و مادرش هردو محتاج هستند؛ ﴿مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞۖ كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ ثُمَّ ٱنظُرۡ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ﴾«مسيح، پسر مريم جز پيامبرى نبود كه پيش از او ‏[‏نيز‏]‏ پيامبرانى آمده بودند؛ و مادرشزنى بسيار راستگو بود. هر دو غذا مى‌خوردند. بنگر چگونه آيات ‏[‏خود‏]‏ را براى آنانتوضيح مى‌دهيم؛ سپس ببين چگونه ‏[‏از حقيقت‏]‏ دور مى‌افتند.»(مائده (5): 75)

آیا موجودی که محتاج به غذا است می‌تواند سمت الوهیت داشته باشد، یا خالق مستقل باشد، تا گفته شود او ثالث ثلاثه است یا خدا ثالث ثلاثه است؟ غذا خوردن از لوازم وجود امکانی است. پس عیسی همتای سایر موجودات ممکن است.

9. بطلان تثلیث بر اساس شکل ثانی منطقی، قیاس استثنایی، قیاس شکل اول، قیاس شکل ثانی

قرآن کریم با استفاده از یک آیه برای بطلان تثلیث با استفاده قیاس شکل اول و دوم و قیاس استثنایی استناد فرموده است.:﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۚ قُلۡ فَمَن يَمۡلِكُ مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔا إِنۡ أَرَادَ أَن يُهۡلِكَ ٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَأُمَّهُۥ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗاۗ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَاۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾«كسانى كه گفتند: «خدا همان مسيح پسر مريم است» مسلماً كافر شده‌اند. بگو: اگر [خدا] اراده كند كه مسيح پسر مريم و مادرش و هر كه را كه در زمين است، جملگى به هلاكترساند، چه كسى در مقابل خدا اختيارى دارد؟ فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميانآن دو است از آن خداست. هر چه بخواهد مى‌آفريند، و خدا بر هر چيزى تواناست.»(مائده (5): 17)

بطلان تثلیث بر اساس قیاس شکل دوم: خدا، «لم یلد و لم یولد» است. مسیح «یولد» است. پس مسیح خدا نخواهد بود. حضرت عیسی و مادرش موجوداتی محدود با قدرت محدود هستند. و هیچ محدودی خدا نیست. پس آنها خدا نیستند. این قیاس با جمله‌ی:﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥ﴾(قصص (28): 88) تنظیم می‌شود. در هرصورت، وجه صحیحی که بتوان تثلیث را با توحید سازگار نمود متصور نیست، اگرچه عده‌ای تلاش کرده‌اند توحید و تثلیث را هماهنگ کنند.

بطلان تثلیث بر اساس قیاس استثنایی: اگر حضرت مسیح و مادرش خدا بودند کسی قدرت هلاکت آنان را نداشت، لیکن خدا می‌تواند آنها را هلاک کند، پس آنان خدا نیستند و سهمی از الوهیت و ربوبیت ندارند.

بطلان بر اساس قیاس شکل اول: هرچه در آسمان و زمین و بین آنهاست از جمله حضرت مسیح و مادرش مملوک خدا هستند و موجود مملوک، خدا نیست، پس حضرت عیسی و مادرش خدا نیستند و سهمی از الوهیت ندارند. خدا نامتناهی است.هرچه متناهی است خدا نیست، پس عیسی که متناهی است خدا نیست. این مثال با جمله‌ی «یخلق ما یشاء» تنظیم می‌شود.

10. برهان نقلی

قرآن کریم افزون بر براهین عقلی مزبور که آیات دیگری نیز متضمن آنهاست، برهان نقلی نیز ذکر می‌کند مانند: ﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ﴾«كسانى كه گفتند: خدا همان مسيح پسر مريم است، قطعاً كافر شده اند، و حال آنكهمسيح، مى‌گفت: اى فرزندان اسرائيل، پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستيد; كههر كس به خدا شرك آورد، قطعاً خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جايگاهش آتش است، وبراى ستمكاران ياورانى نيست.» (مائده (5): 72)

به نصارا می‌فرماید: شما که صداقت حضرت مسیح را تصدیق می‌کنید خود او نیز به بندگی خود و مادرش در برابر خدا اعتراف دارد و می‌گوید : ما اله نیستیم، من فرزند خدا و ثالث ثلاثه نیستم، پس چرا در باره‌ی وی و مادرش اعتقادات اشتباهی دارید؟ تمسک به کلام خود حضرت مسیح که مرضی طرفین است، استدلال به برهانی نقلی از معصوم است که البته خود منقول، مطلبی متکی به برهان عقلی است.

خداوند در صحنه‌ی احتجاج قیامت در حضور افراد به حضرت مسیح می‌فرماید: آیا تو به مردم گفتی من و مادرم را همچون دو خدا بجای خدای سبحان بپرستید؟

آن حضرت ضمن تنزیه خدای سبحان می‌گوید:﴿مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۚ وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ﴾«جز آنچه مرا بدان فرمان دادى ‏[‏چيزى‏]‏ به آنان نگفتم; ‏[‏گفته ام‏]‏ كه: خدا، پروردگار منو پروردگار خود را عبادت كنيد، و تا وقتى در ميانشان بودم بر آنان گواه بودم؛ پسچون روح مرا گرفتى، تو خود بر آنان نگهبان بودى، و تو بر هر چيز گواهى.»(مائده (5): 117)

در قرآن کریم غیر از دلایل عقلی و نقلی گذشته، از دلایل دیگر برای به چالش کشاندن مبانی و زمینه‌های پیدایش عقیده‌ی الوهیت مسیح بهره جسته است. مانند: داشتن ویژگی‌های بشری (مائده (5): 76-75)، ناتوانی در برابر خداوند (مائده (5): 17) معجزه گری با اذن خدا (آل عمران (3): 49؛ و مائده (5):110) توحیدی بودن دعوت مسیح (مائده (5): 117-116؛ آل عمران(3): 51؛ نساء (4): 172؛ آل عمران (3)80-79)، مخلوق بودن مسیح(آل عمران (3):59-53)، نفی آموزه‌ی نجات مسیحیت (نساء (4): 157؛ بقره (2): 39-37؛ طه (20): 122؛ بقره (2) 252؛ نجم (53) 39-38، غافر (40): 33) غلو آمیز بودن تنثلیث (نساء (4): 171).

 پاسخ یک شبهه

تفاوت«ثالث ثلاثه» با «رابع ثلاثه» چیست؟

ممکن است سوال شود چگونه قرآن گفتار مسیحیان را که خدا ثالث ثلاثه می‌دانند سخنی شرک آلود می‌داند و می‌فرماید:﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖ﴾، ولی مشابه این تعبیر را توحید ناب می‌شمرد، آنجا که می‌فرماید:﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ مَا يَكُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَيۡنَ مَا كَانُواْۖ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ﴾؛«آيا ندانسته‌اى كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است مى‌داند؟هيچ گفتگوى محرمانه‌اى ميان سه تن نيست مگر اينكه او چهارمين آنهاست، و نه ميان پنجتن مگر اينكه او ششمين آنهاست، و نه كمتر از اين ‏‏]‏‏عدد[ و نه بيشتر، مگر اينكه هركجا باشند او با آنهاست. آنگاه روز قيامت آنان را به آنچه كرده‌اند آگاه خواهدگردانيد، زيرا خدا به هر چيزى داناست.»(مجادله (58): 7)

بین این دو تعبیر چه تفاوتی است که یکی کفر و دیگری عین توحید است؟

پاسخ این است که در تعبیر ثالث ثلاثه سه امر مزبور در عرض هم قرار گرفته‌اند که هر یک، واحد عددی دارای کمیت است. مانند: الف، ب، ج، این سه واحد به نحوی در کنار هم قرار گرفته‌اند که از هر یک شروع شود، صحیح است. اگر از الف شروع شود «الف» احد ثلاثه است. پس «ب» ثانی ثلاثه و «ج» ثالث ثلاثه است، اگر از «ج» یا «ب» نیز شروع شود، چنین خواهد بود.

در این صورت، خدای سبحان که طبق نظر نصارا در این مجموعه ثالث ثلاثه است، موجودی در عرض دو موجود دیگر است. او نیز مانند آن دو موجود امکانی، کمیت دارد و عدد پذیر است.

لازم این بیان، محدود بودن و ماده و جسم بودن خدای سبحان است، چون در عرض او دو واحد دیگر دارد و لازم پذیرش کمیت، جسم و ماده بودن است، در حالی که طبق براهین متقن فلسفی، خدا حقیقت محض و هستی نامحدود مجردی است که حد برنمی دارد. بنابراین، تثلیث نصارا هرگز با توحید سازگار نیست. اما آنجا که می‌فرماید:﴿... مَا يَكُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ ...﴾(مجادله (58): 7) در هر جمع سه نفری که محرمانه سخن می‌گویند، خدا چهارمین آنهاست. در این تعبیر، خدای سبحان در عرض آن سه نفر نیست، بلکه ناظر قیومی است که در هر حال و همه جا با آنهاست؛ و چنین نیست که آن سه نفر با ناظر قیوم چهار نفر شوند و خدا رابع او باشد، در این تعبیر، خدا، بدون امتزاج با موجودی، در هر حال با همه آنها است . چون حضور خدا در آن جمع، یا وصف قیوم، محیط و ناظر است از همه آنها و از رابطه آنها با یک دیگر آگاه است.

اگر خدا چهارمین چهار نفر، یا پنجمین پنج نفر بود در عرض آنها بود و از آنها بی خبر می‌ماند. اما خدای سبحان در جمع هر گروهی آن چنان حضور دارد که هم با تک تک آنهاست و هم با مجموع. اگر حالت انفراد است خدا حضور دارد و اگر حالت جمع است خدا حضور دارد. یعنی جایی یا حالتی نیست که حضور نداشته باشد.﴿... هُوَ مَعَهُمۡ أَيۡنَ مَا كَانُواْ ...﴾(مجادله (۵۸): 7)﴿... وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ ...﴾(حدید (57): 4)، هر جا باشید خدا با شماست. پس تعبیر سوره «مجادله» با این توضیح، هر گز موجب عروض کمیت، محدودیت و جسمانیت بر خدای سبحان نخواهد شد. بنابر این، تثلیث مسیحیان که به صورت ثالث ثلثه بازگو می‌شود، کفر است و توحید مسلمانان که به صورت رابع ثلاثه ارائه می‌شود، ایمان است.

عمومیت نداشتن تثلیث نزد مسیحیان

مسلما قول به تثلیث مطلبی نیست که عامه مردم بتوانند صحت و بطلان آن را درک کنند. اغلب مسیحیان به طور تعبد آن را به عنوان یک عقیده مسلم مذهبی تلقی کرده‌اند. نه اینکه معنایش را فهمیده و یا در پی تحقیق آن بر آمده باشند، اگر هم درصدد بر می‌آمدند، چیزی نمی‌فهمیدند؛ زیرا عقل سلیم هم آن وسع و طاقت را ندارد که بتواند به طور صحیح آن را تعقل کند، و اگر هم کند امر باطلی را تعقل کرده، نظیر تعقل فرض‌های محال، مثل فرض اینکه یک چیز هم انسان باشد هم غیر انسان، یا عددی نه واحد باشد و نه بیشتر از واحد، نه تک باشد و نه جفت.

تثلیث در ذهن عامه مردم جنبه‌ی تعارف و تشریف دارد؛ یعنی اگر از یک نفر مسیحی عامی پرسیده شود معنای پدری خدا و فرزندی مسیح چیست؟ می‌گوید معنایش اینست که مسیح از عظمت و بزرگی به پایه‌ایست که اگر ممکن بود برای عظمت به او تشبیه کنیم نیست، از این رو می‌گوییم مسیح پسر خدا و خداوند پدر اوست. در حقیقت عامه مسیحی‌ها معنای واقعی تثلیث را در نظر ندارند. ولیکن علمای آنها معنای واقعی تثلیث را قائلند، آری همه‌ی این اختلاف‌ها و خون ریزی‌ها از دانشمندانشان  می‌باشد، از کسانی است که خدای سبحان در جنایتکاری و ظلم و ستمشان می‌فرماید:﴿أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِ﴾«دين را برپا داريد و در آن تفرقه‌اندازى مكنيد.»(شوری (42): 13) تا آنجا که می‌فرماید:﴿وَمَا تَفَرَّقُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡ﴾«و فقط پس از آنكه علم برايشان آمد، راه تفرقه پيمودند [آن هم] به صرف حسد [و برترى‌جويى] ميان همديگر.»(شوری (42): 14)

بنابر این نمی‌توان در خصوص این مساله نسبت به عموم ملت مسیح یک حکم یک جا و کلی کرد.

نتیجه گیری

بر اساس عقیده تثلیث، خدا یک حقیقت سه گانه است و پدر، پسر و روح القدس هر سه دارای الوهیت اند. تاکید بر یگانگی در عین سه گانگی ذات خداوند، این عقیده را تناقض آمیز، و فهم و پذیرش آنرا بسیار دشوار می‌کند؛ و در نهایت به امری فراتر از ادراک بشری تبدیل کرده است. بررسی تاریخ پر فراز و نشیب تثلیث نشان می‌دهد که عوامل مختلفی در پیدایش، تحولات و تبیین و تفسیر‌های مختلف آن دخیل بوده‌اند. قرآن کریم، عقیده تثلیث را کفر آلود، غالیانه، وارداتی و برساخته، متضاد با آموزه‌های توحیدی حضرت عیسیn و معتقدان آن را درخور عذاب الهی می‌داند. بر اساس خداشناسی و مسیح شناسی قرآن کریم مبانی و مفاهیم الهیات تثلیثی از قبیل فرزند داشتن خدا، الوهیت، پسر و زاییده خدا بودن مسیحn، آموزه نجات مسیحی و این همانی الله و مسیح با چالش‌های جدی و مبنایی رو به روست که به بخشی از آن اشاره شد.

 

فهرست منابع

  • قرآن، ترجمه فولادوند.
  • اسماعیل ابن کثیر، (۱۴۱۲)، تفسیر القرآن العظیم، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان.
  • احمد بن علی بیهقی،(1366ش)، تاج المصادر، چ هادی، تهران.
  • اسماعیل بن حماد، جوهری، (۱۳۷۶ش)، تاج اللغه و صحاح العربیه، بیروت، لبنان، دار العلم للملایین.
  • پولس(طرسوس، شاءول)، (۵۱م)رساله اول، برگرفته از سلیمانی اردستانی، عبد الرحیم(۱۳۸۵)، آشنایی با ادیان(کتاب مقدس) قم، انجمن معارف اسلامی ایران، چ دوم.
  • حسن، عمید، (۱۳۶۴)، فرهنگ عمید،موسسه انتشارات امیر کبیر، تهران.
  • عبد الله، جوادی آملی،(۱۳۹۱ش)، توحید در قرآن، مرکز نشر اسراء، قم، ایران.
  • قاضی،عبد الجبار(1965)، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، بی تا.
  • محمد ابن عبد الخالق ابن معروف، (۱۳۴۴)، فرهنگ کنز اللغات، تصحیح رضا علوی، ناشر مکتبه المرتضویه، تهران – ایران.
  • محمد، ایلخانی،(۱۳۱۴) تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، نشر سمت.
  • محمد، ایلخانی، (۱۳۷۴)تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه، معارف، ش۳۶.
  • محمد، باقلانی، (۱۳۶۲ش)، التمهید فی الرد علی الملحده المعطله، مقدمه مشکوه الدینی، عبد المحسن، دانشگاه تهران.
  • میشل، توماس، (۱۳۸۱)، کلام مسیحی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان، ترجمه توفیقی، قم.
  • محمد علی، حسن، (۱۴۲۱) المنار فی علوم القرآن، موسسه الرساله، بیروت، لبنان.
  • محمد حسین، راغب اصفهانی، (۱۳۹۲ق)، معجم مفردات الفاظ القرآن، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ایران، قم.
  • محمد حسین، طباطبایی، (۱۳۸۰) المیزان، دفتر انتشارات اسلامی، قم.
  • محمد، طوسی، (۱۴۲۰) التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان.
  • محمد، طوسی (۱۳۶۲ش)، التمهید الاصول فی علم الکلام، چ عبد المحسن مشکوه الدینی، تهران.
  • محمد،فخر رازی (۲۰۰۱م) التفسیر الکبیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان.
  • محمد، قرطبی، (۴۲۷) الجامع القرآن، موسسه الرساله، بیروت.
  • کتاب مقدس، رومیان، ترجمه دنیای جدید.
  • گریدی، جوان ا، (۱۳۸۴)،مسیحیت و بدعت‌ها،چ دوم، انتشارات کتاب طه.
  • گوستاولوبون،(۱۳۹۳ش)، تاریخ تمدن، مترجم: محمد تقی داعی گیلانی، نشر بدرقه جاویدان.
  • هاکس،(۱۳۸۳)، قاموس کتاب مقدس، ترجمه توفیقی، انتشارات اساطیر، چ دوم تهران.

تاریخ دریافت:14/7/1395           پذیرش نهایی:17/12/1395

 

 

 


احمد نظری[1]

محمد فاکر میبدی یزدی


چاپ   ایمیل