چکيده
در اندیشه روشن امامیه، وجود امام، بعد از نبوت، به ادله عقلی و نقلی، ضروری است؛ اما در این بین یکی از شبهات مطرح این است که آنضرورت و انتفاع از آن مرجعیت علمی در عصر غیبت، چگونه توجیه پذیر است و استواری و کارآمدی این ادله، در دوره غیبت چه اندازه است؟ به منظور تثبیت باور امامت و تقویت اعتقاد به مهدویت و به تبع آن، نگاهداشت آموزههای وحیانی؛ اعتبار این ادله به بازاندیشی و تحلیل خردورزانه نیاز دارد. این نوشتار با رویکردی عقلی و نقلی و با نگاهی به انگارههای تاریخی ناظر به واقع، پاسخهایی منطقی و اقناعی به سازگاری ادله لزوم امامت، با غیبت امام حی منتظر، داراست و از آن شمار: استمرار وظایف پیامبر و لغویت رسالت بدون تعیین جانشین و واگذاری شؤون؛ لزوم بهرهگیری مسلمانان از مواریث اصیل نبوت و داشتههای بی بدیل امام معصوم؛ نیاز عالم هستی، خاصه نوع انسانی به واسطه فیض؛ لزوم تداوم هدایت تشریعی؛ هدایت باطنی قلوب در دوره غیبت و نیز آثار تربیتی آموزه انتظار.
مقدمه
از آنجا که یکی از مهمترین مباحث کلامی مربوط به امامت پژوهی، تبیینی مستدل از رویکرد امامیه به ضرورت امامت است؛ بر اندیشورزان دینی است که همواره با تحلیل عالمانه و رصد شبهات مربوط، در رشد، بالندگی و دفاع ازاین رکن رکین مذهب تشیع کوشا باشند. پس از طرح اندیشه امامت تا کنون، یکی از مسائل بسیار پردامنه و جنجالی موجود بین علمای فریقین، بحث ضرورت و اثبات اصل امامت بوده و هست. به همین دلیل، تمام فرقههای اسلامی، جز خوارج (تفتازانی، ۱۴۰۹: ج۵، ص۲۳۵)؛ وجود امام را ضروری و واجب میدانند؛ اما در چیستی امامت، نحوه وجوب و نیز چگونگی تعیین آن اختلاف کردهاند. اندیشمندان امامیه، با رویکردهای مختلف کلامی، تفسیری و روایی، فلسفی و عرفانی، براهین و ادله عقلی و نقلی فراوانی بر لزوم امامت شخص معصوم و منصوب از سوی خدا اقامه کردهاند که مهمترين آنها عبارتند از: 1. قاعده لطف (ر.ک: علم الهدی، 1405: 2ج، ص309؛ شيخ طوسي، 1341: ص36؛ خواجه نصير طوسي، 1405: ص407 و حلی، 1415:ص439)؛ 2. ضرورت محافظت و پاسداری از دین (ر.ک: علم الهدی،1411: ص424؛ شيخ طوسي، 1383: ج1، ص123؛ حمصي رازي، 1411: ج2، ص261 و طبرسی نوری،1362: ج2، ص22)؛ 3. هدايت عمومي و اتمام حجت الاهی (ر.ک: مجلسي، 1334، ص28؛ فيض کاشاني، 1334: ج1، ص375؛ طبرسی نوری، 1362:ج2، ص 24و25)؛ 4. قاعده امكان اشرف (ملا صدرا،1370: ج2، ص503 ـ 504؛ الاهی قمشهاي، 1363: ج1، ص309)؛ 5. لزوم وجود علّت غايي (الاهی قمشهای،1363: ج1، ص310)؛ 6. عنايت ربانيه (ملا صدرا، 1370: ج2، ص484) و.... ایشان علاوه بر آن ادله عقلی، ادله نقلی فراوانی در اين باره آوردهاند (ر.ک: کلینی، 1365: ج1، ص178-180؛ صدوق، 1385: ج1، ص196و مجلسی، 1403: ج23، ص20-25)؛ ولی از آنجا كه موضوع مقاله درخصوص بررسی ادله نيست، به طرح آنها نمیپردازیم. آنچه در ادامه مورد بحث قرار میگیرد؛ پاسخ به شبههای است که مخالفان، به مانایی اعتبار ادله امامیه بر ضرورت امامت دارند و به پندار خود خواستهاند باور به وجود امام غایب را با ادله اثبات اصل امامت، ناسازگار جلوه دهند.
تبیین مسئله آن است که برخی از اشاعره و معتزله بر فراگیری مجموع ادله شیعه و بهویژه بر قاعده لطف چنین شبههای مطرح کردهاند که بر فرض لطف بر خداوند لازم باشد؛[2] ولی این لطف، یعنی فراهم شدن زمينه هدایت و اطاعت و پرهيز از معصيت، چگونه بدون امام ظاهر و قاهر حاصل ميشود؟ در حالي كه شيعه نصب چنين امامي را واجب نميداند. به دیگرسخن، به شيعه ميگويند: آنچه به باور شما ميتواند لطف باشد، امامی است زنده، ناظر و ظاهر تا مردم او را ببینند و نیازهای خود را با او در میان بگذارند. او نیز سرپرستی امت و هدایت آنها را به عهده بگیرد و به پرسشهای علمی و عملی آنها پاسخ دهد و دشواریها را بر طرف کند. آنگاه در دوره غیبت، این شؤون را از او توقع نداشته؛ پس نصب چنین امامی را واجب نميدانيد و از آن سو، آنچه را واجب ميدانيد، صلاحيت لطف بودن را ندارد. (ر.ک: فخر رازی، 1342: ج2، ص260؛ تفتازانی، 1409: ج5، ص241 و قوشجي، بیتا، ص366).
شایان ذکر است، به نظر میرسد از سوی عامه، اولین بار عبد الجبار همدانی(م415ق) این ایراد را مطرح کرد (معتزلی همدانی،1422: ص509) و پس از وی، اکثر آنها، اعم از اشاعره و معتزله آن شبهه را در آثار خود آوردهاند (ر.ک: آمدی، 1423: ج5، ص131؛ فخر رازي، 1353: ص430؛ ایجی،1417: ج3، ص578 ـ577 و ابن تیمیه، 1406: ج1، ص100 و ج6، ص389). از سوی دیگر، در بین اندیشمندان شیعی، شاید بتوان گفت اولین بار شیخ مفید (م413ق) و بعد از او سید مرتضی(م436ق) به این شبهه پاسخ دادهاند (ر.ک: شیخ مفید،1413: ص45 و علم الهدی، 1411: ص415). پس از ایشان، شیخ طوسی (طوسی، 1406: ص300)؛ خواجه نصیر الدین طوسی وعلامه حلی (علامه حلی، 1413: ص362)؛ ابن میثم بحرانی (بحرانی،1417: ص62 ـ63) و ... پاسخهایی نزدیک به هم مطرح کردهاند؛ ولی از آنجا که اشکال مخالفان زوایای گستردهای دارد؛ چنانکه خواهد آمد، به نظر میرسد جوابهای داده شده در عین صلابت و اتقان، مکفی و جامع نبوده و تمام ابعاد شبهه را پوشش نمیدهند. بدین جهت در این تحقیق سعی شده علاوه بر تشریح و تکمیل پاسخهای پیشین، پاسخهای جدیدی که کمتر به آن توجه شده، اشاره شود.
به هر روی، اساس ایرادی که به اصل مدعای شیعه و برخی از ادله در مسئله ضرورت امامت آوردهاند، این است که با فرض عدم دسترسی جامعه به امام غایب و اینکه مردم نمیتوانند از حضور او بهرهمند شوند، آیا نمیتوان نتیجه گرفت آن دلایل خدشه پذیرند؟ وگویا جامعیت و اعتبار لازم را ندارند و یا در عصر غیبت،کارآمدی ندارند و لذا اصل ضرورت امامت و کارکردهای امام به طور کلی منتفی میشود؛ لذا نباید شیعه این همه بر مدعای قرائت امامت هزار و چهارصد ساله خود اصرار داشته باشد؛ زیرا همان ایرادی را که به مخالفان خود روا میداشت (که با چه توجیه عقلانی میتوان پذیرفت، بعد از سپری شدن دوران رسالت، اهداف عالی بعثت برای هدایت و تعالی بشر، بدون وجود متولی منصوب، تحقق مییابد؟) پس از نزدیک به سه قرن و با پایان غیبت صغرا متوجه خودش شد؛ چرا که با عدم حضور امام مفروض در جامعه، نه اثری از آن لطف است و نه خبری از حفظ دین و شریعت؛ چه اینکه نقش هدایتی و تربیتی امام و به کمال رسانی امت توسط او منتفی است.
پاسخ خواجه طوسی و برخی محققان
قبل از بیان اصل مطلب در این پژوهش، مناسب است به یکی از قدیمیترین پاسخها درمسئله توهم ناسازگاری دلیل لطف با اثبات امام غایب بپردازیم: محقق طوسی در عبارتیکوتاه و نغز میفرماید: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا»؛ اصل وجود امام لطفي است و تصرف او لطفی ديگر و نبود امام از سوی ما است (علامه حلی، 1413: ص362).
علامه حلي در شرح اين جمله كوتاه و نیز برخی از محققان در آثار خود میفرمایند:
اولا، اصل وجود امام ذاتاً لطف است؛ چرا که 1. او احکام و شرايع را حفظ کرده، از زيادت و نقصان آن مانع ميشود؛ 2. باور داشتن مکلفان به وجود امام و التفاتشان به اينکه حکم او برايشان در هر زمان نافذ است؛ که اين خود موجب بازداشتن آنها از فساد و نزديک شدن به صلاح ميگردد و اين امر بالضروره معلوم است.
ثانيا، ترديدي نيست که تصرف امام لطف است؛ اما اين لطف بودن تصرفات امام، به تمام بودن امور سه گانه مبتنی است: الف) آفریده شدن امام و تجهيز وي به قدرت و علم، نص بر اسم و نسب او؛ ب) قبول امامت و تحمّل آن؛ ج) یاری دادن امام، دفاع از حريم امامت و قبول اوامر و نواهي او. امر اول، بر خداوند لازم است و اجرا شده است. امر دوم، بر امام واجب است و اجرا شده است. امر سوم، بر امت واجب است كه متأسفانه زير بار مسؤوليت آن نرفتهاند. بنابراين، منع لطف کامل، نه به خاطر قصور خداوند يا امام، بلكه به خاطر تقصير امت میباشد (بحرانی،1417: ص62 ـ 63؛ علامه حلی،1413: ص363؛ حمصي رازي، 1414: ج2، ص254 و فاضل مقداد، 1422: ص331).
پاسخ مذکور مقبول و مناسب است؛ زیرا با این جواب، لطف بودن نفس وجود امام حتی غایب و از طرفی قصور مردم در عدم انتفاع ثابت میشود؛ ولی با ملاحظاتی به نظر میرسد کامل و جامع نیست: اول: اینکه در تشریح این لطف، فقط به دو مورد (حفظ شریعت توسط امام و تأثیر تربیتی باور مردم به وجود امام) اشاره شده و از دیگر برکات وجودی امام سخنی به میان نیامده است.
دوم: اینکه این بیان روشن نمیکند امامی که در دوران غیبت از دیدگان مستور است، چگونه به صِرف وجود مبارک خویش به نگهبانی از آموزهها واحکام دینی مبادرت میورزد؟
سوم: اینکه معلوم نمیکند آیا بیان منفعت، الزاما مثبِت ضرورت است؟ یعنی آیا با بسندگی به این دو کارکرد، میتوان نقش ضرروی و بیبدیل وجود امام را اثبات کرد؟
چهارم: اینکه تبیین نکرده است آیا لطف بودن تصرفات امام تنها به تصرفات محسوس و مادی خلاصه میشود؛ آنگاه مردم خود سبب محرومیت از آنها شدهاند (عدمه منا)؟
پنجم: از آن جواب فهمیده نشد آیا کار ویژه نفس وجود امام چیزی غیر از تصرفات (مادی و معنوی) امام میباشد، یا همان تصرفات اوست تا در نتیجه بیان دو لطف در عبارت بی وجه باشد؟ ششم: چه بسا شارح این متن، یعنی مرحوم علامه حلی در شرح «لطف بودن اصل وجود امام»، بین این اصل و تصرفات ایشان خلط کرده است، چرا که در ذیل توضیح لطف بودن اصل وجود، به دو نمونه از تصرفات امام اشاره کرده است.
هفتم: در عبارت «عدمه منا» از خواجه، مرجع ضمیر«هاء» دچار اختلاف قرائت است؛ لذا ابهام موجود در این جمله، به حال خود باقی است که بازگشت آن به چیست؟ آیا به عدم نفس امام است؟ این قول باطل است؛ چرا که به اعتقاد ما، امام زمان حی موجود است؛ یا به عدم لطف کامل و تام امام است؟ (علامه حلی، 1413: ص363 و فاضل مقداد، 1422: ص330 و مقدس اردبیلی، 1377: ص188). این احتمال گرچه درست مینماید؛ چندان با قواعد ادبیات عرب موافق به نظر نمیرسد؛ چه آنکه طبق ظوابط نحوی، اصل بر ذکر مرجع ضمیر در جمله میباشد. یا اینکه مرجع ضمیر در «عدمه» عدم تصرفات امام است (شعرانی، بیتا: ص509). این احتمال نیز مبهم و نامعلوم است؛ چرا که اگر منظور، تصرفات مادی و محسوس باشد، درست است؛ اما اگر مراد، تصرفات اعم از مادی و غیر مادی باشد، نادرست است و پذیرش دیدگاه مخالف خواهد بود؛ زیرا پذیرفتهایم که امام غایب در کاربست تصرفات غیر مادی خود (به سبب تقصیر مردم) ناکارآمد بوده؛ پس در عصر غیبت، لطف بودن تصرفات امام منتفی میشود و این با منظور عبارت مخالف خواهد بود. البته در این بین، برای مرجع ضمیر یک احتمال دیگر متصور میباشد و آن «عدم حضور امام» است که ایراد پیش گفته در این مورد نیز مصداق مییابد.
علاوه بر ملاحظات مذکور نباید از این مسئله غفلت ورزید که اهل سنت با طرح این شبهه، دو مطلب را مورد هدف و خدشه قرار دادهاند: یکی نظریه باور به فایده بخش بودن اصل وجود امام غایب است و دیگر، اصل مدعا و ادله امامیه بر ضرورت امام معصوم. پاسخ مذکور از سوی قدمای شیعه شاید دافع شبهه اولی باشد؛ ولی نمیتواند رافع شبهه دوم و وافی به پاسخ باشد.
دلایل سازگاری اصل ضرورت امامت با غیبت
در ادامه برای پاسخگویی دقیق و کامل به این شبهه دو سویه مخالفان، یعنی ناکارآمد جلوه دادن مدعا و ادله امامیه بر لزوم امامت و نیز ایراد به اعتقاد به نقش وجود امام حی غایب؛ نیازمند آنیم که در دو بازه زمانی، مطالبی را با توجه به روایات اسلامی، آثار عالمان دینی و حقایق تاریخی مطرح کنیم: یکی عصر حضور و دیگری دوره غیبت. بر این اساس، برای عصر حضور امامان، میبایست بار دیگر برخی از دلایل لزوم نیاز امت به امام باز خوانی شود تا پنداشته نشود اگر در دوره غیبت، به ناچار از بخشی از فواید و الطاف امام، محروم شدهایم؛ پس در دوره قبل از آن هم وجود معصوم بعد از پیامبر ضروری نیست؛ چه اینکه در بازه دوم لازم است هم به ضرروت وجود امام حی غایب اشاره شود و هم به فواید و آثار وجودی ایشان بپردازیم.
- مانایی وظایف و تداوم شؤون پیامبر
بدون ترديد پيامبر گرامي اسلام در مدت بيست و سه سال رسالت خود در برابر جامعه وظايف و مسؤليتهاي مختلفي بر عهده داشتند؛ از جمله ابلاغ و تبيين وحي الاهي، تشريع اهداف و مقاصد آن براي تربیت و رشد مردم؛ تشکیل حکومت و زعامت سیاسی؛ مرجعیت دینی در بيان احكام فردي و اجتماعي مسلمانان؛ طرح موضوعات جديد در حوزه وظايف و احكام؛ پاسخ گويي به شبهههای قشرهای مختلف جامعه، به ویژه دشمنان و رد اعتراضات بر حقانيت اسلام؛ محافظت و پاسداري از كيان آموزههاي ديني و جلوگيري از وقوع تحريف و بدعت در آنها و قضاوت، تطبيق و اجراي قوانين كلي الاهي (سبحاني، 1412: ج4، ص16).
از سوی دیگر مسلم است در طول بیست و سه سال رسالت پیامبر به اقتضای اسباب و فقدان زمینه، اولاً، ابلاغ تمام آیین اسلام امکان پذیر نبود؛ ثانياً، فرصت رساندن این بخش از آموزهها به همه مردمِ آن عصر میسر نشد، چه رسد به تمام عالميان و آيندگان تا روز قيامت. در اینجا شیعه میگوید: نه خداوند متعال دستورات اسلام را ناقص به پیامبر وحی کرده و نه پیامبر آنها را ناقص برای مردم بیان کرده است؛ ولی همه آنچه را کامل بیان نمودند، برای عموم مردم نگفتند، بلکه همه دستورات را به شاگردان خاص خود آموختند (ر.ک: مطهری،1381: ص31ـ32).
گزارشهاي تاريخي موثق، حاكي از آن است كه پس از رحلت پيامبر، حوادثی در جامعه اسلامی رخ داد که با التفات به مانایی شؤون، ضرورت پیگیری و اجرای آن وظایف را بیش از پیش بر ما معلوم میسازد و ما را به این واقعیت رهنمون میشود که امت اسلامی، افزون از قبل به شخصی پیامبر گونه و معصوم محتاج بود. برخی از آن رویدادها عبارتند از:
اختلاف شديد در فهم و تفسير پارهاي از آيات الاهی و سنت نبوی بين مسلمانان و نزاعهای جدی آنها در احكام عملي (ابن الأشعث السجستانی، 1410: ج2، ص5 و البخاری، 1401: ج3، ص6ـ7، ح2062)؛ هجوم بيامان شبهات ويرانگر از سوي غير مسلمانان به عقايد اسلامي؛ شيوع هزاران حديث مجعول پس از رحلت نبی اکرم (علامه عسگری، 1378، تمام مجلدات کتاب)؛ جلوگیری از نقل و نوشتار حدیث (الذهبی، 1374: ج1، ص2 و 3 و7 و ابن عساکر، 1415: ج67، ص343)؛ دستور به سوزاندن احادیث توسط خلفا (الذهبی، 1374: ج1، ص5؛ محمدبن سعد، بیتا: ج5، ص188؛ الخطیب البغدادی، 1974: ص52 ـ 53 و ابو زهو، 1404: ص127)؛ تغییر و در معرض دگرگونی قرار گرفتن روایات و سنت نبوی (ر.ک: البخاری، 1401: ج1، ص134، ح530 و ج8، ص87، ح7050؛ الشافعی، 1403: ج1، ص208 و قزوینی، 1430: ص68-86) و غیر اینها، همه گوياي اين حقيقتاند كه جامعه اسلامي از يك سو نيازمند آن بود که اجرای وظايف خطیر ياد شده، پس از وفات رسول خدا تداوم يابد. از سوي دیگر خود امت هم به تنهایی (بدون وجود شخص عالم، معصوم و منصوب از سوی خدا) بر پاسخ به اين نيازهای مهم و نیز صیانت از کیان دین قادر نبود.
حال، پرسش این است، دين خاتمی که مدعي است دستورات و برنامههايش از جامعیت و شمول برخوردار بوده، براي همه عالميان راهكار دارد و هر آنچه مورد نياز سعادت دنيا و آخرت آنهاست تا روز قيامت تأمين ميكند؛ چگونه میتواند پس از حيات آورندهاش، ادعاي بزرگ خويش را ثابت كند؟ آيا شارع مقدس در متن دين براي جبران آن وظایف خطیر تدبيري انديشيده است، يا اهمال کرده و آنها را به خود امت واگذار كرده يا براي جانشيني پيامبرش در اين امور شخص خاصي را معرفي كرده است؟
بيترديد حكمت الاهي اقتضا میکند براي حفظ شريعت خاتم و مصونيت آن از تحريف و نيز براي استمرار هدايت، شخصي شايسته از سوي خداوند و پيامبرش به مردم معرفي شود تا پس از او عهده دار مسؤليتهاي ياد شده گشته و نگاهدار شریعت و مفسر آن باشد.
اگر گفته شود، با وجود عالمان دین که میتوانند عهده دار آن وظایف باشند، دیگر به تعیین شخص خاص از سوی شارع چه نیازی است؛ خواهیم گفت بیشک مجموعهای اختلافات، تفرقهها، تشتشتها و نیز مذاهب گوناگون در شریعت خاتم پیدا میشود که برای رفع اینها، به شاخصی نیاز است که اگر پیروان هر مذهب بخواهند حق را دریابند و این که حق با چه کسی است؛ بتوانند سراغ آن شاخص بروند؛ بله علمای امت میتوانند در کار دعوت و تبلیغ و ترویج، جانشین پیغمبر (امام معصوم منصوب) دخیل باشند و اجرای وظیفه نمایند؛ ولی نمیتوانند مرجع نهایی حل ریشه اختلافها باشند (مطهری،1366: ص53).
بنابراين، بدون وجود چنین اشخاصي كه از ضمانت الاهي در تبيين معصومانه دين برخوردار باشند؛ سخن از دسترسي مردم به دين كامل الاهي بیمعناست و غرض از بعثت تحقق نخواهد يافت. از اين رو، چنين فردی (امام معصوم، منصوب) از جانب خداوند، مأمور استمرار تحقق وظايف رسالت بوده و از هر فرد ديگري به رياست و زعامت امت، اولي است و با وجود او، سخن گفتن از امامت ديگران نابخردانه خواهد بود.
- بهرهمند شدن مسلمانان از مواریث نبوت با بهرهگیری از ذخایر امامت
چنانکه اشاره شد، با فقدان شخص رسول اکرم نیاز به وجود امام معصوم، در جامعه برای تحققق و تداوم اهداف عالی بعثت، بیش از هر چیزی دیگری ضرورت داشته و دارد؛ ولی نباید ناگفته گذاشت که این نهال نوپای شریعت، در آن شرایط بسیار سخت و شکننده صدر اسلام، به مراقبت و آبیاری ویژه احتیاج داشت؛ چرا که مردم به بلوغ فکری، رشد و کمال علمی دست نیافته بودند تا در فهم و تفسیر دین و حفظ شریعت خودکفا باشند. از این رو، همچنان برای دستیابی به مقاصد رسالت، کاربست آموزهها و احکام شریعت، جامعه هم به حاکمیت دین و هم به وجود حاکم الاهی که اعلم و مصون از هر گونه خطاست، نیازمند بوده و هست.
پیداست برای تکمیل و بالندگی معتقدات دینی امت و تبیین دقیق و جامع احکام، دو ساز و کار لازم مینمود: یکی مرجعیت دینی و علمی و دیگری مقام سیاسی و قدرت اجرایی. با توجه به مستندات متعدد تاریخی، از جمله انگیزههای طمع ورزانه حاکمان جور و نیز ترس و ضعف مردم، مقام حاکمیت سیاسی ائمه اطهار جز در اندک زمانی حاصل نشد؛ ولی باید پذیرفت ایشان در جایگاه علمی برای تبیین معارف و مرجعیت دینی در تفصیل و اجرای احکام، دستاوردهای زیادی داشتهاند و تا آنجا که زمینه فراهم بوده، توانستهاند با آن همه کارشکنیها و محدودیت، هم اصول معارف و هم فروع قواعد ناب اسلام را استوار کرده و از آنها نگاهبانی کنند. شاهد این ادعا، جمعآوری هزاران مسئله کلامی و فروع دینی و اخلاقی در جوامع روایی شیعه توسط اکابر اصحاب است. در آن مکتب نورانی، اهل بیت علاوه بر تاسیس، رشد و پیشبرد دهها رشته دینی ـ علمی توانستهاند شاگردان ممتازی در همه حوزها و رشتههای علوم تربیت کنند تا مسلمانان همچنان به واسطه آنان از ذخائر امامت بهرهور باشند.
همه این مجاهدتهای علمی، دینی و سیاسی در طول سه قرن صدر اسلام سبب شد از دین خاتم و آموزههای وحیانی آن، تبیینی عالمانه و معصومانه ارائه شود و این دین از آسیب شبهات مغرضان و تحریفگران و بدعت گذاران محفوظ بماند، تا پیروان حقیقی اسلام ناب از آن بهره برند و راه هدایت و نجات را بیابند و حجت بر همگان تمام شود.
در اینجا پرسش این است آیا مذهبی که در سایه برکات امامان معصوم توانسته سرمایهها و اندوختههای گرانبهایی ارائه کند و پیروان خود را با توصیه به بهره برداری از آن ذخایر به رستگاری برساند؛ و نیز مذهبی که خود را از چنین ذخیره عظیم الاهی محروم کرده، یکساناند و حال آیا با سپری شدن دوره حضور، چنان مکتبی با چنین پیروانی به استمرارِ پیشوایی و وجود جلوداری آسمانی (گرچه به مصالحی در پس پرده غیبت) نیاز ندارد؟
مسلم است با چنین داشته و پشتوانهای معتبر و محکم، تا حدودی نیاز عینی و ضروری به وجود امام ظاهر، در میان مردم کاسته شده و جامعه به تعالی و آمادگی لازم برای پذیرش دوره غیبت رسیده بود؛ زیرا مهمترین فلسفه ضرورت امام در جامعه (که همان مرجعیت دینی و هدایت مردم بود) توسط یازده امام حاضرِ ظاهر و یک امام حیّ غایب؛ البته در دورهای کوتاه (غیبت صغرا) با وساطت نایبان خاص، نهادینه و در دورهای دیگر(غیبت کبرا) توسط نایبان عام (عالمان) تشریح و تکمیل شد؛ چنانکه امام رضا فرمودند: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُمُ التَّفَرُّعُ» (مجلسی، 1403: ج2، ص245).
بر این اساس، شخص امام عصر برای جبران مصلحت غیبت وبه منظور پاسخ گویی به نیازهای دینی، فردی و اجتماعی، عالیترین ساز و کار را رجوع مردم به مجتهدان جامع الشرایط مقرر فرموده است: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَ حُجَّةُ اللَّه (شیخ صدوق، 1395: ج2، ص482).
اگر کسی ادعا کند در هر زمانی، حتی دوره غیبت و عصر اجتهاد، باز هم به مرجع دینی معصوم(امام) نیاز است؛ چرا که در اجتهاد نیز احتمال خطا وجود دارد؛ این ادعا موجّه نیست؛ زیرا اینکه در عصر غیبت، احتمال خطا نه در اصول و مبانی دین، بلکه در فروع و جزئیات دین است که خطای آن به اصل دین آسیب وارد نمیکند و قیاس آن دو، قیاس مع الفارق است (قدردان قراملکی، 1388: 145).
- نقش وساطت فيض در پیدایش و پرورش ممکنات
با توجه به نصوص دینی و دیدگاه امامیه، یکی از شؤون تکوینی بسیار مهم برای انسان کامل، شأن «واسطه فیض» بودن است؛ بدین معنا که خداوند متعال، عالم تکوین را به واسطه وجود شریف حجت خود، از انبیا و ائمه اطهار، تدبیر و اداره میکند. به دیگر سخن، خداوند متعال رحمتها و فيوض بيكران خود را به طور كلي و مطلق از مجراي این ذوات مقدس به تمام عالم و بندگان خود ميرساند.
از این منظر، اعتقاد به امامت، به معني اعتقاد به وجود انسان كاملي است كه «حامل معنويت كلي انسانيت» و محور عالم امكان است. امام چون انسان کامل است، «خلیفۀ الله» روی زمین است و چون خلیفۀ الله است، واسطه فیض خدا روی زمین است و چون واسطه فیض خدا روی زمین است، همه هستی و موجودات، هم در ایجاد و هم در بقا و پرورش خود، به وجود نازنین وی وابسته و نیازمند است. اين وابستگي هستي و بقاي ساير ممكنات به وجود امام هم از طريق عقل (ر.ک: میر باقری، 1396: ص109-184؛ جلال الصغير، 1419: ص101-133؛ حکيمي،1360: ص30-33؛ لطيفي، 1387: ص189-428 و فاریاب، 1392: ش3، ص23-38)؛ قابل اثبات است و هم از طريق نقل (ر.ک: کلینی، 1365: ج1، ص178-180؛ صدوق، 1385: ج1، ص196؛ مجلسی، 1403: ج23، ص20-25 و نعمانی، 1397: ص139).
دلیل عقلی: مناسب است از بین دلایل عقلی، تنها به سخن حكيم ملاصدرا که آموزه يادشده را بر اساس علت غايي تبيين كرده است؛ اشاره کنیم:
خداوند متعال، موجودات را بر اساس شرافت و خست آفريد؛ بدين بيان كه زمين را براي نبات، نبات را براي حيوان و حيوان را براي انسان آفريد. آخرين درجه انسانيت نيز آنجاست كه به مقام امامت رسيده و انسان كامل، يعني سلطان عالمِ زميني و جانشين خدا. بنابراين، انسان و آنچه در اين دنياست، به جهت انسان كامل آفريده شده است؛ در اين صورت، اگر آنچه عالم براي او آفريده شده، وجود نداشته باشد، عالم نيز وجود نخواهد داشت (ملاصدرا، 1366الف: 2، ص487-488).
ایشان در جایی دیگر رابطه ولایت تکوینی خدای سبحان بر موجودات را با ولایت تکوینی خلیفه الاهی اینگونه تبیین میکند:
چون حکم سلطنت واجب ذاتی ازلی و صفات علیای او، اقتضای بسط مملکت الوهی و گسترش پرچم ربوبیت او را داشت، به واسطه آفرینش هستی مندان و پدیدار ساختن حقایق و در اختیار گرفتن همه چیز و گواهی امور و برنامهریزی پهنه وجود و استمرار بخشی به روزگار و حفظ مراتب وجود و برفراشتن مناصب شهود، بدانها پرداخت. از سوی دیگر، پرداختن بیواسطه به این امور، از ذات قدیم بسیار بعید بود؛ زیرا میان عزت قدیم و ذلت حادث، هیچ گونه تناسبی نیست. بنابر این، خدای حکیم وجود جانشینی را بایسته ساخت که به نیابت از او، عهده دار شؤون تصرف وولایت و حراست هستی باشد (ملاصدرا، 1366ب: ج2، ص302).
دلیل روایی: امام باقر:
لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ سَاعَةً لَمَاجَتْ بِأَهْلِهَا كَمَا يَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ؛ اگر زمین لحظهای از امام خالی بماند؛ چون دریایی که با موجش، اهلش را مضطرب و بیقرار میسازد؛ اهل خود را در اضطراب خواهند افکند (کلینی، 1407: ج1، ص179).
ايشان در روايت ديگري نيز تصريح كردند كه اگر لحظهاي امام روي زمين نباشد، زمين آنچه در خود دارد، به بيرون ريخته و آنچه را روي خود دارد، در خود فرو ميبرد (شیخ صدوق، 1395: ج1، ص202).
نيز ابوحمزه ثمالي در روايتي صحيحه كه در بسياري از متون حديثي نقل شده است، وقتي از امام صادقپرسيد: آيا زمين بدون امام باقي ميماند؟ امامفرمودند:
«لَو بَقِيَتِ الْأَرْض ُبِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت؛ اگر زمين بدون امام باقي بماند، فرو ميپاشد (كليني، 1407: ج1، ص179؛ صفار قمي، 1404: ص488؛ ابنبابويه قمي، 1404: ص30؛ نعماني، 1397: ص138).
گاهی امامان با مفاهيمي همچون «اركان الارض» بر اين حقيقت تأكيد ميكردند؛ چنانكه مفضل بنعمر در روايتي صحيحه از امام صادق چنين نقل ميكند:
جَعَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّوَجَلّ َأَرْكَانَ الْأَرْض ِأَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِه؛ خداوند، امامان را اركان زمين قرار داد تا زمين اهلش را نلرزاند (كليني، 1407: ج1، ص196).
در روايت معروفى از پيامبر اكرم آمده است:
جَعَلَ اللَّهُ النُّجُومَ أَمَاناً لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ جَعَلَ أَهْلَ بَيْتِي أَمَاناً لِأَهْلِ الْأَرْضِ (مجلسی، 1403: ج23، ص342).
حضرت مهدي در توقیع شریف نیز میفرماید:
وَ أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بيفِي غَيْبَتِي فَكَالانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَيَّبَهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ وَ إِنِّي لَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ (طبرسي، 1403: ج2، ص471).
در زیارت شریف جامعه کبیره نيز آمده است:
وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ (شیخ صدوق، 1413: ج2، ص615).
امیر المؤمنین علی از رسول گرامی پرسیدند که آيا پایان روزگار به دست ماست یا به اختيار دیگری و چه کسی جهان را باید به عدل و داد هدایت کند؟ پیامبر آغاز و انجام این عالم را به دست معصومان دانست:
«بَلْ مِنَّا، بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا يَخْتِمُ، وَ بِنَا أَلَّفَ اللَّهُ بَيْنَ الْقُلُوبِ بَعْدَ الشِّرْكِ، وَ بِنَا يُؤَلِّفُ بَيْنَ الْقُلُوبِ بَعْدَ الْفِتْنَةِ»؛ دودمانی که در آغاز جهان سهم تعیین کننده داشتند، در فرجام و انجام جهان هم نقشی اصلی دارند (شيخ طوسي، 1414: ص66)؛ زیرا انسان کامل به اذن خدا هم در آغاز و هم در انجام تکوین و تشریع سهم بسزا دارد (جوادی آملی، 1389: ص77)؛ چنانکه در دعای عدیله در شأن ولی عصر آمده است:
بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ (مجلسی، 1423: ص423).
روشن است که این جایگاه امام، به اصل وجود شریفش متقوّم است و اساساً به مسئله حضور یا غیبت او در میان مردم ارتباطی ندارد. پس این شأن در دوره غیبت نیز تحقق یافته و رويكرد غیبت مانع آن نیست. پس هرگاه صرف وجود امام چنين فايده و نفعی داشته و انتظام جهان و بقاي دين و دنياي مردم به اصل وجود امام وابسته باشد؛ پیداست که تصرفات وی، چه اندازه تأثير گذار و پُر فايده خواهد بود.
اما برخی از اهل سنت، از جمله قوشجی به سبب غفلت یا ناتوانی از درک این نقش بیبدیل نفس وجود امام، آورده است: همه برکات و آثاری که بر امام موجود غائب مترتب هست، میتوان بر اعتقاد به امامی که بعدا خلق میشود، مترتب دانست. لذا دیگر از امام موجود، ولی غائب که انتظار ظهورش میرود، بینیازیم (قوشجی، بیتا: ص474)؛ در حالی که بیان شد وجود امام تنها برای راهنمایی و رهبری بشر نیست، تا با حصول منافع اعتقاد به امام موعودی که بعدا خلق بشود؛ از امام موجود (غائب) بینیاز شویم؛ بلکه برای ایشان شؤون دیگری چون واسطه فیض و وابستگی عالم و موجودات به ايشان در ایجاد و بقا مقرر است.
امام عصر در دعای ناحیه مقدسه از اعمال ماه رجب، در وصف انسانهای کامل و دوده طاها و یاسین میفرماید: «فبهم ملأت سمائک و ارضک» (شیخ طوسی، 1411: ج2، ص 804)؛ آسمانها و زمینها با وجود امامان از نعمت هستی برخوردارند؛ چون این ذوات قدسی مظاهر اسمای حسنای الاهی هستند. پس، امامی که واسطه فیض است، تنها امام منتظر حیّ موجود موعود است، نه امامي که بعدا خواهد آمد (جوادی آملی، 1389: ص105).
به هر رو در بررسی و جمع بندی این دسته نصوص مأثور، میتوان گفت: همواره لازم است فردي کامل و برگزيده، مرتبط با جهان غیب و عالم ربوبی در ميان انسانها، همچون امام زمان، ولو در پس پرده غیبت، وجود داشته باشد تا مجرای جریان فيض ميان عالم ربوبي و نوع انساني گردد؛ وگرنه حركت استكمالي افراد انساني، بيغايت است و ميان عالم ربوبي و نوع انساني، ارتباطي نخواهد بود. بديهي است نوع بيغايت، به انقراض محكوم است (یزدی مطلق و همکاران، 1381: ص86) .
این دریافت همان رهیافتی است که هانری کربن در سخن خود بدان اشاره ميكند: علامه طباطبایی از پرفسور هانری کربن چنين نقل میکند:
هنگامی که در دانشگاه سوربن فرانسه کنفرانسی در زمینه ادیان ارائه کردم، گفتم درمیان تمام ادیان ومذاهب ملل جهان، تنها شیعه است که ملتی حیات بخش و قابل عرضه دارد. آنان معتقدند رابطه انسان با خدا هر گز قطع نمیگردد و همواره انسان کاملی از میان خود انسانها و همنوع آنان وجود دارد که ولی الله مطلق و واسطه فیض میان خلق و خالق است و این ولی اعظم الاهی انسانی حی و حاضر است (جوادی آملی، 1389: ص 106).
پس يكي از ضرورتهاي وجود امام در دنيا، جایگاه ولایت تکوینی و افاضه فیض الاهی به موجودات است؛ به گونهای كه نبود آن وجود شریف، موجب فروپاشي و انهدام نظام آفرينش و موجودات خواهد شد و این مقام، از شؤون ولایت کلیه الاهیه آنان است و حضور و غیبت امام در این جهت تفاوتی ندارد؛ زیرا از سنخ تکوین و حقیقت است نه از نوع تشریع و اعتبار (همان، 1381: ج1، ص265). از اين رو، وجود امام معصوم، در این عالم امکانی بدین شأن ضروري است؛ بدان معنا كه نه در غدیر و مانند آن نصب میشود و نه در سقیفه و نظیر آن غصب و نه با غیبت و امثال آن تعطیل میشود.
شایان توجه اینکه آنچه تا کنون در توضیح واسطه فیض گفته شد، رهیافتی جامع از این عنوان بود که از آن شعبی دیگری، منشعب میگردد که به لحاظ اهمیت، در ادامه به آنها پرداخته خواهدشد.
- نیاز به هدایت تشریعی در دوره غیبت
بیگمان اعتقاد به هدایت تشریعی شخص امام در مفهوم امامت نهفته است؛ بدین معنا که امام موجود حیّ و غایب، همچون دیگر رهبران آسمانی به وظایف ذاتی خویش، از جمله بيان صوري معارف، راهنمايي ظاهري مردم، پاسداری از مرزهای فکری و سرپرستی امت، از هر طریقی که خود به صلاح میدانند، عمل میكند. البته این برداشت که خود دلیلی است مستقل بر ضرورت وجود امام (گرچه غایب باشد)، مستفاد از قاعده لطف است که پیش از این به آن اشاره شد (ر.ک: علامه حلی، 1413: ص363).
توضیح اینکه ذیل وجود مبارک امام منتظَر، گروهى از زبدگان مردم (فقهاي عادل) به نیابت عام از آن گوهر مقدس، در قرآن و مواریث عترت غور و تحقيق کرده، تا بدان معارف رستگار آفرین مجهّز شده و از دستآوردهای کوثر گونه آن اقیانوس ژرف در رهنمونی و سازندگی اجتماع بهره برند. در این بین، آن مرشد غایب عصر، برای هدایت و راهنمایی نایبان خود، به اشراف پنهانی چون خورشید پشت ابر دستگیری خواهد كرد؛ چنان که پيامبر اعظم در پاسخ به پرسش جابر بن عبدالله انصاري، مبني بر اين، آيا در غيبت امام، دوستان آن حضرت از او منتفع ميشوند؛ فرمودند:
اي والذي بعثني بالنبوة انهم يَستضيئونَ بنوره و يَنتفعونَ بولايته في غيبته كانتفاع الناسِ بالشمس و ان تَجَلَّلَها سَحاب؛ سوگند به آن كس كه مرا به پيامبري برگزيد، آنان در زمان غيبت از نور او بهره ميبرند و از ولايتش استفاده ميكنند؛ مانند استفاده مردم از خورشيد، هرچند در پشت ابر باشد (شیخ صدوق، 1395: ج1، ص253).
بيترديد هيچ عقلي نميپذيرد که امام غايب نسبت به اين وظيفه هدایت خويش کوتاهي و اهمال ورزیده و شريعت نبوي و زعمای آن را به حال خود رها كند و از دین در برابر خطر تغيير و تحريف محافظت نکند. آن حضرت در توقیع شریف به شیخ مفید آوردهاند:
ما هرگز شما را به حال خود رها نکرده و هرگز شما را از یاد نبردهایم و اگر نبود ]عنایات پیوسته ما[ سختی و بلاهای فراوان به شما میرسید و دشمنان شما را نابود میکردند (طبرسی، 1403: ج2، ص497).
شایان ذکر است كه حضور فیزیکی و الهام بخش امام غایب در هنگام غیبت، و البته به گونه ناشناس بین مردم، از معتقدات ما شیعیان است؛ چنان که تصریح برخی شاگردان جرعه نوش آن چشمه فیض آفرین، بر این مدعا دلالت دارد. سيد مرتضي در مسئله وجيزه در غيبت آورده است:
ما جايز ميدانيم که بسياري از اوليا و آنهايي که به امامت آن حضرت قائل هستند، به حضور آن بزرگوار شرفياب شوند و از وي انتفاع ببرند (علم الهدی، 1405: ج2، ص297).
نیز ابن ميثم بحراني آورده است:
به نظر ما اين چنين معصومي در زمان غيبت هم حافظ شرع است. آنچه از شريعت به دست ما رسيده، چيزي از آن از بين نرفته است و هرگاه در امر شريعت اختلالي حاصل شود، بر امام واجب است که به گونهاي آن را بيان کند (بحرانی، 1406: ص179).
بنابر مطالب پیش گفته، احتیاج به مرجعیت علمی و دینی امام درعصر غیبت نیز محفوظ میماند؛ چرا که امام در سراپرده غیبت از راههای مختلف، مانند حضور فیزیکی غیر محسوس، دستگیری و ارشاد موردی عالماني چون شیخ مفید، هدایت و راهنمایی نایبان عام خود، بستر تعالی بشر را به رستگاری ابدی فراهم میفرماید. پس لازم نيست انتفاع از وجود حجت غایب، برای همه پیروان به طور یکسان یا به واسطه حضور جسمانی ایشان حاصل شود؛ چه آنکه ممكن است تنها جمعى خاص مورد عنایت ویژه آن حضرت قرار گیرند.
- هدایت باطنی قلوب
از شمار کارویژههای امام معصوم، میتوان به هدایت دلها و نفوس انسانی اشاره کرد. در واقع وظيفه امام تنها بيان صوري معارف و راهنمايي ظاهري مردم نيست و او، آن چنانکه وظيفه تربیت ظاهری مردم را به عهده دارد، ولايت و رهبري باطني در پرورش اعمال را به عهده دارد و اوست که حيات معنوي مردم را تنظيم و از آنها دستگیری ميكند و حقايقِ اعمال را به سوي خدا سوق ميدهد. بديهي است حضور و غيبت جسماني امام بر اين باب تأثيري نداشته و ایشان از راه باطنی به نفوس و ارواح مردم اشراف واتصال دارد؛ اگر چه خود، از چشم ظاهر آنان مستور است (علامه طباطبایی،1360: ص152).
پس امامان اهل بیت بر اساس وجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا (انبیاء: 73) رهبری و هدایت دلهای مردم را با امر غیبی خدای سبحان بر عهده دارند و براساس «کُن فَیَکون» کار میکنند و گشودن گرفتاریهای مادی و برآوردن حوائج، کمترین کرامت آنهاست؛ بلکه اگر کسی خواست از جهل به علم، از ظلم به عدل، از بدفرجامی به حسن عاقبت و از دوزخ به بهشت در آید و تحول یابد؛ باید به کرامت اولیای خدا، به ویژه وجود مبارک ولی عصر روی آورد، تا به امر کُن فَیَکون ایشان، حاجتش سامان پذیرد و قلبش هدایت گردد (جوادی آملی، 1389: ص 88).
بنابر گفته پیشین، این قسم از ارتباط معنوی با قلبها و تأثیرگذاری امام بر آنها، به حضور جسمانی ایشان منوط نمیباشد. پس ضرورت احتیاج به امام درعصر غیبت نیز محفوظ میماند؛ چرا که امام در پس پرده غیبت، از راه تصرف در نفوس و دلهای انسانها، زمینه دستگیری و هدایت آنان را به سوی سعادت فراهم میکند. لذا وجود امام معصوم در این عالم، پيوسته ضروری است؛ اگر چه هنوز، زمان ظهور و عصر اصلاح گری جهاني او نرسيده است.
- کار کردهای تربیتی اعتقاد به امام حی غایب
علاوه بر آنچه تا کنون از برکات اصل وجود شریف امام، گرچه غایب گفته شد؛ نفس غیبت امام نیز، دارای آثار بیشماری است. بهرههای تربیتی که اصل انتظار، برای معتقدان به همراه دارد، از ابعاد گوناگون قابل طرح و بررسی است (ر.ک: جوادی آملی، 1389: ص183-188)؛ اما از آنجا که این نوشتار در صدد بیان آن نیست، تنها به شماری از آن دستاوردها، اعم از دستاوردهاي فردی و اجتماعی اشاره میشود:
الف) مومنان منتظر، چون در هر لحظه احتمال ظهور آن حضرت را مىدهند، هماره در آمادگی بهسر میبرند و بیشتر مراقب رفتار و کردار خود هستند. پس اعتقاد به حضور امام (هرچند امام غايب) و انتظار او، سبب تصحیح انگیزه و انگیخته و نیز اصلاح عمل منتظران (بر اساس موازین و آلگوهای دینی) میشود که همين رعایت مطیعانه، عامل دوری پیروان از گناهان فردی و اجتماعی میگردد.
ب) اعتقاد به «انتظارپویا و سازنده»، فرد را در مسیر تزکیه نفس و خود سازی قرار داده و او را به طور جدی متعهد و ملتزم میسازد؛ چرا که شخص منتظِر همواره خود را در محضر خدای سبحان و در منظر امام زمان خویش میبیند. از امام صادق نقل شده است:
هر کس خوش دارد در شمار اصحاب قائم باشد، باید در عصر انتظار، مظهر اخلاق نیک اسلامی باشد. چنین کسی اگر پیش از قیام قائم در گذرد، پاداش او مانند کسانی است که او را درک کنند و به حضور او برسند. پس ]در دینداری و تَخَلُّق به اخلاق اسلامی[ بکوشید و در حال انتظار به سر برید. این ]کردار پاک و افکار تابناک[ گوارا باد بر شما؛ ای گروهی که رحمت خدا شامل حال شماست! (مجلسی، 1403: ج52، ص140).
ج) نفس وجود امام موعود در غیبت و وعده ظهور حضرت با بر پایی مقتدرترین حکومت جهانی عادلانه و نابودی ظلم، شعله امید را در دلهای مستضعفان روشن نگه ميدارد و این، به نوبه خود، حرکت و پویایی و نشاط و پیشرفت در فعالیتهای فردی و اجتماعی را موجب میشود.
د) اعتقاد به امام منتظر، روح صبر و استقامت را در فرد و جامعه زنده نگه میدارد؛ زيرا پایداری بر حفظ ارزشهای الاهی، پاسداری و حراست از حق و عدل، ایستادگی در برابر فشار و تهدید عوامل ستم و همزمان، تلاش برای استقرار عدالت جهانی از سوی منتظران، خود از فواید بسیار پر اهمیت دوره انتظار و باور به منجی است.
با ملاحظه کارکردهای خرد و کلان انتظار برای فرد و جامعه، به خوبی تفاوت ميان عدم امام و وجود او، گرچه در غيبت، معلوم میشود.
نتیجه گیری
از مجموع آنچه بیان شد، میتوان نتیجه گرفت که دلایل امامیه بر اثبات ضرورت امامت، به رغم ایراد و شبهات متعدد مخالفان، همچنان به قوت و اتقان خویش پابرجا است و نمیتوان خللی بر آنها وارد دانست؛ چه اینکه مؤمنان؛ گرچه از برخی برکات حضور ایشان به طور ظاهر منتفع نیستند؛ اما باورشان به ولي غايب، نه با مدعا و ادله امامیه بر لزوم امامت در تنافی است (تا آنها را ناکارآمد کند) و نه رخداد غیبت. در عصر غیبتِ خليفة الله الاعظم نیز، جهان هستی، به گونه عام و بشر به گونه خاص، همه از باب وساطت فیض، به وجود شریف ایشان نیاز حتمی دارند تا ارتباط نوع انسانی با مبدأ ربوبی، بدون خلل باقی بماند؛ ضمن اینکه بهرهمندی از دیگر کارویژههای آن انسان کامل، چون نگاهبانی از اصل شریعت و احکام آن، تربیت، دستگیری مؤمنان و هدایت باطنی دلهای آنان و نیز دستاوردهاي تربیتی انتظار؛ از اموری است که اجراي درست و کامل آن، جز از سوی حجت همیشگی غایب، بر نمیآید.
بر این اساس، شیعه همواره مفتخرانه معتقد است با برخورداری از چنین گوهرهایی ناب در کنار دریای ژرف قرآن، همه انسانها در همه ابعاد هدایتی تا روز قیامت، میتوانند از فيوض و راهنمایی آن ذوات مقدس بهرمند گشته و راه نجات، سعادت و کمال را طی کنند. به هر رو، با وجود اينکه ائمه هدا در بستری طولانی نتوانستهاند از اِعمال ولایت سیاسی و حاکمیت خود (چه در دوره حضور و چه در عصر غیبت) برخوردار باشند؛ از سوی خداوند تبارک و تعالی، شؤون و وظایف خطیری، چون وساطت فیض و ولایت تکوینی، ولایت تشریعی و مرجعیت دینی، هدایت و تربیت امت بر عهده آنهاست، که نه عداوت سقیفی رادع آن خواهد بود و نه مصلحت الاهی غیبت، مانع آن.
منابع
قرآن کریم.
آمدی، ابوالحسن سیف الدین (1423ق). أبكارالأفكارفي أصول الدين، قاهره، دارالکتب.
ابن بابويه، على بن حسين (1404 ق). الإمامة و التبصرة من الحيرة، قم، مدرسة الإمام المهدى .
ابن تيميه، احمد بن عبد الحليم (1406ق). منهاج السنة النبوية، تحقيق: محمد رشاد سالم، رياض، مؤسسۀ قرطبۀ.
ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع (بیتا). الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر.
ابن عساکر، ابو القاسم علی بن الحسن بن هبة الله (1415ق). تاریخ مدینة دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار الفکر.
ابو زهو، محمد (1404ق). الحدیث و المحدثون، بیروت، دار الکتاب العربی.
اردبيلي، مولي احمد (1377). الحاشيۀ علي الهيات الشرح الجديد للتجريد، محقق: احمد عابدي، قم، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه.
8.. الهي قمشهاي، محي الدين مهدي (1363). حكمت الهي، تهران، انتشارات اسلامي.
- ايجي، قاضي عضد الدين (1417ق). كتاب المواقف (به همراه شرح سيد شريف جرجاني)، بیروت، دار الجيل.
10.بحراني، کمال الدين ميثم بن علي (1417ق). النجاة في القيامة في تحقيق امر الامامة، قم، مجمع الفكر الاسلامي.
__ (1406ق). قواعد المرام في علم الكلام، تحقيق: سيد احمد حسيني، قم، مكتبة آية الله المرعشي نجفي.
بخاری، محمد بن اسماعیل (1401ق). صحیح البخاری، بیروت، دار الفکر.
تفتازاني، سعد الدين (1409ق). شرح المقاصد في علم الکلام، تحقيق: دکتر عبد الرحمن عميره، قم، منشورات شريف رضي.
جوادی آملی، عبدالله (1389). امام مهدی موجود موعود، قم، مرکز نشر اسراء.
___ (1381). ادب فنای مقربان، قم، مرکز نشر اسراء.
جلال، الصغير (1419ق). الولاية التكوينية الحق الطبيعي للمعصوم ، بيروت، دارالأعراف للدراسات.
حکيمي، محمد رضا (1360). خورشيد پنهان، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
حلی، حسن بن یوسف (1413ق). کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تحقيق: علامه حسن حسن زاده آملي، قم، موسسه نشر الاسلامي وابسته به جامعه مدرسين.
ــــــــــــــــــ (1415ق). مناهج اليقين في اصول الدين، تحقيق: يعقوب الجعفري المراغي، بيجا، دار الأسوۀ للطباعۀ و النشر.
الحمصي الرازي، سديد الدين محمود (1414ق). المنقذ من التقليد، قم، مؤسسه نشر اسلامي.
الخطیب البغدادی، ابو بکر احمد بن علی بن ثابت (1974م). تقیید العلم، تحقیق: یوسف العش، بيجا، دار احیاء السنة النبویة.
الذهبی، شمس الدین ابو عبد الله محمد بن احمد (1374ق). تذکرة الحافظ، تصحیح: عبد الرحمن بن یحی المعلمی، بیروت، دائرة المعارف العثمانية.
رازي، محمد بن عمر الخطيب فخر الدين (1353ق). الاربعين في اصول الدين، حيدر آباد دکن، مطبعۀ دار المعارف العثمانيۀ.
__ (1342). البراهين در علم کلام، تصحيح: سيد محمد باقر سبزواري، تهران، انتشارت دانشگاه تهران.
سبحانی، جعفر (1412ق). الالهيات علي هدي الكتاب و السنة و العقل (به قلم حسن محمدمکي العاملي)، قم، مرکز العالمي للدراسات الاسلاميۀ.
السجستاني، ابن الأشعث (1410ق). سنن أبي داود، تحقيق وتعليق: سعيدمحمد اللحام، بيجا، دارالفكرللطباعة و النشر و التوزيع.
سيوري حلي، جمال الدين مقداد بن عبدالله الاسدي (1422ق). الوامع الالهية في المباحث الكلامية، تحقيق: سيد محمد علي قاضي الطباطبایي، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
ا لشافعی، محمد بن ادریس (1403ق). کتاب الأمّ، بيجا، دار الفکر.
شعراني، ابوالحسن (بیتا). شرح فارسى تجريدالاعتقاد، تهران، انتشارات اسلاميه.
30.صدرالدين شيرازي، محمد (1366الف). شرح اصول كافي (با تعليقات علي نوري و تصحيح محمد خواجوي)، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات علمي فرهنگي.
_____ (1366ب). تفسیر القرآن الکریم، تحقیق: محمد خواجوی، قم، بیدار.
صدوق، محمد (1385ق). علل الشرايع، قم، انتشارات مکتبة الداوري.
_____ (1395ق). کمال الدین وتمام النعمة، تصحیح: علیاکبر غفاری، تهران انتشارات اسلامیه.
_____ (1413ق). من لا یحضر الفقیه، تصحیح: علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
طباطبايي، سيد محمد حسين (1360). شيعه در اسلام، تهران، بنياد علمي وفكري علامه طباطبایي.
طبرسي نوري، سيد اسماعيل (1362). كفاية الموحدين، تهران، انتشارات کتابفروشي علميه اسلاميه.
طبرسى، احمد بن على (1403ق). الإحتجاج على أهل اللجاج، مصحح: محمد باقر، مشهد، نشر مرتضى.
38.طوسي، محمد بن الحسن (1341ق). .فصول العقائد، بغداد، المکتبۀ المصريۀ.
__ (1406ق). الاقتصاد في ما يتعلق بالاعتقاد، بیروت، دار الضواء.
__ (1383ق). تلخيص الشافي، تحقيق: سيد حسن بحر العلوم، نجف اشرف، مطبعۀ الآداب.
__ (1411ق). مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، بیروت، موسسه فقه الشیعه.
__ (1414ق). الامالی، قم، دار الثقافة.
طوسي، محمد (1405ق). تلخيص المحصل معروف به نقد المحصل، بيروت، دار الاضواء.
عسگری، سید مرتضی (1378ق). یکصد و پنجاه صحابی ساختگی، ترجمه: عطاء محمد سردارنیا، قم، دانشکده اصول دین.
علم الهدي، سيد مرتضي (1405ق). رسائل شريف مرتضي، تحقيق: سيد احمد حسيني و مهدي رجائي، قم، دار القرآن.
___ (1411ق). الذخيرة في علم الكلام، تحقيق: سيد احمد حسيني، قم، مؤسسه نشر اسلامي.
فاریاب، محمد حسین (زمستان1392). اثبات و تحلیل شأن واسطه فیض امامان، تحقیقات کلامی، انجمن کلام اسلامی حوزه، سال اول، شماره 3.
فروخ صفار، محمد بن حسن (1404ق). بصائر الدرجات، قم، كتابخانه آيۀ الله مرعشي نجفي.
فيض كاشاني، ملا محسن (1334). علم اليقين، تهران، كتابفروشي محمد علي علمي.
قدردان قرا ملکی، محمد حسن (1388). امامت، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
قزوینی، محمد حسین و همکاران (1430ق). نقد کتاب اصول مذهب الشیعه، بيجا، موسسه ولی عصر لدراسات العلمیه.
قوشجي، علاء الدين علي بن محمد (بيتا). شرح الهيات تجريد الاعتقاد، قم، منشورات رضي.
كلينى، محمد بن يعقوب (1407ق). الكافي، محقق مصحح: علياكبر غفارى و آخوندى، تهران، دار الكتب الإسلامية.
لطيفي، رحيم (1387). امامت و فلسفة خلقت، قم، انتشارات مسجد مقدس جمكران.
مجلسي، محمد باقر (1403ق). بحارالانوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
___ (1334). حق اليقين، تهران، کتابفروشي محمد علي علمي.
___ (1423ق). زاد المعاد مفتاح الجنان، بیروت، موسسه اعلمی للمطبوعات.
مطهري، مرتضي (1381). امامت و رهبري، تهران، انتشارات صدرا.
_____ (1366). خاتمیت، تهران، صدرا.
معتزلي همداني، قاضي عبد الجبار (1422ق). شرح الاصول الخمسه، بيروت، دار احياء التراث العربي.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413ق). النکت الاعتقادیه، قم، المؤتمرالعالمي للشيخ المفيد.
میر باقری، سید محمد مهدی (1396). ولایتالاهیّةجایگاه امام در نظام خلقت، تمدن نوین اسلامی، بيجا، بينا.
نعماني، محمد بن ابراهيم (1397ق). الغيبۀ، تهران، مکتبۀ الصدوق.
يزدي مطلق، محمود (به کوشش جمعي از نويسندگان) (1381). امامت پژوهي (بررسي ديدگاه اماميه، معتزله و اشاعره) مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي.
[1] . استادیار دانشگاه صنعتی جندی شاپور دزفول این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
[2] . البته اشاعره با توجه به مبتنی بودن این قاعده بر حسن و قبح عقلی، از اساس آن را نپذيرفتهاند؛ اما معتزله، ضمن قبول اصل قاعده، صغراي آن را مورد خدشه قرار ميدهند.
نویسنده:
محمد رضا بهدار