بررسی روایات فریقین در موضوع مباهله و تحلیل دیدگاه مؤلفان المنار در این زمینه

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 17 - 33 دقیقه)

چکیده
آیه مباهله از جمله آیاتی است که بر فضیلت و عظمت اصحاب کساء دلالت داشته و در منابع فریقین روایات متعددی در این زمینه نقل شده است که محدثان، مفسران و دانشمندان مذاهب اسلامی، بر دلالت آنها بر جایگاه ویژه اصحاب کساء و اختصاص آیه مباهله به آنان اذعان کرده‌اند. با وجود اینکه می‌توان دلالت آیه مباهله و شأن نزول آن را بر فضیلت و عظمت اهل بیت (ع) میان مذاهب اسلامی محل اتفاق دانست، اما در این بین، مؤلفان المنار با انکار روایات دالِ بر اختصاص این آیه به اصحاب کساء، و با استناد به روایتی از ابن‌عساکر، آیه را به افراد دیگری نیز ارتباط داده‌اند. در این مقاله با رویکرد توصیفی- تحلیلی روایات دالّ بر ارتباط آیه با اصحاب کساء را، از منابع معتبر اهل سنّت و شیعه نقل می‌کنیم و سخن بزرگان اهل تسنن در دلالت آیه مباهله و روایات مرتبط با آن بر فضایل اصحاب کساء را بیان می‌کنیم و سپس دیدگاه و ادعای مؤلفان المنار تبیین، بررسی و نقد می‌شود.
کلیدواژه‌ها
مباهله؛ روایات فریقین؛ المنار؛ اصحاب کساء؛ اهل بیت (ع)
اصل مقاله
مقدمه
یکی از مباحث مهم نزد فریقین، بحث در آیات و روایاتِ دلالت‌کننده بر عظمت و فضایل اهل بیت پیامبر (ع)، به‌ویژه اصحاب کساء،[1] است. از جمله دلایل عظمت جایگاه آنان نزد خداوند و پیامبر اکرم (ص)، آیه مباهله و روایات مرتبط با آن است. محدثان مذاهب اسلامی، روایات فراوانی در بیان ارتباط این آیه با اصحاب کساء گرد آورده‌اند. مفسران نیز، از دلالت آیه و روایات مرتبط با آن بر فضیلت اصحاب کساء سخن گفته‌اند.

از جمله تفاسیری که به تبیین و تفسیر آیه مباهله پرداخته، تفسیر المنار است. نگارش این اثر را شیخ محمد عبده شروع کرد و تا آیه 126 از سوره نساء را نیز تفسیر کرد؛ گرایش سیاسی و میل به اصلاح جامعه در محمد عبده موجب شد وی به عنوان یکی از پیش‌گامان بیداری اسلامی شناخته شود و تفسیر او نیز رنگ و بوی اجتماعی به خود بگیرد (نک.: رستمی نجف‌آبادی، 1391: 177-187). اما با پایان‌یافتن عمر او، رشید رضا، که از شاگردان او است، آن را تا پایان آیه 53 از سوره مبارکه یوسف ادامه داد و در نهایت نیز این تفسیر به همین مقدار باقی ماند (نک.: رشید رضا، 1426).

برخی محققان برای تفسیر المنار اوصافی را ذکر کرده‌اند، از جمله:

1. اعتقاد این تفسیر به اینکه قرآن تابع عقیده نیست بلکه باید عقیده را از قرآن گرفت؛

2. حفظ و نگهداری و تأکید بر تفسیر مأثور (تفسیر نقلی) و پرهیز از داستان‌های اسرائیلی و جعلی؛

3. غفلت‌نکردن از وقایع تاریخی‌ای که در فهم معانی قرآن تأثیر دارد؛

4. پرداختن به مسائل اجتماعی در اخلاق و سلوک (نک.: معرفت، 1387: 2/1012 و 1013).

با وجود چنین اوصافی که برای این تفسیر ذکر شده و نیز سخن مؤلفان آن در مقدمه کتاب درباره تکیه بر روایات اصحاب پیامبر (ص) و پرهیز از اختلافات قومی و مذهبی، گاه دیده می‌شود که آنان در برخی موضوعات به این وعده خویش عمل نکرده‌اند و برخی حقایق اجماعی میان راویان و مفسّران را انکار کرده‌اند. از جمله آن موضوعات، شأن نزول آیه مباهله است که در روایات صحیح بین مذاهب اسلامی اختصاص آن به اصحاب کساء (ع) بیان شده؛ اما صاحبان المنار کوشیده‌اند روایات دالِّ بر اختصاص این فضیلت را ساختگی نشان دهند و ارتباط این آیه را با اهل بیت پیامبر (ع) نفی کنند و آیه را به اصحاب دیگر پیامبر نیز ارتباط دهند.

موضوع روایات مباهله و دیدگاه‌های بزرگان مذاهب اسلامی درباره آن در برخی نوشته‌ها بررسی شده است، از جمله در مقاله «بررسی آیه مباهله از دیدگاه فریقین» (نک.: الاهیان، 1385) که دیدگاه بزرگان اهل سنت و شیعه را در این باره متذکر شده و اتفاق نظر آنان را در خصوص اینکه شأن نزول آیه مباهله مخصوص علی (ع)، حضرت زهرا (س)، امام حسن و امام حسین (ع) است، بیان می‌کند.

این نوشتار علاوه بر بیان دیدگاه بزرگان مذاهب اسلامی در این زمینه، در صدد تحلیل و بررسی مطالب بیان‌شده در تفسیر المنار راجع به این مسئله است که با وجود روایات معتبر و صحیح در این باب، به روایتی شاذ از ابن‌عساکر استناد کرده و شأن نزول آیه را به افرادی غیر از اصحاب کساء نیز تعمیم داده است. از این‌رو در این مقاله، اثبات اختصاص آیه مباهله به اصحاب کساء، دلالت آن بر فضیلت و عظمت آنان و ادعای المنار در این زمینه، در چهار محور بحث می‌شود:

مفاد اجمالی آیه مباهله
«فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ» (آل عمران: 61)؛ «پس به هر کس که با تو درباره او (حضرت مسیح (ع)) بعد از این دانشی که برایت آمده جدال کند (عیسی را خدا بداند) بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خودهایمان و خودهایتان را دعوت کنیم، (و به درگاه خداوند) زاری کنیم و لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهیم».

این آیه را به لحاظ اشتمالش بر کلمه «نبتهل» و به دلیل روایاتی که خبر داده‌اند پیامبر (ص) پس از نزول این آیه مسیحیان را به مباهله دعوت کرد، آیه مباهله نامیده‌اند. مفاد اجمالی این آیه این است که خدای متعال به پیامبر گرامی‌اش دستور می‌دهد که اگر مسیحیان پس از بیان علمی و روشنگر تو درباره حضرت مسیح (ع) باز هم با تو مجادله و ستیز کردند آنان را به مباهله دعوت کن، به این صورت که پسران و زنان و خود آنان بیایند و پسران و زنان و خود شما بیایید و با تضرع از خدای متعال بخواهید که لعنتش را بر دروغ‌گویان قرار دهد و آنان را نابود کند.

معنای واژه «مباهله»
«مباهله» از ریشه «بهل» و بر وزن «مُفاعَلَه» است و در لغت سه معنا دارد:

أ. رهاکردن و به خود واگذاشتن (راغب اصفهانی، بی‌تا: ۱۴۹)؛

ب. دعایی که همراه با تضرع و اصرار باشد (ابن‌منظور، بی‌تا: ۱۱/۷۱)؛

ج. لعن و نفرین یکدیگر (همان).

در اصطلاح، منظور از «مباهله» آن است که دو گروهی که با یکدیگر در مسئله‌ای اختلاف دارند و با استدلال و بحث‌های علمی نتوانند همدیگر را قانع کنند بنا می‌گذارند بر اینکه هر دو گروه از خدای متعال بخواهند که هر گروهی را که اعتقادش باطل است، نابود کند. فخر رازی در بیان معنای «نبتهل» می‌گوید:

در معنای ابتهال دو وجه است: یکی اینکه ابتهال، اجتهاد در دعا باشد گرچه بر لعن و نفرین نباشد. دوم ابتهال مأخوذ از قول تازیان باشد که می‌گویند: عَلَیهِ بُهلَةُ اللهِ ای لَعَنَتُه و اَصلُهُ مأخوذٌ ممّا یَرجِعُ الی معنی اللّعنِ ... ابتهال یعنی بر او لعنت خدا باد و اصل آن از چیزی که به معنای لعن برمی‌گردد، گرفته شده است (فخر رازی، 1383: 8/3420).

محمدحسین طباطبایی نیز گفته است:

ابتهال از «بهله» با فتحه یا ضمه «باء» [گرفته شده] و «بهله» به معنای لعنت است. معنای اصلی کلمه این است، ولی فراوان در دعا و درخواست با اصرار و پافشاری [بر لعنت و نابودی گروه مخالف] استعمال شده و سخن خدا [که بعد از آن فرموده] «فَنَجعَل لَعنَةَ الله عَلَی الکاذِبینَ» شبه‌بیانی برای ابتهال است (طباطبایی، 1362: 3/224).

برخی مفسران نیز «مباهله» را چنین تعریف کرده‌اند:

زمانی که دو یا چند نفر بر سر مسئله‌ای اختلاف نظر داشته باشند و هیچ کدام حاضر نباشند نظریه طرف مقابل را بپذیرند، در یک جا جمع می‌شوند و به درگاه خداوند تضرع می‌کنند و از خداوند می‌خواهند که آن کس را که بر باطل است رسوا نموده و مورد لعن و مجازات خویش قرار دهد (مکارم شیرازی، 1380: ۲/۵۷۸).

داستان مباهله در تفاسیر فریقین
در تفاسیر مختلف نیز داستان مباهله با اندکی اختلاف بیان شده و مضمون مشترک آنها چنین است که هیئتی از مسیحیان منطقه نجران در شهر مدینه، خدمت پیامبر اسلام (ص) رسیدند و درباره فرزند خدا بودن حضرت عیسی (ع) با آن حضرت جدال کردند و گفتند آیا فرزندی را که بدون پدر به دنیا آمده باشد، دیده‌اید؟ خداوند متعال در جواب پرسش آنها، آیه «ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ...» (آل عمران: 59) را نازل فرمود و به آنها اعلام کرد که عیسی (ع) همانند حضرت آدم (ع) است که بدون پدر به وجود آمد. وقتی هیئت مسیحی بر جهل و ادعای خود اصرار ورزیدند، پیامبر (ص) بر اساس دستور الاهی آنها را به مباهله فرا خواند. آنها تا فردای آن روز مهلت خواستند. اسقف اعظم روحانی بزرگ هیئت مسیحی به آنها گفت شما فردا به محمد (ص) نگاه کنید. اگر برای مباهله با فرزندان و اهل خود آمد، از مباهله با او بترسید و اگر با اصحاب خود آمد، با او مباهله کنید، زیرا در این صورت چیزی در بساط ندارند.

فردای آن روز پیامبر اکرم (ص) همراه علی بن ابی طالب، فاطمه، حسن و حسین (ع) آمد. آن حضرت دست علی بن ابی طالب (ع) را گرفته بود، حسن و حسین (ع) در پیش روی او راه می‌رفتند و حضرت فاطمه (س) نیز پشت سر آن حضرت بود. هیئت مسیحی نیز در حالی آمدند که اسقف اعظم، پیشاپیش آنها بود. هنگامی که او پیامبر اسلام (ص) را با آن چند نفر دید، درباره آنها پرسید. به او گفتند این پسرعمو و داماد او و محبوب‌ترین مردم نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختری او، از علی (ع) هستند و آن بانوی جوان، دخترش فاطمه (س) است که عزیزترین مردم نزد او و نزدیک‌ترین افراد به قلب او است؛ در این هنگام هیئت مسیحی از مباهله امتناع ورزیدند و اسقف اعظم مسیحیان به پیامبر اسلام (ص) گفت: «یا ابا القاسم! ما با تو مباهله نمی‌کنیم، بلکه مصالحه می‌کنیم». پیامبر اسلام هم با آنها بر پرداخت جزیه مصالحه کرد (نک.: سیوطی، 1404: 2/68-70؛ طبرسی، 1372: 2/762).

در روایتی آمده است که اسقف آنها گفت: «من صورت‌هایی را می‌بینم که اگر از خدا تقاضا کنند که کوه‌ها را از جا بر کند، چنین خواهد شد. هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و یک مسیحی تا روز قیامت بر روی زمین باقی نخواهد ماند». همچنین، در روایت دیگری آمده است که پیامبر اسلام (ص) پس از امتناع هیئت مسیحی از مباهله و رضایت‌دادن آنها به پرداخت جزیه فرمود: «قسم به خدایی که مرا به حق مبعوث کرد، اگر آنها با ما مباهله می‌کردند، وادی آتش بر روی آنها می‌بارید» (واحدی نیشابوری، بی‌تا: 90؛ زمخشری، 1407: 1/369).

روایات شأن نزول آیه
روایاتی که شأن نزول آیه مباهله را بیان کرده‌اند در کتاب‌های اهل تسنن و شیعه آمده و بسیار است. برخی از آن روایات را از کتاب‌های معتبر اهل سنت و برخی را از کتاب‌های معتبر شیعه نقل، و در سایر روایات به ذکر نشانی اکتفا می‌کنیم:

روایات اهل سنت
محدثان و مفسران و عالمان اهل سنت، روایات مباهله را با بیش از 51 طریق از 37 تن از صحابه و تابعین در بسیاری از کتب خود نقل کرده‌اند. برای نمونه سیوطی در الدرّ المنثور 36 روایت آورده که در هفت روایت به حضور حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) و امام حسن و امام حسین (ع) برای مباهله تصریح شده است (سیوطی، 1404: 2/37-40)؛ و ابن ابی حاتم رازی در تفسیر القرآن العظیم 11 روایت ذیل آیه مباهله آورده است که در چهار روایت از آنها، حضور افراد نام‌برده در جریان مباهله و نبودن هیچ کس جز آنها بیان شده است (رازی، 1417: 2/667).

در اینجا نمونه‌ای از آن روایات را از معتبرترین کتاب‌های اهل سنت نقل می‌کنیم:

مسلم در کتاب صحیح خود و ترمذی در جامع صحیح روایت مباهله را از سعد بن ابی الوقاص به صورت ذیل آورده‌اند:

عامر بن سعد بن ابی وقاص از پدرش نقل می‌کند که روزی معاویة بن ابی سفیان به وی گفت: چرا ابوتراب (علی بن ابی طالب) را سبّ نمی‌کنی؟ سعد بن ابی وقاص گفت: به خاطر سه خصلتی که پیامبر خدا درباره ایشان فرموده است ... و یکی از آنها چنین است: «و لما نزلت هذه الآیة «... فقل ندع ابنائنا و ابنائکم ...» دعا رسول الله (صلی الله و سلم) علیا و فاطمه و حسنا و حسینا، فقال: اللهم هؤلاء اهلی؛ هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر خدا (ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) را فرا خواند و سپس گفت: خدایا! اینان اهل من هستند» (ابن‌حجاج نیشابوری، 1407: 5/24؛ ترمذی، بی‌تا: 5/225، ح2999).

حاکم نیشابوری نیز در المستدرک علی الصحیحین روایت مباهله را از جابر به این صورت نقل کرده است:

اخبرنی، جعفر بن محمد بن نصیر الخلدی ببغداد ثنا موسی بن هارون ثنا قتیبة بن سعید ثنا حاتم بن اسمعیل بن بکیر بن مسمار عن عامر بن سعد عن ابیه قال: لما نزلت هذه الآیة ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم دعا رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم علیاً و فاطمه و حسناً و حسیناً رضی الله عنهم فقال اللهم هؤلاء اهلی.

و گفته است: «هذا حدیثٌ صحیحٌ علی شرط الشیخین و لم یخرجا» (حاکم نیشابوری، بی‌تا: 3/150).

ابن‌کثیر و سیوطی نیز هر کدام در تفاسیر خود روایت مباهله را چنین آورده‌اند:

قال جابر: و فیهم نزلت «ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم» قال جابر: «انفسنا» رسول الله (ص) و علی بن ابی طالب و «ابنائنا» الحسن والحسین و «نسائنا» فاطمة؛ جابر گفت: آیه مباهله درباره آنها (اهل بیت) نازل شده است ... منظور از «خودمان» رسول خدا و علی بن ابی طالب است، منظور از «پسران ما» حسن و حسین و منظور از «زنان ما» فاطمه است (ابن‌کثیر، بی‌تا: 1/379؛ سیوطی، 1404: 2/231).

طبری نیز از زید بن علی چنین نقل کرده است: «حدثنا ابن حمید قال ثنا عیسی بن فرقد عن أبی الجارود عن زید بن علی فی قوله: «تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم» الآیة قال: کان النبی (صلی الله علیه و آله) و علی و فاطمة والحسن والحسین» (طبری، 1412: 5/471)؛ که در این روایت نیز فقط نام چهار نفر از اهل بیت پیامبر (ص) به‌صراحت برده شده است.

دیگر عالمان اهل سنت نیز به طرق مختلف این روایت یا مانند آن را در کتب خود، که از صحاح سته یا از معتبرترین کتاب‌های منبع اهل سنت هستند، آورده و به دلالت آن روایات بر فضیلت اهل بیت (ع) اشاره کرده و بر آن صحه گذاشته‌اند. ولی برای رعایت اختصار به آنچه نقل شد اکتفا می‌کنیم.

در برخی روایات اهل سنت در بیان ماجرای مباهله نام علی (ع) ذکر نشده است (نک.: نمیری، 1380: 517) که در این باره باید گفت با توجه به اینکه حضور ایشان برای مباهله، در روایات صحیحه اهل سنت بیان شده، آن روایات نمی‌توانند در حضور ایشان در مباهله تردیدی ایجاد کنند. زیرا اولاً سند معتبری ندارند و حال آنکه نام علی (ع) در روایاتی که خود اهل سنت اقرار به صحت آنها دارند (نک.: سیوطی، 1404: 2/37-40) و در صحاح سته آنها آمده، ذکر شده است؛ ثانیاً بر فرض صحت سند در دَوَران امر بین زیاده و نقیصه، سیره عقلا این است که اصل را بر عدم زیاده می‌گذارند. یعنی هر گاه در یکی از دو روایت هم‌مضمون، کلمه‌ای باشد که در دیگری ذکر نشده باشد دو احتمال وجود دارد: 1. آن کلمه در اصل جزء روایت نبوده و به روایت اضافه شده باشد؛ 2. در روایتی که آن کلمه نیامده است، بر اثر غفلت راوی، در هنگام کتابت روایت، آن کلمه از قلم افتاده باشد. در چنین مواردی سیره عُقلا بر آن است که اصل را بر عدم زیاده می‌گذارند و احتمال از قلم افتادن آن کلمه را اختیار می‌کنند. زیرا در نقل یا کتابت روایت، حذف یک کلمه معمولاً اتفاق می‌افتد ولی زیادشدن کلمه به‌ندرت واقع می‌شود؛ و با توجه به اینکه نام علی (ع) در اکثر قریب به اتفاق روایات وجود دارد، معلوم می‌شود ذکرنشدن نام ایشان در برخی روایات برای آن است که راوی هنگام کتابت روایت، آن را از قلم انداخته است.

از مجموع این روایات به‌خوبی استفاده می‌شود که افراد حاضر در مباهله به همراه پیامبر اکرم (ص) فقط همان اصحاب کساء بودند و ادعای همراهی کسی غیر از آنها با پیامبر در مباهله پشتوانه تاریخی و روایی ندارد.

روایات شیعه
روایات فراوانی که در کتب شیعه آمده نیز همگی اتفاق دارند بر اینکه، افرادی که همراه پیامبر (ص) برای مباهله آمده بودند خصوص اصحاب کساء بوده‌اند. روایات و منابعی از شیعه که آنها را نقل کرده‌اند، بسیارند. برای نمونه مجلسی در بحارالانوار 27 روایت (نک.: مجلسی، بی‌تا: ‌21/276)، حویزی در تفسیر نورالثقلین ذیل آیه مباهله 17 روایت (نک.: حویزی، 1370)، سید هاشم بحرانی در تفسیر البرهان ذیل آن آیه 15 روایت گردآوری کرده‌اند. سید هاشم بحرانی در غایة المرام نیز 15 روایت از منابع شیعه آورده است (بحرانی، 1422: 3/212)؛ علی بن طاووس روایات مباهله را با 51 طریق نقل کرده است (ابن‌طاووس، 1428: 273).

برای نمونه متن برخی از آن روایات را نقل می‌کنیم؛ شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا (ع) آورده است:

حدثنا أبو أحمد هانی بن محمد بن محمود العبدی قال حدثنا محمد بن محمود بإسناده رفعه إلی موسی بن جعفر (ع) أنه قال: ... قول الله عز و جل «فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ» و لم یدع أحد أنه أدخل النبی (ص) تحت الکساء عند المباهلة للنصاری إلا علی بن أبی طالب و فاطمة والحسن والحسین فکان تأویل قوله تعالی أبناءنا الحسن والحسین و نساءنا فاطمة و أنفسنا علی بن أبی طالب (ع) علی أن العلماء قد أجمعوا علی أن جبرئیل (ع) قال یوم أحد یا محمد إن هذه لهی المواساة من علی قال لأنه منی و أنا منه فقال جبرئیل و أنا منکما یا رسول الله (ص) (صدوق، 1378: 1/81-85).

در این روایت، امام کاظم (ع) افرادی را که با پیامبر اکرم (ص) برای مباهله حضور داشته‌اند، همان چهار نفر بیان کرده و خبر داده که هیچ کس حضور غیر آنان را ادعا نکرده است.

در روایت دیگری که شیخ صدوق آن را در خصال آورده، چنین گزارش شده است:

حدثنا أحمد بن الحسن القطان قال حدثنا عبد الرحمن بن محمد الحسنی قال حدثنا أبو جعفر محمد بن حفص الخثعمی قال حدثنا الحسن بن عبد الواحد قال حدثنی أحمد بن التغلبی قال حدثنی أحمد بن عبد الحمید قال حدثنی حفص بن منصور العطار قال حدثنا أبو سعید الوراق عن أبیه عن جعفر بن محمد عن أبیه عن جده (ع) قال: ... قال (علی (ع)) فأنشدک بالله أ بی برز رسول الله (ص) و بأهل بیتی و ولدی فی مباهلة المشرکین من النصاری أم بک و بأهلک و ولدک قال (ابوبکر) بکم (صدوق، 1362: 2/548-551).

طبق این روایت، یکی از احتجاجات علی (ع) با ابوبکر در مسئله خلافت آیه مباهله بوده است، که در آن، حضرت علی (ع) از ابوبکر با سوگند می‌پرسد: «پیامبر (ص) در مباهله با مشرکان از نصارا، با من، خانواده و فرزندان من حضور یافتند یا با تو، خانواده و فرزندان تو؟». ابوبکر گفت: «با شما».

همچنین، شیخ طوسی نیز در این باره، چنین روایت کرده است:

أخبرنا جماعة عن أبی المفضل قال حدثنا الحسن بن علی بن زکریا العاصمی قال حدثنا أحمد بن عبید الله العدلی قال حدثنا الربیع بن یسار قال حدثنا الأعمش عن سالم بن أبی الجعد یرفعه إلی أبی ذر (رضی الله عنه): ... قال (علی (ع)): فهل فیکم أحد أنزل الله (عز و جل) فیه و فی زوجته و ولدیه آیة المباهلة، و جعل الله (عز و جل) نفسه نفس رسوله، غیری قالوا: لا (طوسی، 1414: 545-551).

در این روایت علی (ع) از حاضران در آن شورا می‌پرسد: «آیا در میان شما کسی جز من هست که خدا درباره او و همسران و فرزندانش آیه مباهله را نازل کرده و او را نفس رسول خدا قرار داده باشد؟» [همگی] گفتند: «نه».

تا اینجا معلوم شد که افراد حاضر در مباهله به استناد روایات شیعه و سنی، خصوص اصحاب کساء (علی، فاطمه، حسن و حسین (ع)) بوده‌اند و همه عالمان دو مذهب در این خصوص اتفاق نظر دارند.

دیدگاه عالمان اهل سنت در دلالت روایات مباهله
برخی از عالمان اهل سنّت افزون بر ذکر روایات شأن نزول آیه مباهله، در دلالت و صحت سند آن روایات نیز نظر داده‌اند. برای نمونه:

زمخشری در دلالت این آیه و روایات شأن نزول آن می‌نویسد: «و فیه دلیل لا شی‌ء أقوی منه علی فضل أصحاب الکساء علیهم السلام»؛ «در این (آیه و روایات شأن نزول آن) دلیلی بر فضیلت اصحاب کساء (ع) است که هیچ دلیلی قوی‌تر از آن نیست» (زمخشری، 1407: 1/370).

فخر رازی نیز صحت روایت مباهله را نزد مفسران و محدثان محل اتفاق می‌داند و می‌نویسد: «واعلم أن هذه الروایة کالمتفق علی صحتها بین أهل التفسیر والحدیث» (فخر رازی، 1420: 8/247).

آلوسی کلام ناصبیان را مبنی بر اینکه حضور اهل بیت (ع) صرفاً برای الزام خصم بوده نه اینکه فضیلتی برای آنان باشد، هذیان و اثری از شیطان می‌داند و می‌نویسد:

و ذهب النواصب إلی ... و زعموا رفعهم اللّه تعالی لا قدرا، و حطهم و لا حط عنهم وزرا أن ما وقع منه (صلی اللّه تعالی علیه و سلم) کان لمجرد إلزام الخصم و تبکیته و أنه لا یدل علی فضل أولئک الکرام علی نبینا و علیهم أفضل الصلاة و أکمل السلام، و أنت تعلم أن هذا الزعم ضرب من الهذیان، و أثر من مس الشیطان (آلوسی، 1415: 2/182).

حاکم نیشابوری نیز پس از نقل این روایت از جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: «هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم ولم یخرجاه» (حاکم نیشابوری، بی‌تا: 2/594). این حدیث طبق شرط حدیث صحیح به نظر مسلم، صحیح است. او همچنین روایت دیگری را نیز در مسئله مباهله از طریق جعفر بن محمد نقل کرده که افراد همراه پیامبر (ص) همان اصحاب کساء (ع) بوده‌اند، و در آخر روایت نیز آن را صحیح می‌داند و می‌نویسد: «و هذا حدیثٌ صحیحٌ علی شرطِ شیخین» (حاکم نیشابوری، بی‌تا: 3/150)؛ «این حدیث طبق شرط حدیث صحیح به نظر بخاری و مسلم، صحیح است».

ذهبی نیز، که از عالمان دقیق اهل سنت و جزء ناقدان روایات است و هر روایتی را نمی‌پذیرد و در تلخیص المستدرک بعد از نقل هر روایت اشکال سندی آن را بیان می‌کند، پس از نقل روایت جعفر بن محمد برای سند آن هیچ‌گونه اشکالی ذکر نکرده است (نک.: ذهبی، بی‌تا الف: 3/150). وی در کتاب دیگر خود نیز این روایت را نقل کرده و آن را صحیح خوانده است (نک.: ذهبی، 1409: 3/627).

سیوطی نیز در الدّر المنثور، ضمن نقل سه روایت از روایاتی که افراد همراه پیامبر برای مباهله را اصحاب کساء معرفی کرده‌اند، به صحت آن روایات نزد کسانی که آنها را در کتابشان آورده‌اند، اشاره کرده است. مثلاً می‌گوید: «اخرج الحاکم و صححه و ابن مردویه و ابو نعیم فی الدلائل عن جابر ... رسول الله (ص) اَخَذَ بیدِ علیٍ و فاطمة والحسن والحسین» (سیوطی، 1404: 2/37-40).

ابن‌تیمیه با اینکه از مخالفان فضایل اهل بیت (ع) است و می‌کوشد برای روایات فضایل آنان اشکالی پیدا کند، و همین امر موجب شده است تفکرات او بنیان‌گذار نوعی جریان تکفیری شود، راهی برای اشکال به سند این روایات نیافته و روایات شأن نزول مباهله و این را که افراد حاضر در مباهله همان اصحاب کساء بوده‌اند صحیح دانسته، و پذیرفته است که غیر این افراد فرد دیگری همراه پیامبر در مباهله شرکت نداشته است. وی در این باره می‌گوید: «أَمَّا أَخْذُهُ عَلِیا [وَفَاطِمَةَ] وَالْحَسَنَ وَالْحُسَینَ فِی الْمُبَاهَلَةِ فَحَدِیثٌ صَحِیحٌ، رَوَاهُ مُسْلِمٌ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ» (نک.: ابن‌تیمیه، 1406: 7/122-130).

با وجود این همه روایات صحیح و اذعان عالمان بزرگ اهل سنت بر صحت و پذیرش آن روایات، مؤلفان تفسیر المنار روایات حضور اصحاب کساء در مباهله را ساختگی دانسته‌اند و با نقل روایتی شاذّ از ابن‌عساکر، به حضور دیگران در جریان مباهله اشاره کرده‌اند، که لازم است دیدگاه آنان بررسی شود.

بررسی دیدگاه المنار
مؤلفان المنار، روایاتی را که افراد حاضر در مباهله را خصوص خمسه طیبه بیان کرده‌ و دلالت بر این دارد که جز آنان شخص دیگری در ماجرای مباهله حاضر نبوده است از روایات ساختگی شیعه می‌دانند و می‌نویسند: «مصادر هذه الروایات الشیعة و مقصدهم منها معروف. و قد اجتهدوا فی ترویجها ما استطاعوا حتی راجت علی کثیر من أهل السنة. و لکن واضعیها لم یحسنوا تطبیقها علی الآیة» (رشید رضا، بی‌تا: 3/322)؛ منابع این روایات شیعه است و مقصود آنها از این روایات معلوم و روشن است. آنها (شیعه) تا توانسته‌اند در ترویج این روایات کوشیده‌اند تا جایی که این روایات در میان بسیاری از اهل سنّت نیز رواج یافته‌اند. اما وضع‌کنندگان این روایات، تطبیق آن را بر آیه به‌درستی انجام نداده‌اند.

او در ادامه به حضور اصحاب دیگر پیامبر، همچون ابوبکر و عمر و عثمان و فرزندانشان در مباهله اشاره کرده و برای اثبات اینکه شأن نزول آیه مباهله به اهل بیت (ع) اختصاص نداشته و شامل دیگر مؤمنان نیز می‌شود، می‌گوید: «الظاهر ان الکلام فی جماعة المؤمنین» (همان: 266)؛ «ظاهر آن است که کلام [در این آیه] در جماعت مؤمنان است»؛ و روایتی را نیز از ابن‌عساکر نقل کرده که بر حضور ابوبکر و عمر و عثمان و فرزندانشان در مباهله دلالت دارد.

اشکال‌های المنار بر شأن نزول آیه مباهله را می‌توان در دو محور سندی و محتوایی بررسی کرد:

اشکال سندی
صاحبان المنار ادعا کرده‌اند که: «روایات شأن نزولِ آیه مباهله که آیه را به اهل بیت اختصاص می‌دهند، از طرف شیعیان ساخته شده، و آنها در ترویج این روایات هر چه توانسته‌اند کوشیده‌اند تا جایی که حتی در میان بسیاری از اهل سنت نیز این روایات رواج یافته‌اند».

با این اوصاف، بی‌اساس‌بودن این ادعا با توجه به گزارشی که از نقل روایات شأن نزول آیه مباهله در منابع هر دو مذهب بیان شد، روشن است؛ زیرا معلوم شد که این روایات در بیش از شصت منبع از منابع اهل سنت آمده است و بزرگانی از اهل سنت نیز بر صحت آن روایات اذعان دارند.

علاوه بر این، اگر بپذیریم که این روایات را شیعیان ساخته‌اند و در مهم‌ترین آثار و حتی صحاح سته از اهل سنت وارد کرده‌اند، نتیجه‌اش بی‌اعتباری تمامی روایات اهل سنت خواهد بود. زیرا اگر روایات مربوط به آیه مباهله به وسیله پیروان مذهب اهل بیت (ع) در کتب حدیثی و تفسیری معتبر اهل سنت، مانند صحیح مسلم، سنن ترمذی، المستدرک علی الصحیحین و تفاسیر طبری، فخر رازی و ابن‌کثیر دمشقی، وارد شده باشد، در خصوص سایر روایات صحاح آنان نیز ادعای ساختگی‌بودن از طرف شیعه و واردشدن در کتب اهل سنت، مطرح است و با مطرح‌کردن این ادعا، شالوده و اساس تمام روایات این کتب و این مذهب محل تردید قرار می‌گیرد.

محمدحسین طباطبایی نیز در اشکال به ادعای بدون دلیل رشید رضا در این باره چنین نوشته‌ است:

رشید رضا گفته است: (مصادر و سند این روایات شیعه است) تا آنجا که گفته است: (شیعه در ترویج این روایات حتی نزد اهل سنت کوشش کرده‌اند) و در جای دیگر می‌گوید: (این روایات مورد اتفاق هستند)، ای کاش می‌دانستم منظورش از این حرف‌ها چیست؟ آیا مرادش، روایات متظافری است که علما و محدثین بر نقل آنها و عدم طرح آنها اجماع دارند و یکی و دو تا و سه تا هم نیستند، از اهل حدیثی که آنها را تلقی به قبول نموده‌اند، ارباب جوامع مانند مسلم و ترمذی آنها را در جوامع خود اثبات کرده‌اند، و اهل تاریخ مانند تاریخ طبری نیز آنها را تأیید نموده‌اند و پس از آنان مفسّرانی مانند ابی‌الفداء، ابن‌کثیر و سیوطی و ... بدون هیچ تعرّضی در متن آنها، آنها را در تفاسیرشان آورده‌اند؟ یا مرادش از جعلی‌بودن این روایات، جعل کسانی است که سلسه سندهای روایات به آنها ختم می‌شود، مانند سعد بن ابی وقّاص و جابر بن عبدالله و عبدالله بن عباس و ... که صحابه پیامبرند؟ و یا منظورش از جعلی‌بودن روایات، جعل تابعینی است که روایات از آنها نقل شده است. مانند صالح و کلبی و سدّی و شعبی و غیر اینها. در حالی که این راویان از کسانی هستند که اکثریت از آنها روایت نقل کرده و آنها را واسطه در نقل روایت دانسته‌اند تا جایی که اگر کسی آنها را رد کند سنت و سیره مأثوری باقی نمی‌ماند، پس چگونه برای یک مسلمان ممکن است که سنت را باطل بداند و سپس ادعا کند که بر تفصیل هر آنچه از پیامبر رسیده است، از تعلیم و تشریع و قرآن ناطق، آن هم با حجت‌دانستن قول و سیره نبوی، اطلاع دارد و حرف از بقای دین بر زندگی‌اش بزند. و حال آنکه اگر بطلان سنت از ریشه جایز بود، دیگر برای قرآن اثری و برای نزول قرآن ثمری باقی نمی‌ماند. مگر اینکه مراد او از روایات جعلی این مطلب باشد که: شیعیان این روایات را ساخته و در جوامع حدیثی و کتب تاریخی وارد کرده باشند که سنت را ساقط کنند و شریعت را باطل نمایند؛ که این حرف نیز یک فساد کامل و یک دعوای عمومی است (طباطبایی، 1362: 3/257-260).

اشکال محتوایی
صاحبان المنار، پس از ساختگی‌دانستن روایات شأن نزول آیه مباهله از سوی شیعیان، کوشیده‌اند آن را به افرادی غیر از اصحاب کساء نیز تعمیم دهند. آنان برای رسیدن به این هدف، به دو گونه عمل کرده‌اند:

مناقشه در الفاظ آیه
وجود واژه‌ها و ضمائری که به صورت جمع در آیه کریمه به کار برده شده‌، موجب شده است رشید رضا، شأن نزول آن را به افراد دیگری غیر از اصحاب کساء نیز تعمیم دهد. از جمله واژگان محل مناقشه در آیه، کلمه «نسائنا» است، که صاحبان المنار آن را به معنای مطلق زنان گرفته‌اند و اطلاق آن را بر حضرت زهرا (س) قول عرب دانسته‌اند؛ به نظر ایشان، واژه «نساء» در زبان عربی به معنای زنان و همسران بوده و از این کلمه، دختر اراده نمی‌شود؛ پس نمی‌توان دختر پیامبر را مصداق زنان دانست (رشید رضا، بی‌تا: 3/322).

او اختصاص کلمه «انفسنا» به علی (ع) را نیز بعید دانسته (همان)، که شاید دلیل آن جمع‌بودن ضمیر است نه لفظ «نفس»؛ زیرا «نفس» در این آیه خصوص پیامبر به‌تنهایی نیست؛ چون اگر چنین بود، پیامبر یک نفس بیشتر ندارد و باید به صورت مفرد به کار می‌رفت.

جواب این اشکالات المنار را می‌توان چنین بیان کرد که:

1. اختصاص کلمه نساء به ازواج وجهی ندارد. زیرا فراوان دیده می‌شود که این واژه به کار برده می‌شود و مراد از آن، مطلق جنس مؤنث است. در این آیه نیز، اضافه آن به ضمیر «نا» دلالت بر شرافت و فضیلت دارد که نشان می‌دهد باید افضل زنان امت پیامبر (ص) به همراه او به مباهله بروند، که مصداق آن نیز در روایات، حضرت زهرا (س) معرفی شده است.

2. درباره به‌کاررفتن ضمیر جمع در کلمه «انفسنا» نیز، در آیات متعددی لفظ جمع آمده و مقصود مفرد است مانند: «انّا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون»، «انّا خلقلناکم ...» که در این نمونه‌ها مفسران گفته‌اند جمع‌بودن ضمیر برای تعظیم است و بالابودن مقام و مرتبه مرجع ضمیر را می‌رساند نه اینکه مرجع ضمیر حتماً جمع باشد.

تمسک به روایت ابن‌عساکر
رشید رضا، پس از بیان ساختگی‌بودن روایات شأن نزول آیه مباهله، به دو روایت استناد کرده که یکی از آنها را از ابن‌عساکر، و دیگری را از ابن‌شبه نمیری نقل کرده است. او بر طبق این روایات، حاضران در مباهله را اصحاب پیامبر (ص) همچون ابوبکر و عمر و عثمان و علی و فرزندان آنها معرفی کرده است. روایتی که وی از ابن‌عساکر نقل کرده، چنین است:

أخبرنا أبوعبدالله محمد بن ابراهیم أنبأ ابوالفضل بن الکریدی أنبأنا ابو الحسن العتیقی أنا ابو الحسن الدار قطنی نا ابو الحسین احمد بن قاج نا محمد بن جریر طبری إملاء نا سعید بن عنبسه الرازی نا هیثم بن عدی قال سمعت جعفر بن محمد عن أبیه فی هذه الآیة «فقل تعالوا ندع ابناءنا و أبناءکم ...» قال فجاء بابی بکر و ولده و بعمر و ولده و بعثمان و ولده و بعلی و ولده (ابن‌عساکر، 1416: 39/177).

این روایت حتی نزد اهل تسنن نیز اشکال سندی دارد. زیرا در سند این روایت کسانی مانند «سعید بن عنسبه الرازی» و «هیثم بن عدی» است که هر دو کذّاب شمرده شده‌اند؛ ذهبی در تضعیف «سعید بن عنبسه الرازی» گفته است: «قال یحیی: کذاب. و قال أبوحاتم: لایصدق»؛ و در ادامه از افرادی مانند ابن‌معین و ابن‌داوود، کذّاب و متروک‌الحدیث بودن هیثم بن عدی را نیز نقل کرده است (ذهبی، بی‌تا ب: 2/154).

مستند دیگر المنار در همراه‌دانستن افراد دیگر با پیامبر در قضیه مباهله، روایتی از ابن‌شبه نمیری است که از ولید بن مسلم از ابراهیم بن محمد فزاری از عطاء بن سائب از شعبی نقل کرده که: «فأصبح رسول الله (ص) وغدا حسن و حسین و فاطمة و ناس من أصحابه و غدوا إلی رسول الله (ص) فقالوا ما للملاعنة جئناک ولکن جئناک لتفرض علینا شیئا نؤدیه إلیک» (نمیری، 1380: 516-518).

در این روایت به حضور گروهی از مردم در مباهله برای همراهی پیامبر اشاره شده است. اما ضعف سند این روایت از روایت ابن‌عساکر بیشتر است. زیرا ذهبی درباره ولید بن مسلم چنین نوشته است: «و قال ابو مسهر: الولید مدلّس، و ربما دلّس عن الکذّابین» (ذهبی، بی‌تا ب: 4/347) و درباره ابراهیم بن محمد فزاری هم سخن نگفته و درباره عطاء بن سائب گفته است: «و قال یحیی: لایُحتَجُّ به. و قال احمد بن ابی خیثمه عن یحیی: حدیثُهُ ضعیف» (همان: 3/71). او درباره شعبی نیز هیچ توثیق یا تضعیفی صورت نداده و راویان پس از وی تا پیامبر را نیز نقل نکرده است. در نتیجه، این روایت، علاوه بر ضعف راویان، مرسل نیز هست. شاید به همین دلیل حتی کسانی مانند ابن‌تیمیه در نفی فضیلت اهل بیت (ع) در جریان مباهله به این روایت استناد نکرده‌اند.

تعجب است که صاحبان المنار روایاتی را که عالمان هر دو مذهب قبول دارند و به آنها استناد کرده‌اند، ساختگی دانسته‌اند، اما به روایات شاذّی که حتی متعصب‌ترین افراد اهل سنت به آنها اعتنا نداشته‌اند، استناد کرده‌اند.

نتیجه
از آنچه در روایات فریقین درباره شأن نزول آیه مباهله و بررسی دیدگاه المنار بیان شد به‌خوبی معلوم شد که روایاتی که از حضور علی (ع) و حضرت فاطمه (س) و حسن و حسین (ع) در جریان مباهله و حضورنداشتن هیچ کس جز آنان خبر می‌دهد، در منابع معتبر اسلامی آمده است و بزرگان اهل سنت بر صحت آن روایات اذعان دارند. حتی افرادی مانند ابن‌تیمیه نیز به صحت آن روایات اعتراف کرده‌اند و ادعای ساختگی‌بودن این روایات از سوی مؤلفان المنار و حضور افراد دیگری غیر از خمسه طیبه برای مباهله، به نوعی کتمان واقعیت و ناشی از تعصبات است.

پی‌نوشت


[1]. منظور از اصحاب کساء حضرت علی (ع)، حضرت فاطمه (س)، امام حسن و امام حسین (ع) است.


مراجع
قرآن کریم (عثمان طه)، ترجمه شیخ حسین انصاریان، قم، دانش، چاپ دوم.

ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم (1406). منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، تحقیق: محمد رشاد سالم، عربستان: جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة.

ابن حجاج نیشابوری، مسلم (1407). صحیح مسلم، بیروت: مؤسسة عزّ الدین للطباعة والنشر، الطبعة الاولی.

ابن طاوس، علی بن موسی (1428). سعد السعود، تحقیق: صاحب علی المحبّی، قم: احسن الحدیث، الطبعة الاولی.

ابن عساکر، عبد الرحمن بن محمد (1416). تاریخ مدینة دمشق، بیروت: دار الفکر.

ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (بی‌تا). تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دار الکتب العلمیة.

ابن منظور، محمد بن مکرم (بی‌تا). لسان العرب، بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، دار صادر.

الاهیان، مجتبی (1385). «بررسی آیه مباهله از دیدگاه فریقین»، در: پژوهش‌های دینی، ش4، ص49-62.

بحرانی، سید هاشم (1422). غایة المرام و حجة الخصام، تحقیق: سید علی عاشوری، بیروت: مؤسسة التاریخ العربی، الطبعة الاولی.

ترمذی، محمد بن عیسی (بی‌تا). جامع ترمذی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الاولی.

حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (بی‌تا). المستدرک علی الصحیحین، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی.

حویزی، عبد علی بن جمعه (1370). نور الثقلین، قم: انتشارات اسماعیلیان.

حویزی، عبد علی بن جمعه (1412). تفسیر نور الثقلین، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ چهارم.

ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد (بی‌تا الف). تلخیص المستدرک علی الصحیحین، بیروت: دار المعرفة.

ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد (بی‌تا ب). میزان الاعتدال، بیروت: دار الفکر.

ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد (1409). تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دار الکتب العربیۀ.

رازی، ابن ابی حاتم (1417). تفسیر القرآن العظیم، مکه- ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز، الطبعة الاولی.

راغب اصفهانی، حسین بن محمد (بی‌تا). المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داود، بیروت: دار القلم.

رستمی نجف‌آبادی، حامد (1391). «آشنایی با پیش‌گامان بیداری اسلامی؛ شیخ محمّد عبده»، در: حبل المتین، ش3، ص177-187.

رشید رضا، محمد (بی‌تا). تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بالتفسیر المنار، بیروت: دار الفکر، الطبعة الثانیة.

زمخشری، محمود (1407). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دار الکتاب العربی، الطبعة الثالثة.

سیوطی، عبد الرحمن (1404). الدر المنثور فی التفسیر المأثور، قم: کتاب‌خانه آیت‌الله مرعشی نجفی.

شهاب الدین افندی (آلوسی)، سید محمود (1415). روح المعانی، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی.

صدوق، محمد بن علی (1362). الخصال، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول.

صدوق، محمد بن علی (1378). عیون أخبار الرضا (ع)، تهران: نشر جهان، چاپ اول.

طباطبایی، سید محمدحسین (1362). المیزان فی تفسیر القرآن، تهران: دار الکتب الاسلامیة، الطبعة الرابعة.

طبرسی، فضل بن حسن (1372). مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح: هاشم رسولی، تهران: ناصرخسرو.

طبری، محمد بن جریر (1412). جامع البیان، بیروت: دار المعرفة، الطبعة الاولی.

طوسی، محمد بن حسن (1414). الأمالی، قم: دار الثقافة، الطبعة الاولی.

فخر رازی، محمد بن عمر (1383). تفسیر کبیر مفاتیح الغیب، ترجمه: علی‌اصغر حلبی، تهران: اساطیر، چاپ اول.

فخر رازی، محمد بن عمر (1420). مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الثالثة.

مجلسی، محمدباقر (بی‌تا). بحار الانوار، تهران: دار الکتب الاسلامیة.

معرفت، محمدهادی (1387). تفسیر و مفسّران، قم: ذوی القربی، مؤسسه فرهنگی تمهید، چاپ چهارم.

مکارم شیرازی، ناصر (1380). تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیة.

نمیری، عمر بن شبة (1417). تاریخ مدینة منورة، ترجمه: حسین صابری، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی.

واحدی نیشابوری، ابو الحسن علی بن احمد (بی‌تا). اسباب النزول، قاهره: أیمن صالح شعبان، الطبعة الاولی.

آمار


چاپ   ایمیل