چکیده
انکارناپذیر است که اغلب روایات، دستخوش اختلاف در نقل شدهاند. اختلافاتِ ناشی از اموری چون نقل به معنا واقعیتی اجتنابناپذیر است؛ اما در این میان گاه افزوده یا کاسته شدن کلمه یا عبارتی، دلالت روایت را تغییر میدهد. روایات رجعت نیز از این واقعیت مستثنی نیستند. از سوی دیگر اختلاف فهم و برداشت علما نیز خود زمینهساز اختلافات بعدی شده است. گاه روایتی در نظر عدهای مفید رجعت است؛ حال آنکه نزد عدهای دیگر چنین نیست. همین دو امر، یعنی اختلاف نقلهای منجر به اختلاف دلالت و نیز اختلاف برداشتها، نقش درخورتوجهی در فزونی روایات رجعت در کتب حدیثی پس از قرن هشتم داشته است. در این نوشتار در پی نشان دادن نقش این دو عامل در حجیم شدن ابواب رجعت، در طول زمان هستیم. برای نمونه، شش مورد اختلاف نقل را که منجر به اختلاف دلالت شده است و شش مورد اختلاف فهم و برداشت را آوردهایم.
کلیدواژهها
کلیدواژهها: رجعت؛ الکرّة؛ روایات رجعت؛ اختلاف نقل؛ منابع رجعت
اصل مقاله
مقدمه
اختلاف نقل در روایات، همیشه متعمدانه و به دست جاعلان صورت نمیگیرد؛ بلکه گاه عوامل سادهای چون مرور زمان، خطای حافظه یا نقل به معنا سبب میشود نقل راویان با هم متفاوت شود. این واقعیتی است که باید اینک، قرنها پس از صدور این روایات، در نظر گرفته شود تا بتوان از این گنجینه عظیم بهتر بهره برد. گذشته از این، فهم مخاطبان نیز با هم یکسان نیست. همانطور که در زندگی روزمره فهم ما از آنچه میشنویم و میخوانیم همیشه یکسان نیست، در فهم روایات نیز این حالت طبیعی جریان دارد. برداشتهای مختلف از یک روایت، به ویژه وقتی قرنها از صدور آن گذشته است، زمینهساز اختلاف دیدگاهها میشود.
روایات رجعت (بازگشت برخی صالحان و بدکاران به دنیا) نیز دستخوش چنین اختلافاتی است. از آنرو که روایات، مهمترین مستند شیعه در اثبات رجعت است و حتی آیات نیز با کمک آنها تبیین میشود، تأثیر و اهمیت اختلاف مذکور دوچندان میشود. با نگاهی به روایات رجعت، افزون بر اختلاف نقل، اختلاف فهم نیز ذهن را به خود معطوف میکند و ما را فرامیخواند تا در این مقاله به بررسی آن بپردازیم.
پرسش اصلی این است که در دایره روایات رجعت، اختلاف نقلها از یکسو و تأثیر پیشفرضها در فهم روایات از سوی دیگر، چه پیامدی داشته است؟
پرسشهای فرعی که به این سؤال اصلی ختم شده است نیز عبارت است از:
آیا روایات رجعت دستخوش اختلاف نقل شده است؟
آیا این اختلاف نقلها صرفاً از قبیل نقل به معنا بوده یا تأثیری در اختلاف دلالت روایات نیز داشته است؟
آیا پیشفرضهای علما، در فهمشان از روایات رجعت، تأثیر داشته است؟
آیا شکاف میان اختلاف فهمها به حدی میرسد که روایتی را به کلی از این باب خارج کند؟
درباره رجعت، پژوهشهای متعددی در قالب کتاب، مقاله و پایاننامه صورت گرفته است. برخی حوزههای پژوهش دراینباره عبارت است از: جمعآوری روایات، تأویل آیات بر اساس روایات، تبیین رجعت بر اساس روایات و دفاع از آن، دستهبندی روایات، نقد و ارزیابی روایات و رجعت از منظر فلسفی. در میان پژوهشهای معاصر، تبیین و دفاع از رجعت، بیشتر و نقد و ارزیابی روایات و نیز سیر تطور و منبعشناسی، کمتر موضوع پژوهشها بوده است. مقاله پیش رو را میتوان پژوهشی درباره منبعشناسی روایات رجعت و تغییرات آن دانست. در این حوزه دو مقاله نگاشته شده است که عبارتاند از: «پیشینه رجعتنگاری در شیعه، تحلیل کمیت و کیفیت آن» اثر سید نسیم حیدر زیدی در فصلنامه سخن تاریخ، شماره 20، پاییز 1393 و «منبعشناسی موضوعِ رجعت» اثر مجید نبوی، زهره اخوان مقدم و رضا سحر مرادی در فصلنامه امامت پژوهی، سال چهارم، شماره 15، پاییز 1393؛ هر دو مقاله سعی دارند فهرستی از پژوهشهای معاصر درباره رجعت ارائه کنند؛ اما مقاله پیش رو سعی دارد به عوامل تکثر روایات رجعت در منابع پس از قرن هشتم بپردازد.
همانطور که در مقاله دیگر نشان دادیم، حجم روایات رجعت، پیش و پس از قرن هشتم، تفاوت درخورتوجهی دارد. از قرن هشتم است که رجعت در کتب حدیثی باب مستقلی را به خود اختصاص میدهد و رفتهرفته این ابواب فربه میشوند (نک.: یوسفی و جاودان، 1395). در مقاله حاضر در پی آن هستیم که با روش کتابخانهای و با استفاده از منابع روایی و رجالی نقش دو عامل پیشگفته، یعنی اختلاف نقل و اختلاف فهم را در فزونی روایات متأخر بررسی کنیم. از آنجا که احصای تمام شواهد در یک مقاله ممکن نیست، در این مقاله تنها به شش نمونه اختلاف نقل مؤثر در دلالت و شش نمونه اختلاف برداشت بسنده کرده و علاوه بر ذکر نمونهها، به سند آن نیز اشاره کردهایم.
اختلاف نقل
شش موردی که در ادامه میآید، نمونههایی است که دستخوش اختلاف نقل شده است؛ بهگونهای که نقلی، دلالت بر رجعت ندارد، اما نقل دیگر، دالّ بر آن است.
1. سلیمبن قیس هلالی (م 76 ق.) در کتابش، روایتی را از امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده است که در آن امام با هشدار از جعل حدیث و دروغ بستن به پیامبر، از گفتوگویی میان خود و آن حضرت سخن میگوید؛ تا آنجا که پیامبر (ص) یکیک ائمه (ع) را نام میبرد و در معرفی آخرین، میفرماید: «مهدی هذه الأمة الذی یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما و اللّه انی لأعرف من یبایعه بین الرکن و المقام و أعرف اسماء الجمیع و قبائلهم» (هلالی، 1415: 2/620، ح 10)[i].
کلینی، در اصول کافی، ذیل باب اختلاف الحدیث، این روایت را به نقل از سلیم آورده است، اما روایتش تا پیش از نام بردن از ائمه، پایان مییابد. شاید او به تناسب موضوعی که در نظر داشته است، روایت را تقطیع کرده است (کلینی، 1387: 157-162، ح 1). صدوق نیز آن را در سه اثر خود، الخصال، کمال الدین و الاعتقادات، به نقل از سلیم آورده است. در الخصال، روایت را به تناسب قصدی که داشته است، تقطیع کرده و پیش از نام بردن از ائمه آن را پایان داده است (صدوق، 1362: 255، ب 4، ح 131)، اما در کمال الدین و الاعتقادات، روایت را کامل آورده است. افزون بر او، نعمانی و عیاشی نیز این روایت را از سلیم، تا پایان، با ذکر نام ائمه نقل کردهاند. همه این نقلها مشابه است و هیچ دلالتی بر رجعت ندارد (نعمانی، 1403:، 49-52، ح 10؛ عیاشی، بیتا: 1/ 14، ح 2؛ صدوق، 1416: 1/ 284، ب 24، ح 37؛ صدوق، 1389: ب 45/ 379).
این روایت در کتاب مختصر اثبات الرجعة فضلبن شاذان نیز به نقل از کتاب سلیم آمده است؛ اما در عبارت آخر، اختلافی به چشم میخورد. امروز نسخههای اثبات الرجعة فضلبن شاذان در دست نیست؛ بلکه تنها، روایتهای نقلشده از آن در میان سایر آثار برجای مانده است. باسم الهاشمی و غلام حسن محرمی، هر یک جداگانه اقدام به جمعآوری و تحقیق این روایتها کرده و آن را به چاپ رساندهاند. هر دو محقق، عبارت آخر را چنین آوردهاند: «ثم ابنه الحجة القائم خاتم اوصیائی و خلفائی و المنتقم من اعدائی، الذی یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما» (ابنشاذان، 1434: 17-22، ح 3؛ همو، 1413: 18، ح 1).[ii] منشأ انتساب چنین عبارتی به فضلبن شاذان کتاب کفایة المهتدی اثر میرلوحی سبزواری (م 1085 ق.) است. او نسخهای از کتاب اثبات الرجعة فضلبن شاذان را در اختیار داشته و این روایت را از آن کتاب نقل کرده است (میرلوحی سبزواری، 1384: 429، ح 1). طریق فضلبن شاذان نیز ذکر شده است و روشن است که او نیز این روایت را به نقل از سلیمبن قیس هلالی آورده است.
بنابراین، همه نقلها به کتاب سلیم ختم میشود. نظر به اینکه عبارت مذکور با قید «المنتقم من اعدائی» در نسخههای موجود کتاب سلیم و نقل نعمانی، عیاشی و صدوق از سلیم نیست، این احتمال جان میگیرد که عبارت و قید مدّنظر در نسخه کتاب فضلبن شاذان که نزد میرلوحی بوده است، از افزودههای نساخ باشد.
واضح است که حتی با قبول عبارت مذکور، این روایت تنها وقتی بر رجعت دلالت میکند که عبارت «المنتقم من اعدائی» را لزوماً به معنی دشمنان معاصر پیامبر (ص) بدانیم. در این صورت، این روایت، مثبِت رجعت دشمنان معاصر پیامبر (ص) خواهد بود و باز دلالتی بر رجعت ائمه (ع) ندارد.
در بررسی طریق روایت نیز باید گفت که ضعف أبانبن أبیعیاش، راوی هر دو طریق، مورد اتفاق است (اردبیلی، 1403: 1/ 9؛ شوشتری، 1422: 1/ 93-96؛ جواهری، 1417: 2). بهعلاوه ابنغضائری، ابراهیمبن عمر یمانی، یکی از راویان طریق فضلبن شاذان را نیز بسیار ضعیف دانسته است (اردبیلی، 1403: 1/ 29؛ شوشتری، 1422: 1/ 252-256؛ جواهری، 1417: 12).
2. سلیمبن قیس هلالی آورده است که در گفتوگویی میان امیرالمؤمنین (ع) و سلمان، آن حضرت میفرماید پیامبر (ص) چنین به من سفارش کرد: «یا علی إن قریشا ستُظهر علیک ما استنبطته و تجتمع کلمتهم علی ظلمک و قهرک فان وجدت اعوانا فجاهدهم و ان لم تجد اعوانا فکُفّ یدک و احقن دمک فان الشهادة من ورائک». شیخ صدوق در کمال الدین و شیخ طوسی در الغیبة این روایت را بدون اختلاف از کتاب سلیم نقل کردهاند (هلالی، 1415: 2/661-671، ح 12؛ از آن در صدوق، 1416: 1/262، باب 24، ح 10؛ و در طوسی، 1411: 334، ح 280،؛ 193، ح 155).[iii]
باسم الهاشمی در تحقیق کتاب مختصر اثبات الرجعة اثر فضلبن شاذان، این روایت را از الغیبة شیخ طوسی نقل کرده است، اما عبارت «...و احقن دمک فان الشهادة من ورائک. و اعلم انّ ابنی ینتقم من ظالمیک و ظالمی اولادک و شیعتک فی الدنیا و یعذبهم اللّه فی الآخرة عذابا شدیداً» بدان افزوده شده است. شایسته بود تذکر دهد عبارت مذکور و در نتیجه دلالت مورد نظر، در الغیبة طوسی نیست. محقق دیگرِ کتاب فضل، غلام حسن محرمی نیز این روایت را با همین عبارت زائد، از کفایة المهتدی میرلوحی آورده است (ابنشاذان، 1413: 29، ح 3؛ همو، 1434: 47، ح 30). هرچند طریق مذکور فضل صحیح است،[iv] اما چنانکه گذشت، به نظر میرسد نسخهای که از اثبات الرجعة فضلبن شاذان نزد میرلوحی سبزواری بود، مغشوش است و بنابراین نقلهای کفایة المهتدی درخور اتکا نیست؛ به ویژه آنکه همین روایت را منابع دیگر مانند سلیم، صدوق و طوسی، بدون این عبارت زائد آوردهاند.
3. باسم الهاشمی و غلام حسن محرمی در دو تحقیق مستقل خود درباره کتاب اثبات الرجعة اثر فضلبن شاذان (م 260 ق.)، روایتی نبوی را چنین آوردهاند: «عشر قبل الساعة لابدّ منها: السفیانی و الدجال و الدخان و خروج القائم و طلوع الشمس من مغربها و نزول عیسی و خسف بالمشرق و خسف بجزیرة العرب و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس إلی المحشر» (ابنشاذان، 1413: 47، ح 15؛ همو، 1434: 65، ح 66، به نقل از میرلوحی سبزواری، 1384: 643، ح 38).
هر دو محقق این روایت نبوی را از طریق دیگری نیز چنین آوردهاند: «عشر قبل الساعة لابدّ منها: السفیانی و الدجال و الدخان و الدابّة و خروج القائم و طلوع الشمس من مغربها و نزول عیسی و خسف بالمشرق و خسف بجزیرة العرب و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس إلی المحشر» (ابنشاذان، 1413: 47، ح 15؛ همو، 1434: 61، ح 8؛ از آن در طوسی، 1411: 436، ح 426؛ و در حرعاملی، 1380: 327، ح 100؛ و در مجلسی، 1403: 52/209، ح 48).
طریق و نقل اول، صحیح است و فاقد دلالت بر رجعت.[v] در نقل دوم با افزوده شدن کلمه «دابة»، روایت مفیدِ معنای رجعت تلقی شده است، اما طریق آن، مشتمل بر یک راوی مهمل است.[vi]
4. در تفسیر قمی، چاپ نجف، ذیل آیه 159 سوره نساء: «و إن من أهل الکتاب الا لیؤمننّ به قبل موته» آمده است که شهربن حوشب خلال در گفتوگویی با حجاجبن یوسف، از قول امام باقر (ع) نقل کرد که وقتی عیسی (ع) به دنیا بازگردد، تمام یهودیان و مسیحیان به او ایمان میآورند (قمی، 1386: 1/ 158).
حرعاملی (م 1104 ق.) در کتابش الایقاظ، شاید در اثر خطای حافظه، به تفسیر قمی چنین نسبت داده است: «روی أن رسول اللّه إذا رجع آمن الناس کلهم» (حر عاملی، 1380: 313، ح 63). بدین ترتیب آن را مثبِت رجعت پیامبر اسلام (ص) دانسته است.
گفتنی است روایت مذکورِ الایقاظ در تفسیر قمی، به تحقیق و چاپ مؤسسة الإمام المهدی درآمده است، اما ایشان در تحقیق تفسیر قمی به نسخ خطی مراجعه نکردهاند! متن تفسیر قمی به چاپ مؤسسة الامام المهدی، مطالبی زاید بر چاپ نجف دارد، اما این افزودهها (از جمله روایت مذکور)، ناشی از تحقیق در نسخ خطی نیست، بلکه از سایر کتب مطبوع جمعآوری شده است. در تحقیق مؤسسة الامام المهدی، روایاتی که در کتب دیگر به تفسیر قمی نسبت داده شده، بدون تطبیق با نسخهای خطی، بدان افزوده شده است (قمی، 1435: 1/ 231، ح 30).
5. محمدبن حسن صفار قمی (قرن 3) در بصائر الدرجات، ذیل باب الکلمة التی علّم رسول اللّه امیرالمؤمنین (ع) روایتی را چنین آورده است:
عن عبایة الأسدی قال دخلت علی امیرالمؤمنین (ع) و أنا خامس خمسة اصغر القوم فسمعته یقول حدثنی اخی رسول اللّه (ص) انه خاتم الف نبی و أنا خاتم الف وصی و کلفت ما لم یکلفوا قلنا ما انصفک القوم یا امیرالمؤمنین قال لیس حیث تذهب یا ابن اخ انی لأعلم ألف کلمة ما یعلمها غیری و غیر محمد (ص) یقرؤون منها آیة فی کتاب اللّه و إذا وقع القول علیهم أخرجنا لهم دابة من الأرض تکلمهم ان الناس کانوا بآیاتنا لایوقنون (صفار قمی، 1404: باب 18، ح 7).[vii]
واضح است که این روایت تنها بر علم امام دلالت دارد و هیچ اشارهای به رجعت ندارد.
حسنبن سلیمان حلی (متوفی اوائل قرن 9) در کتاب مختصر بصائر الدرجات، ذیل باب «تتمة ما تقدم من احادیث الرجعة»[viii] همین روایت را از طریق دیگری چنین آورده است:
عن عبایةبن ربعی عن امیرالمؤمنین (خامس خمسة و هو أصغرهم یومئذ فسمع امیرالمؤمنین)[ix] یقول: حدثنی أخی أنه ختم ألف نبی و إنی ختمت الف وصی و إنی کلّفت ما لم یکلفوا. و إنی لأعلم ألف کلمة ما یعلمها غیری و غیر محمد مامنها کلمة إلا مفتاح ألف باب بعد ما تعلمون منها کلمة واحدة، غیر أنکم تقرؤن منها آیة واحدة فی القرآن و إذا وقع القول علیهم أخرجنا لهم دابة من الارض تکلمهم أن الناس کانوا بآیاتنا لایوقنون و ما تدرونها من! (حلی، 1421: 485، ح 32/539 و ح 33/540؛ از آن در مجلسی، 1403: 53/111، شماره 8 و ۹).
از آنجا که خروج دابة الأرض در روایات به معنی رجعت امیرالمؤمنین (ع) دانسته شده است،[x] کلام امام پس از این آیه نیز دالّ بر تعیین خود به عنوان مصداق دابة الأرض و بازگشتش به دنیا فهمیده شده است؛ گویی که امیرالمؤمنین (ع) با عبارت «و ما تدرونها من» اشاره دارد به اینکه خود، دابة الأرض است و بنابراین روایت با تعیین ایشان به عنوان دابة الأرض، بر رجعت دلالت دارد. بدین ترتیب افزوده شدن عبارت «و ما تدرونها من!» این نقل را مفید معنای رجعت کرده است. با بررسی سند این نقل، دریافتیم که نام یکی از راویان، احمدبن مستنیر در کتب رجالیای که به آن مراجعه کردیم،[xi] نیامده است. احمدبن محمدبن اسحاق الحضرمی میان جهل و اهمال مردد است[xii] (شوشتری، 1422: 1/578؛ جواهری، 1417: 40). محمدبن کثیربن بشیربن عمیرة الأزدی مهمل است (اردبیلی، 1403: 2/ 186. شوشتری، 1422: 9/ 537-538؛ جواهری، 1417: 571).
6. در سعد السعود للنفوس، اثر سید ابنطاوس (م 664 ق.) مرسلهای آمده، حاکی از گفتوگویی میان ابلیس و خداوند است. ابلیس میگوید: «...ربّ فأنظرنی إلی یوم یبعثون». پاسخ خداوند چنین است:
لا ولکنک من المنظرین إلی یوم الوقت المعلوم، فانه یوم قضیتُه وحتمتُه أن اُطهّر الأرض ذلک الیوم من الکفر و الشرک و المعاصی و انتخبتُ لذلک الوقت عبادا لی امتحنتُ قلوبهم للإیمان و حشوتُها بالورع و الاخلاص و الیقین و التقوی و الخشوع و الصدق و الحلم و الصبر و الوقار و العفاف و الزهد فی الدنیا و الرغبة فیما عندی بعد الهدی و أجعلهم دعاة الشمس و القمر و استخلفهم فی الأرض و أمکّن لهم دینهم الذی ارتضیته لهم یعبدوننی لایشرکون بی شیئا، یقیمون الصلاة لوقتها و یؤتون الزکاة لحینها و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و...
تا آنجا که خداوند میفرماید:
أولئک أولیائی اخترت لهم نبیا مصطفی و أمینا مرتضی فجعلته لهم نبیا و رسولا و جعلتهم له أولیاء و أنصارا، تلک امة اخترتها للنبی المصطفی و أمینی المرتضی، ذلک وقت حجبته فی علم غیبی و لابد أنه واقع، اُبیدک یومئذ و خیلک و رجلک و جنودک أجمعین فاذهب: فانّک من المنظرین إلی یوم الوقت المعلوم (ابنطاووس، 1428: 127؛ همو 1421: 67 و 68، ح 17؛ از آن در مجلسی، 1403: 52/384، ح 194؛ و در کورانی، 1427: 918).
در عبارت «تلک امة اخترتها» اختلافی رخ داده است؛ دو تحقیق از سعد السعود به چاپ رسیده است که هر دو محقق، یعنی فارس تبریزیان حسون و صاحبعلی محبی کلمه «امة» را ضبط کردهاند و هیچکدام به اختلاف یا احتمال خطا در این کلمه تذکر ندادهاند. علامه مجلسی نیز این روایت را از سعد السعود نقل کرده است؛ در بحار نیز واژه «امة» ضبط شده است و تذکری به احتمال خطا یا اختلاف نسخ داده نشده است. با اینکه این روایت در کتاب علی کورانی، المعجم الموضوعی لأحادیث المهدی نیز از سعد السعود نقل شده، اما به جای «امة» واژه «ائمة» نوشته شده است (ابنطاووس، 1428: 127؛ همو 1421: 67 و 68، ح 17؛ مجلسی، 1403: 52/384، ح 194؛ کورانی، 1427: 918). بدین ترتیب این روایت دال بر رجعت دانسته شده است، با این توضیح که ائمه منحصر در تعداد معین مشخصی هستند که همگی، جز یکی، از دنیا رفتهاند؛ اما این روایت از حضور ائمه در آخرالزمان سخن میگوید، پس یعنی ایشان باز خواهند گشت.
واضح است که اگر «امة» صحیح باشد، روایت دلالتی بر بازگشت ائمه پس از مرگ ندارد. این احتمال وجود ندارد که صاحب کتاب المعجم الموضوعی لأحادیث المهدی از باب تصحیح، واژه را تغییر داده باشد؛ چراکه ویژگیهای بیانشده، اختصاص به ائمه علیهم السلام ندارد تا تنها صورت صحیح روایت، با ضبط کلمه «ائمه» باشد. افزون بر این، در عبارتی که وی آورده است (تلک ائمة اخترتها للنبی المصطفی و أمینی المرتضی)، دو اشکال وجود دارد؛ یکی آنکه واژه ائمه به اعتبار لفظ آن معامله مفرد مؤنث شده است، حال آنکه چنین استعمالی، هرچند صحیح است، اما رایج نیست. دوم آنکه ائمه برای پیامبر (ص) انتخاب نشدهاند تا گفته شود: «ائمة اخترتها لــلنبی»!!
درخور توجه است که سید ابنطاوس این روایت را در ضمن اخبارِ ابتدای خلقت آورده است. علامه مجلسی نیز این روایت را در باب رجعت نیاورده است، بلکه آن را در تاریخ امام دوازدهم، باب سیره و اخلاق و ویژگیهای زمان ایشان، به عنوان حوادث پس از ظهور ذکر کرده است. علامه مجلسی در توضیح این روایت تنها از نابودی شیطان، پس از ظهور، سخن میگوید و هیچ اشارهای به رجعت ائمه نمیکند. بدین ترتیب، این نمونه از اختلاف نقل که منجر به اختلاف دلالت شده است، مربوط به دوران کنونی ما است.
اختلاف برداشت
شش موردی که در ادامه میآید نیز نمونههایی از تأثیر پیشفرضها در فهم روایات است:
1. در روایتی آمده است که روزی در حالی که اُبیّبن کعب نزد پیامبر (ص) بود، امام حسین (ع) بر آن حضرت وارد شد. پیامبر (ص) او را به «زینت آسمانها و زمین» خطاب کرد. این خطاب، تعجب اُبیّبن کعب را برانگیخت که با وجود پیامبر (ص)، چگونه حسین (ع) زینت آسمانها و زمین است. در این هنگام آن حضرت بیان فضائل حسین (ع) و امامان (ع) از نسل او را آغاز کرد و از شفاعت ایشان و توسل به آنان سخن گفت. ایشان تکتک نُه امام از ذریه حسین (ع) را نام برد و وصف کرد تا اینکه به دوازدهمین امام و وصف او رسید و در وصفش فرمود: «او شمشیر از غلاف بکشد و دشمنان خدا را هرجا بیابد بکشد». این چنین، روایت پس از چهار صفحه پایان مییابد (صدوق، 1416: 1/264، ح 11). شیخ صدوق این روایت را به عنوان نص نبوی برای تعیین ائمه آورده است.
علامه مجلسی در رسالهای فارسی با عنوان رجعت این روایت را آورده است (مجلسی، 1367: 79، ح 9).[xiii] هرچند در این روایت هیچ سخنی از بازگشت به دنیا نیست، اما گویا ذهن علامه مجلسی معطوف به دشمنانی بوده است که در زمان ظهور امام دوازدهم زنده نیستند و از اینرو لازم است به دنیا بازگردند تا امام دوازدهم آنها را بکشد؛ بدین ترتیب مجلسی این روایت را دال بر رجعت دانسته است. درخور توجه است که خود مجلسی در بحار این روایت بلند چهارصفحهای را نه در باب رجعت، بلکه در باب «نصوص اللّه علی الائمة من خبراللوح و الخواتیم» آورده است (مجلسی، 1403: 36/204، ح 8).
2. شیخ صدوق (م 381 ق.) در کتاب ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، در عقاب قاتل امام حسین (ع) آورده: «قال رسول اللّه اذا کان یوم القیامة نصب اللّه لفاطمة قبة من نور فیقبل الحسین و رأسه علی یده فاذا رأته شهقت شهقة...»، تا آنجا که میگوید:
(فیمثل اللّه رجلا لها فی أحسن صورة و هو یخاصم قتلته بلارأس)[xiv] فیجمع اللّه قتلته و المجهزین علیه و من شرک فی قتله فیقتلهم حتی یأتی علی آخرهم. (ثم یُنشَرون فیقتلهم أمیرالمؤمنین)[xv] ثم یُنشَرون فیقتلهم الحسن ثم ینشرون فیقتلهم الحسین ثم ینشرون فلایبقی من ذریتنا أحدٌ الا قتلهم قتلة فعند ذلک یُکشف الغیظُ و یُنسی الحزنُ» (صدوق، 1388: 496، ح 3 / 847، ؛ از آن در حر عاملی، 1380: 238، ح 29).
ابنطاووس (م 664 ق.) نیز در کتاب اللهوف، پس از ذکر شهادت امام حسین (ع)، این روایت را به صورت مرسل و بدون ذکر منبع آورده است (ابنطاووس، 1364: 60؛ صادقی کاشانی، 1395: 222). روایت تصریح دارد که در قیامت چنان خواهد شد. شیخ صدوق و ابنطاووس بر این روایت، تعلیقهای دالّ بر رجعت نزدهاند. اما حرعاملی در کتاب الایقاظ خود پس از نقل این روایت گفته است: «از آنجا که در قیامت مرگی نیست، این روایت مربوط به قیامت صغری در این دنیا، یعنی رجعت است. او اظهار کرده است که اصطلاح قیامت صغری را از کلام «بعض المتقدمین» گرفته است، بیآنکه حتی یک نفر را نام ببرد (حر عاملی، 1380: 238، ح 29).[xvi]
شایسته است گفته شود از آنجا که طبق آیه قرآن در قیامت مرگی نیست: «لایذوقون فیها الموت إلا الموتة الأولی» (دخان: 56)، محتوای این روایت، خلاف قرآن است و باید طرد شود.
3. در مجلس هشتادوسوم امالی شیخ صدوق (م 381 ق.)، در روایتی چهارصفحهای درباره فضائل امیرالمؤمنین (ع) از خود آن حضرت نقل شده است که پیامبر بر منبرش فضائل مرا چنین و چنان گفت تا آنجاکه میگوید: «یا علی إن لک کنزٌ[xvii] فی الجنة و أنت ذوقرنیه» (صدوق، 1417: 656، ح 2/891؛ از آن در حرعاملی، 1380: 341، ح 131).
حرعاملی این روایت را دال بر رجعت دانسته است؛ اما توضیح نداده است که چگونه چنین فهمی از این روایت داشته است. هرچند ذوالقرنین مفهومی مرتبط با رجعت دانسته شده است،[xviii] اما در این روایت پیامبر (ص) تنها فرموده است که علی (ع) در بهشت ذوالقرنین است، نه در این دنیا! به نظر میرسد فهم رجعت از این روایت برداشت ویژهای میطلبد.
4. پیامبر به علی (ع) فرمود: «کأنک بقوم قد تأولوا القرآن و أخذوا بالشبهات... هم أهل فتنة یعمهون فیها إلی أن یدرکهم العدل. فقلت یا رسول اللّه العدل منا أم من غیرنا؟ قال بل منا؛ بنا فتح اللّه و بنا یختِم و بنا ألّف اللّه بین القلوب بعد الشرک و بنا یؤلّف القلوب بعد الفتنة» (مفید، 1403: 288، ح 7؛ از آن در طوسی، 1414: مجلس 3، 66، ح 96/ 5). این روایت در امالی شیخ مفید و طوسی نقل شده و اشارهای به دلالت آن بر رجعت نشده است. حر عاملی این روایت را از همین دو منبع دریافت کرده و آن را مفید معنای رجعت دانسته است. به نظر میرسد او «یختم» را مرتبط با آخرالزمان و «بنا» را منحصر در پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) تلقی کرده است؛ حال آنکه میتوان گفت امام عصر (عج) خارج از «بنا» نیست، تا برای تحقق آن، رجعت ائمه لازم آید (حرعاملی، 1380: 298، ح 28).
5. در خطبهای منسوب به امیرالمؤمنین (ع)، ایشان از گفتوگویی میان خود و پیامبر (ص) حکایت میکند:
...یا رسول اللّه بأی المنازل اُنزلهم إذا فعلوا ذلک؟ قال: بمنزلة فتنة، ینقذ اللّه بنا أهل البیت عند ظهورنا السعداء من اُولی الألباب إلاّ أن یدّعوا الضلالة، و یستحلّوا الحرام فی حرم اللّه، فمن فعل ذلک منهم فهو کافر. یا علی! بنا ختم اللّه، و بنا فتح الإسلام، و بنا یختمه، بنا أهلک اللّه الأوثان و من یعبدها، و بنا یقصم کلّ جبّار و کلّ منافق، حتی لیقتل فی الحق من یقتل فی الباطل. یا علی! إنّما مثل هذه الاُمّة مثل حدیقة اُطعم منها فوج عاماً، ثمّ فوج عاماً، ثم فوج عاماً، فلعلّ آخرها فوجاً أن یکون أثبتها أصلاً، و أحسنها فرعاً، و أمدّها ظلاًّ، و أحلاها جنی، و أکثرها خیراً، و أوسعها عدلاً، و أطولها ملکاً. یا علی! کیف تهلک اُمّة أنا أوّلها، و مهدیها وسطها، و المسیحبن مریم آخرها. یا علی! إنّما مثل هذه الاُمّة کمثل الغیث لایدری أوله خیر أم آخره، و بعد ذلک نتج الهرج، لست منه و لیس منّی... (حلی، 1421: 477، ح 17/524).
کتاب مختصر بصائر الدرجات را قدیمترین منبع موجود یافتیم که این خطبه را بدین صورت نقل کرده است. حسنبن سلیمان حلی، تلخیصکننده بصائر الدرجاتِ سعدبن عبداللّه اشعری، این خطبه را ضمن مطالبی آورده است که در کتاب سعدبن عبداللّه اشعری نبوده و او آنها را از طریق دیگری یافته است. گویا وی تمامی «ختم»ها را مرتبط با آخرالزمان و «بنا»های مذکور را منحصر در پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) دانسته و بدین ترتیب این کلام را ناظر به رجعت دانسته است؛ حال آنکه دوازدهمین و آخرین امام خارج از «بنا» نیست تا دلالت این کلام منحصر در رجعت باشد.
همچنین در این خطبه اگر مقصود از عبارت «و المسیح عیسی بن مریم آخرها» آن است که او آخرین ظهورکننده خواهد بود، پس این عبارت با سایر اخبار منافات دارد. چراکه بنابر سایر اخبار، مسیح (ع) همراه مهدی (عج) ظهور خواهد کرد و رجعت ائمه پس از ایشان رخ خواهد داد. بنابراین مسیح، آخرین نخواهد بود.
6. منسوب به پیامبر (ص) است که در حجة الوداع فرمود: «لأقتلن العمالقة فی کتیبة». سپس جبرئیل نازل شد و به آن حضرت تذکر داد که امر را بین خود و علی (ع) مردد کند. بدین ترتیب آن حضرت افزود: «أو علیبن أبیطالب».
در قرن چهارم، طبرانی از اهل سنت این روایت را نقل کرده است[xix] (طبرانی، 1984: 11/ ح 11088، 61) و تا جایی که جستجو شد گویا این روایت برای اولین بار در قرن هشتم از طریق کتاب مختصر بصائر الدرجات ضمن ابوابی که ملخِّص، حسنبن سلیمان حلی، به کتاب افزوده است، به منابع شیعی راه یافته است. او اولین کسی است که این روایت را در زمره روایات دال بر رجعت آورده است؛ اما توضیح نداده است که چگونه این روایت بر رجعت دلالت میکند. علامه مجلسی و حر عاملی نیز آن را از روایات رجعت دانستهاند؛ اما هیچیک وجه دلالت آن بر رجعت را توضیح ندادهاند (حلی، 1421: 491، ح 46/553؛ از آن در مجلسی، 1403: 53/114، شماره 19؛ و در حرعاملی، 1380: 356، ح 165).
نتیجه
روایات رجعت نیز همچون روایات دیگر، دستخوش اختلاف نقل و اختلاف برداشت شده است. هرچند اختلاف نقلها در بعضی روایات رجعت، اختلافی در دلالت وارد نمیکند، در بعضی دیگر دلالت را چنان تغییر میدهد که گاه روایت را از دایره رجعت بیرون میکند. غالباً طریق اینگونه نقلها نیز مختلف است؛ نقلِ دالّ بر رجعت از طریقی و نقل غیردالّ از طریق دیگر رسیده است که این خود کمکی است در ترجیح یکی از دو نقل.
اختلاف فهم نیز بعضی روایات را در برزخی میان روایات دالّ و غیردالّ قرار داده است. در اینجا اختلاف، نه در نقل راویان، بلکه در فهم مخاطبان است. گاه به نظر میرسد تحقق مفاد بعضی روایات مستلزم بازگشت اموات نیست؛ اما از آنجا که ذهن مخاطب به دنبال چنین معنایی بوده، چنین نیز برداشت کرده است.
با مقایسه فراوانی روایات رجعت در کتب حدیثی پیش و پس از قرن هشتم، آنچه توجه را به خود جلب میکند، فزونی روایات این باب در دوران متأخر است که دو عامل اختلاف نقلها و اختلاف فهمها بیشک در آن مؤثر بوده است و به مرور زمان در فربه شدن ابواب و کتب رجعت، نقش داشته است.
پینوشتها
[i]. محقق کتاب سلیم، در بخش تخریجات مربوط به این روایت، فهرست بلندی را آورده است. با مراجعه به این منابع، درمییابیم که بسیاری، به نقل بخشی از این روایت بسنده کردهاند و تنها، منابع معدودی آن را کامل آوردهاند.
[ii]. باسم الهاشمی اشاره کرده است که این نقل امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه آمده است. اما جا داشت تذکر دهد که در نهج البلاغه از ائمه نامی برده نشده است و از ظهور سخن به میان نیامده است (نک.: شریف رضی، 1365: خطبه 210).
[iii]. شیخ طوسی این روایت را در باب «العلة المانعة من ظهوره علیه السلام» برای تقریب سبب غیبت به اذهان آورده است.
[iv]. عبدالرحمن بنأبینجران (اردبیلی، 1403: 1/444؛ شوشتری، 1422: 6/ 86-88؛ جواهری، 1417: 732) و عاصم بنحمید (اردبیلی، 1403: 1/245؛ شوشتری، 1422: 5/ 593-595؛ جواهری، 1417: 294) و ابوحمزه ثمالی (=ثابت بنابیصفیه = ثابت بندینار) (اردبیلی، 1403: 1/ 134؛ شوشتری، 1422: 2/ 444-452 و 11/ 295؛ جواهری، 1417: 96 و 696) موثقاند.
[v]. حسن بنمحبوب (اردبیلی، 1403: 1/ 221-224؛ شوشتری، 1422: 3/ 347-353؛ جواهری، 1417: 152)؛ علی بنرئاب (طوسی، بیتا: 221؛ نجاشی، 1365: 175؛ جواهری، 1417: 395)؛ ابوحمزه ثمالی (اردبیلی، 1403: 1/ 134؛ شوشتری، 1422: 2/ 444-452 و 11/ 295؛ جواهری، 1417: 96 و 696)؛ سعید بنجبیر (اردبیلی، 1403: 1/ 359؛ شوشتری، 1422: 5/ 85-89؛ جواهری، 1417: 250)؛ عبدالله بنعباس (شوشتری، 1422: 6/ 418-422؛ جواهری، 1417: 338).
[vi]. ابو نصر، راوی مهمل این طریق است (جواهری، 1417: 724). بهعلاوه عامر بنواثلة (ابوالطفیل) نیز در این طریق هست که هرچند کشی از پیوستن او به مختار، اعتقادش به حیات محمد بنحنفیه و حتی سرودن شعری دراینباره، سخن میگوید (کشی، 1348: 94، ش 149)؛ اما وی همچنان در زمره خواص اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام ذکر میشود. شوشتری با دفع شواهد کیسانی بودن او، میافزاید که مخالفین، او را به جهت اعتقادش به رجعت، از شیعیان مفرط خواندهاند (اردبیلی، 1403: 1/ 428؛ شوشتری، 1422: 5/ 627- 636؛ جواهری، 1417: 297).
[vii]. اسحاق بنمحمد بنمروان از جمله راویان این خبر، نزد برخی رجالشناسان مجهول و نزد برخی مهمل است (جواهری، 1417: 58)؛ اردبیلی و شوشتری، نامش را نیاوردهاند. عبدالله بنزبیر نیز مهمل است (اردبیلی، 1403: 1/ 484؛ شوشتری، 1422: 6/ 355-357؛ جواهری، 1417: 334).
[viii]. سعد بنعبدالله اشعری (قرن 3) مجموعه حدیثی با عنوان بصائر الدرجات نگاشت. حسن بنسلیمان در قرن هشتم آن را تلخیص کرد. مشخص نیست چه زمانی نسخههای کتاب سعد از دست رفته است؛ اما یقیناً علامه مجلسی کتاب سعد را نیافته است. این مطلب را از مقدمه آقای دریاب، محقق بحارالأنوار میتوان فهمید (مجلسی، 1429: 1/11 و 17). حسن بنسلیمان حلی ابوابی را به کتاب افزوده و آنها را مشخص کرده است؛ از جمله بابی تحت عنوان تتمة ما تقدم من احادیث الرجعة که در آن به گردآوری روایاتی در موضوع رجعت پرداخته که در کتاب سعد ذکر نشده است و وی آنها را از طریق دیگری به دست آورده است. روایت مذکور در مقاله، از آن زمره است.
.[ix] مشتاق مظفر، محقق مختصر بصائر تذکر داده است که بین القوسین در چاپ نجف و بحارالأنوار نیامده است (حلی، 1421: 485).
.[x] برای واضح شدن ارتباط مفهوم «دابة» با رجعت به این روایت دقت کنید: «عن عبایة قال: أتی رجل أمیرالمؤمنین علیه السلام فقال: حدثنی عن الدابة قال: و ما ترید منها؟ قال: أحببت أن أعلم علمها، قال: هی دابة مؤمنة تقرا القرآن و تؤمن بالرحمان و تأکل الطعام و تمشی فی الاسواق. ثم قال: من هو یا امیرالمؤمنین؟ قال: هو علی ثکلتک أمک (حلی، 1421: 484، ح 31/538؛ از آن در مجلسی، 1403: 53/111، شماره 7؛ و در استرآبادی، 1415: 163، شماره 92)؛ نیز نک.: مقاله «بررسی مصداق دابة الارض در روایات فریقین» نوشته حسین نقی زاده و سعیده سادات موسوی نیا که در شماره 53 فصلنامه علوم حدیث منتشر شده است.
[xi]. علاوه بر رجال کشی و نجاشی و الفهرست طوسی به قاموس الرجال، جامع الرواة، المفید من معجم رجال الحدیث، تهذیب التهذیب و میزان الاعتدال نیز مراجعه شد.
[xii]. نزد اردبیلی، مجهول و نزد شوشتری و خویی، مهمل است.
[xiii]. علامه مجلسی در مقدمه این اثرش میگوید: «در حین جمع آوری بحارالأنوار مضمون دو خبر، او را به این گمان رسانده است که ائمه اطهار علیهم السلام به ظهور دولت صفویه و اتصال آن به ظهور و سلطنت مهدی موعود بشارت دادهاند. همین انگیزهای شد تا آن دو خبر را همراه دوازده روایت درباره احوال صاحب الزمان در کتابی مستقل جمعآوری کند».
.[xiv] عبارت داخل پرانتز در الایقاظ چنین است: «فیمثله الله لها فی أحسن صورة و هو یخاصم قتلته» (حر عاملی، 1380: 238، ح 29).
.[xv] عبارت داخل پرانتز در الایقاظ نیامده است (نک.: حر عاملی، 1380: 238، ح 29).
[xvi]. تعبیر «الآخرة الصغری» درباره رجعت را در کلام شیخ احمد احسائی (م 1241 ق.) یافتیم (نک.: احسائی، 1414: 201)؛ اما در کتب قدما چنین تعبیری نیافتیم.
.[xvii] در الایقاظ، «بیت» آمده است (حرعاملی، 1380: 341، ح 131).
[xviii]. این ارتباط در این خبر ثقفی روشن میشود: «قال ابنجریج: أخبرنی غیرهما [: رجل وزاذان] أنه [=ابنالکواء] سأله [=أمیرالمؤمنین] عن الذین بدّلوا نعمة الله کفرا. قال: دعهم لغیهم هم قریش. قال: فما ذوالقرنین؟ قال (ع): رجل بعثه الله إلی قومه فکذبوه و ضربوه علی قرنه فمات، ثم أحیاه الله، ثم بعثه إلی قومه فکذبوه و ضربوه علی قرنه الآخر فمات، ثم أحیاه الله، فهو ذوالقرنین، لانه ضربت قرناه». ثقفی ادامه میدهد: «و فی حدیث آخر و فیکم مثله یرید نفسه» (ثقفی، 1395: 1/ 182؛ از آن در حلی، 1421: 479-480، ح 21 -23/528-530؛ و در مجلسی، 1403: 53/ 107- 109، ح 137؛ و در استرآبادی، 1415: 158، ح 86؛ و در احسائی، 1414: 202-203).
[xix]. حمدی عبدالمجید، محقق کتاب المعجم الکبیر به ضعف دو راوی، اسماعیل و پدرش تذکر داده است.
مراجع
منابع
قرآن کریم.
ابنشاذان نیشابوری، فضل (1413). مختصر اثبات الرجعة، تحقیق: باسم الهاشمی، بیروت: دارالکرام، الطبعة الاولی.
ابنشاذان نیشابوری، فضل (1434). اثبات الرجعة، تحقیق: غلام حسن محرمی، قم: دارالمجتبی، چاپ اول.
ابنطاووس، علیبن موسی (1364). الملهوف فی قتلی الطفوف، قم: منشورات الرضی، الطبعة الثانیة.
ابنطاووس، علیبن موسی (1421). سعد السعود للنفوس، تحقیق: فارس تبریزیان حسون، قم: نشر دلیل، الطبعة الاولی.
ابنطاووس، علیبن موسی (1428). سعد السعود، تحقیق: صاحب علی محبی، قم: موسسه احسن الحدیث، الطبعة الاولی.
احسائی، احمدبن زینالدین (1414). الرجعة، بیروت: الدار العالمیة، الطبعة الاولی.
اردبیلی، محمد (1403). جامع الرواة، قم: منشورات مکتبة آیة اللّه العظمی المرعشی النجفی.
استرآبادی، محمد مؤمنبن دوست (1415). الرجعة، تحقیق: فارس حسون کریم، قم: دار الاعتصام، الطبعة الاولی.
ثقفی، ابراهیم (1395). الغارات، مقدمه و تعلیقات: میر جلال الدین حسینی ارموی، تهران: سلسله انتشارات انجمن آثار ملی.
جواهری، محمد (1417). المفید من معجم رجال الحدیث، قم: منشورات مکتبة المحلاتی، الطبعة الاولی.
حرعاملی، محمدبن حسن (1380). الایقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، تحقیق: مشتاق مظفر، قم: دلیل ما، الطبعة الاولی.
حلی، حسنبن سلیمان (1421). مختصر بصائرالدرجات، تحقیق: مشتاق مظفر، قم: جامعه مدرسین.
سمرقندی، مسعود بن عیاش (بیتا). التفسیر، تحقیق: هاشم رسولی محلاتی، تهران: المکتبة العلمیة الإسلامیة.
شریف رضی (1365). نهج البلاغه، ضبط صبحی صالح، قم: هجرت.
شوشتری، محمدتقی (1422). قاموس الرجال، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، الطبعة الاولی.
صادقی کاشانی، مصطفی (1395). تصحیح و منبعشناسی کتاب الملهوف، قم: پژوهشکده تاریخ و سیره اهل بیت، چاپ اول.
صدوق، محمدبن علی (1362). الخصال المحمودة و المذمومة، تصحیح: علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، الطبعة الثانیة.
صدوق، محمدبن علی (1388). ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم: انتشارات ارمغان طوبی، الطبعة الثامنة.
صدوق، محمدبن علی (1389). الاعتقادات، قم: مؤسسة الامام المهدی، الطبعة الاولی.
صدوق، محمدبن علی (1416). کمال الدین و تمام النعمة، قم: موسسة النشر الإسلامی، الطبعة الثالثة.
صدوق، محمدبن علی (1417). الأمالی، قم: تحقیق و نشر موسسة البعثة، الطبعة الاولی.
صفار قمی، محمدبن حسنبن فرخ (1404). بصائرالدرجات، تصحیح و تعلیق: محسن کوچه باغی، قم: منشوات مکتبة آیةاللّه العظمی المرعشی النجفی.
طبرانی، سلیمانبن احمد (1984). المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی عبدالمجید السلفی، موصل: مطبعة الزهراء، الطبعة الثانیة.
طوسی، محمدبن حسن (1411). الغیبة، تحقیق: عباد اللّه سرشار میانجی تهرانی و علی احمد ناصح، قم: موسسه المعارف الإسلامی، الطبعة الاولی.
طوسی، محمدبن حسن (1414). الأمالی، قم: تحقیق و نشر موسسه البعثة، الطبعة الاولی.
طوسی، محمدبن حسن (بیتا). الفهرست، مشهد: دانشگاه مشهد.
قمی، علیبن ابراهیم (1386). تفسیر القمی، تصحیح: طیب موسوی جزائری، نجف: مکتبة الهدی.
قمی، علیبن ابراهیم (1435). تفسیر القمی، قم: تحقیق و نشر مؤسسة الإمام المهدی.
کشی، محمد بن عمر (1348). اختیار معرفة الرجال، تلخیص محمد بن حسن، تصحیح: حسن مصطفوی، مشهد: دانشگاه مشهد.
کلینی، محمدبن یعقوب (1387). اصول کافی، قم: تحقیق و نشر دارالحدیث.
کورانی، علی (1427). المعجم الموضوعی لأحادیث الإمام المهدی، بینا، الطبعة الاولی.
مجلسی، محمدباقر (1367). رجعت، مصحح: ابوذر بیدار، تهران: بینا.
مجلسی، محمدباقر (1403). بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت: موسسه الوفاء، الطبعة الثالثة.
مجلسی، محمدباقر (1429). بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تحقیق: محمد باقر دُریاب، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، الطبعة الاولی.
مفید، محمدبن محمد (1403). الأمالی، تحقیق: حسین استادولی و علیاکبر غفاری، قم: جامعة المدرسین.
میرلوحی سبزواری، محمدبن محمد (1384). کفایة المهتدی، مقدمه: شریعت موسوی اصفهانی، قم: دارالتفسیر، الطبعة الاولی.
نجاشی، احمدبن علی (1365). رجال النجاشی، قم: مکتبة الداوری.
نعمانی، محمدبن ابراهیم (1403). الغیبة، بیروت: موسسه اعلمی للمطبوعات، الطبعة الاولی.
هلالی، سلیمبن قیس (1415). کتاب سلیمبن قیس هلالی، تحقیق: محمدباقر انصاری زنجانی، قم: الهادی، الطبعة الاولی.
یوسفی، ساجده؛ جاودان، محمد (1395). «نگاهی به تطور جایگاه روایات رجعت در منابع امامیه»، فصلنامه شیعهپژوهی، سال دوم، شماره ششم، بهار 1395، ص7-23.