هدف از سیر و معراج پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، مشاهده عوالم هستی و نشانه های عظمت او بوده است، و این هدف در خود آیات بیان شده است چنانکه خداوند سبحان، اهداف معراج را ارايهي آيات و نشانههاي بزرگ خود به رسول مكرم اسلام خوانده است:«لنریه من آیاتنا؛ تا آيات خويش را به او بنماييم»(اسراء/1) و باز می فرماید: «لَقَدْ رَأَى مِنْ ءَايَاتِ رَبِّهِ الْكُبرَْى؛ به راستى كه برخى از آيات بزرگتر پروردگارش را بديد.» (نجم/18)
و در احادیث اسلامی این هدف به نوعی تشریح شده است چنانکه امام صادق علیه السلام در پاسخ سؤال از علت معراج می فرماید:
«ان الله لایوصف بمکان و لایجری علیه زمان، ولکنه عزوجل اراد أن یشرف به ملائکته و سکان سماواته و یکرمهم بمشاهدته و یریه من عجائب عظمته مایخبر بعد هبوطه»؛ خداوند هرگز مکانی ندارد و زمانی بر او حاکم نیست (پیراسته از مکان و زمان است) خداوند خواست فرشتگان و ساکنان آسمانها را با ورود او به آسمان عزیز گرداند و به آنان احترام گذارد و از شگفتیهای عظمتش نشان او بدهد تا پس از بازگشت به زمین مردم را از آن آگاه سازد. (منشور جاوید ج6 ص174 )
چنانكه پيامبر پس از اين سفر آسماني، حقايق و معارف بزرگي را بر زبان جاري كرد؛ همچون ديدن فرشتگان و پيامبران و حقيقت مرگ و كارگزاران مرگ و حيات و رزق و بازديد از بهشت و دوزخ بهشتيان و دوزخيان و تناول برخي از ميوههاي بهشتي و....
گرچه برخي از بندگان صالح پروردگار نيز ميتوانند به پارهاي از امور ياد شده دست يازند، ليكن معراج پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با ديدن آن همه عجايب و گشودن آن همه اسرار، تنها در خور شأن نبيّ خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) است كه كسي از اولين و آخرين، بدان پايه راه نيافته است.
درين شب آن چراغ چشم بينش *** سزاي آفرين از آفرينش
چو دولت شد زبدخواهان نهاني *** سوي دولتسراي اُمّ هاني
به پهلو تكيه بر عهد زمين كرد *** زمين را مهد جان نازنين كرد
درآمد ناگهان ناموس اكبر *** سبكروتر از اين طاووس اخضر
بر او ماليد پر كاي خواجه برخيز *** كه امشب خوابت آمد دولتانگيز
بسيح راه عرشت گردم اينك *** براقي برقسير آوردم اينك
چو عقل كلّ سوي افلاك گردي *** چو فكر هندسه گيتي نوردي
از آن دولتسرا چون خواجه? دين *** خرامان شد به عزم خانه؟ زين
شد از سبّوحيان گردون صدا ده *** كه "سبحان الّذي اَسري؟ بعبده" (تفسیر موضوعی آیة الله جوادی آملی ج3 ص360 )
حقیقت معراج پیامبر اسلام
حقیقت معراج پیامبر، جز سیر او از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی و از آنجا به «سدرةالمنتهی» چیزی نیست از بررسی آیات می توان این حقایق را به دست آورد:
1- اندازه مسافت این سیر ملکوتی
2- زمان این سیر و مقدار آن
3- چه چیزهایی را در این سیر ملکوتی مشاهده کرد؟
استخراج پاسخ این مسائل در گرو نقل متون و ترجمه آیات است.
نخستین آیه سوره اسراء، مربوط به معراج رسول گرامی صلی الله علیه و آله است.
«سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر؛ منزه است خدایی که شبانگاه بنده خود را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی که اطراف آن را برکت داده ایم، برد، تا آیات خود را نشان او بدهیم؛ به درستی که فقط او شنوا و بینا است.»
و در سوره نجم قسمتی از آیه های 18-5 مربوط به این سیر معنوی و الهی و قسمت دیگر به حادثه نزول وحی در آغاز بعثت است.
«علمه شدید القوی* ذو مرة فاستوی* و هو بالافق الاعلی* ثم دنا فتدلی* فکان قاب قوسین أو أدنی* فاوحی الی عبده ما أوحی* ما کذب الفؤاد ما رای* أفتمارونه علی ما یری* و لقد رآه نزلة اخری* عند سدرةالمنتهی* عندها جنة المأوی* اذ یغشی السدرة مایغشی* ما زاغ البصر و ما طغی* لقد رای من آیات ربه الکبری»
موجود نیرومندی (فرشته وحی) او را تعلیم داده است این معلم قدرتمند (به هنگام نزول وحی) در افق بالا، قد برافراشت، و برای او نمایان گردید، سپس نزدیک شد و در میان زمین و آسمان آویزان گردید و به قدری نزدیک شد که به اندازه دو میدان تیر یا دو سر کمان یا از آن هم کمتر بود این معلم به بنده خدا آنچه باید وحی کند، وحی کرد، ولی آنچه را دید دل آن را تکذیب نکرد. آیا با او در آنچه که دیده است (جبرئیل) به مجادله برمی خیزید؟ یکبار دیگر او را نیز دیده است نزد «سدرةالمنتهی»، نزد آن است جنة المأوی (بهشتی که جایگاه متقیان است)، هنگامی که سدره را پوشاند، دیده منحرف گردید و (از قوانین رؤیت) طغیان نکرد او بعضی از آیات خدا را دید.
آیات یاد شده که در دو فراز نقل شد، اشاره به دو حادثه است و قدر مشترک هر دو این است که پیامبر در هر دو جبرئیل را مشاهده نمود.
فراز نخست مربوط به آغاز نزول وحی است که در آن حادثه، جبرئیل را در افق بالا، با قد برافراشته مشاهده نمود و به او آنچنان نزدیک شد که فاصله میان آن دو به اندازه فاصله دو میدان تیر یا دو سر کمان یا از آن هم کمتر شد، آنگاه فرشته وحی، آنچه را که بنا بود به پیامبر وحی کند، وحی نمود.
فراز دوم از این آیات مربوط به معراج و رؤیت فرشته وحی در این سیر روحانی می باشد او این فرشته را نزد «سدرةالمنتهی» دیده، نه تنها فرشته را دیده، بلکه آیات بزرگ پروردگار خود را نیز دیده، چنانکه می فرماید: «لقد رأی من آیات ربه الکبری» این بخش از آیات مربوط به سیر او در کره خاکی نیست، بلکه به گواه اینکه جبرئیل را کنار سدرةالمنتهی دید، و در نزد سدره، جنةالمأوی قرار دارد، طبعاً این آیات در جهان خارج از کره زمین می باشد.
بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله در سیر خود دو بار آیات خدا را دیده است:
در سیر خود از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی، چنانکه در آیه سوره اسراء فرمود: «لنریه من آیاتنا».
در سیر خود از مسجدالاقصی تا سدرةالمنتهی، و در این سیر آیات بزرگ خدا را دیده است.
جالب توجه اینکه قرآن آیاتی را که پیامبر صلی الله علیه و آله در مسیر مسجدالحرام تا مسجدالاقصی دیده، با لفظ " کبری" توصیف نمی کند در حالی که آیاتی را که پیامبر در ادامه آن سیر مشاهده کرده، آیات کبری معرفی می کند و این خود گواه بر آن است که ظرف این آیات مختلف بوده است، آیات نخست در این کره، و آیات دوم در جهان خارج از این کره خاکی بوده است.
البته در این آیات گواهی بر این که سیر دوم به دنبال سیر نخست بوده و این دو سیر، یک جا و در یک زمان انجام گرفته اند، نیست و ممکن است در دو زمان، و به صورت جدا از هم انجام گرفته باشد ولی اگر معراج جسمانی و روحانی آن حضرت بیش از یک بار تحقق نپذیرفته باشد، طبعاً باید سیر دوم به دنبال سیر نخست بوده و مجموعاً در یک شب انجام گرفته باشد.
با توجه به این توضیحات می توان پرسشها را از خود آیات استخراج نمود و چنین است:
الف: مسافت این سیر آفاقی از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی و از آنجا تا سدرةالمنتهی که جنةالمأوی در نزدیکی آن قرار دارد، بوده است.
ب: زمان این سیر به گواه لفظ «اسری» که در سیر شبانه به کار می رود، شب بوده ولی چه مقدار از شب را اشغال کرده است، آیات درباره آن ساکت است.
ج: او در سیر، آیات باعظمت خدا را مشاهده کرد آن هم نه همه آیات بلکه به حکم لفظ «من» در جمله «لنریه من آیاتنا» بخشی از آیات خدا را مشاهده نمود.
لفظ «اسری» هرچند بازگوکننده زمان این سیر آفاقی است، و اینکه همگی در شب انجام گرفته است، ولی لفظ «لیلاً» به عنوان تأکید آمده، تا هر نوع شک و ابهام را در زمان آن بزداید و در سخنان عرب این نوع تأکید فراوان است چنانکه می گوید:
«سری لیلی و بت کئیبا؛ شب من سپری شد و به حالت غم و اندوه شب را پایان رسانیدم.»
برخی از نویسندگان غربی به پیروی از برخی مفسران که در سیره ی رسول خدا رقم زده اند در تفسیر و ارجاع ضمایر آیات وارده در سوره نجم دچار اشتباه شده اند و تصور کرده اند که مقصود رؤیت خدا است در حالی که محور بحث در هر دو فراز، جبرئیل امین می باشد و منشأ آن بی دقتی در آیات و پیروی از تفاسیر سطحی است و ما برای رفع این اشتباه بار دیگر به توضیح بخشی از این آیات می پردازیم:
«علمه شدید القوی؛ این معلم دارای عقل و خرد است و در آسمان (به هنگام نزول وحی) قد، برافراشت.»
«و هو بالافق الاعلی؛ در حالی که آن معلم در افق بالا قرار داشت.»
«ثم دنی فتدلی؛ آن معلم پیامبر نزدیک شد و در آسمان آویزان گردید.»
«فکان قاب قوسین أو أدنی؛ آن معلم به اندازه ای نزدیک شد که فاصله او با پیامبر به اندازه دو کمان یا کمتر از آن بود.»
«فاوحی الی عبده ما اوحی؛ آن معلم به بنده خدا (پیامبر) وحی کرد آنچه را که وحی کرد.»
همانطور که ملاحظه می فرمایید جز دو ضمیر (علمه، عبده) که اولی به پیامبر، و دومی به خدا برمی گردد، مرجع تمام ضمایر، « معلم نیرومند » پیامبر است که او را آموزش داد و وحی را آورد و احتمال دارد ضمایر خصوص این جمله به خدا برگردد یعنی خدا به بنده خود وحی کرد آنچه را که وحی کرد .
«جان دیون پورت» پس از بیان مسائلی جمله «دنی فتدلی» را چنین معنی می کند: بالاخره اجازه تقرب به حضور یافت و تا جایی رفت که به اندازه دو کمان تا عرش خدا بیشتر فاصله نداشت.
باید برای این نویسنده دو نکته را تذکر داد:
اولا: آیات سوره نجم از دو بخش تشکیل شده و آیه مورد نظر او مربوط به آغاز نزول وحی است نه معراج، و آیات مربوط به معراج از آیه « و لقد رآه نزلة اخری» آغاز می گردد.
ثانیا: ضمیر «دنی فتدلی» به فرشته وحی برمی گردد نه پیامبر اکرم و مقصود این است که جبرئیل به پیامبر نزدیک شد و در برابر دیدگان او در آسمان قد برافراشت. (منشور جاوید ج6 ص174، 181، 183 )
قرآن معجزه ی معراج را برای پیامبر صلی الله علیه و آله ثابت می کند، و از آن دفاع می نماید با وجود این چگونه مسیحیان و مقلدان آنان می نویسند "مسلمانان از پیامبر معجزاتی نقل می کنند، اما انسان از مرور در قرآن به شگفت می افتد که از معجزه در آن خبری نیست".
آنان این آیات را چگونه تفسیر می کنند؟
روایات و احادیث اسلامی درباره معراج آن قدر فراوان است که هرگز نمی توان گفت این احادیث و اخبار همگی مجعول و موضوع می باشد.
شگفتی از کسی است که درباره حالات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خبر واحدی که طبری نقل کرده است استناد می جوید و افسانه غرانیق را گواه بر روح سازش پیامبر می گیرد و یا گفتگوی پیامبر و خدیجه را با ورقه نشانه عدم یقین او می داند اما این احادیث را که همان طبری و غیره به صورت متواتر نقل کرده اند، نادیده می گیرد و به عقیده خویش بر همه قلم سرخ می کشد.
این نوع نویسندگان پیشداوران متعصبی هستند که قبلاً مدعا را ساخته سپس به دنبال دلیل آن می روند و لذا در موردی که با عقیده آنان سازگار است به یک خبر نیز اکتفا می کنند ولی در موضوع دیگر که خلاف آن را اندیشیده اند برای صدها خبر و حدیث ارزشی قائل نمی شوند.(منشور جاوید ج7 ص217 )
عروج پیامبر اسلام در پرتو ارتباط با عالم مثال
پي بردن به عالم مثال منفصل، گذشته از آن كه چهره اي از واقعیت عینی جهان هستي را روشن ميكند، مايه حل بسیاری از معارف ديني خواهد بود، زيرا نه مجالي براي حصر مشاهد وجودي در ماده و طبیعت خواهد بود و نه وجهي براي توجیه تجريدي و مفهومي محض و عقلي و ذهني خالص باقي مي ماند، بلكه در عین حفظ ماده و احكام طبیعی آن از يك سو و حفظ تجرد تام و احكام عقلي آن از سوي ديگر، سهم تمثلهاي عینی در مثال منفصل ـ كه خارج از نفس انسان وجود دارد و شخـص صالـح سالك آن را در رؤيا يا بیداری مشاهـده مـي كند ـ محـفـوظ مي ماند.
مثلاً تمثل روح براي حضرت مريم (سلام الله علیها) ميتواند از اين قبیل باشد. البته آثار مادي موجود مثالي، قويتر از تأثیرهای طبیعی موجود مادي است، زيرا در قوس نزول، اصل عالم طبیعت به وساطت عالم مثال از خداوند سبحان فیض دريافت ميكند همان گونه كه آثار مثاليِ موجودِ مجردِ تامِ عقلي از تأثیرهاي مثاليِ موجودِ عالمِ مثال قويتر است، زيرا پیدایش اصل عالم مثال به وساطت عالم عقل مي باشد.
بنابراين بخشي از حالتهاي دريافت وحي يا إسراء و عروج مي تواند در پرتو ارتباط خارجي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با عالم مثال منفصل حل گردد، چنانكه بخشي از آن مربوط به عالم ماده و طبیعت، و بخش ديگر آن منوط به عالم تجرد و عقل تام مي باشد.
از آنچه گذشت، نقدها و ملاحظاتي كه در نوشتار ابن سینا (رحمه الله) يافت ميشود، معلوم مي گردد. در اين جا به پارهاي موارد از آن نوشتار كه مورد نقد است اشاره ميشود:
1 ـ ... و اگر خواهد به تعجیل مسافتي كه به تأنّي رفته باشد قطع كند نتواند كه كند.
2 ـ ... و آنكـه در وصف مركـوب گفت : " ازخري بزرگـتر و از اسبي كوچكتر"، يعني از عقل انساني بزرگتر بود و از عقل اول كمتر.
3 ـ و آنكه گفت: "چون اين همه بكردم به خانه باز آمدم، از زودي سفر هنوز جامهي خواب گرم بود"، يعني كه سفر فكري بود، مي رفت به خاطر، ... پس چون تفكر تمام شد، به خود بازگشت، هیچ روزگار نشده بود، باز آمدن اندر آن حالت زودتر از چشم زخمي بود.
آنچه ابن سینا(رحمه الله) در باره معراج عقلي فرموده، مطالبي دقیق و سودمند است،لیکن تكلّف توجیه مَركب رسول گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) در معراج به آنچه نقل شد و تكلف توجیه امامت ملائكه و انبیاء در نماز جماعت، به قواي ارواح دماغي ...، نشان حلّ نشدن عالم مثال منفصل مي باشد.
مشابه برخي از اين ملاحظات در توشه مفسر بزرگوار شیعه ، جناب طبرسي (رحمه الله) يافت ميشود، مانند حمل مشاهده بهشت و احوال بهشتیان ، رؤيت دوزخ و احوال دوزخیان ، بر مشاهده اوصاف يا اسماء بهشتیان و دوزخیان. سرّ ناصواب بودن چنین حملي آن است كه حقیقت بهشت و دوزخ هم اكنون موجود است، چنانكه از نصوص ديني كاملاً استفاده مي شود و عده اي هم اكنون در آنها منعّم يا معذّبند، گرچه ظهور اين حقائق در قوس صعود بعد از دنیا خواهد بود و چون وجود مثالي آنها در خارج موجود است و رؤيت آنها ممكن مي باشد، از اين رو حمل رواياتِ ناظر به مشاهده آنها بر مشاهده وصفِ محضْ نارواست، بلكه مي توان اين گروه از روايات را مانند رواياتي كه دلالت بر شهود انبیا و احوال فرشتگان دارد بر همان معناي ظاهري ابقا كرد، چون مخالف با هیچ اصل معقول و مقبول نیست تا تأويل شوند.
البته اين گونه از ملاحظات، محصول تطور علوم عقلي و نقلي است كه اگر ابن سینا و طبرسي (رحمهما الله) در اين عصر مي بودند حتماً كاملترين آن را مي يافتند، چنانكه تبیین برخي از نظرات ابن سینا با وصیت آن بزرگ حکيم الهي در مقدمهي معراج نامه منافاتي ندارد، زيرا آنچه در اين نوشتار آمد از اغیار مصون است و براي ابرار و اخیار و مقرّبان سودمند مي باشد. امید است مقصود نهاييِ معراج بهرهي سالكان صالح گردد.
هر كه كارد، قصد گندم باشدش *** كاه خود اندر تَبَع ميآيدش
قصد در معراجْ ديدِ دوست بود *** در تَبَع عرش و ملائك هم نمود(تفسیر موضوعی آیة الله جوادی آملی ج5 ص74)
معراج از مسجد و رؤیت آیات خاص
یکی از نکات مهمی که در مورد معراج رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می توان به آن اشاره کرد، این است که براي تتمیم قابلیت قابل، معراج از مسجد شروع ميشود: "... من المسجد الحرام إلي المسجد الأقصي ..."، زيرا مسجد از خانههاي خاصّي است كه رفعت آن با اذن تكويني خداوند محقق است: " في بیوت أذن الله أنترفع " سورهي نور، آيهي 36؛ چنانكه در شب صورت می گیرد، زيرا گرچه خداوند از زمین و زمان منزه است ولي عبوديت انسان در مكانهاي مقدس و در سحرها جلوهي بیشتری دارد و گرنه اين خصوصیات در فاعلیت خداوند هیچ نقشي ندارند: " إنّما أمره إذا أراد شیئاً أنيقول له كن فیکون " سورهي يس، آيهي 82.
او تامّ الفضل و " دائم الفضل علي البرية" است؛ همه ي زمينها و زمانها نزد او يكسان است، چون: " الرحمن علي العرش استوي" سورهي طه، آيهي 5؛ او بر همه چیز احاطه ي كامل دارد، ولي مسجد از ساير اماكن ممتاز است، و به لحاظ ويژگيهاي خاص آن است كه اگر كسي به تمام معنا مسجدي شد، خدا او را رفعت ميبخشد، زيرا اگر خداوند بیتی را رفیع كرد اهل آن بیت را نیز رفیع ميكند.
مساجد، مشاهد مشرّفه، خانههاي اهل بیت(علیهم السلام)، خانهاي كه در آن قرآن تلاوت ميشود و نوراني است جزو بیوت خاصهاي است كه مشمول آيهي " في بیوت أذن الله أن ترفع و..." ميباشد.
همه ي خصوصیات مزبور براي آن است كه نصاب قابل، كامل گردد و گرنه خداي سبحان سراسر عالم امكان را آيه ميداند: " و كأين من اية في السموات و الأرض يمرون علیها و هم عنها معرضون" و چه بسيار نشانهها در آسمانها و زمين است كه بر آنها مىگذرند در حالى كه از آنها رويگردانند (و توجه نمىكنند). " سورهي يوسف، آيهي 105. " و في الأرض ايات للموقنين * و في أنفسكم أفلا تبصرون" و در زمين براى اهل يقين نشانههايى است و نيز در وجود خودتان.
پس آيا نمىبينيد؟ " سورهي ذاريات، آيات 20 ـ 21، " ومن اياته منامكم بالیل و النهار و ابتغاؤكم من فضله" و از نشانههاى (حكمت) او خواب شما در شب و روز و طلب (معاش) شما از فضل اوست." سورهي روم، آيهي 23. آسمان، زمین و آنچه در آنهاست، شب و روز، ايلاج لیل و نهار در يكديگر، خواب و بیداری، همه آيات الهي است.
امّا آياتي كه پیغمبر در شب معراج به رؤيت ملكوتي ديد نه مُلكي: " لنريه من اياتنا "، آياتي مخصوص است و گر نه خداوند آيات ظاهريِ آسمان و زمین را به همه ارائه كرده است، زيرا چیزی در جهان هستي يافت نميشود كه آيت خداوند نباشد، حتي خود اشخاص و شئون گوناگون ادراكي و تحريكي آنها.(تفسیر موضوعی آیة الله جوادی آملی ج5 ص74 )
معراج جسمانی و روحانی
یکی از معجزات عملي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، رخداد معراج است. قرآن و سنّت قطعي، مسألهي معراج را بيان كردهاند. در سورهي "اسراء" ميخوانيم : "سبحان الّذي أسري بعبده ليلا ً من المسجد الحرام إلي المسجد الأقصي الّذي باركنا حوله لنريه من اياتنا إنّه هو السّميع البصير" سورهي اسراء، آيهي 1؛ منزّه است آن خدايي كه بندهاش را شبانگاهي از مسجدالحرام به سوي مسجدالاقصی كه پيرامون آن را بركت دادهايم، سير داد تا از نشانههاي خود به او بنمايانيم. او همان شنواي بينا است.
معراج، در دو مقطع زميني و آسماني صورت پذيرفت و در مقطع زميني، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از مكه تا مسجدالاقصا سير كرد؛ چنانكه صدر آيهي مزبور بر آن دلالت دارد. سير آسماني را آيات سورهي "نجم" بيان كرده است. اين معراج، شب هنگام به وقوع پيوست؛ زيرا فضاي آن آرامتر و گفتار در آن راستین تر است: " إنّ ناشئة اللّيل هي أشدّ وطْئاً و أقوم قيلا ً" سورهي مزمّل، آيهي 6؛ قطعاً برخاستن شب، رنجش بیشتر و گفتار در آن هنگام راستين تر است. بنابراين، تحقق هر تكاملي در شب آسان تر است.
هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ *** از يُمن دعاي شب و ورد سحري بود (تفسیر موضوعی آیة الله جوادی آملی ج3 ص356 )
درباره کیفیت معراج رسول گرامی چهار نظر وجود دارد:
1- معراج پیامبر اکرم در تمام مراحل روحانی بوده است، یعنی روح به صورت تخلیه از جسد، این عوالم را طی کرده است.
2- معراج پیامبر روحی بوده، اما نه به صورت تجرد از بدن، بلکه به صورت رؤیا و برزخی بوده و تمام عوالم به صورت رؤیا سیر شده است.
3- سیر پیامبر از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی جسمانی و روحانی بوده و از آنجا به بالا به صورت روحانی بوده و این نظریه را ابن شهرآشوب برگزیده و به علمای امامیه نسبت داده است.
4- سیر حضرت در تمام مراحل جسمانی و روحانی بودو همه جا را با تن و روان، سیر نموده است. (منشور جاوید ج6 ص178)
اثبات معاد روحاني با برهان عقلي ممكن است و شواهد نقلي هم كاملاً آن را تأیید ميكند ولي اثبات معاد جسماني گرچه از لحاظ ادلّه نقلي مقبول و مسلّم است، لیکن اثبات همه خصوصیات آن با برهان عقلي آسان نیست ، گرچه دلیل عقلي بر خلاف آن نخواهد بود و يك متفكر با انصاف در باره معاد جسماني وظيفه خود را انصاف و استماع ره آورد ديني مي داند. مسئله معراج نيز همين گونه است، زيرا اثبات معراج روحاني نیز با برهان عقلي ممكن بوده و شواهد نقلي آن را تآیید مي كند؛ ولي اثبات معراج جسماني در محدودهي حركتهاي زمینی، مانند سیر از مسجد الحرام تا بیت المقدس، و نیز در آسمان و كهكشانهاي مادي كاملاً ممكن خواهد بود؛ زيرا حركت بدن در قلمرو جسم زمینی يا آسماني هیچ محذوري ندارد، نه اصل حركت بدن در اجرام آسماني محال است و نه سرعت آن، كه در مدت بسیار كوتاه همه آن اجرامْ مورد سیر بدني قرار گیرد و سير آسماني مانند سير زميني محذوري عقلي ندارد، زيرا نه "كُندي" شرط سير طبيعي است و نه "تُندي" مانع آن ميباشد؛ زيرا توهم امتناع خرق و التيام افلاك كه مبتني بر پندار برخي از پیشینیان بوده ناصواب است، چنانكه تخیل امتناع پیمودن مسافت طولاني و مدار وسیع در اندك مدت، نارواست؛ زيرا براي صاحب اعجاز و كرامت، طي آسمان مانند طي زمین سهل است. (تفسیر موضوعی آیة الله جوادی آملی ج5 ص74 )
مشهور در میان دانشمندان شیعه نظریه چهارم است؛ زيرا " عبد "، همان مجموعهي جسم و روح است كه پيامبر با هر دو در حالتي كه بيدار بود عروج كرده است و چنانچه معراج در خواب اتفاق افتاده بود، با ظاهر آيه ـ كه دالّ بر منّت است ـ هماهنگ نيست.
آياتي كه پيامبر در آن شب ديد: "...لنريه من اياتنا..."، نشانههاي مخصوص بود و ديدن آنها نيز ملكوتي و با حواس باطني بود، نه مُلكي و با چشم و گوش ظاهري؛ زيرا خداوند، آيات ظاهري را به همهي بشر ارايه كرده است: "إنّ في خلق السّموات و الأرض و اخْتلاف اللّيل و النَّهار لَا يات لأُولي الألباب" سورهي آلعمران، آيهي 190.
اثبات معراج جسماني در محدودهي حركتهاي زميني ـ مانند سير از مسجدالحرام تا بيتالمقدس و سير در مدارج آسماني و طبقات آن ـ كاملا ً ممكن است و حركت بدن در قلمرو جسم زميني يا آسماني، هيچ محذور و مشكلي ندارد؛ زيرا همانطور که در بالا گفتیم براي صاحب اعجاز و كرامت، طيِّ آسمانها مانند پيمودن زمين سهل و آسان است و اگر جريان حمل تخت شاهانهي بلقيس و ملكهي سبأ از يمن به فلسطين، در کمتر از چشم برگرداندن ممكن است: "...أنا اتيك به قبل أن يرتدّ إليك طرفك فلمّا رءاه مُستقرّاً عنده قال هذا من فضل ربّي..." سورهي نمل، آيهي 40.
جريان سير بدني رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در آسمانها نيز مقدور است.
به يقين، در معناي معراج جسماني نبايد آن سان افراط شود كه همهي امور معنوي و روحاني به صورت يك سلسله امور مادّي توجيه شود؛ زيرا سهم معراج روحاني ـ كه بيش از معراج جسماني است ـ بايد كاملا ً درنظر گرفته شود و حفظ حدود هر يك از معراج جسماني و روحاني به اين است:
1. رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در جميع حالات عروج و سير، داراي بدن و در حال بيداري بوده است.
2. پيامبر در سر تا سر سير و معراج، عالم طبيعت را به طور كلي رها نكرد؛ بلكه جامع ملك و ملكوتْ همگام طبيعت بود، و اگر تك بُعدي ميبود، لازم آن يا مجرّد شدن موجود مادّي است يا مادّي شدن موجود مجرّد، و هر يك از اين دو فرض باطل است؛ زيرا محذور اجتماع نقيضين را به همراه دارد؛ مثلا ً اگر آنچه كه به خداوند نزديك شد، بدن رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده باشد، لازم ميآيد كه براي خداوند ـ العياذ بالله ـ قرب مادّي و مكاني تصور شود و اگر همهي آنچه در اين سير ملكوتي رخ داد، مجرد صرف ميبود، لازم ميآيد كه چيزي محسوس به سامعه يا باصره و مانند آن نبوده است.
3. همچنين، هرگز سير بدني رسولخدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در آسمانها، به معناي خروج از عالم طبيعت نيست؛ زيرا آسمانهاي ظاهر ـ مانند زمين ـ موجود مادّي و طبيعي است و احكام طبيعت بر هر دو جاري است؛ در عين آنکه بخش تجرّد، همچنان بر حكم خود باقي است. مثلا ً اگر نماز كه تقربگاه هر پارسايي است: " الصلاة قربان كلّ تقى " در زمين برگزار شود يا در آسمانها خوانده شود، در هر دو حال، تقرّب به خداوند ـ كه به بخش تجرد او برميگردد ـ تنها روحاني است و بدن هرگز تقرّب مكاني به خداوند نخواهد داشت. بنابراين، همانگونه كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در زمينْ حالات معنوي ويژه پيدا ميكرد، ولي بدن آن سرور به خداوند نزديك نميشد، معراج روحاني آن حضرت در آسمان نيز ميتواند اینگونه بوده باشد.
بنابراين، بخشي از حالتهاي دريافت وحي و عروج و اِسرا ميتواند در پرتو ارتباط خارجي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با عالم مثال منفصل صورت پذيرد؛ آنسان كه بخشي ديگر از آن، مربوط به عالم مادّه و طبيعت است و بخش سوم، در رابطهي با عالم تجرد تامّ و عقل محض تحقق ميپذيرد. (تفسیر موضوعی آیة الله جوادی آملی ج3 ص356 )
ابن شهرآشوب در مناقب می نویسد:
"خوارج معراج را از اصل انکار می کنند، جهمیه می گوید: معراج او روحانی بوده آن هم به صورت رؤیا. امامیه و زیدیه و معتزله می گویند معراج او فقط تا مسجد الاقصی جسمانی و روحانی بوده است، در حالی که گروه چهارم می گویند همگی جسمانی و روحانی بوده است و او با تن و روان از مسجدالاقصی به جهان بالا رفته است.
شگفت از ابن شهرآشوب است که چگونه در کیفیت معراج چنین تفصیلی را به امامیه نسبت داده، در حالی که مشهور میان آنان این است که همه مسیر یکنواخت بوده است. (منشور جاوید ج6 ص178)
به هر روي، اين حركت پويا در بيداري و با جسم عنصري بود (تفسیر موضوعی آیة الله جوادی آملی ج3 ص356 )
اما گروهي كه آن را رؤياي محض مي دانند به آيهي " أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِى وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَيهِْم مُّقْتَدِرُون " يا آنچه را به ايشان وعده دادهايم به تو نشان مىدهيم، چرا كه ما بر آنان تواناييم." سورهي زخرف، آيهي 42 و آيهي " وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتىِ أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فىِ الْقُرْءَانِ وَ نخَُوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا " و خوابى را كه به تو نمايانديم و نيز آن درخت نفرين شده در قرآن را صرفا براى امتحان مردم قرار داديم، و ما آنها را مىترسانيم اما آنها را جز سركشى بزرگ نمىافزايد. " سورهي إسراء، آيهي 60 استناد مي كنند.
لیکن چنین استدلالي ناصواب است، زيرا اولاً رؤيا و ارائه، اختصاص به حالت خواب ندارد، و ثانياً بر فرض دلالت آنها بر اين كه در حالت خواب بود، منافات ندارد كه در حالت بيداري نيز چنان وصفي پديد آمده باشد، زيرا مضمون آيات ياد شده و مفاد آيات معروف سوره إسراء و سوره نجم هر دو اثباتي است و به اصطلاح اصول یان، دو دلیل مُثْبِت، منافاتي با هم ندارند تا لازم باشد با ظهور يكي از ديگري دست برداشت، بلكه ظهور هر كدام در جاي خاص خود معتبر است.
يعني ممكن است إسراء و عروج هم در بیداری اتفاق افتاده باشد و هم در خواب، و رؤيت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم مانند رؤيت ملكوتي حضرت خلیل: " كذلك نُري إبراهيم ملكوت السموات و الأرض..." سورهي انعام، آيهي 75 و نیز مانند رؤياي صحنهي جنگ بدر باشد: "إذ يريكهم الله في منامك قلیلاً و لو أراكهم کثیراً" سورهي انفال، آيهي 43.
دوم: چون معراجهاي متعددي براي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حاصل شد و محتمل است همه آنها يكسان نبوده باشد، از اين رو اگراختلافي در بین روايات و نیز تفاوتي در ظواهر بعضي از آيات و يا اختلافي در كلمات مفسّران قرآن و روايات رخ دهد، در صورتي كه آن اختلافها و تفاوتها با تعدد عروج قابل جمع باشد مي توان همهي آنها را با تعدد معراج برطرف كرد.
بنابر اين اختلاف در اين كه آيا معراج جسماني و روحاني بود يا خصوص روحاني، و نیز از لحاظ مَركب كه اوصاف فراواني براي آن ياد شد، همه را مي توان با تعدد معراج حل كرد؛ يعني ممكن است برخي از معراجها با بدن و روح بوده باشد و برخي از آنها فقط با روح، چنانكه ممكن است بعضي با مَركب و برخي بدون مركب و در صورتي كه با مركب بوده است، گاهي آن مركب، بُراق و زماني معراج و وقتي رَفْرَف و گاهي پر فرشتگان و گاهي پر جبرئیل و ... بوده است، چنانكه متصور است در يك سفر نیز همه اين مركبها بوده اند، لیکن در مقاطع و مراحل و درجات گوناگونِ راه از خاك تا لقاء الله ، در هر مرحله يكي از اين مركبها وجود داشت تا به جايي كه مجال براي آن نبودهاست. (تفسیر موضوعی آیة الله جوادی آملی ج5 ص74 )
همراهان رسول اکرم در معراج
در احاديث معراج، امامان معصوم (علیهم السلام) از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت كردهاند كه فرمود: "من وقتي همهي مراحل را طي كرده از آسمانها گذشتم و به بیت معمور و نزديك سِدرة المنتهي رسیدم، بعضي از اصحابم مرا همراهي ميكردند: " معی أناسٌ من أصحابی"، آنها كه لباس نو دربرداشتند وارد شدند و آنها كه نداشتند ماندند، عدهاي را به همراه خود بردم و عدهاي به همراهم آمدند ". عدهاي كه در آن مراسم، حضور داشتند، اهل بیت عصمت و طهارت و مؤمناني بودند كه به دنبال پیغمبر، آن مقام را طي كردند.
چنانكه در حديث ديگر آمده است كه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال كردند كه شما وقتي با خداوند سبحان در معراج محاوره و مناجات داشتید، لهجهي گوينده چگونه بود؟ آن حضرت فرمودند: سخن خداي سبحان را به لهجه ي علي بن ابیطالب (عليه السلام) ميشنيدم. البته چون تكلم از مقام فعل واجب بوده است ظهور آن به صورت يك موجود ممكن، محذوري ندارد.
غرض آن كه عروج به سوي خدا وقف پيامبران نیست، زيرا اين مقام منیع به ولايت و عبوديت سالك صالح وابسته است و اگر كسي عبد خالص شد "ولي الله" ميشود و اين راه بر روي او باز است.
نماز كه رهآورد معراج پیغمبر است و از معراج تنزل كرده است، راه عروج را به ما نشان ميدهد، چون نزول نماز نظير نزول باران نیست كه چیزی از فضا به نحو تجافي به زمین برسد، بلكه به نحو تجلّي است كه اصل آن در مخزن الهي وجود دارد و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در معراج به آن اصل رسید و فرع آن به عالم طبیعت تنزّل كرد. پس با اعتصام به حبل الله و نلغزيدن در حركت و نجات از چاه طبیعت، از فرع نماز ميتوان به اصل آن واصل شد.
بنابر اين گرچه ممكن است كسي در سند "الصلوة معراج المؤمن" خدشه كند، ليكن شكي نيست كه با نماز ميتوان به درجهاي از معراج نائل آمد.
حاصل آن كه خداي سبحان خطوط كلي عروج را بدون نشان دادن الگو ارائه نميدهد و پیغمبر همان طور كه در احكام ظاهري مقتداست، در سیر باطني نیز الگوست. آن كه ميفرمايد: "أو لَم ينظروا في ملكوت السموات والأرض" سورهي اعراف، آيهي 185؛ چرا ملكوت آسمانها و زمین را نمينگريد و چرا ملكوتي نميشويد؟ الگوي ملكوتي شدن را نيز به ما ارائه داده، ميگويد: پیامبر، انساني ملكوتي است؛ او در ملك و ملكوت، در جبروت و سدرة المنتهي، مقتداي شماست.
راه عروج و سير در ملكوت باز است، به دنبال او برويد تا حقائق را ببیند و آنها را بیابد. از اين رو در پايان آيه اِسراء آمده است: خدا سمیع و بصیر است، در بین صداهاي نيايش كنندهها مناجات كنندهي راستین را ميشناسد و دلها را می بیند كه كدامين زمزمه از دل عبد خالص برخاست: "إنه هو السمیع البصیر" سورهي إسراء، آيهي 1.(تفسیر موضوعی آیة الله جوادی آملی ج5 ص72)
زندگانی پیامبر(ص)
معراج پیامبر اسلام(ص) در قرآن
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 15 - 29 دقیقه)