چکیده
ثبات حکومت شاهرخ میرزا بر متصرفات وسیع تیمور در ایران، مقتضی رابطه سیاسی - فرهنگی با عثمانی برای جلوگیری از نافرمانی ترکمنان آققویونلو و قراقویونلو و کنترل جنگ قدرت بین نوادگان تیمور در غرب ایران و عراق عرب بود. فراتر از چهار دهه رابطه حسنه تا مرگ شاهرخ (850 ق، باعث مهاجرت علمی دانشمندان عثمانی به ایران و انتقال سنتهای مدارس ایرانی به دیار عثمانی، در بازگشت آنها شد. هرچند این داد و ستد علمی بین دو کشور، تا پایان دولت سلطان حسین بایقرا در هرات نیز ادامه داشت، برافتادن حکومتهای باثبات و روی کار آمدن صفویان، کوچ عدهای دیگر از عالمان غیرشیعی به سرزمین عثمانی را باعث گشت. پادشاهان عثمانی نیز در قالب حمایت از آنها، از این فرصت برای انتقال علوم و سنن مدارس ایرانی و تشکیل دوره علوم عثمانی بهره گرفتند. امپراتوری عثمانی از این مهاجران، در مقامهایی نظیر طبیب خاص، قاضی عساکر و معلم مدارس، استفاده کرد و آنها را به سراسر عثمانی گسیل داشت. در این میان، صفویان نیز با جذب و استقبال از دانشمندان شیعی همچون شیخ بهاءالدین عاملی و علی بن هلال کرکی با جامعیت علوم عقلی و نقلی، به ترویج علوم در قلمرو صفویه اقدام نمودند.
کلیدواژهها
صفویان؛ انتقال علوم؛ دانشمندان شیعی؛ عثمانی؛ تیموریان
اصل مقاله
مقدمه
همزمان با تسلط شاهرخ میرزا (807ق) بر ایران، عثمانی نیز مقتدرانه به گسترش متصرفات خود میپرداخت. اما رفت و آمد دانشمندان دو کشور، از مظاهر حسن همجواری به حساب میآمد که شاهرخ در استواری آن میکوشید. این آرامش عهد شاهرخی، با کشته شدن الغ بیک، فرزند و جانشین سه ساله سلطنت شاهرخ (853ق) هجری - به فرجام رسید. بیمناکی شاهرخ از نافرمانی قراقویونلو و آققویونلوها از سال 839 هجری، با خارج کردن آذربایجان از تصرف آلتیمور توسط جهان شاه قراقویونلو و تشکیل حکومت مستقل جلوهگر شد. هرچند این حکومت تا 872 هجری بیشتر طول نکشید، به موازات او، اوزون حسن آققویونلو (حک 857 ـ 882ق) بر جنوب غربی آذربایجان و دیاربکر تسلط یافت و در شرق ایران، سلطان ابوسعید (855 ـ 872ق)، سلطان احمد (872 ـ 899ق)، سلطان محمود (899 ـ 900ق) و سلطان حسین بایقرا (875 ـ 911ق) بر اریکه قدرت نشستند. در این میان، فقط بخش کوچکی از خراسان به مرکزیت هرات و تحت حکومت سلطان حسین بایقرا، آخرین مأمن دانشمندان و هنرمندان دوره تیموری به شمار میرفت و همچنان داد و ستد علمی با عثمانی، همچون زمان شاهرخ برقرار بود.
اعلام رسمی مذهب تشیع (907ق) توسط شاه اسماعیل، علیرغم تشتت اولیه، سرانجام در قالب وحدتی در ایران متجلی شد و طبیعی بود که مدارس ایرانی که دانشمندان اهل سنت آنها را اداره کردند، بر این تغییر مذهب مقاومت نشان دهد. وجود مرز مشترک جغرافیایی و تسنن رسمی موجود در عثمانی نیز آن سامان را به عنوان خاستگاه مهاجرتی همچون هند، برای کوچ علمای اهل سنت قرار داد.
مدارس ایرانی از حمله تیمور تا برآمدن شاه اسماعیل
زمانی که ایران به تسخیر تیمور درآمد، از آخرین ایغار مغولان و تأسیس دولت ایلخانان فراتر از یکصد سال میگذشت. دولت ایلخانان به ویژه در عهد هلاکو و غازانخان، توانسته بود توقف دهشتبار فعالیتهای علمی مدارس ایرانی ناشی از حملات چنگیز را تا حدی مرتفع نماید. مکتب مراغه نیز میتوانست روح تازه دانشاندوزی مؤثر بر فعالیتهای علمی را برتابد؛ زیرا تبریز عهد غازانخان، در واقع میراثبر مکتب مراغه شد (رشیدالدین فضلالله،1362، ص972) و مدارس شیراز، کرمان و یزد عهد مظفریان هم رونق یافتند. در مقایسه با ایغار چنگیز، ویرانگریها و قتلعامهای تیمور، باعث انهدام مدارس، کتابخانهها و مراکز علمی نشد و مدارس مشهور بازمانده از دوره ایلخانان، مظفریان و دیگر حکومتهای محلی، همچنان فعال بودند. (صفا، 1363، ج1، ص216)
کوچ اجباری دانشمندان، صاحبان حرف و هنرمندان به سمت سمرقند و هرات توسط تیمور نیز باعث رونق فزونتر مدارس خراسان و ماوراءالنهر نسبت به دیگر مناطق شد. (ابنعربشاه، 1373، ص310 / شرفالدین علی، 1336، ج1، ص442)
تضارب آراء ناشی از تجمع عالمان و مذاهب گوناگون در سمرقند و هرات عهد تیمور و شاهرخ، بُنمایه گسترش دامنه فعالیتهای علمی و جذب دیگر پژوهندگان دانش، به سمت خراسان و ماوراءالنهر بود. کوشش دانشمندانی همچون سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی (متوفی 791ق) شاگرد قطبالدین رازی (متوفی 776ق) و میرسیدشریف جرجانی (متوفی 816ق) در این جهت، از مصادیق فعالیتهای عقلی در علوم دوره تیموری ایران قرن نهم هجری، قابل ارزیابی است (خواندمیر، 1362، ج3، ص546). آنها پیشتر از خوارزم و شیراز، به سمرقند کوچیده و «بقایای تمدن ماوراءالنهر به واسطه تألیفات ایشان به ویژه سعدالدین تفتازانی به مغرب رسیده است» (ابنخلدون، 1352، ج2، ص152). جمالالدین طبیب و شیخ شمسالدین محمد جَرَزی - فقیه و مفسر- از دمشق و عثمانی، توسط تیمور به سمرقند کوچانده شده بودند. حلقه درس دیگر دانشمندانی نظیر نظامالدین شامی - ریاضیدان و تاریخنگار - جمالالدین احمد خوارزمی و محمد بن سعد تفتازانی - حکیم و محدث - و عبداللهبن لسانالدین محمد - منجم و حکیم - نیز تا اوایل دوره شاهرخ در سمرقند برقرار بود. به نظر میرسد دو عامل، یکی خصلت و خاستگاه شخصیتی شاهرخ که کمتر آهنگ قتال و لشکرکشی داشت و دیگری ثروت بازمانده از زمان تیمور، در رونق فعالیتهای علمی و فرهنگی عهد شاهرخی تأثیر گذاشت.
شهرت علمی سمرقند، با مدرسه و رصدخانه معروف و مدارس هرات، با وجود دانشمندانی همچون: جلالالدین اوبهی، رکنالدین محمد خوافی، صاینالدین علی اصفهانی، جلالالدین عبدالرحیم صدر - متخصص در نجوم و هیئت - حسامالدین ابراهیم شاه کرمانی - طبیب - قوامالدین شیرازی - معمار عمارت گوهرشاد هرات و رصدخانه سمرقند - و فرخ هراتی «که ریختهگر کمان رعد با دعوی انداختن سنگ چهارصد من بود و شاهرخ در شمال کوه بادلیکا با عوام و خواص برای امتحان آن جمع گشتهاند» (خواندمیر،1362، ج3، ص621)- به ثمر نشست.
فزونی اشتهار خزانه کتب هرات هم باعث جذب سفرای مصر و شام برای بردن کتابهای تأویلات ابومنصور ماترید، تفسیر کبیر امام فخر رازی، شرح تلخیص جامع خواجه مسعود بخاری و شرح کشّاف مولانا علاءالدین پهلوان، از کتابخانه هرات گشت. (همایون فرّخ، 1347، ص153) آثار نفیس نقاشی هنر دوره اسلامی هرات نیز در همین دوران و در دولت بایسُنقُر میرزا به منصه ظهور رسید.
دقت در توصیف شهر سمرقند توسط غیاثالدین جمشید کاشانی به پدرش و تعریف مهارت الغبیک در ریاضیات (باقری، 1375، ص68 -70)، تحقیق برخی از شرقشناسان درباره دانشمندان مؤثر در ظهور نجوم جدید سمرقند را (Sayili, 1988, P. 271) تکمیل مینماید؛ به ویژه آن که همزمان با شاهرخ، رصدخانه الغبیک زیج دقیقی را در سمرقند عرضه کرد. البته به غیر از کاشانی در مدرسه الغبیک، نفیس بن عِوَض کرمانی، قاضیزاده رومی، معینالدین کاشی، مولا علی قوشچی، و جلالالدین اسطرلابی نیز به امور علمی اشتغال داشتند و همین دانشمندان سمرقندی، در ترویج علوم دقیقه عثمانی مؤثر شدند. (صفا، 1363، ج4، ص109)
مقارن با مرگ الغبیک (853ق) امپراتوری عثمانی در تدارک فتح قسطنطنیه بود. هر چند ایلدریم بایزید اول (حک 799 ـ 805ق) تا دروازههای شهر رفته بود، حمله تیمور به عثمانی او را مغلوب ساخت و بزرگترین هدف عثمانی - تسخیر قسطنطنیه - را نیم قرن به تعویق انداخت. در این فاصله و در سلطنت شاهرخ بر ایران، نهتنها جنگی بین ایران و عثمانی روی نداد، بلکه وجود مذهب رسمی مشترک حنفی بین تیموریان و عثمانیها و نافرمانی امرای محدودة مرزی ایران و عثمانی یعنی آققویونلو و قراقویونلوها، وجود رابطه حسنه با عثمانی را ایجاب مینمود. از طرف دیگر، پادشاهان عثمانی که میراثبر آداب و سنن سلاجقه روم بودند، به زبان فارسی همزمان با ترکی و عربی به عنوان شاخص فرهیختگی توجه میکردند. محمد دوم (حک 855 ـ 886ق) در بیستم جمادیالاولی 857ق، همزمان با ورود به کاخ امپراتور روم شرقی، این بیت فارسی «بوم نوبت میزند با طارم افراسیاب پردهداری میکند در قصر قیصر عنکبوت» را بر زبان جاری نمود. (ریاحی، 1369، ص144) تغییرات رابطه فرهنگی ایران و عثمانی پس از مرگ الغ بیک، ناشی از وضعیت متغیر اجتماعی - فرهنگی پیوسته دو کشور بود. همزمان با آغاز تشتت و افول دوره تیموری در ایران، سلطان محمد دوم با حذف امپراتوری بیزانس، دولت عثمانی را به اقتداری شاخص رساند. بنا کردن مدارس ثمانیه در استانبول، ادرنه و بروسه و جذب صنوف گوناگونی از دانشمندان، حتی از حروفیه و بکتاشیه، از اقدامات فرهنگی سلطان محمد فاتح است (پورگشتال، 1367، ج1، ص687). سیاست جذب دانشمندان ایرانی همچون مصر و شام نیز با ارسال هدایا و پرداخت مقرری صورت میپذیرفت، هر چند این روند پیش از فروپاشی دولت تیموری آغاز شده بود. نگارش و هدیه کتاب اثباتالواجب جلالالدین دوانی به سلطان محمد دوم را یکی از این مصادیق تأثیر میتوان دانست (صفا، 1363، ج4، ص99)؛ چنانکه محمد دوم خواجه عطاءالله کرمانی را «که از دیرباز ملازمت با عبدالرحمان جامی میکرد، مصحوب پنج هزار اشرفی منقود و صدهزار اشرفی موعود نمود» (واعظ کاشفی، 1356، ج1، ص172) تا جامی را از سفر حج به قسطنطنیه راغب کند.
سیفالدین احمد تفتازانی، عبدالرحمان جامی، جلالالدین دوانی و میرجمالالدین عطاءالله، از جمله دانشمندانی بودند که از دوران بایزید دوم - پدر محمد فاتح - هدیه و مقرری سالانه دریافت میکردند. (پورگشتال، 1367، ج1، ص787)
در واقع غرب سرزمین اسلامی، همزمان با افول مراکز سمرقند و هرات دستخوش بحران در شرق، ظهور قطب جدیدی را شاهد بود که زمینة مساعد مهاجرت فرهیختگان را فراهم میآورد. البته بین درگذشت الغبیک تا مرگ سلطان حسین بایقرا هنوز هم مدارس ایرانی خراسان، ماوراءالنهر، فارس و کرمان برقرار بودند. اما برای مبادلات فرهنگی که پیشتر معطوف به شرق بود، این بار به سوی غرب گرایش یافت. آخرین منجم رصدخانه سمرقند، علاءالدین علی قوشچی (متوفی 879ق) که «از زمره تلامذه مجدد زیجان میرزا الغ بیک شهرخی بود، در زمان سلطان ابوسعید تیموری، ابتدا از سمرقند به هرات مهاجرت و شرح به غایت زیبایی بر تجرید، تحریر نمود. اما ارکان سلطنت ابوسعید را حظّ علمی و مذاق حکمی جهت بهره از حکیم فهّامه و حیدر زمانه مولانا علی قوشچی نبود و چنانچه معهود زمان است، دانا را دلشکسته و مُهان دارند و خردمند را خاکسار، با وجود جلاء اوطار و تصنیفاتِ راتقِ در اقطار عالم اشتهار یافته، خاطرش را در اوطار انکسار قرار دادند تا علاءالدین علی چلبی در بعض محاورات با سلطان محمد فاتح احوالاتش را به عرض همایونی رساند، بیاهمال یک بدره الفیه زر سرخ مغربی جهت تحفه آن حکمت مشرقی از روم به خراسان فرستاد تا دلش به آشیان دولت دانشپرور سلطان محمد پرواز نماید و به میل طبیعی و رخصت شرعی از خراسان به دیار روم، جلاء نموده و خود را به سایه راحت فراهی سلطان کامکار رسانید» (بدلیسی، بیتا، ص21). اگرچه روایت مهاجرت او ابتدا به سفارت اوزون حسن و سپس اقامت در قسطنطنیه ذکر شده، پس از استقرار قوشچی در برابر مقرری علمای عثمانی که بین سی تا صد آقچه قرار داشت، برای او مقرری دویست آقچه برقرار گردید. (پورگشتال، 1367، ج1، ص787)
دانشاندوزی برخی از عثمانیها در مدارس ایرانی، در جریان انتقال علوم از ایران بیتأثیر نبود. همین علاءالدین علی چلبی در هرات و سمرقند، به تحصیل پرداخت و در اوایل سلطنت محمد دوم به عثمانی بازگشت (طاش کبریزاده، 1412ق، ص111). او از طرف سلطان، به ریاست مدرسه بروسه منصوب شد (ثریا، 1315، ص487). پیشتر علاءالدین اسود قرهخواجه نیز که در ایران تحصیل کرده بود، در زمان اورخان، مدرسه ازنیق از نخستین مدارس عثمانی را پایهگذاری نمود که تربیتیافتگانی همچون مصلحالدین کاستلانی، علاءالدین سنان پاشا و خضربیک را به ثمر رسانید (حقی، 1368، ص687). فتحالله بن ابوزید هم که ریاضیات را نزد صلاحالدین موسی بن محمد قاضیزاده صاحب کتاب الجیب و تحریر اصول اقلیدس (قربانی، 1365، ص345) در سمرقند آموخته بود، در زمان سلطان مراد دوم ریاست مدرسه قسطمونی (کاستامونیا) را بر عهده گرفت. به نظر میرسد دقت در تألیفات او همچون شرح کتاب الملخّص فی الهیئه و شرح اشکال التأسیس سمرقندی (مصطفی ابن محمد، 1400ق، ص513) نظریه آغاز کنندگان مکتب سمرقند در عثمانی (Adivar, 1982, P.20) را تکمیل مینماید. او از نخستین ادامهدهندگان مکتب سمرقند در عثمانی و از شاگردان سعدالدین تفتازانی بود. (طاش کبریزاده، 1412ق، ص67 / افندی، 1411ق، ج1، ص149)
قطبالدین بن نفیس، زبدهترین طبیب سلطان محمد فاتحکه آغاز دانشاندوزی را از دولت ابوسعید تیموری و قبل از نبرد با اوزون حسن داشت، «با تأسیس مدرسه طبابت، خلف حکمای ایرانی و مقتدای اطبای عثمانی و مشهور به جالینوس زمانه بود». (بروسه لی، 1343، ج4، ص203). برخی از عثمانیان نظیر محمود بن محمد چلبی نیز در مدرسه گالیپولی و ادرنه با تدریس رساله فتحیه قوشچی و زیج الغبیک، از مهمترین مروّجان سنت مدرسه سمرقند در عثمانی بودند. (پورگشتال، 1367، ج1، ص786 / حقی، 1368، ج2، ص633)
آغاز سلطنت شاه اسماعیل و عهد صفوی
ناپایداری حکومتهایی که در فاصله بین مرگ الغبیک (853ق) تا ظهور شاه اسماعیل بر بخشهایی از ایران حکم راندند، به طور طبیعی مجالی برای ظهور مراکز پررونقی نظیر دوره تیموری نمیگذاشت؛ البته به سبب دانشدوستی در دولت سلطان حسین بایقرا، دانشمندان بازمانده دوره تیموری برای مدتی مأمنی یافتند.
شیعیان تا پیش از اعلام رسمیت شیعه شاه اسماعیل، دارای قدرت و مراکز علمی خاص نبودند و مذهب رهبران تا زمان جُنید احتمالاً شافعی بود و تیموریان رسماً مذهب ابوحنیفه داشتند(Amoretti, 1986, P.610) ؛ اما نباید حلقههای درس و وجود کتابخانه خاصّ شیعیان را از نظر دور داشت. مقارن با فتح تبریز و تاجگذاری شاه اسماعیل (907ق) «جلد اول تحیات قواعدالاحکام شیخ جمالالدین مطهر حلّی از کتابخانه نصرالله زیتونی به نظر شهریارِ شریعتپرور رسانیده و شاه اسماعیل او را مشمول عنایات گردانید». (جهانگشای خاقان، 1364، ص149)
روش شاه اسماعیل، بهطور طبیعی آهنگ مهاجرت برخی از دانشمندان سنی را تسریع نمود. از آن جمله میرمرتاض هروی نویسنده طب یوسفی، حکیم عینالملک دوانی شیرازی نگارندة تاریخ عالمآرای امینی، فضلالله بن روزبهان اصفهانی و زینالدین محمود واصفی، نویسنده بدایع الوقایع از ایران خارج شدند. (صفا، 1363، ج5، ص356)
کوششهای سلطان بایزید دوم در جذب دانشمندان ایرانی، همزمان با آغاز سلطنت شاه اسماعیل هم در کوچ به عثمانی مؤثر افتاد. نورالدین عبدالرحمان جامی، میرجمالالدین عطاء و سیفالدین احمد تفتازانی، از جمله افرادی هستند که هدیه و مستمری عثمانیان را دریافت میکردند (نفیسی، 1322، ج18، ص57). به نظر میرسد این اقتضای منافع عثمانی بود که با بازمانده تیموریان در هرات به وسیله مکاتبه و ارسال هدیه ارتباط خود را حفظ کرده امیر علیشیر نوایی، علاوه بر سلطان حسین بایقرا، از عثمانیان نامه دریافت مینمود. (صفا، 1363، ج4، ص538)
دانشمندان سنی ایرانی هم که تا برآمدن شاه اسماعیل، هنوز امکان مهاجرت برایشان فراهم نیامده بود، به دلیل وجود رابطه دوستانه بین باب عالی عثمانی و علمای ایرانی کوچیده به عثمانی، آن سرزمین را به مثابه مقصد اقامت و رحیل درس و بحث برگزیدند. دور از ذهن نیست که شباهت مفاد درسی بین مدارس تیموریان و عثمانی و وجود دانشمندان پیشتر مهاجرتکرده، میزان سازگاری روحیات دانشمندان مهاجر را با مدارس عثمانی بالاتر میبرد. به ویژه که در هند، پادشاهان بیشتر قشر شاعران را جذب مینمودند. (واصفی، 1350، ص57)
اگرچه این مهاجرتها، در میزان کمی دانش در ابتدای عهد صفوی تأثیرگذار است، در درجه دوم، قرار دادن عقل و حذف جایگاه تلفیق نقل و عقل در دیدگاه دانشمندانِ امامی دوره صفوی توسط برخی از محققان (حیدرزاده، 1375، ص76) با در نظر گرفتن ورود علمای شیعی عقل گرای جایگزین که از جبل عامل، حلّه و بحرین به ایران مهاجرت کردند، مورد تردید است.
در دوره صفویه نیز محمد بن صلاح لاری (متوفی 979ق) نویسنده مرآتالادوار و مرقاتالاخبار، بعد از مهاجرت از ایران، ابتدا نزد ظهیرالدین بابر (حک 932 ـ 937ق) و سپس در مدرسه خسرو پاشا استانبول، شروع به تدریس نمود (طاش کبریزاده، 1412ق، ص321). نظامالدین عبدالعلی بن محمد بیرجندی (متوفی 934ق) نویسنده مشارقالادوار و بدایعالآثار در خدمت سلطان سلیم قرار گرفت. مظفرالدین علی شیرازی نویسنده کتاب شقائقالنعمانیه در هندسه، به مدرسه بروسه رفت. حکیم شاه محمد قزوینی نویسنده کتاب کشفالحقائق در طب به دستور بایزید دوم، مسئولیت مدرسه پیری پاشای استانبول را بر عهده گرفت. (نصر، 1366، ص66)
حکیمالدین ادریس بدلیسی (متوفی 926ق) تاریخ نگار سلطان یعقوب آققویونلو، از ترس شاه اسماعیل به باب عالی سلطان سلیم و بایزید درآمد و در جنگ چالدران، فرماندهی سپاهیان کُرد عثمانی را برعهده داشت (نفیسی، 1324، ج18، ص59). احمد بن عبدالاول قزوینی (متولد 892ق) در سلطنت سلیمان قانونی (حک926 ـ 974ق) مسئولیت مدرسه جدید استانبول را پذیرفت و محمود بن کمال تبریزی (متوفی 930ق) مسئولیت بیمارستان سلطان محمد استانبول را برعهده گرفت. از او مدرسهای پس از مهاجرت از ایران در ادرنه عثمانی به جای مانده است (حقی، 1368، ج2، ص636). ظهیرالدین اردبیلی (مقتول در 930ق) وفیات الاعیان ابنخلّکان را برای سلطان سلیم به فارسی ترجمه کرد. او نماینده سلطان در حلب، شام و مصر شد (مصطفی بن محمد، 1400ق، ج1، ص214). قاسم بن شیخ مخدومی (متوفی 948ق) به دعوت سلطان سلیم از تبریز به عثمانی رفت و تاریخ دولت عثمانی را به نگارش درآورد (طاش کبریزاده، 1412ق، ص271). مولا عبدالرحیم شروانی در سال 1105 هجری به عثمانی مهاجرت کرد و تدریس در مدارس وافی افندی، مسیح پاشا، محمد انقروی و ثمانیه را برعهده گرفت. (اسکندربیک، 1334، ج1، ص148) میرزا مخدوم شریفی (متوفی 955ق) معلم ریاضیات شاه اسماعیل دوم، به استانبول گریخت و مسئولیت درس و قضاوت در دیاربکر، بغداد و بعداً مدینه و مکه را پذیرفت. او یکی از 87 دانشمند مهاجر ایرانی به عثمانی در دولت صفویه است (طاش کبریزاده، 1412ق، ص526). مهاجرت این دانشمندان، با پیشرفت کمی و کیفی شاخههای متنوع علوم در عثمانی بیارتباط نیست.
در برابر، ورود دانشمندان شیعی، روش مدارس ایرانی را دگرگون ساخت. اما باور به سیر مطلق نزولی دانش در ایران صفوی و مقایسه تقارن زمانی تحول صعودی علوم در عثمانی و هند (Winter, 1986, P. 581) با لحاظ نکردن رونق اقتصادی و پیشرفت هنر، فلسفه، معماری و صناعت در دوره شاه عباس اول (996 ـ 1038ق) قابل تجدید نظر است. دانشمندانی همچون شیخ بهاءالدین عاملی (متوفی 1031ق) ملکمحمد اصفهانی، علی بن هلال کرکی، ابوالحسن کاشی، غیاثالدین منصور دشتکی، قطبالدین لاهیجی در ریاضیات، (قربانی، 1365، ص470) عبدالعلی بیرجندی (متوفی 934ق) و شمسالدین محمد بن احمد شیرازی معروف به خَفری در نجوم، با فراهم آوردن شصت کتاب نوشته شده در هیأت (منزوی، 1348، ص375)، بهاءالدوله رازی نویسنده کتاب خلاصةالتجارب (تاج بخش، 1375، ص56) در طب و مظفر بن محمد حسینی نویسنده کتاب طب شفاهی (سیریل، 1371، ص398) با تجربیات بالینی در داروشناسی (عیسی بیک، 1371، ص142) و وجود شواهد و آثار متعدد هنری باقیمانده دوره صفوی، قابل لحاظ و بررسی است.
در روند مهاجرت دانشمندان امامی، علاوه بر دعوت دولت صفوی از صاحبان اثر، فرار از دولت ممالیک و عثمانی به ویژه بعد از شهادت شهید اول، داشتن خویشان ایرانی و ازدواج بین خاندانهای علمی مهاجر و اشتیاق آنها در زیارت مشهدالرضا7 را میتوان مشاهده کرد. دختر محقق کرکی با میرشمسالدین استرآبادی پدر میرداماد و دختر دیگرش با بدرالدین حسین عاملی ازدواج کردند (خوانساری، 1404، ج2، ص287). دو فرزند شهید ثانی، حسن بن زینالدین نویسنده معالمالاصول و محمد بن علی نویسنده المدارک، دانشمندان مهاجری بودند که علاوه برآوردن کتابهایی همچون تحفةالدهر، مسکن الفواد و نورالحقیقه، مشتاق دیدار مشهدالرضا7 بودند. (تنکابنی، 1410، ص281)
نسبت آماری از 230 دانشمند مهاجر ذکر شده در املالامال شیخ حرعاملی، حداقل طبق شمارش خودش 143 نفر آنها تا زمان نگارش اثر (1097ق) زنده بودهاند (فرهانی، 1378، ص66). غیر از شیخ حسن بن عبدالصمد حارثی پدر شیخ بهایی و خود شیخ بهایی و شیخ علی بن عبدالعالی کرکی معروف به محقق کرکی، میتوان به حسین بن عبدالصمد جبایی، محمد بن هلال کرکی، شیخ ابراهیم بن علی میسی و رضیالدین عبدالملک فتحانی اشاره کرد. فتحانی، شاگرد شیخ جمالالدین مقداد حلی و احمدبنفهد حلی بود که در کاشان مدرسه تأسیس کرد. سید غیاثالدین افضل و سیدمحسن بن محمد شاگردان ابن ابیجمهور احسایی در خراسان، و میرزا حبیبالله شریف نیز در شیراز مدرسه تأسیس کردند. (خوانساری، 1404، ج2، ص289) دولت صفوی نیز به ویژه بعد از جنگ چالدران، برای حفظ مشروعیت و طراحی نظامی متکی به قوانین شریعت و استفاده از این دانشمندان به عنوان وزنههای عملی تعادل اجتماعی، از مهاجرت علماء امامی استقبال میکرد.
دقت در اثر و شاگردان مدرسه محقق کرکی، نشاندهنده تلفیق اجتهادی عقل و نقل است. از آن جمله میتوان به ملامحسن فیض کاشانی در سفینةالنجاه، شیخ حرعاملی در الفوائدالطوسیه و حسین بن شهابالدین در هدایةالابرار (آقابزرگ تهرانی، 1403، ج25، ص125) اشاره کرد.
درحقیقت، پرداختن به علوم عقلی در مدارس صفوی، کمتر از علوم نقلی نبوده است. در علوم ریاضی میتوان به حسینبنشرفالدین عبدالحق اردبیلی و میرشاه طاهر بن رضی کاشانی (امین عاملی، 1406، ج6، ص35) و ملک محمد اصفهانی اشاره کرد. شاه اسماعیل صفوی، ملک محمد را که نزد محقق کرکی تحصیل کرده و از او در سال948 هجری اجازه تدریس در نجوم و ریاضیات گرفته بود، به همراه غیاثالدین منصور دشتکی (قربانی، 1365، ص469) مأمور بازسازی رصدخانه مراغه نمود.
نتیجه
در جریان انتقال علوم، عثمانیان علاوه بر منابع، صاحبان تألیف را نیز جذب مینمودند. کوچ این مهاجران به عثمانی، در انتقال علوم و سنتهای مدارس ایرانی به آن سرزمین نقشآفرین شد. در برابر، صفویان نیز توانستند با دعوت دانشمندان شیعی در این روند، به بسط علوم در قلمرو صفویان اقدام نمایند. علاوه بر پادشاهان صفوی، از این دانشمندان به عنوان تقویتکننده مشروعیت دولت صفوی و وزنههای تعادل گروههای اجتماعی در طراحی نظام متکی بر شریعت بهره بردند. در میان تحصیلکردگان مدارس صفوی، نمونههایی وجود دارد که نشان میدهد دانشهای عقلی و نقلی نیز در این مدارس با هم عرضه میشده است.
مراجع
فهرست منابع
ابنخلدون، عبدالرحمان، مقدمه ابنخلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352ق.
ابنعربشاه، عجایب المقدور فی اخبار التیمور، ترجمه محمدعلی نجاتی، تهران: علمی و فرهنگی، 1373ق.
اسکندر بیک (ترکمان)، تاریخ عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران: 1334ق.
افندی، مجدی محمد، حدائقالشقائق، بیروت: دارالدعوه، 1411 ق.
امین عاملی، سیدمحسن، اعیانالشیعه، دارالتعارف، 1406ق.
باقری، محمد، از سمرقند به کاشان (نامههای غیاثالدین جمشید کاشانی)، تهران: علمی و فرهنگی، 1375ق.
بدلیسی، حکیم الدین ادریس، هشت بهشت، استانبول، بیتا.
بروسه لی، محمدطاهر، عثمانلی مؤلفلری، استانبول: اینترنشنال، 1343ق.
پورگشتال، یوزف فون هامر، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمه زکی علیآبادی، به اهتمام جمشید کیان فرد، تهران: زرین، 1367ق.
تاج بخش، حسن، بهاءالدوله رازی، فرهنگستان علوم، ش 4، تابستان 1375ق.
تربیت، محمدعلی، دانشمندان آذربایجان، تهران: بنگاه ترجمه، 1314ق.
تنکابنی، محمد، قصصالعلماء، نشر جامعه،1410ق.
تهرانی (شیخ آقابزرگ)، محمدمحسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، دارالاضواء، 1403ق.
ثریا، محمد، سجل عثمانی، استانبول، اینترنشنال، 1315ق.
حقی، اسماعیل، تاریخ عثمانی، ترجمه ایرج نوبخت، تهران: کیهان، 1368ق.
حیدرزاده، توفیق، مهاجرت علمای ایران، تهران: فرهنگ، 1375ق.
خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، زیرنظر محمد دبیر سیاقی، تهران: 1362ق.
خوانساری، محمدباقر، روضاتالجنات، قم: اسماعیلیان، 1404ق.
دانش پژوه، محمدتقی، فهرست میکروفیلمها و اسناد کتابخانه مرکزی، دانشگاه تهران، 1353ق.
رشیدالدین فضل الله (همدانی)، جامع التورایخ، تصحیح بهمن کریمی، تهران: اقبال، 1362ق.
ریاحی، محمدامین، زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی، تهران: پاژنگ، 1369ق.
سیریل، الگود، تاریخ پزشکی ایران، ترجمه فرقانی، تهران: امیرکبیر، 1371ق.
صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوسی، 1363ق.
طاش کبریزاده، ملا احمد بن مصطفی، الشقائق النعمانیه فی علماء الدوله العثمانیه، بیروت: دارالکتاب، 1412ق.
عیسی بیک، احمد، تاریخ بیمارستانها در اسلام، ترجمه نورالله کسائی، تهران: 1371ق.
فرهانی مهدی، دانشمندان شیعی جبل عامل لبنان، بنگاه کتاب، 1378.
قربانی، ابوالقاسم، زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1365ق.
مصطفی بن محمد (حاجی خلیفه)، کشفالظنون عن اسامی الکتب و الفنون، تصحیح محمد شرفالدین، استانبول، 1400ق.
مقدمه جهان گشای خاقان، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1364ق.
منزوی، احمد، فهرست نسخههای خطی فارسی، تهران: مؤسسه فرهنگ منطقهای، 1348ق.
نصر، سیدحسین، علم در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران: سروش، 1366ق.
نفیسی، سعید، تاریخچه ادبیات در ایران، سالنامه پارس، 1324ق.
واصفی، زینالدین محمود، بدایع الوقایع، بنیاد فرهنگ ایران، 1350ق.
واعظ کاشفی (فخرالدین علی بن حسین)، رشحات عین الحیات، تصحیح علی اصغر معینیان، تهران: 1356ق.
همایون فرّخ، رکنالدین، کتاب و کتابخانههای ایران، تهران: وزارت فرهنگ، 1347ق.
یزدی علی شرفالدین، ظفرنامه، تصحیح محمد عباسی، تهران: امیرکبیر، 1336ق.
Adivar, A, Osmanli Turklerinde Ilim, Remzi Kitabevi, Istanbul, 1982.
Amoretti, B, Religion in the Timurid and Safavid Periods, Cambridge University, 1986.
Sayili, A, The observatory in Islam, londan, 1988.
Winter, J, Persian Science in Safavid Times, Cambridge University, 1986.
نویسنده
سیدمیرحسین علامه
استادیار دانشگاه هنر اصفهان